تفسیر:نمونه جلد۵ بخش۵۰
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۱۳۸-۱۳۹
آيه و ترجمه
وَ قَالُوا هَذِهِ أَنْعَمٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطعَمُهَا إِلا مَن نَّشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعَمٌ حُرِّمَت ظهُورُهَا وَ أَنْعَمٌ لا يَذْكُرُونَ اسمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْترَاءً عَلَيْهِ سيَجْزِيهِم بِمَا كانُوا يَفْترُونَ(۱۳۸) وَ قَالُوا مَا فى بُطونِ هَذِهِ الاَنْعَمِ خَالِصةٌ لِّذُكورِنَا وَ محَرَّمٌ عَلى أَزْوَجِنَا وَ إِن يَكُن مَّيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شرَكاءُ سيَجْزِيهِمْ وَصفَهُمْ إِنَّهُ حَكيمٌ عَلِيمٌ(۱۳۹) ترجمه : ۱۳۸ - و گفتند اين قسمت از چهار پايان و زراعت (كه مخصوص بتها است براى همه ) ممنوع است و جز كسانى كه ما بخواهيم - به گمان آنها - از آن نبايد بخورد و (مى گفتند اينها ) چهارپايانى است كه سوار شدن بر آنها تحريم شده و چهار پايانى كه نام خدا را بر آن نمى بردند و به خدا دروغ مى بستند (و مى گفتند اين احكام از ناحيه او است ) به زودى كيفر افتراهاى آنها را مى دهد. ۱۳۹ - و گفتند آنچه در شكم اين حيوانات (از جنين و بچه ) وجود دارد مخصوص مردان ماست و بر همسران ما حرام است اما اگر مرده باشد (يعنى مرده متولد شود ) همگى در آن شريكند و به زودى (خدا ) كيفر اين توصيف (و احكام دروغين ) آنها را مى دهد او حكيم و دانا است .
تفسير: در اين آيات به چند قسمت از احكام خرافى بت پرستان كه حكايت از كوتاهى سطح فكر آنها مى كند اشاره شده است و بحث آيات قبل را تكميل مى نمايد. نخست ميگويد بت پرستان مى گفتند: اين قسمت از چهار پايان و زراعت كه مخصوص بتها است و سهم آنها مى باشد به طور كلى براى همه ممنوع است ، مگر آنهائى كه ما مى خواهيم و به پندار آنها تنها بر اين دسته حلال بود نه بر ديگران (و قالوا هذه انعام و حرث حجر لا يطعمها الا من نشاء بزعمهم ). و منظورشان همان خدمه و متوليان بت و بتخانه بود تنها اين دسته بودند كه به پندار آنها حق داشتند از سهم بتها بخورند. و از اين بيان نتيجه مى گيريم كه اين قسمت از آيه در حقيقت اشاره به چگونگى مصرف سهمى است كه براى بتها از زراعت و چهار پايان قرار مى دادند، كه شرح آن در دو آيه قبل گذشت . كلمه «حجر» (بر وزن شعر ) در اصل به معنى ممنوع ساختن است و همانطور كه راغب در كتاب مفردات گفته است بعيد نيست از ماده «حجاره » به معنى سنگ گرفته شده باشد زيرا هنگامى كه مى خواستند محوطهاى را ممنوع اعلام كنند، اطراف آن را سنگچين مى كردند و اينكه به حجر اسماعيل اين كلمه اطلاق شده است به خاطر آن است كه به وسيله ديوار سنگى مخصوصى از ساير قسمتهاى مسجد الحرام جدا شده است . به همين مناسبت گاهى به عقل حجر گفته مى شود زيرا انسان را از كارهاى خلاف منع مى كند، و هر گاه كسى زير نظر و تحت حمايت ديگرى قرار بگيرد مى گويند در حجر
او است ، و محجور به كسى گفته مى شود كه از تصرف در اموال خويش ممنوع است . سپس اشاره به دومين چيزى مى كند كه آنها تحريم كرده بودند و مى گويد:«آنها معتقد بودند كه قسمتى از چهار پايان هستند كه سوار شدن بر آنها حرام است » (و انعام حرمت ظهورها ). و ظاهرا همان حيواناتى بوده است كه در آيه ۱۰۳ سوره مائده به عنوان سائبه و بحيره و حام شرح آن گذشت (براى اطلاع بيشتر ذيل آيه مزبور را مطالعه فرمائيد). بعد سومين قسمت از احكام نارواى آنها را بيان كرده مى گويد)): «نام خدا را بر قسمتى از چهار پايان نمى بردند» (و انعام لا يذكرون اسم الله عليها ). اين جمله ممكن است اشاره به حيواناتى باشد كه به هنگام ذبح تنها نام بت را مى بردند و يا حيواناتى بوده است كه سوار شدن بر آنها را براى حج تحريم كرده بودند، چنانكه در تفسير مجمع البيان و تفسير كبير و المنار و قرطبى از بعضى از مفسران نقل شده است ، و در هر دو صورت حكمى بود بى دليل و خرافى . عجيب اين است كه به اين احكام خرافى قناعت نمى كردند بلكه «به خدا افترا ميبستند و آن را به او نسبت مى دادند» (افتراء عليه ). در پايان آيه پس از ذكر اين احكام ساختگى «خداوند به زودى كيفر آنها را در برابر اين افترائات خواهد داد» (سيجزيهم بما كانوا يفترون ). آرى هنگامى كه بشر بخواهد به فكر ناقص خود جعل حكم و قانون كند
ممكن است هر طائفهاى با هوا و هوسهاى خود احكام و مقرراتى بسازند، و نعمتهاى خدا را بيجهت بر خود حرام و يا كارهاى زشت و خلاف خود را بر خود حلال كنند، اين است كه مى گوئيم قانونگزار تنها بايد خدا باشد كه همه چيز را مى داند و از مصالح كارها آگاه و از هر گونه هوا و هوس بر كنار است . در آيه بعد به يكى ديگر از احكام خرافى آنها در مورد گوشت حيوانات اشاره كرده مى فرمايد: «آنها گفتند جنين هائى كه در شكم اين حيوانات است مخصوص مردان ما است و بر همسران ما حرام است ولى اگر مرده متولد شود، همگى در آن شريكند» (و قالوا ما فى بطون هذه الانعام خالصة لذكورنا و محرم على ازواجنا و ان يكن ميتة فهم فيه شركاء ). بايد توجه داشت منظور از «هذه الانعام » همان حيواناتى است كه در آيه قبل به آن اشاره شده است . بعضى از مفسران احتمال داده اند كه عبارت ما فى بطون هذه الانعام (آنچه در شكم اين حيوانات است ) شامل شير اين حيوانات نيز بشود، ولى با توجه به جمله و ان يكن ميتة (اگر مرده بوده باشد ) روشن مى شود كه آيه فقط از جنين بحث مى كند كه اگر زنده متولد شود، آن را مخصوص مردان مى دانستند و اگر مرده متولد مى شد، كه زياد مورد رغبت و ميل آنها نبود همه را در آن مساوى مى دانستند!. اين حكم اولا هيچگونه فلسفه و دليلى نداشت و ثانيا در مورد جنينى كه مرده متولد مى شد، بسيار زشت و زننده بود، زيرا گوشت چنين حيوانى غالبا فاسد و زيانبخش است و ثالثا يكنوع تبعيض آشكار ميان جنس مرد و زن
بود زيرا آنچه خوب بود، مخصوص مردان ، آنچه بد بود به زنان هم از آن سهمى داده مى شد. قرآن به دنبال اين حكم جاهلى ، با اين جمله مطلب را تمام كرده و مى گويد: «بزودى خداوند كيفر اين گونه توصيفات آنها را مى دهد» (سيجزيهم وصفهم ). تعبير به وصف اشاره به توصيفى است كه آنها از خدا مى كردند و تحريم اين گونه غذاها را به خدا نسبت اگر چه منظور از آن صفت و حالتى است كه بر اثر تكرار گناه به شخص گناهكار دست مى دهد و او را مستحق مجازات مى كند و در پايان آيه مى فرمايد:«او حكيم و دانا است » (انه حكيم عليم . هم از اعمال و گفتار و تهمتهاى نارواى آنان با خبر است و هم روى حساب ، آنها را مجازات مى كند.
آيه ۱۴۰
آيه و ترجمه
قَدْ خَسرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَدَهُمْ سفَهَا بِغَيرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْترَاءً عَلى اللَّهِ قَدْ ضلُّوا وَ مَا كانُوا مُهْتَدِينَ(۱۴۰) ترجمه : ۱۴۰ - مسلما آنها كه فرزندان خود را از روى سفاهت و نادانى كشتند زيان ديدند و آنچه را خدا به آنها روزى داده بود بر خود تحريم كردند و بر خدا افترا بستند، آنها گمراه شدند و (هرگز ) هدايت نيافتند. تفسير: در تعقيب چند آيه گذشته كه سخن از قسمتى از احكام خرافى و آداب زشت و ننگين عصر جاهليت عرب ، از جمله كشتن فرزندان به عنوان قربانى بتها، و يا زنده به گور كردن دختران به عنوان حفظ حيثيت قبيله و خانواده ، و همچنين
تحريم قسمتى از نعمتهاى حلال به ميان آورد، در اين آيه به شدت همه اين اعمال و احكام را محكوم كرده و با هفت تعبير مختلف در جمله هائى كوتاه اما بسيار رسا و جالب ، وضع آنها را روشن مى سازد. نخست مى گويد: كسانى كه فرزندان خود را از روى سفاهت و جهل كشتند زيان كردند هم از نظر انسانى و اخلاقى ، و هم از نظر عاطفى ، و هم از نظر اجتماعى ، گرفتار خسارت و زيان گشتند و از همه بالاتر خسارت معنوى در جهان ديگر (قد خسر الذين قتلوا اولادهم سفها بغير علم ) در اين جمله عمل آنها يكنوع خسران و زيان و سپس سفاهت و سبك مغزى و بعد كار جاهلانه معرفى شده است ، كه هر يك از اين تعبيرهاى سه گانه به تنهائى براى معرفى زشتى عمل آنها كافى است ، كدام عقل اجازه مى دهد كه انسان فرزند خود را با دست خود به قتل برساند وانگهى آيا اين سفاهت و سبك مغزى نيست كه از اين عمل شرم نكند بلكه آنرا يكنوع افتخار يا عبادت محسوب دارد، كدام علم و دانش اجازه مى دهد كه انسان چنين عملى را به عنوان يك سنت و يا قانون در جامعه خود بپذيرد؟! اينجا است كه به ياد گفتار ابن عباس مى افتيم كه مى گفت : اگر كسى بخواهد ميزان عقب ماندگى اقوام جاهلى را بداند آيات سوره انعام (يعنى آيات فوق ) را بخواند. سپس قرآن ميگويد: اينان آنچه را خدا به آنان روزى داده بود و مباح و حلال ساخته بود. بر خود تحريم كردند و بخدا افترا زدند كه خدا آنها را حرام كرده است (و حرموا ما رزقهم الله افتراء على الله ). در اين جمله با دو تعبير ديگر اعمال آنها محكوم شده است زيرا اولا آنها نعمتى را كه خدا به آنان روزى داده بود و حتى براى ادامه حياتشان لازم و ضرورى بود بر خود تحريم كردند و قانون خدا را زير پا گذاشتند و ثانيا
به خدا افترا بستند كه او چنين دستورى داده است ، با آنكه ابدا چنين نبود. و در پايان آيه با دو تعبير ديگر آنان را محكوم مى سازد نخست مى گويد آنها بطور مسلم گمراه شدند (قد ضلوا) سپس اضافه مى كند آنها هيچگاه در مسير هدايت نبوده اند (و ما كانوا مهتدين ).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |