تفسیر:نمونه جلد۴ بخش۴۴

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۲۹۹

ََآيه : ۸ - ۱۰

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّمِينَ للَّهِ شهَدَاءَ بِالْقِسطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكمْ شنَئَانُ قَوْمٍ عَلى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَب لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(۸) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ(۹) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا أُولَئك أَصحَب الجَْحِيمِ(۱۰) ترجمه : ۸ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره براى خدا قيام كنيد و از روى عدالت گواهى دهيد، دشمنى با جمعيتى شما را به گناه ترك عدالت نكشاند، عدالت كنيد كه به پرهيزكارى نزديكتر است و از خدا بپرهيزيد كه از آنچه انجام مى دهيد آگاه است . ۹ - خداوند به آنها كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و پاداش عظيمى داده است . ۱۰ - و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اهل دوزخند. تفسير : دعوت اكيد به عدالت اين آيه دعوت به قيام به عدالت مى كند و نظير آن با تفاوت مختصرى در سوره نساء آيه ۱۳۵ گذشت ، نخست خطاب به افراد با ايمان كرده و مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره قيام براى خدا كنيد و به حق و عدالت گوهى دهيد.

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۰

(يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط). سپس به يكى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده ، به مسلمانان چنين هشدار مى دهد كه : نبايد كينه ها و عداوتهاى قومى و تصفيه حسابهاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق ديگران گردد، زيرا عدالت از همه اينها بالاتر است . (و لا يجرمنكم شنان قوم على الا تعدلوا). بار ديگر بخاطر اهميت موضوع روى مساله عدالت تكيه كرده ، مى فرمايد: عدالت پيشه كنيد كه بپرهيزگارى نزديكتر است . (اعدلوا هو اقرب للتقوى ). و از آنجا كه عدالت مهمترين ركن تقوا و پرهيزگارى است ، براى سومين بار بعنوان تاكيد اضافه مى كند از خدا بپرهيزيد زيرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است . (و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون ). تفاوتى كه ميان اين آيه و آيه اى كه در سوره نساء آمده است از چند جهت مى باشد: نخست اينكه در آيه نساء، دعوت به قيام به عدالت و گواهى دادن براى خدا شده ، اما در اينجا دعوت به قيام براى خدا شده و گواهى دادن به حق و عدالت ، و شايد اين تفاوت بخاطر آن باشد كه در آيه نساء، هدف اين بوده كه گواهيها براى خدا باشد نه براى بستگان و خويشاوندان و نزديكان ، اما در اينجا چون سخن از دشمنان در ميان بوده تعبير به گواهى به عدالت و قسط شده يعنى نه به ظلم و ستم . ديگر اينكه در سوره نساء اشاره به يكى از عوامل انحراف از عدالت شده و در اينجا اشاره به عامل ديگرى ، در آنجا حب افراطى بيدليل ، و در

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۱

اينجا بغض افراطى بى جهت ، ولى هر دو در موضوع پيروى از هوا و هوس كه در سوره نساء با جمله فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا آمده است جمعند بلكه پيروى از هوا سرچشمه وسيعترى براى ظلم و ستم است زيرا گاهى ظلم و ستم بخاطر هوا پرستى و حفظ منافع شخصى است نه به خاطر حب و بغض ديگران ، بنابراين ريشه واقعى انحراف از عدالت همان پيروى از هوا است كه در گفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امير مؤ منان (عليه السلام ) چنين آمده است : اما اتباع الهوى فيسد عن الحق : هوا پرستى شما را از حق باز مى دارد. عدالت يك ركن مهم اسلام كمتر مسالهاى است كه در اسلام به اهميت عدالت باشد، زيرا مساله عدل همانند مساله توحيد در تمام اصول و فروع اسلام ريشه دوانده ، يعنى همانطور كه هيچيك از مسائل عقيدهاى و عملى ، فردى و اجتماعى ، اخلاقى و حقوقى ، از حقيقت توحيد و يگانگى جدا نيست ، همچنين هيچيك از آنها را خالى از روح عدل نخواهيم يافت . بنابراين جاى تعجب نيست كه عدل بعنوان يكى از اصول مذهب و يكى از زير بناهاى فكرى مسلمانان شناخته شود، گر چه عدالتى كه جزء اصول مذهب است يكى از صفات خدا است و در اصل خداشناسى كه نخستين اصل از اصول دين است مندرج مى باشد ولى ممتاز ساختن آن بسيار پر معنى است

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۲

و به همين دليل در مباحث اجتماعى اسلام روى هيچ اصلى به اندازه عدالت تكيه نشده است . ملاحظه احاديث زير بعنوان نمونه براى درك اهميت اين موضوع كافى است . پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: اياكم و الظلم فان الظلم عند الله هو الظلمات يوم القيامة . از ظلم بپرهيزيد زيرا در روز رستاخيز كه هر عملى بشكل مناسبى مجسم ميشود ظلم در شكل ظلمت تجسم خواهد يافت و پرده اى از تاريكى ، اطراف ظالمان را فرا خواهد گرفت و مى دانيم هر خير و بركتى هست در نور است و ظلمت منبع ، هر گونه عدم و فقدان ميباشد. ۲ - بالعدل قامت السموات و الارض : آسمانها و زمين بر اساس عدل استوارند. اين تعبير رساترين تعبيرى است كه درباره عدالت ممكن است بشود يعنى نه تنها زندگى محدود بشر در اين كره خاكى بدون عدالت برپا نمى شود بلكه سرتاسر جهان هستى و آسمانها و زمين همه در پرتو عدالت و تعادل نيروها و قرار گرفتن هر چيزى در مورد مناسب خود برقرار هستند و اگر لحظه اى ، و بمقدار سر سوزنى ، از اين اصول منحرف شوند رو به نيستى خواهند گذارد. شبيه همين مضمون را در حديث معروف ديگرى مى خوانيم كه مى فرمايد: (الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم ) : حكومتها ممكن است كافر باشند و دوام يابند اما اگر ظالم باشند دوام

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۳

نخواهند يافت ، زيرا ستم چيزى است كه اثر آن در همين زندگى سريع و فورى است توجه به جنگها، اضطرابها، ناراحتيها، هرج و مرجهاى سياسى ، اجتماعى ، اخلاقى ، بحرانهاى اقتصادى در دنياى امروز نيز بخوبى اين حقيقت را ثابت مى كند. اما آنچه بايد كاملا به آن توجه داشت اين است كه اسلام تنها توصيه بعدالت نمى كند بلكه مهمتر از آن اجراى عدالت است ، خواندن اين آيات و روايات تنها بر فراز منابر و يا نوشتن در كتب ، و يا گفتن آنها در لابلاى سخنرانيها به تنهائى درد بى عدالتى و تبعيض و فساد اجتماعى را در جامعه اسلامى درمان نمى كند، بلكه آن روز عظمت اين دستورها آشكار مى گردد كه در متن زندگى مسلمانان پياده شود. سپس در آيه بعد - طبق سنت قرآن - كه پس از احكام خاصى براى تاكيد و تكميل آن اشاره بقوانين و اصول كلى مى كند در اينجا نيز براى تاكيد مساله اجراى عدالت و گواهى بحق چنين مى فرمايد: خداوند به كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند وعده آمرزش و پاداش عظيم داده است . (وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر عظيم ). و در مقابل : كسانى كه خدا را انكار كنند و آيات او را تكذيب نمايند از اصحاب دوزخند. (و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم ). قابل توجه اينكه آمرزش و اجر عظيم بعنوان يك وعده الهى در آيه ذكر شده و فرموده : وعد الله ... ولى كيفر دوزخ به صورت نتيجه عمل بيان شده و مى فرمايد: كسانى كه داراى چنين اعمالى باشند، چنان سرنوشتى خواهند داشت و اين در حقيقت اشاره به مساله فضل و رحمت خدا در مورد پاداش هاى سراى

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۴

ديگر است ، كه به هيچوجه برابرى با اعمال ناچيز انسان ندارد، همانطور كه مجازاتهاى آن جهان جنبه انتقامى نداشته بلكه نتيجه خود اعمال آدمى است . ضمنا تعبير به اصحاب الجحيم با توجه به اينكه اصحاب به معنى ياران و ملازمان مى باشد دليل بر آنست كه آنها ملازم دوزخ خواهند بود، ولى اين آيه به تنهائى نمى تواند دليل بر مساله خلود باشد آن چنانكه در تفسير تبيان و مجمع البيان و تفسير فخر رازى آمده است ، زيرا ملازمت ممكن است دائمى باشد و ممكن است مدتى بطول بيانجامد و سپس ‍ قطع شود، چنانكه تعبير به اصحاب السفينه (ياران كشتى ) كه درباره سرنشينان كشتى نوح در قرآن آمده است دائمى نبوده البته شك نيست كه كفار خلود در دوزخ دارند ولى در آيه فوق از آن سخنى نرفته بلكه از آيات ديگرى استفاده مى شود.

ََآيه : ۱۱

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَيْكمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسطوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَف أَيْدِيَهُمْ عَنكمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلى اللَّهِ فَلْيَتَوَكلِ الْمُؤْمِنُونَ(۱۱) ترجمه : ۱۱ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمتى را كه خدا به شما بخشيده بياد آوريد، آن زمان كه جمعى (از دشمنان ) قصد داشتند دست به سوى شما دراز كنند (و شما را از ميان بر دارند) اما خدا دست آنها را از شما باز داشت ، از خدا بپرهيزيد، و مومنان بايد تنها بر خدا توكل (و تكيه ) كنند.

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۵

تفسير : بدنبال يادآورى نعمتهاى الهى در چند آيه قبل ، در اين آيه روى سخن را بار ديگر به مسلمانان كرده و قسمتى ديگر از نعمتهاى خود را به ياد آنها مى آورد تا به شكرانه آن در اطاعت فرمان خدا و اجراى اصول عدالت بكوشند، مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، نعمت خدا را بياد آوريد در آن زمان كه جمعيتى تصميم گرفته بودند، دست به سوى شما دراز كنند و شما را از ميان ببرند، ولى خداوند شر آنها را از شما دفع كرد. (يا ايها الذين آمنوا اذكروا نعمت الله عليكم اذ هم قوم ان يبسطوا اليكم ايديهم فكف ايديهم عنكم ). خداوند كرارا در آيات قرآن مسلمانان را به ياد نعمتهاى گوناگون و الطاف خود به آنها مى اندازد، تا به اين وسيله روح ايمان را در آنها تقويت و حس شكرگزارى و ثبات در برابر مشكلات را در آنها برانگيزد، و آيه فوق يكى از اين آيات است . اما در اينكه اين آيه اشاره به كدام داستان مى كند، در ميان مفسران گفتگو بسيار است ، بعضى آن را اشاره به دفع خطر يهوديان بنى النضير كه طرح نابودى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان را در مدينه كشيده بودند مى دانند، و بعضى ديگر اشاره به داستان بطن نخل كه در ماجراى حديبيه در سال ششم هجرت واقع شد، دانسته اند آنجا كه جمعى از مشركان مكه تصميم گرفتند به سركردگى خالد بن وليد در نماز عصر به مسلمانان حمله ور شوند و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اين توطئه آگاه گشت و با خواندن نماز كوتاه خوف ، نقشه آنها نقش بر آب شد، و بعضى اشاره به حوادث ديگرى از زندگى پرحادثه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان مى دانند.

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۶

بعضى از مفسران نيز عقيده دارند كه اشاره به تمام حوادثى است كه در طول تاريخ اسلام واقع شده ، اين تفسير، اگر از كلمه قوم كه نكره است و دليل بر وحدت مى باشد صرفنظر كنيم ، از همه تفاسير بهتر است ، و در هر حال اين آيه مسلمانان را متوجه خطراتى كه ممكن بود براى هميشه نامشان را از صفحه روزگار براندازد مى كند، و به آنها هشدار مى دهد كه به پاس اين نعمتها، تقوا را پيشه كنند و بر خدا تكيه نمايند و بدانند اگر پرهيزگار باشند، در زندگى تنها نخواهند ماند، و آن دست غيبى كه هميشه حافظ آنها بوده باز هم از آنها حمايت خواهد كرد. (و اتقوا الله و على الله فليتوكل المؤ منون ). روشن است كه منظور از توكل اين نيست كه انسان به بهانه واگذارى كارش بخدا، شانه از زير بار مسئوليتها خالى كند و يا تسليم حوادث گردد، بلكه منظور اين است كه در عين بكار گرفتن تمام قدرت و نيرو، اولا توجه داشته باشد كه آنچه دارد از خود او نيست ، و از ناحيه ديگرى است و به اين وسيله روح غرور و خودبينى را در خود بكشد، و ثانيا هرگز از بزرگى حوادث و مشكلات نهراسد و مايوس نشود و بداند تكيه گاهى دارد كه قدرتش بالاترين قدرتها است . ضمنا با توجه به اينكه در اين آيه نخست دستور به تقوا مى دهد، سپس ‍ اشاره به مساله توكل مى كند، استفاده مى شود كه حمايت خدا شامل حال پرهيزگاران است . بايد توجه داشت كه تقوا از ماده وقايه به معنى خويشتن دارى و جلوگيرى كردن از عوامل سوء و فساد است .

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۷

ََآيه : ۱۲

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ بَنى إِسرءِيلَ وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنىْ عَشرَ نَقِيباً وَ قَالَ اللَّهُ إِنى مَعَكمْ لَئنْ أَقَمْتُمُ الصلَوةَ وَ ءَاتَيْتُمُ الزَّكوةَ وَ ءَامَنتُم بِرُسلى وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسناً لاُكفِّرَنَّ عَنكُمْ سيِّئَاتِكُمْ وَ لاُدْخِلَنَّكمْ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتِهَا الاَنْهَرُ فَمَن كفَرَ بَعْدَ ذَلِك مِنكمْ فَقَدْ ضلَّ سوَاءَ السبِيلِ(۱۲) ترجمه : ۱۲ - خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت ، و از آنها دوازده رهبر و سرپرست برانگيختيم و خداوند (به آنها) گفت من با شما هستم ، اگر نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و به رسولان من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد و بخدا قرض الحسن بدهيد (در راه او به نيازمندان كمك كنيد) گناهان شما را مى پوشانم (مى بخشم ) و شما را در باغهاى بهشت كه نهرها از زير درختان آن جارى است وارد مى كنم ، اما هر كس بعد از اين كافر شود از راه راست منحرف گرديده است . تفسير : در اين سوره از آغاز اشاره به مساله وفاى به عهد شده ، و اين معنى بمناسبتهاى مختلف تكرار گرديده است ، از جمله در آيه فوق است ، و شايد يك فلسفه اين همه تاكيد پى در پى روى مساله وفاى به عهد و مذمت از پيمان شكنى ، براى اهميت دادن به مساله پيمان غدير است كه در آيه ۶۷ خواهد آمد. در آغاز آيه مورد بحث مى فرمايد: ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه بدستورات ما عمل كنند و بدنبال اين پيمان دوازده رهبر و سرپرست براى آنها

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۸

برگزيديم ، تا هر يك سرپرستى يكى از طوائف دوازده گانه بنى اسرائيل را بر عهده گيرد. (و لقد اخذ الله ميثاق بنى اسرائيل و بعثنا منهم اثنى عشر نقيبا). نقيب در اصل از ماده نقب (بر وزن نقد) گرفته شده كه بمعنى روزنه هاى وسيع ، مخصوصا راههاى زير زمينى مى باشد، و به رئيس و رهبر يك جمعيت از آن جهت نقيب مى گويند كه از اسرار جمعيت آگاه است ، گوئى در ميان آنها نقبى ايجاد كرده و از وضع آنها آگاه شده ، و گاهى نقيب به كسى گفته مى شود كه رئيس جمعيت نيست و تنها معرف و وسيله شناسائى آنها است ، و اگر به فضائل اشخاص عنوان مناقب اطلاق مى شود، بخاطر آن است كه با فحص و كنجكاوى بايد از آنها آگاه گشت . بعضى از مفسران نقيب را در آيه فوق تنها بمعنى آگاه و مطلع از اسرار گرفته اند، ولى اين معنى بسيار بعيد بنظر مى رسد، زيرا آنچه از تاريخ و حديث استفاده مى شود، آن است كه نقباى بنى اسرائيل هر يك سرپرست طايفه خود بودند، در تفسير روح المعانى از ابن عباس چنين نقل شده كه : انهم كانوا وزراء و صاروا انبياء بعد ذلك : نقباى بنى اسرائيل ، وزيران موسى بودند و بعد به مقام نبوت رسيدند در حالات پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه در شب عقبه كه مردم مدينه براى دعوت آن حضرت به محل عقبه آمده بودند دستور داد كه دوازده نفر نقيب از ميان خودشان به تعداد نقباى بنى اسرائيل انتخاب كنند كه مسلما وظيفه آنها نيز مساله رهبرى جمعيت بود نه تنها خبرگزارى . جالب توجه اينكه در روايات متعددى كه از طرق اهل تسنن وارد شده

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۰۹

اشاره به خلفا و جانشينان دوازده گانه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گرديده و تعداد آنها به تعداد نقباى بنى اسرائيل معرفى شده است كه ما در اينجا به قسمتى از آنها اشاره مى كنيم : ۱ - پيشواى معروف اهل تسنن احمد حنبل در مسند خود از مسروق نقل ميكند كه مى گويد: از عبد الله بن مسعود پرسيدم چند نفر بر اين امت حكومت خواهند كرد ابن مسعود در پاسخ گفت : لقد سئلنا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فقال اثنى عشر كعدة نقباء بنى اسرائيل : ما از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) همين سؤ ال را كرديم و او در پاسخ فرمود: دوازده نفر به تعداد نقباى بنى اسرائيل ۲ - در تاريخ ابن عساكر از ابن مسعود چنين نقل شده كه مى گويد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سؤ ال كرديم چند خليفه بر اين امت حكومت خواهند كرد، فرمود: ان عدة الخلفاء بعدى عدة نقباء موسى : عده خلفاى بعد از من عده نقباى موسى خواهد بود. ۳ - در منتخب كنز العمال از جابر بن سمره چنين نقل شده كه بر اين امت دوازده خليفه حكومت خواهند كرد به عدد نقباء بنى اسرائيل . نظير اين حديث در ينابيع الموده صفحه ۴۴۵ و در كتاب البداية و النهايه جلد ۶ صفحه ۲۴۷ نيز نقل شده است . سپس وعده خدا را به بنى اسرائيل چنين تشريح مى كند كه خداوند به آنها گفت : من با شما خواهم بود و از شما حمايت مى كنم (و قال الله انى معكم ).

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۱۰

اما به چند شرط: ۱ - به شرط اينكه نماز را برپا داريد (لئن اقمتم الصلوة ). ۲ - و زكات خود را بپردازيد (و آتيتم الزكاة ). ۳ - به پيامبران من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد (و آمنتم برسلى و عزرتموهم ). ۴ - علاوه بر اين ، از انفاق هاى مستحب كه يكنوع قرض الحسنه با خدا است خوددارى ننمائيد (و اقرضتم الله قرضا حسنا). اگر به اين پيمان عمل كنيد، من سيئات و گناهان گذشته شما را مى بخشم (لاكفرن عنكم سيئاتكم ). و شما را در باغهاى بهشت كه از زير درختان آن نهرها جارى است داخل ميكنم . (و لادخلنكم جنات تجرى من تحتها الانهار). ولى آنها كه راه كفر و انكار و عصيانرا پيش گيرند مسلما از طريق مستقيم گمراه شده اند. (فمن كفر بعد ذلك منكم فقد ضل سوآء السبيل ). درباره اينكه چرا انفاق در قرآن مجيد به عنوان قرض دادن بخدا ناميده شده توضيح لازم را در تفسير نمونه در جلد ۲ صفحه ۱۶۰ داده ايم . در اينجا سؤ الى باقى مى ماند كه چرا مساله نماز و زكات بر ايمان بموسى (عليه السلام ) مقدم داشته شده است با اينكه ايمان به او قبل از عمل بوده است

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۱۱

جمعى از مفسران پاسخ سؤ ال را چنين داده اند كه منظور از رسل در آيه فوق پيامبرانى است كه بعد از موسى آمده اند، نه خود موسى بنابراين ، دستورى نسبت به آينده مى باشد كه مى تواند بعد از نماز و زكاة قرار گيرد و اين احتمال نيز هست كه رسل اشاره به همان نقباى بنى اسرائيل باشد كه پيمان وفادارى نسبت به آنها از بنى اسرائيل گرفته شده است (در تفسير مجمع البيان مى خوانيم كه بعضى از مفسران پيشين احتمال داده اند كه نقباى بنى اسرائيل رسولان خدا بودند و اين احتمال آنچه را در بالا گفتيم تاييد مى كند).

ََآيه : ۱۳

آيه و ترجمه

فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَقَهُمْ لَعَنَّهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَسِيَةً يحَرِّفُونَ الْكلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَ نَسوا حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزَالُ تَطلِعُ عَلى خَائنَةٍ مِّنهُمْ إِلا قَلِيلاً مِّنهُمْ فَاعْف عَنهُمْ وَ اصفَحْ إِنَّ اللَّهَ يحِب الْمُحْسِنِينَ(۱۳) ترجمه : ۱۳ - اما بخاطر پيمان شكنى ، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم و دلهاى آنها را سخت و سنگين نموديم (تا آنجا كه ) سخنان (خدا) را از مورد خود تحريف مى كنند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود فراموش كردند و هر زمان به خيانتى (تازه ) از آنها آگاه مى شوى ، مگر عده كمى از آنها، ولى از آنها در گذر و صرف نظر كن كه خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد. تفسير: در تعقيب بحثى كه درباره پيمان خدا با بنى اسرائيل در آيه قبل گذشت ، در اين آيه اشاره به پيمان شكنى آنها و عواقب اين پيمان شكنى ميكند و مى فرمايد: چون آنها پيمان خود را نقض كردند ما آنها را طرد كرديم و از

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۱۲

رحمت خود دور ساختيم و دلهاى آنها را سخت و سنگين نموديم . (فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية ). در حقيقت آنها به جرم پيمان شكنى با اين دو مجازات ، كيفر ديدند، هم از رحمت خدا دور شدند، و هم افكار و قلوب آنها متحجر و غير قابل انعطاف شد. سپس آثار اين قساوت را چنين شرح مى دهد: آنها كلمات را تحريف مى كنند و از محل و مسير آن بيرون مى برند. (يحرفون الكلم عن مواضعه ). و نيز قسمتهاى قابل ملاحظهاى از آنچه به آنها گفته شده بود به دست فراموشى مى سپارند. (و نسوا حظا مما ذكروا به ). بعيد نيست قسمتى را كه آنها بدست فراموشى سپردند، همان نشانه ها و آثار پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد كه در آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده است ، و نيز ممكن است اين جمله اشاره به آن باشد كه مى دانيم تورات در طول تاريخ مفقود شده ، سپس جمعى از دانشمندان يهود به نوشتن آن مبادرت كردند و طبعا قسمتهاى فراوانى از ميان رفت و قسمتى تحريف يا بدست فراموشى سپرده شد، و آنچه بدست آنها آمد بخشى از كتاب واقعى موسى (عليه السلام ) بود كه با خرافات زيادى آميخته شده بود و آنها همين بخش را نيز گاهى بدست فراموشى سپردند.

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۱۳

سپس اضافه مى فرمايد: هر روز به خيانت تازه اى از آنها پى مى بريم مگر دسته اى از آنها كه از اين جنايتها بركنارند و در اقليتند. (و لا تزال تطلع على خائنة منهم الا قليلا منهم ). و در پايان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور ميدهد كه از آنها صرف نظر كند و چشم بپوشد، زيرا خداوند نيكوكاران را دوست دارد. (فاعف عنهم و اصفح ان الله يحب المحسنين ). آيا منظور آن است كه از گناهان پيشين اين اقليت صالح صرفنظر كند! و يا از اكثريت ناصالح ، ظاهر آيه ، احتمال دوم را تقويت ميكند، زيرا اقليت صالح خيانتى نكرده اند كه مشمول عفو شوند، ولى بطور مسلم اين گذشت و عفو در مورد آزارهائى است كه به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسانيدند نه در مسائل هدفى و اصولى اسلام كه در آنها گذشت معنى ندارد. تحريفات يهود از مجموع آياتى كه در قرآن مجيد درباره تحريف يهود آمده است ، استفاده مى شود كه آنها به انواعى از تحريف در كتاب آسمانى خود دست مى زدند، گاهى تحريف آنها تحريف معنوى بود، يعنى عباراتى كه در كتاب آسمانى آنها نازل شده بود، بر خلاف معنى واقعى آن تفسير مى كردند، الفاظ را بصورت اصلى حفظ مى نمودند و معانى آن را دگرگون مى ساختند، و گاهى دست به تحريف لفظى ميزدند، و از روى استهزاء بجاى اينكه بگويند سمعنا

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۱۴

و اطعنا (شنيديم و اطاعت كرديم ) ميگفتند: سمعنا و عصينا! (شنيديم و مخالفت كرديم !) و گاهى دست به مخفى ساختن قسمتى از آيات الهى مى زدند، آنچه را موافق ميلشان آشكار، و آنچه بر خلاف ميلشان بود كتمان ميكردند، حتى گاهى با وجود حاضر بودن كتاب آسمانى براى اغفال مردم دست روى قسمتى از آن مى گذاشتند، كه طرف نتواند آن را بخواند چنانكه در ذيل آيه ۴۱ سوره مائده در داستان ابن صوريا خواهد آمد. آيا خدا كسى را سنگدل ميكند! در آيه مورد بحث مى خوانيم كه خداوند سنگدلى جمعى از يهود را بخود نسبت مى دهد و مى دانيم كه اين سنگدلى و عدم انعطاف در مقابل حق سرچشمه انحرافات و گناهانى ميشود، در اينجا اين سؤ ال پيش ‍ مى آيد با اينكه فاعل اين كار خدا است چگونه اين اشخاص در برابر اعمال خود مسئولند و آيا اين يكنوع جبر نيست ! با دقت در آيات مختلف قرآن و حتى در آيه مورد بحث روشن مى شود كه در موارد بسيارى افراد بر اثر اعمال خلافشان از لطف خداوند و هدايت او محروم مى شوند و در حقيقت عملشان سرچشمه يك سلسله انحرافات فكرى و اخلاقى مى گردد، كه گاه نمى توانند خود را بهيچوجه از عواقب آن بر كنار دارند، اما از آنجا كه هر سببى اثرش به فرمان خدا است اينگونه آثار در قرآن بخداوند نسبت داده شده است ، مثلا در آيه مورد بحث مى فرمايد: چون پيمان شكنى كردند دلهاى آنها را سخت و غير قابل انعطاف ساختيم و در آيه ۲۷ سوره ابراهيم مى فرمايد: و يضل الله الظالمين (خداوند ستمگران را گمراه ميكند) و در آيه ۷۷ سوره توبه درباره بعضى از پيمان شكنان مى فرمايد: فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۳۱۵

و بما كانوا يكذبون : بخاطر پيمان شكنى و دروغشان خداوند نفاق را در دلهاى آنها قرار داد - و نظير اين تعبيرات در قرآن فراوان است . روشن است كه اين آثار سوء كه از عمل خود انسان سرچشمه مى گيرد هيچگونه منافاتى با روح اختيار و آزادى اراده ندارد، زيرا مقدمات آن بوسيله خود آنان فراهم شده است و آگاهانه در اين وادى گام نهاده اند و اينها محصولات قهرى اعمال خود آنها است و اين درست به آن مى ماند كه كسى از روى عمد مشروبات الكلى بخورد و بهنگامى كه مست شد دست بجناياتى بزند، درست است كه در حال مستى از خود اختيارى ندارد ولى چون آگاهانه مقدمات آن را فراهم ساخته و مى دانسته كه در حال مستى ممكن است چنين اعمالى از او سرزند مسئول اعمال خود خواهد بود، آيا اگر در اينجا گفته شود چون آنها شراب خوردند ما عقلشان را گرفتيم و آنها را بر اثر اعمالشان بجنايات افكنديم ، آيا اين تعبير اشكالى دارد و يا مفهومش جبر است ؟ خلاصه اينكه : تمام هدايتها و ضلالتها و مانند آن كه در قرآن بخداوند نسبت داده شده است حتما بخاطر مقدمات و اعمالى است كه قبلا از بندگان سرزده است و به دنبال آن استحقاق هدايت و يا ضلالت پيدا كرده اند، و گر نه هيچگاه عدالت و حكمت خدا اجازه نخواهد داد كه بدون جهت يكى را به راه راست هدايت كنند و ديگرى را در گمراهى سرگردان سازند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←