روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۷۰
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
محمد بن ابي عبد الله عن محمد بن اسماعيل عن الحسين بن الحسن عن بكر بن صالح عن الحسن بن سعيد عن ابراهيم بن محمد الخزاز و محمد بن الحسين قالا :
الکافی جلد ۱ ش ۲۶۹ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۲۷۱ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۲۹۳
ابراهيم بن محمد خزاز و محمد بن حسين گويند: شرفياب حضور امام رضا (ع) شديم و برايش نقل كرديم اين حديث را كه محمد (ص) پروردگار خود را به صورت جوان كاملى در سن سى سال ديده است و گفتم كه: هشام بن سالم، صاحب الطاق، و ميثمى معتقدند كه اين جسم خدا تا ناف ميان تهى است، و باقى تو پر است، آقا براى خدا روى خاك به سجده افتاد، و سپس فرمود: منزهى تو، نه تو را شناختند و نه يگانه دانستند و به همين جهت برايت صفت تراشيدند، منزهى تو، اگر تو را شناخته بودند به همانى كه خود را ستودى تو را مىستودند، منزهى تو، آخر چطور دلشان راه داد كه تو را به ديگران مانند كنند. بار خدايا، من تو را وصف نكنم مگر بدان چه خود را بدان وصف كردى، من تو را شبيه خلقت ندانم، تو اهل هر خيرى هستى، مرا از مردم ستمكار مساز، سپس رو به ما كرد و فرمود: هر چه در وهم شما آيد، به خاطر آريد كه خدا جز آن است، سپس فرمود: ما آل محمد روش ميانه داريم كه غلوّكنندگان به ما نرسند و عقب ماندگان از ما سبقت نجويند، اى محمد، معناى اين حديث اين است كه وقتى محمد (ص) نظر به عظمت پروردگار خود كرد به سيماى جوان كامل و در سن سى سالگى بود. اى محمد، پروردگار عز و جل بزرگتر از اين است كه به صفت آفريدهها باشد، گويد: عرض كردم: قربانت، پس دو پاى كى در سبزهزار بود؟ فرمود: آن دو پاى محمد (ص) بود كه چون از دل به پروردگار خود نگريست، خدا او را در نورى چون نور حجب در آورد تا آنچه در حجب است براى او هويدا گردد، نور خدا سبز دارد و سرخ دارد و سفيد و رنگهاى ديگر. اى محمد، هر چه را كتاب و سنت گواه آن باشد، ما به همان عقيده داريم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۳۶
خزاز و محمد بن حسين گويند: خدمت حضرت رضا (ع) شرفياب شديم و براى آن حضرت نقل كرديم، روايتى كه: محمد (ص) پروردگارش را بصورت جوان آراسته سى ساله ديده و گفتيم: هشام بن سالم و صاحب طاق و ميثمى ميگويند: خدا تا ناف ميان خالى بود و باقى تنش تو پر، حضرت براى خدا بسجده افتاد و فرمود: منزهى تو، ترا نشناختند و يگانهات ندانستند، از اين رو برايت صفت تراشيدند، منزهى تو، اگر ترا ميشناختند بآنچه خود را توصيف كردهئى توصيف ميكردند، منزهى تو، چگونه بخود اجازه دادند كه ترا بديگرى تشبيه كنند بار خدايا: من ترا جز بآنچه خود ستودهئى نستايم و بمخلوقت مانند نسازم، تو هر خيرى را سزاوارى، مرا از مردم ستمگر قرار مده سپس بما توجه نمود و فرمود: هر چه بخاطرتان گذشت خدا را غير آن دانيد، بعد فرمود: ما آل محمد طريق معتدلى (صراط مستقيمى) باشيم كه غلوّكننده بما نرسد و عقب افتاده از ما نگذرد (مثل آنكه ما امير المؤمنين (ع) را خليفه بلا فصل دانيم ولى يك دسته غلو كرده او را خدا دانند و يك دسته عقب افتاده در رتبه چهارمش دانند، اين دو دسته بايد در عقيده خود را بما كه در حد وسطيم رسانند تا نجات يابند) اى محمد هنگامى كه رسول خدا (ص) بعظمت پروردگارش نظر افكند جوان آراسته و در سن سى سالگى بود اى محمد! پروردگار- عز و جل- من بزرگتر از اينست كه بصفت آفريدگان باشد. عرضكردم: قربانت گردم، كى بود كه دو پايش در سبزه بود؟ فرمود: او محمد (ص) بود كه چون با دل متوجه پروردگارش شد، خدا او را در نورى مانند نور حجت (معارف و عقول) قرار داد تا آنجا كه آنچه در حجب بود برايش هويدا گشت، همانا نور خدا سبز و سرخ و سفيد و رنگهاى ديگر است، اى محمد! عقيده ما همانست كه كه قرآن و حديث بآن گواهى دهد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۲۹
محمد بن ابى عبداللَّه، از محمد بن اسماعيل، از حسين بن حسن، از بكر بن صالح، از حسن بن سعيد، از ابراهيم بن محمد خزّاز و محمد بن حسين روايت كرده است كه گفتند: به خدمت ابوالحسن حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام رفتيم و از براى آن حضرت حكايت نموديم آنچه را كه مشبّهه مىگويند كه محمد، پروردگار خويش را ديد در هيئت و صورت جوان مستوى الخلقه خوش اندام (يا كم سال كه به حد كمال رسيده باشد)، يا لايق به هر چيز در سن پسران سى ساله و عرض كرديم كه: هشام بن سالم و صاحب طاق و ميثمى مىگويند كه آن جناب، از پايين تا ناف، ميان خالى است، و بقيه بدنش توپر است كه ميان ندارد. حضرت بر رو در افتاد و از براى خدا سجده نمود و گفت كه: «تسبيح مىكنم تو را و تو را پاك و منزه مىشمارم از نقص و عيب تشبيه. تو را نشناختند و تو را به يگانگى پرستش نكردند. پس از اين جهت، تو را وصف كردند و تو را پاك و منزه مىشمارم، اگر تو را مىشناختند، هر آينه تو را وصف مىنمودند به آنچه تو خويش را با آن وصف فرمودهاى و تو را تسبيح مىكنم. آيا چگونه نفسهاى ايشان، ايشان را فرمانبردارى نمود كه تو را به غير تو تشبيه كنند؟ بار خدايا، تو را وصف نمىكنم، مگر به آنچه تو خود را با آن وصف فرمودهاى، و تو را با آفريدگان تو تشبيه نمىكنم، و تويى سزاوار هر خوبى. پس مرا از گروه ستمكاران مگردان». بعد از آن، به جانب ما التفات نمود و فرمود كه: «آنچه را كه توهم كنيد و به خيال شما در آيد، خدا را غير از آن توهم كنيد». بعد از آن فرمود كه: «ما آل محمد، گروهى هستيم به يك روش و ميانهرو، كه آن كس كه از حق در گذشته (يا دست بالا گرفته)، ما را در نيابد، و آنكه در پهلو در آمده، ما را سبقت نگيرد، يا به سوى ما نشتابد» (حاصل معنى، آنكه آنها كه از حد در گذشتهاند، به سوى ايشان باز نمىگردند و آنان كه تقصير كردهاند، به ايشان ملحق نمىشوند). بعد از آن حضرت فرمود كه: «اى محمد، به درستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن هنگام كه به سوى عظمت و بزرگى پروردگار خويش نظر نمود در هيئت جوان مذكور و در سن پسران سى ساله بود. اى محمد، پروردگار من، از آن عظيمتر است و جلالتش از اين بيشتر كه در صفت آفريدگان باشد».
محمد گفت كه: به خدمت آن حضرت عرض كردم كه: فداى تو گردم، كه بود آنكه پايهاى او در سبزى بود؟ (چه تتمه حديث اين است كه: پاىهاى او در سبزى بود). حضرت فرمود كه: «آن، محمد است كه عادتش اين بود كه چون به دل خويش به سوى پروردگارش مىنگريست، او را در نورى چون نور حجابها قرار مىداد، تا آنكه ظاهر كرد از براى او آنچه در آن حجابها است. به درستى كه نور خدا، پارهاى از آن، سبز و پارهاى از آن، سرخ و پارهاى از آن، سفيد و پارهاى از آن، غير از اينها است. اى محمد، آنچه كتاب خدا و سنت رسول صلى الله عليه و آله از براى آن شهادت دهد، ما به آن قائليم» (و تفسير اين حديث را فى الجمله در تعبير مرات الرائى ذكر كردهام؛ هر كه خواهد به آن كتاب رجوع كند).