روایت:الکافی جلد ۱ ش ۴۶۴
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن زراره قال :
الکافی جلد ۱ ش ۴۶۳ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۴۶۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۶۱
زرارة گويد: به امام باقر (ع) گفتم: به من خبر بده كه آيا شناختن امام از شما بر همه خلق واجب است؟ فرمود: به راستى خداى عز و جل محمد (ص) را به همه مردم رسول فرستاده و او حجت خدا است بر همه خلق روى زمين، هر كه ايمان به خدا دارد و به محمد رسول خدا (ص)، و پيروى از او كند و او را تصديق نمايد معرفت امام از ما هم بر او واجب است، و هر كه ايمان به خدا و رسولش ندارد و پيرو او نيست و او را باور ندارد و حق خدا و پيغمبر را نشناسد چطور معرفت امام بر او واجب باشد با اينكه او ايمان به خدا و رسول او ندارد، و حق آنها را نمىشناسد. گويد: گفتم: پس چه مىفرمائيد در باره كسى كه ايمان به خدا و رسولش دارد و رسول خدا (ص) را در همه آنچه خدا بدو فرستاده تصديق كند، بر اينان حق شما واجب است؟ فرمود: آرى، مگر اينان نيستند كه فلان و فلان را مىشناسند؟ گفتم: چرا، فرمود: نظرت اين است كه خدا همان كسى است كه معرفت اينان را در دلشان انداخته به خدا معرفت آنها را در دلشان نيانداخته مگر شيطان، نه بخدا حق ما را خداى عز و جل به مؤمنان الهام كرده است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۲۵۶
زرارة گويد: بامام باقر (ع) عرض كردم: بمن بفرمائيد كه آيا معرفت امام از شما خانواده بر تمام خلق واجبست؟ فرمود: خداى عز و جل محمد (ص) را بر تمام مردم بعنوان رسول و حجت خدا بر همه خلقش در روى زمين مبعوث فرمود، پس هر كه بخدا ايمان آورد و بمحمد رسول خدا (ص) ايمان آورد و پيرويش كند و تصديقش نمايد معرفت امام از ما خانواده بر او واجبست و كسى كه بخدا و رسولش ايمان نياورد و از او پيروى نكند و تصديقش ننمايد و حق خدا و رسولش را نشناسد، چگونه معرفت امام بر او واجب باشد در صورتى كه بخدا و رسولش ايمان نياورده و حق آنها را نشناخته است (بلكه بر او واجبست اولا خدا و رسولش را بشناسد و از رسول پيروى كند) عرض كردم: پس چه ميفرمائيد در باره كسى كه بخدا و رسولش ايمان آورده و پيغمبر را نسبت بآنچه خدا بر او نازل كرده باور دارد، بر چنين اشخاص حق معرفت شما لازمست؟ فرمود: آرى مگر اينان (عامه و اهل سنت) بفلان و فلان (ابو بكر و عمر) معرفت ندارند؟ عرض كردم: چرا (از سؤال حضرت استفاده مىشود كه هر كس بخدا و رسولش ايمان آورد لازمست براى جانشينى پيغمبر و حفظ و ترويج شريعت به پيشوائى معتقد شود، چنانچه اهل سنت هم اين قاعده را قبول دارند ولى آنها در تعيين امام و خليفه باشتباه رفتهاند) امام فرمود: مگر عقيده دارى كه خدا معرفت فلان و فلان را در دل ايشان انداخته است؟ بخدا آن را كسى جز شيطان در دل ايشان نينداخته است، نه بخدا، حق ما را كسى جز خدا بمؤمنين الهام نكند (يعنى اى زرارة اين را هم بدان كه معرفت ما گوهريست ربانى و توفيقى است الهى كه جز بمردم سالم و پاك فطرت نرسد، چنانچه پيروى از پيشوايان ناحق عقيدهايست شيطانى كه در اثر خبث باطن نصيب افراد ديگرى گردد).
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۵۶۹
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از حسن بن محبوب، از هشام بن سالم، از زراره روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام محمد باقر عليه السلام عرض كردم كه: مرا خبر ده كه آيا شناختن امامى كه از شما اهل بيت باشد، بر همه خلائق واجب است؟ حضرت فرمود كه:
«خداى عزّوجلّ محمد صلى الله عليه و آله را به سوى همه مردمان مبعوث فرمود، تا آنكه رسول و حجتى باشد از براى خدا بر تمام خلق در زمين، كه سكنى دارند. پس هر كه به خدا ايمان آورد و به محمد (كه رسول خداست صلى الله عليه و آله) ايمان آورد، و او را پيروى كند و تصديق نمايد، معرفت امامى كه از ما باشد، بر او واجب است. و هر كه به خدا ايمان نياورده، و بر رسول خدا نگرويده، و او را پيروى ننموده و تصديق نكرده، و حق خدا و رسول را نشناخته، چگونه معرفت امام بر او واجب است؟ با آنكه به خدا و رسول خدا ايمان ندارد، و حق ايشان را نمىشناسد» (چه معرفت امام، فرع معرفت ايشان است و آنچه اوّلًا و بالذات واجب است، معرفت خدا و رسول و ايمان به ايشان است، و بعد از آن، معرفت امام عليه السلام واجب مىشود).
زراره مىگويد كه عرض كردم: پس چه مىفرمايى در باب كسى كه به خدا و رسول خدا ايمان مىآورد، و رسول خدا را تصديق مىكند در تمام آنچه خدا بر او فرو فرستاده، آيا بر اين گروه واجب است كه شما را چنانچه بايد بشناسد؟ (يعنى با اين حال به سوى امام چه حاجت است؟ و گويا زراره قول امام عليه السلام را كه پيغمبر را تصديق كند، حمل نموده بر تصديق اجمالى به آنچه آن حضرت آورده، و لهذا تصديق تفصيلى را مورد سؤال كرده از احتياج به امام، با اين حال سؤال كرد). و حضرت اشاره به جهت احتياج فرمود و فرمود كه: «آرى. آيا چنين نيست كه اين گروه مخالفان فلان و فلان را بشناسد و اعتقاد به خلافت و امامت اينها داشته باشند؟» عرض كردم: بلى. فرمود كه: «آيا گمان دارى كه خدا كسى است كه معرفت اين خلفاى جور را در دلهاى ايشان افكنده باشد؟ به خدا سوگند، كه اين را در دلهاى ايشان نينداخته، مگر شيطان؛ چه اين عارفان تصديق را داشتند و شيطان ايشان را گمراه گردانيد تا آنكه كردند آنچه كردند (پس صاحب تصديق از اضلال شيطان، ايمن نيست و بايد كه امامى باشد كه در مقابل ضلالت آن ملعون، مردم را هدايت فرمايد. و مىتواند كه سؤال زراره در مرتبه دوم از وجود امام و وجوب معرفت او باشد، بر هر كه ايمان به خدا و رسول آورد تا روز قيامت. و سؤال اول از حال گذشتگان باشد و جواب حضرت محمول باشد بر اينكه همه امت اتفاق دارند بر وجوب وجود امام، مگر آنكه مخالفان در تعيين آن خطا و غلط كردهاند به علت اغواى شيطان. و مؤيد اين وجه است آنچه حضرت در آخر حديث فرمود كه:) به خدا سوگند كه به مؤمنين حق ما را كسى الهام نكرده، مگر خداى عزّوجلّ».