تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۷

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۸

آيه ۲۵ - ۲۸

آيه و ترجمه

قُلْ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يجْعَلُ لَهُ رَبى أَمَداً(۲۵) عَلِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً(۲۶) إِلا مَنِ ارْتَضى مِن رَّسولٍ فَإِنَّهُ يَسلُك مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصداً(۲۷) لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسلَتِ رَبهِمْ وَ أَحَاط بِمَا لَدَيهِمْ وَ أَحْصى كلَّ شىْءٍ عَدَدَا(۲۸) ترجمه : ۲۵ - بگو من نمى دانم آنچه به شما وعده داده شده نزديك است ، يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى دهد؟! ۲۶ - عالم الغيب او است ، و هيچكس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد، ۲۷ - مگر رسولانى كه آنها را برگزيده است و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد. ۲۸ - تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كرده اند، و او به آنچه نزد آنها است احاطه دارد، و هر چيزى را احصا كرده است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۹

تفسير : عالم الغيب خدا است چون در آيات قبل اشاره به اين حقيقت شده بود كه «استهزا و سركشى اين گروه همچنان ادامه مى يابد تا زمانى كه وعده الهى دائر بر عذاب فرا رسد» اين سؤ ال را برمى انگيزد كه اين وعده كى تحقق مى يابد؟ همانگونه كه مفسران در شاءن نزول آيه نيز ذكر كرده اند كه بعضى از مشركان مانند «نضر بن حارث » كه بعد از نزول آيات گذشته همين سؤ ال را مطرح كردند، قرآن مجيد به پاسخ اين سؤ ال پرداخته مى گويد: ((بگو من نمى دانم آنچه را به شما وعده داده شده (از عذاب دنيا و قيام رستاخيز) نزديك است ، يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى دهد))؟ (قل ان ادرى ا قريب ما توعدون ام يجعل له ربى امدا). اين علم مخصوص ذات پاك خدا است ، و او خواسته از بندگانش ‍ مكتوم بماند تا موضوع امتحان و آزمون خلق كامل گردد، چرا كه اگر بدانند دور است يا نزديك در هر دو صورت امتحان كم اثر خواهد بود. «أ مد» (بر وزن صمد) به معنى زمان است ، با اين تفاوت كه به گفته «راغب » در «مفردات » «زمان » شامل ابتدا و انتها هر دو مى شود، ولى «امد» تنها به انتهاى زمان چيزى مى گويند. و نيز گفته اند «امد» و «ابد» از نظر معنى به هم نزديكند، با اين تفاوت كه «اءبد» مدت نامحدود را شامل مى شود، در حالى كه «اءمد» مدت محدودى را، هر چند طولانى باشد. به هر حال بارها در آيات قرآن مجيد به اين معنى برخورد مى كنيم كه هر وقت سؤ ال از زمان قيامت مى شد پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اظهار بى اطلاعى مى فرمود و مى گفت : علم آن مخصوص خدا است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۰

در حديثى آمده است كه روزى «جبرئيل » در صورت يك عرب بيابانى در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ظاهر شد، و از جمله سؤ الاتى كه از آن حضرت نمود اين بود كه گفت : اخبرنى عن الساعة : «به من بگو كى قيامت برپا مى شود»؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ما المسئول عنها باعلم من السائل ((كسى كه از او سؤ ال مى كنى (در اين مساءله ) آگاه تر از سؤ ال كننده نيست ))! بار ديگر آن مرد عرب با صداى بلند گفت : يا محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )! متى الساعة : «اى محمد! قيامت كى خواهد آمد»؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ويحك انها كائنة فما اعددت لها؟!: ((واى بر تو قيامت مى آيد، بگو. ببينم چه چيز براى آن فراهم كرده اى ؟! اعرابى گفت من نماز و روزه بسيارى فراهم نكرده ام ، ولى خدا و رسولش را دوست دارم . پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: فانت مع من احببت : «پس ‍ تو با كسى خواهى بود كه دوستش دارى »! «آنس » يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گويد: فما فرح المسلمون بشى ء فرحهم بهذا الحديث : «مسلمانان از هيچ سخنى مانند اين سخن خوشحال نشدند». سپس در ادامه اين بحث يك قاعده كلى را در مورد علم غيب بيان مى دارد و مى فرمايد: «عالم الغيب خدا است او هيچكس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد»

