روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۱۵۸
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
الحسين بن محمد عن معلي بن محمد عن بسطام بن مره عن اسحاق بن حسان عن الهيثم بن واقد عن علي بن الحسين العبدي عن سعد الاسكاف عن الاصبغ بن نباته :
الکافی جلد ۱ ش ۱۱۵۷ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۱۵۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۲۱۱
از اصبغ بن نباته كه از امير المؤمنين (ع) پرسيد: از قول خدا تعالى (۱۴ سوره لقمان): «كه شكر كن براى من و براى پدر و مادرت، سر انجام به سوى من است». در پاسخ فرمود: آن والدينى كه خدا شكر آنان را واجب كرده است آنهايند كه دانش را زايند و حكومت را به ارث برند و مردم به طاعتشان دستور دارند، سپس خدا فرموده: «سرانجام به سوى من است» سر انجام بندهها به آستان خدا است و دليل بر آن همين دو والدند و سپس خدا روى سخن را با زاده حنتمه (نام مادر عمر بن خطاب و دختر ذى الرمحين) كرده و با رفيق او و فرموده است به مقصد خاص و لفظ عام «اگر آن دو (عمر و ابى بكر) با تو ستيزه كردند كه به من شرك آورى» و در وصيت افتراء بندى و از آن كه به تو دستور اطاعتش را دادم عدول كنى «فرمانش را مبر و گفتارشان را مشنو» سپس باز روى سخن را به والدين كرده و فرموده:
«در دنيا با آنها به خوشى مصاحبت كن» مىفرمايد: فضل آنها را به مردم معرفى كن و به روش آنها دعوت كن و اين قول او است كه: «و پيروى كن روش كسى را كه به من باز گردد و سپس برگشت شما همه به من باشد». پس امام فرمود: در درجه اول به سوى خدا و سپس به سوى ما است، از خدا بپرهيزيد و نافرمانى والدين نكنيد، زيرا خشنوديشان خشنودى خدا و خشمشان خشم خدا است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۰۳
اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السلام راجع بقول خداى تعالى: «مرا و پدر و مادرت را سپاسگزارى كن و سرانجام بسوى منست- ۱۴ سوره ۳۱-» پرسيد، حضرت فرمود: پدر و مادرى كه خدا سپاسگزارى ايشان را واجب كرده، آنهايند كه علم از آنها تراوش كند و حكمت را (پس از مرگ خود) بارث گذارند و مردم باطاعتشان مأمورند. و خدا پس از آن فرمايد: «سرانجام بسوى منست» سرانجام بندگان بسوى خداست و راهنمايش همان پدر و مادر هستند. سپس خدا روى سخن را متوجه پسر حنتمه و رفيقش نموده (يعنى عمر و ابو بكر، زيرا حنتمه نام مادر عمر است) و نسبت بخاص و عام (پيغمبر و ساير مردم) فرموده است: «و اگر با تو ستيزه كنند كه بمن شرك آورى» يعنى از پيش خود در باره وصىات سخنى گوئى و از آنكه دستور اطاعتش دارى برگردى از آنها فرمان مبر و سخنشان را مشنو. سپس روى سخن را متوجه پدر و مادر نموده و فرموده است: «در دنيا بنيكى همدمشان باش» يعنى فضيلت آنها را بمردم بشناسان و بروش آنها دعوت كن، و همين است معنى قول خدا «و راه كسى را كه سوى من بازگشته پيروى كن، سپس بازگشت شما بسوى من است» پس فرمود: اول بسوى خدا و سپس بسوى ماست. از خدا پروا كنيد و نافرمانى اين پدر و مادر نكنيد، زيرا خرسندى آنها خرسندى خدا، و خشمشان خشم خداست.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۴۶۳
حسين بن محمد، از معلّى بن محمد، از بِسطام بن مُرّه، از اسحاق بن حسّان، از هَيثم بن واقد، از على بن حسين عبدى، از سعد اسكاف، از اصبغ بن نُباته روايت كرده است كه: اصبغ، از امير المؤمنين عليه السلام سؤال كرد از قول خداى تعالى: «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ» «۳»، يعنى: «وصيّت فرموديم آدمى را به اين كه شكر كن مرا و دو پدر خود را، به سوى حكم من است بازگشت همه».پس حضرت فرمود كه: «دو پدر كه خدا شكر ايشان را واجب گردانيده، همان دو كساند كه علم را متولد ساختهاند، و حكمتها را به ميراث واگذاردهاند و مردم به فرمانبردارى ايشان مأمور شدهاند. بعد از آن خداى تعالى فرمود كه: «إِلَيَّ الْمَصِيرُ»، پس، بازگشت همه بندگان به سوى خداست. و دليل بر آن، يعنى: هادى به سوى خدا، همين دو پدرند (كه محمد و على- صلوات اللَّه عليهما-) باشند. پس گفتار را از ايشان گردانيده به سوى پسر حنتمه (يعنى ...) و رفيق او (.... چه حنتمه، نام ... دختر هشام بن مغيره مخزومى، خواهر ابو جهل است و صاحب قاموس گمان برده كه اين قول، غلط است و گمان كرده كه حنتمه دختر عبدالرحمان بن حرث ذى الرُّمحين است، دختر عموى ابو جهل و غلط كرده است. تتمه حديث آن كه:) پس در باب خاص و عام (كه پسر حنتمه و آشناى او، و جميع گمراه كنندگانند)، فرموده كه: «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»» (و احتمال دارد كه مراد از خاص، رسول باشد كه در ظاهر مخاطب است، و از عام، غير آن حضرت باشد كه اشاره باشد به عموم خطاب). و ترجمه آن، اين است كه: «و اگر پسر حنتمه و آشناى او، و هر كه بر طريقه ايشان باشد، با تو مجاهده و __________________________________________________ (۳). لقمان، ۱۴. كوشش نمايند بر آنكه شرك آورى به من، و انبازگيرى آنچه را كه نيست تو را به استحقاق شريك گردانيدن آن دانشى (بر وجه تقليد محض، بدون دليلى كه دلالت كند بر استحقاق آن، بلكه دليل قائم است بر عدم استحقاق)، پس فرمان مبر ايشان را».
(و حضرت بعضى از آيه را ذكر فرموده با مراد از آن) كه ترجمه آن، اين است: «و اگر با تو مجاهده نمايند بر آنكه شركآورى به من، (مىفرمايد كه: يعنى: انبازگيرى) در باب وصيّت و عدول كنى و بيرون روى از آنكه به فرمانبردارى او، مأمور شدهاى، پس ايشان را فرمان مبر و سخن ايشان را مشنو». [تتمه حديث] «بعد از آن، گفتار را گردانيده و رو آورده به بيان حال دو پدرى كه اول ذكر شدند و فرموده: «وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً»، يعنى: و مصاحبت كن با ايشان در زندگانى دنيا؛ مصاحبتى كه پسنديده شرع و مقتضاى كرم باشد».
و حضرت فرمود كه: «خدا مىفرمايد كه: فضل ايشان را به مردم بشناسان و مردم را به راه ايشان دعوت كن، و اين است معنى قول آن جناب كه مىفرمايد: «وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ» «۱»، يعنى: و پيروى كن راه كسى را كه باز گشته است به سوى من، به توحيد و اخلاص در طاعت كه محمد و آل اويند كه متصفاند به صفت ايمان و اخلاص. پس به سوى من است بازگشت شما» (از تو و پدران تو بر وجه مجازات). و حضرت فرمود كه: «به سوى خدا، بعد از آن به سوى ما است. پس، از عذاب خدا بترسيد و پرهيز كنيد، و اين دو پدر را نافرمانى مكنيد؛ زيرا كه خشنودى ايشان، خشنودى خداست و خشم ايشان، خشم خدا است». __________________________________________________
(۱). لقمان، ۱۵.