تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۴

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۶۷

ََآيه ۱ - ۱۱

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشى (۱) وَ النهَارِ إِذَا تجَلى (۲) وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الاُنثى (۳) إِنَّ سعْيَكمْ لَشتى (۴) فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقَى (۵) وَ صدَّقَ بِالحُْسنى (۶) فَسنُيَسرُهُ لِلْيُسرَى (۷) وَ أَمَّا مَن بخِلَ وَ استَغْنى (۸) وَ كَذَّب بِالحُْسنى (۹) فَسنُيَسرُهُ لِلْعُسرَى (۱۰) وَ مَا يُغْنى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى (۱۱)

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۶۸

ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - قسم به شب در آن هنگام كه جهان را بپوشاند. ۲ - و قسم به روز هنگامى كه تجلى كند. ۳ - و قسم به آن كس كه جنس مذكر و مؤ نث را آفريد. ۴ - كه سعى و تلاش شما مختلف است : ۵ - اما آن كس كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزگارى پيش گيرد. ۶ - و جزاى نيك (الهى ) را تصديق كند. ۷ - ما او را در مسير آسانى قرار مى دهيم . ۸ - اما كسى كه بخل ورزد و از اين طريق بى نيازى طلبد. ۹ - و پاداش نيك (الهى ) را تكذيب كند. ۱۰ - ما به زودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم . ۱۱ - و در آن هنگام كه (در جهنم يا قبر) سقوط مى كند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت ! شاءن نزول مفسران براى كل اين سوره شاءن نزولى از ابن عباس نقل كرده اند كه ما مطابق آنچه مرحوم طبرسى در مجمع البيان آورده است روايت را مى آوريم : مردى در ميان مسلمانان بود كه شاخه يكى از درختان خرماى او

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۶۹

بالاى خانه مرد فقير عيالمندى قرار گرفته بود، صاحب نخل هنگامى كه بالاى درخت مى رفت تا خرماها را بچيند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقير مى افتاد، و كودكانش آن را برمى داشتند، آن مرد از نخل فرود مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت (و آنقدر بخيل و سنگدل بود كه ) اگر خرما را در دهان يكى از آنها مى ديد انگشتش را در داخل دهان او مى كرد تا خرما را بيرون آورد!. مرد فقير به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شكايت آورد پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: برو تا به كارت رسيدگى كنم . سپس ‍ صاحب نخل را ملاقات كرد و فرمود: اين درختى كه شاخه هايش بالاى خانه فلانكس آمده است به من مى دهى تا در مقابل آن نخلى در بهشت از آن تو باشد، مرد گفت : من درختان نخل بسيارى دارم ، و خرماى هيچ كدام به خوبى اين درخت نيست (و حاضر به چنين معامله اى نيستم ). كسى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين سخن را شنيد، عرض كرد: اى رسول خدا! اگر من بروم و اين درخت را از اين مرد خريدارى و واگذار كنم ، شما همان چيزى را كه به او مى داديد به من عطا خواهى كرد؟ فرمود: آرى . آن مرد رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفتگو كرد، صاحب نخل گفت : آيا مى دانى كه محمد حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل اين به من بدهد (و من نپذيرفتم ) و گفتم من از خرماى اين بسيار لذت مى برم و نخل فراوان دارم و هيچ كدام خرمايش به اين خوبى نيست . خريدار گفت : آيا مى خواهى آن را بفروشى يا نه ؟ گفت : نمى فروشم مگر آنكه مبلغى را كه گمان نمى كنم كسى بدهد به من بدهى گفت چه مبلغ ؟ گفت چهل نخل . خريدار تعجب كرد و گفت عجب بهاى سنگينى براى نخلى كه كج شده مطالبه مى كنى ، چهل نخل

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۰

سپس بعد از كمى سكوت گفت : بسيار خوب ، چهل نخل به تو مى دهم . فروشنده (طمعكار) گفت اگر راست مى گوئى چند نفر را به عنوان شهود بطلب ! اتفاقا گروهى از آنجا مى گذشتند آنها را صدا زد، و بر اين معامله شاهد گرفت . سپس خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و عرض كرد اى رسول خدا! نخل به ملك من در آمد و تقديم (محضر مباركتان ) مى كنم . رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه گفت اين نخل از آن تو و فرزندان تو است . اينجا بود كه سوره و الليل نازل شد (و گفتنيها را درباره بخيلان و سخاوتمندان گفت ). در بعضى از روايات آمده كه مرد خريدار شخصى بنام ابوالدحداح بود. تفسير : تقوا و امدادهاى الهى باز در آغاز اين سوره به سه سوگند تفكرانگيز از مخلوقات و خالق عالم برخورد مى كنيم ، مى فرمايد: به شب در آن هنگام كه جهان را بپوشاند سوگند (و الليل اذا يغشى ). تعبير به «يغشى » ممكن است به خاطر آن باشد كه تاريكى شب همچون پرده اى بر نيمى از كره زمين مى افتد، و آن را زير پوشش خود قرار مى دهد،

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۱

و يا به خاطر اينكه چهره روز يا چهره آفتاب عالمتاب با فرا رسيدن آن پوشانده مى شود، و به هر حال اشاره اى است به اهميت شب و نقش ‍ مؤ ثر آن در زندگى انسانها، از تعديل حرارت آفتاب گرفته ، تا مساءله آرامش و سكون همه موجودات زنده در پرتو آن ، و نيز عبادت شب زنده داران بيدار دل و آگاه . سپس به سراغ سوگند ديگرى مى رود و مى افزايد: و قسم به روز هنگامى كه آشكار و ظاهر گردد (و النهار اذا تجلى ). و اين از آن لحظه اى است كه سپيده صبح پرده ظلمانى شب را مى شكافد و تاريكيها را به عقب مى راند و بر تمام پهنه آسمان حاكم مى شود، و همه چيز را غرق نور و روشنائى مى كند همان نورى كه رمز حركت و حيات و مايه پرورش تمام موجودات زنده است . در قرآن مجيد زياد بر مساءله نظام «نور» و «ظلمت ،» و تاءثير آنها در زندگى بشر توجه داده شده ، چرا كه دو نعمت بزرگ دائمى و دو آيت از آيات مهم پروردگار است . و بعد به سراغ آخرين قسم رفته ، مى فرمايد: و سوگند به آن كس ‍ كه

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۲

جنس مذكر و مؤ نث را آفريد (و ما خلق الذكر و الانثى ). چرا كه وجود اين دو جنس در عالم انسان و حيوان و نبات و دگرگونيهائى كه از لحظه انعقاد نطفه تا هنگام تولد رخ مى دهد، و ويژگيهائى كه هر يك از دو جنس به تناسب فعاليتها و برنامه هايشان دارند، و اسرار فراوانى كه در مفهوم جنسيت نهفته است ، همه نشانه ها و آياتى است از جهان بزرگ آفرينش ، كه از طريق آن مى توان به عظمت آفريننده آن واقف شد. تعبير به ما (چيزى ) در اينجا درباره خداوند كنايه از عظمت فوق - العاده ذات پاك او و ابهامى است كه از اين نظر در اين قسمت حاكم است ، به طورى كه او را برتر از خيال و قياس و گمان و وهم مى سازد. بعضى نيز گفته اند ما در اينجا مصدريه است ، و بنابر اين معنى جمله چنين مى شود. سوگند به آفرينش مذكر و مؤ نث ولى اين احتمال ضعيف به نظر مى رسد. در حقيقت دو سوگند اول و دوم اشاره به آيات آفاقى است و سوگند سوم اشاره به آيات انفسى . و سرانجام به هدف نهائى اين سوگندها مى رسد، و مى فرمايد: سعى و تلاش و كوشش شما در زندگى گوناگون و مختلف است (ان سعيكم لشتى ). جهت گيرى تلاشها و نتائج آن نيز كاملا مختلف و متفاوت مى باشد. اشاره به اينكه شما به هر حال در زندگى آرام نخواهيد گرفت ، و حتما به سعى و تلاشى دست مى زنيد، و نيروهاى خدا داد كه سرمايه هاى وجودتان است در مسيرى خرج مى شود، ببينيد سعى و تلاش شما در كدام مسير، به كدام سمت ، و داراى كدام نتيجه است ؟ نكند تمام سرمايه ها و استعدادهاى خود را به بهاى اندكى

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۳

بفروشيد، و يا بيهوده به هدر دهيد. «شتى » جمع «شتيت » از ماده «شت » (بر وزن شط) به معنى پراكنده كردن جمعيت است ، و در اينجا اشاره به تفاوت كوششهاى مردم از نظر كيفيت و هدف گيرى و نتيجه آنها است . سپس مردم را به دو گروه تقسيم كرده ، و ويژگيهاى هر يك را بر مى شمرد، و مى فرمايد: اما آن كس كه در راه خدا اعطا كند و پرهيزگارى پيشه نمايد... (فاما من اعطى و اتقى ). و به جزاى نيك الهى ايمان داشته باشد... (و صدق بالحسنى ). ما او را در مسير آسانى قرار مى دهيم و به سوى بهشت جاويدان هدايت مى كنيم (فسنيسره لليسرى ). منظور از «اعطى » همان انفاق در راه خدا و كمك به نيازمندان است . و تاءكيد بر «تقوى » به دنبال آن ممكن است اشاره به لزوم نيت پاك و قصد خالص به هنگام انفاق ، و تهيه اموال از طريق مشروع ، و انفاق آن نيز در طريق مشروع ، و خالى بودن از هر گونه منت و اذيت و آزار بوده باشد، چرا كه مجموعه اين اوصاف در عنوان تقوى جمع است . بعضى نيز گفته اند: «اعطى » اشاره به عبادات مالى است ، و «اتقى » اشاره به ساير عبادات ، و انجام واجبات ، و ترك محرمات است ، ولى تفسير اول هم با ظاهر آيه سازگارتر است ، و هم با شاءن نزولى كه در بالا آورديم . تصديق كردن «حسنى » ( «حسنى » مؤ نث «احسن » به معنى نيكوتر است )

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۴

اشاره به ايمان به پاداشهاى نيكوى الهى است ، همانگونه كه در شاءن نزول آمده بود كه ابو الدحداح با ايمان به پاداشهاى خداوند اموالش را انفاق كرد، در آيه ۹۵ نساء نيز مى خوانيم : و كلا وعد الله الحسنى : خداوند هر يك از آنها را وعده پاداش نيك داده است (حسنى در اين آيه نيز به معنى پاداش نيك است ). بعضى نيز گفته اند: منظور «شريعت حسنى » يعنى ايمان به آئين اسلام است كه بهترين آئينهاست . و بعضى آن را به كلمه لا اله الا الله يا شهادتين تفسير كرده اند. اما با توجه به سياق آيات و شاءن نزول ، و ذكر حسنى به معنى پاداش نيك در بسيارى از آيات قرآن تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد. جمله «فسنيسره لليسرى » ممكن است اشاره به توفيق الهى ، و آسان كردن امر طاعت بر چنين اشخاص بوده باشد، و يا گشودن راه بهشت به روى آنها و استقبال ملائكه و فرشتگان با تحيت و سلام از آنان ، و يا همه اينها!. مسلم است آنها كه راه انفاق و تقوى پيش مى گيرند، و به پاداشهاى بزرگ الهى مؤ من و دلگرمند، مشكلات براى آنها آسان مى شود، و در دنيا و آخرت از آرامش خاصى برخوردارند. از همه اينها گذشته ، ممكن است انفاقهاى مالى در ابتدا بر طبع انسان شاق و مشكل باشد، ولى با تكرار و ادامه راه چنان بر او آسان مى شود كه از آن لذت مى برد. چه بسيارند افراد سخاوتمندى كه از حضور ميهمان بر سر سفره خود شاد و به عكس اگر يك روز ميهمانى براى آنها نرسد ناراحتند، و اين نيز نوعى آسان كردن مشكلات براى آنها است . از اين نكته نيز نبايد غفلت كرد كه اصولا ايمان به معاد و پاداشهاى عظيم

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۵

الهى تحمل انواع مشكلات را براى انسان سهل و آسان مى كند، نه تنها مال كه جان خود را نيز در طبق اخلاص مى گذارد و به عشق شهادت در ميدان جهاد شركت مى كند، و از اين ايثارگرى خود لذت مى برد. «يسرى » از ماده «يسر» در اصل به معنى زين كردن اسب و لجام نمودن و آماده ساختن آن براى سوارى است ، و سپس به هر كار سهل و آسانى اطلاق شده است . در آيات بعد به نقطه مقابل اين گروه پرداخته ، مى فرمايد: اما كسى كه بخل ورزد و از اين طريق بى نيازى طلبد... (و اما من بخل و استغنى ). و پاداش نيك الهى را تكذيب كند... (و كذب بالحسنى ). ما به زودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم (فسنيسره للعسرى ). «بخل » در اينجا نقطه مقابل «اعطاء» است كه در گروه اول (گروه سخاوتمندان سعادتمند) بيان شد، «و استغنى » (بى نيازى بطلبد) يا بهانهاى است براى بخل ورزيدن ، و وسيله اى است براى ثروت اندوختن ، و يا اشاره به اين است كه او خود را از پاداشهاى الهى بى نياز مى شمرد، بر عكس گروه اول كه چشمشان دائما به لطف خدا است ، و يا خود را از اطاعت پروردگار مستغنى مى بيند و دائما آلوده گناه است . از ميان اين تفسيرهاى سه گانه تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد هر چند جمع ميان هر سه تفسير نيز ممكن است .

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۶

منظور از تكذيب «حسنى » همان انكار پاداشهاى قيامت است ، و يا انكار دين و آئين و روش نيكوى پيغمبران . تعبير «فسنيسره للعسرى » كه در واقع دو تعبير ظاهر متضاد است (ما راه آنها را به سوى مشكلات آسان مى سازيم ) نقطه مقابل «فسنيسره لليسرى » است به اين ترتيب كه خداوند گروه اول را مشمول توفيقات خود قرار مى دهد، و پيمودن راه اطاعت و انفاق را بر آنها آسان مى سازد، تا از مشكلات در زندگى رهائى يابند، ولى گروه دوم توفيقاتشان سلب شده پيمودن راه براى آنها مشكل مى شود، و در دنيا و آخرت مواجه با سختيها خواهند بود، و اصولا براى اين بخيلان بى ايمان انجام اعمال نيك و مخصوصا انفاق در راه خدا كار سخت و دشوار است ، در حالى كه براى گروه اول نشاطآور و روح افزا است . و در آخر آيه مورد بحث به اين بخيلان كور دل هشدار مى دهد و مى فرمايد: در آن هنگام كه او در قبر يا جهنم سقوط مى كند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت (و ما يغنى عنه ماله اذا تردى ). نه مى تواند اين اموال را با خود از اين دنيا ببرد، و نه اگر ببرد مانع سقوط او در آتش دوزخ خواهد شد. «ما» در آغاز اين آيه ممكن است نافيه باشد (چنانكه در بالا گفتيم )

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۷

يا براى استفهام ) انكارى يعنى اموال او به هنگام سقوط در قبر يا دوزخ چه سودى به حال او خواهد داشت ؟ «تردى » از ماده «ردائت » و «ردى » به معنى هلاكت است ، و به معنى سقوط از بلندى كه مايه هلاكت شود نيز آمده است ، بلكه بعضى اصل آن را به معنى سقوط مى دانند، و از آنجا كه سقوط از نقطه مرتفع موجب هلاكت مى شود به معنى هلاكت نيز آمده است ، و در آيه مورد بحث ممكن است به معنى سقوط در قبر، يا دوزخ ، و يا هلاكت به معنى مجازات بوده باشد. و به اين ترتيب قرآن در اين آيات از دو گروه سخن مى گويد: گروهى مؤ من و با تقوى و سخاوتمند، و گروهى بى ايمان و بى تقوى و بخيل كه نمونه هر دو گروه در شاءن نزول به طور وضوح منعكس شده است . گروه اول با استفاده از توفيقات الهى مسير خود را با سهولت پيموده و به سوى بهشت و نعمتهاى آن روان مى شوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبرو هستند ، اموال سرشارى را جمع مى كنند و مى گذارند و مى روند و جز حسرت و اندوه و وبال و مجازات الهى بهرهاى عائدشان نمى شود و متاعى نمى خرند.

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۸

ََآيه ۱۲ - ۲۱

آيه و ترجمه

إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى (۱۲) وَ إِنَّ لَنَا لَلاَخِرَةَ وَ الاُولى (۱۳) فَأَنذَرْتُكمْ نَاراً تَلَظى (۱۴) لا يَصلَاهَا إِلا الاَشقَى (۱۵) الَّذِى كَذَّب وَ تَوَلى (۱۶) وَ سيُجَنَّبهَا الاَتْقَى (۱۷) الَّذِى يُؤْتى مَالَهُ يَتزَكى (۱۸) وَ مَا لاَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تجْزَى (۱۹) إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَعْلى (۲۰) وَ لَسوْف يَرْضى (۲۱)

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۷۹

ترجمه : ۱۲ - مسلما هدايت كردن بر ما است . ۱۳ - و دنيا و آخرت از آن ما است . ۱۴ - و من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم . ۱۵ - كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود. ۱۶ - همان كس كه آيات (خدا را) تكذيب كرد و به آن پشت نمود. ۱۷ - و به زودى باتقواترين مردم از آن دور داشته مى شود. ۱۸ - همان كس كه مال خود را (در راه خدا) مى بخشد تا تزكيه نفس ‍ كند. ۱۹ - و هيچ كس را نزد او حق نعمتى نيست تا بخواهد (به وسيله اين انفاق ) او را جزا دهد. ۲۰ - بلكه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ او است . ۲۱ - و به زودى راضى و خشنود مى شود. تفسير : انفاق و دورى از آتش دوزخ در تعقيب آيات گذشته كه مردم را به دو گروه مؤ من سخاوتمند و گروه بى ايمان بخيل تقسيم كرده ، و سرنوشت هر كدام را بيان مى نمود در آيات مورد بحث نخست به سراغ اين مطلب مى رود كه كار ما هدايت است نه اجبار و الزام ، اين وظيفه شما است كه تصميم بگيريد و مرد راه باشيد، بعلاوه پيمودن اين راه به سود خود شما است ، و هيچ نيازى ما به آن نداريم . مى فرمايد: مسلما هدايت كردن بر عهده ما است (ان علينا للهدى ). چه هدايت از طريق تكوين (فطرت و عقل ) و چه از طريق تشريع (كتاب و سنت ) ما آنچه در اين زمينه لازم بوده گفته ايم و حق آن را ادا كرده ايم .

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۰

و مسلما آخرت و دنيا همه از آن ما است (و ان لنا للاخرة و الاولى ). هيچ نيازى به ايمان و طاعت شما نداريم ، نه اطاعت شما به سودى مى رساند، و نه معصيت شما زيانى ، و تمام اين برنامه ها به سود شما و براى خود شما است . مطابق اين تفسير هدايت در اينجا به معنى «ارائه طريق » است ، اين احتمال نيز دارد كه هدف از اين دو آيه تشويق مؤ منان سخاوتمند و تاءكيد بر اين مطلب باشد كه ما آنها را مشمول هدايت بيشتر خواهيم ساخت ، و در اين جهان و جهان ديگر راه را بر آنها آسان مى كنيم ، و چون دنيا و آخرت از آن ما است بر انجام اين امر قادريم . درست است كه دنيا از نظر زمان بر آخرت مقدم است ، ولى از نظر اهميت و هدف نهائى مقصود اصلى آخرت است ، و به همين دليل مقدم داشته شده است . و از آنجا كه يكى از شعب هدايت هشدار و انذار است در آيه بعد مى افزايد: حال كه چنين است من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم ! (فانذرتكم نارا تلظى ). «تلظى » از ماده «لظى » (بر وزن قضا) به معنى شعله خالص ‍ است ، و مى دانيم شعله هاى خالص و خالى از هر گونه دود گرما و حرارت بيشترى دارد، و گاه واژه «لظى » به خود جهنم نيز اطلاق شده است .

پپتفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۱

سپس به گروهى كه وارد اين آتش بر افروخته و سوزان مى شوند اشاره كرده مى فرمايد: كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود (لا يصلها الا الاشقى ). و در توصيف اشقى مى فرمايد: همان كسى كه آيات خدا را تكذيب كرد و به آن پشت نمود (الذى كذب و تولى ). بنابراين معيار خوشبختى و بدبختى همان كفر و ايمان است با پيامدهاى عملى كه اين دو دارد، و به راستى كسى كه آن همه نشانه هاى هدايت و امكانات براى ايمان و تقوى را ناديده بگيرد مصداق روشن «اشقى » و بدبخت ترين مردم است . در جمله «الذى كذب و تولى » ممكن است تكذيب اشاره به كفر و تولى اشاره به ترك اعمال صالح بوده باشد، چرا كه لازمه كفر همين است . و نيز ممكن است هر دو اشاره به ترك ايمان باشد به اين ترتيب كه اول پيامبر خدا را تكذيب مى كند، و بعد پشت كرده براى هميشه از او دور مى شود. بسيارى از مفسران در اينجا اشكالى را مطرح كرده ، و به پاسخ آن پرداخته اند، و آن اينكه : آيات فوق نشان مى دهد كه آتش دوزخ مخصوص كفار است ، و اين مخالف چيزى است كه از آيات ديگر قرآن و مجموعه روايات اسلامى استفاده مى شود كه مؤ منان گنهكار نيز سهمى از آتش دوزخ دارند، و لذا بعضى از گروه هاى منحرف كه معتقدند با وجود ايمان هيچ گناهى ضرر نمى زند به اين آيات براى مقصود خود استدلال كرده اند (اين گروه «مرجئه » نام دارند). در پاسخ به و نكته بايد توجه كرد: نخست اينكه منظور از ورود در آتش ‍ در اينجا همان خلود است و مى دانيم خلود مخصوص كفار مى باشد، قرينه اين سخن آياتى است كه نشان مى دهد غير كفار نيز وارد دوزخ مى شوند.

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۲

ديگر اينكه آيات فوق و آيات بعد كه مى گويد: بركنارى از آتش دوزخ مخصوص اتقى است (باتقويترين مردم ) يعنى در مجموع مى خواهد فقط حال دو گروه را بيان كند: گروه بى ايمان بخيل ، و گروه مؤ منان سخاوتمند و بسيار با تقوى ، از اين دو گروه فقط دسته اول وارد جهنم مى شوند و دسته دوم وارد بهشت ، و به اين ترتيب اصلا از گروه سوم يعنى مؤ منان گنهكار سخنى به ميان نيامده است . به تعبير ديگر «حصر» در اينجا «حصر اضافى » است ، گوئى بهشت فقط براى گروه دوم و جهنم تنها براى گروه اول آفريده شده است با اين بيان پاسخ اشكال ديگرى كه در ارتباط با تضاد آيات مورد بحث ، و آيات آينده كه نجات را مخصوص اتقى مى كند نيز روشن مى شود. سپس سخن از گروهى مى گويد كه از اين آتش شعله ور سوزان بركنارند، مى فرمايد: به زودى با تقواترين مردم از اين آتش سوزان دور داشته مى شود (و سيجنبها الاتقى ). همان كسى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كند، و منظورش جلب رضاى خدا، و تزكيه نفس و پاكى اموال مى باشد (الذى يؤ تى ماله يتزكى ). تعبير به «يتزكى » در حقيقت اشاره به قصد قربت و نيت خالص ‍ است خواه اين جمله به معنى كسب نمو معنوى و روحانى باشد، يا به دست آوردن پاكى اموال ، چون «تزكية » هم به معنى نمو دادن آمده و هم پاك كردن در آيه ۱۰۳ توبه نيز مى خوانيم : خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم : از اموال آنها زكاتى بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازى و پرورش دهى و (هنگام گرفتن زكات ) به آنها دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنها است .

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۳

سپس براى تاءكيد بر مساءله خلوص نيت آنها در انفاقهائى كه دارند، مى افزايد: هيچ كس را نزد او حق نعمتى نيست تا به وسيله اين انفاق جزا داده شود (و ما لاحد عنده من نعمة تجزى ). بلكه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ او است (الا ابتغاء وجه ربه الاعلى ). و به تعبير ديگر: بسيارى از انفاقها در ميان مردم پاسخى است به انفاق مشابهى كه از ناحيه طرف مقابل قبلا شده است ، البته حق شناسى و پاسخ احسان به احسان كار خوبى است ، ولى حسابش از انفاقهاى خالصانه پرهيزگاران جدا است ، آيات فوق مى گويد: انفاق مؤ منان پرهيزگار به ديگران نه از روى ريا است و نه به خاطر جواب گوئى خدمات سابق آنها است ، بلكه انگيزه آن تنها و تنها جلب رضاى خداوند است ، و همين است كه به آن انفاقها ارزش فوق العادهاى مى دهد. تعبير به «وجه » در اينجا به معنى ذات است ، و منظور رضايت و خشنودى ذات پاك او است . تعبير به «ربه الاعلى » نشان مى دهد كه اين انفاق با معرفت كامل صورت مى گيرد، و در حالى است كه هم به ربوبيت پروردگار آشنا است و هم از مقام اعلاى او با خبر است . در ضمن اين استثناء هر گونه نيتهاى انحرافى را نيز نفى مى كند، مانند انفاق كردن براى خوشنامى و جلب توجه مردم و كسب موقعيت اجتماعى و مانند آن ، زيرا مفهوم آن منحصر ساختن انگيزه انفاقهاى آنها در جلب خشنودى

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۴

پروردگار است . و سرانجام در آخرين آيه اين سوره به ذكر پاداش عظيم و بى نظير اين گروه پرداخته و در يك جمله كوتاه ، مى گويد: و چنين شخصى به زودى راضى و خشنود مى شود (و لسوف يرضى ). آرى همانگونه كه او براى رضاى خدا كار مى كرد خدا نيز او را راضى مى سازد، رضايتى مطلق و بى قيد و شرط، رضايتى گسترده و نامحدود، رضايتى پر معنى كه تمام نعمتها در آن جمع است رضايتى كه حتى تصورش امروز براى ما غيرممكن است و چه نعمتى از اين برتر و بالاتر تصور مى شود. آرى پروردگار اعلى ، پاداش و جزاى او نيز اعلى است ، و چيزى برتر از رضايت و خشنودى مطلق بندگان تصور نمى شود. بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه ضمير در «يرضى » به خداوند باز مى گردد، يعنى به زودى خداوند از اين گروه راضى مى شود كه آن نيز موهبتى است عظيم و بى نظير كه خداوند بزرگ و پروردگار اعلى از چنين بندهاى راضى و خشنود شود، آن هم رضايتى مطلق و بى قيد و شرط، و مسلما به دنبال اين رضاى الهى ، رضا و خشنودى آن بنده با ايمان با تقوا است كه اين دو لازم و ملزوم يكديگرند، همانگونه كه در آيه ۸ بينه مى خوانيم رضى الله

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۵

عنهم و رضوا عنه و يا در آيه ۲۸ فجر آمده است راضية مرضية ولى تفسير اول مناسب تر است . نكته :

سخنى در باره شاءن نزول سوره الليل

فخر رازى مى گويد: مفسران اهل سنت عموما معتقدند كه منظور از اتقى در سيجنبها الاتقى ابو بكر است ، و شيعه عموما اين حديث را انكار مى كنند و مى گويند در حق على بن ابيطالب (عليه السلام ) نازل شده است . سپس او در يك تحليل مخصوص به خود چنين مى گويد: امت اسلامى (اعم از اهل سنت و شيعه ) اتفاق بر اين دارند كه برترين مردم بعد از رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا ابو بكر بوده ، و يا على ، و اين آيه را نمى توان بر على تطبيق كرد، زيرا قرآن در باره اين فرد اتقى مى گويد و ما لاحد عنده من نعمة تجزى : هيچ كس نزد او حق و نعمتى ندارد كه پاداش داده شود و اين صفت بر على (عليه السلام ) تطبيق نمى كند، چرا كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر او حق نعمت داشت ! ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نه تنها بر ابوبكر حق نعمت مادى نداشت بلكه به عكس او انفاق بر رسول الله مى كرد و حق نعمت داشت ! نتيجه اين مى شود كه مصداق اتقى ابو بكر است و چون اتقى به معنى پرهيزكارترين مردم است افضليت او ثابت مى شود!. گرچه مايل نيستيم در مباحث اين تفسير زياد در اين گونه مسائل وارد

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۶

شويم ، ولى اصرار بعضى از مفسران بر اثبات پيشداوريهاى خود به وسيله آيات قرآن تا آنجا كه حتى تعبيراتى مى كنند كه مناسب مقام شامخ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمى باشد باعث مى شود كه چند نكته را در اينجا يادآور شويم . اولا - اينكه فخر رازى مى گويد: اجماع اهل سنت بر اين است كه اين آيه درباره ابوبكر نازل شده بر خلاف چيزى است كه بعضى از مفسران معروف اهل سنت صريحا آورده اند، از جمله قرطبى در تفسيرش در روايتى از ابن عباس نقل مى كند كه تمام اين سوره (سوره الليل ) درباره ابو - الدحداح نازل شده است (كه داستانش را در آغاز سوره آورده ايم ) مخصوصا به آيه و سيجنبها الاتقى كه مى رسد باز مى گويد منظور ابوالدحداح است ، هر چند از اكثر مفسران نقل كرده كه درباره ابوبكر نازل شده ، اما خودش اين نظر را نپذيرفته است . ثانيا - اينكه گفته است اتفاق شيعه بر اين است كه اين آيه درباره على (عليه السلام ) نازل شده درست نيست ، چرا كه بسيارى از مفسران شيعه همان داستان ابو - الدحداح را ذكر كرده و پذيرفته اند آرى در بعضى از روايات از امام صادق نقل شده كه منظور از اتقى پيروان و شيعيان او است ، و منظور از الذى يؤ تى ماله يتزكى امير مؤ منان على (عليه السلام ) است ولى ظاهر اين است كه اينها جنبه شاءن نزول ندارد بلكه از قبيل تطبيق بر مصداق روشن و بارز است . ثالثا - بدون شك اتقى در آيه فوق به معنى باتقواترين مردم نيست بلكه مفهوم آن همان متقى بودن است ، شاهد گوياى اين سخن اين است كه اشقى در مقابل آن به معنى بدترين مردم نيست ، بلكه منظور كفارى است كه از انفاق بخل مى ورزيدند، بعلاوه اين آيه زمانى نازل شده كه پيغمبر اكرم

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۷

(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حيات بود آيا مى توان ابوبكر را حتى بر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مقدم داشت ، چرا براى اثبات پيشداوريها و ذهنيات خود تعبيرى كنيم كه حتى به مقام شامخ پيغمبر لطمه زند. و اگر گفته شود حساب پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جدا است ، مى گوئيم پس چرا در آيه «و ما لاحد عنده من نعمة تجزى » حساب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جدا نشد، و براى اينكه على (عليه السلام ) را از مورد آيه خارج كنيم بگوئيم چون مشمول نعمتهاى مادى پيغمبر بوده نمى تواند داخل در آيه باشد. رابعا - چه كسى است كه در زندگيش مورد محبت احدى واقع نشده ، و هيچ كس براى او هديه اى و ضيافتى نكرده است ، آيا واقعا چنين بوده است كه ابوبكر در تمام عمرش نه به ضيافت كسى رفت ، و نه هديه اى از كسى پذيرفت ، و نه هيچ خدمت مادى ديگرى را، آيا اين باور كردنى است ؟ نتيجه اينكه منظور از آيه و ما لاحد عنده من نعمة تجزى اين نيست كه هيچ كس بر آنها حق نعمت ندارد بلكه انفاق كردن آنها به خاطر حق نعمت نيست . يعنى اگر آنها به كسى انفاقى مى كنند تنها براى خدا است نه به خاطر خدمتى كه بخواهند آن را پاداش دهند. خامسا - آيات اين سوره نشان مى دهد كه اين سوره در يك ماجراى دو قطبى نازل شده يكى در قطب اتقى بوده است ، و ديگرى در قطب اشقى هر گاه شاءن نزول آن را داستان «ابوالدحداح » بدانيم مساءله حل است ، اما اگر بگوئيم منظور ابوبكر بود مشكل اشقى باقى مى ماند كه منظور از آن چه كسى است ؟!. شيعه اصرارى ندارد كه خصوص اين آيه در مورد على (عليه السلام ) است آيات در شاءن او بسيار زياد است ولى اگر بر على (عليه السلام ) تطبيق شود مشكل اشقى در آن حل است چرا كه در ذيل آيه ۱۲ سوره شمس (اذا انبعث اشقاها) روايات

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۸

زيادى از طرق اهل سنت نقل شده است كه منظور از اشقى قاتل على بن ابى طالب (عليه السلام ) است (اين روايات را چنانكه گفتيم حاكم حسكانى در شواهد التنزيل جمع كرده است ). كوتاه سخن اينكه گفتار فخر رازى و تحليل او درباره اين آيه بسيار ضعيف و مشتمل بر اشتباهات فراوان است و لذا حتى بعضى از مفسران معروف اهل سنت مانند آلوسى در روح المعانى اين تحليل را نپسنديده و بر آن خرده گرفته است آنجا كه مى گويد: و استدل بذلك الامام على انه (ابوبكر) افضل الامة و ذكر ان فى الايات ما يايى قول الشيعه انها فى على و اءطال الكلام فى ذلك و آتى بما لا يخلو عن قيل و قال : فخر رازى به اين آيه استدلال كرده است كه ابوبكر افضل امت است و اضافه كرده كه در آيات بعضى قرائن است كه با قول شيعه سازگار نيست ، و در اينجا سخن را طولانى كرده و مطالبى گفته كه خالى از قيل و قال (و اشكال ) نيست . فراموش نبايد كرد كه خود آلوسى نيز نسبة مرد متعصبى است با اين حال تحليل فخر رازى را در اين آيه نپسنديده است .

فضيلت انفاق فى سبيل الله

انفاق و بخشش در راه خدا و كمك مالى به افراد محروم و مخصوصا آبرومند، تواءم با خلوص نيت از امورى است كه در آيات قرآن مجيد مكرر بر مكرر روى آن تكيه شده ، و از نشانه هاى ايمان ذكر شده است . روايات اسلامى نيز مملو از تاءكيد در اين باره است تا آنجا كه نشان مى دهد در فرهنگ اسلام انفاق مالى به شرط اينكه انگيزهاى جز رضاى

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۸۹

پروردگار نداشته باشد و از هر گونه رياكارى و منت و آزار خالى باشد از بهترين اعمال است . اين بحث را با ذكر چند حديث پر معنى تكميل مى كنيم . ۱ - در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : ان احب الاعمال الى الله ادخال السرور على المؤ من ، شبعة مسلم او قضاء دينه : محبوبترين اعمال نزد خدا اين است كه قلب مؤ من نيازمندى را مسرور كند، به اينكه او را سير كرده ، يا بدهى او را ادا كند. ۲ - در حديثى از رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : من الايمان حسن الخلق ، و اطعام الطعام ، و اراقة الدماء: از ايمان حسن خلق و اطعام طعام و ريختن خون (قربانى كردن در راه خدا) است . ۳ - در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: ما ارى شيئا يعدل زيارة المؤ من الا اطعامه ، و حق على الله ان يطعم من اطعم مؤ منا من طعام الجنة : من چيزى را معادل ديدار مؤ من نمى بينم ، جز اطعام كردن او ، و هر كس مؤ منى را اطعام كند بر خدا است كه او را از طعام جنت اطعام نمايد. ۴ - در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه مردى مهار مركب حضرت را گرفت و عرض كرد اى رسول خدا! اى الاعمال افضل ؟ چه عملى از همه اعمال برتر است ؟ فرمود: اطعام الطعام ، و اطياب الكلام : غذا دادن به مردم و خوش زبان بودن .

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۹۰

۵ - و سرانجام در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من عال اهل بيت من المسلمين يومهم و ليلتهم غفر الله ذنوبه : كسى كه خانوادهاى از مسلمين را يك شبانه روز پذيرائى كند خداوند گناهانش را مى بخشد. خداوندا! به همه ما توفيق ده تا در اين خير بزرگ گام نهيم . پروردگارا! بر اخلاص نيت ما در همه اعمال بيفزاى . بارالها! از تو مى خواهيم كه ما را آن چنان مشمول نعمت و رحمتت سازى كه هم تو از ما خشنود باشى و هم ما خشنود و راضى شويم . آمين يا رب العالمين


→ صفحه قبل صفحه بعد ←