تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۱ - ۵
آيه و ترجمه
بِّسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَنزَلْنَهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ(۱) وَ مَا أَدْرَاك مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ(۲) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ(۳) تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِم مِّن كلِّ أَمْرٍ(۴) سلَمٌ هِىَ حَتى مَطلَع الْفَجْرِ(۵) ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - ما آن (قرآن ) را در شب قدر نازل كرديم . ۲ - و تو چه مى دانى شب قدر چيست ؟! ۳ - شب قدر بهتر از هزار ماه
۴ - فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدير) هر كار نازل مى شوند. ۵ - شبى است مملو از سلامت (و بركت و رحمت ) تا طلوع صبح ! تفسير : شب قدر شب نزول قرآن ! از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه قرآن مجيد در ماه مبارك رمضان نازل شده است : «شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن » (بقره ۱۸۵) و ظاهر اين تعبير آن است كه تمام قرآن در اين ماه نازل گرديد. و در نخستين آيه سوره قدر مى افزايد: ما آن را در شب قدر نازل كرديم (انا انزلناه فى ليلة القدر). گر چه در اين آيه صريحا نام قرآن ذكر نشده ولى مسلم است كه ضمير انا انزلناه به قرآن باز مى گردد و ابهام ظاهرى آن براى بيان عظمت و اهميت آن است . تعبير به انا انزلناه (ما آن را نازل كرديم ) نيز اشاره ديگرى به عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى است كه خداوند نزول آن را به خودش نسبت داده مخصوصا با صيغه متكلم مع الغير كه مفهوم جمعى دارد و دليل بر عظمت است . نزول آن در شب قدر همان شبى كه مقدرات و سرنوشت انسانها تعيين مى شود دليل ديگرى بر سرنوشت ساز بودن اين كتاب بزرگ آسمانى است . از ضميمه كردن اين آيه با آيه سوره بقره نتيجه گيرى مى شود كه شب قدر در ماه مبارك رمضان است ، اما كدام شب است ؟ از قرآن چيزى در اين مورد استفاده نمى شود، ولى روايات در اين باره بحث فراوان كرده اند كه در پايان تفسير اين سوره به خواست خدا در اين زمينه و مسائل ديگر سخن خواهيم گفت .
در اينجا سؤ الى مطرح است و آن اينكه هم از نظر تاريخى و هم از نظر ارتباط محتواى قرآن با حوادث زندگى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مسلم است كه اين كتاب آسمانى به طور تدريجى و در طى ۲۳ سال نازل گرديد، اين امر چگونه با آيات فوق كه مى گويد در ماه رمضان و شب قدر نازل شده است سازگار مى باشد؟ پاسخ اين سؤ ال - به گونهاى كه بسيارى از محققان گفته اند اين است كه قرآن داراى دو نزول بوده است . نزول دفعى كه در يك شب تمام آن بر قلب پاك پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا بيت المعمور يا از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل گرديد. و نزول تدريجى كه در طول بيست و سه سال دوران نبوت انجام گرفت (شرح اين مطلب را ذيل آيه ۳ سوره دخان جلد ۲۱ تفسير نمونه صفحه ۱۴۸ به بعد بيان كرده ايم ). بعضى نيز گفته اند آغاز نزول قرآن در ليلة القدر بوده نه تمام آن ولى اين بر خلاف ظاهر آيه است كه مى گويد ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم . قابل توجه اينكه : درباره نازل شدن قرآن در بعضى از آيات تعبير به «انزال » و در بعضى تعبير به «تنزيل » شده است ، و از پاره اى از متون لغت استفاده مى شود كه تنزيل معمولا در جائى گفته مى شود كه چيزى تدريجا نازل گردد، ولى «انزال » مفهوم وسيع ترى دارد كه نزول دفعى را نيز شامل مى گردد اين تفاوت تعبير كه در آيات قرآن آمده مى تواند اشاره به دو نزول فوق باشد. در آيه بعد براى بيان عظمت شب قدر مى فرمايد: تو چه مى دانى شب قدر
چيست ؟ (و ما ادراك ما ليلة القدر). و بلافاصله مى گويد: شب قدر شبى است كه از هزار ماه بهتر است (ليلة القدر خير من الف شهر). اين تعبير نشان مى دهد كه عظمت اين شب به قدرى است كه حتى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با آن علم وسيع و گسترده اش قبل از نزول اين آيات به آن واقف نبود. مى دانيم هزار ماه بيش از هشتاد سال است ، به راستى چه شب با عظمتى است كه به اندازه يك عمر طولانى پر بركت ارزش دارد. در بعضى از تفاسير آمده است كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: يكى از بنى اسرائيل لباس جنگ در تن كرده بود و هزار ماه از تن بيرون نياورد و پيوسته مشغول (يا آماده ) جهاد فى سبيل الله بود، اصحاب و ياران تعجب كردند و آرزو داشتند چنان فضيلت و افتخارى براى آنها نيز ميسر مى شد، آيه فوق نازل گشت و بيان كرد كه «شب قدر از هزار ماه برتر است ». در حديث ديگرى نيز آمده است كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از چهار نفر از بنى اسرائيل كه هشتاد سال عبادت خدا را بدون عصيان انجام داده بودند سخن به ميان آورد، اصحاب آرزو كردند كه اى كاش آنها هم چنين توفيقى پيدا مى كردند آيه فوق در اين زمينه نازل شد. در اينكه عدد هزار در اينجا براى تعداد است يا تكثير؟ بعضى گفته اند: براى تكثير است ، و ارزش شب قدر از هزاران ماه نيز برتر مى باشد، ولى رواياتى كه در بالا نقل كرديم نشان مى دهد كه عدد مزبور براى تعداد است ،
و اصولا عدد هميشه براى تعداد است مگر اينكه قرينه روشنى بر تكثير باشد. سپس به توصيف بيشترى از آن شب بزرگ پرداخته ، مى افزايد: فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى تقدير هر كار نازل مى شوند (تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر). با توجه به اينكه «تنزل » فعل مضارع است ، و دلالت بر استمرار دارد (در اصل «تتنزل » بوده ) روشن مى شود كه شب قدر مخصوص به زمان پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و نزول قرآن مجيد نبوده ، بلكه امرى است مستمر و شبى است مداوم كه در همه سال تكرار مى شود. در اينكه منظور از روح كيست ؟ بعضى گفته اند: «جبرئيل امين » است كه «روح الامين » نيز ناميده مى شود، و بعضى «روح » را به معنى «وحى » تفسير كرده اند، به قرينه آيه ۵۲ سوره شورى «و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا»: «همانگونه كه بر پيامبران پيش وحى فرستاديم بر تو نيز به فرمان خود وحى كرديم ». بنابراين مفهوم آيه چنين مى شود: «فرشتگان با وحى الهى در زمينه تعيين مقدرات در آن شب نازل مى شوند». در اينجا تفسير سومى وجود دارد كه از همه نزديكتر به نظر مى رسد، و آن اينكه «روح » مخلوق عظيمى است ما فوق فرشتگان ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه شخصى از آن حضرت سؤ ال كرد: «آيا روح همان جبرئيل است ؟» امام (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: «جبرئيل من الملائكة ، و الروح اعظم من الملائكة ، ا ليس ان الله عز و جل يقول : تنزل الملائكة و الروح ؟» جبرئيل از ملائكه است ، و روح اعظم از ملائكه است ، مگر خداوند
متعال نمى فرمايد: ملائكه و روح نازل مى شوند؟)). يعنى به قرينه مقابله ، اين دو با هم متفاوتند، تفسيرهاى ديگرى نيز براى كلمه «روح » در اينجا ذكر شده چون دليلى براى آنها نبود از آن صرف نظر گرديد. منظور از «من كل امر» اين است كه فرشتگان براى تقدير و تعيين سرنوشتها و آوردن هر خير و بركتى در آن شب نازل مى شوند، و هدف از نزول آنها انجام اين امور است . يا اينكه هر امر خير و هر سرنوشت و تقديرى را با خود مى آورند. بعضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها به امر و فرمان خدا نازل مى شوند، ولى مناسب همان معنى اول است . تعبير به «ربهم » كه در آن تكيه روى مساءله ربوبيت و تدبير جهان شده است . تناسب نزديكى با كار اين فرشتگان دارد كه آنها براى تدبير و تقدير امور نازل مى شوند و كار آنها نيز گوشه اى از ربوبيت پروردگار است . و در آخرين آيه مى فرمايد: شبى است آكنده از سلامت و خير و رحمت تا طلوع صبح (سلام هى حتى مطلع الفجر). هم قرآن در آن نازل شده ، هم عبادت و احياء آن معادل هزار ماه است ، هم خيرات و بركات الهى در آن شب نازل مى شود، هم رحمت خاصش شامل حال بندگان مى گردد، و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل مى گردند. بنابراين شبى است سرتاسر سلامت ، از آغاز تا پايان ، حتى طبق بعضى از
روايات در آن شب شيطان در زنجير است و از اين نظر نيز شبى است سالم و تواءم با سلامت . بنابراين اطلاق «سلام » كه به معنى سلامت است بر آن شب (به جاى اطلاق سالم ) در حقيقت نوعى از تاءكيد است همانگونه كه گاه مى گوئيم فلانكس عين عدالت است . بعضى نيز گفته اند كه اطلاق سلام بر آن شب به خاطر اين است كه فرشتگان پيوسته به يكديگر يا به مؤ منان سلام مى كنند، يا به حضور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و جانشين معصومش مى رسند و سلام عرضه مى دارند. جمع ميان اين تفسيرها نيز امكانپذير است . به هر حال شبى است سراسر نور و رحمت و خير و بركت و سلامت و سعادت و بى نظير از هر جهت . در حديثى آمده است كه از امام باقر سؤ ال شد: آيا شما مى دانيد شب قدر كدام شب است ؟ فرمود: كيف لا نعرف و الملائكة تطوف بنا فيها: چگونه نمى دانيم ، در حالى فرشتگان در آن شب در گرد ما دور مى زنند!. در داستان ابراهيم (عليه السلام ) آمده است كه چند نفر از فرشتگان الهى نزد او آمدند و بشارت تولد فرزند براى او آوردند و بر او سلام كردند (هود - ۶۹) مى گويند لذتى كه ابراهيم (عليه السلام ) از سلام اين فرشتگان برد با تمام دنيا برابرى نداشت ، اكنون بايد فكر كرد كه وقتى گروه گروه فرشتگان در شب قدر نازل مى شوند و بر مؤ منان سلام مى كنند چه لذت و لطف و بركتى دارد؟! وقتى ابراهيم (عليه السلام ) را در آتش نمرودى افكندند فرشتگان آمدند و بر او سلام كردند، و آتش بر او گلستان شد، آيا آتش دوزخ به بركت سلام فرشتگان بر مؤ منان در شب قدر برد و سلام نمى شود؟
آرى اين نشانه عظمت امت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه در آنجا بر خليل (عليه السلام ) نازل مى شوند و در اينجا بر اين امت اسلام . نكته ها :
چه امورى در شب قدر مقدر مى شود؟
در پاسخ اين سؤ ال ، كه چرا اين شب ، شب قدر ناميده شده ؟ سخن بسيار گفته اند، از جمله اينكه : ۱ - شب قدر به اين جهت «قدر» ناميده شده كه جميع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعيين مى شود، شاهد اين معنى سوره دخان است كه مى فرمايد: انا انزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين فيها يفرق كل امر حكيم : ما اين كتاب مبين را در شبى پر بركت نازل كرديم ، و ما همواره انذار كننده بوده ايم ، در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم و تعيين مى گردد (دخان - ۳ و ۴). اين بيان هماهنگ با روايات متعددى است كه مى گويد: در آن شب ، مقدرات يكسال انسانها تعيين مى گردد، و ارزاق و سرآمد عمرها، و امور ديگر، در آن ليله مباركه تفريق و تبيين مى شود. البته اين امر هيچگونه تضادى با آزادى اراده انسان و مساءله اختيار ندارد، چرا كه تقدير الهى به وسيله فرشتگان بر طبق شايستگيها و لياقتهاى افراد، و ميزان ايمان و تقوى و پاكى نيت و اعمال آنها است . يعنى براى هر كس آن مقدر مى كنند كه لايق آن است ، يا به تعبير ديگر زمينه هايش از ناحيه خود او فراهم شده ، و اين نه تنها منافاتى با اختيار ندارد
و بلكه تاءكيدى بر آن است . ۲ - بعضى نيز گفته اند آن شب را از اين جهت شب قدر ناميده اند كه داراى قدر و شرافت عظيمى است (نظير آنچه در آيه ۷۴ سوره حج آمده است ما قدروا الله حق قدره آنها قدر خداوند را نشناختند). ۳ - گاه نيز گفته اند به خاطر آن است كه قرآن با تمام قدر و منزلتش بر رسول والا قدر، و به وسيله فرشته صاحب قدر نازل گرديد. ۴ - يا اينكه شبى است كه مقدر شده قرآن در آن نازل گردد. ۵ - يا اينكه كسى كه آن شب را احياء بدارد صاحب قدر و مقام و منزلت مى شود. ۶ - يا اينكه در آن شب ، آنقدر فرشتگان نازل مى شوند كه عرصه زمين بر آنها تنگ مى شود، چون تقدير به معنى - تنگ گرفتن نيز آمده است مانند و من قدر عليه رزقه (طلاق - ۷). جمع ميان تمام اين تفسيرها در مفهوم گسترده «ليلة القدر» كام لا ممكن است هر چند تفسير اول از همه مناسب تر و معروف تر است .
شب قدر كدام شب است ؟
در اينكه ليلة القدر در ماه رمضان است ترديدى نيست ، چرا كه جمع ميان آيات قرآن همين معنى را اقتضاء مى كند، از يكسو مى گويد: قرآن در ماه رمضان نازل شده (بقره - ۱۸۵) و از سوى ديگر مى فرمايد: در شب قدر نازل گرديده (آيات مورد بحث ). ولى در اينكه كدام شب از شبهاى ماه رمضان است ؟ گفتگو بسيار است ، و در اين زمينه تفسيرهاى زيادى شده ، از جمله شب اول ، شب هفدهم ، شب نوزدهم ، شب بيست و يكم ، شب بيست و سوم ، شب بيست و هفتم ، و شب بيست و نهم . ولى مشهور و معروف در روايات اين است كه در دهه آخر ماه رمضان و شب
بيست و يكم يا بيست و سوم است ، لذا در روايتى مى خوانيم كه در دهه آخر ماه مبارك پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تمام شبها را احيا مى داشت و مشغول عبادت بود. و در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه شب قدر شب بيست و يكم يا بيست و سوم است ، حتى هنگامى كه راوى اصرار كرد كدام يك از اين دو شب است و گفت : اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت كنم كدام يك را انتخاب نمايم ؟! امام (عليه السلام ) تعيين نفرمود، و افزود، ما ايسر ليلتين فيما تطلب : چه آسان است دو شب براى آنچه مى خواهى !. ولى در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت (عليهمالسلام ) رسيده است بيشتر روى شب بيست و سوم تكيه شده ، در حالى كه روايات اهل سنت بيشتر روى شب بيست و هفتم دور مى زند. در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) نيز نقل شده كه فرمود: التقدير فى ليلة القدر تسعة عشر، و الابرام فى ليلة احدى و عشرين و الامضاء فى ليلة ثلاث و عشرين . تقدير مقدرات در شب نوزدهم ، و تحكيم آن در شب بيست و يكم ، و امضاء در شب بيست و سوم است و به اين ترتيب بين روايات جمع مى شود. ولى به هر حال حالهاى از ابهام شب قدر را به خاطر جهتى كه بعدا به آن اشاره مى شود، فرا گرفته است .
چرا شب قدر مخفى است ؟
بسيارى معتقدند مخفى بودن شب قدر در ميان شبهاى سال ، يا در ميان شبهاى
ماه مبارك رمضان براى اين است كه مردم به همه اين شبها اهميت دهند، همانگونه كه خداوند رضاى خود را در ميان انواع طاعات پنهان كرده تا مردم به همه طاعات روى آورند، و غضبش را در ميان معاصى پنهان كرده تا از همه بپرهيزند، دوستانش را در ميان مردم مخفى كرده تا همه را احترام كنند، اجابت را در ميان دعاها پنهان كرده تا به همه دعاها رو آورند، اسم اعظم را در ميان اسمائش مخفى ساخته تا همه را بزرگ دارند، و وقت مرگ را مخفى ساخته تا در همه حال آماده باشند. و اين فلسفه مناسبى به نظر مى رسد.
آيا شب قدر در امتهاى پيشين نيز بوده است ؟
ظاهر آيات اين سوره نشان مى دهد كه شب قدر مخصوص زمان نزول قرآن و عصر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبوده ، بلكه همه سال تا پايان جهان تكرار مى شود. تعبير به فعل مضارع (تنزل ) كه دلالت بر استمرار دارد، و همچنين تعبير به جمله اسميه «سلام هى حتى مطلع الفجر» كه نشانه دوام است نيز گواه بر اين معنى است . بعلاوه روايات بسيارى كه شايد در حد تواتر باشد نيز اين معنى را تاءييد مى كند. ولى آيا در امتهاى پيشين نيز بوده است يا نه . صريح روايات متعددى اين است كه اين از مواهب الهى بر اين امت مى باشد، چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه فرمود: ان الله وهب لامتى ليلة القدر لم يعطها من كان قبلهم : خداوند به امت من شب قدر را بخشيده و احدى از امتهاى پيشين از اين موهبت برخوردار نبودند.
در تفسير آيات فوق نيز بعضى از روايات دلالت بر اين مطلب دارد.
چگونه شب قدر برتر از هزار ماه است ؟
ظاهر اين است كه بهتر بودن اين شب از هزار ماه ، به خاطر ارزش عبادت و احياى آن شب است ، و روايات فضيلت ليلة القدر و فضيلت عبادت آن كه در كتب شيعه و اهل سنت فراوان است اين معنى را كاملا تاءييد مى كند. علاوه بر اين ، نزول قرآن در اين شب ، و نزول بركات و رحمت الهى در آن ، سبب مى شود كه از هزار ماه برتر و بالاتر باشد. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه به على بن ابى حمزه ثمالى فرمود: فضيلت شب قدر را در شب بيست و يكم و بيست و سوم بطلب ، و در هر كدام از اين دو يكصد ركعت نماز بجاى آور، و اگر بتوانى هر دو شب را تا طلوع صبح احيا بدار و در آن شب غسل كن . «ابوحمزه » مى گويد: عرض كردم : اگر نتوانم ايستاده اين همه نماز بخوانم ؟ فرمود: نشسته بخوان ، عرض كردم : اگر نتوانم ؟ فرمود: در بستر بخوان ، و مانعى ندارد در آغاز شب خواب مختصرى بكنى و بعد مشغول عبادت شوى ، درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده است ، و شياطين در غل و زنجيرند، و اعمال مؤ منين مقبول است و چه ماه خوبى است ماه رمضان ؟!.
چرا قرآن در شب قدر نازل شد؟
از آنجا كه در شب قدر سرنوشت انسانها براى يكسال ، بر طبق لياقتها و
شايستگيهاى آنها، تعيين مى شود، بايد آن شب را بيدار بود، و توبه كرد و خودسازى نمود و به درگاه خدا رفت و لياقتى بيشتر و بهتر براى رحمت او پيدا كرد. آرى در لحظاتى كه سرنوشت ما تعيين مى شود نبايد انسان در خواب باشد، و از همه چيز غافل و بى خبر كه در اين صورت سرنوشت غمانگيزى خواهد داشت ! قرآن چون يك كتاب سرنوشت ساز است ، و خط سعادت و خوشبختى و هدايت انسانها در آن مشخص شده است بايد در شب قدر،! شب تعيين سرنوشتها، نازل گردد، و چه زيبا است رابطه ميان قرآن و شب قدر؟ و چه پر معنى است پيوند اين دو با يكديگر؟
آيا شب قدر در مناطق مختلف ، يكى است ؟
مى دانيم آغاز ماه هاى قمرى در همه بلاد يكسان نيست ، و ممكن است در منطقهاى امروز اول ماه باشد و در منطقه ديگرى دوم ماه ، بنابراين شب قدر نمى تواند يكشب معين در سال بوده باشد، چرا كه فى المثل شب بيست و سوم در مكه ممكن است شب بيست و دوم در ايران و عراق باشد، و به اين ترتيب قاعدتا هر كدام بايد براى خود شب قدرى داشته باشند، آيا اين با آنچه از آيات و روايات استفاده مى شود كه شب قدر يك شب معين است سازگار است ؟! پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه : شب همان سايه نيم كره زمين است كه بر، نيم كره ديگر مى افتد، و مى دانيم اين سايه همراه گردش زمين در حركت است ، و يك دوره كامل آن در بيست و چهار ساعت انجام مى شود، بنابراين ممكن است شب قدر يك دوره كامل شب به دور زمين باشد، يعنى مدت بيست و چهار ساعت تاريكى كه تمام نقاط زمين
را زير پوشش خود قرار مى دهد شب قدر است كه آغاز آن از يك نقطه شروع مى شود و در نقطه ديگر پايان مى گيرد (دقت كنيد). خداوندا! به ما آنچنان بيدارى و آگاهى عطا كن كه از فضيلت ليلة القدر بهره كافى گيريم . پروردگارا! چشم اميد ما به لطفت دوخته است مقدرات ما را بر وفق آن تعيين فرما. بارالها! ما را از محرومان اين ماه قرار مده كه محروميتى از آن بالاتر نيست . آمين يا رب العالمين
َسوره بينه
ََمقدمه
اين سوره در مدينه نازل شده و داراى ۸ آيه است
محتوى و فضيلت سوره بينة مشهور اين است كه اين سوره در مدينه نازل شده است ، و محتواى آن نيز گواه بر همين معنى است ، چرا كه در آن مكرر از اهل كتاب بحث شده ، و ميدانيم سر و كار مسلمانان با اهل كتاب بيشتر در مدينه بود. از اين گذشته سخن از نماز و زكات هر دو به ميان آمده ، درست است كه زكات در مكه تشريع شده بود، ولى رسميت و گسترش آن در مدينه بود. به هر حال اين سوره اشاره به رسالت جهانى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و آميخته بودن آن با دلائل و نشانه هاى روشن ، مى كند، رسالتى كه قبلا آن را انتظار مى كشيدند ولى هنگامى كه به سراغشان آمد گروهى به خاطر اينكه منافع ماديشان به خطر مى افتاد به آن پشت كردند. در ضمن اين حقيقت را نيز در بردارد كه اصول دعوت انبياء، مانند ايمان و توحيد و نماز و روزه ، اصولى است ثابت و جاودانى كه در همه اديان آسمانى وجود داشته است . و در بخش ديگرى از اين سوره موضع گيريهاى مختلف اهل كتاب و مشركان را در برابر اسلام مشخص مى كند كه آن گروه كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقاتند، و آن گروه كه راه كفر و شرك و گناه پيش گرفتند بدترين مخلوقات محسوب مى شوند. اين سوره داراى نامهاى متعددى است كه به تناسب الفاظ آن انتخاب شده ، اما از همه معروف تر سوره «بينه » و «لم يكن » و «قيمة » است . در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در فضيلت تلاوت اين سوره چنين نقل شده :
اگر مردم مى دانستند چه بركاتى اين سوره دارد خانواده و اموال را رها كرده ، به فرا گرفتن آن مى پرداختند! مردى از قبيله خزاعه عرض كرد: اى رسول خدا! تلاوت آن چه اجر و پاداشى دارد؟ فرمود: هيچ منافقى آن را قرائت نمى كند، و نه كسانى كه شك و ترديد در دلشان است ، به خدا سوگند فرشتگان مقرب از آن روز كه آسمانها و زمين آفريده شده است آن را مى خوانند، و لحظه اى در تلاوت آن سستى نمى كنند، هر كس آن را در شب بخواند خداوند فرشتگانى را مامور مى كند كه دين و دنياى او را حفظ كنند، و آمرزش و رحمت براى او بطلبند، و اگر در روز بخواند به اندازه آنچه روز آن را روشن مى كند و شب آن را تاريك مى سازد ثواب به او مى دهند.
ََآيه ۱ - ۵
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ وَ الْمُشرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتى تَأْتِيهُمُ الْبَيِّنَةُ(۱) رَسولٌ مِّنَ اللَّهِ يَتْلُوا صحُفاً مُّطهَّرَةً(۲) فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ(۳) وَ مَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب إِلا مِن بَعْدِ مَا جَاءَتهُمُ الْبَيِّنَةُ(۴) وَ مَا أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَ يُقِيمُوا الصلَوةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكَوةَ وَ ذَلِك دِينُ الْقَيِّمَةِ(۵)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - كافران از اهل كتاب و مشركان (مى گفتند) ما دست از آئين خود بر نمى داريم تا دليل روشنى براى ما بيايد! ۲ - پيامبرى از سوى خدا كه صحيفه هاى پاكى را بر ما بخواند. ۳ - و در آن نوشته هاى صحيح و پر ارزش باشد. ۴ - ولى اهل كتاب (در دين خدا) اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه دليل روشن براى آنان آمد. ۵ - در حالى كه به آنها دستورى داده نشده بود جز اينكه خدا را پرستش كنند با كمال اخلاص ، و از شرك به توحيد باز گردند، نماز را برپا دارند، و زكات را ادا كنند، و اين است آئين مستقيم و صحيح و پايدار. تفسير : اين است آئين جاويدان در آغاز سوره به وضع اهل كتاب (يهود و نصارى ) و مشركان عرب قبل از ظهور اسلام پرداخته مى گويد: آنها مدعى بودند ما دست از آئين خود بر نمى داريم تا دليل روشنى و پيامبر مسلمى براى ما بيايد (لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكين حتى تاتيهم البينة ). پيامبرى كه از سوى خدا باشد، و صحيفه هاى پاك و پاكيزهاى را بر ما بخواند (رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة ). صحيفه هائى كه در آن نوشته هاى درست و موزون و ثابت و پر ارزش باشد
(فيها كتب قيمة ). آرى آنها قبل از ظهور پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين ادعائى را داشتند، ولى بعد از ظهور او و نزول كتاب آسمانيش صحنه عوض شد، و آنها در دين خدا اختلاف كردند و اهل كتاب اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه دليل روشن و پيامبر راستين و آشكار براى آنها آمد، (و ما تفرق الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جاءتهم البينة ). به اين ترتيب آيات فوق ادعاى اهل كتاب و مشركان را بازگو مى كند كه در آغاز اصرار داشتند كه اگر پيامبرى با دلائل روشن براى دعوت ما بيايد پذيرا مى شويم . ولى بعد از آمدنش از اين قول خود سرباز زدند، و با او به مقابله و ستيز برخاستند، جز گروهى كه طريق ايمان را پيش گرفتند. بنابراين آيه فوق شبيه چيزى است كه در سوره بقره آيه ۸۹ آمده است : و لما جائهم كتاب من عند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جائهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله على الكافرين : هنگامى كه از طرف خداوند كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانه هائى بود كه با خود داشتند، و پيش از آن به خود نويد فتح مى دادند، هنگامى كه اين كتاب و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد. مى دانيم اهل كتاب انتظار چنين ظهورى را داشتند، و قاعدة مشركان عرب كه اهل كتاب را از خود عالم تر و آگاه تر مى دانستند نيز در اين برنامه با آنها همصدا بودند، ولى بعد از تحقق آرزوهايشان مسير خود را تغيير دادند و به صف مخالفان پيوستند.
جمعى از مفسران اعتقاد ديگرى در تفسير اين آيات دارند، و آن اينكه : منظور اين است كه آنها واقعا نه بر حسب ادعا از آئين خود دست بر نمى داشتند و منفك و جدا نمى شدند، تا دليل روشنى به سراغشان آيد. ولى مفهوم اين سخن آن است كه بعد از آمدن چنين دليل روشنى ايمان آوردند، در حالى كه آيات بعد نشان مى دهد اين مطلب چنين نبود، مگر اينكه گفته شود منظور ايمان آوردن گروهى از آنها است هر چند در اقليت باشند، و به اصطلاح از قبيل موجبه جزئيه است ولى به هر حال اين تفسير بعيد به نظر مى رسد، و شايد به همين دليل فخر رازى در تفسير خود آيه نخست را از پيچيده ترين آيات قرآن مى شمرد كه در تضاد با آيات بعد است ، و بعد براى حل مشكل طرقى ذكر مى كند كه بهترين آن همان است كه ما در بالا آورديم . در اينجا تفسير سومى نيز وجود دارد و آن اينكه : منظور اين است كه خداوند مشركان و اهل كتاب را به حال خود رها نمى كند، تا زمانى كه به آنان اتمام حجت نمايد، و بينه اى بفرستد، و راه را به آنان نشان دهد و لذا پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را براى هدايت آنها فرستاد. در حقيقت اين آيه اشاره به قاعده لطف است كه در علم كلام مطرح مى باشد كه خداوند براى هر قوم و ملتى دلائل روشن را براى اتمام حجت خواهد فرستاد. به هر حال منظور از «بينه » در اينجا دليل روشن است كه مصداق آن طبق آيه دوم شخص «رسول الله » است ، در حالى كه قرآن مجيد را بر زبان داشت .
«صحف » جمع «صحيفه » به معنى اوراقى است كه چيزى بر آن مى نويسند، و منظور از آن در اينجا محتواى اوراق است ، زيرا مى دانيم پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هرگز چيزى را از روى اوراق نمى خواند. و منظور از «مطهره » پاك بودن آن از هر گونه شرك و كذب و دروغ و باطل است ، و مطهر از اينكه شياطين جن و انس در آن دخالت كنند. همانگونه كه در آيه ۴۲ فصلت آمده است : لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه : هيچگونه باطلى نه از پيش رو، و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آيد. جمله «فيها كتب قيمة » اشاره به اين است كه در اين صحف آسمانى مطالبى نوشته شده كه از هر گونه انحراف و اعوجاج و كجى بركنار است . بنابراين «كتب » به معنى مكتوبات است و يا به معنى احكام و مقرراتى كه از ناحيه خداوند تعيين شده است ، زيرا كتابت به معنى تعيين حكم نيز آمده ، چنانكه مى فرمايد: كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم روزه بر شما مقرر شد همانگونه كه بر پيشينيان مقرر گرديد (بقره ۱۸۳). و به اين ترتيب «قيمة » به معنى صاف و مستقيم ، يا محكم و پابرجا، يا ارزشمند و پربها، و يا همه اين مفاهيم در آن جمع است . اين احتمال نيز داده شده كه چون قرآن تمام محتواى كتب پيشين را با اضافات فراوانى در بر دارد و لذا گفته شده كه در آن كتب قيمه گذشته است . قابل توجه اينكه در آيه اول اهل كتاب مقدم بر مشركان ذكر شده اند، و در آيه چهارم تنها سخن از اهل كتاب است و از مشركان سخنى به ميان نيامده ، در حالى كه آيه ناظر به هر دو است . اين تعبيرات ظاهرا به خاطر آن است كه اهل كتاب در اين برنامه ها اصل و اساس بودند، و مشركان تابع آنها، و يا به خاطر آن است كه اهل كتاب
در خور مذمت بيشترى بودند، چرا كه آنها علما و دانشمندان فراوانى داشتند، و از اين نظر در سطحى بالاتر از مشركان قرار گرفته بودند، بنابراين مخالفت آنها زشت تر و ناپسندتر بود و در خور سرزنش فراوان . سپس اهل كتاب و به تبع آنها مشركان را مورد ملامت قرار داده ، مى گويد: چرا در اين آئين جديد اختلاف كردند، بعضى مؤ من و بعضى كافر شدند، در حالى كه در اين آئين دستورى به آنها داده نشده است جز اينكه خدا را پرستش كنند، و عبادت او را از عبادت غير او خالص سازند، و از هر گونه شرك باز گردند و متمايل به توحيد شوند، نماز را بر پا دارند و زكات را ادا كنند (و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤ توا الزكاة ). سپس مى افزايد: «و اين است آئين مستقيم و پايدار» (و ذلك دين القيمة ). در اينكه منظور از «و ما امروا»... در اينجا چيست جمعى گفته اند منظور اين است كه اهل كتاب در آئين خودشان مساءله توحيد و نماز و زكات وجود داشته و اينها مسائلى است ثابت ، ولى آنها به اين دستورات نيز وفادار نمانده اند. ديگر اينكه در آئين اسلام دستورى جز توحيد خالص و نماز و زكات و مانند
آن نيامده ، و اينها امورى هستند شناخته شده ، چرا از قبول آن سرباز مى زنند؟ و در پذيرش آن اختلاف مى كنند. معنى دوم نزديك تر به نظر مى رسد، زيرا به دنبال آيه قبل كه سخن از اختلاف آنها در پذيرش آئين جديد مى گفت مناسب همين است كه «امروا» ناظر به آئين جديد باشد. از اين گذشته معنى اول تنها در باره اهل كتاب صادق است و مشركان را شامل نمى شود، در حالى كه معنى دوم همگان را شامل مى شود. منظور از «دين » كه بايد آن را براى خدا خالص كنند به عقيده بعضى از مفسران همان «عبادت » است ، و جمله «الا ليعبدوا الله » كه قبل از آن ذكر شده نيز همين معنى را تاءييد مى كند ولى اين احتمال وجود دارد كه منظور مجموعه دين و شريعت باشد، يعنى آنها ماءمور شده بودند كه خدا را پرستش كنند و دين و آئين خود را در تمام جهات خالص گردانند، اين معنى با گستردگى مفهوم دين سازگارتر است ، و جمله بعد «و ذلك دين القيمة » كه دين را به معنى وسيع مطرح كرده همين معنى را تاءييد مى كند. «حنفا» جمع «حنيف » از ماده حنف (بر وزن كنف ) به گفته راغب در مفردات به معنى تمايل يافتن از گمراهى به سوى راه مستقيم است ، و عرب تمام كسانى را كه حج بجا مى آوردند يا ختنه مى كردند حنيف مى ناميد، اشاره به اينكه آنها بر آئين ابراهيم بوده اند و احنف به كسى گفته مى شود كه پاى او كث باشد. رويهمرفته از كتب مختلف لغت چنين به دست مى آيد كه اين واژه در اصل به معنى انحراف و كجى بوده ، منتها در قرآن و اخبار اسلامى به معنى انحراف از شرك به سوى توحيد و هدايت به كار رفته است .
انتخاب اين تعبير ممكن است در اصل به اين دليل باشد كه جامعه هاى بت پرست هر كسى كه آئين آنها را رها مى كرد و به سوى توحيد گام بر مى داشت او را حنيف (منحرف ) مى شمردند، و تدريجا اين تعبير براى پويندگان راه توحيد به عنوان يك تعبير رائج شناخته شد كه در حقيقت مفهومش انحراف از ضلالت به هدايت بود، و لازمه آن همان توحيد خالص و اعتدال كامل و اجتناب از هر گونه افراط و تفريط است ، ولى نبايد فراموش كرد كه اينها معانى ثانوى اين كلمه است . جمله «و ذلك دين القيمة » اشاره به آن است كه اين اصول يعنى توحيد خالص و نماز (توجه به خالق ) و زكات (توجه به خلق ) از اصول ثابت و پابرجاى همه اديان است ، بلكه مى توان گفت اينها در متن فطرت آدمى قرار دارد. زيرا از يكسو سرنوشت انسان بر مساءله توحيد است ، و از سوى ديگر فطرتش او را دعوت به شكر منعم و معرفت و شناخت او مى كند، و از سوى سوم روح اجتماعى و مدنيت انسان او را به سوى كمك به محرومان فرا مى خواند. بنابراين ريشه اين دستورات به صورت كلى در اعماق همه فطرتها جاى دارد، لذا در متن تعليمات همه انبياى پيشين و پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قرار گرفته است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |