تفسیر:نمونه جلد۸ بخش۴۵
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۸۱ - ۸۳
آيه و ترجمه
فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَف رَسولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَن يجَهِدُوا بِأَمْوَلهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ قَالُوا لا تَنفِرُوا فى الحَْرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشدُّ حَرًّا لَّوْ كانُوا يَفْقَهُونَ(۸۱) فَلْيَضحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۸۲) فَإِن رَّجَعَك اللَّهُ إِلى طائفَةٍ مِّنهُمْ فَاستَئْذَنُوك لِلْخُرُوج فَقُل لَّن تخْرُجُوا مَعِىَ أَبَداً وَ لَن تُقَتِلُوا مَعِىَ عَدُواًّ إِنَّكمْ رَضِيتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الخَْلِفِينَ(۸۳) ترجمه : ۸۱ - تخلف جويان (از جنگ تبوك ) از مخالفت با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خوشحال شدند و كراهت داشتند كه با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كنند و (به يكديگر و به مومنان ) گفتند در اين گرما حركت (به سوى ميدان ) نكنيد، به آنها بگو آتش دوزخ از اين هم گرمتر است اگر بفهمند! ۸۲ - آنها بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند، اين جزاى كارهائى است كه انجام مى دادند. ۸۳ - هرگاه خداوند تو را به سوى گروهى از آنان بازگرداند و از تو اجازه خروج (به سوى ميدان جهاد) بخواهند، بگو هيچگاه با من خروج نخواهيد كرد و هرگز همراه من با دشمنى نخواهيد جنگيد، چرا شما نخستين بار به كناره گيرى راضى شديد، اكنون نيز با متخلفان بمانيد! تفسير : باز هم كار شكنى منافقان
در اين آيات نيز سخن همچنان پيرامون معرفى منافق ، وسيله اعمال و رفتار و افكار آنها است ، تا مسلمانان به روشنى اين گروه را بشناسند و تحت تاثير نقشه هاى شوم آنان قرار نگيرند. نخست مى فرمايد آنها كه در تبوك ) از شركت در جهاد تخلف جستند، و با عذرهاى واهى در خانه هاى خود نشستند، و به گمان خود سلامت را بر خطرات ميدان جنگ ترجيح دادند، از اين عملى كه بر ضد رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مرتكب شدند، خوشحالند (فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله ). و از اينكه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كنند و به افتخارات بزرگ مجاهدان نائل گردند كراهت داشتند (و كرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله ). آنها به تخلف خودشان از شركت در ميدان جهاد قناعت نكردند، بلكه با وسوسه هاى شيطانى كوشش داشتند، ديگران را نيز دلسرد يا منصرف سازند و به آنها گفتند: در اين گرماى سوزان تابستان به سوى ميدان نبرد حركت نكنيد (و قالوا لا تنفروا فى الحر). در حقيقت آنها مى خواستند هم اراده مسلمانان را تضعيف كنند، و هم شريك هاى بيشترى براى جرمشان فراهم سازند. سپس قرآن روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده و با لحن قاطع و كوبنده اى به آنها چنين پاسخ مى گويد: به آنها بگو آتش سوزان دوزخ از اين هم گرمتر و سوزانتر است اگر بفهمند! (قل نار جهنم اشد حرا لو كانوا يفقهون ) ولى افسوس كه بر اثر ضعف ايمان ، و عدم درك كافى ، توجه ندارند كه چه آتش سوزانى در انتظار آنها است آتشى كه يك جرقه كوچكش از آتشهاى دنيا سوزنده تر است . دو آيه بعد اشاره به اين مى كند كه آنها به گمان اينكه پيروزى بدست
آورده اند و با تخلف از جهاد و دلسرد كردن بعضى از مجاهدان به هدفى رسيده اند، قهقهه سر مى دهند و بسيار مى خندند، همانگونه كه همه منافقان در هر عصر و زمان چنينند. ولى قرآن به آنها اخطار مى كند كه بايد كم بخندند و بسيار بگريند (فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيرا). گريه براى آينده تاريكى كه در پيش دارند، گريه براى مجازاتهاى دردناكى كه در انتظار آنها است ، گريه به خاطر اينكه همه پلهاى بازگشت را پشت سر خود ويران ساخته اند، و بالاخره گريه براى اينكه اينهمه استعداد و سرمايه عمر را از دست داده و رسوائى و تيره روزى و بدبختى براى خود خريده اند. و در آخر آيه مى فرمايد: اين جزاى اعمالى است كه آنها انجام مى دادند (جزاء بما كانوا يكسبون ). از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور اين است اين گروه بايد در اين جهان كم بخندند و بيشتر گريه كنند، زيرا مجازاتهاى دردناكى در پيش دارند كه اگر از آن آگاه شوند بسيار گريه خواهند كرد و كمتر مى خندند. ولى گروهى از مفسران احتمال ديگرى در معنى اين جمله داده اند و آن اينكه : اينها هر قدر بخندند با توجه به عمر كوتاه دنيا خنده آنان كم خواهد بود، و در آخرت آنقدر بايد گريه كنند كه گريه هاى دنيا در برابر آن ناچيز است . ولى تفسير اول با ظاهر آيه و تعبيرات مشابه آن كه در گفته ها و نوشته ها مى آيد سازگارتر است بخصوص اينكه لازمه تفسير دوم اين است كه صيغه امر به معنى اخبار بوده باشد و اين بر خلاف ظاهر است . حديث معروفى كه بسيارى از مفسران از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده اند كه
فرمود: لو تعلمون ما اعلم لضحكتم قليلا و لبكيتم كثيرا: اگر آنچه را من (از كيفرهاى هولناك قيامت ) مى دانم شما هم مى دانستيد، كم مى خنديديد و بسيار گريه مى كرديد نيز شاهد معنى اول است (دقت كنيد). در آخرين آيه مورد بحث اشاره به يكى ديگر از روشهاى حساب شده و خطرناك منافقان مى كند و آن اينكه آنها به هنگامى كه كار خلافى را آشكارا انجام مى دهند براى تبرئه خود ظاهرا در مقام جبران برمى آيند و با اين نوسانها و اعمال ضد و نقيض ، چهره اصلى خود را پنهان مى دارند. آيه مى گويد: هرگاه خداوند ترا به سوى گروهى از اينها بازگرداند و از تو اجازه بخواهند كه در ميدان جهاد ديگرى شركت كنند، به آنها بگو هيچگاه با من در هيچ ميدان جهادى شركت نخواهيد كرد، و هرگز همراه من با دشمنى نخواهيد جنگيد! (فان رجعك الله الى طائفه منهم فاستاذنوك للخروج فقل لن تخرجوا معى ابدا و لن تقاتلوا معى عدوا) يعنى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بايد آنها را براى هميشه مايوس كند، و روشن سازد كه به اصطلاح حنايشان ديگر رنگى نخواهد داشت و كسى فريبشان را نخواهد خورد، و اين گونه دامها را چه بهتر كه برچينند و به جاى ديگرى ببرند كه در اينجا كسى ديگر به دامشان نخواهد افتاد!. ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله طائفه منهم (گروهى از ايشان ) نشان مى دهد كه همه آنان حاضر نبودند از اين طريق وارد شوند و پيشنهاد شركت در جهاد ديگرى را عرضه بدارند، شايد به خاطر اينكه بعضى بقدرى رسوا و شرمنده بودند كه حتى حاضر به حضور در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و چنين پيشنهادى نمى شدند. سپس دليل عدم قبول پيشنهاد آنها را چنين بيان مى كند: شما براى
نخستين بار راضى شديد كه از ميدان جهاد كناره گيرى كنيد و در خانه ها بنشينيد، هم اكنون نيز به متخلفان بپيونديد، و با آنها در خانه ها بنشينيد، «انكم رضيتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخالفين ». در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: ۱ - شك نيست كه اگر اين گروه از منافقان پس از تخلف ، پشيمان مى شدند و توبه مى كردند، و سپس براى شستشوى گناه سابق خود پيشنهاد در ميدانهاى جهاد ديگر داشتند، خدا از آنها ميپذيرفت ، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست رد به سينه آنها نمى گذارد، بنا بر اين معلوم مى شود كه اين پيشنهاد نيز يكنوع شيطنت و كار منافقانه بوده است ، و به اصطلاح تاكتيكى بوده براى استتار چهره زشت خود و ادامه به اعمال سابق . ۲ - كلمه خالف به معنى متخلف است ، و اشاره به كسانى است كه در ميدان جهاد، با عذر و يا بدون عذر شركت نداشتند. بعضى نيز گفته اند كه خالف به معنى مخالف است ، اشاره به اينكه شما هم برويد و با گروه مخالفان همصدا شويد، و اين كلمه را به معنى فاسد نيز تفسير كرده اند، چه اينكه خلوف به معنى فساد و خالف به معنى فاسد در لغت آمده است . اين احتمال نيز وجود دارد كه همه معانى بالا از اين كلمه در آيه فوق اراده شده باشد چرا كه گروه منافقان و دوستان آنان داراى تمام اين صفات رذيله بوده اند. ۳ - باز تذكر اين موضوع را لازم مى دانيم كه مسلمانان عصر ما نيز در
برابر منافقان محيط خود كه از روشهاى مشابهى با منافقان اعصار پيشين استفاده مى كنند، بايد از همان برنامه محكم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيروى كرده و يكبار كه در دام آنان افتادند، ديگر فريب آنها را نخورند و به اشكهاى تمساحانه آنها وقعى ننهند كه مرد مسلمان هيچگاه دو بار در يك دام نمى افتد!.
آيه ۸۴ - ۸۵
آيه و ترجمه
وَ لا تُصلِّ عَلى أَحَدٍ مِّنهُم مَّات أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبرِهِ إِنهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَسِقُونَ(۸۴) وَ لا تُعْجِبْك أَمْوَلهُُمْ وَ أَوْلَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُعَذِّبهُم بهَا فى الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنفُسهُمْ وَ هُمْ كفِرُونَ(۸۵) ترجمه : ۸۴ - بر هيچيك از آنها كه بميرد نماز نخوان ، و بر كنار قبرش (براى دعا و طلب آمرزش ) نايست چرا كه آنها به خدا و رسولش كافر شدند، و در حالى كه فاسق بودند از دنيا رفتند. ۸۵ - مبادا اموال و اولادشان مايه اعجاب تو گردد، (اين براى آنها نعمت نيست بلكه ) خدا مى خواهد به وسيله آن ، آنها را در دنيا عذاب كند، و جانشان برآيد در حالى كه كافر باشند. تفسير : روش محكمتر در برابر منافقان . پس از آنكه منافقان با تخلف صريح از شركت در ميدان جهاد پرده ها را دريدند و كارشان بر ملا شد، خداوند به پيامبرش دستور مى دهد روش صريحتر و
محكمترى در برابر آنها اتخاذ كند تا براى هميشه فكر نفاق و منافقگرى از مغزهاى ديگران برچيده شود، و منافقان نيز بدانند در جامعه اسلامى محلى براى آنها وجود نخواهد داشت . لذا مى فرمايد: بر هيچيك از آنها منافقان ) كه از دنيا مى روند نماز مگزار! (و لا تصل على احد منهم مات ابدا). و هيچگاه در كنار قبر او براى طلب آمرزش و استغفار نايست (و لا تقم على قبره ). در حقيقت اين يكنوع مبارزه منفى ، و در عين حال موثر، در برابر گروه منافقان است ، زيرا به جهاتى كه در گذشته گفتيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمى توانست رسما دستور قتل آنها و پاكسازى محيط جامعه اسلامى را از اين طريق صادر كند، ولى مبارزات منفى به حد كافى در بى اعتبار ساختن آنان ، و انزوا و طردشان از جامعه اسلامى ، اثر مى گذارد. زيرا مى دانيم يك فرد مؤ من راستين ، هم در حال حيات و هم پس از مرگ محترم است ، به همين دليل در برنامه هاى اسلامى دستور غسل و كفن و نماز و دفن او داده شده است كه با احترام هر چه بيشتر، با تشريفات خاصى ، او را به خاك بسپارند، و حتى پس از دفن در كنار قبر او بيايند و براى گناهان و لغزشهاى احتمالى او از خداوند طلب بخشش كنند. عدم انجام اين مراسم درباره يك فرد به معنى طرد او از جامعه اسلامى است ، و اگر اين طرد كننده ، شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده باشد، ضربه اى سخت و سنگين به حيثيت چنين فرد مطرودى وارد خواهد آمد، در حقيقت اين يك برنامه مبارزه حساب شده در برابر گروه منافقان در آن زمان بود كه امروز هم مسلمانان بايد از روشهاى مشابه آن استفاده كنند. يعنى مادام كه افراد اظهار اسلام مى كنند و به ظواهر اسلام پاى بندند بايد
معامله يك مسلمان با آنها كرد هر چند باطنشان طور ديگرى باشد ولى اگر پرده ها را دريدند و نفاق خود را ظاهر كردند بايد با آنها همانند بيگانگان از اسلام رفتار نمود. در پايان آيه بار ديگر دليل اين دستور را روشن مى سازد و مى فرمايد: اين حكم به خاطر آن است كه آنها به خدا و پيامبرش كافر شدند (انهم كفروا بالله و رسوله ). و در حالى كه فاسق و مخالف فرمان خدا بودند از دنيا رفتند نه از كرده خود پشيمان شدند و نه با آب توبه لكه هاى گناه را از دامان شستند (و ماتوا و هم فاسقون ). در اينجا ممكن بوده است سؤ الى براى مسلمانان مطرح شود كه اگر منافقان براستى اينهمه از رحمت خدا دورند و بايد مسلمانان هيچگونه ابراز محبت و علاقه در مورد آنان نكنند، پس چرا خداوند به آنها اينهمه محبت كرده و اينهمه مال و فرزند (نيروى اقتصادى و انسانى ) را در اختيارشان قرار داده است . خداوند در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده و پاسخ اين سؤ ال را چنين مى دهد اموال و فرزندانشان هيچگاه نبايد مايه اعجاب تو شود (و لا تعجبك اموالهم و اولادهم ). چرا كه به عكس آنچه مردم ظاهر بين خيال مى كنند، اين اموال و فرزندان نه تنها باعث خوشوقتى آنها نيست ، بلكه خداوند مى خواهد آنانرا بوسيله اينها در دنيا مجازات كند، و با حال كفر جان بدهند (انما يريد الله ان يعذبهم بها فى الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون ). اين آيه كه نظير آنرا در همين سوره (آيه ۵۵) داشتيم اشاره به اين
واقعيت مى كند كه امكانات اقتصادى و نيروهاى انسانى در دست افراد ناصالح نه تنها سعادت آفرين نيست ، بلكه غالبا مايه دردسر و بلا و بدبختى است ، زيرا چنين اشخاصى نه اموال خود را به مورد مصرف مى كنند، تا از آن بهره مفيد و سازنده اى بگيرند، و نه فرزندان سر براه و با ايمان و تربيت يافته اى دارند كه مايه روشنى چشم آنان و حل مشكلات زندگانيشان گردد، بلكه اموالشان غالبا در راه هوسهاى كشنده و سركش و توليد فساد، و تحكيم پايه هاى ظلم مصرف مى گردد، و مايه غفلت آنها از خدا و مسائل اساسى زندگى است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار مى گيرند، و مبتلا به انواع انحرافهاى اخلاقى مى شوند، و سرانجام دردسر آفرين خواهند بود. منتها براى كسانى كه ثروت و نيروى انسانى را اصيل مى پندارند و چگونگى مصرف آن ، براى آنها مطرح نيست ، زندگانى اينگونه اشخاص دورنماى دل - انگيزى دارد اما اگر به متن زندگيشان نزديكتر شويم و به اين حقيقت نيز توجه كنيم كه چگونگى بهره بردارى از اين امكانات مطرح است تصديق خواهيم كرد كه هرگز افراد خوشبختى نيستند. در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: ۱ - درباره شان نزول آيه نخست روايات متعددى وارد شده است ، كه خالى از اختلاف نيست . از بعض از اين روايات استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هنگامى كه عبد الله بن ابى ( منافق مشهور) از دنيا رفت بر او نماز گزارد، و كنار قبر او ايستاد و دعا كرد، حتى پيراهن خود را به عنوان كفن بر او پوشانيد، سپس آيه فوق نازل شد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از تكرار اين كار نهى كرد. در حالى كه از بعضى ديگر از روايات برمى آيد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تصميم
داشت نماز بر او بگزارد، جبرئيل نازل شد و اين آيه را بر او خواند و او را از اين كار باز داشت . بعضى ديگر چنين مى گويند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نه نماز بر او گزارد و نه تصميم بر اين كار داشت ، بلكه تنها پيراهن خود را براى تشويق قبيله عبد الله فرستاد، تا به عنوان كفن در تن او كنند و هنگامى كه پرسيدند چرا چنين اقدامى فرموديد در حالى كه او مرد بى ايمانى است ؟ گفت : پيراهن من باعث نجات او از عذاب الهى نخواهد شد، ولى من اميدوارم كه به خاطر اين عمل گروه زيادى مسلمان شوند، و چنين نيز شد كه پس از اين جريان عده فراوانى از قبيله خزرج مسلمان گشتند. از آنجا كه اين روايات با هم اختلاف فراوان دارد ما از ذكر آنها به عنوان يك شان نزول صرف نظر كرديم به خصوص اينكه طبق گفته بعضى از مفسران بزرگ مرگ عبد الله بن ابى در سنه ۹ هجرى واقع شد در حالى كه آيات فوق در حدود سال هشتم نازل شده است (الميزان جلد ۹ صفحه ۳۸۵). ولى آنچه جاى انكار نيست اين است كه از لحن آيه چنين برمى آيد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از نزول اين آيه بر منافقان نماز مى گزارد، و بر كنار قبر آنها توقف مى كرد، چرا كه آنها ظاهرا مسلمان بودند ولى پس از نزول اين آيه
بطور قطع اين برنامه براى هميشه تعطيل شد. ۲ - از آيه فوق همچنين استفاده مى شود كه ايستادن در كنار قبور مومنان و دعا براى آنها جايز است ، زيرا نهى در آيه مخصوص به منافقان است ، بنابراين مفهوم آيه اين مى شود كه زيارت قبور مؤ منان يعنى ايستادن كنار قبرهاى آنان و دعا كردن جايز است . ولى آيه فوق درباره اين موضوع كه آيا مى توان به قبور آنها توسل جست و به بركت آنان از خدا حاجتى تقاضا كرد؟ سكوت دارد، هر چند مجاز بودن اين موضوع از نظر روايات اسلامى مسلم است .
آيه ۸۶-۸۹
آيه و ترجمه
وَ إِذَا أُنزِلَت سورَةٌ أَنْ ءَامِنُوا بِاللَّهِ وَ جَهِدُوا مَعَ رَسولِهِ استَئْذَنَك أُولُوا الطوْلِ مِنْهُمْ وَ قَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَعِدِينَ(۸۶) رَضوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَ طبِعَ عَلى قُلُوبهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ(۸۷) لَكِنِ الرَّسولُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ جَهَدُوا بِأَمْوَلهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ وَ أُولَئك لهَُمُ الْخَيرَت وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۸۸) أَعَدَّ اللَّهُ لهَُمْ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا ذَلِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۸۹) ترجمه : ۸۶ - و هنگامى كه سوره اى نازل گردد كه ايمان به خدا بياوريد و همراه پيامبرش جهاد كنيد كسانى كه از آنها (گروه منافقان ) توانائى دارند از تو اجازه مى خواهند و مى گويند: بگذار ما با قاعدين (آنها كه از جهاد معافند) بوده باشيم . ۸۷ - آنها راضى شدند كه با متخلفان باشند، و بر دلهايشان مهر نهاده شده ، لذا نمى فهمند ۸۸ - ولى پيامبر و آنها كه با او ايمان آوردند با اموال و جانهايشان به جهاد پرداختند و همه نيكيها براى آنهاست و آنها رستگارانند. ۸۹ - خداوند براى آنها باغهائى از بهشت فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است ، جاودانه در آن خواهند بود، و اين رستگارى (و پيروزى ) بزرگى است . تفسير : دون همتان و مومنان راستين در اين آيات باز سخن درباره منافقان است ، منتها زشتكاريهاى آنان با
اعمال نيك مؤ منان راستين در اينجا مقايسه شده است ، و با اين مقايسه انحراف و بيچارگى آنان روشنتر مى شود. در آيه نخست مى گويد: هنگامى كه سوره اى درباره جهاد نازل مى شود و از مردم دعوت كه به خدا ايمان بياورند (يعنى بر ايمان خود ثابت قدم بمانند و آنرا تقويت نمايند) و همراه پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در راه او جهاد كنند، در اين هنگام منافقان قدرتمند كه توانائى كافى از نظر جسمى و مالى براى شركت در ميدان جنگ دارند از تو اجازه مى خواهند كه در ميدان جهاد شركت نكنند و مى گويند بگذار ما با قاعدين (آنها كه از جهاد معذورند) باشيم (و اذا انزلت سوره ان آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استاذنك اولوا الطول منهم و قالوا ذرنا نكن مع القاعدين ). طول (بر وزن قول ) به معنى امكانات و توانائى مالى آمده است ، بنابراين اولوا الطول به معنى كسانى است كه داراى قدرت مادى كافى براى حضور در ميدان جنگ هستند، و با اين حال مايل بوده اند در صف افراد ناتوان يعنى آنها كه از نظر جسمى يا مالى توانائى جهاد نداشته اند، بمانند. اصل اين كلمه از طول (بر وزن پول ) كه ضد عرض است گرفته شده و تناسب اين دو معنى با يكديگر روشن است ، زيرا توانائى مالى و جسمى يكنوع كشش و ادامه و طول قدرت را مى رساند. در آيه بعد قرآن آنها را با اين جمله مورد ملامت و مذمت قرار مى دهد كه آنها راضى شدند با متخلفان باقى بمانند (رضوا بان يكونوا مع الخوالف ) همانطور كه سابقا نيز اشاره كرديم خوالف جمع خالفة از ماده خلف به معنى پشت سر است ، به همين جهت به زنان كه به هنگام رفتن مردان به خارج از منزل ، در منزل باقى مى مانند خالفة گفته مى شود، و در آيه مورد
بحث منظور از خوالف تمام كسانى است كه به نحوى از شركت در ميدان جنگ معذور بودند اعم از زنان و يا پيران و يا بيماران و كودكان . بعضى از احاديث كه در تفسير آيه وارد شده نيز به اين موضوع اشاره كرده است . بعدا اضافه مى كند كه اينها بر اثر گناه و نفاق به مرحله اى رسيده اند كه بر قلبهايشان مهر زده شده ، به همين دليل چيزى نمى فهمند (و طبع على قلوبهم فهم لا يفقهون ). در آغاز سوره بقره درباره معنى مهر نهادن بر قلب سخن گفتيم . در آيه بعد از گروهى كه در نقطه مقابل اين دسته قرار دارند و صفات و روحيات آنها، و همچنين سرانجام كارشان درست به عكس آنها است ، سخن به ميان آمده آيه چنين مى گويد: اما پيامبر و آنها كه با او ايمان آوردند با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند (لكن الرسول و الذين آمنوا معه جاهدوا باموالهم و انفسهم ). و سرانجام كارشان اين شد كه انواع نيكيها و سعادتها و پيروزيها و خيرات مادى و معنوى در اين جهان و جهان ديگر نصيبشان است (و اولئك لهم الخيرات ) و گروه رستگاران همينها هستند (و اولئك هم المفلحون ). كلمه الخيرات به اصطلاح صيغه جمع توام با الف و لام است ، و عموميت از آن استفاده مى شود، تعبير جامعى است كه هر گونه موفقيت و پيروزى و موهبت و خيرى را اعم از مادى و معنوى شامل مى گردد. تعبيرات اين دو جمله طبق قواعدى كه در علم معانى بيان آمده است همگى دليل بر انحصار است ، يعنى تعبيرات فوق نشان مى دهد كه رستگاران
تنها اين گروهند و همچنين كسانى كه استحقاق هر گونه خير و سعادتى را دارند تنها اين دسته اند، همانها كه با تمام وجود و امكاناتشان جهاد مى كنند. از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اگر ايمان و جهاد توام گردد هر گونه خير و بركتى را با خود همراه خواهد داشت ، و جز در سايه اين دو، نه راهى به سوى فلاح و رستگارى است ، و نه نصيبى از خيرات و بركات مادى و معنوى . اين نكته نيز شايان توجه است كه از مقابله صفات اين دو گروه با هم چنين استفاده مى شود كه منافقان به خاطر فقدان ايمان ، و آلودگى فوق العاده به گناه ، افرادى نادان و بى خبرند، و به همين جهت از علو همت كه زائيده فهم و شعور و آگاهى است محرومند، آنها راضيند كه با بيماران و كودكان بمانند ولى از شركت در ميدان جهاد با آنهمه افتخاراتش ابا دارند. اما در مقابل ، افراد با ايمان آنچنان روشن بينى و فهم و درك و علو همت دارند كه تنها راه پيروزى بر مشكلات را جهاد، آنهم با تمام امكاناتشان ، يافته اند. اين همان درس بزرگى است كه قرآن در بسيارى از آياتش به ما داده و باز هم از آن غافليم . در آخرين آيه مورد بحث به قسمتى از پاداشهاى اخروى اين گروه اشاره كرده ، مى گويد: خداوند باغهائى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارد (اعد الله لهم جنات تجرى من تحتها الانهار). و تاكيد مى كند: اين نعمت و موهبت عاريتى و فناپذير نيست بلكه جاودانه در آن مى مانند (خالدين فيها). و اين پيروزى بزرگى است (ذلك الفوز العظيم ). تعبير به اعد الله لهم (خدا براى آنها آماده ساخته ) نشانه اهميت موضوع
و احترامى است كه خدا براى اين گروه قائل است كه از پيش اين مواهب را براى آنان آماده كرده است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |