تفسیر:نمونه جلد۶ بخش۵۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
به عنوان نمونه در تاريخ زندگى امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه به نماز برمى خواست بهترين لباسهاى خود را مى پوشيد سؤ ال كردند چرا بهترين لباس خود را مى پوشيد؟ فرمود: ان الله جميل يحب الجمال فاتجمل لربى و هو يقول خذوا زينتكم عند كل مسجد.
خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد و به همين جهت ، من لباس زيبا براى راز و نياز با پروردگارم مى پوشم و هم او دستور داده است كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگيريد.
در حديث ديگرى مى خوانيم كه يكى از زاهدان ريائى به نام عباد بن كثير با امام صادق (عليه السلام ) روبرو شد، در حالى كه امام (عليه السلام ) لباس نسبتا زيبائى بر تن داشت ، به امام گفت : تو از خاندان نبوتى ، و پدرت (على عليه السلام ) لباس بسيار ساده مى پوشيد چرا چنين لباس جالبى بر تن تو است ؟ آيا بهتر نبود كه لباسى كم اهميت تر از اين مى پوشيدى ، امام فرمود: واى بر تو اى عباد!، من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق :
چه كسى حرام كرده است زينتهائى را كه خداوند براى بندگانش آفريده و روزيهاى پاكيزه را؟ ... و روايات متعدد ديگر.
اين تعبير كه خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد، و يا تعبير به اينكه خداوند زيبائيها را آفريده ، همگى اشاره به اين حقيقت است كه اگر استفاده از هر گونه زيبائى ، ممنوع بود، خداوند هرگز اينها را نمى آفريد، آفرينش زيبائيها در جهان هستى خود دليل بر اين است كه خالق زيبائيها آن را دوست دارد. ولى مهم اينجاست كه غالبا در اين گونه موضوعات ، مردم راه افراط را مى پويند، و با بهانه هاى مختلف رو به تجمل پرستى مى آورند، و به همين دليل قرآن مجيد - همانطور كه گفتيم - بلافاصله بعد از ذكر اين حكم اسلامى از اسراف و زياده روى و تجاوز از حد، مسلمانان را بر حذر مى دارد، در بيش از بيست مورد در قرآن مجيد به مساله اسراف اشاره شده و از آن نكوهش گرديده است (درباره اسراف در ذيل آيات متناسب مشروحا سخن خواهيم گفت ). به هر حال روش قرآن و اسلام در اين مورد، روش موزون و معتدلى است كه نه جمود دارد و تمايلات زيباپسندى روح انسان را در هم مى كوبد، و نه بر اعمال مسرفان و تجمل پرستان و شكمخواران صحه مى گذارد مخصوصا در جوامعى كه افراد محروم و بينوا وجود داشته باشد حتى از زينتهاى معتدل نيز نهى مى كند، و لذا مى بينيم در بعضى از روايات هنگامى كه از بعضى امامان سؤ ال مى كردند چرا لباس فاخر پوشيده ايد در حالى كه جد شما على (عليه السلام ) چنين لباسى در تن نمى كرد؟ در پاسخ مى فرمودند مردم آن زمان در شدت و فشار بودند و مى بايست چنين شود، اما مردم زمان ما زندگى مرفه ترى دارند و در چنين شرائطى استفاده از اين زينتها (در حدود معقول ) مانعى ندارد. يك دستور مهم بهداشتى جمله كلوا و اشربوا و لا تسرفوا: بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه در آيه فوق آمده است ، گر چه بسيار ساده به نظر مى رسد، اما امروز
ثابت شده است كه يكى از مهمترين دستورات بهداشتى همين است زيرا تحقيقات دانشمندان به اين نتيجه رسيده كه سرچشمه بسيارى از بيماريها، غذاهاى اضافى است كه به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى ماند، اين مواد اضافى هم بار سنگينى است براى قلب و ساير دستگاه هاى بدن ، و هم منبع آماده اى است براى انواع عفونتها و بيماريها، لذا براى درمان بسيارى از بيماريها، نخستين گام همين است كه اين مواد مزاحم كه در حقيقت زباله هاى تن انسان هستند، سوخته شوند و پاكسازى جسم عملى گردد. عامل اصلى تشكيل اين مواد مزاحم ، اسراف و زياده روى در تغذيه و به اصطلاح پرخورى است ، و راهى براى جلوگيرى از آن جز رعايت اعتدال در غذا نيست مخصوصا در عصر و زمان ما كه بيماريهاى گوناگونى مانند بيمارى قند، چربى خون ، تصلب شرائين ، نارسائيهاى كبد و انواع سكته ها، فراوان شده ، افراط در تغذيه با توجه به عدم تحرك جسمانى كافى ، يكى از عوامل اصلى محسوب مى شود، و براى از بين بردن اينگونه بيماريها راهى جز حركت كافى و ميانه روى در تغذيه نيست . مفسر بزرگ ما، مرحوم طبرسى در مجمع البيان مطلب جالبى نقل مى كند كه هارون الرشيد طبيبى مسيحى داشت كه مهارت او در طب معروف بود، روزى اين طبيب به يكى از دانشمندان اسلامى گفت : من در كتاب آسمانى شما چيزى از طب نمى يابم ، در حالى كه دانش مفيد بر دو گونه است : علم اديان و علم ابدان ، او در پاسخش چنين گفت : خداوند همه دستورات طبى را در نصف آيه از كتاب خويش آورده است كلوا و اشربوا و لا تسرفوا: بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد و پيامبر ما نيز طب را در اين دستور خويش خلاصه كرده است المعدة بيت الادواء و الحمية رأ س كل دواء و اعط كل بدن ما عودته : معده خانه همه بيماريها است ، و امساك سرآمد همه داروها است و آنچه بدنت را
عادت داده اى (از عادات صحيح و مناسب ) آن را از او دريغ مدار. طبيب مسيحى هنگامى كه اين سخن را شنيد گفت : ما ترك كتابكم و لا نبيكم لجالينوس طبا!: قرآن شما و پيامبرتان براى جالينوس (طبيب معروف ) طبى باقى نگذارده است . كسانى كه اين دستور را ساده فكر مى كنند، خوب است در زندگى خود آن را بيازمايند تا به اهميت و عمق آن آشنا شوند، و معجزه رعايت اين دستور را در سلامت جسم و تن خود ببينند.
آيه ۳۳
آيه و ترجمه قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبىَ الْفَوَحِش مَا ظهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطنَ وَ الاثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيرِ الْحَقِّ وَ أَن تُشرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنزِّلْ بِهِ سلْطناً وَ أَن تَقُولُوا عَلى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(۳۳) ترجمه : ۳۳ - بگو خداوند تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان ، حرام كرده است و (همچنين ) گناه و ستم بدون حق ، و اينكه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده شريك او قرار دهيد، و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى دانيد. تفسير : محرمات الهى بارها ديده ايم كه قرآن مجيد هر گاه سخن از امر مباح يا لازمى به ميان مى آورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن يعنى زشتيها و محرمات سخن مى گويد، تا هر دو بحث ، يكديگر را تكميل كنند، در اينجا نيز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زينتها و نفى تحريم آنها، سخن از محرمات به ميان آورده و به
طور عموم ، و سپس به طور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مى گذارد. در آغاز از تحريم فواحش سخن مى گويد و مى فرمايد: اى پيامبر بگو: پروردگار من تنها اعمال زشت و قبيح را حرام كرده است اعم از اينكه آشكار باشد يا پنهان (قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ). فواحش جمع فاحشه به معنى خصوص اعمالى است كه فوق العاده زشت و ناپسند است نه همه گناهان ، و شايد تاكيد روى اين مطلب كه خواه پنهان باشد يا آشكار، از اين جهت است كه عربهاى جاهلى ، عمل زشت منافى عفت را اگر پنهانى انجام مى شد، مجاز مى شمردند، و تنها در صورتى كه آشكار باشد ممنوع مى دانستند. سپس موضوع را تعميم داده و به تمام گناهان اشاره مى كند و مى گويد (و الاثم ) اثم در اصل به معنى هر گونه كارى است كه زيانبخش باشد و موجب انحطاط مقام انسان گردد، و او را از رسيدن به ثواب و پاداش نيك باز دارد، بنابراين هر نوع گناهى در مفهوم وسيع اثم داخل است . ولى بعضى از مفسران ، اثم را در اينجا تنها به معنى شراب گرفته اند، و شعر معروف ، شربت الاثم حتى ضل عقلى كذاك الاثم يصنع بالعقول آنقدر اثم (شراب ) نوشيدم كه عقلم گم شد، آرى شراب ، با عقل آدمى اين چنين مى كند. ولى ظاهر اين است كه اين معنى تمام مفهوم اثم نيست بلكه يكى از افراد روشن آن است . بار ديگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترين گناهان گذارده ، مى گويد:
و هر گونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق ديگران (و البغى بغير الحق ) بغى به معنى كوشش و تلاش براى بدست آوردن چيزى است ، ولى غالبا به كوششهائى گفته مى شود كه براى غصب حق ديگران است و لذا مفهوم آن غالبا با مفهوم ظلم و ستم مساوى است . روشن است توصيف بغى در آيه مورد بحث ، به غيرالحق از قبيل توضيح و تاكيد روى معنى بغى است . سپس اشاره به مساله شرك كرده ، مى گويد: و نيز پروردگار من ، حرام كرده كه شريكى بى دليل براى او قائل شويد (و ان تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا). در اينجا نيز روشن است كه جمله ما لم ينزل به سلطانا براى تاكيد و توجه به اين حقيقت است كه مشركان هيچگونه دليل و گواه منطقى و خردپسندى در كار خود ندارند، و كلمه سلطان به معنى هر گونه دليل و گواهى است كه باعث تسلط و پيروزى انسان بر مخالف مى شود. آخرين چيزى را كه به عنوان محرمات روى آن تكيه مى كند نسبت دادن چيزى به خدا بدون علم و آگاهى است (و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ). درباره سخن گفتن بدون علم ، ذيل آيه ۲۸ همين سوره نيز بحث كرده ايم . در آيات قرآن و روايات اسلامى روى اين مساله زياد تاكيد شده و مسلمانان به شدت از گفتن چيزهائى كه نمى دانند، ممنوع شده اند، تا آنجا كه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده : من افتى بغير علم لعنته ملائكة السماوات و الارض : آن كس كه بدون علم و آگاهى فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت مى كنند.
و اگر درست در وضع جوامع انسانى و بدبختيهائى كه دامن آنها را مى گيرد دقت كنيم خواهيم ديد كه قسمت مهمى از اين بدبختيها از شايعه سازى و سخن گفتن بدون اطلاع و گواهى به ناحق و اظهار نظرهاى بى مدرك سرچشمه مى گيرد.
آيه ۳۴
آيه و ترجمه وَ لِكلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا يَستَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقْدِمُونَ(۳۴) ترجمه : ۳۴ - براى هر قوم و جمعيتى زمان و مدت (معينى ) است و به هنگامى كه مدت آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تاخير مى كنند و نه بر آن پيشى مى گيرند. تفسير : هر جمعيتى سرانجامى دارد در اين آيه خداوند به يكى از قوانين آفرينش يعنى فنا و نيستى ملتها، اشاره مى كند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمين و سرانجام و سرنوشت گنهكاران كه در آيات قبل گفته شد با اين بحث روشنتر مى شود. نخست مى گويد: براى هر امتى زمان و مدت معينى وجود دارد (و لكل امة اجل ). و به هنگامى كه اين اجل فرا رسد، نه لحظه اى تاخير خواهند كرد و نه لحظه اى بر آن پيشى مى گيرند (فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون ) يعنى ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حياتند ملتهائى از صفحه روى زمين برچيده مى شوند، و بجاى آنها ملتهاى ديگرى قرار مى گيرند، قانون مرگ و حيات مخصوص افراد انسان نيست بلكه اقوام و جمعيتها و جامعه ها را نيز
در بر مى گيرد. با اين تفاوت كه مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در درياى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تن پرورى مى باشد هنگامى كه ملتهاى جهان در چنين مسيرهائى گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرف گردند، سرمايه هاى هستى خود را يكى پس از ديگرى از دست خواهند داد و سرانجام سقوط مى كنند. بررسى فناى تمدنهائى همچون تمدن بابل ، و فراعنه مصر، و قوم سبا، و كلدانيان ، و آشوريان ، و مسلمانان اندلس ، و امثال آنها، اين حقيقت را نشان مى دهد كه در لحظه فرا رسيدن فرمان نابودى كه بر اثر اوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتى ساعتى نتوانستند پايه هاى لرزان حكومتهاى خويش را نگاه دارند. بايد توجه داشت كه ساعت در لغت به معنى كمترين وقت است ، گاهى به معنى لحظه و گاهى به معنى مقدار كمى از زمان مى آيد اگر چه امروز معنى معروف آن يك بيست و چهارم مدت شبانه روز است . پاسخ به يك اشتباه بعضى از مذاهب ساختگى كه در قرون اخير پيدا شده اند براى رسيدن به اهداف خود، لازم ديده اند كه قبل از هر چيز پايه هاى خاتميت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به گمان خويش متزلزل سازند، لذا بعضى از آيات قرآن را كه هيچ دلالتى بر هدف آنها ندارد به كمك تفسير به راءى ، و سفسطه بر مقصود خود منطبق ساخته اند از جمله آيه مورد بحث است ، آنها مى گويند: قرآن گفته است هر امتى پايانى دارد و منظور از امت ، مذهب است بنابراين مذهب اسلام نيز بايد پايانى داشته باشد!
بهترين راه براى درك چگونگى اين استدلال اين است كه معنى واقعى امت را در لغت ، و سپس در قرآن مجيد، مورد بررسى قرار دهيم . از بررسى كتب لغت و همچنين موارد استعمال اين كلمه در قرآن كه بالغ بر ۶۴ مورد مى شود چنين استفاده مى گردد كه امت در اصل به معنى جمعيت و گروه است . مثلا در داستان موسى مى خوانيم و لما ورد ماء مدين وجد عليه امة من الناس يسقون : هنگامى كه به آبگاه شهر مدين رسيد، جمعيتى را مشاهده كرد كه (براى خود و چهارپايانشان ) مشغول آب كشيدن هستند و نيز در مورد امر به معروف و نهى از منكر مى خوانيم : و لتكن منكم امة يدعون الى الخير: بايد جمعيتى از شما باشند كه دعوت به نيكيها كنند. و نيز مى خوانيم : و قطعناهم اثنتى عشرة اسباطا امما: ما بنى اسرائيل را به دوازده قبيله و گروه تقسيم كرديم . و نيز مى خوانيم : و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوما الله مهلكهم : جمعيتى (از ساكنان شهر ايله از بنى اسرائيل ) گفتند: چرا اندرز مى دهيد افراد گناهكارى را كه خداوند آنها را هلاك خواهد كرد ... (اعراف - ۱۶۴) از اين آيات به خوبى روشن مى شود كه امت به معنى جمعيت و گروه است ، نه به معنى مذهب و نه به معنى پيروان مذهب ، و اگر مى بينيم كه به پيروان مذهب امت گفته مى شود، به خاطر آن است كه آنها نيز براى خود گروهى هستند. بنابراين معنى آيه مورد بحث اين است كه هر جمعيت و گروهى ، سرانجامى
خواهند داشت ، يعنى نه تنها تك تك مردم ، عمرشان پايان مى پذيرد بلكه ملتها هم مى ميرند و متلاشى مى شوند و منقرض مى گردند اصولا در هيچ مورد امت ، در معنى مذهب به كار نرفته است ، و به اين ترتيب آيه مورد بحث هيچگونه ارتباطى به مساله خاتميت ندارد.
آيه ۳۵ - ۳۶
آيه و ترجمه يَبَنى ءَادَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَقُصونَ عَلَيْكمْ ءَايَتى فَمَنِ اتَّقَى وَ أَصلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(۳۵) وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا وَ استَكْبرُوا عَنهَا أُولَئك أَصحَب النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۳۶) ترجمه : ۳۵ - اى فرزندان آدم ! اگر رسولانى از خود شما به سراغتان بيايند كه آيات مرا براى شما بازگو كنند (از آنها پيروى كنيد) زيرا آنها كه پرهيزگارى پيشه كنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خويش و ديگران بكوشند) نه ترسى بر آنها هست و نه غمناك مى شوند. ۳۶ - و آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن تكبر ورزند اهل دوزخند، جاودانه در آن خواهند ماند. تفسير : دستور ديگرى به همه فرزندان آدم بار ديگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته ، مى گويد: اى فرزندان آدم اگر رسولانى از خودتان (از طرف من ) به سويتان آمدند كه آيات مرا به شما
عرضه مى دارند از آنها پيروى كنيد، زيرا آنها كه پرهيزگارى پيشه كنند و در اصلاح خويشتن و ديگران بكوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى (يا بنى آدم اما ياتينكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى فمن اتقى و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ). و در آيه بعد اضافه مى كند اما آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن ، خضوع ننمايند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند (و الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ). پاسخ به يك سفسطه ديگر همانطور كه در آيات گذشته گفتيم جمعى از دين سازان قرون اخير براى صاف كردن جاده ادعاهاى خود پاره اى از آيات قرآن را مستمسك قرار داده و مدعى هستند كه دليل بر نفى خاتميت است ، در حالى كه ارتباطى با آن ندارد. يكى از آنها آيه فوق است ، آنها بدون اينكه قبل و بعد اين آيات را در نظر بگيرند مى گويند: اين آيه با توجه به جمله ياتينكم كه فعل مضارع است دليل بر اين است كه امكان دارد در آينده پيامبران ديگرى مبعوث شوند. ولى اگر كمى به عقب برگرديم و آيات گذشته را كه از آفرينش آدم و سكونت او در بهشت و سپس رانده شدن او و همسرش از بهشت سخن مى گويد در نظر بگيريم و ملاحظه كنيم كه مخاطب در اين آيات مسلمانان نيستند، بلكه مجموع جامعه انسانى و تمامى فرزندان آدمند پاسخ اين سخن روشن مى شود زيرا
شك نيست كه براى مجموعه فرزندان آدم رسولان زيادى آمدند كه نام عده قابل ملاحظه اى از آنها در قرآن آمده و نام عده ديگرى نيز در كتب تواريخ ثبت است . منتها اين عده از دين سازان براى اغفال مردم ، آيات گذشته را به دست فراموشى مى سپارند و مخاطب در اين آيه را خصوص مسلمانان مى گيرند و از آن نتيجه گيرى مى كنند كه امكان رسولان ديگرى در كار است . اينگونه سفسطه ها سابقه بسيار دارد مخصوصا در ميان اينها كه آيه يا جمله اى از يك آيه را از بقيه جدا مى كنند و قبل و بعد آنرا ناديده مى گيرند و بر مفهومى كه تمايل دارند تطبيق مى دهند هر چند ضد مفهوم واقعى آن باشد.
آيه ۳۷
آيه و ترجمه فَمَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّب بِئَايَتِهِ أُولَئك يَنَالهُُمْ نَصِيبهُم مِّنَ الْكِتَبِ حَتى إِذَا جَاءَتهُمْ رُسلُنَا يَتَوَفَّوْنهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضلُّوا عَنَّا وَ شهِدُوا عَلى أَنفُسِهِمْ أَنهُمْ كانُوا كَفِرِينَ(۳۷) ترجمه : ۳۷ - چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند يا آيات او را تكذيب مى نمايند؟ آنها نصيبشان را از آنچه مقدر شده (از نعمتها و مواهب اين جهان ) مى برند تا زمانى كه فرستادگان ما (فرشتگان قبض ارواح ) به سراغ آنها روند و جانشان را بگيرند از آنها مى پرسند: كجا هستند معبودهائى كه غير از خدا مى خوانديد؟ (چرا به يارى شما نمى آيند؟) مى گويند آنها (همه ) گم شدند (و از ما دور گشتند) و بر ضد خود گواهى مى دهند كه كافر بودند!
تفسير : از اين آيه به بعد قسمتهاى مختلفى از سرنوشت شومى كه در انتظار افترا گويان و تكذيب كنندگان آيات خدا است ، بيان شده ، نخست به چگونگى حال آنها به هنگام مرگ اشاره كرده مى گويد: چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند و يا آيات او را تكذيب مى كنند؟! (فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب باياته ) همانطور كه در سوره انعام ذيل آيه ۲۱ اشاره كرده ايم ، در چندين آيه از قرآن با تعبيرهاى مختلفى ، ستمكارترين مردم معرفى شده اند، ولى صفاتى كه براى آنها بيان شده همه به يك ريشه باز مى گردد و آن شرك و بت پرستى و تكذيب آيات پروردگار است ، در آيه مورد بحث ، علاوه بر تكذيب آيات الهى ، تهمت و افتراء بر خدا به عنوان صفت بارز آنان ، ذكر شده است . با توجه به اينكه از ديدگاه قرآن ، ريشه تمام بدبختيها شرك و سرمايه همه سعادتها توحيد است ، روشن مى شود كه چرا اين افراد گمراه و گمراه كننده ، ستمكارترين مردمند، اينها هم به خويشتن ظلم مى كنند هم به جامعه اى كه به آن تعلق دارند، بذر نفاق و پراكندگى را در همه جا مى پاشند و مانع بزرگى بر سر راه وحدت صفوف و پيشرفتها و اصلاحات واقعى هستند. سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنين توصيف مى كند آنان چند روزى بهره خود را از آنچه برايشان مقدر شده است مى برند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مى گيرند، تا پيمانه عمرشان لبريز گردد و به اجل نهائى برسد، در اين هنگام فرشتگان ما كه مامور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مى آيند (اولئك ينالهم نصيبهم من الكتاب حتى اذا جائتهم رسلنا يتوفونهم ).
منظور از كتاب در جمله بالا مقدراتى است كه خداوند براى بندگان خود از نعمتهاى مختلف اين جهان قرار داده است ، اگر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند منظور از كتاب كيفر الهى و يا اعم از هر دو بوده باشد. ولى با توجه به كلمه حتى كه معمولا اشاره به پايان چيزى است روشن مى شود كه منظور تنها نعمتهاى گوناگون دنيا است كه هر كسى اعم از نيكوكار و بدكار سهمى از آن دارد و به هنگام مرگ پايان مى گيرد نه كيفرها و مجازاتهاى الهى كه با مرگ پايان نمى يابد و تعبير به كتاب از اين مقدرات به خاطر آن است كه شباهت به مسائلى دارد كه سهم بندى و نوشته مى شود. به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مى شود، نخستين بار با توبيخ و سرزنش فرشتگان پروردگار كه مامور گرفتن جانشان هستند روبرو مى شوند، آنها مى پرسند كجا هستند معبودهائى كه غير از خدا مى پرستيديد و يك عمر از آنها دم مى زديد و همه چيز خود را نابخردانه در پاى آنها مى ريختيد؟! (قالوا اين ما كنتم تدعون من دون الله ). آنها چون دست خود را از همه چيز كوتاه مى بينند و پندارهائى را كه درباره معبودهاى ساختگى داشتند همچون نقش بر آب مشاهده مى كنند، در پاسخ مى گويند: آنها همه گم شدند و از ما دور گشتند اثرى از آنها نمى بينيم و هيچگونه قدرتى بر دفاع از ما ندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بيهوده بود (قالوا ضلوا عنا). و به اين ترتيب خودشان بر ضد خود گواهى مى دهند كه كافر بودند (و شهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين ). گر چه ظاهر مساله اين است كه فرشتگان سؤ الى مى كنند و آنها نيز پاسخ مى گويند، ولى در واقع اين يكى از مجازاتهاى روانى براى آنها است كه آنها را متوجه
وضع ناگوارى كه بر اثر اعمالشان دامن آنها را گرفته است مى نمايند و به آنها نشان مى دهند كه چگونه يك عمر در بيراهه ها سرگردان بوده و تمام سرمايه هاى وجود خود را از دست داده اند و هيچ چيز نيندوخته اند، در حالى كه راه بازگشت به روى آنها بسته است و اين نخستين تازيانه آتشين مجازات الهى است كه بر روح آنها نواخته مى شود.
آيه ۳۸ - ۳۹
آيه و ترجمه قَالَ ادْخُلُوا فى أُمَمٍ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِكم مِّنَ الْجِنِّ وَ الانسِ فى النَّارِ كلَّمَا دَخَلَت أُمَّةٌ لَّعَنَت أُخْتهَا حَتى إِذَا ادَّارَكوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَت أُخْرَاهُمْ لاُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاءِ أَضلُّونَا فَئَاتهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِّنَ النَّارِ قَالَ لِكلٍّ ضِعْفٌ وَ لَكِن لا تَعْلَمُونَ(۳۸) وَ قَالَت أُولَاهُمْ لاُخْرَاهُمْ فَمَا كانَ لَكمْ عَلَيْنَا مِن فَضلٍ فَذُوقُوا الْعَذَاب بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(۳۹) ترجمه : ۳۸ - (خداوند به آنها) مى گويد: داخل شويد در صف گروه هاى مشابه خود از جن و انس در آتش ، هر زمان گروهى وارد مى شوند گروه ديگر را لعن مى كنند تا همگى با ذلت در آن قرار گيرند (در اين هنگام ) گروه پيروان درباره پيشوايان خود مى گويند: خداوندا! اينها بودند كه ما را گمراه ساختند پس كيفر آنها را از آتش دو برابر كن (كيفرى براى گمراهيشان و كيفرى به خاطر گمراه ساختن ما) مى گويد براى هر كدام (از شما) عذاب مضاعف است ولى نمى دانيد (زيرا پيروان نيز اگر گرد پيشوايان ستمگر و گمراه را نگرفته بودند آنها قدرتى بر اغواى
دگران نمى داشتند). ۳۹ - و پيشوايان آنها به پيروان خود مى گويند شما امتيازى بر ما نداريد پس بچشيد عذاب (الهى ) را در برابر آنچه انجام مى داديد. تفسير : درگيرى پيشوايان و پيروان گمراه در دوزخ ! در اين آيات همچنان بيان سرنوشت شوم تكذيب كنندگان آيات خدا دنبال مى گردد: در آيات گذشته صحنه اى كه به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مى دهد ترسيم شده بود و در اينجا صحنه برخورد گروه هاى اغوا كننده و اغوا شونده را در قيامت شرح مى دهد: در روز رستاخيز خداوند به آنها مى گويد در صف گروه هاى مشابه خود از جن و انس كه پيش از شما بودند، قرار گيريد و در آتش داخل شويد (قال ادخلوا فى امم قد خلت من قبلكم من الجن و الانس فى النار). اين فرمان ممكن است به صورت يك فرمان تكوينى باشد يعنى خداوند عملا آنها را در يك جا قرار دهد، و يا اينكه شبيه يك فرمان تشريعى صادر شود كه با گوش خود بشنوند و ناچار از اطاعت آن بوده باشند. هنگامى كه همگى در آتش ورود كردند برخوردشان با هم مسلكهايشان شروع مى شود، برخوردى عجيب و عبرت انگيز، هر دسته اى كه وارد دوزخ مى شود به ديگرى لعن و نفرين مى كند و او را مسئول بدبختى خويش مى داند (كلما دخلت امة لعنت اختها)
شايد بارها گفته ايم صحنه قيامت انعكاس بزرگى از صحنه هاى اين دنيا است ، در اين جهان نيز بارها ديده ايم كه هر گروه از گروه هاى منحرف به دسته ديگر بد مى گويد و از او متنفر است ، به عكس پيامبران الهى و افراد صالح و مصلح هر كدام آمده اند برنامه ديگرى را تاييد كرده اند و پيوستگى خود را در هدف با يكديگر اعلام داشته اند. مطلب به همين جا پايان نمى پذيرد، هنگامى كه همگى با ذلت و خوارى در محيط شرر بار دوزخ قرار مى گيرند، شكايات آنها به پيشگاه پروردگار از يكديگر شروع مى شود، نخست فريب خوردگان زبان به شكايت مى گشايند و چون راه نجاتى براى خود نمى بينند عرضه مى دارند پروردگارا اين اغواگران بودند كه ما را گمراه ساختند، خدايا عذاب و كيفر آنها را مضاعف كن ، كيفرى به خاطر گمراه بودن ، و كيفرى به خاطر گمراه كردن ما (حتى اذا اداركوا فيها جميعا قالت اخريهم لاوليهم ربنا هؤ لاء اضلونا فآتهم عذابا ضعفا من النار). شك نيست كه اين درخواست كاملا منطقى و بجا است و حتى بدون درخواست اغواگران چنين كيفرى را دارند، زيرا آنها بار مسئوليت انحراف فريب خوردگان را نيز بر دوش مى كشند، بدون اينكه از مسئوليت خود آنها كاسته شود، ولى عجيب اين است كه در پاسخ به آنها گفته مى شود، مجازات هر دو دسته از شما مضاعف است ولى نمى دانيد چرا؟! (قال لكل ضعف و لكن لا تعلمون ). با دقت روشن مى شود كه چرا گروه پيروان نيز مجازات مضاعف دارند، زيرا هيچگاه پيشوايان ظلم و ستم و سركردگان انحراف و گمراهى به تنهائى نمى توانند برنامه هاى خود را پياده كنند و اين پيروان سرسخت و لجوج هستند كه به آنها در رسيدن به اين هدف قدرت و توان مى بخشند و به اصطلاح تنور آنها را داغ كرده و پاى پرچمشان سينه مى زنند، بنابراين ، اين دسته نيز بايد كيفر مضاعف داشته
باشد، كيفرى به خاطر گمراهى خود و كيفرى به خاطر حمايت از ظالم و ستمگر و پيشوايان گمراه . به همين دليل در حديث معروفى كه از امام كاظم (عليه السلام ) درباره يكى از دوستانش بنام صفوان نقل شده مى خوانيم كه به هنگام نهى او از همكارى با دستگاه هارون الرشيد ستمگر فرمود: اگر مردم دستگاه آنها را گرم نكنند و به حمايتشان نشتابند چگونه مى توانند حق پيشوايان عادل را غصب كنند. در آيه بعد پاسخ پيشوايان گمراه را چنين نقل مى كند كه آنها به پيروان خود مى گويند شما هيچ تفاوتى با ما نداريد، يعنى اگر ما گفتيم شما تاييد كرديد و اگر گام برداشتيم كمك نموديد و اگر ستم نموديم شما يار و مددكار ما بوديد، بنابراين شما هم در مقابل اعمالتان عذاب دردناك الهى را بچشيد (و قالت اوليهم لاخريهم فما كان لكم علينا من فضل فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون ). منظور اولى طايفه نخستين ، يعنى پيشوايان و منظور از اخرى گروه پيروان مى باشد.
آيه ۴۰ - ۴۱
آيه و ترجمه إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا وَ استَكْبرُوا عَنهَا لا تُفَتَّحُ لهَُمْ أَبْوَب السمَاءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتى يَلِجَ الجَْمَلُ فى سمِّ الخِْيَاطِ وَ كذَلِك نجْزِى الْمُجْرِمِينَ(۴۰) لهَُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَ مِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَ كَذَلِك نجْزِى الظلِمِينَ(۴۱) ترجمه : ۴۰ - آنها كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبر ورزيدند درهاى آسمان برويشان گشوده نمى شود و (هيچگاه ) داخل بهشت نمى شوند مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن خياطى بگذرد! (يعنى بهيچوجه امكان ندارد) اينچنين گنهكاران را جزا مى دهيم . ۴۱ - براى آنها بسترهائى از (آتش ) دوزخ و روى آنها پوششهائى (از آن ) است و اينچنين ظالمان را جزا مى دهيم . تفسير : بار ديگر قرآن به سراغ سرنوشت افراد متكبر و لجوج يعنى آنها كه زير بار آيات پروردگار نمى روند و در برابر حق تسليم نيستند رفته مى گويد: كسانى كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن تكبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى شود (ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |