تفسیر:نمونه جلد۴ بخش۴۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه : ۲
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تحِلُّوا شعَئرَ اللَّهِ وَ لا الشهْرَ الحَْرَامَ وَ لا الهَْدْى وَ لا الْقَلَئدَ وَ لا ءَامِّينَ الْبَيْت الحَْرَامَ يَبْتَغُونَ فَضلاً مِّن رَّبهِمْ وَ رِضوَناً وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصطادُوا وَ لا يجْرِمَنَّكُمْ شنَئَانُ قَوْمٍ أَن صدُّوكمْ عَنِ الْمَسجِدِ الحَْرَامِ أَن تَعْتَدُوا وَ تَعَاوَنُوا عَلى الْبرِّ وَ التَّقْوَى وَ لا تَعَاوَنُوا عَلى الاثْمِ وَ الْعُدْوَنِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(۲) ترجمه : ۲ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد شعاير الهى (و مراسم حج را محترم بشمريد و مخالفت با آنها) را حلال ندانيد و نه ماه حرام را، و نه قربانيهاى بينشان ، و نشاندار، و نه آنها كه به قصد خانه خدا براى بدست آوردن فضل پروردگار و خشنودى او مى آيند، اما هنگامى كه از احرام بيرون آمديد صيد كردن براى شما مانعى ندارد، و خصومت به جمعيتى كه شما را از آمدن به مسجد الحرام (در سال حديبيه ) مانع شدند نبايد شما را وادار به تعدى و تجاوز كند و (همواره ) در راه نيكى و پرهيزگارى با هم تعاون كنيد و (هرگز) در راه گناه و تعدى همكارى ننمائيد و از خدا بپرهيزيد كه مجازاتش شديد است .
تفسير : هشت دستور در يك آيه در اين آيه چند دستور مهم اسلامى از آخرين دستوراتى كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده است بيان گرديده كه همه يا اغلب آنها مربوط به حج و زيارت خانه خدا است : ۱ - نخست خطاب به افراد با ايمان كرده مى فرمايد: شعائر الهى را نقض نكنيد و حريم آنها را حلال نشمريد. (يا ايها الذين آمنوا لا تحلوا شعائر الله ). در اينكه منظور از شعائر الهى چيست در ميان مفسران گفتگوى بسيار است ، ولى به تناسب قسمتهاى ديگر اين آيه ، و با توجه به سال نزول آن (سال دهم هجرى ) كه سال حجة الوداع پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، چنين به نظر ميرسد كه منظور از شعائر مناسك و برنامه هاى حج باشد كه مسلمانان موظفند احترام همه آنها را نگاه دارند، شاهد اين تفسير اينكه در قرآن كلمه شعائر معمولا در مورد مراسم حج بكار رفته است . ۲ - احترام ماههاى حرام را نگاه داريد و از جنگ كردن در اين ماهها خوددارى كنيد (و لا الشهر الحرام ). ۳ - قربانيانى را كه براى حج مى آورند، اعم از اينكه بى نشان باشند (هدى ) و يا نشان داشته باشند (قلائد) حلال نشمريد و بگذاريد كه
به قربانگاه برسند و در آنجا قربانى شوند (و لا الهدى و لا القلائد). ۴ - تمام زائران خانه خدا بايد از آزادى كامل در اين مراسم بزرگ اسلامى بهرهمند باشند و هيچگونه امتيازى در اين قسمت در ميان قبائل و افراد و نژادها و زبانها نيست بنابراين نبايد كسانى را كه براى خشنودى پروردگار و جلب رضاى او و حتى بدست آوردن سود تجارى به قصد زيارت بيت الله حركت ميكنند مزاحمت كنيد خواه با شما دوست باشند يا دشمن همين اندازه كه مسلمانند و زائر خانه خدا مصونيت دارند. (و لا امين البيت الحرام يبتغون فضلا من ربهم و رضوانا). بعضى از مفسران و فقها معتقدند كه جمله فوق عام است و حتى غير مسلمانان را نيز شامل ميشود، يعنى اگر مشركان هم به قصد زيارت خانه خدا بيايند نبايد مورد مزاحمت قرار گيرند، ولى با توجه به اينكه در سوره توبه كه معروف است در سال نهم هجرت نازل شده در آيه ۲۸ دستور جلوگيرى از آمدن مشركان بمسجد الحرام داده شده ، و با توجه به اينكه سوره مائده در اواخر عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سال دهم هجرت نازل گرديده است و طبق روايات شيعه و اهل تسنن هيچ حكمى از آن نسخ نشده ، چنين تفسيرى صحيح نيست ، و حق آن است كه حكم بالا مخصوص به مسلمانان است . ۵ - تحريم صيد محدود بزمان احرام است ، بنابراين هنگامى كه از احرام حج يا عمره بيرون آمديد، صيد كردن براى شما مجاز است . (و اذا حللتم فاصطادوا). ۶ - اگر جمعى از بتپرستان در دوران جاهليت (در جريان حديبيه ) مزاحم زيارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسك زيارت خانه خدا را انجام دهيد، نبايد اين جريان سبب شود كه بعد از اسلام آنها، كينه هاى ديرينه را زنده كنيد و مانع آنها از زيارت خانه خدا شويد.
(و لا يجرمنكم شنئان قوم ان صدوكم عن المسجد الحرام ان تعتدوا) اين حكم گرچه در مورد زيارت خانه خدا نازل شده است ، ولى در حقيقت يك قانون كلى از آن استفاده ميشود كه مسلمان نبايد كينه توز باشد و حوادثى را كه در زمانهاى گذشته واقع شده بار ديگر در فكر خود زنده كند و در صدد انتقام بر آيد، و با توجه به اينكه يكى از علل نفاق و تفرقه در هر اجتماعى همين مساله است ، اهميت اين دستور اسلامى براى جلوگيرى از شعله ور شدن آتش نفاق در ميان مسلمانان آن هم در آستانه غروب آفتاب عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آشكارتر ميشود. ۷ - سپس براى تكميل بحث گذشته مى فرمايد: شما بجاى اينكه دست به هم بدهيد تا از دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگيريد بايد دست اتحاد در راه نيكيها و تقوا به يكديگر بدهيد نه اينكه تعاون و همكارى بر گناه و تعدى نمائيد. (و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان ). ۸ - در پايان آيه براى تحكيم و تاكيد احكام گذشته مى فرمايد: پرهيزكارى را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد كه مجازات و كيفرهاى خدا شديد است . (و اتقوا الله ان الله شديد العقاب ).
لزوم تعاون و همكارى در نيكى ها آنچه در آيه فوق در زمينه تعاون آمده يك اصل كلى اسلامى است كه سراسر مسائل اجتماعى و حقوقى و اخلاقى و سياسى را در بر مى گيرد، طبق اين اصل مسلمانان موظفند در كارهاى نيك تعاون و همكارى كنند ولى همكارى در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم و ستم ، مطلقا ممنوع است ، هر چند مرتكب آن دوست نزديك يا برادر انسان باشد. اين قانون اسلامى درست بر ضد قانونى است كه در جاهليت عرب - و حتى در جاهليت امروز - نيز حكومت مى كند كه انصر اخاك ظالما او مظلوما: برادر (يا دوست و هم پيمانت ) را حمايت كن خواه ظالم باشد يا مظلوم !. در آن روز اگر افرادى از قبيلهاى حمله به افراد قبيله ديگر مى كردند، بقيه افراد قبيله به حمايت آنها بر مى خواستند بدون اينكه تحقيق كنند حمله عادلانه بوده است يا ظالمانه ، اين اصل در مناسبات بين المللى امروز نيز حكومت مى كند و غالبا كشورهاى هم پيمان ، و يا آنها كه منافع مشتركى دارند، در مسائل مهم جهانى به حمايت يكديگر بر مى خيزند، بدون اينكه اصل عدالت را رعايت كنند و ظالم و مظلوم را از هم تفكيك نمايند!. اسلام خط بطلان بر اين قانون جاهلى كشيده است و دستور ميدهد تعاون و همكارى مسلمين با يكديگر بايد تنها در كارهاى نيك و برنامه هاى مفيد و سازنده بوده باشد نه در گناه و ظلم و تعدى . جالب توجه اينكه بر و تقوا هر دو در آيه فوق با هم ذكر شده اند، كه يكى جنبه اثباتى دارد و اشاره به اعمال مفيد است ، و ديگرى جنبه نفى دارد و اشاره به جلوگيرى از اعمال خلاف مى باشد.و به اين ترتيب تعاون و همكارى بايد هم در دعوت به نيكيها و هم در مبارزه با بديها انجام گيرد.
در فقه اسلامى از اين قانون در مسائل حقوقى استفاده شده و پاره اى از معاملات و قراردادهاى تجارى كه جنبه كمك به گناه دارد، تحريم گرديده ، همانند فروختن انگور به كارخانه هاى شرابسازى و يا فروختن اسلحه به دشمنان حق و عدالت و يا اجاره دادن محل كسب و كار براى معاملات نامشروع و اعمال خلاف شرع (البته اين احكام شرائطى دارد كه در كتب فقهى بيان شده است ). اگر اين اصل در اجتماعات اسلامى زنده شود و مردم بدون در نظر گرفتن مناسبات شخصى و نژادى و خويشاوندى با كسانى كه در كارهاى مثبت و سازنده گام بر مى دارند همكارى كنند، و از همكارى كردن با افراد ستمگر و متعدى در هر گروه و طبقه اى كه باشند، خوددارى نمايند، بسيارى از نابسامانيهاى اجتماعى سامان مى يابد. همچنين اگر در مقياس بين المللى دولتهاى دنيا، با متجاوز - هر كس و هر دولتى بوده باشد - همكارى نكنند، تعدى و تجاوز و استعمار و استثمار از جهان برچيده خواهد شد. اما هنگامى كه مى بينيم پاره اى از آنها به حمايت متجاوزان و ستمگران بر مى خيزند و با صراحت اعتراف مى كنند كه اشتراك منافع آنها را دعوت به اين حمايت كرده ، نبايد انتظار وضعى بهتر از اين داشته باشيم . در روايات اسلامى درباره اين مساله تاكيدهاى فراوانى وارد شده كه به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مى كنيم : ۱ - از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: اذا كان يوم القيامة نادى مناد اين الظلمة ! و اعوان الظلمة ! و اشباه الظلمة ! حتى من برء لهم قلما و لاق لهم دواتا، قال : فيجتمعون فى تابوت من حديد ثم يرمى بهم فى جهنم : هنگامى كه روز قيامت بر پا شود منادى ندا در ميدهد كجا هستند
ستمكاران و كجا هستند ياوران آنها و كسانى كه خود را به شبيه آنها ساختهاند؟ - حتى كسانى كه براى آنها قلمى تراشيده اند و يا دواتى را ليقه كرده اند - همه آنها را در تابوتى از آهن قرار مى دهند سپس در ميان جهنم پرتاب مى شوند ۲ - در روايتى از صفوان جمال كه از ياران امام كاظم (عليه السلام ) بود نقل شده كه مى گويد: خدمت امام رسيدم فرمود: اى صفوان ! همه كارهاى تو خوبست جز يك كار! عرض كردم : فدايت شوم ، چكار! فرمود: اينكه شتران خود را به اين مرد يعنى هارون كرايه مى دهى !، گفتم : بخدا سوگند در مسيرهاى عياشى و هوس بازى و صيد حرام به او كرايه نمى دهم ، تنها در اين راه ، يعنى راه مكه ، در اختيار آنها مى گذارم ، تازه خودم همراه شتران نمى روم ، بعضى از فرزندان و كسانم را با آنها مى فرستم ، فرمود اى صفوان ! آيا از آنها كرايه مى گيرى ؟! عرض كردم بله ، فرمود آيا دوست دارى كه زنده بمانند و بر سر كار باشند تا كرايه ترا بپردازند گفتم بلى ، فرمود: كسى كه بقاى آنها را دوست بدارد از آنها است و هر كسى از آنها باشد در آتش دوزخ خواهد بود، صفوان مى گويد من بلافاصله رفتم و تمام شترانم را فروختم ، اين موضوع بگوش هارون رسيد بدنبال من فرستاد و گفت : صفوان ! شنيده ام شترانت را فروخته اى ! گفتم آرى گفت : چرا! گفتم : پير شده ام و فرزندان و كسانم نمى توانند از عهده اداره آنها بر آيند، گفت : چنين نيست ، چنين نيست ! من ميدانم چه كسى اين دستور را به تو داده است آرى موسى بن جعفر (عليه السلام ) به تو چنين دستورى داده است گفتم : مرا با موسى بن جعفر چكار! هارون گفت ، اين سخن بگذار! بخدا سوگند اگر سوابق نيك تو نبود دستور مى دادم گردنت را
بزنند! در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه به على (عليه السلام ) فرمود: يا على كفر بالله العلى العظيم من هذه الامة عشرة ... و بايع السلاح من اهل الحرب : ده طايفه از اين امت به خدا كافر شده اند كه يكى از آنها كسى است كه اسلحه به دشمنان اسلام كه با آنها در حال جنگند بفروشد.
ََآيه : ۳
آيه و ترجمه
حُرِّمَت عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لحَْمُ الخِْنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ مَا أَكلَ السبُعُ إِلا مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلى النُّصبِ وَ أَن تَستَقْسِمُوا بِالاَزْلَمِ ذَلِكُمْ فِسقٌ الْيَوْمَ يَئس الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلا تخْشوْهُمْ وَ اخْشوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْت لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمَمْت عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضِيت لَكُمُ الاسلَمَ دِيناً فَمَنِ اضطرَّ فى مخْمَصةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لاثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۳) ترجمه : ۳ - گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات خفه شده ، و به زجر كشته شده ، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده ، مگر آنكه (به موقع بر آن حيوان برسيد و) آنرا سر ببريد و حيواناتى كه روى بتها (يا در برابر آنها) ذبح شوند (همگى ) بر شما حرام است و (همچنين ) قسمت كردن گوشت حيوان بوسيله چوبه هاى تير مخصوص بخت آزمائى ، تمام اين اعمال فسق و گناه است - امروز كافران از (زوال ) آئين شما مايوس شدند، بنابراين از آنها نترسيد و از (مخالفت ) من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان ) شما پذيرفتم - اما آنها كه در حال گرسنگى دستشان بغذاى ديگرى نرسد و متمايل به گناه نباشند (مانعى ندارد كه از گوشتهاى ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است .
تفسير : در آغاز اين سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهار پايان به استثناى آنچه بعدا خواهد آمد، شده ، آيه مورد بحث در حقيقت همان استثناهائى است كه وعده داده شده ، و در اين آيه حكم به تحريم يازده چيز شده است كه بعضى از آنها در آيات ديگر قرآن نيز بيان گرديده و تكرار آن جنبه تاكيد دارد. نخست مى فرمايد: مردار بر شما حرام شده است (حرمت عليكم الميتة ). و همچنين خون (والدم ). و گوشت خوك (و لحم الخنزير). و حيواناتى كه طبق سنت جاهليت بنام بتها و اصولا به غير نام خدا ذبح شوند (و ما اهل لغير الله به ). درباره تحريم اين چهار چيز و فلسفه آن در جلد اول تفسير نمونه صفحه ۴۲۷ به بعد توضيح كافى داده ايم . و نيز حيواناتى كه خفه شده باشند حرامند خواه بخودى خود و يا بوسيله دام و خواه بوسيله انسان اين كار انجام گردد (چنانكه در زمان جاهليت معمول بوده گاهى حيوان را در ميان دو چوب يا در ميان دو شاخه درخت سخت مى فشردند تا بميرد و از گوشتش استفاده كنند) (و المنخنقة ). در بعضى از روايات نقل شده كه مجوس مخصوصا مقيد بودند كه حيوانات را از طريق خفه كردن آنها را بكشند سپس از گوشتشان استفاده كنند بنابراين ممكن است آيه ناظر به وضع آنها نيز باشد. و حيواناتى كه با شكنجه و ضرب ، جان بسپارند و يا به بيمارى از دنيا
بروند (و الموقوذة ). در تفسير قرطبى نقل شده كه در ميان عرب معمول بود كه بعضى از حيوانات را بخاطر بتها آنقدر مى زدند تا بميرد و آن را يكنوع عبادت مى دانستند!. و حيواناتى كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند (و المتردية ) و حيواناتى كه به ضرب شاخ مرده باشند (و النطيحة ). و حيواناتى كه بوسيله حمله درندگان كشته شوند (و ما اكل السبع ). ممكن است يك فلسفه تحريم اين پنج نوع از گوشتهاى حيوانات بخاطر آن باشد كه خون به قدر كافى از آنها بيرون نمى رود، زيرا تا زمانى كه رگهاى اصلى گردن بريده نشود، خون بقدر كافى بيرون نخواهد ريخت و مى دانيم كه خون مركز انواع ميكربها است و با مردن حيوان قبل از هر چيز خون عفونت پيدا مى كند، و به تعبير ديگر اين چنين گوشتها يكنوع مسموميت دارند و جزء گوشتهاى سالم محسوب نخواهد شد مخصوصا اگر حيوان بر اثر شكنجه يا بيمارى و يا تعقيب حيوان درنده اى بميرد مسموميت بيشترى خواهد داشت . به علاوه جنبه معنوى ذبح كه با ذكر نام خدا و رو بقبله بودن حاصل ميشود در هيچ يك از اينها نيست . ولى اگر قبل از آنكه اين حيوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون بقدر كافى از آنها بيرون بريزد، حلال خواهد بود و لذا بدنبال تحريم موارد فوق مى فرمايد: (الا ما ذكيتم ). بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين استثناء تنها به قسم اخير يعنى و ما اكل
السبع بر مى گردد، ولى اكثر مفسران معتقدند به تمام اقسام بر ميگردد، و اين نظر به حقيقت نزديكتر است . ممكن است سؤ ال شود چرا با وجود «ميتة ۹ در آغاز آيه ، اين موارد ذكر گرديده است مگر تمام آنها داخل در مفهوم ((ميتة » نيست ؟ در پاسخ مى گوئيم : «ميتة » از نظر فقهى و شرعى مفهوم وسيعى دارد و هر حيوانى كه با طريق شرعى ذبح نشده باشد در مفهوم «ميتة » داخل است ، ولى در لغت ، ميتة معمولا بحيوانى گفته ميشود كه خود به خود بميرد، بنابراين موارد فوق در مفهوم لغوى ميتة داخل نيست و لااقل احتمال اين را دارد كه داخل نباشد و لذا نيازمند به بيان است . در زمان جاهليت بت پرستان سنگهائى در اطراف كعبه نصب كرده بودند كه شكل و صورت خاصى نداشت ، آنها را «نصب » مى ناميدند در مقابل آنها قربانى مى كردند و خون قربانى را به آنها مى ماليدند، و فرق آنها با بت همان بود كه بتها همواره داراى اشكال و صور خاصى بودند اما «نصب » چنين نبودند، اسلام در آيه فوق اينگونه گوشتها را تحريم كرده و مى گويد: (و ما ذبح على النصب ). روشن است كه تحريم اين نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى ، و در واقع يكى از اقسام «ما اهل لغير الله به » مى باشد، كه بخاطر رواجش در ميان عرب جاهلى به آن تصريح شده است . نوع ديگرى از حيواناتى كه تحريم آن در آيه فوق آمده آنها است كه بصورت «بخت آزمائى » ذبح و تقسيم مى گرديده و آن چنين بوده كه : ده نفر با هم شرطبندى مى كردند و حيوانى را خريدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تير كه روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده » و سه عدد عنوان «بازنده » ثبت شده بود در كيسه مخصوصى مى ريختند و به صورت قرعه كشى آنها را بنام يك يك از آن ده نفر بيرون مى آوردند، هفت چوبه برنده بنام هر كس مى افتاد
سهمى از گوشت بر ميداشت ، و چيزى در برابر آن نمى پرداخت ، ولى آن سه نفر كه تيرهاى بازنده را دريافت داشته بودند، بايد هر كدام يك سوم قيمت حيوان را بپردازند، بدون اينكه سهمى از گوشت داشته باشند، اين چوبه هاى تير را «ازلام » جمع «زلم » (بر وزن قلم ) ميناميدند، اسلام خوردن اين گوشتها را تحريم كرد، نه بخاطر اينكه اصل گوشت حرام بوده باشد بلكه بخاطر اينكه جنبه قمار و بخت آزمائى دارد و مى فرمايد: (و ان تستقسموا بالا زلام ). روشن است كه تحريم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حيوانات ندارد، بلكه در هر چيز انجام گيرد ممنوع است و تمام زيانهاى «فعاليتهاى حساب نشده اجتماعى » و برنامه هاى خرافى در آن جمع مى باشد. و در پايان براى تاكيد بيشتر روى تحريم آنها مى فرمايد: تمام اين اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار (ذلكم فسق ). اعتدال در استفاده از گوشت آنچه از مجموع بحثهاى فوق و ساير منابع اسلامى استفاده مى شود اين است كه روش اسلام در مورد بهره بردارى از گوشتها - همانند ساير دستورهايش يك روش كاملا اعتدالى را در پيش گرفته ، يعنى نه همانند مردم زمان جاهليت كه از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن مى خوردند، و يا همانند بسيارى از غربيهاى امروز كه حتى از خوردن گوشت خرچنگ و كرمها چشم پوشى نمى كنند، و نه مانند هندوها كه مطلقا خوردن گوشت را ممنوع ميدانند، بلكه گوشت حيواناتى كه داراى تغذيه پاك بوده و مورد تنفر
نباشند حلال كرده و روى روشهاى افراطى و تفريطى خط بطلان كشيده و براى استفاده از گوشتها شرائطى مقرر داشته است به اين ترتيب كه : ۱ - حيواناتى كه از گوشت آنها استفاده مى شود بايد از حيوانات علف خوار باشند، زيرا گوشت حيوانات گوشتخوار بر اثر خوردن گوشتهاى مردار و آلوده غالبا ناسالم و مايه انواع بيماريها است ، به خلاف چهارپايان علفخوار كه معمولا از غذاهاى سالم و پاك استفاده ميكنند. به علاوه همانطور كه در گذشته ذيل آيه ۷۲ سوره بقره گفتيم هر حيوانى صفات خويش را از طريق گوشت خود به كسانى كه از آن ميخورند منتقل مى كند، بنابراين تغذيه از گوشت حيوانات درنده صفت قساوت و درندگى را در انسان تقويت مى نمايد، و نيز بهمين دليل است كه در اسلام حيوانات جلال يعنى حيواناتى كه از نجاست تغذيه ميكنند تحريم شده است . ۲ - حيواناتى كه از گوشتشان استفاده ميشود بايد مورد تنفر نبوده باشند. ۳ - و نيز بايد زيانى براى جسم يا روح انسان توليد نكنند. ۴ - حيواناتى كه در مسير شرك و بت پرستى قربانى ميشوند و مانند آنها چون از نظر معنوى ناپاكند تحريم شده اند. ۵ - يك سلسله دستورها در اسلام براى طرز ذبح حيوانات وارد شده كه هر كدام به نوبه خود، داراى اثر بهداشتى يا اخلاقى ميباشد. بعد از بيان احكام فوق دو جمله پرمعنى در آيه مورد بحث به چشم ميخورد نخست ميگويد: ((امروز كافران از دين شما مايوس شدند بنابراين از آنها نترسيد و تنها از (مخالفت ) من بترسيد)). (اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون ). و سپس ميگويد: امروز دين و آئين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئين شما پذيرفتم .
(اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا). روز اكمال دين كدام روز است در اينجا بحث مهمى پيش مى آيد كه منظور از «اليوم » (امروز) كه در دو جمله بالا تكرار شده چيست ؟ يعنى كدام روز است كه اين «چهار جهت » در آن جمع شده هم كافران در آن مايوس شده اند، و هم دين كامل شده ، و هم نعمت خدا تكامل يافته ، و هم خداوند آئين اسلام را به عنوان آئين نهائى مردم جهان پذيرفته است . در ميان مفسران در اينجا سخن بسيار است ولى آنچه جاى شك نيست اين است كه چنين روزى بايد روز بسيار مهمى در تاريخ زندگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد، نه يك روز ساده و عادى و معمولى ، زيرا اينهمه اهميت براى يك روز عادى معنى ندارد، و لذا در پاره اى از روايات آمده است كه بعضى از يهود و نصارى با شنيدن اين آيه گفتند اگر چنين آيه اى در كتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عيد قرار مى داديم . اكنون بايد از روى قرائن و نشانه ها و تاريخ نزول اين آيه و اين سوره و تاريخ زندگانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و رواياتى كه از منابع مختلف اسلامى بدست ما رسيده اين روز مهم را پيدا كنيم . آيا منظور روزى است كه احكام بالا درباره گوشتهاى حلال و حرام نازل شده ! قطعا چنين نيست ، زيرا نزول اين احكام واجد اين همه اهميت نيست نه باعث تكميل دين است زيرا آخرين احكامى نبوده كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده ، بدليل اينكه در دنباله اين سوره به احكام ديگرى نيز برخورد ميكنيم ، و تازه
نزول اين احكام سبب ياس كفار نميشود، چيزى كه سبب ياس كفار مى شود، فراهم ساختن پشتوانه محكمى براى آينده اسلام است ، و به عبارت ديگر نزول اين احكام و مانند آن تاثير چندانى در روحيه كافران ندارد و اينكه گوشتهائى حلال يا حرام باشد آنها حساسيتى روى آن ندارند. آيا منظور از آن روز عرفه در آخرين حج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است !! (همانطور كه جمعى از مفسران احتمال داده اند). پاسخ اين سؤ ال نيز منفى است ، زيرا نشانه هاى فوق بر آن روز نيز تطبيق نمى كند، چون حادثه خاصى كه باعث ياس كفار بشود در آن روز واقع نشد، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است كه قبل از روز عرفه نيز در خدمت پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه بودند و اگر منظور نزول احكام فوق در آن روز است كه آن نيز همانطور كه گفتيم چيز وحشتناكى براى كفار نبود. و آيا مراد روز فتح مكه است (چنانكه بعضى احتمال داده اند) با اينكه تاريخ نزول اين سوره مدتها بعد از فتح مكه بوده است ؟! و يا منظور روز نزول آيات سوره برائت است كه آنهم مدتها قبل از نزول اين سوره بوده است ؟! و از همه عجيبتر احتمالى است كه بعضى داده اند كه اين روز، روز ظهور اسلام و يا بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد با اينكه آنها هيچگونه ارتباطى با روز نزول اين آيه ندارند و سالهاى متمادى در ميان آنها فاصله بوده است . بنابراين هيچيك از احتمالات ششگانه فوق با محتويات آيه سازگار نيست . در اينجا احتمال ديگرى هست كه تمام مفسران شيعه آن را در كتب خود آورده اند و روايات متعددى آن را تاييد ميكند و با محتويات آيه كاملا سازگار است و آن اينكه : منظور روز غديرخم است ، روزى كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) امير مؤ منان
على (عليه السلام ) را رسما براى جانشينى خود تعيين كرد، آن روز بود كه كفار در ميان امواج ياس فرو رفتند، زيرا انتظار داشتند كه آئين اسلام قائم به شخص باشد، و با از ميان رفتن پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدريجا برچيده شود، اما هنگامى كه مشاهده كردند مردى كه از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان مسلمانان بى نظير بود بعنوان جانشينى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) انتخاب شد و از مردم براى او بيعت گرفت ياس و نوميدى نسبت به آينده اسلام آنها را فرا گرفت و فهميدند كه آئينى است ريشه دار و پايدار. در اين روز بود كه آئين اسلام به تكامل نهائى خود رسيد، زيرا بدون تعيين جانشين براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بدون روشن شدن وضع آينده مسلمانان ، اين آئين به تكامل نهائى نمى رسيد. آن روز بود كه نعمت خدا با تعيين رهبر لايقى همچون على (عليه السلام ) براى آينده مردم تكامل يافت . و نيز آن روز بود كه اسلام با تكميل برنامه هايش بعنوان آئين نهائى از طرف خداوند پذيرفته شد (بنابراين جهات چهارگانه در آن جمع بوده ). علاوه بر اين ، قرائن زير نيز اين تفسير را تاييد مى كند: الف - جالب توجه اينكه در تفسير فخر رازى و تفسير روح المعانى و تفسير المنار در ذيل اين آيه نقل شده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از نزول اين آيه بيش از هشتاد و يك روز عمر نكرد. و با توجه به اينكه وفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در روايات اهل تسنن و حتى در بعضى از روايات شيعه (مانند آنچه كلينى در كتاب معروف كافى نقل كرده است ) روز دوازدهم ماه ربيع الاول بوده چنين نتيجه مى گيريم كه روز نزول آيه درست روز هيجدهم ذى الحجه بوده است .
ب - در روايات فراوانى كه از طرق معروف اهل تسنن و شيعه نقل شده صريحا اين مطلب آمده است كه آيه شريفه فوق در روز غدير خم و به دنبال ابلاغ ولايت على (عليه السلام ) نازل گرديد، از جمله اينكه : ۱ - دانشمند معروف سنى ابن جرير طبرى در كتاب ولايت از زيد بن ارقم صحابى معروف نقل مى كند كه اين آيه در روز غدير خم درباره على (عليه السلام ) نازل گرديد. ۲ - حافظ ابو نعيم اصفهانى در كتاب «ما نزل من القرآن فى على (عليه السلام ») از ابو سعيد خدرى (صحابى معروف ) نقل كرده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در غدير خم ، على (عليه السلام ) را به عنوان ولايت به مردم معرفى كرد و مردم متفرق نشده بودند تا اينكه آيه اليوم اكملت لكم ... نازل شد، در اين موقع پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى وبالولاية لعلى (عليه السلام ) من بعدى ، ثم قال من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله : ((الله اكبر بر تكميل دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على (عليه السلام ) بعد از من ، سپس فرمود: هر كس من مولاى اويم على (عليه السلام ) مولاى او است ، خداوندا! آن كس كه او را دوست بدارد دوست بدار، و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر كس او را يارى كند يارى كن و هر كس دست از ياريش بر دارد دست از او بردار.)) ۳ - خطيب بغدادى در تاريخ خود از ابو هريره از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل كرده كه بعد از جريان غدير خم و پيمان ولايت على (عليه السلام ) و گفتار عمر
بن خطاب . بخ بخ يا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا كل مسلم . آيه اليوم اكملت لكم دينكم نازل گرديد. در كتاب نفيس الغدير علاوه بر روايات سه گانه فوق سيزده روايت ديگر نيز در اين زمينه نقل شده است . در كتاب «احقاق الحق » از جلد دوم تفسير «ابن كثير» صفحه ۱۴ و از «مقتل خوارزمى » صفحه ۴۷ نزول اين آيه را درباره داستان غدير از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده است . در تفسير برهان و نور الثقلين نيز ده روايت از طرق مختلف نقل شده كه اين آيه درباره على (عليه السلام ) يا روز غدير خم نازل گرديده ، كه نقل همه آنها نيازمند به رساله جداگانه است . مرحوم علامه سيد شرف الدين در كتاب المراجعات چنين ميگويد: ((كه نزول اين آيه را در روز غدير در روايات صحيحى كه از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) نقل شده ذكر گرديده و اهل سنت ، شش حديث با اسناد مختلف از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اين زمينه نقل كرده اند كه صراحت در نزول آيه در اين جريان دارد)). از آنچه در بالا گفتيم روشن ميشود كه : اخبارى كه نزول آيه فوق را در جريان غدير بيان كرده در رديف خبر واحد نيست كه بتوان با تضعيف بعضى
اسناد آن ، آنها را ناديده گرفت بلكه اخبارى است كه اگر متواتر نباشد لااقل مستفيض است ، و در منابع معروف اسلامى نقل شده ، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن ، مانند «آلوسى در تفسير روح المعانى » تنها با تضعيف سند يكى از اين اخبار كوشيده اند بقيه را به دست فراموشى بسپارند و چون روايت را بر خلاف مذاق خويش ديده اند مجعول و نادرست قلمداد كنند، و يا مانند نويسنده تفسير «المنار» با تفسير ساده اى از آيه گذشته ، بدون اينكه كمترين اشاره اى به اين روايات كند، شايد خود را در بن بست ديده كه اگر بخواهد روايات را ذكر كرده و تضعيف كند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول كند بر خلاف مذاق او است ! نكته جالبى كه بايد در اينجا به آن توجه كرد اين است كه قرآن در سوره نور آيه ۵۵ چنين مى گويد: وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا... «خداوند به آنهائى كه از شما ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است كه آنها را خليفه در روى زمين قرار دهد همانطور كه پيشينيان آنانرا چنين كرد، و نيز وعده داده آئينى را كه براى آن پسنديده است مستقر و مستحكم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد.» در اين آيه خداوند ميفرمايد: آئينى را كه براى آنها «پسنديده » در روى زمين مستقر مى سازد، با توجه به اينكه سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله «رضيت » لكم الاسلام دينا كه در آيه مورد بحث ، درباره ولايت على (عليه السلام ) نازل شده ، چنين نتيجه مى گيريم كه اسلام در صورتى در روى زمين مستحكم و ريشه دار خواهد شد كه با «ولايت » توام باشد، زيرا اين همان اسلامى است كه خدا «پسنديده » و وعده استقرار و
استحكامش را داده است ، و به عبارت روشنتر اسلام در صورتى عالمگير مى شود كه از مساله ولايت اهل بيت جدا نگردد. مطلب ديگرى كه از ضميمه كردن «آيه سوره نور» با «آيه مورد بحث » استفاده مى شود اين است كه در آيه سوره نور سه وعده به افراد با ايمان داده شده است نخست خلافت در روى زمين ، و ديگر امنيت و آرامش براى پرستش پروردگار، و سوم استقرار آئينى كه مورد رضايت خدا است . اين سه وعده در روز غدير خم با نزول آيه «اليوم اكملت لكم دينكم ...» جامه عمل بخود پوشيد زيرا نمونه كامل فرد با ايمان و عمل صالح ، يعنى على (عليه السلام ) به جانشينى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نصب شد و به مضمون جمله اليوم يئس الذين كفروا من دينكم مسلمانان در آرامش و امنيت نسبى قرار گرفتند و نيز به مضمون و رضيت لكم الاسلام دينا آئين مورد رضايت پروردگار در ميان مسلمانان استقرار يافت . البته اين تفسير منافات با رواياتى كه ميگويد آيه سوره نور در شان مهدى (عليه السلام ) نازل شده ندارد زيرا آمنوا منكم ... داراى معنى وسيعى است كه يك نمونه آن در روز غدير خم انجام يافت و سپس در يك مقياس وسيعتر و عمومى تر در زمان قيام مهدى (عليه السلام ) انجام خواهد يافت (بنابراين كلمه الارض در آيه به معنى همه كره زمين نيست بلكه معنى وسيعى دارد كه هم ممكن است بر تمام كرده زمين گفته شود، و هم به قسمتى از آن ، چنانكه از موارد استعمال آن در قرآن نيز استفاده ميشود كه گاهى بر قسمتى از زمين اطلاق شده و گاهى بر تمام زمين ) (دقت كنيد). يك سؤ ال لازم تنها سؤ الى كه در مورد آيه باقى ميماند اين است كه اولا طبق اسناد
فوق و اسنادى كه در ذيل آيه يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك خواهد آمد هر دو مربوط به جريان «غدير» است ، پس چرا در قرآن ميان آن دو فاصله افتاده ؟! يكى آيه ۳ سوره مائده و ديگرى آيه ۶۷ همين سوره است . ثانيا اين قسمت از آيه كه مربوط به جريان غدير است ضميمه به مطالبى شده كه درباره گوشتهاى حلال و حرام است و در ميان اين دو تناسب چندانى به نظر نمى رسد. در پاسخ بايد گفت : اولا ميدانيم آيات قرآن ، و همچنين سوره هاى آن ، بر طبق تاريخ نزول جمع آورى نشده است بلكه بسيارى از سوره هائى كه در مدينه نازل شده مشتمل بر آياتى است كه در مكه نازل گرديده و بعكس آيات مدنى را در لابلاى سوره هاى مكى مشاهده مى كنيم . با توجه به اين حقيقت جدا شدن اين دو آيه از يكديگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آيات هر سوره تنها به فرمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده است ) آرى ، اگر آيات بر طبق تاريخ نزول جمع آورى شده بود جاى اين ايراد بود. ثانيا ممكن است قرار دادن آيه مربوط به «غدير» در لابلاى احكام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحريف و حذف و تغيير بوده باشد، زيرا بسيار ميشود كه براى محفوظ ماندن يك شى ء نفيس آن را با مطالب ساده اى مى آميزند تا كمتر جلب توجه كند (دقت كنيد). حوادثى كه در آخرين ساعات عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واقع شد، و مخالفت صريحى كه از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصيتنامه از طرف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
به عمل آمد تا آنجا كه حتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را (العياذ بالله ) متهم به هذيان و بيمارى ! و گفتن سخنان ناموزون كردند، و شرح آن در كتب معروف اسلامى اعم از كتب اهل تسنن و شيعه نقل شده شاهد گويائى است بر اينكه بعضى از افراد حساسيت خاصى در مساله خلافت و جانشينى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشتند و براى انكار آن حد و مرزى قائل نبودند!. آيا چنين شرائطى ايجاب نمى كرد كه براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آيندگان چنين پيش بينى هائى بشود و با مطالب ساده اى آميخته گردد كه كمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را كند؟!. از اين گذشته - همانطور كه دانستيم - اسناد مربوط به نزول آيه «اليوم اكملت لكم » درباره «غدير» و مساله جانشينى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها در كتب شيعه نقل نشده است كه چنين ايرادى متوجه شيعه شود، بلكه در بسيارى از كتب اهل تسنن نيز آمده است ، و به طرق متعددى اين حديث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است . در پايان آيه بار ديگر به مسائل مربوط به گوشتهاى حرام بر گشته ، و حكم صورت اضطرار را بيان مى كند و مى گويد: «كسانى كه به هنگام گرسنگى ناگزير از خوردن گوشتهاى حرام شوند در حالى كه تمايل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است ، زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى افكند و آنها را كيفر نمى دهد.»
(فمن اضطر فى مخمصة غير متجانف لا ثم فان الله غفور رحيم ). مخمصه از ماده خمص (بر وزن لمس ) به معنى «فرورفتگى » است ، و به معنى گرسنگى شديد كه باعث فرورفتگى شكم مى شود نيز آمده است خواه به هنگام قحطى باشد يا بهنگام گرفتارى شخصى . غير متجانف لا ثم به معنى آن است كه تمايل به گناه نداشته باشد، و آن يا به عنوان تاكيد مفهوم اضطرار آمده ، و يا به منظور آن است كه به هنگام ضرورت زياده روى در خوردن گوشت حرام نكند، و آن را حلال نشمرد، و يا آنكه مقدمات اضطرار را خودش فراهم نساخته باشد، و يا آنكه در سفرى كه براى انجام كار حرامى در پيش گرفته ، گرفتار چنان ضرورتى نشود، ممكن است همه اين معانى از اين عبارت منظور باشد. (براى توضيح بيشتر در اين زمينه به جلد اول تفسير نمونه صفحه ۴۳۰ و ۴۳۱ مراجعه كنيد).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |