تفسیر:نمونه جلد۴ بخش۳۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه : ۱۰۵-۱۰۶
آيه و ترجمه
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْك الْكِتَب بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بمَا أَرَاك اللَّهُ وَ لا تَكُن لِّلْخَائنِينَ خَصِيماً(۱۰۵) وَ استَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً(۱۰۶) ترجمه : ۱۰۵ - ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته ، در ميان مردم قضاوت كنى و از كسانى مباش كه از خائنان حمايت نمائى . ۱۰۶ - و از خداوند طلب آمرزش نما، كه خداوند آمرزنده و مهربان است . شان نزول : در شان نزول آيات فوق جريان مفصلى نقل شده كه خلاصه اش اين است : طايفه بنى ابيرق طايفه اى نسبتا معروف بودند، سه برادر از اين طايفه بنام بشر و بشير و مبشر نام داشتند، بشير به خانه مسلمانى به نام رفاعه دستبرد زد و شمشير و زره و مقدارى از مواد غذائى را به سرقت برد، فرزند برادر او به نام «قتاده » كه از مجاهدان بدر بود جريان را به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد، ولى آن سه برادر يكى از مسلمانان با ايمان را به نام لبيد كه در آن خانه با آنها زندگى مى كرد در اين جريان متهم ساختند. «لبيد» از اين تهمت ناروا سخت برآشفت ، شمشير كشيد و به سوى آنها آمد و فرياد زد كه مرا متهم به سرقت مى كنيد! در حالى كه شما به اين كار سزاوارتريد شما همان منافقانى هستيد كه پيامبر خدا را هجو مى كرديد و اشعار هجو خود را به قريش نسبت مى داديد، يا بايد اين تهمت را كه بمن زده ايد ثابت كنيد يا شمشير خود را بر شما فرود مى آورم . برادران سارق كه چنين ديدند با او مدار كردند، اما چون با خبر شدند كه جريان به وسيله قتاده به گوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيده يكى از سخنوران قبيله
را ديدند كه با جمعى به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بروند و با قيافه حق بجانب سارقان را تبرئه كنند، و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق وظيفه عمل به ظاهر شهادت اين جمعيت را پذيرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده كه بيگناه بود از اين جريان بسيار ناراحت شد و به سوى عموى خود بازگشت و جريان را با اظهار تاسف فراوان بيان كرد، عمويش او را دلدارى داد و گفت : نگران مباش خداوند پشتيبان ما است . آيات فوق نازل شد و اين مرد بيگناه را تبرئه كرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شديد قرار داد. شان نزول ديگرى براى آيه نقل شده كه زرهى از يكى از انصار در يكى از جنگها به سرقت رفت ، آنها به يك نفر از طايفه بنى ابيرق ظنين شدند، سارق هنگامى كه متوجه خطر شد، زره را به خانه يكنفر يهودى انداخت و از قبيله خود خواست كه نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گواهى به پاكى او بدهند و وجود زره را در خانه يهودى دليل بر برائت او بگيرند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه چنين ديد طبق ظاهر او را تبرئه فرمود مرد يهودى محكوم شد، آيات فوق نازل گشت و حقيقت را روشن ساخت . تفسير : از خائنان حمايت نكنيد در اين آيات خداوند نخست به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) توصيه مى كند كه هدف از فرستادن اين كتاب آسمانى اين است كه اصول حق و عدالت در ميان مردم اجرا شود، ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در ميان مردم قضاوت كنى .)) (انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله ).
سپس به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار مى دهد كه هرگز از خائنان حمايت نكند (و لا تكن للخائنين خصيما). گرچه روى سخن در اين آيه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ولى شك نيست كه اين حكم يك حكم عمومى نسبت به تمام قضات و داوران مى باشد، و به همين دليل چنين خطابى مفهومش اين نيست كه ممكن است چنين كارى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر بزند، چه اينكه حكم مزبور ناظر به همه افراد است . در آيه بعد به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه از پيشگاه خدا طلب آمرزش كند (و استغفر الله ) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است . (ان الله كان غفورا رحيما). در اينكه استغفار در اينجا براى چيست ، احتمالاتى وجود دارد: نخست اينكه «استغفار» براى آن ترك اولى است كه به خاطر عجله در قضاوت در مورد شان نزول آيات صورت گرفت ، يعنى گرچه آن مقدار از اعتراف و گواهى طرفين براى قضاوت تو كافى بود، ولى بهتر اين بود كه باز هم تحقيق بيشترى در اين مورد بشود. ديگر اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مورد اين شان نزول طبق قوانين قضائى اسلام داورى كرد، و از آنجا كه مدارك خائنان از نظر ظاهر محكمتر بود، حق به جانب آنها داده شد، پس از آشكار شدن واقع و رسيدن حق به حقدار دستور مى دهد كه از خداوند طلب آمرزش كند، نه بخاطر اينكه گناهى صورت گرفته است بلكه بخاطر اينكه بر اثر صحنه سازيهاى بعضى ، حق مسلمانى در معرض نابودى قرار گرفته است (يعنى به اصطلاح استغفار بخاطر حكم واقعى است نه حكم ظاهرى ). اين احتمال را نيز داده اند كه استغفار در اينجا براى طرفين دعوا بوده است كه در طرح و تعقيب دعوا خلافگوئى هائى انجام دادند.
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: انما انا بشر و انكم تختصمون الى و لعل بعضكم يكون الحن بحجته من بعض فاقضى بنحو ما اسمع فمن قضيت له من حق اخيه شيئا فلا ياخذه فانما اقطع له قطعة من النار! ((من بشرى همانند شما هستم (و مامور به ظاهرم ) شايد بعضى از شما به هنگام بيان دليل خود قويتر از بعضى ديگر باشيد، و من هم بر طبق همان دليل قضاوت مى كنم ، در عين حال بدانيد داورى من كه بر طبق ظاهر دليل طرفين صورت مى گيرد، حق واقعى را تغيير نمى دهد، بنابراين اگر من به سود كسى (طبق ظاهر) قضاوت كنم و حق ديگرى را به او بدهم پاره اى از آتش جهنم در اختيار او قرار داده ام و بايد از آن بپرهيزد.)) از اين حديث به خوبى روشن مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وظيفه دارد مطابق ظاهر و بر طبق دليل طرفين دعوا قضاوت كند، البته در چنين داورى معمولا حق به حقدار مى رسد، ولى گاهى هم ممكن است ظاهر دليل و گواهى گواهان با واقع تطبيق نكند، اينجا است كه بايد توجه داشت كه حكم داور بهيچوجه واقع را تغيير نمى دهد، و حق ، باطل ، و باطل حق نمى شود.
ََآيه : ۱۰۷ - ۱۰۹
آيه و ترجمه
وَ لا تجَدِلْ عَنِ الَّذِينَ يخْتَانُونَ أَنفُسهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يحِب مَن كانَ خَوَّاناً أَثِيماً(۱۰۷) يَستَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَستَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ محِيطاً(۱۰۸) هَأَنتُمْ هَؤُلاءِ جَدَلْتُمْ عَنهُمْ فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فَمَن يُجَدِلُ اللَّهَ عَنهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيهِمْ وَكيلاً(۱۰۹) ترجمه : ۱۰۷ - و از آنها كه به خود خيانت كردند دفاع مكن زيرا خداوند افراد خيانت پيشه گنهكار را دوست ندارد. ۱۰۸ - اعمال زشت خود را از مردم پنهان مى دارند اما از خدا پنهان نمى دارند، و به هنگامى كه در مجالس شبانه سخنانى كه خدا راضى نبود مى گفتند، خدا با آنها بود و خدا به آنچه عمل مى كنند احاطه دارد. ۱۰۹ - آرى شما همانها هستيد كه در زندگى اين جهان از آنها دفاع كرديد، اما كيست كه در برابر خداوند در روز رستاخيز از آنها دفاع كند و يا چه كسى است كه وكيل و حامى آنها باشد؟! تفسير : بدنبال دستورهاى گذشته درباره عدم حمايت از خائنان در اين آيات چنين ادامه مى دهد كه : هيچگاه از خائنان و آنها كه به خود خيانت كردند، حمايت نكنيد. (و لا تجادل عن الذين يختانون انفسهم ). چرا كه خداوند، خيانت كنندگان گنهكار را دوست نمى دارد.
(ان الله لا يحب من كان خوانا اثيما). قابل توجه اينكه : در اين آيه مى فرمايد: كسانى كه بخود خيانت كردند در حالى كه مى دانيم طبق شان نزول آيه ، خيانت نسبت به ديگران انجام شده بود، و اين اشاره به همان معنى لطيفى است كه قرآن بارها آن را تذكر داده كه هر عملى از انسان سر بزند، آثار خوب و بد آن اعم از معنوى و مادى ، قبل از هر كس متوجه خود او مى شود، همانطور كه در جاى ديگر فرموده : ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها : اگر نيكى كنيد بخود نموده ايد و اگر بدى كنيد نيز به خودتان بد كرده ايد و يا اينكه اشاره به مطلب ديگرى است كه باز هم قرآن آن را تاييد كرده و آن اينكه همه افراد بشر بسان اعضاء يك پيكرند و اگر كسى زيانى به ديگرى برساند همانند آن است كه بخود زيان رسانده باشد، درست مثل كسى كه با دست خود سيلى به صورت خود مى زند. نكته ديگر اينكه آيه در مورد كسانى نيست كه مثلا يكبار مرتكب خيانت شده اند و از آن پشيمان گشته اند زيرا در مورد چنين كسانى نبايد شدت عمل بخرج داد بلكه بايد ارفاق نمود، آيه در مورد كسانى است كه خيانت جزء برنامه زندگى آنان شده است ، به قرينه يختانون كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد و به قرينه خوان كه صيغه مبالغه است به معنى بسيار خيانت كننده و اثيم كه بمعنى گناهكار است و به عنوان تاكيد براى خوان ذكر شده ، و در آيه گذشته نيز از آنها تعبير بخائن كه اسم فاعل است و معنى وصفى دارد و نشانه تكرار عمل است شده است . سپس اين گونه خائنان را مورد سرزنش قرار داده ، مى گويد: آنها شرم دارند كه باطن اعمالشان براى مردم روشن شود ولى از خدا، شرم ندارند! (يستخفون من الناس و لا يستخفون من الله )
خداوندى كه همه جا با آنها است ، و در آن هنگام كه در دل شب ، نقشه هاى خيانت را طرح مى كردند و سخنانى كه خدا از آن راضى نبود مى گفتند، با آنها بود به همه اعمال آنها احاطه دارد. (و هو معهم اذ يبيتون ما لا يرضى من القول و كان الله بما يعملون محيطا). سپس روى سخن را به طايفه شخص سارق كه از او دفاع كردند، نموده ، مى گويد: گيرم كه شما در زندگى اين جهان از آنها دفاع كنيد ولى كيست كه در روز قيامت بتواند از آنها دفاع نمايد و يا به عنوان وكيل كارهاى آنها را سامان بخشد، و گرفتاريهاى آنها را بر طرف سازد؟! (ها انتم هؤ لاء جادلتم عنهم فى الحيوة الدنيا فمن يجادل الله عنهم يوم القيامة ام من يكون عليهم وكيلا). بنابراين دفاع شما از آنها بسيار كم اثر است ، زيرا در زندگى جاويدان آن هم در برابر خداوند، هيچگونه مدافعى براى آنها نيست . در حقيقت در سه آيه فوق ، نخست به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و همه قاضيان به حق توصيه شده كه كاملا مراقب باشند، افرادى با صحنه سازى و شاهدهاى دروغين حقوق ديگران را پايمال نكنند. سپس به افراد خيانتكار، و بعد به مدافعان آنها هشدار داده شده است كه مراقب نتائج سوء اعمال خود در اين جهان و جهان ديگر باشند. و اين يكى از اسرار بلاغت قرآن است كه در يك حادثه هر چند به ظاهر كوچك باشد و بر محور يك زره و مقدارى مواد غذائى دور بزند و يا پاى يك نفر يهودى و دشمن اسلام در ميان باشد تمام جوانب مطلب را بررسى كرده و يادآورى و اخطار لازم را در هر مورد مى كند از پيامبر بزرگ خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه به حكم عصمت دامنش از هر گونه آلودگى به گناه پاك است گرفته ، تا به افراد خيانت پيشه گنهكار و كسانى كه به حكم تعصبهاى خويشاوندى از اين
گونه افراد دفاع مى كنند، هر كدام به تناسب خود، مورد بحث قرار گرفتهاند.
ََآيه : ۱۱۰ - ۱۱۲
آيه و ترجمه
وَ مَن يَعْمَلْ سوءاً أَوْ يَظلِمْ نَفْسهُ ثُمَّ يَستَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَّحِيماً(۱۱۰) وَ مَن يَكْسِب إِثْماً فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً(۱۱۱) وَ مَن يَكْسِب خَطِيئَةً أَوْ إِثماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بهْتَناً وَ إِثْماً مُّبِيناً(۱۱۲) ترجمه : ۱۱۰ - كسى كه كار بدى انجام دهد يا به خود ستم كند سپس از خداوند طلب آمرزش نمايد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت . ۱۱۱ - و كسى كه گناهى مرتكب شود به زيان خود كار كرده و خداوند دانا و حكيم است . ۱۱۲ - و كسى كه خطا يا گناهى مرتكب شود سپس بيگناهى را متهم سازد بار بهتان و گناه آشكارى بر دوش گرفته است . تفسير : در اين سه آيه در تعقيب بحثهاى مربوط به خيانت و تهمت كه در آيات قبل گذشت سه حكم كلى بيان شده است : ۱ - نخست اشاره به اين حقيقت شده كه راه توبه ، به روى افراد بدكار به هر حال باز است و كسى كه به خود يا ديگرى ستم كند و بعد حقيقتا پشيمان شود و از خداوند طلب آمرزش كند و در مقام جبران بر آيد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت . (و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما.)
بايد توجه داشت كه در آيه دو چيز عنوان شده يكى سوء و ديگرى ظلم به نفس ، و با توجه به قرينه مقابله و همچنين ريشه لغوى سوء كه به معنى زيان رسانيدن به ديگرى است ، چنين استفاده مى شود كه هر نوع گناه اعم از اينكه انسان به ديگرى زيان برساند يا به خود، به هنگام توبه حقيقى و جبران ، قابل آمرزش است . ضمنا از تعبير به يجد الله غفورا رحيما: خدا را آمرزنده و مهربان مى يابد استفاده مى شود كه توبه حقيقى آنچنان اثر دارد كه انسان در درون جان خود نتيجه آنرا مى يابد، از يكسو اثر ناراحت كننده گناه با توجه به غفور بودن خداوند از بين ميرود، و از طرف ديگر دورى خود را از رحمت و الطاف خداوند كه نتيجه معصيت بود، به مقتضاى رحيميت او، مبدل به نزديكى احساس مى كند. ۲ - آيه دوم توضيح همان حقيقتى است كه اجمال آن در آيات قبل گذشت و آن اينكه : هر گناهى كه انسان مرتكب مى شود بالمآل و در نتيجه به خود ضرر زده و به زيان خود گام برداشته است . (و من يكسب اثما فانما يكسبه على نفسه ). و در پايان آيه مى فرمايد: خداوند عالم است و از اعمال بندگان با خبر، و هم حكيم است و هر كس را طبق استحقاق خود مجازات ميكند. (و كان الله عليما حكيما). و به اين ترتيب گناهان اگر چه در ظاهر مختلفند، گاهى زيان آن به ديگرى ميرسد و گاهى زيان آن به خويشتن است ، اما پس از تحليل نهائى همه به خود انسان باز ميگردد و آثار سوء گناه قبل از همه در روح و جان خود شخص ظاهر ميشود. ۳ - و در آخرين آيه اشاره به اهميت گناه تهمت زدن نسبت به افراد
بى گناه كرده ، مى فرمايد: هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود و آن را به گردن بى گناهى بيفكند، بهتان و گناه آشكارى انجام داده است . (و من يكسب خطيئة او اثما ثم يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا). در اين آيه گناهانى را كه انسان مرتكب ميشود و به گردن ديگرى مى افكند به دو قسم تقسيم شده يكى خطيئة و ديگر اثم - درباره تفاوت ميان اين دو ، مفسران و اهل لغت سخن بسيار گفته اند، اما آنچه نزديكتر به نظر ميرسد اين است كه خطيئة از خطا در اصل به معنى لغزشها و گناهانى است كه بدون قصد از انسان سر ميزند و گاهى داراى كفاره و غرامت است ، ولى تدريجا در معنى خطيئه توسعه اى داده شده و هر گناه اعم از عمد و غير عمد را در بر مى گيرد، زيرا هيچگونه گناهى (اعم از عمد و غير عمد) با روح سليم انسان سازگار نيست و اگر از او سر بزند در حقيقت يكنوع لغزش و خطا است كه شايسته مقام او نيست ، نتيجه اينكه خطيئة معنى وسيعى دارد كه هم گناه عمدى و هم غير عمدى را شامل ميشود، ولى اثم معمولا به گناهان عمدى و اختيارى گفته ميشود - و در اصل اثم به معنى چيزى است كه انسان را از كارى باز ميدارد و از آنجا كه گناهان آدمى را از خيرات ، باز ميدارند به آنها اثم گفته شده است . ضمنا بايد توجه داشت كه در آيه در مورد تهمت ، تعبير لطيفى به كار برده شده و آن اينكه گناه را بمنزله تير قرار داده و انتساب آن را به ديگرى به منزله پرتاب بسوى هدف اشاره به اينكه همانطور كه تيراندازى به سوى ديگرى ممكن است باعث از بين رفتن او شود پرتاب تير گناه هم به كسى كه مرتكب نشده ممكن است آبروى او را كه بمنزله خون او است از بين ببرد، بديهى است وزر و وبال اين كار براى هميشه بر دوش فردى كه تهمت زده است باقى خواهد ماند، و تعبير به احتمل (بر دوش مى گيرد) نيز اشاره به سنگينى
و دوام اين مسئوليت است !. جنايت تهمت تهمت زدن به بيگناه از زشتترين كارهائى است كه اسلام آن را به شدت محكوم ساخته است ، آيه فوق و روايات متعدد اسلامى كه درباره اين موضوع وارد شده نظر اسلام را در اين زمينه روشن مى سازد، امام صادق (عليه السلام ) از حكيمى چنين نقل ميكند: البهتان على البرى ء اثقل من جبال راسيات : تهمت زدن به بيگناه از كوههاى عظيم نيز سنگينتر است ! تهمت زدن به افراد بيگناه با روح ايمان سازگار نيست چنانكه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده : (اذا اتهم المؤ من اخاه انماث الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء) كسى كه برادر مسلمانش را متهم كند، ايمان در قلب او ذوب ميشود همانند ذوب شدن نمك در آب ! در حقيقت بهتان و تهمت ، بدترين انواع دروغ و كذب است ، زيرا هم مفاسد عظيم كذب را دارد، و هم زيانهاى غيبت ، و هم بدترين نوع ظلم و ستم است ، و لذا از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: من بهت مؤ منا او مؤ منة او قال فيهما ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامة على تل من نار حتى يخرج مما قاله : كسى كه به مرد يا زن با ايمان تهمت بزند و يا درباره او چيزى بگويد.
كه در او نيست ، خداوند در روز قيامت او را بر تلى از آتش قرار مى دهد تا از مسئوليت آنچه گفته است در آيد. در حقيقت رواج اين كار ناجوانمردانه در يك محيط، سبب به هم ريختن نظام و عدالت اجتماعى و آلوده شدن حق به باطل و گرفتار شدن بيگناه و تبرئه گنهكار و از ميان رفتن اعتماد عمومى مى شود.
ََآيه : ۱۱۳
آيه و ترجمه
وَ لَوْ لا فَضلُ اللَّهِ عَلَيْك وَ رَحْمَتُهُ لهََمَّت طائفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوك وَ مَا يُضِلُّونَ إِلا أَنفُسهُمْ وَ مَا يَضرُّونَك مِن شىْءٍ وَ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْك الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ وَ عَلَّمَك مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَ كانَ فَضلُ اللَّهِ عَلَيْك عَظِيماً(۱۱۳) ترجمه : ۱۱۳ - اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود طايفه اى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه كنند اما جز خودشان را گمراه نمى كنند و هيچگونه زيانى به تو نمى رسانند و خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود. تفسير : اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از حادثه بنى ابيرق است كه در چند آيه قبل تحت عنوان شان نزول اشاره شد، آيه چنين مى گويد: اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود جمعى از منافقان يا مانند آنها تصميم داشتند ترا از مسير حق و عدالت ، منحرف سازند، ولى لطف الهى شامل حال تو شد
و تو را حفظ كرد. (و لو لا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفة منهم ان يضلوك ). آنها مى خواستند با متهم ساختن يك فرد بيگناه و سپس كشيدن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به اين ماجرا، هم ضربه اى به شخصيت اجتماعى و معنوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بزنند و هم اغراض سوء خود را درباره يك مسلمان بيگناه عملى سازند، ولى خداوندى كه حافظ پيامبر خويش است ، نقشه هاى آنها را نقش بر آب كرد. بعضى براى اين آيه شان نزول ديگرى ذكر كرده اند و آن اينكه هيئتى از طايفه بنى ثقيف خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده و گفتند ما با دو شرط با تو بيعت مى كنيم نخست اينكه بتهاى خود را با دست خود نشكنيم و ديگر اينكه بر ما مهلت دهى تا يك سال ديگر بت عزى را پرستش كنيم !، خداوند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خود دستور داد كه در برابر پيشنهادهاى آنها به هيچوجه انعطافى نشان ندهد، آيه فوق نازل شد و به پيامبر اعلام كرد كه لطف خدا او را در برابر اين وسوسه ها حفظ مى كند. سپس قرآن مى گويد: اينها فقط خود را گمراه مى كنند و هيچگونه زيان به تو نميرسانند. (و ما يضلون الا انفسهم و ما يضرونك من شى ء) سرانجام علت مصونيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از گمراهى و خطا و گناه ، چنين بيان مى كند كه خدا، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت . (و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم ). و در پايان آيه ميفرمايد: فضل خداوند بر تو بسيار بزرگ بوده است (و كان فضل الله عليك عظيما).
سرچشمه معصوم بودن پيامبران آيه فوق ، از آياتى است كه اشاره بمسئله مصونيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از خطا و اشتباه و گناه ميكند و مى گويد: اگر امدادهاى الهى شامل حال تو نبود تو را گمراه مى ساختند ولى با وجود اين امدادها قادر به اين كار نخواهند بود و هيچگونه زيانى در اين راه به تو نمى رسانند. به اين ترتيب خداوند براى اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بتواند در هر چيز سرمشقى براى امت باشد و الگوئى براى نيكيها و خيرات گردد، و از عواقب دردناك لغزشهائى كه ممكن است دامن يك رهبر بزرگ را بگيرد، بركنار باشد و امت از سرگردانى در مسئله اطاعت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در امان باشند و گرفتار تضاد در ميان اطاعت و عدم اطاعت نشوند پيامبر خود را در برابر خطا و گناه بيمه ميكند تا اعتماد كامل مردم را كه از نخستين شرطهاى رهبرى الهى است بخود جلب نمايد. و در ذيل آيه يكى از دلائل اساسى مسئله عصمت بطور اجمال آمده است و آن اينكه : خداوند علوم و دانشهائى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آموخته كه در پرتو آن در برابر گناه و خطا بيمه مى شود، زيرا علم و دانش (در مرحله نهائى ) موجب عصمت است مثلا پزشكى كه آب آلودهاى را كه به انواع ميكربهاى : وبا، مالاريا، و دهها بيمارى خطرناك ديگر آلوده است و آن را در آزمايشگاه در زير ميكروسكوپ مطالعه كرده و اثر كشنده آن را به روشنى دريافته است ، ممكن نيست از آن آب بنوشد، يعنى اين علم به او مصونيت در برابر ارتكاب اين عمل ميدهد، در حالى كه جهل به آن ممكن است موجب ارتكاب گردد. همچنين سرچشمه بسيارى از اشتباهات جهل به مقدمات يا لوازم و عواقب يك كار است ، بنابراين كسى كه از طريق وحى الهى و تعليم پروردگار آگاهى
كامل از مسائل مختلف دارد، نه گرفتار لغزش ميشود، نه گمراهى و نه گناه . ولى اشتباه نشود با اينكه چنان علمى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ناحيه خدا است ولى باز جنبه اجبارى بخود نمى گيرد، يعنى هيچگاه پيامبر مجبور نيست به علم خود عمل كند بلكه از روى اختيار به آن عمل ميكند، همانطور كه طبيب مزبور با داشتن آگاهى از وضع آن آب آلوده اجبارى به ننوشيدن آن ندارد بلكه از روى اراده از شرب آن خوددارى ميكند. و اگر گفته شود چرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مشمول چنين فضل الهى شده است نه ديگران ، بايد گفت اين به خاطر مسئوليت سنگين رهبرى است كه بر دوش او گذاشته شده است و بر دوش ديگران نيست زيرا خداوند به همان مقدار كه مسئوليت ميدهد، توان و نيرو مى بخشد. (دقت كنيد).
ََآيه : ۱۱۴
آيه و ترجمه
لا خَيرَ فى كثِيرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلا مَنْ أَمَرَ بِصدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصلَح بَينَ النَّاسِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسوْف نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً(۱۱۴) ترجمه : ۱۱۴ - در بسيارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه ) آنها خير و سودى نيست مگر كسى كه (به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصطلاح در ميان مردم كند، و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
تفسير : سخنان در گوشى در آيات گذشته اشاره اى به جلسات مخفيانه شبانه و شيطنت آميز بعضى از منافقان يا مانند آنها شده بود، در اين آيه بطور مشروحتر از آن تحت عنوان نجوا بحث مى شود. نجوا تنها بمعنى سخنان در گوشى نيست بلكه هر گونه جلسات سرى و مخفيانه را نيز شامل مى شود، زيرا در اصل از ماده نجوة (بر وزن دفعة ) بمعنى سرزمين مرتفع گرفته شده است ، چون سرزمينهاى مرتفع از اطراف خود جدا هستند، و از آنجا كه جلسات سرى و سخنان در گوشى از اطرافيان جدا مى شود، به آن نجوى گفته اند و بعضى معتقدند كه همه اينها از ماده نجات بمعنى رهائى گرفته شده است ، زيرا يك نقطه مرتفع از هجوم سيلاب در امان است ، و يك مجلس سرى يا سخن در گوشى از اطلاع ديگران بركنار مى باشد. به هر حال آيه مى گويد: در غالب جلسات محرمانه و مخفيانه آنها كه بر اساس نقشه هاى شيطنت آميز بنا شده خير و سودى نيست . (لا خير فى كثير من نجويهم ) سپس براى اينكه گمان نشود هر گونه نجوا و سخن در گوشى يا جلسات سرى مذموم و ممنوع است ، چند مورد به عنوان مقدمه بيان يك قانون كلى ، به صورت استثناء در ذيل آيه ذكر كرده مى فرمايد: مگر اينكه كسى در نجواى خود، توصيه به صدقه و كمك به ديگران ، يا انجام كار نيك ، و يا اصلاح در ميان مردم مى نمايد.
(الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس ) و اين گونه نجويها اگر به خاطر تظاهر و رياكارى نباشد بلكه منظور از آن كسب رضاى پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگى براى آن مقرر خواهد فرمود. (و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نؤ تيه اجرا عظيما) اصولا نجوا و سخنان درگوشى و تشكيل جلسات سرى در قرآن به عنوان يك عمل شيطانى معرفى شده است . انما النجوى من الشيطان : نجوى از شيطان است زيرا اين كار غالبا براى اعمال نادرست صورت مى گيرد، چون انجام كار خير و مفيد و مثبت معمولا چيز محرمانه و مخفيانه اى نيست كه مردم بخواهند با سخنان در گوشى آن را انجام دهند. ولى از آنجا كه گاهى شرائط فوق العادهاى پيش مى آيد كه انسان مجبور ميشود در كارهاى نيك از روش نجوا استفاده كند اين استثناء مكرر در قرآن آمده است . يا ايها الذين آمنوا اذا تناجيتم فلا تتناجوا بالاثم و العدوان و معصية الرسول و تناجوا بالبر و التقوى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوا مى كنيد براى گناه و ستم و نافرمانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نجوا نكنيد و تنها براى كار نيك و پرهيز كارى نجوا داشته باشيد. اساسا نجوا اگر در حضور جمعيت انجام پذيرد سوء ظن افراد را بر مى انگيزد، و گاهى حتى در ميان دوستان ايجاد بدبينى ميكند، به همين دليل بهتر است
كه جز در موارد ضرورت از اين موضوع استفاده نشود و فلسفه حكم مزبور در قرآن نيز همين است . البته گاهى حفظ آبروى انسانى ايجاب ميكند كه از نجوا استفاده شود، و از جمله آن كمكهاى مالى است كه در آيه فوق به عنوان صدقه از آن ياد شده است . و يا امر به معروف كردن كه گاهى اگر آشكارا گفته شود، طرف ، در برابر جمعيت شرمنده مى شود، و شايد به همين علت از پذيرش آن امتناع ورزد و مقاومت كند، كه در آيه فوق از آن تعبير به معروف شده است . و يا در موارد اصلاح بين مردم كه گاهى آشكارا گفتن مسائل جلو اصلاح را مى گيرد، و بايد با هر كدام از طرفين دعوا جداگانه و به صورت نجوا صحبت شود تا نقشه اصلاحى پياده گردد. در اين سه مورد و آنچه مانند آنست ، ضرورت اقتضا مى كند كه كار مثبت در زير چتر نجوا قرار گيرد. قابل توجه اينكه موارد سه گانه فوق همه در عنوان صدقه مندرج است زيرا آنكس كه امر به معروف مى كند، زكات علم مى پردازد و آن كس كه اصلاح ذات البين مى نمايد زكات نفوذ و حيثيت خود را در ميان مردم ادا ميكند چنانكه از على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: ان الله فرض عليكم زكاة جاهكم كما فرض عليكم زكاة ما ملكت ايديكم : خداوند بر شما واجب كرده است زكات نفوذ و حيثيت اجتماعى بپردازيد همانطور كه بر شما واجب كرده كه زكات مال بدهيد. و از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه به ابو ايوب فرمود: الا ادلك على صدقة يحبها الله و رسوله تصلح بين الناس اذا تفاسدوا و تقرب بينهم اذا تباعدوا :
آيا تو را از صدقه اى آگاه كنم كه خدا و پيامبرش آن را دوست دارند: هنگامى كه مردم با يكديگر دشمن شوند آنها را اصلاح ده و زمانى كه از هم دور گردند آنها را به هم نزديك كن .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |