تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۵۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۱۸۸
آيه و ترجمه
وَ لا تَأْكلُوا أَمْوَلَكُم بَيْنَكُم بِالْبَطِلِ وَ تُدْلُوا بِهَا إِلى الحُْكامِ لِتَأْكلُوا فَرِيقاً مِّنْ أَمْوَلِ النَّاسِ بِالاثْمِ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ(۱۸۸) ترجمه : ۱۸۸ - و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق ) در ميان خود نخوريد! و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه ، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه ) به قضات ندهيد، در حالى كه مى دانيد (اين كار، گناه است )! تفسير:
خطوط اصلى اقتصاد اسلامى
اين آيه اشاره به يك اصل كلى و مهم اسلامى مى كند كه در تمام مسائل اقتصادى حاكم است ، و به يك معنى مى شود تمام ابواب فقه اسلامى را در بخش اقتصاد، زير پوشش آن قرار داد، و به همين دليل فقهاى بزرگ ما در بخشهاى زيادى از فقه اسلامى به اين آيه تمسك مى جويند، مى فرمايد: اموال يكديگر را در ميان خود به باطل و ناحق نخوريد (و لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل ). در اينكه منظور از «باطل » در اينجا چيست ، تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند، بعضى آن را به معنى اموالى كه از روى غصب و ظلم به دست مى آيد دانسته اند. و بعضى اشاره به اموالى كه از طريق قمار و مانند آن فراهم مى گردد. و بعضى آن را اشاره به اموالى مى دانند كه از طريق سوگند دروغ (و انواع پرونده سازيهاى دروغين به دست مى آيد). ولى ظاهر اين است كه مفهوم آيه عموميت دارد و همه اين مسائل و غير اينها را شامل مى شود، زيرا «باطل » كه به معنى زايل و از بين رونده است ، همه را در بر مى گيرد، و اگر در بعضى از روايات ، از امام باقر عليه السلام تفسير به «سوگند دروغ »، و در روايتى از امام صادق عليه السلام تفسير به «قمار» شده است ، در واقع از قبيل بيان
مصداقهاى روشن است . بنابراين هر گونه تصرف در اموال ديگران از غير طريق صحيح و به ناحق مشمول اين نهى الهى است . تمام معاملاتى كه هدف صحيحى را تعقيب نمى كند و پايه و اساس عقلائى ندارد مشمول اين آيه است . همين معنى در سوره نساء آيه ۲۹ با توضيح بيشترى خطاب به مؤ منان آمده است ، مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض منكم : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال يكديگر را به باطل و از طرق نامشروع نخوريد مگر اينكه تجارتى باشد كه با رضايت شما انجام گيرد. استثناء تجارت ، توأ م با تراضى ، در واقع بيان يك مصداق روشن از طرق مشروع و حلال است ، و هبه و ميراث و هديه ، وصيت و مانند آن را نفى نمى كند، زيرا آنها نيز از طرق مشروع عقلائى است . جالب اينكه بعضى از مفسران گفته اند: قرار گرفتن آيه مورد بحث بعد از آيات روزه (آيات ۱۸۲ - ۱۸۷) نشانه يك نوع همبستگى در ميان اين دو است ، در آنجا نهى از خوردن و آشاميدن به خاطر انجام يك عبادت الهى مى كند، و در اينجا نهى از خوردن اموال مردم به ناحق كه اين هم نوع ديگرى از روزه و رياضت نفوس است ، و در واقع هر دو شاخه هائى از تقوا محسوب مى شود، همان تقوايى كه به عنوان هدف نهايى روزه معرفى شده است . ذكر اين نكته نيز لازم است كه تعبير به «اكل » (خوردن ) معنى وسيع و گستردهاى دارد كه هر گونه تصرفى را شامل مى شود، و در واقع اين تعبير كنايه اى است از انواع تصرفات ، و «اكل » يك مصداق روشن آن است . سپس در ذيل آيه ، انگشت روى يك نمونه بارز «اكل مال به باطل » (خوردن
اموال مردم به ناحق ) گذاشته كه بعضى از مردم ، آن را حق خود مى شمرند به گمان اينكه به حكم قاضى ، آن را به چنگ آورده اند، مى فرمايد: «براى خوردن قسمتى از اموال مردم به گناه ، بخشى از آن را به قضات ندهيد در حالى كه مى دانيد» (و تدلوا بها الى الحكام لتاكلوا فريقا من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون ). «تدلوا» از ماده «ادلاء»، در اصل به معنى فرستادن دلو در چاه براى بيرون آوردن آب است و اين تعبير زيبائى است كه در مواقعى كه انسان تسبيب اسبابى مى كند كه به منظور خاصى نايل گردد به كار مى رود. در تفسير اين جمله دو احتمال وجود دارد: نخست اينكه : منظور آن است كه بخشى از مال را به صورت هديه يا رشوه (و هر دو در اينجا يكى است ) به قضات دهند كه بقيه را تملك كنند، قرآن مى گويد: گر چه ظاهرا در اينجا به حكم قاضى مال را به چنگ آورده ايد، ولى اين اكل مال به باطل است و گناه . دوم اينكه : منظور آن است كه مسائل مالى را براى سوء استفاده به نزد حكام نبريد، مثل اينكه امانتى ، يا اموال يتيم بدون شاهد نزد انسان باشد و هنگامى كه طرف مطالبه مى كند، او را به نزد قاضى ببرند، و چون دليل و شاهدى ندارد، اموالش را به حكم قاضى تملك كند، اين كار نيز گناه است و اكل مال به باطل . مانعى ندارد كه آيه مفهوم گستردهاى داشته باشد كه هر دو در جمله لا تدلوا جمع باشد، هر چند هر يك از مفسران در اينجا احتمالى را پذيرفته اند. جالب اينكه در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فرمود: انما انا بشر و انما ياتينى الخصم فلعل بعضكم ان يكون الحن بحجته من بعض فاقضى له فمن قضيت له بحق مسلم ، فانما هى قطعة من نار فليحملها او ليذرها. ((من بشرى مثل شما هستم (و مامورم طبق ظاهر ميان شما داورى كنم ) گاه
نزاعى نزد من طرح مى شود، و شايد بعضى در اقامه دليل از ديگرى نيرومندتر باشد و من به مقتضاى ظاهر دليلش به سود او قضاوت مى كنم اما بدانيد چنانكه من حق كسى را (بر حسب ظاهر) براى ديگرى قضاوت كنم (و در واقع مال او نباشد فكر نكنيد چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نفع او حكومت كرده ، براى او حلال است ) آن قطعه اى از آتش است ، اگر آتش را مى خواهد، آن را بپذيرد، و گرنه آن را رها سازد
نكته :
رشوه خوارى بلاى بزرگ جامعه ها! يكى از بلاهاى بزرگى كه از قديم ترين زمانها دامنگير بشر شده و امروز با شدت بيشتر ادامه دارد، بلاى رشوه خوارى است كه يكى از بزرگترين موانع اجراى عدالت اجتماعى بوده و هست و سبب مى شود قوانين كه قاعدتا بايد حافظ منافع طبقات ضعيف باشد به سود مظالم طبقات نيرومند كه بايد قانون آنها را محدود كند به كار بيفتد. زيرا زورمندان و اقويا، همواره قادرند كه با نيروى خود، از منافع خويش دفاع كنند، و اين ضعفا هستند كه بايد منافع و حقوق آنها در پناه قانون حفظ شود، بديهى است اگر باب رشوه گشوده شود قوانين درست نتيجه معكوس خواهد داد، زيرا اقويا هستند كه قدرت بر پرداختن رشوه دارند و در نتيجه قوانين بازيچه تازهاى در دست آنها براى ادامه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد. به همين دليل در هر اجتماعى ، رشوه نفوذ كند، شيرازه زندگى آنها از هم مى پاشد و ظلم و فساد و بيعدالتى و تبعيض در همه سازمانهاى آنها نفوذ مى كند و از قانون عدالت جز نامى باقى نخواهد ماند لذا در اسلام مساله رشوه خوارى با
شدت هر چه تمامتر مورد تقبيح قرار گرفته و محكوم شده است و يكى از گناهان كبيره محسوب مى شود. ولى قابل توجه اين است كه زشتى رشوه سبب مى شود كه اين هدف شوم در لابلاى عبارات و عناوين فريبنده ديگر انجام گيرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهايى مانند هديه ، تعارف ، حق و حساب ، حق الزحمه و انعام استفاده كنند ولى روشن است اين تغيير نامها به هيچ وجه تغييرى در ماهيت آن نمى دهد و در هر صورت پولى كه از اين طريق گرفته مى شود حرام و نامشروع است . در نهج البلاغه در داستان هديه آوردن اشعث بن قيس مى خوانيم كه او براى پيروزى بر طرف دعواى خود در محكمه عدل على (عليه السلام ) متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفى پر از حلواى لذيذ به در خانه على (عليه السلام ) آورد و نام آن را هديه گذاشت على (عليه السلام ) بر آشفت و فرمود: «هبلتك الهبول اعن دين الله اتيتنى لتخدعنى ؟... و الله لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلته و ان دنياكم عندى لاهون من ورقة فى فم جرادة تقضمها ما لعلى و لنعيم يفنى و لذة لا تبقى .» «سوگواران بر عزايت اشك بريزند، آيا با اين عنوان آمده اى كه مرا فريب دهى و از آيين حق باز دارى ؟... به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاى آنها است به من دهند كه پوست جوى را از دهان مورچه اى به ظلم بگيرم هرگز نخواهم كرد، دنياى شما از برگ جويده اى در دهان ملخ براى من كم ارزشتر است على را با نعمتهاى فانى و لذتهاى زودگذر چه كار؟...» اسلام رشوه را در هر شكل و قيافه اى محكوم كرده است ، در تاريخ زندگى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه : به او خبر دادند يكى از فرماندارانش رشوه اى در شكل هديه پذيرفته ، حضرت بر آشفت و به او فرمود:كيف تاخذ ما ليس لك بحق ؟!
«چرا آنچه حق تو نيست مى گيرى او در پاسخ با معذرت خواهى گفت : ((لقد كانت هدية يا رسول الله » آنچه گرفتم هديه بود اى پيامبر خدا. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: «ارأ يت لو قعد احدكم فى داره و لم نوله عملا اكان الناس يهدونه شيئا؟.» اگر شما در خانه بنشينيد و از طرف من فرماندار محلى نباشيد آيا مردم به شما هديه اى مى دهند؟ سپس دستور داد هديه را گرفتند و در بيت المال قرار دادند و وى را از كار بركنار كرد. اسلام حتى براى اينكه قاضى گرفتار رشوه هاى مخفى و ناپيدا نشود، دستور مى دهد قاضى نبايد شخصا به بازار برود مبادا تخفيف قيمتها بطور ناخود آگاه روى قاضى اثر بگذارد و در قضاوت جانبدارى تخفيف دهنده را كند، چه خوب است مسلمانان از كتاب آسمانى خود الهام بگيرند و همه چيز خود را در پاى بت رشوه خوارى قربانى نكنند. مساله رشوه در اسلام به قدرى مهم است كه امام صادق (عليه السلام ) درباره آن مى فرمايد: «و اما الرشا فى الحكم فهو الكفر بالله العظيم »، اما رشوه در قضاوت ، كفر به خداوند بزرگ است . و در حديث معروفى كه از رسول خدا نقل شده چنين مى خوانيم : «لعن الله الراشى و المرتشى و الماشى بينهما»، خداوند گيرنده و دهنده رشوه و آن كس را كه واسطه ميان آن دو است از رحمت خود دور گرداند.
آيه ۱۸۹
آيه و ترجمه
يَسئَلُونَك عَنِ الاَهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَقِيت لِلنَّاسِ وَ الْحَجّ وَ لَيْس الْبرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوت مِن ظهُورِهَا وَ لَكِنَّ الْبرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُوا الْبُيُوت مِنْ أَبْوَبِهَا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ(۱۸۹) ترجمه : ۱۸۹ - درباره «هلالهاى ماه » از تو سؤ ال مى كنند، بگو: ((آنها، بيان اوقات (و تقويم طبيعى ) براى (نظام زندگى ) مردم و (تعيين وقت ) حج است .)) و (آن چنان كه در جاهليت مرسوم بود كه به هنگام حج ، كه جامه احرام مى پوشيدند، از در خانه وارد نمى شدند، و از نقب پشت خانه وارد مى شدند، نكنيد!) كار نيك ، آن نيست كه از پشت خانه ها وارد شويد، بلكه نيكى اين است كه پرهيزگار باشيد! و از در خانه ها وارد شويد و تقوا پيشه كنيد، تا رستگار گرديد! شان نزول : در حديثى مى خوانيم كه معاذ بن جبل خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و گفت بسيار از ما سؤ ال مى كنند كه اين هلال ماه چيست ؟ و چه فايده دارد (چرا ماه تدريجا به صورت بدر كامل در مى آيد و باز به حالت اول بر مى گردد) خداوند آيه فوق را نازل فرمود و به آنان پاسخ گفت . در روايت ديگرى آمده است كه جمعى از يهود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيدند هلال ماه براى چيست ؟ و چه فايده دارد آيه فوق نازل شد و فوايد مادى و معنوى آن را در نظام زندگى انسانها بيان كرد. تفسير: تقويم طبيعى همانطور كه در شان نزول آمده است گروهى در مورد هلال ماه از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسشهائى داشتند و از علت و نتايجى كه اين موضوع در بر دارد
جويا مى شدند كه قرآن سؤ ال آنها را به اين صورت منعكس كرده است . «درباره هلالهاى ماه از تو سؤ ال مى كنند» (يسئلونك عن الاهلة ). «اهله » جمع «هلال » به معنى ماه در شب اول و دوم است و بعضى گفته اند در سه شب نخستين «هلال » نام دارد و بعدا به آن «قمر» مى گويند و بعضى بيش از آن را هلال ناميده اند. مرحوم «طبرسى » در «مجمع البيان » و بعضى ديگر از مفسران بزرگ معتقدند كه اين واژه در اصل از استهلال صبى يعنى گريه كودك در آغاز تولد گرفته شده سپس براى آغاز ماه به كار رفته و نيز در آنجا كه حاجيان صداى خود را به لبيك بلند مى كنند (اهل القوم بالحج ) گفته مى شود. ولى از كلمات راغب در مفردات عكس اين استفاده مى شود كه اصل اين واژه را همان هلال ماه مى داند كه «استهلال صبى » (گريه كردن كودك ) از آن گرفته شده است . بر هر حال از جمله «يسئلونك » كه به صورت فعل مضارع به كار رفته معلوم مى شود اين سؤ ال كرارا از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شده است . سپس مى فرمايد: ((بگو اينها بيان اوقات (طبيعى ) براى مردم و حج است )) (قل هى مواقيت للناس و الحج ). هم در زندگى روزانه از آن استفاده مى كنند و هم در عبادتهايى كه وقت معينى در سال دارد در حقيقت ماه يك تقويم طبيعى براى افراد بشر محسوب مى شود كه مردم اعم از باسواد و بيسواد و در هر نقطه اى از جهان باشند مى توانند از اين تقويم طبيعى استفاده كنند نه تنها آغاز و وسط و آخر ماه را مى توان با آن شناخت بلكه با دقت شبهاى ماه را نيز مى توان تشخيص داد و بديهى است نظام زندگى اجتماعى بشر بدون تقويم يعنى يك وسيله دقيق و عمومى براى تعيين تاريخ امكانپذير نيست به همين دليل خداوند بزرگ براى نظام زندگى اين تقويم جهانى را در اختيار
همگان قرار داده است . اصولا يكى از امتيازات قوانين اسلام اين است كه دستورات آن بر طبق مقياسهاى طبيعى قرار داده شده است زيرا مقياسهاى طبيعى وسيله اى است كه در اختيار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثرى بر آن نمى گذارد. اما به عكس مقياسهاى غير طبيعى در اختيار همه نيست حتى در عصر ما هنوز همه مردم نتوانسته اند از مقياسهاى جهانى استفاده كنند. لذا مى بينيم اسلام مقياس را گاهى وجب ، گاهى گام و گاهى بند انگشتان و گاهى طول قامت و در مورد تعيين وقت ، غروب آفتاب و طلوع فجر و گذشتن خورشيد از نصف النهار و رؤ يت ماه قرار داده است . و از اين جا امتياز ماههاى قمرى بر شمسى روشن مى شود گرچه هر دو از حركات كواكب آسمان گرفته شده ولى ماههاى قمرى براى همه قابل مشاهده است در حالى كه ماههاى شمسى را فقط منجمان با وسايلى كه دارند تشخيص مى دهند كه مثلا در اين ماه خورشيد در مقابل كدام يك از صورتهاى فلكى و كدام برج آسمانى است . در اين جا اين سؤ ال مطرح است كه آيا پرسش كنندگان از هلال ماه هدفشان سؤ ال از فايده اين تغييرات بوده يا سؤ ال از چگونگى پيدايش هلال و دگرگونيهاى هلال تا بدر كامل ، بعضى از مفسران احتمال اول را پذيرفته اند و بعضى احتمال دوم را، و افزوده اند چون سؤ ال از علل پيدايش آن فايده اى براى آنان در بر نداشته و شايد فهم جواب آن براى بسيارى مشكل بوده قرآن به بيان نتايج آن پرداخته تا به مردم بياموزد همه جا به دنبال نتيجه ها بروند. سپس در ذيل آيه به تناسب سخنى كه از حج و تعيين موسم به وسيله هلال ماه در آغاز آيه آمده به يكى از عادات و رسوم خرافى جاهليت در مورد حج اشاره نموده و مردم را از آن نهى مى كند، مى فرمايد: «كار نيك آن نيست كه از پشت خانه ها
وارد شويد بلكه نيكى آن است كه تقوا پيشه كنيد و از در خانه ها وارد شويد و از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد» (و ليس البر بان تاتوا البيوت من ظهورها و لكن البر من اتقى و أ توا البيوت من ابوابها و اتقوا الله لعلكم تفلحون ). بسيارى از مفسران گفته اند در زمان جاهليت هنگامى كه لباس احرام به تن مى كردند از راه معمولى و در خانه ، به خانه خود وارد نمى شدند و معتقد بودند اين كار براى محرم ممنوع است به همين دليل در پشت خانه نقبى مى زدند و هنگام احرام فقط از آن وارد مى شدند، آنها معتقد بودند كه اين عمل يك كار نيك است چون ترك عادت است و احرام كه مجموعه اى از ترك عادات است بايد با اين ترك عادت تكميل شود. و بعضى گفته اند اين كار به خاطر آن بود كه در حال احرام زير سقف نروند زيرا گذشتن از سوراخ ديوار در مقايسه با گذشتن از در براى اين منظور بهتر بود ولى قرآن صريحا مى گويد نيكى در تقوا است نه در عادات و رسوم خرافى و بلافاصله دستور مى دهد حتما از همان طريق عادى به خانه ها وارد شويد. اين آيه معنى وسيع تر و عمومى ترى نيز دارد و آن اينكه براى اقدام در هر كار خواه دينى باشد يا غير دينى بايد از طريق صحيح وارد شويد نه از طرق انحرافى و وارونه چنانكه جابر همين معنى را از قول امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده است . و از اينجا مى توان پيوند ديگرى ميان آغاز و پايان آيه پيدا كرد و آن اينكه هر كار بايد از طريق صحيح آن باشد و عبادتى همچون حج نيز بايد در وقت مقرر كه با هلال ماه تعيين مى شود انجام گيرد. تفسير سومى براى آيه ذكر شده است و آن اينكه براى يافتن نيكى ها بايد به سراغ اهلش رفت و از غير اهل طلب نكرد ولى اين تفسير را مى توان در تفسير دوم
درج كرد در روايات اهل بيت از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده : آل محمد ابواب الله و سبله و الدعاة الى الجنة و القادة اليها و الادلاء عليها الى يوم القيامة ، ((خاندان پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درهاى الهى و طرق وصول به او و دعوت كنندگان به سوى بهشت و راهنمايان و دليلان آن مى باشند تا روز قيامت .)) اين حديث مى تواند اشاره اى به يكى از مصداقهاى مفهوم كلى آيه باشد زيرا مى گويد در تمام امور مذهبى خويش از طريق اصلى يعنى اهل بيت پيامبر كه طبق حديث ثقلين قرين قرآنند وارد شويد و برنامه هاى خود را از آنها بگيريد چرا كه وحى الهى در خانه آنان نازل شده و آنها پرورش يافتگان مكتب قرآنند. جمله «ليس البر...» ممكن است اشاره به نكته لطيف ديگرى نيز باشد كه سؤ ال شما از اهله ماه به جاى سؤ ال از معارف دينى همانند عمل كسى است كه راه اصلى خانه را گذاشته و از سوراخى كه پشت ديوار خانه زده وارد مى شود چه كار نازيبائى . ضمنا توجه به اين نكته نيز لازم است كه مى فرمايد:«لكن البر من اتقى » (بلكه نيكى اين است كه تقوا پيشه كنيد) زيرا وجود پرهيزگاران سرچشمه جوشان نيكى هاست به گونهاى كه گوئى خود آنها عين نيكى هستند.
نكته ها
سؤ الات مختلف از شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
در پانزده مورد از آيات قرآن جمله يسئلونك آمده كه نشان مى دهد مردم كرارا سؤ الات مختلفى در مسائل گوناگون از پيغمبر اكرم داشتند و جالب اينكه پيامبر نه تنها از اين سؤ الات ناراحت نمى شد بلكه با آغوش باز از آن استقبال مى كرد
و از طريق آيات قرآنى به آنها پاسخ مى داد. اصولا سؤ ال كردن يكى از حقوق مردم در برابر رهبران است حتى اين حق را به دشمنان نيز بايد داد كه سؤ الات خود را به طور معقول طرح كنند، سؤ ال كليد حل مشكلات است ، سؤ ال دريچه علوم است ، سؤ ال وسيله انتقال دانشهاست . اصولا طرح سؤ الات مختلف در هر جامعه نشانه جنب و جوش افكار و بيدارى انديشه هاست و وجود اين همه سؤ ال در عصر پيامبر نشانه تكان خوردن افكار مردم آن محيط در پرتو قرآن و اسلام است . از اينجا روشن مى شود كسانى كه با طرح سؤ الات منطقى در جامعه مخالفت مى كنند كارشان با روح تعليمات اسلام ناسازگار است .
نظام زندگى
زندگى فردى و اجتماعى بدون يك نظم صحيح به سامان نمى رسد تقويم و نظام زندگى زندگى فردى و اجتماعى ، هيچكدام بدون يك نظم صحيح به سامان نمى رسد، نظم در برنامه ريزى و نظم در مديريت و اجرا، و يك نگاه به عالم آفرينش از منظومه هاى جهان بالا گرفته تا ساختمان بدن انسان و اعضاى مختلف آن براى پى بردن به اين اصل عمومى كه حاكم بر كل آفرينش است كافى به نظر مى رسد. بر همين اساس خداوند، اسباب اين نظم را در اختيار انسان قرار داد و حركات منظم كره زمين به دور خود و به دور خورشيد، و همچنين گردش منظم ماه را وسيله اى براى نظام زمانبندى قرار داده ، تا برنامه هاى زندگى اعم از مادى و معنوى ، تحت نظام درآيد. فكر كنيد اگر نظم معين روز و شب و خورشيد و ماه نبود و مقياسى براى سنجش زمان در دست نداشتيم چه آشفتگى در سراسر زندگى ما پيدا مى شد و لذا خداوند از اين معنى به صورت يكى از مواهب مهم خويش در آيه ۵ سوره يونس ياد كرده ، مى فرمايد: هو الذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا
عدد السنين و الحساب ما خلق الله ذلك الا بالحق يفصل الايات لقوم ۰يعلمون . «او كسى است كه خورشيد را روشنائى ، و ماه را نور قرار داد، و براى آن منزلگاههايى مقدر فرمود، تا عدد سالها و حساب را بدانيد خداوند آن را جز به حق نيافريد، او آيات خود را براى گروهى كه اهل دانش اند شرح مى دهد.» شبيه همين معنى در آيه ۱۲ سوره اسراء در مورد نظام حاكم بر شب و روز آمده است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |