روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۷۱
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن حماد بن عيسي عن عمرو بن شمر عن جابر عن ابي جعفر ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۷۷۰ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۷۷۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۴۳۱
از جابر از امام باقر (ع) فرمود: امير المؤمنين (ع) به امام حسن وصيت كرد و حسين و محمد (عليهما السلام) و همه اولاد خود و رؤساى شيعه و خاندانش را بر آن گواه گرفت و كتاب و سلاح را به او داد، سپس به فرزندش حسن فرمود: پسر جانم، رسول خدا (ص) به من فرمود: كه به تو وصيت كنم و كتب و سلاح را به تو بدهم چنانچه رسول خدا (ص) به من وصيت كرده و كتب و سلاحش را به من داده و به من فرموده: به تو فرمايم كه چون مرگت فرا رسد آنها را به برادرت حسين (ع) بدهى و سپس رو به پسرش حسين كرد و فرمود: رسول خدا (ص) به تو فرموده كه آنها را به اين پسرت بدهى، سپس دست پسرش على بن الحسين (ع) را گرفت و به پسرش على بن الحسين (ع) فرمود: اى پسر جانم، رسول خدا (ص) تو را فرموده كه آنها را به پسرت محمد بن على (ع) بدهى و از طرف رسول خدا (ص) و من به او سلام برسان، سپس رو به پسرش حسن كرد و فرمود: اى پسر من صاحب اختيار امامت و صاحب اختيار خون منى، اگر بگذارى حق دارى و اگر قصاص كنى يك ضربت به جاى يك ضربت بزن و گناهى مورز.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۶۵
جابر گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: امير المؤمنين عليه السلام بحسن وصيت كرد و حسين و محمد (بن حنفيه) عليهم السلام را با همه فرزندان و رؤساى شيعيان و خانوادهاش بر آن وصيت گواه گرفت، سپس كتاب و سلاح را تحويلش داد و باو فرمود: پسر جانم! رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بمن امر فرمود كه بتو وصيت كنم و كتابها و سلاحم را بتو سپارم، چنان كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بمن وصيت كرد و كتابها و سلاحش را بمن سپرد و بمن امر فرمود كه بتو امر كنم، چون مرگت فرا رسد، آن را ببرادرت حسين سپارى، سپس متوجه پسرش حسين شد و گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ترا امر كرد كه آن را باين پسرت سپارى، سپس دست پسرش على بن الحسين را گرفت و فرمود: پسر عزيزم! رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بتو هم امر فرمود كه آن را بپسرش محمد بن على سپارى و او را از جانب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و من سلام رسانى، باز بپسرش حسن متوجه شد و فرمود: پسر جانم، تو صاحب امر (امامت) و صاحب خونى، اگر (ابن ملجم را) ببخشى حق دارى و اگر بكشى، بجاى يك ضربت فقط يك ضربت بزن و كار ناروا مكن.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۵۱
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از احمد بن محمد، از حسين بن سعيد، از حمّاد بن عيسى، از عمرو بن شمر، از جابر، از امام محمد باقر عليه السلام كه فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام امام حسن را وصىّ خود گردانيد، و امام حسين و محمد بن حنفيه و جميع فرزندان و سركردههاى شيعه و اهل بيت خود را بر وصيّتش شاهد گرفت، و كتاب [و] سلاح را تسليم او نمود. پس به پسر خود امام حسن عليه السلام فرمود كه: اى فرزند دلبند من، رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا امر فرمود كه تو را وصىّ خود گردانم، و كتابها و سلاحى را كه نزد من است به تو تسليم نمايم؛ چنانچه رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا وصىّ خود گردانيد، و كتابها و سلاحى را كه نزد او بود به من تسليم فرمود، و مرا امر فرمود كه تو را امر كنم كه چون تو را مرگ در رسد، اين را به برادرت حسين عليه السلام تسليم نمايى. پس رو به پسرش امام حسين عليه السلام آورد و فرمود كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را امر فرموده كه اين را به پسرت، همين كه در اينجا است، تسليم نمايى. بعد از آن، دست فرزندِ فرزند خويش، حضرت على بن الحسين را گرفت و به على بن الحسين عليه السلام فرمود كه: اى فرزند عزيز من، رسول خدا تو را امر فرموده كه اين را به پسرت محمد بن على تسليم نمايى، و او را از جانب رسول خدا و از من سلام برسان. پس رو كرد به پسرش حضرت امام حسن و فرمود كه: اى فرزند گرامى من، تويى صاحب امر امامت و خلافت و صاحب اختيار خون من، اگر عفو كنى اختيار با تو است، و اگر بكشى او را، يك ضربت به يك ضربت كه به من زده (يا يك ضربت به جاى يك ضربت است) و گناهكار مشو».
(يعنى: در اين باب، كارى مكن كه گناه باشد؛ مانند آن كه ملعون را مثله كنى (كه دست و پا و گوش و بينى و اعضاى او را ببرى، و جدا سازى) و به آتش بسوزانى، يا غير كشنده مرا بكشى، چنانچه دأب عرب بود كه قبيلهاى را به جاى يك نفر مىكشتند. و نهى به جهت تعليم امت است؛ زيرا كه امام حسن عليه السلام فعل خلاف اولى را را به عمل نمىآورد، تا به مكروه چه رسد.
پس چگونه مرتكب حرام مىگردد؟ و هر كه از اين كلام، غير ازاين معنى كه مذكور شد، بفهمد، درست نفهميده).