تفسیر:نمونه جلد۵ بخش۴۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۱۱۸ - ۱۲۰
آيه و ترجمه
فَكلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم بِئَايَتِهِ مُؤْمِنِينَ(۱۱۸) وَ مَا لَكُمْ أَلا تَأْكلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلا مَا اضطرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثِيراً لَّيُضِلُّونَ بِأَهْوَائهِم بِغَيرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ(۱۱۹) وَ ذَرُوا ظهِرَ الاثْمِ وَ بَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الاثْمَ سيُجْزَوْنَ بِمَا كانُوا يَقْترِفُونَ(۱۲۰) ترجمه : ۱۱۸ - و از آنچه نام خدا بر آن گفته شده بخوريد (اما از گوشت حيواناتى كه به هنگام سر بريدن نام خدا بر آن نميبرند نخوريد) اگر به آيات او ايمان داريد. ۱۱۹ - چرا از چيزهائى نميخوريد كه اسم خدا بر آنها برده شده در حالى كه (خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده بيان كرده است ، مگر اينكه ناچار باشيد (كه در اين صورت خوردن از گوشت چنان حيواناتى جائز است ) و بسيارى از مردم (ديگران را) به خاطر هوى و هوس و بى دانشى گمراه مى سازند و پروردگار تو تجاوزكاران را بهتر مى شناسد. ۱۲۰ - گناهان آشكار و پنهان را رها كنيد زيرا كسانى كه تحصيل گناه مى كنند در برابر آن مجازات خواهند شد. تفسير: تمام آثار شرك بايد بر چيده شود: اين آيات در حقيقت يكى از نتائج بحثهاى گذشته در مورد توحيد و شرك
است و لذا آيه اول با «فاء» تفريع كه معمولا براى ذكر نتيجه است آمده . توضيح اينكه : در آيات گذشته با بيانات گوناگونى حقيقت توحيداثبات و بطلان شرك و بت پرستى آشكار گرديد. يكى از نتائج اين مسئله اين است كه مسلمانان بايد از خوردن گوشت حيواناتى كه به نام بتها ذبح مى شد خوددارى كنند، و تنها از گوشت حيواناتى كه به نام خدا ذبح مى گرديد استفاده نمايند، زيرا مشركان عرب يكى از عبادتهايشان اين بود كه براى بتها قربانى مى كردند و از گوشت آنها به عنوان تبرك مى خوردند و اين موضوع يك نوع بت پرستى بوده است . لذا نخست مى گويد: از چيزهائى بخوريد كه نام خدا بر آن برده شده است اگر به آياتش ايمان داريد (فكلوا مما ذكر اسم الله عليه ان كنتم باياته مؤ منين ). يعنى ايمان تنها ادعا و گفتار و عقيده نيست بلكه بايد در لابلاى عمل نيز آشكار گردد كسى كه به خداى يكتا ايمان دارد تنها از اين گوشتها مى خورد. البته امر«كلوا»: بخوريد در اينجا به معنى وجوب خوردن از چنين گوشتهائى نيست بلكه در حقيقت منظور از آن مباح بودن اينها و حرام بودن غير آن است . ضمنا روشن مى شود كه تحريم گوشتهائى كه نام خدا به هنگام ذبح آنها برده نشده ، نه از نظر جنبه هاى بهداشتى است تا گفته شود چه اثرى در بردن نام است بلكه مربوط به جنبه هاى معنوى و اخلاقى و تحكيم پايه توحيد و يگانه پرستى است . در آيه بعد همين موضوع به عبارت ديگرى كه توام با استدلال بيشترى است آمده و ميفرمايد: چرا از حيواناتى نميخوريد كه نام خدا بر آنها گفته شده ؟ در حالى كه آنچه را بر شما حرام است خداوند شرح داده است (و ما لكم الا تاكلوا
مما ذكر اسم الله عليه و قد فصل لكم ما حرم عليكم ). بار ديگر خاطر نشان مى كنيم كه : توبيخ و تاكيد به خاطر ترك خوردن گوشتهاى حلال نيست بلكه هدف اين است كه تنها از اين گوشتها بايد بخوريد و از غير آنها استفاده نكنيد و به تعبير ديگر نظر روى نقطه مقابل و مفهوم جمله است و لذا با جمله «قد فصل لكم ما حرم عليكم » (خداوند آنچه را بر شما حرام است شرح داده ) استدلال شده است . در اينكه در چه سوره و كدام آيه اين موضوع آمده است و گوشتهاى حلال و حرام توضيح داده شده ؟ ممكن است تصور شود منظور سوره مائده است و يا بعضى از آيات آينده همين سوره (آيه ۱۴۵) مى باشد، ولى با توجه به اينكه اين سوره در مكه نازل شده و مائده در مدينه ، و آيات آينده اين سوره نيز به هنگام نزول اين آيات هنوز نازل نشده بوده است روشن مى شود كه هيچيك از اين دو احتمال صحيح نيست بلكه يا منظور آيه ۱۱۵ سوره نحل است كه در آن صريحا قسمتى از گوشتهاى حرام و مخصوصا حيواناتى كه براى غير خدا ذبح شده اند آمده است و يا منظور بيان حكم اين گوشتها به وسيله پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشد زيرا او چيزى جز وحى الهى نمى گفت . سپس يك صورت را استثناء نموده ، و ميگويد: مگر در صورتى كه مجبور شويد (الا ما اضطررتم اليه ). خواه اين اضطرار بخاطر گرفتارى در بيابان و گرسنگى شديد بوده باشد و يا گرفتار شدن در چنگال مشركان و اجبار كردن آنها به اين موضوع . بعد اضافه مى كند كه بسيارى از مردم ديگران را از روى جهل و نادانى و هوى هوسها گمراه مى سازند (و ان كثيرا ليضلون باهوائهم بغير علم ). گرچه هوا پرستى با جهل و نادانى غالبا توام است ولى در عين حال براى تاكيد بيشتر آن دو را همراه آورده و مى گويد: (باهوائهم بغير علم ).
ضمنا از اين تعبير بخوبى استفاده مى شود كه علم حقيقى هرگز با هوا پرستى و خيالبافى سازگار نيست و آنجا كه سازگار شود جهل است نه علم !. اين نيز لازم به تذكر است كه جمله بالا مى تواند اشاره به همان پندارى باشد كه در ميان مشركان عرب وجود داشت كه براى خوردن گوشتهاى حيوانات مرده چنين استدلال مى كردند: آيا ممكن است حيواناتى را كه خودمان مى كشيم حلال بدانيم ، اما آنچه را خداى ما كشته است حرام بشمريم ؟! بديهى است سفسطه ، يك خيال واهى ،بيش نبود، زيرا خداوند حيوان مرده را ذبح نكرده و سر نبريده تا با حيواناتى كه ما سر بريده ايم مقايسه شود و به همين دليل كانون انواع بيماريهاست و گوشت آن فاسد است لذا خداوند اجازه خوردن آنرا نداده است . در پايان آيه مى فرمايد: پروردگار تو نسبت به آنها كه تجاوزكارند آگاهتر است (ان ربك هو اعلم بالمعتدين ). همانها كه با دلائل واهى نه تنها از راه حق منحرف مى شوند بلكه سعى دارند ديگران را نيز منحرف سازند. و از آنجا كه ممكن است بعضى اين كار حرام را در پنهانى مرتكب شوند در تعقيب آن ، در آيه بعد، به عنوان يك قانون كلى مى گويد: گناه آشكار و پنهان را رها سازيد (و ذروا ظاهر الاثم و باطنه ) . مى گويند در زمان جاهليت عدهاى عقيده داشتند كه عمل منافى عفت (زنا) اگر در پنهانى باشد عيبى ندارد تنها اگر آشكارا باشد گناه است !هم اكنون نيز عملا عدهاى اين منطق جاهلى را پذيرفته و تنها از گناهان آشكار وحشت دارند، اما گناهان پنهانى را بدون احساس ناراحتى مرتكب مى شوند!
آيه فوق نه تنها منطق فوق را محكوم ميسازد بلكه مفهوم وسيعى دارد كه علاوه بر آنچه گفته شد مفاهيم و تفسيرهاى ديگرى را كه در زمينه گناه ظاهر و باطن شده است در بر مى گيرد، از جمله اينكه منظور از گناهان ظاهر گناهانى است كه با اعضاى بدن انجام مى گردد و گناه باطن آن است كه با قلب و نيت و تصميم صورت گيرد. سپس به عنوان يادآورى و تهديد گناهكاران به سرنوشت شومى كه در انتظار دارند چنين مى گويد: آنها كه تحصيل گناه كنند به زودى نتيجه اعمال خود را خواهند ديد (ان الذين يكسبون الاثم سيجزون بما كانوا يقترفون ). تعبير به كسب گناه (يكسبون الاثم ) تعبير جالبى است كه نشان مى دهد افراد انسان در اين جهان همچون سرمايه دارانى هستند كه به يك بازار بزرگ گام مى نهند، سرمايه آنها هوش و عقل و عمر و جوانى و نيروهاى گوناگون خدا داد است ، بيچاره آنها كه بجاى تحصيل سعادت و كسب افتخار و شخصيت و تقوى و قرب به خدا تحصيل گناه كنند. تعبير به «سيجزون » (به زودى جزاى خود را خواهند ديد) ممكن است اشاره به اين باشد كه قيامت هر چند در نظر بعضى دور است ولى در حقيقت بسيار نزديك مى باشد، و اين جهان به سرعت سپرى مى شود و رستاخيز فرا مى رسد. و يا اشاره به اين باشد كه غالب افراد در همين زندگى دنيا نيز قسمتى از نتائج اعمال زشت خود را به صورت واكنشهاى فردى و اجتماعى خواهند ديد.
آيه ۱۲۱
آيه و ترجمه
وَ لا تَأْكلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسقٌ وَ إِنَّ الشيَطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيَائهِمْ لِيُجَدِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لمَُشرِكُونَ(۱۲۱) ترجمه : ۱۲۱ - و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخوريد و اين كار گناه است ، و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند تا با شما به مجادله برخيزند و اگر از آنها اطاعت كنيد شما هم مشرك خواهيد بود ! تفسير: در آيات گذشته روى جنبه مثبت مساله يعنى خوردن از گوشتهاى حلال تكيه شده بود، ولى در اين آيه - براى تاكيد هر چه بيشتر - روى جنبه منفى و مفهوم آن تكيه نموده و مى گويد: از گوشتهائى كه نام خدا به هنگام ذبح بر آنها برده نشده است نخوريد (و لا تاكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه ). سپس با يك جمله كوتاه مجددا اين عمل را محكوم كرده مى گويد: اين كار فسق و گناه و خروج از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خدا است (و انه لفسق ). و براى اينكه بعضى از مسلمانان ساده دل تحت تاثير وسوسه هاى شيطانى آنها قرار نگيرند اضافه مى كند: شياطين مطالب وسوسهانگيزى به طور مخفيانه به دوستان خود القا مى كنند، تا با شما به مجادله برخيزند (و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم ). ولى به هوش باشيد اگر تسليم وسوسه هاى آنها شويد شما هم در صف مشركان قرار خواهيد گرفت (و ان اطعتموهم انكم لمشركون ). اين مجادله و وسوسه شايد اشاره به همان منطقى باشد كه مشركان به يكديگر القا مى كردند (و بعضى گفته اند مشركان عرب آنرا از مجوسيان آموخته بودند
كه اگر ما گوشت حيوان مرده را مى خوريم به خاطر آن است كه خدا آنرا كشته و از حيوانى كه ما مى كشيم بهتر است يعنى نخوردن مردار يكنوع بى اعتنائى به كار خدا است !. غافل از آنكه آنچه به مرگ طبيعى مى ميرد علاوه بر اينكه غالبا بيمار است ، سر بريده نيست و خونهاى كثيف در لابلاى گوشتهاى آن مى مانند و مى ميرند و فاسد مى شوند و گوشت را هم آلوده و فاسد مى كنند، به همين دليل خداوند دستور داده تنها از گوشت حيواناتى بخورند كه با شرايط خاصى ذبح شده و خون آن بيرون ريخته است . ضمنا از اين آيات استفاده مى شود كه ذبيحه هاى غير اسلامى حرام است ، زيرا - علاوه بر جهات ديگر - آنها به هنگام ذبح مقيد به بردن نام خدا بر آن نيستند.
آيه ۱۲۲ - ۱۲۳
آيه و ترجمه
أَ وَ مَن كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فى الظلُمَتِ لَيْس بخَارِجٍ مِّنهَا كَذَلِك زُيِّنَ لِلْكَفِرِينَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۱۲۲) وَ كَذَلِك جَعَلْنَا فى كلِّ قَرْيَةٍ أَكبرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكرُوا فِيهَا وَ مَا يَمْكرُونَ إِلا بِأَنفُسِهِمْ وَ مَا يَشعُرُونَ(۱۲۳) ترجمه : ۱۲۲ - آيا كسى كه مرده بود سپس او را زنده كرديم و نورى بر او قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد، اينچنين براى كافران اعمال (زشتى ) كه انجام مى دادند تزيين شده است (و زيبا جلوه كرده ). ۱۲۳ - و همچنين در هر شهر و روستائى بزرگان گنهكارى قرار داديم (افرادى كه همه گونه قدرت در اختيارشان گذارديم اما آنها از آن سوء استفاده كرده و راه خطا پيش گرفتند) و سرانجام كارشان اين شد كه به مكر (و فريب مردم ) پرداختند ولى تنها خودشان را فريب مى دهند و نمى فهمند. شان نزول : در شان نزول آيه اول چنين نقل شده است : ابو جهل كه از دشمنان سر سخت اسلام و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود روزى سخت آن حضرت را آزار داد، حمزه عموى شجاع پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه تا آن روز اسلام را نپذيرفته بود و همچنان در باره آئين او مطالعه و انديشه مى كرد، و در آن روز طبق معمول خود براى شكار به بيابان رفته بود هنگامى كه از بيابان برگشت از جريان كار ابو جهل و برادرزاده خويش با خبر شد، سخت برآشفت و يكسر به سراغ ابو جهل رفت و چنان بر سر - يا بينى او - كوفت كه خون جارى شد و با تمام نفوذى كه ابو جهل در ميان قوم
و عشيره خود و حتى در ميان مردم مكه داشت ، به ملاحظه شجاعت فوق العاده حمزه از نشان دادن عكس العمل خود دارى كرد. سپس حمزه به سراغ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و اسلام را پذيرفت و از آن روز رسمابه عنوان يك افسر رشيد اسلام ، تا واپسين دم عمر، از اين آئين آسمانى دفاع مى كرد. آيه فوق در باره اين حادثه نازل گرديد و وضع ايمان حمزه و پافشارى ابو جهل را در كفر و فساد مشخص ساخت . از بعضى روايات نيز استفاده مى شود كه آيه در مورد ايمان آوردن عمار ياسر و اصرار ابو جهل در كفر نازل گرديده است و در هر حال اين آيه همانند آيات ديگر قرآن اختصاص به مورد نزول خود ندارد و داراى مفهوم وسيعى است كه در مورد هر مؤ من راستين ، و هر بى ايمان لجوج ، صادق است . تفسير: ايمان و روشن بينى : ارتباط اين آيات با آيات قبل از اين نظر است كه در آيات گذشته اشاره به دو دسته : مؤ من خالص و كافر لجوج كه نه تنها ايمان نمى آورد بلكه براى گمراه ساختن ديگران نيز سخت مى كوشد، شده بود، در اينجا نيز با ذكر دو مثال جالب و روشن وضع اين دو طايفه مجسم گرديده است . نخست اينكه افرادى را كه در گمراهى بوده اند، سپس با پذيرش حق و ايمان تغيير مسير داده اند تشبيه به مردهاى مى كند كه به اراده و فرمان خدا زنده شده است (او من كان ميتا فاحييناه ). كرارا در قرآن مرگ و حيات به معنى مرگ و حيات معنوى ، و كفر و ايمان ، آمده است و اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه ايمان يك عقيده
خشك و خالى يا الفاظى تشريفاتى نيست ، بلكه به منزله روحى است كه در كالبد بيجان افراد بيايمان دميده مى شود و در تمام وجود آنها اثر مى گذارد، چشم آنها ديد و روشنائى ، گوش آنها قدرت شنوائى ، زبان توان سخن گفتن و دست و پا قدرت انجام هر گونه كار مثبت پيدا مى كند ، ايمان افراد را دگرگون مى سازد و در سراسر زندگى آنها اثر مى گذارد و آثار حيات را در تمام شئون آنها آشكار مى نمايد. از جمله فاحييناه (ما او را زنده كرديم ) استفاده مى شود كه ايمان ، گرچه بايد با كوشش از ناحيه خود انسان صورت گيرد اما تا كششى از ناحيه خدا نباشد اين كوششها به جائى نمى رسد! سپس مى گويد: ما براى چنين افراد نورى قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه بروند (و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس ). گرچه مفسران درباره منظور از اين نور احتمالاتى داده اند اما ظاهرا منظور از آن تنها قرآن و تعليمات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيست ، بلكه علاوه بر اين ، ايمان به خدا، بينش و درك تازهاى به انسان مى بخشد، روشن بينى خاصى به او مى دهد، افق ديد او را از زندگى محدود مادى و چهار ديوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسيع فرو مى برد. و از آنجا كه او را به خود سازى دعوت مى كند، پرده هاى خود خواهى و خودبينى و تعصب و لجاج و هوى و هوس را از مقابل چشم جانش كنار مى زند، و حقايقى را مى بيند كه هرگز قبل از آن قادر به درك آنها نبود. در پرتو اين نور ميتواند راه زندگى خود را در ميان مردم پيدا كند، و از بسيارى اشتباهات كه ديگران به خاطر آز و طمع ، و به علت تفكر محدود مادى ، و يا غلبه خود خواهى و هوى و هوس ، گرفتار آن مصون و محفوظ بماند.
و اينكه در روايات اسلامى مى خوانيم (المؤ من ينظر بنور الله ) : انسان با ايمان با نور خدا نگاه مى كند اشاره به همين حقيقت است ، گرچه با اين همه باز نمى توان روشن بينى خاصى را كه انسان با ايمان پيدا مى كند با بيان و قلم توصيف كرد، بلكه بايد طعم آنرا چشيد و وجودش را احساس نمود !. سپس چنين فرد زنده و فعال و نورانى و موثرى را با افراد بى ايمان لجوج مقايسه كرده مى گويد: آيا چنين كسى همانند شخصى است كه در امواج ظلمتها و تاريكيها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمى گردد؟! (كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها). قابل توجه اينكه نمى گويد كمن فى الظلمات (همانند كسى كه در ظلمتها است ) بلكه مى گويد كمن مثله فى الظلمات (همانند كسى كه مثل او در ظلمات است ) بعضى گفته اند هدف از اين تعبير اين بوده كه اثبات شود چنان افراد به قدرى در تاريكى و بدبختى فرو رفته اند كه وضع آنها ضرب المثلى شده است كه همه افراد فهميده از آن آگاهند. ولى ممكن است اين تعبير اشاره به معنى لطيف ترى باشد و آن اينكه : از هستى و وجود اينگونه افراد در حقيقت چيزى جز يك شبح ، يك قالب ، يك مثال و يك مجسمه باقى نمانده است هيكلى دارند بيروح و مغز و فكرى از كار افتاده ! اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه راهنماى مؤ منان نور (با صيغه مفرد) و محيط كافران ظلمات (با صيغه جمع ) ذكر شده ، چرا كه ايمان يك حقيقت بيش نيست ، و رمز وحدت و يگانگى است و كفر و بى ايمانى سرچشمه پراكندگى و تفرقه و تشتت است . و در پايان آيه اشاره به علت اين سرنوشت شوم كرده ، مى گويد: اينچنين اعمال كافران در نظرشان جلوه داده شده است (كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون ).
و همانطور كه سابقا اشاره كرديم اين خاصيت تكرار يك عمل زشت است كه تدريجا از قبح آن در نظر كاسته مى شود و حتى به جائى مى رسد كه به عنوان يك كار خوب در نظر او جلوه مى كند و همچون زنجيرى بر دست و پاى او مى افتد و اجازه خروج از اين دام به او نمى دهد، يك مطالعه ساده در حال تبهكاران اين حقيقت را به خوبى روشن مى سازد. و از آنجا كه قهرمان اين ماجرا در جهت منفى ابو جهل بود، و او از سردمداران مشركان مكه و قريش محسوب مى شد در آيه دوم اشاره به وضع اين رهبران گمراه و زعماى كفر و فساد كرده مى فرمايد: اينچنين قرار داديم در هر شهر و آبادى بزرگانى را كه طريق گناه پيش گرفتند و با مكر و فريب و نيرنگ مردم را از راه منحرف ساختند (و كذلك جعلنا فى كل قرية اكابر مجرميها ليمكروا فيها). كرارا گفته ايم كه نسبت اينگونه افعال به خداوند به خاطر آن است كه او مسبب الاسباب و سرچشمه تمام قدرتها است و هر كس هر كارى انجام مى دهد با استفاده از امكاناتى است كه خداوند در اختيار او قرار داده اگر چه جمعى از آن حسن استفاده و بعضى سوء استفاده مى كنند. جمله ليمكروا (تا مكر و نيرنگ به كار زنند) به معنى سرانجام و عاقبت كار آنها است نه هدف از خلقت آنان يعنى سرانجام نافرمانى و گناه فراوان اين شد كه رهزن راه حق شدند و بندگان خدا را از راه منحرف ساختند، زيرا مكر در اصل به معنى تابيدن و پيچيدن است سپس به هر كار انحرافى كه توام با اخفاء و پنهانكارى باشد گفته شده است .
و در پايان آيه مى گويد: آنها جز به خودشان نيرنگ نمى زنند ولى نمى فهمند و متوجه نيستند (و ما يمكرون الا بانفسهم و ما يشعرون ). چه نيرنگ و فريبى از اين بالاتر كه سرمايه هاى وجود خود اعم از فكر و هوش و ابتكار و عمر و وقت و مال خويش را در مسيرى به كار مى گيرند كه نه تنها سودى به حال آنها ندارد بلكه پشتشان را از بار مسئوليت و گناه سنگين مى سازد، در حالى كه فكر مى كنند به پيروزيهائى رسيده اند! ضمنا از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه مفاسد و بدبختيهائى كه دامن اجتماعات را مى گيرد از بزرگترها و سردمداران اقوام سرچشمه مى گيرد و آنها هستند كه با انواع حيله و نيرنگها راه خدا را دگرگون ساخته و چهره حق را بر مردم مى پوشانند.
آيه ۱۲۴
آيه و ترجمه
وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ ءَايَةٌ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ حَتى نُؤْتى مِثْلَ مَا أُوتىَ رُسلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْث يجْعَلُ رِسالَتَهُ سيُصِيب الَّذِينَ أَجْرَمُوا صغَارٌ عِندَ اللَّهِ وَ عَذَابٌ شدِيدُ بِمَا كانُوا يَمْكُرُونَ(۱۲۴) ترجمه : ۱۲۴ - و هنگامى كه آيهاى براى آنها بيايد مى گويند ما هرگز ايمان نمى آوريم مگر اينكه همانند چيزى كه به پيامبران خدا داده شده است به ما هم داده شود، خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد به زودى كسانى كه مرتكب گناه شدند (و براى حفظ موقعيت خود مردم را از راه حق منحرف ساختند) گرفتار حقارت در پيشگاه خدا و عذاب شديد در مقابل مكر (و فريب و نيرنگى ) كه داشتندمى شوند
شان نزول : مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى نويسد: اين آيه در باره وليد بن مغيره (كه از سران معروف بت پرستان بود و به اصطلاح مغز متفكر آنها محسوب مى شد) نازل گرديده است ، او به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گفت : اگر نبوت راست باشد من به احراز اين مقام از تو سزاوارترم زيرا هم سنم از تو بيشتر است و هم مالم !. و بعضى گفته اند درباره ابو جهل نازل شده است زيرا او تصور مى كرد مساله نبوت هم بايد مركز رقابتها قرار گيرد، او مى گفت . ما و قبيله بنى عبد - مناف (طايفه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در همه چيز با هم رقابت داشتيم و همچون دو اسب مسابقه دوش بدوش هم پيش مى رفتيم ، تا اينكه آنها ادعا كردند پيامبرى از ميان ما برخاسته كه وحى به او مى شود ولى ممكن نيست ما به او ايمان بياوريم مگر اينكه بر ما نيز وحى شود همانطور كه بر او وحى مى شود! ! تفسير: انتخاب پيامبر به دست خدا است : در اين آيه اشارهاى كوتاه و پر معنى به طرز تفكر و ادعاهاى مضحك اين سردمداران باطل و اكابر مجرميها كرده مى گويد: هنگامى كه آيهاى از طرف خدا براى هدايت آنها فرستاده شد گفتند: ما هرگز ايمان نمى آوريم مگر اينكه به ما نيز همان مقامات و آياتى كه به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود (و اذا جائتهم آية قالوا لن نؤ من حتى نؤ تى مثل ما اوتى رسل الله ). مثل اينكه احراز مقام رسالت و رهبرى خلق به سن و مال است و يا به رقابتهاى كودكانه قبايل ، و خدا نيز موظف است كه رعايت اين رقابتهاى مضحك
و بى اساس را بكند و بر آن صحه بگذارد، رقابتهائى كه از نهايت انحطاط فكرى و عدم درك مفهوم نبوت و رهبرى خلق سرچشمه مى گيرد. قرآن پاسخ روشنى به آنها مى دهد و مى گويد لازم نيست شما به خدا درس بدهيد كه چگونه پيامبران و رسولان خويش را اعزام دارد و از ميان چه افرادى انتخاب كند! زيرا خداوند از همه بهتر ميداند رسالت خود را در كجا قرار دهد (الله اعلم حيث يجعل رسالته ). روشن است رسالت نه ارتباطى به سن و مال دارد و نه به موقعيت قبايل ، بلكه شرط آن قبل از هر چيز آمادگى روحى ، پاكى ضمير، سجاياى اصيل انسانى ، فكر بلند و انديشه قوى ، و بالاخره تقوى و پرهيزگارى فوقالعادهاى در مرحله عصمت است ، و وجود اين صفات مخصوصا آمادگى براى مقام عصمت چيزى است كه جز خدا نمى داند، و چقدر فرق است ميان اين شرايط و ميان آنچه آنها فكر مى كردند. جانشين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز تمام صفات و برنامه هاى او را، بجز وحى و تشريع ، دارد يعنى هم حافظ شرع و شريعت است و هم پاسدار مكتب و قوانين او و هم رهبر معنوى و مادى مردم ، لذا بايد او هم داراى مقام عصمت و مصونيت از خطا و گناه باشد تا بتواند رسالت خويش را به ثمر برساند و رهبرى مطاع و سرمشقى مورد اعتماد گردد. و به همين دليل انتخاب او نيز به دست خدا است و خدا ميداند اين مقام را در چه جائى قرار دهد نه خلق خدا و نه از طريق انتخاب مردم و شورى . و در آخر آيه سرنوشتى را كه در انتظار اين گونه مجرمان و رهبران پر ادعاى باطل است بيان كرده مى گويد: به زودى اين گنهكاران به خاطر مكر و فريبى كه براى گمراه ساختن مردم به كار زدندگرفتار كوچكى و حقارت در پيشگاه خدا و عذاب شديد خواهند شد (سيصيب الذين اجرموا صغار
عند الله و عذاب شديد بما كانوا يمكرون ). اين خود خواهان مى خواستند با كارهاى خلاف خود موقعيت و بزرگى خويش را حفظ كنند ولى خدا آنها را آنچنان تحقير خواهد كرد كه دردناكترين شكنجه هاى روحى را احساس كنند، بعلاوه چون سر و صداى آنها در راه باطل زياد و تلاش آنها شديد بود كيفر و عذاب آنها نيز شديد و پر سر و صدا خواهد بود ،
آيه ۱۲۵ - ۱۲۷
آيه و ترجمه
فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَحْ صدْرَهُ لِلاسلَمِ وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يجْعَلْ صدْرَهُ ضيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصعَّدُ فى السمَاءِ كذَلِك يجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْس عَلى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ(۱۲۵) وَ هَذَا صرَط رَبِّك مُستَقِيماً قَدْ فَصلْنَا الاَيَتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ(۱۲۶)
- لهَُمْ دَارُ السلَمِ عِندَ رَبهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُم بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۱۲۷)
ترجمه : ۱۲۵ - آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينهاش را براى (پذيرش ) اسلام گشاده مى سازد و آن كس را كه (بخاطر اعمال خلافش ) بخواهد گمراه سازد سينهاش را آنچنان تنگ مى سازد كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود، اينچنين خداوند پليدى را بر افرادى كه ايمان نمى آورند قرار ميدهد. ۱۲۶ - و اين راه مستقيم (و سنت جاويدان ) پروردگار تو است ، ما آيات خود را براى كسانى كه پند مى گيرند بيان كرديم . ۱۲۷ - براى آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان خواهد بود، و او ولى و يار و ياور آنها است بخاطر اعمال (نيكى ) كه انجام مى دادند. تفسير: امدادهاى الهى : در تعقيب آيات گذشته كه در زمينه مؤ منان راستين ، و كافران لجوج ، بحث مى كرد در اين آيات مواهب بزرگى را كه در انتظار دسته اول ، و بى توفيقيهائى را كه دامنگير دسته دوم مى شود شرح مى دهد
نخست مى گويد: هر كس را خدا بخواهد هدايت كند سينهاش را براى پذيرش حق گشاده مى سازد و آن كس را كه بخواهد گمراه سازد سينهاش را آنچنان تنگ و محدود مى كند كه گويا مى خواهد به آسمان بالا رود (فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدرة للاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء). و براى تاكيد اين موضوع اضافه مى كند خداوند اينچنين ، پليدى و رجس را، بر افراد بى ايمان قرار مى دهد و سراپاى آنها را نكبت و سلب توفيق فرا خواهد گرفت (كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يؤ منون ) در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: ۱ - كرارا گفته ايم كه منظور از هدايت و اضلال الهى فراهم ساختن يا از ميان بردن مقدمات هدايت در مورد كسانى است كه آمادگى و عدم آمادگى خود را براى پذيرش حق با اعمال و كردار خويش اثبات كرده اند. آنان كه پويندگان راه حقند و جويندگان و تشنگان زلال ايمان ، خداوند چراغهاى روشنى فرا راه آنها قرار مى دهد تا براى بدست آوردن اين آب حيات در ظلمات گم نشوند، اما آنها كه بى اعتنائى خود را نسبت به اين حقايق ثابت كرده اند از اين امدادهاى الهى محروم و در مسير خود با انبوهى از مشكلات روبرو مى گردند و توفيق هدايت از آنها سلب مى شود. نابراين نه دسته اول در پيمودن اين مسير مجبورند و نه دسته دوم در كار خود، و هدايت و ضلالت الهى در واقع مكمل چيزى است كه خودشان خواسته اند و انتخاب كرده اند. ۲ - منظور از صدر (سينه ) در اينجا روح و فكر است و اين كنايه در بسيارى از موارد به كار ميرود، و منظور از شرح (گشاده ساختن ) همان
وسعت روح و بلندى فكر و گسترش افق عقل آدمى است ، زيرا پذيرا شدن حق ، احتياج به گذشتهاى فراوانى از منافع شخصى دارد كه جز صاحبان ارواح وسيع و افكار بلند آمادگى براى آن نخواهند داشت . ۳ - حرج (بر وزن حرم ) به معنى تنگى فوق العاده و محدوديت شديد است ، و اين حال افراد لجوج و بى ايمان است كه فكرشان بسيار كوتاه و روحشان فوق العاده كوچك و ناتوان است ، و كمترين گذشتى در زندگى ندارند. ۴ - يك معجزه علمى قرآن : تشبيه اينگونه افراد به كسى كه مى خواهد به آسمان بالا رود از اين نظر است كه صعود به آسمان كار فوق العاده مشكلى است ، و پذيرش حق براى آنها نيز چنين است . همانطور كه در گفتار روزمره گاهى مى گوئيم اين كار براى فلانكس آنقدر مشكل است كه گويا مى خواهد به آسمان برود يا مى گوئيم : به آسمان بروى از اين كار آسانتر است . البته آنروز پرواز به آسمان براى بشر يك تصور بيش نبود ولى حتى امروز كه سير در فضا عملى شده است باز از كارهاى طاقت فرساست و هميشه فضانوردان با انبوهى از مشكلات شديد روبرو هستند. ولى معنى لطيفترى براى آيه نيز به نظر مى رسد كه بحث گذشته را تكميل مى كند و آن اينكه : امروز ثابت شده كه هواى اطراف كره زمين در نقاط مجاور اين كره كاملا فشرده و براى تنفس انسان آماده است ، اما هر قدر به طرف بالا حركت كنيم هوا رقيقتر و ميزان اكسيژن آن كمتر مى شود به حدى كه اگر چند كيلومتر از سطح زمين به طرف بالا (بدون ماسك اكسيژن ) حركت كنيم تنفس كردن براى ما هر لحظه مشكل و مشكلتر مى شود و اگر به پيشروى ادامه دهيم تنگى نفس و كمبود اكسيژن سبب بيهوشى ما مى گردد، بيان
اين تشبيه در آن روز كه هنوز اين واقعيت علمى به ثبوت نرسيده بود در حقيقت از معجزات علمى قرآن محسوب ميگردد.
شرح صدر چيست ؟
در آيه فوق سعه صدر (گشادگى سينه ) يكى از مواهب بزرگ و ضيق صدر (تنگى سينه ) يكى از كيفرهاى الهى شمرده شده است همانطور كه خداوند در مقام بيان يك موهبت عظيم به پيامبر خود ميگويد، ا لم نشرح لك صدرك : آيا سينه تو را وسيع و گشاده نساختيم . و اين موضوعى است كه با مطالعه در حالات افراد به خوبى مشاهد مى شود، بعضى روحشان آنچنان باز و گشاده است كه آمادگى براى پذيرش هر واقعيتى - هر چند بزرگ باشد - دارند، اما به عكس بعضى روحشان آنچنان تنگ و محدود است كه گويا راهى و جائى براى نفوذ هيچ حقيقتى در آن نيست . افق ديد فكرى آنها محدود به زندگى روزمره و خواب و خور آنها است ، اگر به آنها برسد همه چيز درست است و اگر كمترين تغييرى در آن پيدا شود گويا همه چيز پايان يافته و دنيا خراب شده است !. هنگامى كه آيه فوق نازل شد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرسيدند شرح صدر چيست ؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: نور يقذفه الله فى قلب من يشاء فينشرح له صدره و ينفسح :نورى است كه خدا در قلب هر كس بخواهد مى افكند و در پرتو آن ، روح او وسيع و گشاده مى شود. پرسيدند: آيا نشانهاى دارد كه با آن شناخته شود؟ فرمود: نعم ، الانابة الى دار الخلود و التجافى عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل نزول الموت : آرى نشانهاش توجه به سراى جاويدان و دامن
بر چيدن از زرق و برق دنيا و آماده شدن براى مرگ است (با ايمان و عمل صالح و تلاش و كوشش در راه حق ) پيش از آنكه مرگ فرا رسد. در آيه بعد به عنوان تاكيد بحث گذشته مى گويد:«اين مطلب كه مددهاى الهى شامل حال حق طلبان ميگردد و سلب موفقيت به سراغ دشمنان حق ميرود يك سنت مستقيم و ثابت و دگرگونيناپذير الهى است » (و هذا صراط ربك مستقيما). اين احتمال در تفسير آيه نيز هست كه «هذا» اشاره به اسلام و قرآن بوده باشد زيرا صراط مستقيم و راه راست و معتدل است . در پايان آيه باز تاكيد مى كند كه : ما نشانهها و آيات خود را براى آنها كه دلى پذيرا و گوشى شنوا دارند شرح داديم (قد فصلنا الايات لقوم يذكرون ). در آيه بعد دو قسمت از بزرگترين موهبتهائى را كه به افراد بيدار و حق طلب مى دهد بيان مى كند نخست اينكه :«براى آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان است » (لهم دار السلام عند ربهم ). و ديگر اينكه :«ولى و سرپرست و حافظ و ناصر آنها خدا است » (و هو وليهم ). «و تمام اينها به خاطر اعمال نيكى است كه انجام مى دادند» (بما كانوا يعملون ). چه افتخارى از اين بالاتر كه سرپرستى و كفالت امور انسان را خداوند بر عهده گيرد و او حافظ و يار و ياورش باشد. و چه موهبتى از اين عظيمتر كه «دار السلام » يعنى خانه امن و امان ،
محلى كه نه در آن جنگ است نه خونريزى ، نه نزاع است و نه دعوا، نه خشونت است و نه رقابتهاى كشنده و طاقت فرسا، نه تصادم منافع است و نه دروغ و افترا و تهمت و حسد و كينه و نه غم و اندوه ، كه از هر نظر قرين آرامش است ، در انتظار انسان باشد. ولى آيه مى گويد اينها را با حرف و سخن به كسى نمى دهند بلكه در برابر عمل ، آرى در برابر عمل !
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |