روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۱۹۷
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن علي بن سيف عن عمرو بن شمر عن جابر قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۱۹۶ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۱۹۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۲۶۹
جابر گويد: به امام باقر (ع) عرض كردم: پيغمبر خدا را برايم وصف كن، فرمود: پيغمبر خدا رنگ سپيد سرخ نمودى داشت، چشمانش سياه و درشت بود، ابروانش پيوسته بود، دستهاى سطبرى داشت و كف و انگشتانش محكم و درخشان و طلائى بود، استخوان دو شانهاش بزرگ بود، چون رو به كسى مىكرد با همه تن به او متوجه مىشد از بس خوش انس و مهربان بود (و چون بزرگان گوشه چشم و ابرو به مردم تحويل نمىداد) يك رشته مو از گودى گلويش تا نافش روئيده بود و نمودارى بود ميان يك صفحه سيم خام و نقره آب شده، گردن او تا دو شانه چون ابريق مى درخشيد، بينى كشيدهاى داشت كه هنگام نوشيدن آب نزديك بود آب را عقب زند، چون راه مىرفت محكم گام بر مىداشت كه گويا به سرازيرى فرود مىآيد، مانند پيغمبر خدا (ص) ديده نشد نه پيش از او و نه بعد از او (ص).
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۳۰
جابر گويد: بامام باقر عليه السلام عرضكردم: پيغمبر خدا را برايم وصف كن. فرمود: پيغمبر خدا (ص) رنگش سفيد مايل بسرخى بود، چشمانش سياه و درشت، ابروانش بهم پيوسته، كف دست و پايش پرگوشت و غير كوتاه بود و از سفيدى گويا در قالب نقره بود، سر استخوانهاى شانهاش درشت بود، از شدت انس و مهرى كه با مردم داشت، هر گاه متوجه كسى ميشد، با تمام بدن متوجه ميشد (نه آنكه مانند متكبران خود بين بگوشه چشم و ابرو بنگرد) رشته موئى از گودى گلويش تا سر نافش كشيده و مانند خط ميان صفحهئى از نقره درخشان بود (زيرا در ميان صفحه محدب نقره، خط سياهى بنظر ميرسد و از اين تشبيه معلوم مىشود كه ساير قسمتهاى شكم بدون مو و براق بوده است) و از گردن تا شانه مانند گلاب پاش ؟؟؟، بينى كشيدهئى داشت كه هنگام نوشيدن آب، نزديك بود آب را پس زند، و چون راه ميرفت بجلو متمايل ميشد، مثل اينكه بسرازيرى ميرود، مانند پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ديده نشده، نه پيش از او و نه بعد از او صلى اللَّه عليه و آله.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۵۲۹
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از احمد بن محمد، از على بن سيف، از عمرو بن شمر، از جابر كه گفت: به خدمت امام محمد باقر عليه السلام عرض كردم كه: شمايل پيغمبر خدا عليه السلام را براى من شرح و بيان فرما. فرمود كه: «پيغمبر خدا، سفيدى بود به سرخى آميخته و چشمهايش گشاد و سياهى آنها در نهايت سياهى، و ابروهايش پيوسته و دستها و پاهايش گنده و درشت، و گويا كه از كفها و انگشتان آن حضرت طلا مىريخت، و سر دوشهايش بزرگ و ستبر، و چون ملتفت مىشد، به همه بدن التفات مىفرمود (يعنى: مىگشت و متوجّه مىشد) و به روش متكبّران، به گوشه چشم نظر نمىكرد؛ به جهت شدّت انس و افتادگى كه داشت. و مويى در ميان سينهاش روييده بود كه پيوسته بود از سينه، يا كو «۱» گردن تا ناف آن حضرت، و گويا آن موى در ميان نقره صاف شده بود؛ چه بدن آن حضرت به نقره مىمانست. و گويا گردن آن حضرت، تا ميان دو شانه او نقرهاى بود درخشان، و بينى آن حضرت كشيده و بلند بود؛ به مرتبهاى كه چون آب مىنوشيد، نزديك بود كه به آب رسد، و چون راه مىرفت سر مبارك را به زير مىافكند كه گويا از بلندى به زير مىآمد، و مانند پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله ديده نشد؛ پيش از آن حضرت و بعد از او نيز ديده نشد و نخواهد شد». __________________________________________________
(۱). در هر دو نسخه «كو» آمده و گويى كه «گو» درست باشد كه به معناى گودى است.