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۱

(عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا) سپس به عنوان يك استثنا از اين مساءله كلى مى افزايد: «مگر رسولى كه او را برگزيده ، و از آنان راضى شده » (الا من ارتضى من رسول ) به او آنچه را بخواهد از علم غيب مى آموزد، و از طريق وحى به او ابلاغ مى كند. «سپس مراقبين و نگهبانانى از پيش رو و پشت سر همراه او مى فرستد» (فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا) «رصد» در اصل معنى «مصدرى » دارد و به معنى آمادگى براى مراقبت از چيزى است ، و بر اسم «فاعل » و «مفعول » نيز اطلاق شده است ، و در مفرد و جمع هر دو به كار مى رود، يعنى به يك فرد مراقب و نگهبان يا جمعيت مراقبين و نگهبانان هر دو اطلاق مى شود. و منظور از آن در اينجا فرشتگانى است كه خداوند بعد از نزول وحى به آنها دستور مى دهد پيامبرش را از هر سو احاطه كنند، و از شر شياطين جن و انس و وسوسه هاى آنها و آنچه اصالت وحى را خدشه دار مى كند، محافظت و پاسدارى نمايند، تا پيام الهى بى كم و زياد و بدون كمترين خدشه اى به بندگان ابلاغ گردد. و اين خود يكى از دلائل معصوم بودن پيامبران است كه با نيروهاى غيبى و امدادهاى الهى ، و مراقبت فرشتگان او، از لغزشها و خطاها مصون و محفوظند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۲

در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره است دليل وجود اين نگاهبانان و مراقبين را چنين بيان مى كند: «مقصود اين است كه خدا بداند كه پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را بى كم و كاست ابلاغ كرده اند، و خداوند به آنچه نزد آنها است احاطه دارد، و هر چيزى را دقيقا احصا كرده است » (ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم و احصى كل شى ء عددا). منظور از «علم » در اينجا علم فعلى است ، و به تعبير ديگر معنى آيه اين نيست كه خداوند چيزى را درباره پيامبرانش نمى دانسته و بعدا دانسته است ، چه اينكه علم خدا ازلى و ابدى و بى پايان است ، بلكه منظور اين است كه اين علم الهى در خارج تحقق يابد و صورت عينى به خود بگيرد، يعنى پيامبران رسالت او را عملا ابلاغ كنند و اتمام حجت نمايند.

نكته ها:

تحقيق گسترده اى پيرامون علم غيب

با دقت در آيات مختلف قرآن به خوبى روشن مى شود كه دو دسته آيه در زمينه علم غيب وجود دارد نخست آياتى كه علم غيب را مخصوص ‍ خدا معرفى كرده و از غير او نفى مى نمايد، مانند آيه ۵۹ انعام و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۳

هو: «كليدهاى غيب نزد خدا است كه جز او كسى آنها را نمى داند»، و آيه ۶۵ نمل قل لا يعلم من فى السموات و الارض الغيب الا الله بگو هيچيك از كسانى كه در آسمانها و زمين هستند غيب را نمى دانند، جز خدا. و مانند آنچه درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آيه ۵۰ سوره انعام آمده است قل لا اقول لكم عندى خزائن الله و لا اعلم الغيب : «بگو من به شما نمى گويم خزائن خداوند نزد من است ، و من غيب را نمى دانم » و در آيه ۱۸۸ اعراف مى خوانيم و لو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير «اگر من غيب را مى دانستم خير فراوانى براى خود فراهم مى نمودم و بالاخره در آيه ۲۰ يونس مى خوانيم ، فقل انما الغيب لله : بگو غيب مخصوص خدا است و امثال اين آيات . گروه دوم آياتى است كه به روشنى نشان مى دهد كه اولياى الهى اجمالا از غيب آگاهى داشتند چنانكه در آيه ۱۷۹ آل عمران مى خوانيم و ما كان الله ليطلعكم على الغيب و لكن الله يجتبى من رسله من يشاء: ((چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى گزيند» (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مى گذارد) و در معجزات حضرت مسيح مى خوانيم كه فرمود: و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم : «من شما را از آنچه مى خوريد، يا در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد خبر مى دهم ». (آل عمران - ۴۹) آيه مورد بحث نيز با توجه به استثنائى كه در آن آمده نشان مى دهد كه خداوند قسمتى از علم غيب را در اختيار رسولان برگزيده اش قرار مى دهد (زيرا استثناء از نفى هميشه اثبات است )

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۴

از سوى ديگر آياتى از قرآن كه مشتمل بر خبرهاى غيبى است نيز كم نيست ، مانند آيه دوم تا چهارم سوره روم : غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين : «روميان مغلوب شدند، و اين شكست در سرزمين نزديك واقع شد، اما آنها بعد از اين مغلوبيت به زودى غالب خواهند شد در عرض چند سال » و آيه ۸۵ سوره قصص ‍ كه مى گويد: ان الذى فرض عليك القران لرادك الى معاد آنكس كه قرآن را بر تو فرض كرد تو را به جايگاهت (مكه ) باز مى گرداند و آيه ۲۷ فتح كه مى گويد: لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله آمنين : «شما به خواست خدا مسلما وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت » و مانند اين آيات : اصولا وحى آسمانى كه بر پيامبران نازل مى شود نوعى غيب است كه در اختيار آنان قرار مى گيرد، چگونه مى توان گفت آنها آگاهى از غيب ندارند در حالى كه وحى بر آنان نازل مى شود. از همه اينها گذشته روايات زيادى داريم كه نشان مى دهد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامان معصوم (عليهم السلام ) اجمالا آگاهى از غيب داشتند، و گاه از آن خبر مى دادند. مثلا در داستان فتح مكه و ماجراى «حاطب بن ابى بلتعه » كه نامه اى به مردم مكه نوشت و به دست زنى بنام «ساره » داد، تا به مشركان مكه برساند، و آنها را از حمله قريب الوقوع لشكر اسلام آگاه سازد، و آن زن نامه را در ميان گيسوان خود پنهان كرد، و به سوى مكه حركت نمود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) على (عليه السلام ) و بعضى ديگر از مسلمانان را به سراغ او فرستاد، و فرمود: در منزلگاهى كه نامش روضه «خاخ » است به چنين زنى برخورد مى كنيد كه نامه اى از «حاطب » به مشركان مكه دارد، نامه را از او بگيريد، و آنها آمدند و او را يافتند، او در آغاز شديدا انكار كرد، ولى سرانجام اعتراف نمود و نامه را از او گرفتند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۵

و مانند خبر دادن از ماجراى جنگ «موته » و شهادت جعفر، و بعضى ديگر از فرماندهان اسلام كه در همان لحظه وقوع ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدينه مسلمانان را آگاه كرد و مانند آن در زندگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كم نيست . در «نهج البلاغه » نيز پيشگوئيهاى بسيارى از حوادث آينده به چشم مى خورد كه نشان مى دهد على (عليه السلام ) اين اسرار غيب را مى دانست ، مانند آنچه در خطبه ۱۳ در مذمت اهل بصره آمده است كه مى فرمايد: كانى بمسجدكم كجؤ جؤ سفينة قد بعث الله عليها العذاب من فوقها و من تحتها و غرق من فى ضمنها. ((گويا مى بينم عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرود آمده و همه غرق شده ايد، تنها قله بلند مسجدتان همچون سينه كشتى در روى آب نمايان است ! در روايات ديگرى كه در كتب علماى اهل سنت و شيعه نقل شده پيشگوئيهاى متعددى از آن حضرت (عليه السلام ) نسبت به حوادث آينده آمده است ، مانند آنچه به «حجر بن قيس » فرمود كه تو را بعد از من مجبور به لعن مى كنند. و آنچه درباره مروان فرمود كه او پرچم ضلالت را بعد از پيرى به دوش ‍ خواهد كشيد. و آنچه «كميل بن زياد» به «حجاج » گفت كه ((امير مؤ منان على (عليه السلام ) به من خبر داده كه تو قاتل منى )). و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود كه در جنگ با آنها از گروه ما،

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۶

ده نفر كشته نمى شود، و از آنها ده نفر نجات نمى يابد و مطلب عينا چنين شد و آنچه درباره محل قبر امام حسين (عليه السلام ) به هنگام عبور از كنار سرزمين كربلا به «اصبغ بن نباته » فرمود. در كتاب فضائل الخمسه روايات فراوانى از كتب اهل سنت درباره وسعت فوق العاده علم على (عليه السلام ) نقل شده كه ذكر همه آنها در اينجا به طول مى انجامد. در روايات اهل بيت (عليهم السلام ) نيز در احاديث متعددى اشاره به علم غيب براى امامان معصوم شده است از جمله در كتاب كافى جلد اول در ابواب متعدد تصريح يا اشاراتى در اين زمينه ديده مى شود. و مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار جلد ۲۶ احاديث زيادى كه بالغ بر ۲۲ حديث مى شود در اين زمينه آورده است . رويهمرفته روايات در زمينه آگاهى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامان معصوم (عليهم السلام ) بر اسرار غيب در حد تواتر است . اكنون سخن در اين است كه چگونه بين اين آيات و روايات كه بعضى علم غيب را از غير خدا نفى ، و بعضى اثبات مى كنند جمع كنيم ؟ در اينجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد. ۱ - از معروفترين راههاى جمع اين است كه منظور از اختصاص علم غيب به خدا علم ذاتى و استقلالى است ، غير او مستقلا هيچگونه آگاهى از غيب ندارند، و هر چه دارند از ناحيه خدا است ، با الطاف و عنايت او است ، و جنبه تبعى دارد. شاهد اين جمع همان آيه مورد بحث است ، كه مى گويد:

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۷

«خداوند هيچكس را از اسرار غيب آگاه نمى كند، مگر رسولانى را كه مورد رضايت او هستند» در «نهج البلاغه » نيز به همين معنى اشاره شده است كه وقتى على (عليه السلام ) از حوادث آينده خبر مى داد (و حمله مغول را به كشورهاى اسلامى پيش بينى مى فرمود) يكى از يارانش عرض كرد: اى امير مؤ منان آيا داراى علم غيب هستى ؟ حضرت خنديد و فرمود: ليس ‍ هو بعلم غيب ، و انما هو تعلم من ذى علم ! ((اين علم غيب نيست ، اين علمى است كه از صاحب علمى (پيامبر) آموخته ام ))! اين جمع را بسيارى از دانشمندان و محققان پذيرفته اند. ۲ - اسرار غيب دو گونه است قسمتى مخصوص به خدا است و هيچكس جز او نمى داند مانند قيام قيامت ، و امورى از قبيل آن ، و قسمتى از آن را به انبياء و اولياء مى آموزد، چنانكه در نهج البلاغه در ذيل همان خطبه اى كه در بالا اشاره كرديم مى فرمايد: و انما علم الغيب علم الساعة ، و ما عدده الله سبحانه بقوله : ان الله عنده علم الساعة ، و ينزل الغيث ، و يعلم ما فى الارحام ، و ما تدرى نفس ما ذا تكسب غدا و ما تدرى نفس باى ارض تموت : «علم غيب تنها علم قيامت و آنچه خداوند در اين آيه برشمرده است مى باشد آنجا كه مى فرمايد: آگاهى از زمان قيامت مخصوص خدا است و او است كه باران را نازل مى كند، و آنچه در رحم مادران است مى داند، و هيچكس نمى داند فردا چه مى كند يا در چه سرزمين مى ميرد» سپس امام (عليه السلام ) در شرح اين معنى افزود: خداوند سبحان از آنچه در رحم ها قرار دارد آگاه است ، پسر است يا دختر؟ زشت است يا زيبا؟ سخاوتمند است يا بخيل ؟ سعادتمند است يا شقى ؟ اهل دوزخ است يا بهشت ؟ ... اينها علوم غيبى

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۸

است كه غير از خدا كسى نمى داند، و غير از آن علومى است كه خدا به پيامبرانش تعليم كرده و او به من آموخته است . ممكن است بعضى از انسانها علم اجمالى به وضع جنين يا نزول باران و مانند آن پيدا كنند، اما علم تفصيلى و آگاهى بر جزئيات اين امور مخصوص ذات پاك خدا است ، همانگونه كه در مورد قيامت ما نيز علم اجمالى داريم ، اما از جزئيات و خصوصيات قيامت بى خبريم ، و اگر در رواياتى آمده است كه پيامبر يا امامان از بعضى از نوزادان ، يا از پايان عمر بعضى از افراد خبر دادند، مربوط به همان علم اجمالى است . ۳ - راه ديگر براى جمع ميان اين دو گروه از آيات و روايات اينكه اسرار غيب در دو جا ثبت است : در «لوح محفوظ» (خزانه مخصوص ‍ علم خداوند) كه هيچگونه دگرگونى در آن رخ نمى دهد و هيچكس از آن آگاه نيست و «لوح محو و اثبات » كه علم به مقتضيات است نه علت تامه ، و به همين دليل قابل دگرگونى است و آنچه ديگران نمى دانند مربوط به همين قسمت است . لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ان لله علما لم يعلمه الا هو، و علما اعلمه ملائكته و رسله ، فما اعلمه ملائكته و انبياءه و رسله فنحن نعلمه «خداوند علمى دارد كه جز خودش نمى داند و علمى دارد كه فرشتگان و پيامبران را از آن آگاه ساخته ، آنچه را به فرشتگان و پيامبران و رسولانش داده ما مى دانيم » از امام على بن الحسين (عليه السلام ) نيز نقل شده است كه فرمود: لو لا آية فى كتاب الله لحدثتكم بما كان و ما يكون الى يوم القيامة ! فقلت له اية آية ؟

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۴۹

فقال : قول الله : يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب : ((اگر آيه اى در قرآن مجيد نبود من از آنچه در گذشته اتفاق افتاده ، و حوادثى كه تا روز قيامت اتفاق مى افتد، خبر مى دادم ، كسى عرض كرد كدام آيه ؟ فرمود: خداوند مى فرمايد يمحو الله ما يشاء: ((خدا هر چيزى را بخواهد محو مى كند، و هر چيزى را بخواهد ثابت مى دارد و ام الكتاب (لوح محفوظ) نزد او است )) تقسيم بندى علوم مطابق اين جمع بر اساس حتمى بودن و نبودن آن است و در جمع سابق بر اساس مقدار معلومات است (دقت كنيد) ۴ - راه ديگر اينكه خداوند بالفعل از همه اسرار غيب آگاه است ولى انبياء و اولياء ممكن است بالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند، اما هنگامى كه اراده كنند خداوند به آنها تعليم مى دهد، و البته اين اراده نيز با اذن و رضاى خدا انجام مى گيرد. بنابراين جمع ، آيات و رواياتى كه مى گويد آنها نمى دانند اشاره به ندانستن فعلى است و آنها كه مى گويد مى دانند اشاره به امكان دانستن آن است . اين درست به آن مى ماند كه كسى نامه اى را به انسان بدهد كه به ديگرى برساند، در اينجا مى توان گفت : او از محتواى نامه اطلاعى ندارد، و در عين حال مى تواند نامه را باز كند و باخبر شود گاه صاحب نامه اجازه مطالعه را به او داده در اين صورت مى توان او را از يك نظر عالم به محتواى نامه دانست ، و گاه به او اجازه نداده است . شاهد اين جمع رواياتى است كه در كتاب كافى در بابى تحت عنوان ان الائمة اذا شاؤ ا ان يعلموا علموا: «امامان هر گاه بخواهند چيزى را بدانند به آنها تعليم داده مى شود»، از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : اذا اراد

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵۰

الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله بذلك : هنگامى كه امام اراده مى كند چيزى را بداند خدا به او تعليم مى دهد اين وجه جمع بسيارى از مشكلات را در زمينه علم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امام (عليه السلام ) حل مى كند، از جمله اينكه : چگونه آنها، آب يا غذائى را كه مثلا مسموم بود مى خوردند، در حالى كه جايز نيست انسان به كارى كه موجب خطر براى او است اقدام كند، بايد گفت در اين گونه موارد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا امام (عليه السلام ) اجازه نداشته اند كه اراده كنند تا اسرار غيب بر آنها آشكار گردد. همچنين گاه مصلحت ايجاب مى كند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا امام (عليه السلام ) مطلبى را نداند، يا آزمايشى براى او صورت گيرد كه موجب تكامل او گردد، همانگونه كه در داستان «ليلة المبيت » آمده است كه على (عليه السلام ) در بستر پيغمبر خوابيد، در حالى كه از خود آن حضرت نقل شده است كه نمى دانست صبحگاهان كه مشركان قريش به آن بستر حمله مى كنند شهيد خواهد شد يا جان به سلامت مى برد؟ در اينجا مصلحت اين است كه امام (عليه السلام ) از سرانجام اين كار آگاه نگردد، تا آزمون الهى تحقق يابد، و اگر امام (عليه السلام ) مى دانست كه در بستر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوابد و صبح سالم برمى خيزد چندان افتخارى محسوب نمى شد، و آنچه در آيات قرآن و روايات در اهميت اين ايثارگرى وارد شده است چندان موجه به نظر نمى رسيد. آرى مساءله علم ارادى پاسخى است براى تمام اينگونه اشكالات . ۵ - راه جمع ديگرى نيز براى روايات مختلف در علم غيب وجود دارد (هر چند اين راه فقط در مورد قسمتى از اين روايات صادق است ) و آن اينكه

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵۱

مخاطبين در اين روايات مختلف بودند، آنها كه استعداد و آمادگى پذيرش مساءله علم غيب را درباره امامان داشتند حق مطلب به آنها گفته مى شد، ولى در برابر افراد مخالف يا ضعيف و كم استعداد سخن به اندازه فهم شنونده مطرح مى گشت . مثلا در حديثى مى خوانيم كه ابو بصير و چند تن از ياران بزرگ امام صادق (عليه السلام ) در مجلسى بودند امام غضبناك وارد مجلس شد هنگامى كه نشست در حضور جمع فرمود: يا عجبا لاقوام يزعمون انا نعلم الغيب ! ما يعلم الغيب الا الله عزوجل ، لقد هممت بضرب جاريتى فلانة ، فهربت منى فما علمت فى اى بيوت الدار هى : «عجيب است كه عده اى گمان مى كنند ما علم غيب داريم هيچكس جز خداوند متعال از غيب آگاه نيست ، من الان مى خواستم كنيزم را تاءديب كنم از دست من گريخت ، ندانستم در كداميك از اطاقهاى خانه است »!!. راوى حديث مى گويد: هنگامى كه امام (عليه السلام ) از مجلس ‍ برخاست من و بعضى ديگر از ياران حضرت وارد اندرون منزل شديم و گفتيم : فدايت شويم شما درباره كنيزتان چنين گفتى ، در حالى كه ما مى دانيم شما علوم زيادى داريد و ما نامى از علم غيب نمى بريم ؟ امام (عليه السلام ) سپس شرحى در اين زمينه داد كه مفهومش آگاهى او بر اسرار غيب بود. واضح است كه در آن مجلس افرادى بوده اند كه آمادگى و استعداد لازم براى درك اين معانى و معرفت مقام امام نداشتند. بايد توجه داشت كه اين طرق پنجگانه منافاتى با هم ندارند و همه آنها مى تواند صادق باشد (دقت كنيد).

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵۲

راه ديگرى براى اثبات علم غيب پيشوايان

در اينجا دو راه ديگر براى اثبات اين واقعيت كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامان معصوم (عليهم السلام ) اجمالا از اسرار غيب آگاه بودند وجود دارد. نخست اين كه : مى دانيم دايره ماءموريت آنها محدود به مكان و زمان خاصى نبوده ، بلكه رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامت امامان (عليهم السلام ) جهانى و جاودانى است ، چگونه ممكن است كسى چنين ماءموريت گسترده اى داشته باشد در حالى كه هيچگونه آگاهى جز بر زمان و محيط محدود خود نداشته باشد؟ آيا كسى را كه مثلا ماءمور امارت و استاندارى بخش عظيمى از كشورى مى كنند مى تواند از آن منطقه آگاهى نداشته باشد و در عين حال ماءموريت خود را به خوبى انجام دهد؟!. به تعبير ديگر: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امام (عليه السلام ) در مدت حيات خود بايد آنچنان احكام الهى را بيان و اجرا كند كه جوابگوى نيازمنديهاى همه انسانها در هر زمان و مكان باشد، و اين ممكن نيست مگر اينكه لااقل بخشى از اسرار غيب را بداند. ديگر اينكه سه آيه در قرآن مجيد است كه اگر آنها را در كنار هم بچينيم مساءله علم غيب و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامان (عليهم السلام ) از آن روشن مى شود، نخست اينكه قرآن در مورد كسى كه تخت ملكه «سبا» را در يك چشم بر هم زدن نزد «سليمان » آورد (يعنى آصف بن برخيا) مى گويد: قال الذى عنده علم من الكتاب انا اتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى : ((كسى كه دانشى از كتاب داشت گفت من آن را پيش از آنكه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد، و هنگامى كه (سليمان ) آن را نزد خود مستقر ديد گفت : اين از فضل پروردگار من است )) (نمل - ۴۰).

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵۳

در آيه ديگر مى خوانيم : قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب : «بگو كافى است براى گواه ميان من و شما، خداوند، و كسى كه علم كتاب نزد او است » (رعد ۴۳). از سوى ديگر در احاديث متعددى كه در كتب اهل سنت و شيعه نقل شده چنين مى خوانيم كه ابو سعيد خدرى مى گويد از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) معنى «الذى عنده علم من الكتاب » را سؤ ال كردم ، فرمود: او وصى برادرم سليمان بن داود بود، گفتم : «و من عنده علم الكتاب » كيست ؟ فرمود: ذاك اخى على بن ابيطالب ! «او برادرم على بن ابى طالب است ». با توجه به اينكه «علم من الكتاب » كه در مورد «آصف » آمده «علم جزئى » را مى گويد، و «علم الكتاب » كه درباره على (عليه السلام ) آمده «علم كلى » را مى گويد، تفاوت ميان مقام علمى «آصف » و على (عليه السلام ) روشن مى گردد. از سوى سوم در آيه ۸۹ سوره نحل مى خوانيم : و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء: «ما قرآن را بر تو نازل كرديم كه بيانگر هر چيزى است ». روشن است كسى كه عالم به اسرار چنين كتابى باشد، بايد اسرار غيب را بداند، و اين دليلى است آشكار بر اينكه ممكن است انسانى از اولياء الله ، از اسرار غيب به فرمان خدا آگاه گردد. در زمينه علم غيب ذيل آيه ۵۰ و ۵۹ سوره انعام (جلد ۵ صفحه ۲۴۵ و ۲۶۸) و آيه ۱۸۸ سوره اعراف (جلد ۷ صفحه ۴۶) بحثهاى ديگرى داشته ايم .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵۴

۳ - تحقيقى پيرامون آفرينش «جن » «جن » چنانكه از مفهوم لغوى اين كلمه به دست مى آيد موجودى است نا پيدا كه مشخصات زيادى در قرآن براى او ذكر شده ، از جمله اينكه : ۱ - موجودى است كه از شعله آتش آفريده شده ، بر خلاف انسان كه از خاك آفريده شده است ، (و خلق الجان من مارج من نار الرحمن - ۱۵) ۲ - داراى علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آيات مختلف سوره جن ). ۳ - داراى تكليف و مسؤ وليت است (آيات سوره جن و سوره الرحمن ). ۴ - گروهى از آنها مؤ من صالح و گروهى كافرند (و انا منا الصالحون و منا دون ذلك ) (جن ۱۱). ۵ - آنها داراى حشر و نشر و معادند (و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا) (جن ۱۵). ۶ - آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگيرى و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند (و انا كنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا) (جن ۹). ۷ - آنها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مى كردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مى پرداختند (و انه كان رجال من الانس يعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا) (جن ۶). ۸ - در ميان آنها افرادى يافت مى شوند كه از قدرت زيادى برخوردارند، همانگونه كه در ميان انسانها نيز چنين است ( قال عفريت من الجن انا آتيك به قبل ان تقوم من مقامك ) «يكى از گردنكشان جن به سليمان گفت من تخت ملكه سبا را پيش از آنكه از جاى برخيزى از سرزمين او به اينجا مى آورم »! (نمل ۳۹).

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵۵

۹ - آنها قدرت بر انجام بعضى كارهاى مورد نياز انسان دارند (و من الجن من يعمل بين يديه باذن ربه ... يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و جفان كالجواب ): «گروهى از جن پيش روى سليمان به اذن پروردگار كار مى كردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهيه مى كردند» (سبا ۱۲ - ۱۳). ۱۰ - خلقت آنها در روى زمين قبل از خلقت انسانها بوده است (و الجان خلقناه من قبل ) (حجر ۲۷) و ويژگيهاى ديگر. بعلاوه از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه بر خلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است و آنها را از ما بهتران مى دانند، انسان نوعى است برتر از آنها، به دليل اينكه تمام پيامبران الهى از انسانها برگزيده شدند، و آنها به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود ايمان آوردند، و از او تبعيت كردند، و اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان كه بنا به تصريح قرآن آن روز از (بزرگان ) طايفه جن بود (كهف - ۵۰) دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مى باشد. تا اينجا سخن از مطالبى بود كه از قرآن مجيد درباره اين موجود ناپيدا استفاده مى شود كه خالى از هر گونه خرافه و مسائل غير علمى است ، ولى مى دانيم مردم عوام و نا آگاه خرافات زيادى درباره اين موجود ساخته اند كه با عقل و منطق جور نمى آيد، و به همين جهت يك چهره خرافى و غير منطقى به اين موجود داده كه وقتى كلمه جن گفته مى شود مشتى خرافات نيز با آن تداعى مى شود از جمله اينكه آنها را با اشكال غريب و عجيب و وحشتناك ، و موجوداتى دم دار و سم دار!، موذى و پر آزار، كينه توز و بد رفتار كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالى ، خانه هائى را به آتش كشند! و موهومات ديگرى از اين قبيل .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵۶

در حالى كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است ، چرا كه هيچ دليلى بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مى بينيم ، نداريم ، بلكه علماء و دانشمندان علوم طبيعى مى گويند: موجوداتى را كه انسان با حواس خود مى تواند درك كند، در برابر موجوداتى كه با حواس قابل درك نيستند ناچيز است . تا اين اواخر كه موجودات زنده ذره بينى كشف نشده بود، كسى باور نمى كرد كه در يك قطره آب ، يا يك قطره خون هزاران هزار موجود زنده باشد كه انسان قدرت ديد آنها را نداشته باشد. و نيز دانشمندان مى گويند: چشم ما رنگهاى محدودى را مى بيند و گوش ما امواج صوتى محدودى را مى شنود، رنگها و صداهائى كه با چشم و گوش ما قابل درك نيست بسيار بيش از آن است كه قابل درك است . وقتى وضع جهان ، چنين باشد چه جاى تعجب كه انواع موجودات زنده اى در اين عالم وجود داشته باشند كه ما نتوانيم با حواس خود آنها را درك كنيم ، و وقتى فجر صادقى مانند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن خبر دهد چرا نپذيريم ؟ به هر حال از يكسو قرآن كلام ناطق صادق ، خبر از وجود جن با ويژگيهائى كه در بالا ذكر شد داده است ، و از سوى ديگر هيچ دليل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنابراين بايد آن را پذيرفت ، و از توجيهات غلط و ناروا بايد برحذر بود همانگونه كه از خرافات عوام در اين قسمت بايد اجتناب كرد. اين نكته نيز قابل توجه است كه جن گاهى بر يك مفهوم وسيعتر اطلاق مى شود كه انواع موجودات ناپيدا را شامل مى گردد، اعم از آنها كه داراى عقل و دركند و آنها كه عقل و درك ندارند، و حتى گروهى از حيواناتى كه با چشم ديده مى شوند و معمولا در لانه ها پنهانند، نيز در اين معنى وسيع وارد است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵۷

شاهد اين سخن روايتى است كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه فرمود: خلق الله الجن خمسة اصناف : صنف كالريح فى الهواء، و صنف حيات و صنف عقارب ، و صنف حشرات الارض ، و صنف كبنى آدم عليهم الحساب و العقاب : ((خداوند جن را پنج صنف آفريده است : صنفى مانند باد در هوا (ناپيدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زمين اند، و صنفى از آنها مانند انسانند كه بر آنها حساب و عقاب است )). با توجه به اين روايت و مفهوم گسترده آن ، بسيارى از مشكلاتى كه در روايات و داستانها در مورد جن گفته مى شود، حل خواهد شد. مثلا در بعضى از روايات از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: لا تشرب الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته فان الشيطان يقعد على العروة و الثلمة : «از قسمت شكسته ظرف و طرف دستگيره آن آب نخوريد زيرا شيطان روى دستگيره ، و قسمت شكسته مى نشيند». با توجه به اينكه «شيطان » از «جن » است ، و با توجه به اينكه جاى شكسته ظرف ، و همچنين دسته آن محل اجتماع انواع ميكربها است ، بعيد به نظر نمى رسد كه «جن و شيطان » به «مفهوم عام » اينگونه موجودات را نيز شامل شود هر چند معنى خاصى دارد كه به موجودى است كه داراى فهم و شعور و مسئوليت و تكليف است . و روايات در اين زمينه فراوان است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۵۸

پروردگارا! در آن روز كه جن و انس در دادگاه عدل تو حاضر مى شوند و بدكاران همگى از كرده خود پشيمانند ما را در سايه لطفت قرار ده . خداوندا! دامنه ملك تو وسيع و گسترده است و معلومات و معرفت ما محدود ما را از لغزشها و خطاها و داورى به غير حق مصون و محفوظ دار. بار الها! مقام پيامبرت آنقدر والا است كه دعوت او را علاوه بر انسانها پريان نيز اجابت كردند ما را در زمره مؤ منان به دعوت او قرار ده . آمين يا رب العالمين


→ صفحه قبل صفحه بعد ←