تَهْجُرُون
«تَهْجُرُونَ» از مادّه «هجر» (بر وزن فجر) در اصل، به معناى دورى کردن و جدایى است; سپس به معناى هذیان گفتن مریض نیز آمده; چرا که سخنانش در آن حالت ناخوش آیند و دور کننده است و نیز «هجر» (بر وزن کفر) به معناى فحش و ناسزا است که آن نیز مایه دورى و جدایى است.
ریشه کلمه
- هجر (۳۱ بار)
قاموس قرآن
راغب گويد: هَجْر و هِجْران آن است كه انسان از ديگرى جدا شود خواه با بدن يا با زبان يا با قلب. در لغت آمده:«هَجَرَ الشَّىْءَ: تَرَكَهُ وَ اَعْرَضَ عَنْهُ» طبرسى آن را قطع مواصلت گفته است. [مريم:46]. مدتى دراز از من دورشو. [مدثر:5]. از تزلزل بدور باش [نساء:34]. زنان را موعظه كنيد و در خوابگاهها از آنها جدا شويد. * [مؤمنون:67]. هُجْر (بروزن قفل) به معنى هذيان است «هَجَرَ فى نَوْمِهِ وَ مَرَضِهِ هَجْراً: خلط وهذى » راغب گويد:«أَهْجَرَ فُلانٌ» يعنى از روى قصد هذيان گفت و «هَجَرَالْمَريضُ» يعنى مريض از روى عدم قصد هذيان گفت. معنى آيه چنين مىشود: درباره قران تكبر مىكرديد و شبانه در باره آن هذيان و پريشان مىگفتيد. بعضى آن را كنارشدن و عدم انقياد گفتهاند. بقول مجمع كلام هذيان رااز آن هُجْر گويند كه شأنش مهجور و متروك بودن است در آيه [فرقان:30]. مهجور ظاهرا به معنى متروك است وبعضى آن را هذيان گفتهاند. آيات ماقبل نشان ميدهند كه آن حضرت اين كلام را در آخرت بعنوان شكايت خواهد گفت. *** مهاجرت: اصل مهاجرت به معنى متاركه غير است و درعرف هجرت از محلى است به محل ديگر و درعرف قرآن هجرت از دار كفر است بدار ايمان مثل هجرت از مكه به مدينه در اوائل اسلام [بقره:218]. [نساء:100]. اين آيات و تمام آيات ديگر راجع به همان مطلب است كه گفته شد. حتى در باره ابراهيم «عليه السلام» كه فرمود: [عنكبوت:26]. طبرسى فرموده: مهاجران را به جهت قطع مواصلت و ترك قوم و محلشان مهاجر ناميدهاند و علت آمدن با مفاعله آن است كه هريك از مهاجران مانند نظير خويش از وطن و قوم خود بريده و مصاحبت رسول خدا«صلى الله عليه وآله» رااختيار مىكردند. نگارنده گويد: بارها در اين كتاب گفتهايم و صاحب مجمع نيز متذكر شدهاند كه مفاعله لازم نيست هميشه بين الاثنين باشد مثل «سافَرَ زَيْدٌ عاقَبْتُ اللُّصَّ» در مهاجرت نيز اگر بين الاثنين نباشد مانعى نيست. در اينجا لازم است چند مطلب بررسى شود: 1 [نساء:97]. يعنى آنانكه ملائكه آنها را در حال ظالم بود نشان قبض روح مىكنند. گويند در چه كار بوديد؟ گويند ما مقهور و بى چاره بوديم (كفار و اوضاع محيط مانع از آن بود كه مسلمان زندگى كنيم ودستور خدا را بكار بنديم) ملائكه گويند: مگر زمين خدا وسيع و بزرگ نبود كه هجرت بكنيد (آيا در اين زمين پهناور جايى نبود كه به آنجامهاجرت كرده و خداى خويش را بندگى كنيد؟!) اينگونه مردم جايشان آتش است. اين آيه و آيه مابعد آن در «ضعف» در بحث مستضعفين مورد بررسى قرار گرفته است و اين آيه روشن مىكند: هرجا كه انسان نتوانست بدين خويش عمل كند بايد از آن محل كوچيده در محل ديگرى كه از جهت مراسم دينى مناسب است اقامت گزيند و گرنه پيش خدا معذور نخواهد بود، در صدر اسلام وظيفه مسلمين آن بود ازمكه معظمه كه در تصرف مشركان بود كوچيده و به مدينه منوره روى آورند اين حكم همواره به قوت خود باقى است. 2 در باره آيه [توبه:100]. در «سبق» مفصلا بحث شده است آيا «المهاجرين» در اين آيه فقط شامل آنهاست كه به مدينه پس از رسول خدا «صلى الله عليه واله» هجرت كردند يا مهاجرين حبشه را نيز شامل است؟ به نظر مىآيد مراد مهاجرانى است كه پس از مهاجرت آن حضرت، به مدينه هجرت كردند و مهاجران حبشه نيز آنگاه كه به مدينه آمدند مشمول آن شدندو به احتمال قوى مىشود گفت كه وصف مهاجرت به آنها كه به حبشه رفتند دوبار شامل مىشود و از اول داخل در عموم اند. قرائت مشهور در «وَالْاَنْصار» بكسر راء است عطف به «المهاجرين» مراد از سابقون قهرا كسانى اند كه در ايمان به خدا و رسول از همه سابق و جلوتر بودند«وَالذَّينَ اتَّبعُوهُمْ بِاِحْسانٍ» ظاهرا شامل همه مسلمين تا روز قيامت است. سابقون اولون در رديف اول و تابعان به احسان در رديف دوم واقع اند و اين هر دو دسته بشرط آنكه تا آخر عمر در ايمان ثابت باشند مورد رضايت خداوند مىباشند يعنى: آنانكه از مهاجرين در اول به اسلام سبقت كردهاند و آنانكه از انصار در اول به اسلام سبقت كردهاند و آنانكه با نيكى از آنها پيروى كردهاند خدا از همه شان راضى است. تمام مطلب در «سبق» ديده شود. در الميزان گفته: دو قسمت اول منطبق مىشود بر آنانكه قبل از هجرت به آن حضرت ايمان آورده و پيش از جنگ «بدر» به مدينه هجرت كرده و آنانكه جلوتر از همه در مدينه ايمان آورده وآنجا را براى خانه اسلام آماده كردهاند. 3 مهاجرت و ترك ديار در راه خدا يكى از صفات بندگان واقعى خدا و يك نوع تكامل و ترقى است كه آيات كثيرى آن را مدح كرده است و حتى در باره زنان نيز آمده [احزاب:50].