تفسیر:نمونه جلد۶ بخش۵۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۶۷

خواهند بود. ۳ - در آيه فوق كلمه «اخذ» كه به معنى گرفتن است در مفهوم مجازات و كيفر دادن به كار رفته ، و اين در حقيقت به خاطر آن است كه معمولا كسى را كه مى خواهند مجازات كنند نخست مى گيرند و او را با وسائلى مى بندند كه هيچگونه قدرت فرار نداشته باشد ، سپس او را كيفر مى دهند. ۴ - گر چه آيه شريفه مورد بحث ، ناظر به وضع اقوام پيشين است ولى مسلما مفهوم آن يك مفهوم وسيع و عمومى و دائمى است و انحصار به هيچ قوم و ملتى ندارد و اين يك سنت الهى است كه افراد بى ايمان و آلوده و فاسد گرفتار انواع واكنشها در همين زندگى دنياى خود خواهند شد، گاهى بلاهاى آسمان و زمين بر سر آنها مى بارد، و گاهى آتش ‍ جنگهاى جهانى يا منطقهاى سرمايه هاى آنها را در كام خود فرو مى گيرد، و گاهى ناامنيهاى جسمانى و روانى آنها را تحت فشار قرار مى دهد ، و به تعبير قرآن ، اين وابسته به «كسب و اكتساب » و اعمالى است كه خود انسان انجام مى دهد ، فيض خدا محدود و ممنوع نيست ، همانطور كه مجازات او اختصاص به قوم و ملت معينى ندارد! چرا ملل فاقد ايمان زندگى مرفه دارند؟ از آنچه در بالا گفتيم پاسخ يك سؤ ال كه زياد در ميان جمعى مورد بحث و گفتگو است روشن مى گردد و آن اينكه اگر ايمان و تقوا، موجب نزول انواع بركات الهى است و نقطه مقابل آن باعث سلب بركات است چرا مشاهده مى كنيم ملتهاى

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۶۸

بى ايمانى را كه غرق ناز و نعمتند ، در حالى كه جمعى از افراد با ايمان به سختى روزگار مى گذرانند؟! پاسخ اين سؤ ال با توجه به دو نكته روشن مى گردد: ۱ - اينكه تصور مى شود ملتهاى فاقد ايمان و پرهيزگارى غرق در ناز و نعمتند ، اشتباه بزرگى است كه از اشتباه ديگرى يعنى ثروت را دليل بر خوشبختى گرفتن سرچشمه مى گيرد. معمولا مردم اين طور فكر مى كنند كه هر ملتى صنايعش پيشرفته تر و ثروتش بيشتر باشد خوشبختر است در حالى كه اگر به درون اين جوامع نفوذ كنيم و دردهاى جانكاهى كه روح و جسم آنها را درهم مى كوبد از نزديك ببينيم قبول خواهيم كرد كه بسيارى از آنها از بيچاره ترين مردم روى زمين هستند ، بگذريم از اينكه همان پيشرفت نسبى ، نتيجه بكار بستن اصولى همانند كوشش و تلاش و نظم و حس مسئوليت است كه در متن تعليمات انبيا قرار دارد. در همين ايام كه اين قسمت از تفسير را مى نويسيم ، اين خبر در جرائد منتشر شد كه در نيويورك يعنى يكى از ثروتمندترين و پيشرفتهترين نقاط دنياى مادى ، بر اثر خاموشى ناگهانى برق صحنه عجيبى به وجود آمد، يعنى بسيارى از مردم به مغازه ها حمله بردند و هستى آنها را غارت كردند، تا آنجا كه سه هزار نفر از غارتگران بوسيله پليس بازداشت شدند. مسلما تعداد غارتگران واقعى چندين برابر اين عدد بوده و تنها اين عده بودند كه نتوانستند به موقع فرار كنند ، و نيز مسلم است كه آنها غارتگران حرفهاى نبوده اند كه نفرات خود را براى چنان حمله عمومى از قبل آماده كرده باشند ، زيرا حادثه يك حادثه ناگهانى بود. بنابراين چنين نتيجه مى گيريم كه با يك خاموشى برق ، ده ها هزار نفر از مردم يك شهر ثروتمند و به اصطلاح پيشرفته تبديل به غارتگر شدند، اين نه

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۶۹

تنها دليل بر انحطاط اخلاقى يك ملت است بلكه دليل بر ناامنى شديد اجتماعى نيز مى باشد. خبر ديگرى كه در جرائد بود اين خبر را تكميل كرد و آن اينكه يكى از شخصيتهاى معروف كه در همين ايام در نيويورك در يكى از هتلهاى مشهور چندين ده طبقهاى نيويورك سكونت داشت مى گويد: قطع برق ، سبب شد كه راه رفتن در راهروهاى هتل به صورت كار خطرناكى درآيد ، به طورى كه متصديان هتل اجازه نمى دادند كسى تنها از راهروها بگذرد و به اطاق خود برسد مبادا گرفتار غارتگران گردد ، لذا مسافران را در اكيپهاى ده نفرى يا بيشتر ، با مامورين مسلح به اطاقهاى خود مى فرستادند!، شخص مزبور اضافه مى كند كه تا گرسنگى شديد به او فشار نمى آورده جرئت نداشته است از اطاق خويش خارج گردد! اما همين خاموشى برق در كشورهاى عقب مانده شرقى هرگز چنين مشكلاتى را به وجود نمى آورده و اين نشان مى دهد كه آنها در عين ثروت و پيشرفت صنايع كمترين امنيت در محيط خودشان ندارند ، از اين گذشته ناظران عينى مى گويند آدمكشى در آن محيطها همانند نوشيدن يك جرعه آب است ، به همين آسانى . و مى دانيم اگر تمام دنيا را به كسى بدهند و در چنين شرائطى زندگى كند ، از بيچاره ترين مردم جهان خواهد بود ، تازه مشكل امنيت تنها يكى از مشكلات آنها است ، نابسامانيهاى فراوان اجتماعى ديگرى دارند كه آنها نيز به نوبه خود بسيار دردناكند ، با توجه به اين حقايق ثروت را نبايد با خوشبختى اشتباه كرد. ۲ - اما اينكه گفته مى شود چرا جوامعى كه داراى ايمان و پرهيزگارى هستند عقب ماندهاند اگر منظور از ايمان و پرهيزگارى تنها ادعاى اسلام و ادعاى پايبند بودن به اصول تعليمات انبياء بوده باشد ، قبول داريم چنين افرادى عقب مانده اند ، ولى مى دانيم حقيقت ايمان و پرهيزگارى چيزى جز نفوذ آن در تمام اعمال و همه شئون زندگى نيست ، و اين امرى است كه با ادعا تامين نمى گردد.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۰

با نهايت تاسف امروز اصول تعليمات اسلام و پيامبران خدا در بسيارى از جوامع اسلامى متروك يا نيمه متروك مانده است و چهره اين جوامع چهره مسلمانان راستين نيست . اسلام دعوت به پاكى و درستكارى و امانت و تلاش و كوشش مى كند كو آن امانت و تلاش ؟ اسلام دعوت به علم و دانش و آگاهى و بيدارى مى كند كو آن علم و آگاهى سرشار؟ اسلام دعوت به اتحاد و فشردگى صفوف و فداكارى مى كند ، آيا براستى اين اصل به طور كامل در جوامع اسلامى امروز حكمفرما است و با اين حال عقب مانده اند؟! بنابراين بايد اعتراف كرد اسلام چيزى است و ما مسلمانان چيز ديگر. در آيات بعد به عنوان تاكيد بيشتر روى عموميت اين حكم و اينكه قانون فوق مخصوص اقوام پيشين نبوده بلكه امروز و آينده را نيز در بر مى گيرد، مى گويد: ((آيا مجرمانى كه در نقاط مختلف آباد روى زمين زندگى مى كنند، خود را از مجازاتهاى الهى در امان مى دانند كه شب هنگام در موقعى كه در خواب خوش آرميده اند (به صورت صاعقه ها و زلزله ها و مانند آن ) بر آنها فرو ريزد)) (أ فامن اهل القرى ان ياتيهم باسنا بياتا و هم نائمون ). و يا اينكه به هنگام روز در موقعى كه غرق انواع بازيها و سرگرميها هستند دامان آنها را بگيرد (او أ من اهل القرى ان ياتيهم باسنا ضحى و هم يلعبون ). يعنى آنها در همه حال در روز و شب ، در خواب و بيدارى ، در ساعات خوشى و ناخوشى همه در دست قدرت خدا قرار دارند، و با يك فرمان مى تواند همه

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۱

زندگانى آنها را درهم بپيچد ، بدون اينكه كمترين نيازى به مقدمه چينى و فراهم ساختن اسباب قبلى و گذشت زمان داشته باشد، آرى تنها در يك لحظه و بدون هيچ مقدمه ممكن است انواع بلاها بر سر اين انسان بيخبر فرود آيد. عجيب اين است با تمام پيشرفتى كه بشر امروز در صنايع و تكنولوژى كرده و با وجود اينكه نيروهاى مختلف جهان طبيعت را مسخر خويش ‍ ساخته ، در برابر اين گونه حوادث به همان اندازه ضعيف و ناتوان و بى دفاع است كه انسانهاى گذشته بودند، يعنى در برابر زلزله ها و صاعقه ها و مانند آن كمترين تفاوتى در حال او حتى نسبت به انسانهاى پيش از تاريخ پيدا نشده است ، و اين نشانه نهايت ضعف و ناتوانى انسان در عين قدرتمندى و توانائى او است ، اين واقعيتى است كه بايد هميشه مد نظر همه باشد. در آيه بعد باز به شكل ديگرى و به بيان تازهاى اين حقيقت را تاكيد مى كند و مى گويد: «آيا اين مجرمان از مكر الهى ايمنند؟ در حالى كه هيچكس جز زيانكاران خود را از مكر او در امان نمى دانند» (أ فامنوا مكر الله فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون ). همانطور كه در ذيل آيه ۵۴ سوره آل عمران گفتيم مكر در لغت عرب با آنچه كه در فارسى امروز از آن مى فهميم تفاوت بسيار دارد، در فارسى امروز مكر به معنى نقشه هاى شيطانى و زيانبخش به كار مى رود، در حالى كه در ريشه اصلى لغت عرب ، مكر به معنى هر نوع چاره انديشى براى بازگرداندن كسى از هدفش مى باشد، اعم از اينكه به حق باشد يا به باطل ، و معمولا در مفهوم اين لغت يكنوع نفوذ تدريجى افتاده است . بنابراين منظور از مكر الهى آن است كه خداوند، مجرمان را با نقشه هاى قاطع و شكستناپذير بدون اختيار خودشان از زندگانى مرفه و هدفهاى خوشگذرانى باز مى دارد، و اين اشاره به همان كيفرها و بلاهاى ناگهانى و بيچاره كننده است .

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۲

پاسخ به يك سؤ ال

جملهاى كه در آخر آيه فوق بود ، مى گويد: هيچكس جز زيانكاران خود را از مكر و مجازات الهى در امان نمى بيند ، اكنون اين سؤ ال پيش ‍ مى آيد كه آيا اين جمله پيامبران و پيشوايان بزرگ و «صالحان » را نيز شامل مى شود؟ بعضى چنين پنداشته اند كه آنها از اين حكم خارجند و آيه فوق مخصوص به مجرمان است ، ولى ظاهر اين است كه اين يك حكم عمومى است و همه را فرا مى گيرد زيرا حتى پيامبران و امامان نيز همواره مراقب اعمال خويش بوده اند مبادا كمترين لغزشى از آنها سر بزند ، زيرا مى دانيم مقام معصوم بودن ، مفهومش اين نيست كه انجام كار خلاف براى آنها محال است ، بلكه آنها با نيروى اراده و ايمان ، و با استفاده از اختيار خود و مددهاى الهى ، در برابر خطاها و لغزشها مصونيت دارند، آنها حتى از ترك اولى مى ترسيدند، و از اينكه مسئوليتهاى سنگين خود را به انجام نرسانند بيمناك بودند، لذا در سوره انعام آيه ۱۵ درباره پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم قل انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم : «بگو من مى ترسم اگر نافرمانى پروردگارم كنم ، گرفتار عذاب روز بزرگى شوم ». رواياتى كه در تفسير آيه فوق نقل شده نيز آنچه را گفتيم تاييد مى كند، صفوان جمال مى گويد: پشت سر امام صادق (عليه السلام ) نماز مى خواندم ، ديدم مى فرمود اللهم لا تؤ منى مكرك - ثم جهر - فقال فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون «پروردگارا مرا از مكر خود ايمن مساز» سپس آشكارتر اين قسمت از آيه را تلاوت فرمود فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون . در نهج البلاغه نيز مى خوانيم لا تامنن على خير هذه الامة عذاب الله لقول الله سبحانه فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون : «حتى بر نيكان اين امت از كيفر الهى ايمن مباش زيرا خداوند مى فرمايد فلا يامن مكر الله الا القوم

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۳

الخاسرون ». در حقيقت ايمن نبودن از مكر الهى به معنى ترس از مسئوليتها و خوف از كوتاهى در انجام وظائف است ، كه همواره بايد اين «ترس » با اميد به رحمت او به طور مساوى در دلهاى افراد با ايمان باشد و موازنه اين دو است كه سرچشمه هر گونه حركت و فعاليت مثبت مى باشد و همان چيزى است كه در تعبير روايات به عنوان «خوف » و «رجا» از آنها ياد شده است ، و تصريح شده كه افراد با ايمان همواره در ميان اين دو قرار دارند، ولى مجرمان زيانكار آنچنان كيفرهاى الهى را فراموش كرده اند كه خود را در نهايت امنيت مى بينند. در آيه بعد بار ديگر براى بيدار ساختن انديشه هاى خفته اقوام موجود و توجه دادن آنان به درسهاى عبرتى كه در زندگى پيشينيان بوده است مى گويد: ((آيا كسانى كه وارث سرزمين گذشتگان هستند و اقوامى كه به جاى آنها قرار گرفته اند ، از مطالعه حال پيشينيان متنبه نشدند؟ و اگر ما بخواهيم مى توانيم آنها را نيز به خاطر گناهانشان هلاك كنيم ، و به همان سرنوشت مجرمان گذشته گرفتار سازيم (او لم يهد للذين يرثون الارض من بعد اهلها ان لو نشاء اصبناهم بذنوبهم ). و نيز «مى توانيم آنها را زنده بگذاريم ، و به خاطر غوطه ور شدن در گناه و فساد، درك و شعور و حس تشخيص را از آنها بگيريم ، آنچنان كه هيچ حقيقتى را نشنوند و هيچ اندرزى را نپذيرند و در زندگى حيران و سرگردان شوند» (و نطبع على قلوبهم فهم لا يسمعون ) در اينكه چگونه خداوند حس تشخيص را از اين دسته مجرمان مى گيرد

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۴

در جلد اول تفسير نمونه صفحه ۵۳ ذيل آيه ۷ سوره بقره توضيح بيشترى مطالعه خواهيد كرد.

آيه ۱۰۱ - ۱۰۲

آيه و ترجمه تِلْك الْقُرَى نَقُص عَلَيْك مِنْ أَنبَائهَا وَ لَقَدْ جَاءَتهُمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَمَا كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كذَّبُوا مِن قَبْلُ كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكفِرِينَ(۱۰۱) وَ مَا وَجَدْنَا لاَكثرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ إِن وَجَدْنَا أَكثرَهُمْ لَفَسِقِينَ(۱۰۲) ترجمه : ۱۰۱ - اينها آباديهائى است كه اخبار آن را براى تو شرح مى دهيم آنها (چنان لجوج بودند كه ) به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند ايمان نمى آوردند اينچنين خداوند بر دلهاى كافران مهر مى نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه حس تشخيص را از آنها سلب مى كند). ۱۰۲ - و اكثر آنها را بر سر پيمان خود نديديم و اكثر آنها را فاسق و گنهكار يافتيم . تفسير : در اين دو آيه باز هم تكيه ، روى عبرتهائى است كه از بيان سرگذشتهاى اقوام پيشين گرفته مى شود ، ولى روى سخن در اينجا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است اگر چه در واقع هدف همه هستند نخست مى گويد: اينها آباديها و شهرها و اقوامى هستند كه اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم (تلك القرى نقص عليك من انبائه

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۵

سپس مى گويد: چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت ، هلاك و نابود شوند، بلكه «به طور مسلم پيامبرانشان با دلائل روشن ، به سراغ آنها آمدند و نهايت تلاش و كوشش را در هدايت آنها كردند» (و لقد جائتهم رسلهم بالبينات ). اما آنها در برابر تبليغات مستمر، و دعوت پيگير انبياء مقاومت به خرج دادند و روى حرف خود ايستادند ، و حاضر نبودند آنچه را قبلا تكذيب كردند بپذيرند و به آن ايمان بياورند (فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل ). و از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران الهى بارها براى دعوت و هدايت آنها قيام كردند ، اما آنها چنان روى دنده لجاجت افتاده بودند كه حتى با روشن شدن بسيارى از حقايق حاضر به قبول هيچ حقيقتى نمى شدند. در جمله بعد علت اين لجاجت و سرسختى را چنين بيان مى كند: اين چنين خداوند بر دلهاى كافران نقش بى ايمانى و انحراف را ترسيم مى كند و بر قلوبشان مهر مى نهد (كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين ). يعنى كسانى كه در مسيرهاى غلط گام برمى دارند ، بر اثر تكرار و ادامه عمل ، انحراف و كفر و ناپاكى آنچنان بر دلهاى آنها نقش مى بندد ، كه همچون نقش سكه ثابت مى ماند (و اتفاقا معنى طبع در اصل لغت ، نيز همين است كه صورتى را بر چيزى همانند سكه نقش كنند) و اين در حقيقت از قبيل اثر و خاصيت عمل است كه به خداوند نسبت داده شده ، زيرا مسبب تمام اسباب ، و سرچشمه تاثير هر مؤ ثر بالاخره او است ، او است كه به تكرار عمل ، اين خاصيت را بخشيده كه به صورت «ملكه » در مى آيد. ولى واضح است كه يك چنين گمراهى جنبه اجبارى ندارد بلكه ايجاد كننده اسباب ، خود افراد انسان هستند، اگر چه تاثير سبب به فرمان پروردگار مى باشد (دقت كنيد).

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۶

در آيه بعد ، دو قسمت ديگر از نقطه هاى ضعف اخلاقى اين جمعيتها كه سبب گمراهى و نابودى آنها گرديده ، بيان شده است . نخست مى گويد آنها افرادى پيمانشكن بودند: و ما براى اكثريت آنها عهد و پيمان ثابتى نيافتيم (و ما وجدنا لاكثرهم من عهد). اين عهد و پيمان ممكن است اشاره به عهد و پيمان فطرى باشد كه خداوند به حكم آفرينش و فطرت از همه بندگان خود گرفته است ، زيرا هنگامى كه به آنها عقل و هوش و استعداد داد مفهومش اين بود كه از آنها پيمان گرفته ، چشم و گوش باز كنند، حقايق را ببينند و بشنوند و در برابر آن تسليم گردند و اين همان است كه در آيات آخر همين سوره ذيل آيه ۱۷۲ به آن اشاره شده و تحت عنوان «عالم ذر» معروف است كه به خواست خدا شرح آن در ذيل همان آيات خواهد آمد. و نيز ممكن است اشاره به عهد و پيمانهائى باشد كه پيامبران الهى از مردم مى گرفتند ، بسيارى از مردم آن را مى پذيرفتند و سپس ‍ مى شكستند. و يا اشاره به همه پيمانها اعم از «فطرى » و «تشريعى » بوده باشد. در هر صورت روح پيمانشكنى يكى از عوامل مخالفت با پيامبران و اصرار در پوئيدن راه كفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آنها است . سپس به عامل ديگر اشاره كرده ، مى گويد: «اكثر آنها را فاسد و خارج از اطاعت فرمان يافتيم » (و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين ). يعنى روح تمرد و قانونشكنى و خروج از نظامات آفرينش و قوانين الهى يكى ديگر از عوامل ايستادگى و پافشارى آنها در كفر و بى ايمانى بود. بايد توجه داشت كه ضمير اكثر هم به همه اقوام و جمعيتهاى پيشين باز مى گردد، و اينكه مى گويد اكثر آنها پيمانشكن و فاسد بودند براى رعايت حال اقليتهائى است كه به انبياى گذشته ايمان آوردند و وفادار ماندند، هر چند

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۷

گاهى مؤ منان بقدرى محدود و معدود بودند كه از يك خانواده تجاوز نمى كردند، ولى روح حقطلبى كه بر سراسر آيات قرآن حكومت دارد ايجاب مى كند كه حتى حق اين يك خانواده و يا افراد معدود رعايت گردد و همه اين اقوام را منحرف و گمراه و پيمانشكن و فاسق معرفى نكند، و اين موضوع جالبى است كه مكرر در آيات قرآن با آن برخورد مى كنيم .

آيه ۱۰۳ - ۱۰۸

آيه و ترجمه ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسى بِئَايَتِنَا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَظلَمُوا بهَا فَانظرْ كَيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ(۱۰۳) وَ قَالَ مُوسى يَفِرْعَوْنُ إِنى رَسولٌ مِّن رَّب الْعَلَمِينَ(۱۰۴) حَقِيقٌ عَلى أَن لا أَقُولَ عَلى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِىَ بَنى إِسرءِيلَ(۱۰۵) قَالَ إِن كُنت جِئْت بِئَايَةٍ فَأْتِ بهَا إِن كُنت مِنَ الصدِقِينَ(۱۰۶) فَأَلْقَى عَصاهُ فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ(۱۰۷) وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِىَ بَيْضاءُ لِلنَّظِرِينَ(۱۰۸) ترجمه : ۱۰۳ - سپس به دنبال آنها (يعنى پيامبران پيشين ) موسى را با آيات خويش به سوى فرعون و اطرافيان او فرستاديم اما آنها (با عدم پذيرش ‍ اين آيات ) بر آن ظلم كردند ببين عاقبت مفسدان به كجا كشيد؟ ۱۰۴ - و موسى گفت : اى فرعون ! من فرستادهاى از پروردگار جهانيانم . ۱۰۵ - سزاوار است كه بر خدا جز حق نگويم ، من دليل روشنى از پروردگارتان براى شما

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۸

آورده ام ، بنابراين بنى اسرائيل را با من بفرست . ۱۰۶ - (فرعون ) گفت اگر نشانهاى آوردهاى ارائه بده اگر از راستگويانى . ۱۰۷ - ناگهان عصاى خود را افكند و اژدهاى آشكارى شد! ۱۰۸ - و دست خود را (از گريبان ) بيرون آورد سفيد (و درخشان ) براى بينندگان بود! تفسير : خاطره درگيريهاى موسى و فرعون به دنبال سرگذشت جمعى از انبياى بزرگ كه در آيات قبل به طور فشرده بيان شده در اين آيات و آيات فراوان ديگرى كه بعد از آن مى آيد، داستان موسى بن عمران و سرگذشت درگيريهاى او با فرعون و فرعونيان و سرانجام كار آنها بيان شده است . و اينكه مى بينيم اين سرگذشت مشروحتر از سرگذشت انبياى ديگر در اين سوره بيان شده ممكن است به خاطر اين باشد كه اولا يهود و پيروان موسى بن عمران در محيط نزول قرآن زياد بوده اند و توجيه آنها به سوى اسلام به مراتب لازمتر بود و ثانيا قيام پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شباهت بيشترى به قيام موسى بن عمران داشت . در هر حال علاوه بر اين سوره ، در سوره هاى ديگرى مانند بقره ، طه ، شعرا، نمل ، قصص و سوره هاى ديگر به قسمتهاى مختلف اين سرگذشت عبرت انگيز اشاره شده است و اگر آيات هر سوره را جداگانه مورد بررسى قرار دهيم و سپس كنار هم بچينيم خواهيم ديد كه بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند جنبه تكرار ندارد بلكه در هر سوره به تناسب بحثى كه در آن سوره مطرح بوده به عنوان شاهد به قسمتى از اين سرگذشت پرماجرا اشاره شده است .

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۷۹

ضمنا چون كشور مصر وسيعتر و مردم مصر داراى تمدن پيشرفته ترى از قوم نوح و هود و شعيب و مانند آنها بودند، و مقاومت دستگاه فراعنه به همين نسبت بيشتر بود قيام موسى بن عمران از اهميت بيشترى برخوردار گرديد و نكات عبرت انگيز فراوانترى در بر دارد، لذا به تناسبهاى مختلف روى فرازهاى گوناگون زندگى موسى و بنى اسرائيل تكيه شده است : به طور كلى زندگى اين پيامبر بزرگ يعنى موسى بن عمران را در پنج دوره ميتوان خلاصه كرد: دورانهاى پنجگانه زندگى موسى ۱ - دوران تولد و حوادثى كه بر او گذشت تا هنگام پرورش او در دامان فرعون . ۲ - دوران فرار او از مصر و زندگى او در سرزمين مدين در محضر شعيب پيامبر. ۳ - دوران بعثت او و سپس درگيريهاى فراوانى كه با فرعون و دستگاه او داشت . ۴ - دوران نجات او و بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان و حوادثى كه بر آنها در راه و به هنگام ورود در بيت المقدس گذشت . ۵ - دوران درگيريهاى موسى با بنى اسرائيل ! و بايد توجه داشت كه در قرآن مجيد در هر سوره از سوره هائى كه اشاره شد به يك يا چند قسمت از اين دورانهاى پنجگانه اشاره شده است از جمله در آيات مورد بحث و ده ها آيه ديگر از همين سوره كه خواهد آمد، تنها اشاره به دورانهاى بعد از بعثت موسى بن عمران و رسالت او شده است ، به همين دليل ما بحثهاى مربوط به دورانهاى قبل را به تفسير آيات مربوط به همان قسمت در سوره هاى ديگر مخصوصا سوره قصص واگذار مى كنيم .

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۸۰

در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: ((بعد از اقوام گذشته (يعنى قوم نوح ، هود، صالح و مانند آنها) موسى را با آيات خود به سوى فرعون و فرعونيان مبعوث كرديم )) (ثم بعثنا من بعدهم موسى باياتنا الى فرعون و ملائه ). بايد توجه داشت كه فرعون ، اسم عام است و به تمام سلاطين مصر در آن زمان گفته مى شد ، همانطور كه به سلاطين روم ،«قيصر» و به سلاطين ايران «كسرى » مى گفتند. كلمه «ملا» همانطور كه سابقا هم اشاره كرديم به معنى افراد سرشناس و اشراف پر زرق و برق كه چشمها را پر مى كنند و در صحنه هاى مهم جامعه حضور دارند، گفته مى شود. و اينكه مى بينيم موسى در درجه اول به سوى فرعون و ملا او مبعوث مى گردد علاوه بر اينكه يكى از برنامه هاى موسى نجات بنى اسرائيل از چنگال استعمار فرعونيان و استخلاص آنها از سرزمين مصر بود، و اين بدون گفتگو با فرعون امكانپذير نبود، به خاطر آن است كه طبق مثل معروف هميشه آب را بايد از سرچشمه صاف كرد، مفاسد اجتماعى و انحرافهاى محيط تنها با اصلاحات فردى و موضعى چاره نخواهد شد بلكه بايد سردمداران جامعه و آنها كه نبض سياست و اقتصاد و فرهنگ را در دست دارند در درجه اول اصلاح گردند، تا زمينه براى اصلاح بقيه فراهم گردد و اين درسى است كه قرآن به همه مسلمانان براى اصلاح جوامع اسلامى مى دهد. سپس مى فرمايد: ((آنها نسبت به آيات الهى ظلم و ستم كردند (فظلموا بها). و مى دانيم حقيقت ظلم به معنى وسيع كلمه آن است كه چيزى را در غير محل آن به كار برند، و شك نيست كه آيات الهى ايجاب مى كند كه همگان

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۸۱

در برابر آن تسليم شوند و با پذيرا شدن آنها، خود و جامعه خويش را اصلاح نمايند، ولى فرعون و اطرافيانش با انكار اين آيات به اين آيات ظلم و ستم كردند. و در پايان اضافه مى كند: بنگر سرانجام كار مفسدان چگونه بود؟! (فانظر كيف كان عاقبة المفسدين ). و اين جمله در حقيقت يك اشاره اجمالى به نابودى فرعون و قوم سركش او است كه شرح آن بعدا خواهد آمد. آيه گذشته در حقيقت اشاره بسيار كوتاهى به مجموع برنامه رسالت موسى و درگيريهاى او با فرعون و عاقبت كار آنها بود ، اما در آيات بعد همين موضوع بطور مشروحتر مورد بررسى قرار گرفته ، نخست مى گويد: «موسى گفت اى فرعون من فرستاده پروردگار جهانيانم » (و قال موسى يا فرعون انى رسول من رب العالمين ). و اين نخستين برخورد موسى با فرعون و چهرهاى از درگيرى حق و باطل است ، و جالب اينكه گويا فرعون ، اولين بار بود كه با خطاب اى فرعون ! روبرو مى شد خطابى كه در عين رعايت ادب از هر گونه تملق و چاپلوسى و اظهار عبوديت تهى بود، چه اينكه ديگران معمولا او را به عنوان سرورا! مالكا! پروردگار! و امثال آن خطاب مى كردند. و اين تعبير موسى براى فرعون به منزله زنگ خطرى محسوب مى شد! به علاوه اين جمله كه موسى مى گويد: «من فرستاده پروردگار جهانيان هستم »، در حقيقت يكنوع اعلان جنگ به تمام تشكيلات فرعون است ، زيرا اين تعبير اثبات مى كند، كه فرعون و مدعيان ديگرى همانند او همه دروغ مى گويند، و تنها پروردگار جهانيان خدا است .

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۸۲

در آيه بعد مى خوانيم كه موسى به دنبال دعوى رسالت پروردگار مى گويد : «اكنون كه من فرستاده او هستم ، سزاوار است كه درباره خداوند جز حق نگويم ، زيرا فرستاده خداوندى كه از همه عيوب ، پاك و منزه است ، ممكن نيست دروغگو باشد» (حقيق على ان لا اقول على الله الا الحق ) سپس براى تثبيت دعوى نبوت خويش اضافه مى كند: «چنان نيست كه اين ادعا را بدون دليل گفته باشم ، من از پروردگار شما ، دليل روشن و آشكارى با خود دارم » (قد جئتكم ببينة من ربكم ). اكنون كه چنين است بنى اسرائيل را با من بفرست (فارسل معى بنى اسرائيل ). و اين در حقيقت قسمتى از رسالت موسى بن عمران بود كه بنى اسرائيل را از چنگال استعمار فرعونيان رهائى بخشد و زنجير اسارت و بردگى را از دست و پاى آنها بردارد، زيرا بنى اسرائيل در آن زمان به صورت بردگانى ذليل در دست قبطيان (مردم مصر) گرفتار بودند، و از وجود آنها براى انجام كارهاى پست و سخت و سنگين استفاده ميشد. از آيات آينده و همچنين آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده مى شود كه موسى مامور دعوت فرعون و ديگر مردمان سرزمين مصر به سوى آئين خويش نيز بود، يعنى رسالت او منحصر به بنى اسرائيل نبود. فرعون با شنيدن اين جمله كه من دليل روشنى با خود دارم ، بلافاصله گفت : اگر راست ميگوئى و نشانهاى از طرف خداوند با خود دارى آن را بياور (قال ان كنت جئت باية فات بها ان كنت من الصادقين ). و با اين تعبير ضمن ابراز ترديد در صدق موسى ظاهرا قيافه حقجوئى و حق طلبى به خود گرفت ، آنچنانكه يك جستجوگر به دنبال حق ميگردد.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۸۳

بلافاصله موسى دو معجزه بزرگ خود را كه يكى مظهر بيم و ديگرى مظهر اميد بود، و مقام انذار و بشارت او را تكميل ميكرد، نشان داد نخست عصاى خود را انداخت و به صورت اژدهاى آشكارى درآمد (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين ). تعبير به مبين اشاره به اين است كه راستى تبديل به اژدها شد و چشمبندى و تردستى و سحر و مانند آنها نبود، به خلافكارى كه ساحران بعدا انجام دادند، زيرا در مورد آن ميگويد آنها چشمبندى كردند و عملى انجام دادند كه تصور ميشد مارهائى است كه به حركت در آمده است . ذكر اين نكته نيز لازم است كه در آيه ۱۰ سوره نمل و ۳۱ قصص ‍ ميخوانيم كه عصا همانند جان به حركت در آمد و جان در لغت به معنى مارهاى باريك و سريع السير است ، و اين تعبير با تعبير ثعبان كه به معنى اژدها و مار عظيم است ظاهرا سازگار نمى باشد. ولى با توجه به اينكه آن دو آيه مربوط به آغاز بعثت موسى ، و آيه مورد بحث مربوط به مقابله او با فرعون است ، مشكل حل مى شود، گويا در آغاز كار، خدا موسى را تدريجا با اين معجزه عظيم آشنا ميسازد، و در صحنه اول كوچكتر و در صحنه بعد عظيمتر ظاهر ميگردد.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۸۴

آيا تبديل عصا به مار عظيم ممكن است : در هر حال تبديل عصا به مار عظيم بدون شك يك معجزه است ، و با تفسيرهاى مادى معمولى نميتوان آن را توجيه كرد، بلكه از نظر يك فرد الهى و خداپرست كه همه قوانين جهان ماده را محكوم اراده پروردگار ميداند، جاى تعجب نيست كه قطعه چوبى تبديل به حيوانى شود و اين در پرتو يك قدرت مافوق طبيعى است . ولى نبايد فراموش كرد كه در جهان طبيعت تمام حيوانات از خاك به وجود آمده اند و چوبها و گياهان نيز از خاكند، منتها براى تبديل خاك به يك مار عظيم طبق معمول شايد ميليونها سال زمان لازم باشد، ولى در پرتو اعجاز اين زمان بقدرى كوتاه شد كه در يك لحظه همه آن تكاملها و تحولها به سرعت و پيدرپى انجام يافت و قطعه چوبى كه طبق موازين طبيعى مى توانست پس از گذشتن مليونها سال به چنين شكلى در آيد در چند لحظه چنين شكلى به خود گرفت .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←