تفسیر:نمونه جلد۷ بخش۶۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۷ - ۱۰
آيه و ترجمه
كيْف يَكُونُ لِلْمُشرِكينَ عَهْدٌ عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ رَسولِهِ إِلا الَّذِينَ عَهَدتُّمْ عِندَ الْمَسجِدِ الحَْرَامِ فَمَا استَقَمُوا لَكُمْ فَاستَقِيمُوا لهَُمْ إِنَّ اللَّهَ يحِب الْمُتَّقِينَ(۷) كيْف وَ إِن يَظهَرُوا عَلَيْكمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أَكثرُهُمْ فَسِقُونَ(۸) اشترَوْا بِئَايَتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَصدُّوا عَن سبِيلِهِ إِنهُمْ ساءَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۹) لا يَرْقُبُونَ فى مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولَئك هُمُ الْمُعْتَدُونَ(۱۰) ترجمه : ۷ - چگونه براى مشركان پيمانى نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالى كه آنها همواره آماده شكستن پيمانشان هستند) مگر كسانى كه با آنها نزد مسجد الحرام پيمان بستيد (اين گروه كه پيمان خود را محترم شمردند) مادام كه در برابر شما وفادار باشند شما نيز وفادارى كنيد كه خداوند پرهيزكاران را دوست دارد. ۸ - چگونه (پيمانشان ارزش دارد) در حالى كه اگر بر شما غالب شوند نه ملاحظه خويشاوندى با شما را مى كنند و نه پيمان را، شما را با زبان خود خشنود مى كنند ولى دلهاى آنها ابا دارد و اكثر آنها نافرمانبردارند. ۹ - آنها آيات خدا را به بهاى كمى فروختند و (مردم را) از راه او باز داشتند، آنها اعمال بدى انجام مى دادند. ۱۰ - (نه تنها درباره شما) درباره هيچ فرد با ايمانى رعايت خويشاوندى و پيمان را نمى كنند و آنها تجاوزكارانند.
تفسير : تجاوزكاران پيمان شكن ! همانگونه كه در آيات قبل ديديم اسلام پيمانهاى مشركان و بت پرستان را - مگر گروه خاصى - لغو كرد، تنها چهار ماه به آنها مهلت داد تا تصميم خود را بگيرند، در آيات مورد بحث دليل و علت اين كار را بيان مى كند، نخست به صورت استفهام انكارى مى گويد: «چگونه ممكن است مشركان عهد و پيمانى نزد خدا و نزد پيامبرش داشته باشند»؟! (كيف يكون للمشركين عهد عند الله و عند رسوله ). يعنى اينها با اين اعمال و اينهمه كارهاى خلافشان نبايد انتظار داشته باشند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بطور يك جانبه به پيمانهاى آنها وفادار باشد. بعد بلافاصله يك گروه را كه در اعمال خلاف و پيمان شكنى با ساير مشركان شريك نبودند استثنا كرده مى گويد: «مگر كسانى كه با آنها نزد مسجدالحرام پيمان بستيد» (الا الذين عاهدتم عند المسجد الحرام ). «اين گروه مادام كه به پيمانشان در برابر شما وفادار باشند شما هم وفادار بمانيد» (فما استقاموا لكم فاستقيموالهم ). «زيرا خداوند پرهيزكاران و آنها كه از هر گونه پيمان شكنى اجتناب مى ورزند دوست دارد» (ان الله يحب المتقين ). در آيه بعد همين موضوع با صراحت و تاءكيد بيشترى بيان شده است ، و باز به صورت استفهام انكارى مى گويد: «چگونه ممكن است عهد و پيمان آنها را محترم شمرد در حالى كه اگر آنها بر شما غالب شوند هيچگاه نه مراعات
خويشاوندى با شما را مى كنند و نه پيمان را» (كيف و ان يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم الا و لا ذمة ). «ال » به معنى خويشاوندى است و بعضى آنرا به معنى عهد و پيمان دانسته اند، در صورت اول منظور اين است كه قريش اگر چه خويشاوند پيامبر و گروهى از مسلمانان بودند ولى هنگامى كه خودشان كمترين اعتنائى به اين موضوع نداشته باشند و احترام خويشاوندى را رعايت ننمايند، چگونه انتظار دارند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان در مورد آنها رعايت كنند. و در صورت دوم تاءكيدى براى ذمة كه آنهم به معنى عهد و پيمان است محسوب مى شود. راغب در كتاب «مفردات » ريشه اين كلمه را از «اليل » به معنى درخشندگى مى داند چه اينكه پيمانهاى محكم و خويشاونديهاى نزديك داراى درخشندگى خاصى هستند. بعد قرآن اضافه مى كند كه هيچگاه فريب سخنان دلنشين و الفاظ به ظاهر زيباى آنها را نخوريد زيرا : «آنها مى خواهند شما را با دهان خود راضى كنند، ولى دلهاى آنها از اين موضوع ابا دارد» (يرضونكم بافواههم و تابى قلوبهم ). دلهاى آنها از كينه و انتقامجوئى و قساوت و سنگدلى و بى اعتنائى به عهد و پيمان و رابطه خويشاوندى پر است ، اگر چه با زبان خود اظهار دوستى و مودت كنند. و در پايان آيه اشاره به ريشه اصلى اين موضوع كرده مى گويد: و بيشتر آنها فاسق و نافرمانبردارند (و اكثرهم فاسقون ). در آيه بعد يكى از نشانه هاى فسق و نافرمانبردارى آنها را چنين توضيح مى دهد: «آنها آيات خدا را با بهاى كمى معامله كردند، و به خاطر منافع زودگذر مادى و ناچيز خود، مردم را از راه خدا باز داشتند» (اشتروا بايات الله
ثمنا قليلا فصدوا عن سبيله ). در روايتى چنين آمده كه ابوسفيان غذائى ترتيب داد و جمعى از مردم را به مهمانى فرا خواند تا از اين طريق عداوت آنها را در برابر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برانگيزد. بعضى از مفسران آيه فوق را اشاره به اين داستان دانسته اند، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم وسيعى دارد كه اين ماجرا و ساير ماجراهاى بت پرستان را شامل مى شود كه براى حفظ منافع مادى و زودگذر خويش از آيات خدا چشم پوشيدند. بعد مى گويد: چه عمل بدى آنها انجام مى دادند (انهم ساء ما كانوا يعملون ). هم خود را از سعادت و هدايت و خوشبختى محروم مى ساختند، و هم سد راه ديگران مى شدند، و چه عملى از اين بدتر كه انسان هم بار گناه خويش را بر دوش كشد و هم بار گناه ديگران را. در آخرين آيه مورد بحث بار ديگر گفتار سابق را تاءكيد مى كند كه : «اين مشركان اگر دستشان برسد، درباره هيچ فرد با ايمانى كمترين ملاحظه خويشاوندى و عهد و پيمان را نخواهند كرد» (لا يرقبون فى مؤ من الا و لا ذمة ). «چرا كه اينها اصولا مردمى تجاوزكارند». (و اولئك هم المعتدون ). نه تنها درباره شما، در مورد هر كس كه توانائى داشته باشند دست به تجاوز مى زنند. گرچه مضمون آيه فوق بحثى را كه در آيات گذشته آمده تاءكيد مى كند، ولى تفاوت و اضافه اى نسبت به آن دارد، و آن اينكه در آيات گذشته سخن از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانانى بود كه در گرد او بودند، ولى در اين آيه سخن
از هر فرد با ايمانى است ، يعنى شما در نظر آنها خصوصيتى نداريد، بلكه هر كس كه مؤ من باشد و پيرو آئين توحيد، اينها با او سر دشمنى دارند، و ملاحظه هيچ چيز را نمى كنند، پس اينها در واقع دشمن ايمان و حقند. اين نظير همان چيزى است كه قرآن درباره بعضى اقوام پيشين مى گويد: «و ما نقموا منهم الا ان يؤ منوا بالله العزيز الحميد: ((آنها تنها به خاطر اين مؤ منان را تحت شكنجه قرار مى دادند كه به خداوند عزيز و حميد ايمان داشتند». (سوره بروج آيه ۸) در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد ۱ - در اينكه منظور از گروهى كه با جمله «الا الذين عاهدتم عند المسجد الحرام استثنا شده اند، كدام گروه بوده اند، در ميان مفسران گفتگو است ، ولى با توجه به آيات گذشته ظاهر اين است كه منظور همان قبايلى است كه به عهد و پيمانشان وفادار ماندند، يعنى طوايفى مانند به ((بنو ضمره » و «بنو خزيمه » و مانند آنها. و در حقيقت اين جمله به منزله تاءكيد نسبت به آيات گذشته است ، كه مسلمانان بايد به هوش باشند كه حساب اين گروهها را از پيمانشكنان جدا كنند. اما اينكه مى گويد: «با آنها كه نزد مسجد الحرام پيمان بستيد»، ممكن است به خاطر اين باشد كه به هنگام صلح «حديبيه » كه مسلمانان با مشركان قريش در سرزمين حديبيه در پانزده ميلى مكه در سال ششم هجرت پيمان بستند، گروههاى ديگرى از مشركان عرب مانند طوايفى كه در بالا اشاره شد، به اين پيمان ملحق شدند، و با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه بستند، ولى مشركان قريش پيمان خود را شكستند و سپس در سال هشتم در جريان فتح مكه اسلام
اختيار كردند، اما گروههاى وابسته مسلمان نشدند و پيمان را هم نشكستند. و از آنجا كه سرزمين مكه منطقه وسيعى (تا حدود ۴۸ ميل ) اطراف خود را فرا مى گيرد، تمام اين مناطق جزء «مسجدالحرام » به شمار مى آيد چنانكه در آيه ۱۹۶ سوره بقره در مورد حج تمتع و احكام آن مى خوانيم : «ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام : اين احكام مربوط به كسى است كه خانه و خانواده اش نزد مسجدالحرام نباشد و بر طبق تصريح روايات و فتاواى فقهاء احكام حج تمتع بر كسانى است كه فاصله آنها از مكه بيش از ۴۸ ميل بوده باشد، بنابراين هيچ مانعى ندارد كه صلح حديبيه كه در ۱۵ ميلى مكه انجام شده است به عنوان عند المسجد الحرام ذكر شود. و اما اينكه بعضى از مفسران گفته اند استثناى فوق مربوط به مشركان قريش است كه قرآن مجيد پيمان آنها را كه در ((حديبيه » بستند محترم شمرده ، نادرست به نظر مى رسد. زيرا اولا پيمان شكنى مشركان قريش قطعى و مسلم بود اگر آنها پيمان شكن نبودند چه كسى پيمانشكن بود؟. ثانيا صلح «حديبيه » مربوط به سال ششم هجرت است ، در حالى كه در سال هشتم پس از فتح مكه مشركان قريش اسلام را پذيرفتند، بنابراين آيات فوق كه در سال نهم هجرت نازل شده است نمى تواند ناظر به آنها باشد. ۲ - همانگونه كه در سابق نيز گفته شد منظور از آيات بالا اين نيست كه تنها تصميم آنان بر پيمان شكنى به هنگام رسيدن به قدرت مجوز براى لغو يك جانبه پيمان است ، بلكه آنها اين طرز فكر خود را بارها عملا نشان داده بودند، كه هر موقع دستشان برسد ضربه كارى خود را بدون توجه به پيمان ، بر پيكر مسلمانان وارد مى سازند، و اين مقدار براى لغو پيمان كافى است .
آيه ۱۱ - ۱۵
آيه و ترجمه
فَإِن تَابُوا وَ أَقَامُوا الصلَوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّكوةَ فَإِخْوَنُكُمْ فى الدِّينِ وَ نُفَصلُ الاَيَتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(۱۱) وَ إِن نَّكَثُوا أَيْمَنَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طعَنُوا فى دِينِكمْ فَقَتِلُوا أَئمَّةَ الْكفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمَنَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ(۱۲) أَ لا تُقَتِلُونَ قَوْماً نَّكثُوا أَيْمَنَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاج الرَّسولِ وَ هُم بَدَءُوكمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تخْشوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تخْشوْهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(۱۳) قَتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكمْ وَ يخْزِهِمْ وَ يَنصرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشفِ صدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ(۱۴) وَ يُذْهِب غَيْظ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوب اللَّهُ عَلى مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۱۵) ترجمه : ۱۱ - هر گاه توبه كنند و نماز را برپا دارند و زكات را بپردازند برادر دينى شما هستند و ما آيات خود را براى جمعيتى كه مى دانند شرح مى دهيم . ۱۲ - و اگر پيمانهاى خود را پس از عهد خويش بشكنند و آئين شما را مورد طعن قرار دهند با پيشوايان كفر پيكار كنيد چرا كه آنها پيمانى ندارند، شايد دست بردارند. ۱۳ - آيا با گروهى كه پيمانهاى خود را شكستند و تصميم به اخراج پيامبر گرفتند پيكار نمى كنيد؟ در حالى كه آنها نخستين بار (پيكار با شما را) آغاز كردند آيا از آنها مى ترسيد؟ با اينكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر مؤ من هستيد.
۱۴ - با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنان را به دست شما مجازات مى كند و آنها را رسوا مى سازد و سينه گروهى از مؤ منان را شفا مى بخشد (و بر قلب آنها مرهم مى نهد). ۱۵ - و خشم دلهاى آنها را از ميان مى برد و خدا توبه هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مى پذيرد و خداوند عالم و حكيم است . تفسير : چرا از پيكار با دشمن واهمه داريد؟ يكى از فنون فصاحت و بلاغت آن است كه مطالب پر اهميت را با تعبيرات گوناگون براى تاءكيد و جا افتادن مطلب تكرار كنند، و از آنجا كه مساءله ضربه نهائى بر پيكر بت پرستى در محيط اسلام و برچيدن آخرين آثار آن از مسائل بسيار مهم بوده است ، بار ديگر قرآن مجيد مطالب گذشته را با عبارات تازه اى در آيات فوق بيان مى كند، نكات جديدى نيز در آن وجود دارد كه مطلب را از صورت تكرار - و لو تكرار مجاز - خارج مى سازد. نخست مى گويد ((اگر مشركان توبه كنند و نماز را بر پا دارند و زكات را بپردازند برادر دينى شما هستند (فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة فاخوانكم فى الدين ). و در پايان آيه اضافه مى كند، «ما آيات خود را براى آنها كه آگاهند شرح مى دهيم » (و نفصل الايات لقوم يعلمون ). در آيات گذشته سخن از اين بود كه اگر توبه كنند وظيفه اسلامى نماز و زكوة را انجام دهند مزاحمشان نشويد (فخلوا سبيلهم ) اما در اينجا مى فرمايد «برادر دينى شما هستند»، يعنى هيچگونه تفاوتى با ساير مسلمانان از نظر احترام و محبت نخواهند داشت ، همانگونه كه ميان برادران تفاوتى نيست .
و اين براى آماده ساختن روح و فكر و عواطف مشركان براى پذيرش اسلام مؤ ثرتر است ، كه در يك مرحله توصيه به عدم مزاحمت مى كند و در مرحله بعد سفارش «حقوق يك برادر» را در مورد آنها مى نمايد. «اما اگر آنها همچنان به پيمان شكنى خود ادامه دهند، و عهد خود را زير پا بگذارند، و آئين شما را مورد مذمت قرار داده ، و به تبليغات سوء خود ادامه دهند، شما با پيشوايان اين گروه كافر پيكار كنيد» (و ان نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم فقاتلوا ائمة الكفر). «چرا كه عهد و پيمان آنها كمترين ارزشى ندارد.» (انهم لا ايمان لهم ). درست است كه آنها با شما پيمان ترك مخاصمه بسته اند، ولى اين پيمان با نقض شدن مكرر و آمادگى براى نقض در آينده اصلا اعتبار و ارزشى نخواهد داشت . «تا با توجه به اين شدت عمل و با توجه به اين كه راه بازگشت به روى آنها باز است ، از كار خود پشيمان شوند و دست بردارند» (لعلهم ينتهون ). در آيه بعد براى تحريك مسلمانان و دور ساختن هرگونه سستى و ترس و ترديد در اين امر حياتى از روح و فكر آنها، مى گويد: «چگونه شما با گروهى پيكار نمى كنيد كه پيمانهايشان را شكستند، و تصميم گرفتند پيامبر را از سرزمين خود خارج كنند» (الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول ). شما ابتدا به مبارزه و لغو پيمان نكرده ايد كه نگران و ناراحت باشيد، بلكه «مبارزه و پيمان شكنى در آغاز از آنها شروع شده است » (و هم بدؤ كم اول مرة ).
و اگر ترديد بعضى از شما در پيكار با آنها به خاطر ترس است ، اين ترس كاملا بيجا است ، ((آيا شما از اين افراد بى ايمان مى ترسيد، در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او و از مخالفت فرمانش بترسيد، اگر به راستى شما ايمان داريد (اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مؤ منين ). در آيه بعد وعده پيروزى قطعى به مسلمانان مى دهد و مى گويد: «با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنها را به دست شما مجازات مى كند» (قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم ). نه فقط مجازات مى كند بلكه «خوار و رسواشان مى سازد» (و يخزهم ). و شما را بر آنها پيروز مى گرداند)) (و ينصركم عليهم ). و به اين ترتيب دلهاى گروهى از مؤ منان را كه تحت فشار و شكنجه سخت اين گروه سنگدل قرار گرفته بودند و در اين راه قربانيهائى داده بودند شفا مى دهد «و بر جراحات قلب آنها از اين راه مرهم مى نهد» (و يشف صدور قوم مؤ منين ). بعضى از مفسران گفته اند منظور از «قوم مؤ منين » گروه مؤ منان طائفه «بنى خزاعه » هستند كه جمعى از بت پرستان از طايفه بنى بكر ناجوانمردانه بر آنها ريختند و غافلگيرشان ساختند و بعضى گفته اند اشاره به گروهى از مردم يمن است كه اسلام را پذيرفتند ولى چون به مكه آمدند از طرف بت پرستان مورد آزار و شكنجه واقع شدند. ولى بعيد نيست اين عبارت همه كسانى را كه به نوعى تحت فشار و شكنجه بت پرستان قرار گرفته بودند و دلهايشان از آنها پر خون بود شامل شود. در آيه بعد اضافه مى كند كه در پرتو پيروزى شما و شكست آنها «خشم
دلهاى مؤ منان را فرو مى نشاند». (و يذهب غيظ قلوبهم ). اين جمله ممكن است تاءكيدى براى جمله سابق (و يشف صدور قوم مؤ منين ) بوده باشد و نيز ممكن است با آن متفاوت باشد و جمله گذشته اشاره به اين باشد كه در پرتو پيروزى اسلام دلهائى كه سالها به خاطر اسلام و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى طپيد و ناراحت و بيمار بود بهبودى يافت ، و جمله دوم اشاره به اين است كه دلهائى كه به خاطر از دست دادن عزيزان و بستگان و تحمل انواع آزارها و شكنجه ها پر از ناراحتى بود آرامش خود را با كشته شدن دشمنان سنگدل باز مى يابد. و در پايان آيه مى فرمايد ((خداوند توبه هر كسى را كه بخواهد (و مصلحت بداند) مى پذيرد)) (و يتوب الله على من يشاء). «و خداوند از نيات توبه كنندگان آگاه است و دستورهائى را كه درباره آنها و همچنين پيمانشكنان داده است حكيمانه مى باشد» (و الله عليم حكيم ). ضمنا جمله هاى اخير اشاره به آن است كه ممكن است در آينده بعضى از آنها از در توبه درآيند بايد توجه داشته باشند كه خدا توبه آنها را مى پذيرد و و شدت عمل در مقابل آنها جايز نيست و نيز بشارتى است به اينكه چنين افرادى در آينده به سوى مسلمانها خواهند آمد و توفيق الهى به خاطر آمادگى روحيشان شامل حال آنها خواهد شد. به طور كلى بعضى از مفسران آيات اخير را از اخبار غيبى قرآن و از نشانه هاى صدق دعوت پيامبر دانسته اند زيرا آنچه قرآن در آن بيان كرده واقع شده است . در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد ۱ - در اينكه منظور از اين گروه چه اشخاصى هستند، باز در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى اشاره به يهود و بعضى به اقوامى كه در آينده با مسلمانان
درگير شدند، مانند حكومتهاى ايران و روم دانسته اند، و بعضى اشاره به كفار قريش دانسته اند، و بعضى اشاره به پاره اى از افراد كه مسلمان شدند و مرتد گشتند. ولى ظاهر آيات به خوبى گواهى مى دهد كه موضوع سخن همان گروه مشركان و بت پرستانى است كه در آن زمان به ظاهر با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه داشتند، ولى عملا پيمانشان را نقض كرده بودند و آنها گروهى از مشركان اطراف مكه ، يا ساير نقاط حجاز بودند. اما احتمال اينكه منظور يهود باشد، بسيار بعيد است ، زيرا تمام بحثهاى اين آيات پيرامون مشركان دور مى زند. هم چنين ممكن نيست كه منظور از آن طايفه قريش باشد، زيرا قريش و سر كرده آنها ابو سفيان در سال هشتم هجرت پس از فتح مكه ظاهرا اسلام را قبول كردند، در حالى كه سوره مورد بحث ما در سال نهم نازل شده است . و نيز اين احتمال كه منظور حكومتهاى ايران و روم باشد، بسيار از مفهوم آيات دور است ، زيرا آيات سخن از يك درگيرى فعلى مى كند، نه درگيرى هاى آينده و علاوه آنها پيامبر را از وطن خود خارج نكرده بودند. و نيز احتمال اينكه منظور مرتدين باشد فوق العاده بعيد است زيرا تاريخ گروه نيرومندى از مرتدين را در آن زمان نشان نمى دهد كه مسلمانان بخواهند با آنها پيكار كنند، و علاوه كلمه «ايمان » (جمع يمين ) و هم چنين كلمه عهد ظاهرا بهمان معنى پيمان ترك مخاصمه است نه پذيرش اسلام (دقت كنيد). و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اسلامى اين آيه به آتش افروزان جنگ جمل (ناكثين ) و مانند آنها تطبيق شده ، نه بخاطر آن است كه آيات درباره آنها نازل شده باشد، بلكه هدف اين است كه روح آيه و حكم آن در مورد ناكثين و گروههاى مشابهى كه بعدا روى كار خواهند آمد صادق است .
تنها سؤ الى كه باقى مى ماند اين است كه اگر منظور همان گروههاى بت پرستان پيمان شكن هستند كه در آيات گذشته از آنها سخن گفته شد چرا در اينجا تعبير مى كند «و ان نكثوا ايمانهم »: اگر آنها پيمانهاى خويش را بشكنند در حالى كه اين گروهها پيمانها را عملا شكسته بودند؟ پاسخ اين سئوال آن است كه منظور از جمله مزبور اين مى باشد كه اگر آنها به پيمان شكنى خويش ادامه دهند و دست از كار خود برندارند، بايد با آنها پيكار كنيد، نظير آنچه در معنى «اهدنا الصراط المستقيم » مى گوئيم ، كه مفهومش اين است خدايا ما را هم چنان بر راه راست بدار، و به هدايت ما ادامه ده . شاهد اين سخن آن است كه جمله مزبور (ان نكثوا ايمانهم ) در مقابل جمله (ان تابوا...) قرار گرفته است يعنى از دو حال خارج نيست ، يا آنها توبه مى كنند و دست از شرك و بتپرستى بر مى دارند و به راه خدا مى آيند، و يا اينكه همچنان به راه خويش ادامه مى دهند، در صورت اول آنها برادران شما هستند، و در صورت دوم بايد با آنان پيكار كنيد! ۲ - قابل توجه اينكه در آيات فوق نمى گويد با كافران مبارزه كنيد، بلكه مى گويد با رؤ سا و پيشوايانشان به جهاد برخيزيد، اشاره به اينكه توده مردم پيرو رؤ سا و زعماى خود هستند، هدف گيرى شما بايد هميشه آنها باشند، بايد سرچشمه هاى گمراهى و ضلالت و ظلم و فساد را ببنديد، و ريشه ها را بسوزانيد، و تا آنها هستند مبارزه با پيروانشان سودى ندارد، به علاوه اين تعبير يك نوع بلندنگرى و علو همت و تشجيع براى مسلمانان محسوب مى شود، كه طرف اصلى شما آنها هستند، خود را آماده مبارزه با آنان كنيد نه افراد كوچكشان ! عجيب اينكه بعضى اين تعبير را اشاره به ابوسفيان و مانند او از بزرگان قريش دانسته اند، در حالى كه گروهى از آنها در بدر كشته شدند و بقيه (مانند
ابو سفيان ) پس از فتح مكه ظاهرا اسلام آوردند، و در موقع نزول آيه در صف مسلمانان جاى گرفته بودند، و مبارزه با آنها مفهومى نداشت . امروز هم اين دستور مهم قرآن به قوت خود باقى است ، براى از بين بردن ظلم و فساد، استعمار و استثمار بايد موضعگيرى ها در برابر رؤ سا و پيشوايان اين گروهها باشد، و پرداختن به افراد عادى بى ثمر است (دقت كنيد!). ۳ - تعبير به «اخوانكم فى الدين » كه در آيات بالا آمده است ، لطيفترين تعبيرى است كه مى توان درباره مساوات افراد يك جامعه با محكمترين پيوندهاى عاطفى ، بيان كرد، زيرا روشنترين و نزديك ترين پيوند عاطفى در انسان كه از مساوات كامل برخوردار است ، پيوند دو برادر است . ولى افسوس كه شكافهاى طبقاتى و بتهاى قومى و نژادى بار ديگر اين اخوت اسلامى را كه مايه غبطه همه دشمنان بود از ميان برده و برادران ديروز چنان امروز در برابر هم صف كشيده اند كه باور ناكردنى است ، و گاهى آن چنان از يكديگر كشتار مى كنند كه هيچ دشمنى با دشمن خود چنين نمى كند، و اين است يكى از اسرار عقب ماندگى امروز ما! ۴ - از جمله «اتخشونهم » (آيا از آنها مى ترسيد؟) اجمالا بر مى آيد كه در ميان مسلمانان ، جمعى وجود داشت كه از اين فرمان جهاد واهمه مى كرد، يا بخاطر قدرت و قوت دشمن ، و يا بخاطر اينكه پيمان شكنى گناه است . قرآن به آنها صريحا جواب مى گويد شما نبايد از اين انسانهاى ضعيف بترسيد، بلكه بايد از مخالفت فرمان پروردگار ترس داشته باشيد، به علاوه ترس از اينكه پيمانشكن باشيد نابجا است زيرا آنها در ابتداء مقدمات پيمان شكنى را فراهم ساختند و پيشقدم شدند.
۵ - منظور از جمله «هموا باخراج الرسول ظاهرا» اشاره به مساءله اخراج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از «مكه » به هنگام هجرت به مدينه است ، كه نخست قصد آن را داشتند، و بعد قصدشان تغيير يافت ، و تبديل به قتل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شد، ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به فرمان خدا در همان شب از مكه خارج گرديد، و در هر صورت ذكر اين موضوع نه به عنوان نشانه اى از پيمان شكنى آنها است ، بلكه به عنوان بازگو كردن يك خاطره دردناك از جنايات بت پرستان مى باشد، كه هم قريش در آن شركت داشتند و هم قبايل ديگر، و گر نه پيمان شكنى بت پرستان از طرق ديگر آشكار شده بود. ۶ - از مطالب شگفت آور اينكه بعضى از پيروان مكتب جبريه آيه : «قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم » براى مكتب خود استدلال كرده اند، در حالى كه اگر ذهن خود را از تعصبها خالى كنيم ، آيه فوق كوچكترين دلالتى بر مقصود آنها ندارد، و درست به اين مى ماند كه ما براى انجام كارى سراغ يكى از دوستان خود مى رويم ، و مى گوئيم اميدواريم خداوند با دست تو اين كار را اصلاح كند، مفهوم اين سخن آن نيست كه تو مجبور در انجام اين كار هستى بلكه منظور اين است خداوند قدرتى در اختيار تو قرار داده و نيت پاكى به تو داده است كه با استفاده آن اين كار را مى توانى با آزادى اراده انجام دهى .
آيه ۱۶
آيه و ترجمه
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُترَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَهَدُوا مِنكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(۱۶) ترجمه : ۱۶ - آيا گمان كرديد كه (به حال خود) رها مى شويد در حالى كه هنوز آنها كه از شما جهاد كردند و غير از خدا و رسولش را محرم اسرار خويش انتخاب ننمودند (از ديگران ) مشخص نشده اند (بايد آزمون شويد و صفوف از هم جدا شود) و خداوند به آنچه عمل مى كنيد آگاه است . تفسير : در اين آيه مسلمانان را از طريق ديگرى تشويق به جهاد كرده متوجه مسئوليت سنگين خود در اين قسمت مى كند كه نبايد تصور كنيد ، تنها با ادعاى ايمان همه چيز درست خواهد شد، بلكه صدق نيت و درستى گفتار، و واقعيت ايمان شما در مبارزه با دشمنان ، آن هم يك مبارزه خالصانه و دور از هر گونه نفاق ، روشن مى شود. نخست مى گويد: آيا گمان كرديد شما را به حال خودتان رها مى سازند؟ و در ميدان آزمايش قرار نخواهيد گرفت ، در حالى كه هنوز مجاهدين شما، و هم چنين كسانى كه جز خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان محرم اسرارى براى خود انتخاب نكرده اند، مشخص نشده اند؟ (ام حسبتم ان تتركوا و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤ منين
وليجة ) «وليجة » از ماده «ولوج » به معنى «دخول » است ، و به كسى گفته مى شود كه محرم اسرار و گرداننده كارهاى انسان مى باشد، و معنى آن تقريبا با معنى «بطانة » يكسان است . در حقيقت جمله فوق دو مطلب را به مسلمانان گوشزد مى كند، و آن اينكه تنها با اظهار ايمان كارها سامان نمى يابد، و شخصيت اشخاص روشن نمى شود، بلكه با دو وسيله آزمايش ، مردم آزمون مى شوند: نخست جهاد در راه خدا، و براى محو آثار شرك و بت پرستى و دوم ترك هر گونه رابطه و همكارى با منافقان و دشمنان ، كه اولى دشمنان خارجى را بيرون مى راند و دومى دشمنان داخلى را. جمله «لما يعلم الله » (در حالى كه خدا هنوز ندانسته ) كه نظير آن در ساير آيات قرآن نيز ديده مى شود، در واقع به معنى هنوز تحقق نيافته است (به تعبير ديگر نفى علم به معنى نفى معلوم است و اين گونه تعبير معمولا در موارد تاءكيد به كار مى رود) و گرنه خداوند طبق دلايل عقلى و صريح آيات فراوانى از قرآن از همه چيز آگاه بوده و خواهد بود. اين آيه در حقيقت شبيه نخستين آيه سوره عنكبوت است ، آنجا كه مى گويد: «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون » (آيا مردم گمان مى كنند كه آنها را به حال خود رها مى سازند و آزمايش نمى شوند؟). و همانگونه كه در تفسير سوره آل عمران گفتيم آزمايش هاى الهى براى كشف امر مجهولى نيست ، بلكه به معنى پرورش و به منظور شكوفان كردن
استعدادها و آشكار ساختن اسرار درون افراد است . و در پايان آيه به عنوان اخطار و تاءكيد مى فرمايد: «خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است » (و الله خبير بما تعملون ). مبادا كسانى چنين تصور كنند، كه خدا از ارتباطهاى مخفيانه آنها با منافقين و دشمنان بى خبر است بلكه به خوبى همه را مى داند و بر طبق آن با بندگان خود رفتار خواهد كرد. از طرز بيان آيه چنين بر مى آيد كه در ميان مسلمانان آن روز افرادى تازه به محيط اسلام گام گذارده بودند، و آمادگى روحى براى جهاد نداشتند، اين سخن درباره آنها است ، و گر نه مجاهدان راستين وضع خود را بارها در ميدانهاى جهاد تا آن روز روشن ساخته بودند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |