تفسیر:نمونه جلد۲۶ بخش۱۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۱۱ - ۱۷
آيه و ترجمه
وَ السمَاءِ ذَاتِ الرَّجْع (۱۱) وَ الاَرْضِ ذَاتِ الصدْع (۱۲) إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصلٌ(۱۳) وَ مَا هُوَ بِالهَْزْلِ(۱۴) إِنهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً(۱۵) وَ أَكِيدُ كَيْداً(۱۶) فَمَهِّلِ الْكَفِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدَا(۱۷) ترجمه : ۱۱ - سوگند به آسمان پرباران ! ۱۲ - و سوگند به زمين پرشكاف (كه گياهان از آن سر برمى آورند). ۱۳ - كه اين يك سخن حق است . ۱۴ - و شوخى نيست . ۱۵ - آنها پيوسته حيله مى كنند. ۱۶ - و من در مقابل آنها چاره مى كنم . ۱۷ - حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده (تا سزاى اعمالشان را ببينند).
تفسير : نقشه هاى دشمنان را نقش بر آب مى كنم ! در تعقيب آيات گذشته كه استدلال بر مساءله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انسان از نطفه داشت ، در اين آيات باز براى تاءكيد در امر معاد و اشاره به بعضى از دلائل ديگر بحث را ادامه داده ، مى فرمايد: «سوگند به آسمان پرباران » (والسماء ذات الرجع ). «و سوگند به زمين كه شكافته مى شود و گياهان از آن سر برمى آورند» (و الارض ذات الصدع ). «كه اين يك سخن حق است كه شما زنده مى شويد» (انه لقول فصل ). سخنى است جدى «و هيچگونه شوخى در آن نيست »! (و ما هو بالهزل ). «رجع » از ماده «رجوع » به معنى بازگشت است ، و عرب به باران ، «رجع » مى گويد، به خاطر اينكه آبى كه از زمين و درياها برخاسته ، از طريق ابرها و باران به سوى زمين برمى گردد، يا اينكه در فواصل مختلف بارش باران تكرار مى شود. به گودالهايى را كه آب باران در آن جمع مى شود نيز «رجع » مى گويند، يا به خاطر جمع آب باران در آن ، و يا به خاطر امواجى كه بر اثر وزش نسيم بر سطح آن آشكار مى گردد.
«صدع » به معنى شكاف در اجسام صلب و سخت است ، و با توجه به آنچه در معنى «رجع » گفته شد آن را اشاره به شكافتن زمينهاى خشك و سخت ، بعد از نزول باران ، و رشد و نمو گياهان دانسته اند. در حقيقت اين دو سوگند اشاره اى است به احياى زمينهاى مرده به وسيله باران كه قرآن بارها آن را به عنوان دليلى بر مساءله رستاخيز ذكر كرده است ، مانند آيه ۱۱ سوره ق و احيينا به بلدة مى تا كذلك الخروج : «ما بوسيله باران سرزمين مرده اى را زنده كرديم ، خروج و قيام شما در قيامت نيز همين گونه است »! به اين ترتيب تناسب روشنى در ميان اين سوگندها و آنچه سوگند به خاطر آن ياد شده وجود دارد، و اين يكى از لطائف بلاغت قرآن است ، كه در ميان سوگندها و آنچه براى آن سوگند ياد مى كند تناسب جالبى ديده مى شود. يا به تعبير ديگر: همانگونه كه در آيه ۵ سوره حج ، به هنگام استدلال بر مساءله معاد، هم استدلال به مساءله آفرينش انسان از نطفه و تطورات جنين مى كند، و هم استدلال به زنده شدن زمينهاى مرده بر اثر نزول باران ، در اين سوره (سوره طارق ) نيز روى هر دو مساءله تكيه شده است . بعضى براى جمله «والسماء ذات الرجع » تفسير ديگرى نيز ذكر كرده اند، و آن تكرار گردش كواكب آسمان و بازگشت آنها به حالت نخستين در طى دورانهاى مختلف است ، گردش زمين به دور خود و به دور خورشيد، و حركت سيارات منظومه شمسى ، و حركت طلوع و غروب حسى ماه و خورشيد و ستارگان ، همه حركاتى است داراى بازگشت . وجود اين بازگشتها نشانه اى است از بازگشت عمومى انسانها به حيات ، البته معنى اول تناسب بيشترى با مساءله شكافته شدن زمين و همچنين دلائل معاد دارد.
«قول فصل » به معنى سخنى است كه ميان حق و باطل جدايى مى افكند، و در اينجا به قرينه آيات گذشته جمعى آن را اشاره به معاد دانسته اند، در حالى كه جمع ديگرى آن را اشاره به قرآن مى دانند و در بعضى از روايات معصومين (عليهم السلام ) نيز به آن اشاره شده است . البته تعبير از قيامت به «يوم الفصل » در آيات زيادى از قرآن به چشم مى خورد. اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير را اشاره به آيات قرآن بدانيم كه در ضمن از معاد خبر مى دهد، و به اين ترتيب جمع ميان هر دو تفسير مى شود. در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده كه فرمود: انها ستكون فتنة ! قلت فما المخرج منها يا رسول الله ؟! قال كتاب الله فيه نبا من قبلكم ، و خبر ما بعدكم ، و حكم ما بينكم ، هو الفصل ليس بالهزل من تركه من جبار قصمه الله و من ابتغى الهدى فى غيره اضله الله : «به زودى فتنه اى در ميان شما ظاهر مى شود، عرض كردم اى رسول خدا! راه نجات از آن چيست ؟ فرمود: قرآن است كه اخبار پيشينيان و آيندگان و داورى ميان شما در آن است ، آن كلامى است كه حق را از باطل جدا مى كند، جدى است و شوخى نيست ، هر جبارى آن را ترك كند خداوند او را درهم مى شكند، و هر كس هدايت را در غير آن جستجو كند خداوند گمراهش مى سازد»!.
سپس براى تسلى خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان از يكسو، و تهديد دشمنان اسلام از سوى ديگر مى افزايد: «آنها پيوسته حيله مى كنند و نقشه ها مى ريزند» (انهم يكيدون كيدا). «و من نيز در برابر آنها نقشه مى ريزم و نقشه هاشان را نقش بر آب مى كنم » (و اكيد كيدا). «حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده » تا عاقبت كار خويش را ببينند! (فمهل الكافرين امهلهم رويدا). آرى آنها پيوسته نقشه هاى شومى براى مبارزه با تو طرح مى كنند: گاه از طريق استهزا وارد مى شوند. گاه به محاصره اقتصادى دست مى زنند. گاه مؤ منان را شكنجه و آزار مى كنند. گاه مى گويند: به اين قرآن گوش فرا ندهيد، و به هنگام تلاوت آن قال و غوغا مى كنند تا پيروز شوند. گاه ساحرت مى خوانند، گاه كاهنت مى گويند، گاه ديوانه ات مى شمرند. گاه در آغاز صبح ايمان مى آورند و عصر گاهان كافر مى شوند، تا گروهى را به دنبال خود بكشند. گاه مى گويند كسانى كه دور تو را گرفته اند فقرا و بينوايانند آنها را دور كن تا ما با تو باشيم . گاه مى گويند: لااقل بعضى از خدايان ما را به رسميت بشناس تا با تو همراه شويم .
و گاه نقشه تبعيد يا قتل تو را مى كشند. خلاصه هر لمحه به شكلى و هر دم به لباسى درمى آيند، تا جمع تو را متفرق سازند، و يارانت را در فشار بگذارند، يا تو را از ميان بردارند و نور خدا را خاموش كنند. ولى اينها بايد بدانند خدا اراده كرده است اين نور عالمگير شود، اين نور الهى است كه با پف كردن اين و آن خاموش نمى شود. اين خورشيد فروزان آسمان است با چشم پوشى خفاشان ازنمى رود آنها نقشه مى كشند و ما هم نقشه مى كشيم . «كيد» به گفته «راغب » در «مفردات » نوعى چاره جويى است (كه جنبه پنهانى و از طريق آماده ساختن مقدمات بوده باشد) و آن دو گونه است : «نكوهيده » و «پسنديده » هر چند استعمال آن در مذموم بيشتر است ، ولى در عين حال در ممدوح نيز به كار مى رود، مانند كذلك كدنا ليوسف : «ما اينگونه براى يوسف چارهجويى كرديم » (يوسف ۷۶). منظور از «كيد دشمنان » در آيه مورد بحث روشن است كه نمونه هاى آن را در بالا اشاره كرديم ، و قرآن پر است از نقل توطئه هاى موذيانه و نقشه هاى شرورانه آنها، و اما در اينكه منظور از كيد الهى در اينجا چيست ؟ بعضى گفته اند: همان مهلت دادنى است كه سرانجام منتهى به عذاب دردناك مى شود، و بعضى آن را به معنى خود عذاب دانسته اند. ولى مناسبتر اين است كه گفته شود منظور همان الطافى است كه شامل حال پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان مى شد و دشمنان اسلام را غافلگير مى ساخت ، كوششهاى آنها را از ميان مى برد، و توطئه هاى آنان را درهم مى شكست ، كه نمونه هايش در تاريخ اسلام فراوان است . در اين آيات مخصوصا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد: با آنها مدارا كن
و به آنها مهلت ده و براى نابوديشان عجله مكن ، بگذار بقدر كافى اتمام حجت شود، بگذار آنها كه مختصر آمادگى دارند سرانجام به اسلام بپيوندند، اصولا عجله كار كسى است كه از فوت فرصتها و از دست رفتن امكانات مى ترسد، و اين درباره خداوند قاهر و قادر مفهوم ندارد. قابل توجه اينكه نخست مى فرمايد: «فمهل الكافرين » (كافران را مهلت ده ) و بار ديگر تاءكيد كرده ، مى گويد: «امهلهم » (آنها را مهلت ده ) كه يكى از باب «تفعيل » است و ديگرى از باب «افعال » و تكرار آن براى تاءكيد است ، بى آنكه لفظ عينا تكرار شده باشد، تا بر گوشها سنگين نيايد. «رويدا» از ماده «رود» (بر وزن عود) به معنى رفت و آمد و تلاش براى انجام چيزى تواءم با ملايمت است . و در اينجا معنى مصدرى دارد، و تواءم با «تصغير» است يعنى ، مختصر مهلتى به آنها ده . و به اين ترتيب خداوند در اين جمله كوتاه سه بار به پيامبرش دستور مدارا و مهلت به آنها مى دهد، و اين سرمشقى است براى همه مسلمانان كه در كارهاى خود مخصوصا هنگامى كه در مقابل دشمنانى نيرومند و خطرناك قرار مى گيرند با حوصله و صبر و شكيبايى و دقت رفتار كنند، و از هر گونه شتابزدگى و كارهاى بى نقشه يا بى موقع بپرهيزند. بعلاوه در راه تبليغ آيين حق همواره بايد از عجله پرهيز كرد، تا تمام
كسانى كه احتمال هدايتشان مى رود ايمان بياورند، و نسبت به همه اتمام حجت شود. در اينكه چرا اين مهلت كم و كوتاه شمرده شده است يا به خاطر اين است كه اسلام در مدت كوتاهى بر دشمنان پيروز شد، و نقشه هاى آنها را برهم زد كه اولين ضربه را در ميدان «بدر» چشيدند، سپس به زودى در ميدان «احزاب » و «خيبر» و «صفين » و غير آن نقشه هاى آنها منجر به شكست شد، و پايه هاى كاخ قدرتشان فرو ريخت ، و در پايان عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نور اسلام تمام جزيرة العرب را فرا گرفت ، و قبل از گذشتن يك قرن بر قسمت عمده جهان آن روز سايه افكند. و يا به خاطر آن است كه عذاب قيامت نيز نزديك است ، و اصولا آنچه قطعى و تخلف ناپذير است نزديك محسوب مى شود. به هر حال اين سوره از سوگند به آسمان و ستارگان آغاز مى شود، و با تهديد كافران توطئه گر و دشمنان حق و حقيقت پايان مى يابد، و در لابلاى آن دلائلى بر معاد به طرزى زيبا و مؤ ثر، و بيانى لطيف پيرامون نظارت مراقبين الهى بر انسانها، و تسلى و دلدارى مؤ منان آمده كه همگى با عباراتى بسيار كوتاه كه در عين لطافت قاطعيت مخصوصى دارد، منعكس شده است . خداوندا! كيد و مكر دشمنان را كه در عصر و زمان ما فزونى گرفته متوجه خودشان كن و نقشه هاى شومشان را نقش بر آب فرما. پروردگارا! در آن روزى كه سرائر و پنهانيها آشكار مى گردد ما را شرمنده مساز. بار الها! ما قوه و ناصرى جز تو نداريم ما را به غيرت واگذار مكن .
َسوره اعلى
ََمقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۱۹ آيه است
محتواى سوره «اعلى » و فضيلت آن اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل يافته ، بخشى كه در آن روى سخن به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و دستوراتى را در زمينه تسبيح پروردگار، و اداى رسالت ، به او مى دهد، و اوصاف هفتگانه اى از خداوند بزرگ در اين رابطه مى شمرد. و بخش ديگرى كه از مؤ منان خاشع ، و كافران شقى ، سخن به مى آورد، و عوامل سعادت و شقاوت اين دو گروه را به طور فشرده در اين بخش بيان مى كند. و در پايان سوره اعلام مى دارد كه اين مطالب تنها در قرآن مجيد نيامده است ، بلكه حقايقى است كه در كتب و صحف پيشين ، صحف ابراهيم و موسى ، نيز بر آن تاءكيد شده است . در فضيلت تلاوت اين سوره روايات فراوانى رسيده : از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قرئها اعطاه الله عشر حسنات بعدد كل حرف انزل الله على ابراهيم و موسى و محمد (صلوات الله عليهم ): ((هر كسى سوره اعلى را بخواند خداوند به عدد هر حرفى كه بر ابراهيم (عليه السلام ) و موسى (عليه السلام ) و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل كرده ده حسنه به او عطا مى فرمايد)). و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء سبح اسم ربك الاعلى فى فرائضه او نوافله قيل له يوم القيامه ادخل الجنة من اى ابواب الجنة شئت ان شاءالله !
«كسى كه سوره اعلى را در فرائض يا نوافل خود بخواند، روز قيامت به او گفته مى شود: از هر يك از درهاى بهشت مى خواهى وارد شو ان شاء - الله ». در روايات متعددى نيز آمده است هنگامى كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا ائمه هدى (عليهم السلام ) آيه «سبح اسم ربك الاعلى » را مى خواندند بعد از آن به اين دستور عمل كرده مى فرمودند سبحان ربى الاعلى . و در روايت ديگرى آمده كه يكى از ياران على (عليه السلام ) مى گويد: بيست شب پشت سر آن حضرت نماز خواندم جز سوره سبح اسم ربك الاعلى را در نماز نمى خواند، و مى فرمود اگر مى دانستيد چه بركاتى در آن است هر يك از شما در هر روز ده بار آن را تلاوت مى كرديد، و هر كس آن را بخواند گويى كتب و صحف موسى و ابراهيم را تلاوت كرده است . خلاصه از مجموعه رواياتى كه در اين زمينه رسيده استفاده مى شود كه اين سوره از اهميت خاصى برخوردار است ، تا آنجا كه در حديثى از على (عليه السلام ) مى خوانيم : اين سوره محبوب پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود كان رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يحب هذه السورة سبح اسم ربك الاعلى . در اينكه آيا اين سوره در مكه نازل شده يا در مدينه ؟ در ميان مفسران گفتگو است مشهور آن است كه اين سوره در مكه نازل شده است ، در حالى كه بعضى معتقدند كه مدنى است . علامه طباطبايى (رحمة الله عليه ) ترجيح مى دهد كه قسمت اول سوره مكى باشد، و ذيل سوره مدنى ، چرا كه در آن سخن از نماز و زكات است و طبق
تفسيرى كه از ائمه اهل بيت (عليه السلام ) رسيده منظور «نماز عيد فطر» و «زكات فطره » است ، و مى دانيم روزه ماه مبارك و نماز عيد و زكات فطره در مدينه نازل شده است . ولى اين احتمال وجود دارد كه دستور به نماز و زكات در بخش آخر اين سوره يك دستور عام باشد هر چند نماز عيد فطر و زكات فطره يكى از مصاديق روشن آن محسوب مى شود، و مى دانيم تفسير به مصداق روشن در روايات اهل بيت (عليه السلام ) بسيار فراوان است . بنابراين نظر مشهور كه مى گويند تمام سوره مكى است بعيد به نظر نمى رسد، به خصوص اينكه آيات آغاز و پايان سوره كاملا از نظر مقاطع حروف هماهنگ است ، و مشكل بتوان گفت قسمتى در مكه و قسمتى در مدينه نازل شده در روايتى نيز آمده است كه هر گروهى از مسلمانان وارد مدينه مى شدند اين سوره را براى مردم مدينه مى خواندند. و اين احتمال كه فقط صدر آن خوانده مى شد و ذيل آن در مدينه نازل شده بسيار بعيد است .
ََآيه ۱ - ۵
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سبِّح اسمَ رَبِّك الاَعْلى (۱) الَّذِى خَلَقَ فَسوَّى (۲) وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى (۳) وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى (۴) فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (۵) ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - نام پروردگار بلند مرتبهات را منزه دار. ۲ - همان خداوندى كه آفريد و منظم كرد. ۳ - و همان كس كه تقدير كرد و هدايت فرمود. ۴ - و آنكس كه چراگاه را به وجود آورد. ۵ - سپس آن را خشك و سياه قرار داد.
تفسير : خداوند بزرگ را تسبيح گوى اين سوره كه در حقيقت عصاره مكتب انبيا و دعوت پيامبران از تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى شود در آغاز روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى فرمايد: «نام پروردگار بلند مرتبه ات را از هر عيب و نقص پاك بشمر» (سبح اسم ربك الاعلى ) جمعى از مفسران معتقدند كه منظور از «اسم » در اينجا «مسمى » است ، در حالى كه جمعى گفته اند منظور خود نام پروردگار است ، البته نامى كه دلالت بر مسمى مى كند، و ميان اين دو تفسير تفاوت چندانى نيست و به هر حال منظور اين است كه نام خداوند در رديف نام بتها قرار داده نشود، و ذات پاك او را از هر گونه عيب و نقص ، و صفات مخلوقها و عوارض جسم و جسمانيت ، و هر گونه محدوديت و نقصان منزه بشمريم ، نه همچون بت پرستان كه نام او را در كنار نام بتهاى خود قرار مى دهند، يا كسانى كه او را جسم و جسمانى مى شمرند. تعبير به «اعلى » بيانگر اين حقيقت است كه او از هر كس و هر چيز و و هر چه تصور كنيم ، و هر خيال و قياس و گمان و وهم ، و هر گونه شرك جلى و خفى برتر و بالاتر است . تعبير به «ربك » (پروردگارت ) اشاره به اين است كه پروردگارى كه تو مردم را به سوى او مى خوانى از پروردگار بت پرستان جدا است . و بعد از اين دو توصيف (رب و اعلى ) در توضيح آن پنج وصف ديگر را بيان مى كند كه همگى شرح ربوبيت اعلاى پروردگار است ، مى فرمايد: «همان خداوندى كه آفريد و مرتب و منظم كرد» (الذى خلق فسوى ).
«سوى » از ماده تسويه به معنى نظام بخشيدن و مرتب نمودن است و مفهوم گسترده اى دارد كه تمام نظامات جهان را شامل مى شود، اعم از نظاماتى كه بر منظومه ها و كواكب آسمان حاكم است ، و يا آنچه بر مخلوقات زمينى ، مخصوصا انسان از نظر جسم و جان ، و اينكه بعضى از مفسران آن را تنها به نظام خاص دست و پا و چشمهاى انسان ، و يا راست قامت بودن او تفسير كرده اند در حقيقت بيان مصداق محدودى از اين مفهوم وسيع است . و به هر حال نظام عالم آفرينش كه از بزرگترين منظومه هاى آسمانى را شامل مى شود تا موضوعات سادهاى همچون خطوط سر انگشتهاى انسان كه در سوره قيامت به آن اشاره شده بلى قادرين على ان نسوى بنانه (قيامت ۴) شاهد گويايى بر ربوبيت او، و اثبات وجود پروردگار است ، و در اين تعبير كوتاه يك دنيا مطلب نهفته است . بعد از مساءله آفرينش و نظم بندى خلقت ، به موضوع برنامه ريزى براى حركت كمالى ، و هدايت موجودات در اين مسير، پرداخته ، مى افزايد: «همان كسى كه تقدير كرد و هدايت فرمود» (و الذى قدر فهدى ). منظور از «تقدير» همان اندازه گيرى و تعيين برنامه هاى حركت به سوى اهدافى است كه موجودات به خاطر آن آفريده شده اند. و منظور از «هدايت » همان هدايت تكوينى است كه به صورت انگيزه ها و قوانينى كه به بر هر موجودى حاكم ساخته (اعم از انگيزه هاى درونى و برونى مى باشد. فى المثل از يكسو پستان مادر و شير آن را براى تغذيه طفل آفريده و به مادر عاطفه شديد مادرى داده و از سوى ديگر در طفل انگيزه اى آفريده كه او را
به سوى پستان مادر مى كشاند، و اين آمادگى و جاذبه دو جانبه در مسير هدف ، در همه موجودات ديده مى شود. خلاصه اينكه : دقت در ساختمان هر موجود و مسيرى را كه در طول عمر خود طى مى كند، به وضوح اين حقيقت را نشان مى دهد كه برنامه ريزى دقيقى دارد، و دست هدايت نيرومندى پشت سر آن است ، و آن براى اجراى اين برنامه ها كمك مى كند، و اين نشانه ديگرى از ربوبيت پروردگار است . البته در مورد انسان غير از برنامه هدايت تكوينى ، نوع هدايت ديگرى وجود دارد كه از طريق وحى و ارسال انبياء صورت مى گيرد، و هدايت تشريعى نام دارد، و جالب اينكه هدايت تشريعى انسان نيز در تمام زمينه ها مكمل هدايت تكوينى او است . نظير اين معنى در آيه ۵۰ طه نيز آمده است ، آنجا كه موسى (عليه السلام ) در مقابل اين سؤ ال فرعون كه مى گويد: پروردگار شما كيست ))؟ و من ربكما يا موسى ؟ جواب مى دهد: ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى : «پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود داد، سپس رهبريش كرد». مفهوم اين سخن در زمان موسى بن عمران يا نزول قرآن گرچه اجمالا معلوم بود، ولى امروز با پيشرفت علوم و دانش بشرى در زمينه شناخت انواع موجودات ، مخصوصا جانداران و گياهان ، از هر زمان آشكارتر شده است ، و هزاران هزار كتاب در زمينه اين «تقدير» و «هدايت تكوينى » نوشته شده ، و در عين حال اعتراف مى كنند، آنچه هنوز ناگفته مانده به مراتب بيشتر است .
در مرحله بعد اشاره به گياهان و مخصوصا مواد غذايى چهار پايان كرده ، مى افزايد: «آن كسى كه چراگاه را به وجود آورد و از دل زمين بيرون فرستاد» (و الذى اخرج المرعى ). تعبير به «اخرج » از ماده «اخراج » اشاره به اين است كه گويى همه اينها در دل زمين وجود داشته ، و خداوند آنها را بيرون فرستاده ، بديهى است تغذيه حيوانات مقدمه اى است براى تغذيه انسان ، و فايده آن سرانجام به انسانها باز مى گردد. و بعد مى افزايد: «سپس خداوند آن را خشك و سياه قرار داد» (فجعله غثاءا احوى ). «غثاء» در اصل به معنى گياهان خشكى است كه روى سيلاب قرار مى گيرد، همچنين به كفهايى كه روى ديگ در حال جوشيدن پيدا مى شود «غثاء» مى گويند، و اين تعبير به عنوان كنايه از هر چيزى كه ضايع مى شود و بيهوده از دست مى رود استعمال مى شود، و در آيه مورد بحث به معنى گياهان خشكيده و در هم ريخته است . «احوى » از ماده «حوه » (بر وزن قوه ) به معنى رنگ سبز سير و گاه به معنى رنگ سياه آمده است . و هر دو به يك معنى باز مى گردد، چرا كه رنگ سبز سير همواره متمايل به سياهى است ، و اين تعبير به خاطر آن است كه گياهان خشك هنگامى كه روى هم متراكم مى شوند تدريجا ميل به سياهى پيدا مى كنند. انتخاب اين تعبير با اينكه در مقام بيان نعمتهاى الهى است ممكن است به يكى از سه علت بوده باشد:
نخست اينكه اين وضع گياهان بازگو كننده فناى دنيا است ، و هميشه درس عبرتى براى انسانها محسوب مى شود، همان گياهى كه در فصل بهار سرسبز و خرم و با طراوت و نشاط آفرين بود با گذشت چند ماه خشك و بى فروغ و مرده و سياه رنگ مى شود، و با زبان حال بيانگر ناپايدارى دنيا و گذشت سريع روزگار است . ديگر اينكه : گياهان خشكيده هنگامى كه روى هم متراكم مى شوند و مى پوسند تبديل به نوعى كود طبيعى مى شوند كه به زمين قدرت كافى براى پرورش گياهان تازه مى دهد. سوم اينكه بعضى گفته اند در اين آيه اشاره اى است به مساءله پيدايش زغال سنگ از گياهان و درختان ، زيرا مى دانيم زغال سنگ كه يكى از مهم ترين منابع انرژى در كره زمين است ، و بشر در زندگى روزمره و صنايع خود از آن استفاده فراوان كرده و مى كند، باقيمانده گياهان و درختانى است كه ميليونها سال قبل خشكيده و در زمين دفن شده ، و با گذشت زمان متحجر و سياه رنگ گشته است . بعضى از دانشمندان معتقدند مراتعى كه امروز به صورت زغال سنگ در آمده اند حدود دويست و پنجاه ميليون سال قبل روئيده سپس در دل زمين مدفون شده است ! اين مراتع بقدرى زيادند كه اگر مصرف فعلى زغال سنگ دنيا را در نظر بگيريم نياز بيش از چهار هزار سال مردم دنيا را تاءمين مى كند. البته تفسير آيه به خصوص معنى اخير بعيد به نظر مى رسد ولى آيه مى تواند معنى جامعى داشته باشد كه هر سه تفسير در آن جمع گردد.
به هر حال غثاء احوى (گياهان خشكيده تيره رنگ ) منافع زيادى در بر دارد هم غذاى مناسبى است براى زمستان حيوانات ، و هم وسيله اى است براى سوخت و سوز انسان ، و هم كود مناسبى است براى زمينها. قابل توجه اينكه در هفت توصيفى كه در آيات فوق آمده (ربوبيت علو - خلقت - تسويه - تقدير - هدايت - روياندن گياهان ). در حقيقت مساءله ربوبيت عالى پروردگار با پنج وصف اخير به نحو احسن تشريح شده است كه مطالعه آنها انسان را به خوبى به مقام ربوبيت والاى خداوند آشنا مى سازد، و نور ايمان را در دل او مى افكند، و مهم ترين نعمتهاى الهى را به طور اجمال بازگو مى كند، و حسن شكرگزارى را در آدمى برمى انگيزد. نكته : نكته : مساءله تقدير (اندازه گيرى ) و هدايت عمومى موجودات كه در آيات فوق از مظاهر ربوبيت پروردگار شمرده شده ، از مسائلى است كه هر قدر زمان بر آن بگذرد و علم و دانش بشر پيشرفت كند حقايق بيشترى از آن بروز مى كند. اكتشافات علمى به ما امكان مى دهد كه چهره هاى تازه و شگفت آور و شوق انگيزترى از اين تقدير و هدايت را در تمام ذرات جهان بنگريم ، بعضى از مفسران در اينجا با استناد به نوشته هاى دانشمند معروف «كمريسى موريسن » در كتاب «راز آفرينش انسان » نمونه هايى از اين راز بزرگ را در مورد هدايت حيوانات و انواع مختلف جانداران آورده است كه ذيلا به قسمتى از آن با مختصر تغيير و تكميل اشاره مى شود. ۱ - پرندگان مهاجر كه گاهى در سال هزاران كيلومتر را بر فراز اقيانوسها و جنگلها و بيابانها مى پيمايند هرگز آشيانه خود را گم نمى كنند، و بعد از بازگشت
درست به وطن اصلى باز مى گردند، و همچنين زنبوران عسل هر قدر از كندوى خود دور شوند و باد آنها از اين طرف و آن طرف ببرد باز دقيقا به آشيانه خود بر مى گردند، در حالى كه انسان براى بازگشت به وطن احتياج به نشانه ها و آدرسهاى دقيق و راهنما دارد. ۲ - حشرات چشمهاى ميكروسكوبى (ذره بين ) دارند كه ساختمان و قدرت ديد آن انسان را به حيرت وا مى دارد، در حالى كه بازهاى شكارى داراى چشمهاى تلسكوبى (دوربين ) هستند. ۳ - انسان براى پيدا كردن راه خويش در شب بايد از منبع نور استفاده كند، ولى بسيارى از پرندگان در نهايت ظلمت و تاريكى شب اهداف خود را مى بينند، و اين از طريق چشمانى است كه در برابر اشعه ، مادون قرمز حساسيت دارد و همچنين دستگاه رادارمانندى است كه در وجود بعضى از آنها به يادگار گذاشته شده است . ۴ - سگها به خاطر داشتن شامه اضافى مى توانند هر حيوانى را در مسير آنها باشند از طريق بو بشناسند، در حالى كه انسان حتى با وسائلى كه در دست دارد قادر به چنين مطلبى نيست . ۵ - تمام حيوانات صداهايى را كه شدت ارتعاش آن بيرون از قدرت سامعه ما است درك مى كنند، و شنوايى آنها به مراتب از شنوايى ما دقيقتر است ، هر چند انسان توانسته است اين مطلب را با وسائل و ابزار علمى جبران كند و صداى بال مگسى را كه چندين كيلومتر از او دور است آنچنان بشنود كه گويى روى لاله گوش او قرار گرفته ! و شايد اين تفاوت قدرتى را كه خداوند ميان انسان و حيوان قائل شده به خاطر همين است كه انسان از طريق علم و عقل قادر بر جبران ضعفهايش مى باشد ولى حيوانات چنين نيستند. ۶ - نوعى ماهى كوچك است كه سالها در دريا زندگى مى كند سپس براى
تخم ريزى به همان نهرى كه در آن متولد شده است باز مى گردد و بر ضد امواج پيش مى رود موطن اصلى را كه مناسبت پرورش او است بعد از سالها آن در فاصله دور دستى پيدا مى كند! ۷ - و از اين عجيب تر داستان بعضى از حيوانات آبى است كه آنها عكس اين مسير را طى مى كنند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |