روایت:الکافی جلد ۱ ش ۳۸۳
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
علي بن ابراهيم عن المختار بن محمد الهمداني و محمد بن الحسن عن عبد الله بن الحسن العلوي جميعا عن الفتح بن يزيد الجرجاني عن ابي الحسن ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۳۸۲ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۳۸۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۴۳۵
أبو الحسن (ع) (امام هفتم) فرمود: به راستى خدا دو اراده و دو خواست دارد: يك اراده حتمى و يك اراده عزمى، بسا باشد از چيزى نهى كند و آن را بخواهد و به چيزى فرمان دهد و آن را نخواهد، مگر ندانى كه خدا آدم را از خوردن آن درخت نهى كرد ولى خوردن آنها را خواست و اگر نمىخواست بخورند خواست آنان بر خواست خدا چيره نمىشد، و به ابراهيم (ع) فرمان داد اسحق را سر ببرد و نخواست كه او را سر ببرد و اگر مىخواست، خواست ابراهيم بر خواست خداى تعالى چيره نمىشد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۲۰۸
حضرت ابو الحسن (ع) فرمود: خدا را دو اراده و دو مشيت است. اراده حتم و اراده عزم (و مشيت حتم و مشيت عزم) خدا نهى ميكند و ميخواهد، امر ميكند و نميخواهد، مگر نمىبينى كه او آدم و همسرش را نهى كرد كه از آن درخت نخورند ولى خوردن ايشان را خواست و اگر نميخواست كه بخورند خواست آنها بر خواست خداى تعالى غلبه نميكرد و حضرت ابراهيم را امر كرد كه اسحاق (و بقول مشهور اسماعيل) را سر ببرد ولى نخواست كه سر او را ببرد و اگر ميخواست، خواست ابراهيم بر خواست خداى تعالى غلبه نميكرد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۴۸۳
على بن ابراهيم روايت كرده است، از مختار بن محمد همْدَانى و محمد بن حسن، از عبداللَّه بن حسن علوى، هر دو، از فتح بن يزيد جُرجانى، از امام رضا عليه السلام كه آن حضرت فرمود: «خدا را دو اراده و دو مشيت است: يكى اراده حتمى (و حتم به معنى محتوم است، يعنى: محكم ساخته و واجب گردانيده و به آن حكم فرموده)، و ديگرى اراده عزمى (و مراد از آن، اين است كه اراده فرموده كه مكلف افعال خويش را به اختيار خود به جا آورد، نه به جبر). و به اين اراده، گاهى نهى از چيزى مىفرمايد و حال آنكه مىخواهد كه به عمل آيد، و به چيزى امر مىكند و نمىخواهد كه به عمل آيد. آيا نديدى و ندانستى كه آن جناب آدم و زن او را نهى فرمود كه از آن درخت معهود بخورند، و آن را مىخواست، و اگر نمىخواست كه بخورند، مشيت و خواست ايشان بر خواست خداى تعالى غالب نمىشد. و ابراهيم را امر فرمود كه اسحاق را سر بُرد و نمىخواست كه او را سر بُرد و اگر مىخواست، خواست ابراهيم بر خواست خداى تعالى غالب نمىگرديد».
(آنچه در اين حديث مذكور است از امر به سر بريدن اسحاق، خلاف مشهور است و شايد كه وجه آن، تقيه باشد و احتمال غير از اين در آن مىرود. و حق آن است كه امر به سر بريدن اسماعيل بود).