تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۵-۸
آيه و ترجمه
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثمَّ لَمْ يحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يحْمِلُ أَسفَارَا بِئْس مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(۵) قُلْ يَأَيهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَْوْت إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۶) وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظلِمِينَ(۷) قُلْ إِنَّ الْمَوْت الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَقِيكمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشهَدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۸) ترجمه : ۵ - كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا ننمودند مانند درازگوشى هستند كه كتابهائى را حمل مى كند، قومى كه آيات الهى را تكذيب كردند مثال بدى دارند، و خداوند جمعيت ظالمان را هدايت نمى كند. ۶ - بگو اى يهوديان ! اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدا غير از مردم هستيد آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد! (تا به لقاى محبوبتان برسيد).
۷ - ولى آنها هرگز تمناى مرگ نمى كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند، و خداوند ظالمان را بخوبى مى شناسد. ۸ - بگو اين مرگى كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد، سپس به سوى كسى كه از پنهان و آشكار با خبر است برده مى شويد و شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد. تفسير : چارپائى بر او كتابى چند! در بعضى از روايات آمده است كه يهود مى گفتند: اگر محمد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نيست ، لذا نخستين آيه مورد بحث به آنها گوشزد مى كند كه اگر كتاب آسمانى خود را دقيقا خوانده و عمل مى كرديد اين سخن را نمى گفتيد، چرا كه بشارت ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آن آمده است . مى فرمايد: «كسانى كه تورات بر آنها نازل شد و مكلف به آن گشتند ولى حق آن را اداء ننمودند و به آياتش عمل نكردند همانند درازگوشى هستند كه كتابهائى بر پشت خود حمل مى كند» (مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا). او از كتاب چيزى جز سنگينى احساس نمى كند، و برايش تفاوت ندارد كه سنگ و چوب بر پشت دارد يا كتابهائى كه دقيقترين اسرار آفرينش و مفيدترين برنامه هاى زندگى در آن است . اين قوم از خود راضى كه تنها به نام تورات يا تلاوت آن قناعت كردند، بى آنكه انديشه در محتواى آن داشته باشند و عمل كنند همانند همين حيوانى هستند كه در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است . اين گوياترين مثالى است كه براى عالم بى عمل مى توان بيان كرد كه
سنگينى مسؤ ليت علم را بر دوش دارد بى آنكه از بركات آن بهره گيرد، و افرادى كه با الفاظ قرآن سر و كار دارند ولى از محتوا و برنامه عملى آن بيخبرند (و چه بسيارند اين افراد در بين صفوف مسلمين ) مشمول همين آيه اند. اين احتمال نيز وجود دارد كه يهود با شنيدن آيات نخستين اين سوره و مانند آن كه از موهبت بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخن مى گويد گفته باشند كه ما نيز اهل كتابيم ، و مفتخر به بعثت حضرت موسى كليم هستيم ، قرآن در پاسخ آنها مى گويد: چه فائده ؟ كه دستورهاى تورات را زير پا نهاديد و آن را در زندگى خود هرگز پياده نكرديد. ولى به هر حال هشدارى است به همه مسلمانان كه مراقب باشند سرنوشتى همچون يهود پيدا نكنند، اين فضل عظيم الهى كه شامل حال آنها شده ، و اين قرآن مجيد كه بر آنها نازل گرديده ، براى اين نيست كه تنها در خانه ها خاك بخورد، يا به عنوان «تعويذ چشم زخم » حمايل كنند، يا براى حفظ از حوادث به هنگام سفر از زير آن رد شوند، يا براى ميمنت و شگون خانه جديد همراه آئينه و «جاروب »! به خانه تازه بفرستند، و تا اين حد آن را تنزل دهند، و يا آخرين همت آنها تلاش و كوشش براى تجويد و تلاوت زيبا و ترتيل و حفظ آن باشد، ولى در زندگى فردى و اجتماعى كمترين انعكاسى نداشته باشد و در عقيده و عمل از آن اثرى به چشم نخورد. سپس در ادامه اين مثل مى افزايد: «قومى كه آيات الهى را تكذيب كردند مسلما مثال بدى دارند» (بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات الله ). چگونه آنها تشبيه به «حمار حامل اسفار» نشوند؟ در حالى كه نه تنها با عمل كه با زبان هم آيات الهى را انكار كردند، چنانكه در آيه ۸۷ سوره بقره درباره همين قوم يهود مى خوانيم : ا فكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون : «آيا هر زمان پيامبرى بر خلاف
هواى نفس شما آمد در برابر او تكبر كرديد، گروهى را تكذيب نموديد، و گروهى را به قتل رسانديد»؟! و در پايان آيه در يك جمله كوتاه و پرمعنى مى فرمايد: «خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند»؟ (و الله لا يهدى القوم الظالمين ). درست است كه هدايت كار خدا است ، اما زمينه لازم دارد، و زمينه آن كه روح حق طلبى و حقجوئى است بايد از ناحيه خود انسانها فراهم شود، و ستمگران از اين مرحله دورند. گفتيم يهود خود را امتى برگزيده ، و به اصطلاح تافته اى جدا بافته مى دانستند، حتى گاهى ادعا مى كردند كه پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى كردند، چنانكه در آيه ۱۸ سوره مائده آمده است ، و قالت اليهود و النصارى نحن ابناء الله و احباؤ ه : «يهود و نصارا گفتند ما پسران خدا و دوستان خاص او هستيم ». (هر چند منظورشان فرزندان مجازى باشد). قرآن در مقابل اين بلندپروازيهاى بيدليل ، آنهم از ناحيه گروهى كه حامل كتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، مى گويد: «به آنها بگو اى يهوديان اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدا غير از مردم هستيد پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد» (قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انكم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين ). چرا كه دوست هميشه مشتاق لقاى دوست است ، و مى دانيم كه لقاى
معنوى پروردگار در قيامت رخ مى دهد هنگامى كه حجابهاى عالم دنيا كنار رفت ، و غبارهاى شهوات و هوسها فرو نشست ، پرده ها برداشته مى شود، و انسان با چشم دل جمال دل آراى محبوب را مى بيند، و بر بساط قربش گام مى نهد، و به مصداق «فى مقعد صدق عند مليك مقتدر» به حريم دوست راه مى يابد. اگر شما راست مى گوئيد و دوست خاص او هستيد پس چرا اين قدر به زندگى دنيا چسبيده ايد؟! چرا اين قدر از مرگ وحشت داريد؟ اين دليل بر اين است كه شما در اين ادعاى خود صادق نيستيد. قرآن همين معنى را به تعبير ديگرى در سوره بقره آيه ۹۶ بازگو كرده است مى گويد: و لتجدنهم احرص الناس على حياة و من الذين اشركوا يود احدهم لو يعمر الف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر و الله بصير بما يعملون : «آنها را حريصترين مردم بر زندگى اين دنيا مى يابى ، حتى حريصتر از مشركان ، تا آنجا كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالى كه اين عمر طولانى او را از عذاب الهى باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بينا است »! سپس به دليل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره كرده مى افزايد: «آنها هرگز آرزوى مرگ نمى كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند» (و لا يتمنونه ابدا بما قدمت ايديهم ). ولى «خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد» (و الله عليم بالظالمين ). در حقيقت ترس انسان از مرگ به خاطر يكى از دو عامل است : يا به زندگى بعد از مرگ ايمان ندارد، و مرگ را هيولاى فنا و نيستى و ظلمتكده عدم مى پندارد، و طبيعى است كه انسان از نيستى و عدم بگريزد.
و يا اينكه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاريك و سياه مى بيند كه از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بيمناك است . و از آنجا كه يهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ عامل دوم بود. تعبير به «ظالمين » مفهوم وسيعى دارد كه تمام اعمال نارواى يهود از كشتن پيامبران بزرگ الهى گرفته ، تا نسبتهاى ناروا به آنها و غصب حقوق و چپاول اموال و غارت سرمايه هاى مردم ، و آلوده بودن به انواع مفاسد اخلاقى . ولى مسلما اين وحشت و اضطراب مشكلى را حل نمى كند، مرگ شترى است كه بر در خانه همه خوابيده است لذا قرآن مى گويد: «اى پيامبر! به آنها بگو اين مرگى را كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد» (قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم ). سپس به سوى كسى كه از پنهان و آشكار با خبر است برده مى شويد و شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد)) (ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون ). قانون مرگ از عمومى ترين و گسترده ترين قوانين اين عالم است ، انبياء بزرگ الهى و فرشتگان مقربين همه مى مى رند، و جز ذات پاك خداوند در اين جهان باقى نمى ماند، «كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام » (سوره رحمان آيه ۲۶ و ۲۷). هم مرگ از قوانين مسلم اين عالم است ، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقيقا آگاه است . بنابراين تنها راه براى پايان دادن به اين وحشت ، پاك سازى اعمال ، و
شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد كه هر كس حسابش پاك است از محاسبه اش چه باك است ؟ و تنها در اين صورت است كه على وار مى توان گفت : هيهات بعد اللتيا و اللتى و الله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه : «هيهات بعد از آنهمه جنگها و حوادث به خدا سوگند علاقه فرزند ابو طالب به مرگ از علاقه طفل به پستان مادرش بيشتر است »! و به هنگامى كه فرق مباركش با ضربه «اشقى الاخرين » از هم شكافته شد خروشى برآورد و فرمود، فزت و رب الكعبه : «به پروردگار كعبه پيروز شدم و نجات يافتم ».
نكته ها:
۱ - عالم بى عمل ؟ بدون شك تحصيل علم ، مشكلات فراوانى دارد، ولى اين مشكلات هر قدر باشد در برابر بركات حاصل از علم ناچيز است ، بيچارگى انسان روزى خواهد بود كه زحمت تحصيل علم را بر خود هموار كند، اما چيزى از بركاتش عائد او نشود، درست بسان چهارپائى است كه سنگينى يك بار كتاب را به پشت خود احساس مى كند. بى آنكه از محتواى آن بهره گيرد. در بعضى از تعبيرات عالم بيعمل به «شجر بلاثمر» (درخت بى ميوه ) يا «سحاب بلامطر» (ابر بى باران ) يا شمعى كه مى سوزد و اطراف خود را روشن مى كند ولى خودش از بين مى رود، يا چهارپائى كه به «طاحونه » (آسياب ) مى بندند و دائما زحمت مى كشد و طى طريق مى كند، اما چون به دور خود مى گردد، هرگز راهى را طى نمى كند و به جائى نمى رسد و مانند اين
تشبيهات كه هر كدام بيانگر گوشه اى از سرنوشت شوم عالم بى عمل است . در روايات اسلامى نيز در نكوهش اين گونه عالمان ، تعبيرات تكان دهنده اى آمده است : از جمله : از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: «هر كس علمش افزوده شود ولى بر هدايتش نيفزايد، اين علم ، جز دورى از خدا، براى او، حاصلى ندارد» «من ازداد علما و لم يزدد هدى لم يزدد من الله الا بعدا» در جاى ديگر از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : «علم با عمل تواءم است ، هر كس چيزى را مى داند بايد به آن عمل كند و علم فرياد مى زند و عمل را دعوت مى كند، اگر به او پاسخ مثبت نداد، از آنجا كوچ مى كند»!: «العلم مقرون بالعمل ، فمن علم عمل ، و العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه ». اصولا از بعضى از روايات استفاده مى شود كه عالم بى عمل ، شايسته نام «عالم » نيست ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: «لا يكون المرء عالما حتى يكون بعلمه عاملا». و از اين بالاتر آنكه : او تمام مسؤ ليت عالم را بر دوش مى كشد، بى آنكه از مزاياى علم بهره مند باشد، لذا در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه ضمن خطبه اى بر فراز منبر فرمود: ايها الناس ! اذا علمتم فاعملوا بما علمتم لعلكم تهتدون ، ان العالم العامل بغيره كالجاهل الحائر الذى لا يستفيق عن جهله بل قد راءيت ان الحجة عليه اعظم و الحسرة ادوم : «اى مردم ! هنگامى كه چيزى را دانستيد عمل كنيد تا هدايت يابيد،
زيرا عالمى كه بر خلاف علمش عمل مى كند، مانند جاهل سرگردانى است كه هرگز از جهلش هشيار نمى شود، بلكه من حجت را بر چنين عالمى بزرگتر، و حسرت را پايدارتر مى بينم ». و بدون شك وجود چنين علما و دانشمندانى ، بزرگترين بلا براى يك جامعه ، محسوب مى شود، و سرنوشت مردمى كه عالمشان چنين باشد، سرنوشت خطرناكى است كه به گفته شاعر: و راعى الشاة يحمى الذئب عنها فكيف اذا الرعاة لها ذئاب !
- شبان ، گوسفندان را از چنگال گرگ نجات مى دهد اما واى به حال گوسفندانى كه شبانشان گرگان باشند.
۲ - چرا از مرگ بترسم ؟ معمولا غالب مردم از مرگ مى ترسند، تنها گروه اندكى هستند كه بر چهره مرگ لبخند مى زنند، و آن را تنگ تنگ در آغوش مى فشارند، دلقى رنگرنگ را مى دهند و جانى جاودان مى گيرند. اما ببينيم چرا مرگ و مظاهر آن ، و حتى نام آن ، براى گروهى ، دردآور است ؟ دليل عمده اش ، اين است كه به زندگى بعد از مرگ ، ايمان ندارند، و يا اگر ايمان دارند، اين ايمان به صورت يك باور عميق در نيامده و بر افكار و عواطف آنها حاكم نشده است . وحشت انسان از فناء و نيستى ، طبيعى است ، انسان حتى از تاريكى شب مى ترسد، چرا كه ظلمت نيستى نور است ، و گاه از مرده نيز مى ترسد، چرا
كه آن هم در مسير فنا قرار گرفته . اما اگر انسان با تمام وجودش باور كند كه دنيا، زندان مؤ من ، و بهشت كافر است «الدنيا سجن المؤ من و جنة الكافر». اگر باور كند كه اين جسم خاكى ، قفسى است براى مرغ روح او كه وقتى اين قفس شكست آزاد مى شود، و به هواى كوى دوست پر و بال مى زند. اگر باور كند «حجاب چهره جان مى شود غبار تنش » مسلما در آرزوى آن دم است كه از اين چهره ، پرده برفكند. اگر باور كند مرغ باغ ملكوت است و از عالم خاك نيست ، و تنها «دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنش »؟ آرى اگر ديدگاه انسان درباره مرگ چنين باشد هرگز از مرگ وحشت نمى كند، در عين اينكه زندگى را براى پيمودن مسير تكامل خواهان است . لذا در حديث عاشورا مى خوانيم : هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار دشمن بر حسين (عليه السلام ) و يارانش بيشتر مى شد چهره هاى آنها برافروخته تر و شكوفاتر مى گشت ، و حتى پيرمردان اصحابش صبح عاشورا خندان بودند وقتى از آنها سؤ ال مى شد چرا؟ مى گفتند: براى اينكه ساعاتى ديگر شربت شهادت مى نوشيم و حور العين را در آغوش مى گيريم !. علت ديگر براى ترس از مرگ دلبستگى بيش از حد به دنيا است ، چرا كه مرگ ميان او و محبوبش جدائى مى افكند، و دل كندن از آنهمه امكاناتى كه براى زندگى مرفه و پر عيش و نوش فراهم ساخته براى او طاقت فرسا است . عامل سوم خالى بودن ستون حسنات و پر بودن ستون سيئات نامه عمل است .
در حديثى مى خوانيم كسى خدمت پيامبر آمد عرض كرد يا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) من چرا مرگ را دوست نمى دارم ؟ فرمود: آيا ثروتى دارى ؟ عرض كرد: آرى . فرمود: چيزى از آن را پيش از خود فرستاده اى ؟ عرض كرد: نه . فرمود: به همين دليل است كه مرگ را دوست ندارى (چون نامه اعمالت از حسنات خالى است ). ديگرى نزد ابو ذر آمد و همين سؤ ال را كرد كه ما چرا از مرگ متنفريم ؟! فرمود: لانكم عمرتم الدنيا، و خربتم الاخرة فتكرهون ان تنتقلوا من عمران الى خراب !: «براى اينكه شما دنيا را آباد كرده ايد، و آخرتتان را ويران ، طبيعى است كه دوست نداريد از نقطه آبادى به نقطه ويرانى منتقل شويد».
آيه ۹-۱۱
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا نُودِى لِلصلَوةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(۹) فَإِذَا قُضِيَتِ الصلَوةُ فَانتَشِرُوا فى الاَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِن فَضلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَّعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ(۱۰) وَ إِذَا رَأَوْا تجَرَةً أَوْ لهَْواً انفَضوا إِلَيهَا وَ تَرَكُوك قَائماً قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَرَةِ وَ اللَّهُ خَيرُ الرَّزِقِينَ(۱۱) ترجمه : ۹ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذكر خدا بشتابيد، و خريد و فروش را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد. ۱۰ - و هنگامى كه نماز پايان گرفت شما آزاديد در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد، و خدا را بسيار ياد نمائيد تا
۱۱ - هنگامى كه تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند، و تو را ايستاده به حال خود رها مى كنند، بگو آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزى دهندگان است . شان نزول : در شاءن نزول اين آيات يا خصوص آيه «واذا راءوا تجارة » روايات مختلفى نقل شده كه همه آنها از اين معنى خبر مى دهد كه در يكى از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند «دحيه » با كاروانى از شام فرا رسيد و با خود مواد غذائى آورده بود، در حالى كه روز جمعه بود و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مشغول خطبه نماز جمعه بود، طبق معمول براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در اين هنگام مسلمانانى كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه را رها كرده و براى تاءمين نيازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند (آيه نازل شد و آنها را سخت مذمت كرد) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اگر اين گروه اندك هم مى رفتند از آسمان سنگ بر آنها مى باريد. تفسير : بزرگترين اجتماع عبادى سياسى هفته در آيات گذشته بحثهاى فشرده اى پيرامون توحيد و نبوت و معاد، و نيز مذمت يهود دنياپرست آمده بود، آيات مورد بحث به گفتگو پيرامون يكى از
مهمترين وظائف اسلامى كه در تقويت پايه هاى ايمان تاءثير فوق العاده دارد، و از يك نظر هدف اصلى سوره را تشكيل مى دهد، يعنى نماز جمعه و بعضى از احكام آن مى پردازد. نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذكر خدا (خطبه و نماز) بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد، اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد)) (يا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ). «نودى » از ماده «نداء» به معنى بانگ برآوردن است ، و در اينجا به معنى اذان است ، زيرا در اسلام ندائى براى نماز جز اذان نداريم ، چنانكه در آيه ۵۸ سوره مائده نيز مى خوانيم : و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلك بانهم قوم لا يعقلون : ((هنگامى كه مردم را به سوى نماز مى خوانيد (و اذان مى گوئيد) آنرا به مسخره و بازى مى گيرند، اين بخاطر آن است كه آنها قومى هستند بى عقل )). به اين ترتيب هنگامى كه صداى اذان نماز جمعه بلند مى شود مردم موظفند كسب و كار را رها كرده به سوى نماز كه مهمترين ياد خدا است بشتابند. جمله ذلكم خير لكم ... اشاره به اين است كه اقامه نماز جمعه و ترك كسب و كار در اين موقع منافع مهمى براى مسلمانان دربردارد اگر درست پيرامون آن بينديشند، و گرنه خداوند از همگان بى نياز و بر همه مشفق است . اين جمله يك اشاره اجمالى به فلسفه و منافع نماز جمعه است كه به خواست خدا در بحث نكات از آن بحث خواهيم كرد. البته ترك خريد و فروش مفهوم وسيعى دارد كه هر كار مزاحمى را شامل مى شود.
اما اينكه چرا روز «جمعه » را به اين نام ناميده اند؟ به خاطر اجتماع مردم در اين روز براى نماز است ، و اين مساءله تاريخچهاى دارد كه در بحث نكات خواهد آمد. قابل توجه اينكه در بعضى از روايات اسلامى در مورد نمازهاى روزانه آمده است اذا اقيمت الصلوة فلا تاتوها و انتم تسعون و اءتوها و انتم تمشون و عليكم السكينة : ((هنگامى كه نماز (نمازهاى يوميه ) برپا شود براى شركت در نماز ندويد، و با آرامش گام برداريد)) ولى در مورد نماز جمعه آيه فوق مى گويد: فاسعوا (بشتابيد) و اين دليل بر اهميت فوق العاده نماز جمعه است . منظور از «ذكرالله » در درجه اول نماز است ، ولى مى دانيم كه خطبه هاى نماز جمعه هم كه آميخته با ذكر خدا است ، در حقيقت بخشى از نماز جمعه است ، بنابراين بايد براى شركت در آن نيز تسريع كرد. در آيه بعد مى افزايد: «هنگامى كه نماز پايان گيرد شما آزاديد در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد، و خدا را بسيار ياد نمائيد تا رستگار شويد» (فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون ). گرچه جمله «ابتغوا من فضل الله » (فضل خدا را طلب كنيد) يا تعبيرات مشابه آن در قرآن مجيد شايد غالبا به معنى طلب روزى و كسب و تجارت آمده است ، ولى روشن است كه مفهوم اين جمله گسترده است و كسب و كار يكى از مصاديق آن است ، لذا بعضى آنرا به معنى عيادت مريض ، و زيارت مؤ من ، يا تحصيل علم و دانش تفسير كرده اند، هر چند منحصر به اينها نيز نمى باشد.
ناگفته پيدا است كه امر به «انتشار در زمين » و «طلب روزى » امر وجوبى نيست ، بلكه به اصطلاح «امر بعد از حظر» و نهى است ، و دليل بر جواز مى باشد، ولى بعضى از اين تعبير چنين استفاده كرده اند كه تحصيل روزى بعد از نماز جمعه مطلوبيت و بركتى دارد، و در حديثى آمده است كه پيامبر بعد از نماز جمعه سرى به بازار مى زد. جمله «و اذكرواالله كثيرا» اشاره به ياد خدا است در برابر آنهمه نعمتهائى كه به انسان ارزانى داشته ، و بعضى «ذكر» را در اينجا به معنى «فكر» تفسير كرده اند، آنچنان كه در حديث آمده تفكر ساعة خير من عبادة سنة : «يك ساعت انديشيدن از يك سال عبادت بهتر است ». بعضى نيز آن را به مساءله توجه به خدا در بازارها و به هنگام معاملات و عدم انحراف از اصول حق و عدالت تفسير كرده اند. ولى روشن است كه آيه مفهوم گسترده اى دارد كه همه اينها را در بر مى گيرد، اين نيز مسلم است كه روح «ذكر» «فكر» است ، و ذكر بى فكر لقلقه زبانى بيش نيست ، و آنچه مايه فلاح و رستگارى است همان ذكر آميخته با تفكر در جميع حالات است . اصولا ادامه «ذكر» سبب مى شود كه ياد خدا در اعماق جان انسان رسوخ كند و ريشه هاى غفلت و بيخبرى را كه عامل اصلى هرگونه گناه است بسوزاند، و انسان را در مسير فلاح و رستگارى قرار دهد و حقيقت لعلكم تفلحون حاصل گردد. در آخرين آيه مورد بحث كسانى كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به هنگام نماز جمعه رها كردند و براى خريد از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شديدا مورد
ملامت قرار داده مى گويد: ((هنگامى كه تجارت يا لهوى را بهبينند پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند، و تو را ايستاده (در حالى كه خطبه نماز جمعه مى خوانى ) رها مى كنند)) (و اذا راءوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما). ولى «به آنها بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است و خداوند بهترين روزى دهندگان است » (قل ما عند الله خير من اللهو و من التجارة و الله خير الرازقين ). ثواب و پاداش الهى و بركاتى كه از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ و اندرزهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تربيت معنوى و روحانى عائد شما مى شود قابل مقايسه با هيچ چيز ديگر نيست ، و اگر از اين مى ترسيد كه روزى شما بريده شود اشتباه مى كنيد، خداوند بهترين روزى دهندگان است . تعبير به لهو اشاره به طبل و ساير آلات لهوى است كه به هنگام ورود قافله تازه اى به مدينه مى زدند كه هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسيلهاى براى سرگرمى و تبليغ كالا، همانگونه كه در دنياى امروز نيز در فروشگاههائى كه به سبك غرب است نيز نمونه آن ديده مى شود. تعبير به «انفضوا» به معنى پراكنده شدن و انصراف از نماز جماعت ، و روى آوردن به كاروان است كه در شاءن نزول گفته شد هنگامى كه كاروان «دحيه » وارد مدينه شد (و او هنوز اسلام را اختيار نكرده بود) با صداى طبل و ساير آلات لهو مردم را به بازار فراخواند، مردم مدينه حتى مسلمانانى كه در مسجد مشغول استماع خطبه نماز جمعه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند، به سوى او شتافتند، و تنها سيزده نفر، و به روايتى كمتر، در مسجد باقى ماندند. ضمير در «اليها» به تجارت بازمى گردد، يعنى به سوى مال التجارة شتافتند، اين به خاطر آن است كه لهو، هدف اصلى آنها نبود، بلكه مقدمه اى
بود براى اعلام ورود كاروان و يا سرگرمى و تبليغ كالا در كنار آن . تعبير به «قائما» نشان مى دهد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايستاده ، خطبه نماز جمعه مى خواند، چنانكه در حديثى از «جابر بن سمره » نقل شده كه مى گويد: ((هرگز رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در حال خطبه نشسته نديدم و هر كس بگويد نشسته خطبه مى خواند، تكذيبش كنيد)). و نيز روايت شده كه از «عبدالله بن مسعود» پرسيدند: ((آيا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايستاده خطبه مى خواند))؟ گفت : مگر نشنيده اى كه خداوند مى گويد: و تركوك قائما: «تو را در حالى كه ايستاده بودى رها كردند»؟ در تفسير «درالمنثور» آمده است كه اولين كسى كه نشسته ، خطبه نماز جمعه خواند، معاويه بود!
نكته ها:
۱ - نخستين نماز جمعه در اسلام در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مسلمانان مدينه ، پيش از آنكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هجرت كند، با يكديگر صحبت كردند و گفتند: يهود در يك روز هفته اجتماع مى كنند (روز شنبه ) و نصارى نيز روزى براى اجتماع دارند (يكشنبه ) خوبست ما هم روزى قرار دهيم و در آن روز جمع شويم و ذكر خدا گوئيم و شكر او را بجا آوريم ، آنها روز قبل از شنبه را كه در آن زمان «يوم العروبه » ناميده مى شد، براى اين هدف برگزيدند، و به سراغ
«اسعد بن زراره » (يكى از بزرگان مدينه ) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها بجا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز، روز جمعه ناميده شد، زيرا روز اجتماع مسلمين بود. «اسعد» دستور داد گوسفندى را ذبح كردند و نهار و شام همگى از همان يك گوسفند بود، چرا كه تعداد مسلمانان در آن روز، بسيار كم بود... و اين نخستين جمعه اى بود كه در اسلام تشكيل شد. اما اولين جمعه اى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با اصحابش تشكيل دادند، هنگامى بود كه به مدينه هجرت كرد، وارد مدينه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول هنگام ظهر بود، حضرت ، چهار روز در «قبا» ماندند و مسجد قبا را بنيان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدينه حركت كرد (فاصله ميان قبا و مدينه بسيار كم است و امروز قبا يكى از محله هاى داخل مدينه است ) و به هنگام نماز جمعه به محله «بنى سالم » رسيد، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپا داشت ، و اين اولين جمعه اى بود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اسلام بجا آورد، خطبه اى هم در اين نماز جمعه خواند كه اولين خطبه حضرت در مدينه بود. يكى از محدثان از «عبدالرحمن بن كعب » نقل كرده كه پدرم هر وقت صداى اذان جمعه را مى شنيد بر «اسعد بن زرارة » رحمت مى فرستاد، هنگامى كه دليل اين مطلب را جويا شدم گفت به خاطر آن است كه او نخستين كسى بود كه نماز جمعه را با ما بجا آورد گفتم آنروز چند نفر بوديد گفت فقط چهل نفر!
اهميت نماز جمعه
بهترين دليل بر اهميت اين فريضه بزرگ اسلامى قبل از هر چيز آيات همين سوره است ، كه به همه مسلمانان و اهل ايمان دستور مى دهد به محض شنيدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هرگونه كسب و كار برنامه مزاحم را ترك گويند، تا آنجا كه اگر در سالى كه مردم گرفتار كمبود مواد غذائى هستند كاروانى بيايد و نيازهاى آنها را با خود داشته باشد به سراغ آن نروند، و برنامه نماز جمعه را ادامه دهند. در احاديث اسلامى نيز تاءكيدهاى فراوانى در اين زمينه وارد شده است از جمله : در خطبه اى كه موافق و مخالف آن را از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده اند آمده : ان الله تعالى فرض عليكم الجمعه فمن تركها فى حياتى او بعد موتى استخفافا بها او جحودا لها فلا جمع الله شمله ، و لا بارك له فى امره ، الا و لا صلوة له ، الا و لا زكوة له ، الا و لا حج له ، الا و لا صوم له ، الا و لا بر له حتى يتوب : «خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روى استخفاف يا انكار ترك كند خداوند او را پريشان مى كند، و به كار او بركت نمى دهد، بدانيد نماز او قبول نمى شود، بدانيد زكات او قبول نمى شود، بدانيد حج او قبول نمى شود، بدانيد اعمال نيك او قبول نخواهد شد تا از اين كار توبه كند»! در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : صلوة الجمعة فريضة ، و الاجتماع اليها فريضة مع الامام ، فان ترك رجل من غير علة ثلاث جمع فقد ترك ثلاث فرائض ، و لا يدع ثلاث فرائض من غير علة الا منافق : ((نماز جمعه فريضه است و اجتماع براى آن با امام (معصوم ) فريضه است ، هر گاه مردى بدون عذر سه جمعه را ترك گويد فريضه را ترك گفته و كسى
سه فريضه را بدون علت ترك نمى گويد مگر منافق . و در حديث ديگرى از رسول خدا مى خوانيم : من اتى الجمعة ايمانا و احتسابا استانف العمل : «كسى كه از روى ايمان و براى خدا در نماز جمعه شركت كند گناهان او بخشوده خواهد شد و برنامه عملش را از نو آغاز مى كند». روايات در اين زمينه بسيار است كه ذكر همه آنها به طول مى انجامد در اينجا با اشاره به يك حديث ديگر اين بحث را پايان مى دهيم . كسى خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد، عرض كرد يا رسول الله ! من بارها آماده حج شده ام اما توفيق نصيبم نشده فرمود: عليك بالجمعة فانها حج المساكين : «بر تو باد به نماز جمعه كه حج مستمندان است » (اشاره به اينكه بسيارى از بركات كنگره عظيم اسلامى حج در اجتماع نماز جمعه وجود دارد). البته بايد توجه داشت كه مذمتهاى شديدى كه در مورد ترك نماز جمعه آمده است و تاركان جمعه در رديف منافقان شمرده شده اند در صورتى است كه نماز جمعه واجب عينى باشد يعنى در زمان حضور امام معصوم و مبسوطاليد و اما در زمان غيبت بنابر اينكه واجب مخير باشد (تخيير ميان نماز جمعه و نماز ظهر) و از روى استخفاف و انكار انجام نگيرد مشمول اين مذمتها نخواهد شد، هر چند عظمت نماز جمعه و اهميت فوق العاده آن در اين حال نيز محفوظ است (توضيح بيشتر درباره اين مساءله را در كتب فقهى بايد مطالعه كرد).
فلسفه نماز عبادى سياسى جمعه
نماز جمعه ، قبل از هر چيز يك عبادت بزرگ دستجمعى است ، و اثر عمومى
عبادات را كه تلطيف روح و جان ، و شستن دل از آلودگيهاى گناه و زدودن زنگار معصيت از قلب مى باشد در بردارد، بخصوص اينكه مقدمتا دو خطبه دارد كه مشتمل بر انواع مواعظ و اندرزها و امر به تقوى و پرهيزگارى است . و اما از نظر اجتماعى و سياسى ، يك كنگره عظيم هفتگى است كه بعد از كنگره سالانه حج ، بزرگترين كنگره اسلامى مى باشد، و به همين دليل در روايتى كه قبلا از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرديم آمده بود كه جمعه حج كسانى است كه قادر به شركت در مراسم حج نيستند. در حقيقت اسلام ، به سه اجتماع بزرگ اهميت مى دهد: اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مى شود. اجتماع هفتگى كه در مراسم نماز جمعه است . و اجتماع حج كه در كنار خانه خدا هر سال يكبار انجام مى گيرد نقش نماز جمعه در اين ميان بسيار مهم است بخصوص اينكه يكى از برنامه هاى خطيب در خطبه نماز جمعه ، ذكر مسائل مهم سياسى و اجتماعى و اقتصادى است و به اين ترتيب اين اجتماع عظيم و پرشكوه مى تواند منشاء بركات زير شود: الف : آگاهى بخشيدن به مردم در زمينه معارف اسلامى و رويدادهاى مهم اجتماعى و سياسى . ب : ايجاد همبستگى و انسجام هر چه بيشتر در ميان صفوف مسلمين به گونه اى كه دشمنان را به وحشت افكند و پشت آنها را بلرزاند. ج : تجديد روح دينى و نشاط معنوى براى توده مردم مسلمان . د: جلب همكارى براى حل مشكلات عمومى . به همين دليل هميشه دشمنان اسلام ، از يك نماز جمعه جامع الشرائط كه دستورهاى اسلامى دقيقا در آن رعايت شود بيم داشته اند. و نيز به همين دليل نماز جمعه هميشه به عنوان يك اهرم نيرومند سياسى
در دست حكومتها بوده است ، منتها حكومتهاى عدل همچون حكومت پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن بهترين بهره برداريها را به نفع اسلام ، و حكومتهاى جور همانند بنى اميه از آن سوء استفاده براى تحكيم پايه هاى قدرت خود مى كردند. در طول تاريخ مواردى را مشاهده مى كنيم كه هر كس مى خواست ، بر ضد حكومتى قيام كند، نخست از شركت در نماز جمعه او خوددارى مى كرد، چنانكه در داستان عاشورا مى خوانيم كه گروهى از شيعيان در خانه «سليمان بن صرد خزاعى » جمع شدند، و نامه اى خدمت امام حسين (عليه السلام ) از كوفه فرستادند، كه در نامه آمده بود «نعمان بن بشير» والى بنى اميه بر كوفه ، منزوى شده و ما در نماز جمعه او شركت نمى كنيم ، و چنانچه بدانيم شما به سوى ما حركت كرده ايد او را از كوفه بيرون خواهيم كرد. در صحيفه سجاديه از امام سجاد على بن الحسين (عليهماالسلام ) مى خوانيم : اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك فى الدرجة الرفيعة التى اختصصتهم بها قد ابتزوها: ((خداوندا! اين (اشاره به نماز جمعه و عيد قربان ) مقامى است كه مخصوص خلفاء و برگزيدگان و امناء بلندپايه تو است كه ويژه آنها نمودى ، و (خلفاى جور بنى اميه ) آن را به زور از اولياى حق گرفته و غصب كرده اند)). گاه مى شود كه دشمنان اسلام يك هفته تمام شبانه روز تبليغات مسموم مى كنند ولى با يك خطبه نماز جمعه و مراسم پرشكوه و حياتبخش آن همه خنثى مى شود، روح تازه اى در كالبدها دميده ، و خون تازه اى در عروق به حركت درمى آيد. توجه به اين نكته كه طبق فقه شيعه در محدوده يك فرسخ در يك فرسخ
بيش از يك نماز جمعه جائز نيست و حتى كسانى كه در دو فرسخى (تقريبا ۱۱ كيلومترى ) از محل انعقاد جمعه قرار دارند در آن نماز شركت مى كنند، روشن مى شود كه عملا در هر شهر كوچك يا بزرگ و حومه آن يك نماز جمعه بيشتر منعقد نخواهد شد، بنابراين اجتماعى چنين عظيمترين اجتماع آن منطقه را تشكيل مى دهد. اما با نهايت تاسف اين مراسم عبادى سياسى كه مى تواند مبداء حركت عظيمى در جوامع اسلامى گردد به خاطر نفوذ حكومتهاى فاسد در آن در بعضى كشورهاى اسلامى چنان بى روح و بى رمق شده است كه عملا هيچ اثر مثبتى از آن گرفته نمى شود و شكل يك برنامه تشريفاتى به خود گرفته ، و به راستى اين از سرمايه هاى عظيمى است كه براى از دست رفتن آن بايد گريه كرد. مهمترين نماز جمعه سال نماز جمعه اى است كه قبل از رفتن به عرفات در مكه انجام مى گيرد كه تمام حجاج خانه خدا از سراسر جهان در آن شركت دارند كه نماينده واقعى تمام قشرهاى مسلمين در كره زمين هستند، سزاوار است كه براى تهيه خطبه چنين نماز حساسى عده زيادى از دانشمندان هفته ها و ماهها مطالعه كنند و محصول آن را در آن روز حساس و خطبه تاريخى بر مسلمانان عرضه نمايند و مسلما مى توانند به بركت آن آگاهى زيادى به جامعه اسلامى داده و مشكلات مهمى را حل كنند. اما با نهايت تاسف در اين ايام ديده مى شود كه مسائل بسيار پيش پا افتاده و مطالبى كه تقريبا همه از آن آگاهى دارند مطرح مى شود، و از مسائل اصولى ابدا خبرى نيست ؟ آيا براى از دست رفتن چنين فرصتهاى بزرگ و سرمايه هاى عظيم نبايد گريست ؟! و براى دگرگون ساختن آن نبايد به پا خاست ؟!
آداب نماز جمعه و محتواى خطبه ها
نماز جمعه (با وجود شرائط لازم ) بر مردان بالغ و سالم كه قدرت بر شركت در نماز را دارند واجب است ، و بر مسافران و پيرمردان واجب نيست هر چند حضور در نماز جمعه براى مسافر جائز است ، همچنين زنها نيز مى توانند در نماز جمعه شركت كنند، هر چند بر آنها واجب نيست . كمترين عددى كه نماز جمعه با آن منعقد مى شود پنج نفر از مردان است . نماز جمعه دو ركعت است و جاى نماز ظهر را مى گيرد، و دو خطبه اى كه قبل از نماز جمعه خوانده مى شود در حقيقت به جاى دو ركعت ديگر محسوب مى شود. نماز جمعه همانند نماز صبح است و مستحب است حمد و سوره را در آن بلند بخوانند و نيز مستحب است سوره جمعه را در ركعت اول و سوره منافقين را در ركعت دوم قرائت كنند. در نماز جمعه دو قنوت مستحب است يكى قبل از ركوع ركعت اول و ديگر بعد از ركوع ركعت دوم . خواندن دو خطبه قبل از نماز جمعه واجب است همانگونه كه ايستادن خطيب به هنگام ايراد خطبه نيز واجب مى باشد، شخصى كه خطبه مى خواند حتما بايد همان امام نماز جمعه باشد. خطيب بايد صداى خود را چنان بلند كند كه مردم صداى او را بشنوند تا محتواى خطبه به گوش همگان برسد. به هنگام ايراد خطبه بايد خاموش بود، و به سخنان خطيب گوش داد، و رو به روى خطيب نشست . شايسته است خطيب مردى فصيح و بليغ و آگاه به اوضاع و احوال مسلمين و با خبر از مصالح جامعه اسلامى ، و شجاع ، و صريح اللهجه ، و قاطع در اظهار
حق باشد. اعمال و رفتار او سبب تاثير و نفوذ كلامش گردد، و زندگى او مردم را به ياد خدا بياندازد. شايسته است پاكيزه ترين لباس در تن بپوشد، و خود را خوشبو كند، و با وقار و سكينه گام بردارد، و هنگامى كه بر فراز منبر جاى گرفت بر مردم سلام كند، و رو به روى آنان بايستد، و بر شمشير يا كمان يا عصا تكيه كند، نخست بر منبر بنشيند، تا اذان تمام شود، و بعد از فراغت از اذان شروع به خطبه كند. محتواى خطبه نخست حمد خدا و درود بر پيامبر است (احتياط اين است كه اين قسمت به زبان عربى باشد ولى بقيه به زبان مستمعين خوانده مى شود) سپس مردم را به تقواى الهى توصيه كند، و يكى از سور كوتاه قرآن را بخواند، و اين امر را در هر دو خطبه رعايت كند، و در خطبه دوم بعد از درود بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دعا بر ائمه مسلمين كند، و براى مؤ منين و مؤ منات استغفار نمايد. و شايسته است در ضمن خطبه مسائل مهمى كه با دين و دنياى مسلمين ارتباط دارد مطرح كند، و آنچه مورد نياز مسلمين در داخل و خارج كشورهاى اسلامى و در داخل و خارج آن منطقه مى باشد مورد بحث قرار دهد، و مسائل سياسى و اجتماعى و اقتصادى و دينى را با در نظر گرفتن اولويتها مطرح نمايد، به مردم آگاهى بخشد و آنها را از توطئه هاى دشمنان با خبر بسازد، برنامه هاى كوتاه مدت و دراز مدت براى حفظ جامعه اسلامى و خنثى كردن نقشه هاى مخالفان به آنها گوشزد كند. خلاصه خطيب بايد بسيار هوشيار و بيدار و اهل فكر و مطالعه در مسائل اسلامى باشد، و از موقعيت اين مراسم بزرگ حداكثر استفاده را براى پيشبرد اهداف اسلام و مسلمين بنمايد.
در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) مى خوانيم : انما جعلت الخطبة يوم الجمعة لان الجمعة مشهد عام ، فاراد ان يكون للامير سبب الى موعظتهم ، و ترغيبهم فى الطاعة ، و ترهيبهم من المعصية ، و توقيفهم على ما اراد من مصلحة دينهم و دنياهم ، و يخبرهم بما ورد عليهم من الافاق من الاهوال التى لهم فيها المضرة و المنفعة ... و انما جعلت خطبتين ليكون واحدة للثناء على الله و التمجيد و التقديس لله عز و جل و الاخرى للحوائج و الاعذار و الانذار و الدعاء و لما يريد ان يعلمهم من امره و نهيه ما فيه الصلاح و الفساد: «خطبه ، براى اين در روز جمعه تشريع شده است كه نماز جمعه يك برنامه عمومى است ، خداوند مى خواهد به امير مسلمين امكان دهد تا مردم را موعظه كند به اطاعت ترغيب نمايد، و از معصيت الهى بترساند و آنها از آنچه مصلحت دين و دنيايشان است آگاه سازد، و اخبار و حوادث مهمى كه از نقاط مختلف به او مى رسد و در سود و زيان و سرنوشت آنها مؤ ثر است به اطلاعشان برساند... و دو خطبه قرار داده شده تا در يكى حمد و ثنا و تمجيد و تقديس الهى كنند، و در ديگرى نيازها و هشدارها و دعاها را قرار دهند، و اوامر و نواهى و دستوراتى كه باصلاح و فساد جامعه اسلامى در ارتباط است به آنها اعلام دارند».
شرائط وجوب نماز جمعه
در اينكه امام جمعه مانند هر امام جماعت ديگر بايد عادل باشد ترديدى نيست ، ولى سخن در اين است كه شرائطى افزون بر اين دارد يا نه ؟ جمعى معتقدند اين نماز از وظائف امام معصوم يا نماينده خاص او است ، و به تعبير ديگر مربوط به زمان حضور امام معصوم (عليه السلام ) است .
در حالى كه بسيارى از محققين معتقدند كه اين شرط وجوب عينى نماز جمعه است ، ولى براى وجوب تخييرى اين شرط لازم نيست و در زمان غيبت نيز مى توان نماز جمعه را برپا داشت و جانشين نماز ظهر مى شود، و حق همين است ، بلكه هر گاه حكومت اسلامى با شرايط آن از طرف نايب عام امام (عليه السلام ) تشكيل گردد احتياط اين است كه امام جمعه منصوب از طرف او باشد، و مسلمانان در نماز جمعه شركت كنند. در اين زمينه و در مسائل ديگر مربوط به نماز جمعه سخن بسيار است كه ذكر همه آنها از حوصله يك بحث تفسيرى خارج و بايد آنها را در كتب فقه و حديث جستجو كرد. خداوندا! بما توفيقى مرحمت فرما كه از اين شعائر بزرگ اسلامى براى تربيت نفوس و نجات مسلمين از چنگال دشمنان حداكثر بهره بردارى را بنمائيم . پروردگارا! ما را از كسانى قرار ده كه مشتاق لقاى تو باشيم و از مرگ نهراسيم . بارالها! نعمت ايمان و تعليم و تربيت انبياء را هرگز از ما سلب نفرما. آمين يا رب العالمين
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |