تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
َسوره الم نشرح
ََمقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۸ آيه است
محتوى و فضيلت سوره ا لم نشرح معروف اين است كه اين سوره بعد از سوره و الضحى نازل شده است و محتواى آن نيز همين مطلب را تاييد مى كند چرا كه در اين سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شمرده شده است در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره و الضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در سوره ا لم نشرح آمده است مواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود اما مواهب سه گانه اين سوره همه جنبه معنوى دارد و عمده اين سوره بر سه محور دور مى زند: يكى بيان همين نعمتهاى سه گانه و ديگر بشارت به پيامبر از نظر بر طرف شدن مشكلات دعوت او در آينده و ديگر توجه به خداوند يگانه و تحريص و ترغيب به عبادت و نيايش . و به همين دليل در روايات اهل بيت (عليهمالسلام ) چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم اين دو به منزله يك سوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براى اينكه يك سوره كامل خوانده شود هر دو را با هم مى خوانند. در ميان اهل سنت نيز بعضى طرفدار اين نظريه هستند چنانكه فخر رازى از طاووس و عمر بن عبد العزيز نقل كرده كه آنها نيز مى گفتند اين دو سوره سوره واحده است و در يك ركعت هر دو را تلاوت مى كردند و ميان اين دو بسم الله را حذف مى كردند (ولى طبق فتاواى فقهاى ما بسم الله در هر دو بايد باشد و اينكه مرحوم طبرسى در مجمع البيان نقل كرده كه فقهاى ما بسم الله را حذف مى كنند درست به نظر نمى رسد). عجب اينكه فخر رازى بعد از ذكر قول كسانى كه آنها را سوره واحده مى گويند، مى گويد اين سخن درست نيست زيرا محتواى آن دو با هم فرق دارد
سوره و الضحى هنگامى نازل شد كه رسول خدا از ايذاء كفار ناراحت بود و در محنت و اندوه بسر مى برد در حالى كه دومى وقتى نازل شد كه پيغمبر خوشحال و شادمان بود اين دو چگونه با هم جمع مى شود. ولى اين استدلال عجيبى است چرا كه هر دو سوره سخن از زندگى گذشته پيغمبر مى گويد و اين در حالى بود كه بسيارى از مشكلات را پشت سر نهاده و قلب پاك او غرق اميد و سرور بوده است هر دو سوره از مواهب الهى سخن مى گويد و گذشته سخت و پر محنت را يادآور مى شود تا مايه تسلى خاطر پيامبر و اميدوارى بيشتر و كاملتر گردد. به هر حال پيوند نزديك محتواى اين دو سوره چيزى نيست كه قابل شك و ترديد باشد نظير همين معنى در سوره فيل و قريش نيز خواهد آمد انشاء الله در اينكه اين سوره (ا لم نشرح ) در مكه نازل شده يا مدينه از بيانات فوق روشن مى شود كه در مكه نازل شده است ولى با توجه آيه و رفعنا لك ذكرك : ما نام تو را بلند كرديم بعضى معتقدند كه در مدينه نازل شده است در آن زمان كه آوازه اسلام و پيامبر همه جا را گرفته بود ولى انصاف اين است كه اين دليل قانع كننده نمى باشد زيرا پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با تمام مشكلاتى كه در مكه داشت بلند آوازه بود و در تمام محافل سخن از قيام و رسالت و دعوت او بود و به وسيله اجتماع سالانه حج اين آوازه به ساير مناطق حجاز مخصوصا مدينه رسيد. در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه فرمود: من قراءها اعطى من الاجر كمن لقى محمدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مغتما ففرج عنه : هر كس اين سوره را بخواند پاداش كسى را دارد كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را غمگين ديده و اندوه را از قلب او زدوده است .
ََآيه ۱ - ۸
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَ لَمْ نَشرَحْ لَك صدْرَك (۱) وَ وَضعْنَا عَنك وِزْرَك (۲) الَّذِى أَنقَض ظهْرَك (۳) وَ رَفَعْنَا لَك ذِكْرَك (۴) فَإِنَّ مَعَ الْعُسرِ يُسراً(۵) إِنَّ مَعَ الْعُسرِ يُسراً(۶) فَإِذَا فَرَغْت فَانصب (۷) وَ إِلى رَبِّك فَارْغَب (۸)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم ؟ ۲ - و بار سنگين را از تو بر نداشتيم ؟ ۳ - همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد. ۴ - و آوازه تو را بلند كرديم . ۵ - بنابراين مسلما با سختى آسانى است . ۶ - و مسلما با سختى آسانى است . ۷ - پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز! ۸- و به سوى پروردگارت توجه كن . تفسير : ما تو را مشمول انواع نعمتها ساختيم لحن آيات آميخته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلى و دلدارى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است . در نخستين آيه به مهمترين موهبت الهى اشاره كرده مى فرمايد: آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم (ا لم نشرح لك صدرك ). «نشرح » از ماده شرح در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى گسترش دادن قطعات گوشت و توليد ورقه هاى نازكتر است سپس مى افزايد منظور از شرح صدر گسترش آن به وسيله نور الهى و سكينه و آرامش خداداد مى باشد و بعد مى گويد شرح دادن مشكلات سخن به معنى گسترش آن و توضيح معانى مخفى است به هر حال شك نيست كه منظور از شرح صدر در اينجا معنى كنائى آن است و آن توسعه دادن به روح و فكر پيامبر است و اين توسعه مى تواند
مفهوم وسيعى داشته باشد كه هم وسعت علمى پيامبر را از طريق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و كارشكنيهاى دشمنان و مخالفان . و لذا هنگامى كه موسى بن عمران ماءموريت دعوت فرعون طغيانگر را پيدا مى كند اذهب الى فرعون انه طغى بلافاصله عرض مى كند رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى خداوندا سينه ام را گشاده ساز و كار را بر من آسان كن (طه ۲۵ - ۲۶). و در جائى ديگر خطاب به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت اكنون كه چنين است منتظر فرمان پروردگارت باش استقامت و شكيبائى كن و مانند يونس مباش (كه بر اثر ترك شكيبائى لازم گرفتار آن همه مشكلات و مرارت شد) (قلم - ۴۸). شرح صدر در حقيقت نقطه مقابل ضيق صدر است چنانكه در آيه ۹۷ سوره حجر مى خوانيم و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون : ما مى دانيم كه سينه تو بخاطر گفتگوهاى (مغرضانه ) آنها تنگ مى شود اصولا هيچ رهبر بزرگى نمى تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشكلات رود و آن كس كه رسالتش از همه عظيم تر است (مانند پيغمبر اكرم ) شرح صدر او بايد از همه بيشتر باشد طوفانها آرامش اقيانوس روح او را بر هم نزند مشكلات او را به زانو در نياورد كارشكنيهاى دشمنان ماءيوسش نسازد سؤ الات از مسائل پيچيده او را در تنگنا قرار ندهد و اين عظيم ترين هديه الهى به رسول الله بود. و لذا در حديثى آمده است كه پيامبر مى فرمايد: من تقاضائى از پروردگارم كردم و دوست مى داشتم اين تقاضا را نمى كردم عرض كردم خداوندا پيامبران قبل از من بعضى جريان باد در اختيارشان قرار دادى ، و بعضى مردگان را زنده مى كردند، خداوند به من فرمود: آيا تو يتيم نبودى پناهت دادم ؟ گفتم آرى ،
فرمود: آيا گمشده نبودى هدايتت كردم ؟ عرض كردم : آرى ، اى پروردگار! فرمود: آيا سينه تو را گشاده ، و پشتت را سبكبار نكردم ؟ عرض كردم : آرى اى پروردگار! اين نشان مى دهد كه نعمت شرح صدر ما فوق معجزات انبيا است ، و به راستى اگر كسى حالات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دقيقا مطالعه كند و ميزان شرح صدر او را در حوادث سخت و پيچيده دوران عمرش بنگرد يقين مى كند كه اين از طريق عادى ممكن نيست ، اين يك تاءييد الهى و ربانى است . در اينجا بعضى گفته اند كه منظور از شرح صدر همان حادثه اى است كه در طفوليت يا جوانى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واقع شد كه فرشتگان آسمان آمدند و سينه او را شكافتند و قلبش را بيرون آورده شستشو دادند، و آن را از علم و دانش و راءفت و رحمت پر كردند. بديهى است كه منظور از اين حديث اين قلب جسمانى نيست ، بلكه كنايه و اشاره اى است به امدادهاى الهى از نظر روحى و تقويت عزم و اراده پيغمبر و پاكسازى او از هر گونه نقايص اخلاقى و وسوسه هاى شيطانى . ولى به هر حال دليلى نداريم كه آيه مورد بحث اشاره به خصوص اين ماجرا باشد، بلكه مفهومى گسترده و وسيع دارد كه اين داستان ممكن است مصداقى از آن محسوب شود. و به خاطر همين شرح صدر بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عاليترين وجهى مشكلات رسالت را پشت سر گذاشت ، و وظائف خود را در اين طريق به خوبى انجام داد
سپس به ذكر موهبت ديگرى از مواهب عظيم خود به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرداخته مى افزايد: «آيا ما بار سنگين را از تو برنداشتيم !؟» (و وضعنا عنك وزرك ). همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد (الذى انقض ظهرك ). «وزر» در لغت به معنى سنگينى است ، واژه «وزير» نيز از همين معنى مشتق شده است ، چون بارهاى سنگين حكومت را بر دوش مى كشد، و گناهان را نيز به همين جهت وزر گويند چرا كه بار سنگينى است بر دوش گنهكار. «انقض » از ماده «نقض » به معنى گشودن گره طناب ، يا جدا كردن قسمتهاى به هم فشرده ساختمان است ، و «انتقاض » به صدائى گفته مى شود كه به هنگام جدا شدن قطعات ساختمان از يكديگر بگوش مى رسد، و يا صداى مهره هاى كمر به هنگامى كه زير بار سنگينى قرار مى گيرد. اين كلمه در مورد شكستن پيمانها و قراردادها نيز به كار مى رود و مى گويند فلانكس نقض عهد كرد. به اين ترتيب آيه فوق مى گويد: خداوند آن بار سنگين و كمرشكن را از تو برداشت . اين كدام بار بود كه خداوند از پشت پيامبرش برداشت ؟ قرائن آيات به خوبى نشان مى دهد كه منظور همان مشكلات رسالت و نبوت ، و دعوت به سوى توحيد و يكتاپرستى ، و برچيدن آثار فساد از آن محيط بسيار آلوده بوده است ، نه تنها پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه همه پيغمبران در آغاز دعوت با چنين مشكلات عظيمى روبرو بودند، و تنها با امدادهاى الهى بر آنها پيروز مى شدند، منتها شرائط محيط و زمان پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از جهاتى سخت تر و سنگين تر بود.
بعضى نيز «وزر» را به معنى بار سنگين «وحى » در آغاز نزول ، تفسير كرده اند. بعضى نيز به ضلالت و گمراهى و لجاج و عناد مشركان . و بعضى به اذيت و آزار فوق العاده آنها. و بعضى به اندوه ناشى از وفات عمويش ابو طالب و همسرش خديجه و بالاخره بعضى به مساءله عصمت و پاكى از گناه تفسير كرده اند. ولى ظاهرا همان تفسير اول از همه مناسب تر است ، و اينها شاخ و برگى براى آن محسوب مى شود. و در سومين موهبت مى فرمايد: «ما آوازه تو را بلند كرديم » (و رفعنا لك ذكرك ). نام تو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پيچيد، و از آن بهتر اينكه نام تو در كنار نام الله هر صبح و شام بر فراز ماذنه ها و هنگام اذان برده مى شود، و شهادت به رسالت تو، در كنار شهادت به توحيد و يگانگى خداوند نشان اسلام ، و دليل پذيرش اين آئين پاك است . چه افتخارى از اين برتر، و رفعت مقامى از اين بالاتر تصور مى شود؟! در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فرمود: جبرئيل به من گفت : خداوند متعال مى گويد: هنگامى كه نام من برده مى شود نام تو نيز همراه من ذكر مى شود (و در عظمت مقام تو همين بس ). تعبير به «لك » (براى تو) تاءكيدى است بر اينكه نام و آوازه پيامبر را عليرغم تمام آن كارشكنيها و دشمنيها بلند ساخت .
در اينجا سؤ الى مطرح است كه اين سوره در مكه نازل شده در حالى كه گسترش اسلام ، و حل مشكلات رسالت ، و برداشتن بارهاى سنگين از دوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بلند شدن آوازه او در اقطار جهان ، در مدينه واقع شد. در پاسخ اين سؤ ال بعضى گفته اند: منظور اين است كه بشارت آن قبلا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده شد، و همان بود كه بار اندوه و غم را از دل او برداشت ، و گاه گفته اند: فعل ماضى در اينجا معنى مستقبل را مى بخشد، و نويدى است نسبت به آينده . ولى حق اين است كه قسمتى از اين امور در مكه مخصوصا در اواخر دوران سيزده ساله اى كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه مشغول به دعوت مردم بود تحقق يافت ، ايمان در قلوب عده زيادى نفوذ كرد، و مشكلات نسبة كمتر شد اسم و آوازه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، همه جا پيچيد، و زمينه براى پيروزيهاى بزرگ آينده فراهم گشت . جالب اينكه «حسان بن ثابت » شاعر معروف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدح آن حضرت به مضمون همين آيه در شكل زيبائى اشاره كرده ، مى گويد: و ضم الاله اسم النبى الى اسمه اذا قال فى الخمس المؤ ذن اشهد و شق له من اسمه ليجله فذو العرش محمود و هذا محمد خداوند اسم پيامبر را به اسم خود ضميمه كرد در آن هنگام كه مؤ ذن در پنج نوبت اشهد... مى گويد. و از نام خود نامى براى او انتخاب كرد تا احترامش كند لذا خداوند صاحب عرش محمود است و او محمد است ! سيمرغ فهم هيچكس از انبيا نرفت آنجا كه تو به بال كرامت پريده اى
هر يك بقدر خويش بجائى رسيده اند آنجا كه جاى نيست بجائى رسيده اى در آيه بعد به پيامبرش مهمترين بشارت را مى دهد و انوار اميد را بر قلب پاكش مى پاشد، و مى فرمايد: قطعا با سختى آسانى است (فان مع العسر يسرى ) باز تاءكيد مى كند قطعا با سختى آسانى است (ان مع العسر يسرى ) غم مخور مشكلات و سختيها به اين صورت باقى نمى ماند، كارشكنيهاى دشمنان براى هميشه ادامه نخواهد يافت ، و محروميتهاى مادى و مشكلات اقتصادى و فقر مسلمين به همين صورت ادامه نمى يابد. آن كس كه تحمل مشكلات كند، و در برابر طوفانها ايستادگى به خرج دهد روزى ميوه شيرين آن را ميچشد، روزى كه فرياد دشمنان خاموش ، كارشكنيها بى رنگ ، جاده هاى پيشرفت و تكامل صاف ، و پيمودن مسير حق آسان خواهد شد. گرچه بعضى از مفسران اين آيات را اشاره به فقر مالى عمومى مسلمانان در آغاز ظهور اسلام شمرده اند، ولى گستردگى مفهوم آيات همه مشكلات را شامل مى شود، اين دو آيه به صورتى مطرح شده كه اختصاص به شخص پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و زمان آن حضرت نيز ندارد و بلكه به صورت يك قاعده كلى و به عنوان تعليلى بر مباحث سابق مطرح است ، و به همه انسانهاى مؤ من مخلص و تلاشگر نويد مى دهد كه هميشه در كنار سختيها آسانيها است ، حتى تعبير به «'» (بعد نمى كند بلكه تعبير به «'مع » كه نشانه همراهى است مى كند. آرى چنين است كه با هر مشكلى آسانى آميخته ، و با هر صعوبتى سهولتى همراه است ، و اين دو هميشه با هم بوده و با هم خواهند بود.
اين نويد و وعده الهى است كه دل را نور و صفا مى بخشد، و به پيروزيها اميدوار مى كند، و گرد و غبار ياس و نوميدى را از صفحه روح انسان مى زدايد. در حديثى آمده است كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: و اعلم ان مع العسر يسرا، و ان مع الصبر النصر، و ان الفرج مع الكرب : بدان كه با سختيها آسانى است ، و با صبر پيروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشايش است و در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : زنى شكايت همسرش را نزد آن حضرت برد كه او چيزى بر من انفاق نمى كند، در حالى كه همسرش واقعا تنگدست بود، على (عليه السلام ) از اينكه همسر او را به زندان بيفكند خوددارى كرد، و در جواب فرمود: ان مع العسر يسرا (و او را به صبر و شكيبائى دعوت كرد) آرى : صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند بر اثر صبر نوبت ظفر آيد سپس در آخرين آيات اين سوره مى فرمايد: پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز (فاذا فرغت فانصب ). هرگز بيكار نمان ، تلاش و كوشش را كنار مگذار، پيوسته مشغول مجاهده باش و پايان مهمى را آغاز مهم ديگر قرار ده . و در تمام اين احوال به خدا تكيه كن و به سوى پروردگارت توجه نما (و الى ربك فارغب ).
رضايت او را بطلب ، و خشنودى او را جستجو كن ، و به سوى قرب جوارش بشتاب . مطابق آنچه گفته شد آيه مفهوم گسترده اى دارد كه فراغت از هر مهمى ، و پرداختن به مهم ديگر را شامل مى شود، و جهت گيرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصيه مى كند، ولى غالب مفسران معانى محدودى براى آيه ذكر كرده اند كه مى توان هر يك از آنها را به عنوان مصداقى پذيرفت : جمعى گفته اند منظور اين است هنگامى كه از نماز واجب فراغت يافتى به دعا پرداز و از خدا تمنا كن تا هر چه مى خواهى به تو بدهد. يا اينكه هنگامى كه از فرائض فارغ شدى براى نافله شب برخيز. يا اينكه هنگامى كه از دنيا فارغ شدى به امور آخرت و عبادت و نماز پروردگارت بپرداز. يا اينكه هنگامى كه از واجبات فراغت پيدا كردى به مستحباتى كه خدا دستور داده توجه كن . يا اينكه هنگامى كه از جهاد با دشمن فارغ شدى به عبادت برخيز. يا اينكه هنگامى كه از جهاد با دشمن فارغ شدى به جهاد نفس پرداز. يا اينكه هنگامى از اداى رسالت فارغ شدى به تقاضاى شفاعت برخيز! در روايات متعددى كه دانشمند معروف اهل سنت حافظ «حاكم حسكانى » در «شواهد التنزيل » نقل كرده از امام صادق چنين آمده است كه فرمود: يعنى هنگامى كه فراغت يافتى على را به ولايت نصب كن . قرطبى نيز در تفسير خود از بعضى نقل كرده است كه معناى آيه اين است هنگامى كه فراغت يافتى امامى را كه جانشين تو است نصب كن (هر چند
نامبرده خودش اين معنى را نپذيرفته است ). با توجه به اينكه در آيه شريفه موضوع «فراغت » معين نشده است و «فانصب » از ماده «نصب » (بر وزن نسب ) به معنى تعب و زحمت است آيه بيانگر يك اصل كلى و فراگير است ، و هدف آن است كه پيامبر را به عنوان يك الگو و سرمشق از اشتغال به استراحت بعد از پايان يك امر مهم باز دارد، و تلاش مستمر و پى گير را در زندگى به او گوشزد كند. با توجه به اين معنى روشن مى شود كه تمام تفاسير فوق صحيح است ولى هر كدام به عنوان يك مصداق از اين معنى فراگير و عام . و چه برنامه سازنده و مؤ ثرى كه رمز پيروزى و تكامل در آن نهفته است ، اصولا بيكار بودن و فراغت كامل مايه خستگى ، كم شدن نشاط، تنبلى و فرسودگى ، و در بسيارى از مواقع مايه فساد و تباهى و انواع گناهان است . قابل توجه اينكه آمارها نشان مى دهد كه به هنگام تعطيلات مؤ سسات آموزشى ميزان فساد گاهى تا هفت برابر بالا مى رود! به هر حال مجموعه اين سوره بيانگر عنايت خاص الهى به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تسلى او در برابر مشكلات ، و وعده نصرت و تاءييد او در برابر مشكلات و فراز و نشيبهاى راه رسالت است . و در عين حال مجموعه اى است اميدبخش سازنده و حيات آفرين براى همه انسانها و همه رهروان راه حق . نكته ها : ۱ - همانگونه كه در بالا اشاره كرده ايم در روايات متعددى آمده است كه
منظور از آيه «فاذا فرغت فانصب » (به عنوان بيان يك مصداق ) نصب امير - مؤ منان على (عليه السلام ) به خلافت بعد از انجام امر رسالت است . آلوسى در «روح المعانى » بعد از نقل اين سخن از بعضى از «اماميه » مى گويد: آنها «فانصب » را با كسر «ص » خوانده اند، و به فرض كه چنين باشد دليلى بر اين نمى شود كه منظور نصب على بن ابيطالب باشد، سپس از زمخشرى در كشاف نقل مى كند كه اگر براى شيعه چنين تفسيرى ممكن باشد ناصبيها (دشمنان على (عليه السلام ) نيز مى توانند آن را به عنوان دستور به نصب (به معنى بغض على بن ابيطالب ) تفسير كنند!. زيرا «انصب » (بفتح ص ) به معنى خود را به تعب بينداز و جد و جهد كن آمده در حالى كه «انصب » (به كسر «ص » ) دستور به نصب كردن و بالا بردن و برپا داشتن است . اين مفسران چنين پنداشته اند كه «شيعه » قرائت آيه را تغيير مى دهد، تا براى مساءله ولايت به آن استدلال كند، در حالى كه هرگز نياز به چنين تغييرى نيست ، بلكه همين قرائت معروف و شناخته شده براى تفسير مزبور كافى است ، زيرا مى گويد بعد از فراغت از امر مهمى مانند رسالت براى امر مهم ديگرى مانند ولايت تلاش و كوشش كن ، و اين به عنوان يك مصداق ، كاملا قابل قبول است ، و مى دانيم پيامبر طبق حديث معروف غدير و احاديث فراوان ديگر كه در كتب همه علماى اسلام آمده است تلاش پى گير و مستمرى در اين زمينه داشت . اما چقدر زننده است كه دانشمندى همچون زمخشرى كه على (عليه السلام ) را به عنوان چهارمين پيشواى بزرگ اسلام و جانشين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى شمرد به خود اجازه دهد كه بگويد ناصبيها نيز حق دارند آيه را به بغض على بن ابيطالب
تفسير كنند، چه تعبير ركيك و زننده اى ؟ آنهم از چنين مفسرى ؟ راستى تعصب چه پيامدهاى زشتى كه ندارد؟! ۲ - دانشمند معروف معتزلى «ابن ابى الحديد» در شرح «نهج البلاغه » از زبير بن بكار كه به گفته او نه شيعه بود و نه با معاويه دشمنى داشت بلكه از على (عليه السلام ) جدا شد و كناره گيرى كرد، و به مخالفان پيوست او از فرزند مغيرة بن شعبه نقل مى كند كه پدرم «مغيره » از عقل و درايت معاويه سخن بسيار مى گفت ، و از طرز تفكرش اعجاب داشت ، ولى شبى از نزد او آمد در حالى كه بسيار غمگين و ناراحت بود فهميدم مساءله مهمى رخ داده است از او سؤ ال كردم ديدم از معاويه شديدا بدگوئى مى كند، علت را سؤ ال كردم گفت : امشب با او خلوت كرده بودم ، و به او گفتم تو به مقاماتى كه مى خواستى رسيدى ، اكنون در عدالت و گسترش خيرات بكوش ، زيرا سن تو بالا رفته است ، نسبت به بنى هاشم نيز نيكى كن ، چرا كه امروز تهديدى براى تو محسوب نمى شوند، و اين سبب نام نيك براى تو مى شود. او در پاسخ گفت : هيهات چه نامى از من باقى مى ماند؟ خليفه اول و دوم آن همه كار كردند چه نامى از آنها باقى مانده ؟ ولى شما ابن ابى كبشه (محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )) را بنگريد كه هر روز پنج مرتبه نام او را بر فراز ماذنه ها به صورت «اشهد ان محمدا رسول الله » مى برند، اى بيچاره ! چه كارى بعد از او باقى مى ماند؟ و چه نامى براى ما خواهد ماند؟ نه به خدا سوگند مگر اينكه اين وضع دگرگون گردد و نام پيامبر مدفون شود! ولى به مقتضاى و رفعنا لك ذكرك خدا خواسته است كه اين نام در سراسر
تاريخ و در تمام جهان بشريت بلندآوازه باشد چه ديگران بپسندند يا نپسندند؟ خشنود باشند يا ناخشنود؟ اصلا اين تعبيرات را اگر بشكافيم چه معنى خواهد داشت ؟! لا حول و لا قوة الا بالله !. خداوندا! قلب ما را از حب ذات تهى كن و از عشق خودت مملو ساز. پروردگارا! تو خود وعده دادهاى كه با هر مشكلى راحتى و آسودگى است ، مسلمين امروز را از اين مشكلات عظيم و ناملائماتى كه از ناحيه دشمنان به آنها مى رسد آسوده ساز. بارالها! نعمتها و مواهب تو بر ما فراوان است به ما توفيق شكرگزارى آنها را مرحمت فرما. آمين يا رب العالمين
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |