روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۸۶
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
محمد بن ابي عبد الله عن محمد بن اسماعيل عن علي بن العباس عن الحسن بن عبد الرحمن الحماني قال :
الکافی جلد ۱ ش ۲۸۵ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۲۸۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۳۰۵
حسن بن عبد الرحمن حمانى گويد: به ابى الحسن موسى بن جعفر (ع) گفتم: هشام بن حكم معتقد است خدا جسمى است كه نيست به مانند او چيزى، دانا است، شنوا است، بينا است، توانا است، متكلم است، ناطق است، و كلام و قدرت و علم در يك روشند و هيچ كدامشان آفريده نيستند، فرمود: خدا او را بكشد، نمى داند كه جسم محدود است و كلام جز متكلم است، پناه به خدا، به خدا از اين گفته پناه مىبرم، خدا نه جسم است و نه صورت و نه محدود است و هر چيزى جز او مخلوق است، همانا هر چيز به اراده او است و به خواست او، بىگفته و ترديد در خاطر، و نياز به زبان.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۴۲
حمانى گويد: به امام موسى بن جعفر (ع) عرضكردم، هشام بن حكم عقيده دارد كه خدا جسمى است كه چيزى مانند او نيست و او دانا، شنوا، بينا، توانا، متكلم و ناطقست، و كلام و قدرت و علم در يك روشند (عين ذاتند) هيچ كدام از آنها مخلوق نيست، حضرت فرمود: خدا او را بكشد مگر نميداند كه جسم محدود است و كلام غير متكلم است، پناه ميبرم بخدا و در حمايت او از اين سخن بيزارى جويم نه جسمست، نه صورت، و نه محدوديت و هر چيز جز او مخلوق است بمحض اراده و خواست او موجود شود، بدون كلام و حركت خاطر و سخن زبانى
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۴۱
محمد بن ابى عبداللَّه، از محمد بن اسماعيل، از على بن عباس، از حسن بن عبدالرحمان حِمّانى روايت كرده است كه گفت: به حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام عرض كردم كه: هشام بن حكم گمان كرده است كه خدا، جسمى است كه چيزى مانند او نيست و دانا و شنوا و بينا و توانا و سخنگو و ناطق است و سخنگويى و توانايى و دانش او، به يك روش جارى مىگردد، و چيزى از اينها آفريده نيست. حضرت فرمود كه: «خدا او را بكشد. آيا ندانسته است كه جسم به اندازه در مىآيد و سخن غير از سخنگو است. پناه مىبرم به خدا و بيزارى مىجويم به سوى آن جناب، از اين گفتار ناصواب. خدا، نه جسم است و نه صورت و نه او را اندازه مىتوان نمود، و هر چه غير از اوست آفريده شده. جز اين نيست كه همه چيز به اراده و خواست او موجود مىشود، بىآنكه سخن گويد و بدون تردد و تفكر در نفس يا تكرار نفس و حرف زدن به زبان».