روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۴۰
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
محمد بن يحيي عن محمد بن الحسين عن يزيد شعر عن هارون بن حمزه عن عبد الاعلي قال :
الکافی جلد ۱ ش ۷۳۹ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۷۴۱ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۳۸۱
عبد الأعلى گويد: به امام صادق (ع) گفتم: آن كه به ناحق بر مسند امامت جسته و مدعى آن است چه دليلى بر رد او است؟ فرمود: از احكام حلال و حرام از وى پرسند، سپس رو به من كرد و فرمود: سه دليل هست كه در كسى جمع نباشد جز اين كه به حق صاحب مقام امامت است: الف- اولى و احق باشد نسبت به امام سابق بر خود. ب- سلاح نزد او باشد. ج- وصىّ معروفِ امام سابق باشد به طورى كه وقتى تو وارد شهر مدينه شدى از عموم مردم و از بچهها پرسيدى: فلان امام به چه كسى وصيت كرده؟ بگويند: به فلان پسر فلان.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۶
عبد الاعلى گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم: كسى كه منصب امامت را غصب كرده و بناحق ادعا ميكند، چه دليلى بر رد اوست؟ فرمود: راجع بحلال و حرام از او بپرسند (درست پاسخ نگفتنش دليل بر ادعاى دروغش مىباشد) سپس بمن رو كرد و فرمود: سه دليل هست كه جز در صاحب امر امامت فراهم نيايد: ۱- سزاوارترين مردمست نسبت بامام پيش از خود (از لحاظ خويشاوندى، صفات كماليه، و اخلاق و رفتار) ۲- و سلاح نزد اوست ۳- و وصيت امام سابق در باره او مشهور است بطورى كه چون در شهر امام وارد شوى و از عموم مردم و كودكان هم كه بپرسى: فلان امام بچه شخصى وصيت كرده؟ ميگويند بفلان پسر فلان.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۹۵
محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از يزيد شَعَر، از هارون بن حمزه، از عبدالأعلى روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: آنكه بر اين امر مستولى مىشود و آن را ادّعا مىنمايد، چه حجّت بر او مىتوان آورد كه امامتش معلوم شود؟ فرمود كه: «از او سؤال مىشود از حلال و حرام خدا». راوى مىگويد كه: بعد از آن، حضرت رو به من آورد و فرمود كه: «سه حجّت است كه در كسى جمع نمىشود، مگر اينكه آن كس صاحب امر امامت باشد: يكى آنكه سزاوارترين مردمان باشد نسبت به آن كه پيش از او بوده (يعنى: از همه كس به او نزديكتر باشد). دويم آنكه سلاح رسول صلى الله عليه و آله در نزد او باشد. سيم آنكه صاحب وصيّت ظاهره باشد، كه چون در مدينه رسول صلى الله عليه و آله يا در شهر او، وارد شوى، سؤال كنى، عامّه مردمان و كودكان را از امامت، كه فلان كس به سوى كى وصيّت كرده، بگويند كه: به سوى فلان پسر فلان».