تفسیر:نمونه جلد۸ بخش۵۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۴۱-۴۴
آيه و ترجمه
وَ إِن كَذَّبُوك فَقُل لى عَمَلى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُم بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِى ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ(۴۱) وَ مِنهُم مَّن يَستَمِعُونَ إِلَيْك أَ فَأَنت تُسمِعُ الصمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ(۴۲) وَ مِنهُم مَّن يَنظرُ إِلَيْك أَ فَأَنت تهْدِى الْعُمْىَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ(۴۳) إِنَّ اللَّهَ لا يَظلِمُ النَّاس شيْئاً وَ لَكِنَّ النَّاس أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ(۴۴) ترجمه : ۴۱ - و اگر تو را تكذيب كردند بگو: عمل من براى من ، و عمل شما براى شما، شما بيزاريد از آنچه من مى كنم ، و من بيزارم از آنچه شما انجام مى دهيد. ۴۲ - و گروهى از آنان گوش به سوى تو فرا مى دهند (اما گوئى هيچ نمى شنوند و كرند!) ۴۳ - و گروهى از آنان به سوى تو نگاه مى كنند (اما گوئى هيچ نمى بينند) آيا تو مى توانى نابينايانرا هدايت كنى هر چند نبينند؟! ۴۴ - خداوند هيچ به مردم ستم نمى كند ولى اين مردمند كه به خويشتن ستم مى نمايند. تفسير : كوران و كران در اين آيات بحثى كه در آيات گذشته در زمينه انكار و تكذيب لجوجانه مشركان گذشت همچنان دنبال مى شود: در نخستين آيه ، طريق جديدى براى مبارزه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تعليم داده ، مى گويد: «اگر آنها تو را تكذيب كنند به آنان بگو عمل من براى
شما براى خودتان باشد» (و ان كذبوك فقل لى عملى و لكم عملكم ) «شما از آنچه من انجام مى دهم بيزاريد، و من هم از اعمال شما بيزارم » (انتم بريئون مما اعمل و انا برى ء مما تعملون ). اين اعلام بيزارى و بى اعتنائى كه تواءم با اعتماد و ايمان قاطع به مكتب خويشتن است ، اثر روانى خاصى ، مخصوصا در منكران لجوج ، دارد، و به آنها مى فهماند كه هيچ اصرار و اجبارى در مورد قبول و پذيرش آنها نيست ، آنها با عدم تسليم در مقابل حق ، خود را به محروميت مى كشانند و تنها به خويشتن ضرر مى زنند. نظير اين تعبير در آيات ديگر قرآن نيز آمده است ، همانگونه كه در «سوره كافرون » مى خوانيم لكم دينكم و لى دين : «آئين شما براى خودتان آئين من هم براى خودم ». و از اين بيان روشن مى شود كه محتواى اينگونه آيات هيچگونه منافاتى با دستور تبليغ يا جهاد در برابر مشركان ندارد، تا بخواهيم اين آيات را منسوخ بدانيم ، بلكه همانگونه كه گفته شد اين يكنوع مبارزه منطقى از طريق بى اعتنائى در برابر افراد لجوج و كينه توز است . در دو آيه بعد اشاره به دليل انحراف و عدم تسليم آنها در برابر حق مى كند و مى گويد: «براى هدايت يك انسان تنها تعليمات صحيح و آيات تكان دهنده و اعجاز آميز و دلائل روشن كافى نيست ، بلكه آمادگى و استعداد پذيرش و شايستگى براى قبول حق نيز لازم است ، همانگونه كه براى پرورش سبزه و گل تنها بذر آماده كافى نمى باشد، زمين مستعد نيز لازم است . لذا نخست مى گويد: ((گروهى از آنها گوش به سوى تو فرا مى دهند اما گوئى كرند» (و منهم من يستمعون اليك ).
«با اين حال كه آنها گوش شنوائى ندارند، آيا تو مى توانى صداى خود را به گوش كران برسانى هر چند درك نكنند» (اءفانت تسمع الصم و لو كانوا لا يعقلون ). «و گروهى ديگر از آنان چشم به تو مى دوزند و اعمال ترا مى نگرند كه هر يك نشانه اى از حقانيت و صدق گفتار تو را در بردارد، اما گوئى كورند و نابينا» (و منهم من ينظر اليك ). «آيا با اين حال تو مى توانى اين نابينايان را هدايت كنى هر چند فاقد بصيرت باشند» (اءفاءنت تهدى العمى و لو كانوا لا يبصرون ). ولى بدان و آنها نيز بايد بدانند كه اين نارسائى فكر و عدم بصيرت و نابينائى از ديدن چهره حق و ناشنوائى در برابر گفتار خدا، چيزى نيست كه با خود از مادر به اين جهان آورده باشند، و خداوند به آنها ستمى كرده باشد، بلكه اين خود آنها بوده اند كه با اعمال نادرستشان و دشمنى و عصيان در برابر حق روح خود را تاريك و چشم بصيرت و گوش شنوايشان را از كار انداختند چرا كه خداوند به هيچ كس از مردم ستم نمى كند، ولى مردمند كه به خويشتن ستم روا مى دارند)) (ان الله لا يظلم الناس شيئا و لكن الناس انفسهم يظلمون ).
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: ۱ - اينكه در آيه دوم مى خوانيم گوش به تو فرا مى دهند و در آيه سوم مى خوانيم به سوى تو نگاه مى كنند اشاره به اين است گروه ۰ى از آنان سخنان اعجاز آميز ترا مى شنوند و گروه ديگرى اعمال معجز نشانت را كه همگى دليل
روشنى بر صدق گفتار و حقانيت دعوت تو است مى نگرند ولى هيچكدام از اين دو گروه از استماع و نظرشان بهره نمى گيرند، چرا كه نظر آنها نظر فهم و درك نيست ، بلكه نظر انتقاد و عيبجوئى و مخالفت است . از استماعشان نيز بهره نمى گيرند چرا كه به قصد ادراك محتواى سخن نمى باشد، بلكه مى خواهند دستاويزى براى تكذيب و انكار پيدا كنند و مى دانيم قصد و نيت انسان به اعمال او شكل مى دهد، و اثرات آنرا دگرگون مى سازد. ۲ - در آخر آيه دوم جمله «و لو كانوا لا يعقلون » و در آخر آيه سوم جمله «و لو كانوا لا يبصرون » آمده است ، اشاره به اينكه استماع يعنى پذيرش الفاظ و راه دادن آنها بگوش به تنهائى كافى نيست بلكه تفكر و تدبر لازم است ، تا انسان از محتواى آن بهره گيرد، همچنين نگاه به تنهائى اثرى ندارد بلكه بصيرت (درك مفاهيم آنچه را انسان مى بيند) لازم است تا به عمق آن برسد و هدايت شود.
آيه ۴۵ - ۴۷
آيه و ترجمه
وَ يَوْمَ يحْشرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُوا إِلا ساعَةً مِّنَ النهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَ مَا كانُوا مُهْتَدِينَ(۴۵) وَ إِمَّا نُرِيَنَّك بَعْض الَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّك فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثمَّ اللَّهُ شهِيدٌ عَلى مَا يَفْعَلُونَ(۴۶) وَ لِكلِّ أُمَّةٍ رَّسولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسولُهُمْ قُضىَ بَيْنَهُم بِالْقِسطِ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۴۷) ترجمه : ۴۵ - بخاطر بياور روزى را كه آنها را جمع (و محشور) مى سازد، و آنچنان احساس مى كنند كه گوئى جز ساعتى از روز (در دنيا) توقف نكردند، به آن مقدار كه يكديگر را (ببينند و) بشناسند، آنها كه لقاى خداوند (و رستاخيز) را انكار كردند زيان كردند و هدايت نيافتند. ۴۶ - و اگر ما پاره اى از مجازاتهائى را كه به آنان وعده داده ايم (در حال حياتت ) به تو نشان دهيم و يا (پيش از آنكه آنها گرفتار عذاب شوند) تو را از دنيا ببريم در هر حال بازگشتشان به سوى ماست سپس خداوند گواه است بر آنچه آنها انجام مى دادند. ۴۷ - و براى هر امتى رسولى است ، هنگامى كه رسولشان به سوى آنها بيايد خداوند به عدالت در ميان آنها داورى مى كند و ستمى به آنها نمى شود. تفسير : به دنبال شرح بعضى از صفات مشركان در آيات گذشته در اينجا اشاره به وضع دردناكشان در قيامت كرده مى گويد: «به خاطر بياور آن روز را كه خداوند
همه آنها را محشور و جمع مى كند در حالى كه چنان احساس مى كنند كه تمام عمرشان در اين دنيا بيش از ساعتى از يك روز نبوده ، به همان مقدار كه يكديگر را ببينند و بشناسند» (و يوم يحشرهم كان لم يلبثوا الا ساعة من النهار يتعارفون بينهم ). اين احساس كم بودن مقدار اقامت در دنيا يا به خاطر آن است كه اصولا در برابر زندگى جاويدان قيامت به مقدار ساعتى بيش نيست . و يا به خاطر آن است كه اين دنياى ناپايدار چنان با سرعت بر آنها گذشته كه گوئى يك ساعت بيش نبوده است . و يا اينكه به خاطر عدم استفاده صحيح از عمر خود چنين مى پندارند كه همه عمرشان بيش از يك ساعت ارزش نداشته است ! بنابر آنچه در تفسير فوق گفتيم جمله يتعارفون بينهم (يكديگر را مى شناسند) اشاره به مقدار درنگ آنها در دنيا است ، يعنى آنچنان عمر را كوتاه احساس مى كنند كه گويا تنها به مقدارى بوده كه دو نفر يكديگر را ببينند و معارفه اى در ميان آنها انجام گردد و از همديگر جدا شوند. اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه منظور احساس كوتاهى زمان دوران برزخ است ، يعنى آنها در دوران برزخ در حالتى شبيه به خواب فرو مى روند كه گذشت سالها و قرون و اعصار را احساس نمى كنند، بطورى كه به هنگام رستاخيز فكر مى كنند دوران برزخشان كه شايد هزاران و يا ده ها هزار سال بوده بيش از ساعتى نبوده است . شاهد اين تفسير آيه ۵۵ و ۵۶ سوره روم است كه مى گويد: و يوم تقوم الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة كذلك كانوا يؤ فكون و قال الذين اوتوا العلم و الايمان لقد لبثتم فى كتاب الله الى يوم البعث فهذا يوم البعث و لكنكم كنتم لا تعلمون . از اين دو آيه استفاده مى شود كه گروهى از مجرمان به هنگامى كه قيامت
بر پا مى شود سوگند ياد مى كنند كه دوران برزخشان ساعتى بيش نبوده است ولى مؤ منان به آنها مى گويند دورانى طولانى بوده و هم اكنون قيامت بر پا شده است و شما نمى دانيد (و مى دانيم برزخ براى همه يكسان نيست و شرح آنرا ذيل آيات مناسب خواهيم داد). مطابق اين تفسير معنى جمله «يتعارفون بينهم » چنين خواهد بود كه آنها بقدرى زمان برزخ را كوتاه احساس مى كنند كه هيچ مطلبى از دنيا را فراموش نكرده اند و يك ديگر را به خوبى مى شناسند. و يا اينكه اعمال زشت يكديگر را در آنجا مى بينند و باطن يكديگر را مى شناسند و اين خود يك رسوائى بزرگ براى آنها است . سپس اضافه مى كند در آن روز به همه آنها ثابت مى شود «افرادى كه روز رستاخيز و ملاقات پروردگار را تكذيب كردند، زيان بردند»، و تمام سرمايه هاى وجود خود را از دست دادند بى آنكه نتيجه اى بگيرند (قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله ). «و اينها به خاطر اين تكذيب و انكار و اصرار بر گناه و لجاجت ، آمادگى هدايت نداشتند» (و ما كانوا مهتدين ). چرا كه قلبشان تاريك و روحشان ظلمانى بود. در آيه بعد به عنوان تهديد كفار و تسلى خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين مى گويد: «اگر ما قسمتى از مجازاتهائى را كه به آنها وعده داده ايم به تو نشان دهيم و در زمان حيات خود عذاب و مجازات آنها را ببينى ، و يا اگر پيش از آنكه به چنين سرنوشتى گرفتار شوند تو را از اين دنيا ببريم بهر حال بازگشتشان بسوى ما است و خداوند شاهد و گواه اعمالى است كه انجام مى دادند» (و اما نرينك بعض الذى نعدهم او نتوفينك فالينا مرجعهم ثم الله شهيد على ما يفعلون ).
در آخرين آيه مورد بحث ، يك قانون كلى درباره همه پيامبران و از جمله پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و همه امتها از جمله امتى كه در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى زيسته اند بيان كرده مى گويد: «هر امتى رسول و فرستاده اى از طرف خدا دارد» (و لكل امة رسول ). «هنگامى كه فرستاده آنها آمد و ابلاغ رسالت كرد و گروهى در برابر حق تسليم شدند و پذيرفتند و گروهى به مخالفت و تكذيب برخاستند، خداوند با عدالتش در ميان آنها داورى مى كند و به هيچكس ستمى نمى شود»، مؤ منان و نيكان مى مانند و بدان و مخالفان يا نابود مى شوند و يا محكوم به شكست (فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون ). همانگونه كه درباره پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امت معاصرش چنين شد، مخالفان دعوتش يا در جنگها از ميان رفتند و يا سرانجام شكست خورده ، از صحنه اجتماع طرد شدند و مؤ منان زمام امور را بدست گرفتند. بنابراين قضاوت و داورى كه در اين آيه به آن اشاره شده همان قضاوت تكوينى و اجرائى در اين دنيا است و اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند اشاره به داورى خدا در قيامت باشد خلاف ظاهر است .
آيه ۴۸ - ۵۲
آيه و ترجمه
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۴۸) قُل لا أَمْلِك لِنَفْسى ضرًّا وَ لا نَفْعاً إِلا مَا شاءَ اللَّهُ لِكلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَستَئْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقْدِمُونَ(۴۹) قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُهُ بَيَتاً أَوْ نهَاراً مَّا ذَا يَستَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ(۵۰) أَ ثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِ ءَالْئََنَ وَ قَدْ كُنتُم بِهِ تَستَعْجِلُونَ(۵۱) ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظلَمُوا ذُوقُوا عَذَاب الخُْلْدِ هَلْ تجْزَوْنَ إِلا بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(۵۲) ترجمه : ۴۸ - مى گويند اين وعده (مجازات ) اگر راست مى گوئيد كى عملى مى شود؟ ۴۹ - بگو من براى خودم زيان و سودى را مالك نيستم (تا چه رسد به شما) مگر آنچه خدا بخواهد، براى هر قوم و ملتى پايانى است هنگامى كه اجل آنها فرا رسد (و فرمان مجازات يا مرگشان صادر شود) نه ساعتى تاءخير مى كنند و نه ساعتى پيشى مى گيرند. ۵۰ - بگو اگر مجازات او شبهنگام يا در روز به سراغ شما آيد (آيا مى توانيد آنرا از خود دفع كنيد) پس مجرمان براى چه چيز عجله مى كنند؟ ۵۱ - يا اينكه آنگاه كه واقع شد ايمان مى آوريد (اما بدانيد به شما گفته مى شود) حالا؟ با اينكه قبلا براى آن عجله مى كرديد؟ (اكنون چه سود؟) ۵۲ - سپس به آنها كه ستم كردند گفته مى شود عذاب ابدى را بچشيد! آيا جز به آنچه انجام مى داديد كيفر داده مى شويد؟
تفسير : مجازات الهى در دست من نيست به دنبال تهديدهائى كه در آيات سابق راجع به عذاب و مجازات منكران حق ذكر شد در اين آيات نخست از قول آنها چنين نقل مى كند كه از روى استهزاء و مسخره و انكار «مى گويند اين وعده اى كه در مورد نزول عذاب مى دهى اگر راست مى گوئى چه موقع است »؟! (و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ) اين سخن مسلما از ناحيه مشركان عصر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده زيرا آيات بعد كه متضمن پاسخ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است شاهد گوياى اين مطلب مى باشد. به هر حال آنها با اين تعبير مى خواستند بى اعتنائى كامل خود را به تهديدهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشان دهند و هم براى افرادى كه از اين تهديدها متزلزل گشته بودند مايه قوت قلب و آرامش فكر شوند. در برابر اين سؤ ال خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه از چند راه به آنها پاسخ گويد: نخست اينكه مى فرمايد «به آنها بگو وقت و موعد اين كار در اختيار من نيست ، من مالك سود و زيانى براى خود نيستم ، تا چه رسد براى شما، مگر آنچه خدا بخواهد و اراده كند» (قل لا املك لنفسى ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله ). من تنها پيامبر و فرستاده اويم ، تعيين موعد نزول عذاب ، تنها بدست او است ، وقتى كه من درباره خودم مالك سود و زيان نباشم بطريق اولى در مورد شما نخواهم بود.
اين جمله در حقيقت اشاره به توحيد افعالى است كه در اين عالم همه چيز به خدا باز مى گردد، و هر كار از ناحيه او است ، او است كه با حكمتش مؤ منان را پيروزى مى دهد و او است كه با عدالتش منحرفان را مجازات مى كند. بديهى است كه اين منافات با آن ندارد كه خداوند به ما نيروها و قدرتهائى داده است كه بوسيله آن مالك قسمتى از سود و زيان خويش هستيم و مى توانيم درباره سرنوشت خويش تصميم بگيريم ، و به تعبير ديگر اين آيه نفى مالكيت «بالذات » را مى كند نه «بالغير» را و جمله الا ما شاء الله قرينه روشنى بر اين موضوع است . از اينجا معلوم مى شود اينكه بعضى از متعصبان همانند نويسنده تفسير المنار خواسته اند از اين آيه نفى جواز توسل به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را استفاده كنند، بسيار بى پايه است . زيرا اگر منظور از توسل اين باشد كه ما پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را صاحب قدرت و مالك سود و زيان بالذات بدانيم مسلما اين شرك است ، و هيچ مسلمانى نمى تواند به آن عقيده داشته باشد، و اما اگر اين مالكيت از ناحيه خدا باشد و تحت عنوان الا ما شاء الله قرار گيرد مانعى دارد؟ و اين عين ايمان و توحيد است . اما او به خاطر غفلت از اين نكته ، وقت خود و خوانندگان تفسيرش را با بحثهاى طولانى تلف كرده است و متاسفانه او با تمام امتيازاتى كه در تفسيرش موجود است از اين اشتباهات فراوان دارد كه سرچشمه همه آنها را ميتوان تعصب دانست !. سپس قرآن به پاسخ ديگر پرداخته مى گويد: «هر قوم و جمعيتى زمان و اجل معينى دارند، به هنگامى كه اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تاءخير خواهند كرد و نه ساعتى پيشى خواهند گرفت » (لكل امة اجل اذا جاء اجلهم فلا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون ).
و به تعبير ديگر هيچ قوم و ملتى به هنگام انحراف از مسير حق در مقابل مجازاتهاى الهى كه نتيجه اعمال خودشان است مصونيت ندارند، هنگامى كه در چنين مسيرهائى گام بگذارند و از قوانين قطعى آفرينش منحرف شوند، امكانات خود را از دست داده و سرانجام سقوط مى كنند، همانگونه كه تاريخ جهان نمونه هاى فراوانى را از آن به خاطر دارد. در واقع قرآن به مشركانى كه در مورد آمدن عذاب الهى تعجيل مى كردند اخطار مى كند كه بى جهت عجله نكنند، به هنگامى كه زمان آنها فرا برسد، لحظه اى اين عذاب تاءخير و تقديم نخواهد داشت . ضمنا بايد توجه داشت كه ساعت گاهى به معنى لحظه و گاهى به معنى مقدار كمى از زمان است هر چند امروز معنى معروفش يك بيست و چهارم شبانه روز مى باشد. در آيه بعد سومين پاسخ را مطرح كرده ، مى گويد: «به آنها بگو اگر عذاب پروردگار شب هنگام يا در روز به سراغ شما بيايد امر غير ممكنى نيست ، و آيا شما مى توانيد اين عذاب ناگهانى را از خود دفع كنيد»؟ (قل اء راءيتم ان اتاكم عذابه بياتا او نهارا). «با اين حال مجرمان و گنهكاران در برابر چه چيز عجله مى كنند» (ما ذا يستعجل منه المجرمون ). و به تعبير ديگر: اين مجرمان جسور اگر يقين به نزول عذاب ندارند حداقل احتمال اين را مى دهند كه ناگهان به سراغشان بيايد، آنها چه تاءمين و تضمين و دليلى در اين باره دارند كه تهديدهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هرگز به وقوع نخواهد پيوست ؟ انسان عاقل در برابر چنين احتمال ضررى بايد لا اقل رعايت احتياط كند و از آن بر حذر باشد.
نظير اين معنى در آيات ديگر قرآن به تعبيرهاى ديگرى آمده است مانند افامنتم ان يخسف بكم جانب البر او يرسل عليكم حاصبا ثم لا تجدوا لكم وكيلا: «آيا شما ايمن هستيد از اينكه خداوند در گوشه اى از زمين شما را فرو ببرد يا سنگريزه اى از آسمان بر شما ببارد و سپس نگهبانى براى خود نيابيد» (سوره اسراء آيه ۶۸). و اين همان چيزى است كه در علم كلام و اصول از آن به عنوان قاعده «لزوم دفع ضرر محتمل » تعبير مى شود. در آيه بعد چهارمين پاسخ را به آنها مى گويد و آن اينكه «اگر شما گمان مى كنيد كه به هنگام نزول عذاب ايمان بياوريد و ايمان شما پذيرفته شود، اين خيال باطلى است » (اثم اذا ما وقع آمنتم به ). چرا كه پس از نزول عذاب ، درهاى توبه به روى شما بسته مى شود و ايمان كمترين اثرى ندارد، بلكه «به شما گفته مى شود حالا ايمان مى آوريد، در حالى كه قبلا از روى استهزاء و انكار تعجيل براى عذاب را مى خواستيد»؟ (آلان و قد كنتم به تستعجلون ). اين مجازات دنياى آنها است ، سپس در روز رستاخيز به كسانى كه ستم
كردند، گفته مى شود بچشيد عذاب ابدى را!)) (ثم قيل للذين ظلموا ذوقوا عذاب الخلد). «آيا جز به آنچه انجام داديد كيفر داده مى شويد؟» (هل تجزون الا بما كنتم تكسبون ). اين در واقع اعمال خود شما است كه دامانتان را گرفته است ، همانهاست كه در برابرتان مجسم شده و شما را براى هميشه آزار مى دهد.
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: ۱ - همانگونه كه در ذيل آيه ۳۴ سوره اعراف گفتيم بعضى از دين سازان عصر ما به آياتى مانند لكل امة اجل ... كه در قرآن دو بار آمده است براى نفى خاتميت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) استدلال كرده و چنين نتيجه گرفته اند كه هر دين و مذهبى سرانجام پايان مى گيرد و جاى خود را به مذهب ديگرى مى دهد. در حالى كه «امت » به معنى گروه و جماعت است ، نه به معنى مذهب و خصوصا پيروان يك مذهب . هدف اين آيات آن است كه قانون حيات و مرگ مخصوص افراد نيست بلكه ملتها و گروهها نيز مشمول اين قانون هستند، و به هنگامى كه در مسير ظلم و فساد قرار گيرند منقرض خواهند شد. مخصوصا در مورد بحث با توجه به آيه قبل و بعد از آن بروشنى اين حقيقت ثابت مى شود كه سخن از نسخ مذهب در ميان نيست ، بلكه از نزول عذاب و نابود شدن يك گروه و ملت است ، زيرا هم آيه قبل و همه آيه بعد هر دو از عذاب و مجازات دنيا بحث مى كند. ۲ - با توجه به آيات فوق اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا جامعه هاى اسلامى نيز گرفتار مجازات و عذاب در اين جهان مى شوند؟.
پاسخ اين سؤ ال مثبت است ، زيرا هيچ دليلى نداريم كه اين امت مستثنى باشند، بلكه اين قانون درباره همه امتها و ملتها است ، و اينكه در بعضى از آيات قرآن (انفال - ۳۳) خوانده ايم كه خداوند اين امت را مجازات نخواهد كرد، مشروط به يكى از دو شرط است : يا بودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان آنها و يا استغفار و توبه از گناه ، نه بى قيد و شرط. ۳ - آيات فوق بار ديگر اين حقيقت را تاءكيد مى كند كه به هنگام نزول عذاب درهاى توبه بسته مى شود و پشيمانى سودى نخواهد داشت ، دليل آن هم روشن است زيرا توبه در چنين حالى ، شبيه توبه اجبارى و اضطرارى است و چنين توبه اى بى ارزش مى باشد.
آيه ۵۳ - ۵۶
آيه و ترجمه
وَ يَستَنبِئُونَك أَ حَقُّ هُوَ قُلْ إِى وَ رَبى إِنَّهُ لَحَقُّ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ(۵۳) وَ لَوْ أَنَّ لِكلِّ نَفْسٍ ظلَمَت مَا فى الاَرْضِ لافْتَدَت بِهِ وَ أَسرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَاب وَ قُضىَ بَيْنَهُم بِالْقِسطِ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۵۴) أَلا إِنَّ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لَكِنَّ أَكْثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۵۵) هُوَ يُحْىِ وَ يُمِيت وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(۵۶) ترجمه : ۵۳ - از تو مى پرسند آيا آن (وعده مجازات الهى ) حق است ؟ بگو آرى بخدا سوگند قطعا حق است و شما نمى توانيد از آن جلو گيرى كنيد! ۵۴ - و هر كس كه ستم كرده اگر تمامى آنچه روى زمين است در اختيار داشته باشد (همه را از هول عذاب ) براى نجات خويش مى دهد، و هنگامى كه عذاب را ببينند (پشيمان مى شوند اما) پشيمانى خود را كتمان مى كنند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالت داورى مى شود و ستمى بر آنها نخواهد رفت . ۵۵ - آگاه باشيد آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است ، آگاه باشيد وعده خدا حق است ولى اكثر آنها نمى دانند. ۵۶ - او است كه زنده مى كند و مى ميراند و به سوى او باز مى گرديد. تفسير : در مجازات الهى ترديد نكنيد در آيات گذشته سخن از كيفر و مجازات و عذاب مجرمان در اين جهان و جهان ديگر بود، آيات مورد بحث نيز اين موضوع را دنبال مى كند.
نخست مى گويد: «مجرمان و مشركان از روى تعجب و استفهام از تو سؤ ال مى كنند كه آيا اين وعده مجازات الهى در اين جهان و جهان ديگر حق است ؟» (و يستنبئونك اء حق هو). البته «حق » در اينجا در مقابل باطل نيست ، بلكه منظور اين است كه آيا اين مجازات و كيفر واقعيت دارد و تحقق مى يابد؟ زيرا «حق » و «تحقق » هر دو از يك ماده اند البته حق در مقابل باطل اگر به معنى وسيع كلمه تفسير شود، شامل هر واقعيت موجود مى گردد، و نقطه مقابل آن معدوم و باطل است . خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه در برابر اين سؤ ال با تاءكيد هر چه بيشتر «بگو به پروردگارم سوگند اين يك واقعيت است و هيچ شك و ترديدى در آن نيست » (قل اى و ربى انه لحق ). و اگر فكر مى كنيد، مى توانيد از چنگال مجازات الهى فرار كنيد اشتباه بزرگى كرده ايد، زيرا «هرگز شما نمى توانيد از آن جلو گيرى كنيد، و او را با قدرت خود ناتوان سازيد» (و ما انتم بمعجزين ). در واقع اين جمله با جمله فوق از قبيل بيان مقتضى و مانع است ، در جمله اول مى گويد مجازات مجرمان يك واقعيت است ، و در جمله دوم اضافه مى كند: هيچ قدرتى نمى تواند جلو آن را بگيرد، درست مانند آيات ۸ و ۹ سوره طور ان عذاب ربك لواقع ما له من دافع . تاءكيدهائى كه در آيه به چشم مى خورد قابل توجه است ، از يكسو «سوگند»، و از سوى ديگر كلمه «ان » و «لام تاءكيد» و از سوى سوم جمله «و ما انتم بمعجزين » همه اينها تاءكيد مى كند كه به هنگام ارتكاب جرمهاى سنگين مجازات الهى حتمى است . در آيه بعد روى عظمت اين مجازات مخصوصا در قيامت تكيه كرده مى گويد:
«آنچنان عذاب الهى وحشتناك و هول انگيز است كه اگر هر يك از ستمكاران مالك تمام ثروتهاى روى زمين باشند، حاضرند همه آن را بدهند تا از اين كيفر سخت رهائى يابند» (و لو ان لكل نفس ظلمت ما فى الارض لافتدت به ). در واقع آنها حاضرند بزرگترين رشوه اى را كه مى توان تصور كرد، براى رهائى از چنگال عذاب الهى بدهند اما كسى از آنها نمى پذيرد و سر سوزنى از مجازاتشان بكاهد. مخصوصا بعضى از اين مجازاتها جنبه معنوى دارد و آن اينكه «آنها با مشاهده عذاب الهى پشيمان مى شوند، ولى از اظهار ندامت كه مايه رسوائى بيشتر در برابر رقيبان مجرم يا پيروانشان مى شود خوددارى مى كنند» (و اسروا الندامة لما راءوا العذاب ). سپس تاكيد مى كند كه «با همه اين احوال در ميان آنها به عدالت داورى مى شود، و ظلم و ستمى درباره آنان نخواهد شد» (و قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون ). اين جمله تاءكيدى است بر روش قرآن در همه جا در زمينه مجازات و عدالت ، زيرا تاءكيدهاى آيه گذشته در زمينه مجازات ممكن است اين توهم را براى افراد غافل به وجود آورد كه مساءله انتقام جوئى در كار است ، لذا قرآن نخست مى گويد: داورى ميان آنها با عدالت مى شود و باز تاءكيد مى كند كه ظلم و ستمى بر آنها نخواهد رفت . سپس براى اينكه مردم اين وعده ها و تهديدهاى الهى را به شوخى نگيرند و فكر نكنند خداوند از انجام اينها عاجز است ، اضافه مى كند «آگاه باشيد
آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است و مالكيت و حكومت او تمام جهان هستى را فرا گرفته و هيچكس نمى تواند از كشور او بيرون رود» (الا ان لله ما فى السماوات و الارض ). و نيز «آگاه باشيد وعده خداوند در مورد مجازات مجرمان حق است هر چند بسيارى از مردم كه نا آگاهى ، سايه شوم بر روانشان افكنده اين حقيقت را نمى دانند» (الا ان وعد الله حق و لكن اكثرهم لا يعلمون ). آخرين آيه مورد بحث نيز تاءكيد مجددى روى همين مساءله حياتى است كه مى گويد «خداوند است كه زنده مى كند، و او است كه مى ميراند» (هو يحيى و يميت ). بنابراين هم توانائى بر مرگ و ميراندن بندگان دارد و هم زنده كردن آنها براى دادگاه رستاخيز. «و سرانجام همه شما به سوى او باز مى گرديد» (و اليه ترجعون ). و پاداش همه اعمال خويش را در آنجا خواهيد يافت .
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: ۱ - از جمله سؤ الاتى كه در مورد آيات فوق مطرح مى شود اين است كه آيا سؤ ال مشركان از واقعيت داشتن كيفر الهى جنبه استهزاء داشته و يا واقعا سؤ ال حقيقى بوده است ؟ بعضى گفته اند سؤ ال حقيقى نشانه شك است و با وضع مشركان سازگار نيست . ولى با توجه به اينكه بسيارى از مشركان در ترديد بودند و گروهى از آنها نيز با علم به حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر لجاجت و تعصب و مانند آن به مخالفت برخاسته بودند، روشن مى شود كه سؤ ال حقيقى از آنها هيچ بعيد نيست .
۲ - حقيقت «ندامت » پشيمانى از انجام كارى است كه آثار نامطلوب آن آشكار شده است ، خواه انسان بتواند آن را جبران كند و يا نتواند، و پشيمانى مجرمان در قيامت از نوع دوم است ، و مكتوم داشتن آن به خاطر آن است كه آشكار ساختنش موجب رسوائى بيشتر مى شود.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |