تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۱۵
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
َسوره ملك
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۳۰ آيه است
محتواى سوره ملك اين سوره كه سرآغاز جزء ۲۹ قرآن مجيد است از سوره هايى است كه بنابر مشهور، تمام آن در مكه نازل شده ، همانگونه كه غالب سوره هاى اين جزء مكى است ، بلكه به گفته بعضى از مفسران تمام سوره هاى اين جزء مكى است به عكس سوره هاى جزء قبل كه مدنى بود، ولى چنانكه خواهيم گفت : سوره دهر (يا سوره انسان ) از اين قاعده مستثنى است و در مدينه نازل شده است . سوره «ملك » كه نام ديگرش سوره «منجية » (نجاتبخش ) و نام سومش «واقية » يا «مانعة » است (زيرا تلاوت كننده خود را از عذاب الهى يا عذاب قبر نگاه مى دارد) از سوره هاى بسيار پرفضيلت قرآن مى باشد، و مسائل زيادى در آن مطرح شده كه عمدتا بر سه محور دور مى زند. ۱ - بحثهائى پيرامون «مبداء» و صفات خداوند، و نظام شگفت انگيز خلقت مخصوصا آفرينش آسمانها و ستارگان ، و آفرينش زمين و مواهب آن ، و همچنين آفرينش پرندگان ، و آبهاى جارى و آفرينش گوش و چشم و ابزار شناخت . ۲ - بحثهائى پيرامون «معاد» و عذاب دوزخ ، و گفتگوهاى ماءموران عذاب با دوزخيان ، و مانند آن .
۳ - انذار و تهديد كافران و ظالمان به انواع عذابهاى دنيا و آخرت . و به گفته بعضى از نظر محور اصلى تمام سوره را همان مالكيت و حاكميت خدا تشكيل مى دهد كه در نخستين آيه آمده است . فضيلت تلاوت سوره روايات زيادى در فضيلت اين سوره از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) نقل شده است : از جمله در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء سورة تبارك فكانما احيا ليلة القدر!: «كسى كه سوره تبارك را بخواند چنان است كه گوئى شب قدر را احيا داشته ». و در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : وددت ان تبارك الملك فى قلب كل مؤ من : «دوست مى داشتم كه سوره تبارك در قلب همه مؤ منان ثبت بود». در حديثى از امام محمد بن على الباقر مى خوانيم كه فرمود: سورة الملك هى المانعة تمنع من عذاب القبر، و هى مكتوبة فى التوراة سورة الملك و من قراءها فى ليلة فقد اكثر، و اطاب ، و لم يكتب من الغافلين ... «سوره ملك سوره ((مانعه » است ، يعنى از عذاب قبر ممانعت مى كند، و در تورات به همين نام ثبت است ، كسى كه آنرا در شبى بخواند بسيار خوانده ، و
خوب خوانده ، و از غافلان محسوب نمى شود)). و احاديث در اين زمينه بسيار است . البته اينهمه آثار عظيم مربوط به خواندن بدون فكر و عمل نيست ، هدف خواندنى است آميخته با الهام گرفتن براى عمل .
آيه ۱-۵
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ تَبَرَك الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْك وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۱) الَّذِى خَلَقَ الْمَوْت وَ الحَْيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكمْ أَحْسنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ(۲) الَّذِى خَلَقَ سبْعَ سمَوَتٍ طِبَاقاً مَّا تَرَى فى خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَوُتٍ فَارْجِع الْبَصرَ هَلْ تَرَى مِن فُطورٍ(۳) ثمَّ ارْجِع الْبَصرَ كَرَّتَينِ يَنقَلِب إِلَيْك الْبَصرُ خَاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ(۴) وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصبِيحَ وَ جَعَلْنَهَا رُجُوماً لِّلشيَطِينِ وَ أَعْتَدْنَا لهَُمْ عَذَاب السعِيرِ(۵)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - پربركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست او است ، و بر همه چيز قادر است . ۲ - همان كسى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است . ۳ - همان كسى كه هفت آسمان را بر روى يكديگر آفريد، در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى بينى ، بار ديگر نگاه كن ، آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى ؟ ۴ - بار ديگر (به عالم هستى ) نگاه كن سرانجام چشمانت (در جستجوى خلل و نقصان ناكام مانده ) به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته و ناتوان است . ۵ - ما آسمان پايين را با چراغهاى پرفروغى زينت بخشيديم ، و آنها (شهب ) را تيرهائى براى شياطين قرار داديم و براى آنان عذاب دوزخ فراهم ساختيم . تفسير : هيچ نقصى در جهان هستى نمى بينى اين سوره با مساءله مهم مالكيت و حاكميت خداوند و جاودانگى ذات پاك او آغاز مى شود كه در واقع كليد همه بحثهاى اين سوره است . مى فرمايد: «پربركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست او است ، و او بر همه چيز قادر است » (تبارك الذى بيده الملك و هو على كل شى ء قدير).
«تبارك » از ماده «بركت » در اصل از «برك » (بر وزن برگ ) به معنى سينه شتر است ، و هنگامى كه «برك البعير» گفته شود مفهومش اين است كه شتر سينه خود را به زمين زد، سپس اين كلمه به معنى دوام و بقاء و زوال ناپذيرى آمده ، و در مورد هر نعمتى كه پايدار و بادوام باشد گفته شده است ، مخزن آب را از اين رو «بركه » مى گويند كه آب مدتى طولانى در آن باقى مى ماند. در آيه فوق در حقيقت دليل مبارك بودن ذات پاك خدا ذكر شده و آن مالكيت و حاكميت او بر جهان و قدرت او بر همه چيز است ، و به همين دليل وجودى است زوال ناپذير و پربركت . در آيه بعد به هدف آفرينش مرگ و حيات انسان كه از شؤ ون مالكيت و حاكميت خدا است اشاره كرده ، مى فرمايد: «او كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى كنيد» (الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا). «مرگ » اگر به معنى فنا و نيستى باشد مخلوق نيست ، چرا كه خلقت به امور وجودى تعلق مى گيرد، ولى مى دانيم كه حقيقت مرگ انتقال از جهانى به جهان ديگر است ، و اين قطعا يك امر وجودى است كه مى تواند مخلوق باشد. و اگر مرگ در اينجا قبل از حيات ذكر شده به خاطر تاءثير عميقى است كه توجه به مرگ در حسن عمل دارد. گذشته از اينكه مرگ قبل از زندگى بوده است . منظور از آزمايش خداوند چنانكه قبلا نيز گفته ايم نوعى پرورش است ،
به اين معنى كه انسانها را به ميدان عمل مى كشد تا ورزيده و آزموده و پاك و پاكيزه شوند. و لايق قرب خدا گردند. قابل توجه اينكه هدف «آزمايش حسن » عمل معرفى كرده ، نه كثرت عمل ، و اين دليل بر اين است كه اسلام به «كيفيت » اهميت مى دهد نه به كميت مهم آن است كه عمل خالصانه و براى خدا مفيد و جامع باشد، هر چند از نظر كميت كم باشد. لذا در اينكه منظور از «احسن عملا» چيست در بعضى از روايات اسلامى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: اتمكم عقلا، و اشدكم لله خوفا، و احسنكم فيما امر الله به و نهى عنه نظرا، و ان كان اقلكم تطوعا! «منظور اين است كه كداميك از شما عقل و خرد كامل تر، و خداترسى بيشتر، و آگاهى فزون تر بر اوامر و نواهى الهى داريد، هر چند اعمال مستحبتان كمتر بوده باشد». بديهى است عقل كامل عمل را پاكتر و نيت را خالص تر و پاداش را بيشتر مى كند. و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ليس يعنى اكثر عملا، و لكن اصوبكم عملا، و انما الاصابة خشية الله و النية الصادقة ، ثم قال الابقاء على العمل حتى يخلص . اشد من العمل ، و العمل الخالص الصالح الذى لا تريد ان يحمدك عليه احد الا الله عز و جل : «منظور اين نيست كداميك بيشتر عمل مى كنيد، بلكه منظور اين است كداميك صحيح تر عمل مى كنيد، و عمل صحيح آن است كه تواءم با خداپرستى
و نيت پاك باشد، سپس فرمود: نگهدارى عمل از آلودگى سخت تر است از خود عمل ، و عمل خالص صالح ، عملى است كه نمى خواهى احدى جز خدا تو را به خاطر آن بستايد». در مورد هدف آفرينش انسان در تفسير سوره «ذاريات » ذيل آيه ۵۶ «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون » بحث مشروحى داشتيم در آنجا هدف «عبوديت خدا» ذكر شده ، و در اينجا «آزمايش حسن عمل »، روشن است كه مساءله آزمون و امتحان از مساءله عبوديت جدا نيست ، همانگونه كه كمال عقل و خداترسى و نيت خالص كه در روايات بالا به آن اشاره شده ، روح عبوديت را تشكيل مى دهد. به اين ترتيب عالم ميدان آزمايش بزرگى است براى همه انسانها، وسيله آزمايش ، مرگ و حيات ، و هدف اين آزمون بزرگ رسيدن به حسن عمل ، كه مفهومش «تكامل معرفت ، و اخلاص نيت ، و انجام هر كار خير» است . و اگر مى بينيم بعضى از مفسران «احسن عملا» را در اينجا به معنى ياد مرگ كردن ، يا آماده براى مرگ شدن ، و امثال آن تفسير كرده اند در حقيقت اشاره به مصداقهائى از اين معنى كلى است . و از آنجا كه در اين ميدان آزمايش بزرگ انسان گرفتار لغزشهاى فراوانى مى شود، نبايد اين لغزشها او را ماءيوس كند، و از تلاش و كوشش براى اصلاح خويش باز دارد، در پايان آيه به بندگان وعده يارى و آمرزش داده مى گويد: «و او شكست ناپذير و بخشنده است » (و هو العزيز الغفور) آرى او قادر بر هر چيز، و آمرزنده هر انسان توبه كارى است .
بعد از بيان نظام مرگ و زندگى ، به نظام كلى جهان پرداخته ، و انسان را به مطالعه مجموعه عالم هستى دعوت مى كند، تا از اين طريق خود را براى آن آزمون بزرگ آماده كند، مى فرمايد: «همان خدائى كه هفت آسمان را بر روى يكديگر آفريد» (الذى خلق سبع سموات طباقا). درباره «آسمانهاى هفتگانه كمى قبل از اين در تفسير آيه ۱۲ سوره طلاق بحث كرده ايم ، و در مورد ((طباقا» در اينجا بايد بيفزاييم كه بر اساس اين تعبير آسمانهاى هفتگانه هر كدام فوق ديگرى قرار دارد، زيرا معنى «مطابقه » در اصل آن است كه چيزى را فوق چيز ديگرى قرار دهند. حال اگر آسمانهاى هفتگانه را اشاره به كرات هفتگانه منظومه شمسى بدانيم كه با چشم غير مسلح قابل رؤ يتند، هر كدام فاصله معينى از خورشيد دارند و هر يك فوق ديگرى است . و اگر آنچه را از ستارگان ثوابت و سيار مى بينيم همه را جزء آسمان اول بشمريم معلوم مى شود كه در مراحل بالاتر عوالم ديگرى است كه يكى برتر از ديگرى قرار دارد. و به دنبال آن مى افزايد: «در خلقت خداوند رحمان هيچ نقص و تضاد و عيبى نمى بينى » (ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت ). با تمام عظمتى كه عالم هستى دارد هر چه هست نظم است و استحكام ، و انسجام ، و تركيبات حساب شده ، و قوانين دقيق و اگر بى نظمى در گوشه اى از جهان راه مى يافت آن را به نابودى مى كشيد. از نظام عجيب و شگفت انگيزى كه بر يك دانه اتم ، و ذرات الكترون و پروتون حاكم است گرفته ، تا نظامات حاكم بر كل منظومه شمسى ، و منظومه هاى ديگر و كهكشانها، همه در سيطره قوانين دقيقى قرار دارند كه آنها
را در مسير خاصى پيش مى برند، خلاصه همه جا قانون است و حساب ، و همه جا نظم است و برنامه . و در پايان آيه براى تاءكيد بيشتر مى فرمايد: «بار ديگر نگاه كن و عالم را با دقت بنگر، آيا هيچ شكاف و خلل و اختلافى در جهان مشاهده مى كنى »؟! (فارجع البصر هل ترى من فطور). «فطور» از ماده «فطر» (بر وزن سطر) به معنى شكافتن از طول است ، و به معنى شكستن (مانند افطار روزه ) و اختلال و فساد نيز مى آيد، و در آيه مورد بحث به همين معنى است . منظور اين است كه هر چه انسان در جهان آفرينش دقت كند كمترين خلل و ناموزونى در آن نمى بيند. و لذا در آيه بعد براى تاءكيد همين معنى مى افزايد: «بار ديگر ديده خود را باز كن ، و دو مرتبه به عالم هستى بنگر، سرانجام چشمانت به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته و ناتوان شده ، و در جستجوى خلل و نقصان در اين عالم بزرگ ناكام مانده است »! (ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير). «كرتين » از ماده «كر» (بر وزن شر) به معنى توجه و بازگشت به چيزى است ، و «كرة » به معنى تكرار و «كرتين » تثنيه آن است ، ولى بعضى از مفسران گفته اند كه منظور از «كرتين » در اينجا معنى تثنيه نيست ، بلكه منظور توجه اى مكرر و پى درپى و متعدد است . بنا بر اين حداقل قرآن در اين آيات دستور به مردم مى دهد كه سه بار در عالم هستى بنگرند، و اسرار آفرينش را مطالعه كنند، و به يك معنى بارها
و بارها دقيق شوند و هنگامى كه نتوانستند كمترين خلل و نقصانى در اين نظام عجيب بيابند به آفريننده اين دستگاه و خالق اين جهان و علم و قدرت بى پايان آشناتر شوند. «خاسى ء» از ماده «خساء» و «خسوء» (بر وزن مدح و خشوع ) هرگاه در مورد چشم به كار رود به معنى خسته و ناتوان شدن است ، و هرگاه در مورد «سگ » به كار رود به معنى دور كردن آن است . «حسير» از ماده «حسر» (بر وزن قصر) به معنى برهنه كردن است ، و از آنجا كه انسان به هنگام خستگى تاب و توان خود را از دست مى دهد و گوئى برهنه از نيروهاى خود مى شود به معنى خستگى و ناتوانى آمده است ، بنابراين «خاسى ء» و «حسير» در آيه فوق هر دو به يك معنى و براى تاءكيد در موضوع درماندگى و ناتوانى چشم از ديدن نقصانى در نظام عالم هستى است . بعضى ميان اين دو چنين فرق گذاشته اند «خاسى ء» به معنى ناكام و «حسير» به معنى ناتوان است . به هر حال از اين آيات دو نتيجه مهم مى توان گرفت : نخست اينكه قرآن به همه رهروان راه حق ، دستور مؤ كد مى دهد كه هر چه مى توانند در اسرار عالم هستى و شگفتيهاى جهان آفرينش بيشتر مطالعه و دقت كنند، و به يك بار و دو بار قناعت ننمايد، چه بسيار اسرارى كه در نگاه اول و دوم خود را نشان نمى دهد، ديده هاى تيزبين لازم است كه بعد از چندين نگاه آنها را بيابد. ديگر اينكه هر قدر انسان در اين نظام دقيق تر و باريكتر شود انسجام آن را بهتر درك مى كند، انسجامى خالى از هرگونه نقص و خلل و كژى و اعوجاج . و اگر در نظر سطحى و ابتدائى بعضى از پديده هاى اين جهان به عنوان شرور و آفات و فساد ديده مى شود (همچون زمين لرزه ها، سيلابها و بيماريها و
حوادث ناگوارى كه گهگاه در زندگى انسانها رخ مى دهد) در مطالعات دقيق تر روشن مى شود كه آنها نيز اسرار و فلسفه هاى دقيق و مهمى دارد. اين آيات اشاره روشنى به برهان نظم دارد كه مى گويد: وجود نظم در هر دستگاه نشانه وجود علم و قدرتى در پشت آن دستگاه است ، و گرنه حوادث اتفاقى حساب نشده ، و تصادفهاى كور و كر، هرگز نمى تواند مبداء نظام و حساب گردد، همانگونه كه در حديث معروف مفضل از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : ان الاهمال لا ياتى بالصواب ، و التضاد لا ياتى بالنظام : «مهمل كارى هرگز نتيجه درست نمى دهد، و تضاد مبداء نظام نمى گردد»! آخرين آيه مورد بحث نظرى به صفحه آسمان افكنده ، و از ستارگان درخشنده و زيبا سخن به ميان آورده : مى گويد: «ما آسمان پايين را با چراغهاى پرفروغى زينت بخشيديم ، و آنها را تيرهائى براى شياطين قرار داديم ، و براى آنها عذاب آتش دوزخ فراهم ساختيم » (و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوما للشياطين و اعتدنا لهم عذاب السعير). يك نگاه به آسمان در يك شب تاريك و پرستاره ، و توجه به آن عوالم رؤ يائى دوردست ، و تصور نظامهائى كه بر آنها حاكم است ، و دقت در زيبائى و ظرافت و عظمت و سكوت اسرارآميز و پر ابهتى كه بر آنها سايه افكنده ، انسان را در جهانى مملو از عرفان و نور حق وارد مى كند، و در عوالمى از عشق پروردگار سير مى دهد كه با هيچ زبانى قابل توصيف نيست . اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تاءكيد مى كند كه تمام ستارگانى كه ما
مى بينم همه بخشى از آسمان اول است ، آسمانى كه از ميان آسمانهاى هفتگانه به ما نزديكتر مى باشد، و به همين دليل به عنوان «السماء الدنيا» (آسمان نزديك و پايين ) از آن تعبير شده است . تعبير به «رجوم » (تيرها) اشاره به شهابها است كه همچون تيرى از يكسوى آسمان به سوى ديگر پرتاب مى شود، مى دانيم «شهب » باقيمانده ستارگانى است كه طى حوادثى از هم متلاشى شده ، بنا بر اين اگر مى گويد ما كواكب را تيرهائى براى شياطين قرار داديم اشاره به همين سنگريزه هاى مخصوص است . و اما اينكه چگونه شياطين با تيرهاى شهاب كه سنگهاى كوچك سرگردانى در آسمانها هستند نشانه گيرى مى شوند شرح آن را در تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۴۲ (ذيل آيه ۱۸ سوره حجر) و در جلد ۱۹ صفحه ۱۵ به بعد (ذيل آيه ۲۰ سوره صافات ) مشروحا بيان كرده ايم .
نكته :
عظمت عالم آفرينش با اينكه قرآن مجيد از محيط عقب افتاده عصر جاهليت عرب برخاست ولى غالبا تاءكيد مى كند كه مسلمانان در اسرار با عظمت عالم هستى بينديشند، مطلبى كه در عصر جاهليت مفهوم نداشت ، و اين خود دليل روشنى است بر اينكه قرآن از مبداء ديگرى صادر شده ، و هر قدر علم و دانش پيش مى رود عظمت تاءكيدات قرآن در اين زمينه آشكارتر مى گردد. مى دانيم كره زمينى كه ما در آن زندگى مى كنيم با تمام بزرگى كه دارد در مقابل مركز منظومه شمسى يعنى قرص «خورشيد» به اندازه اى كوچك است كه اگر يك ميليون و دويست هزار كره زمين را روى هم بگذارند تازه
به اندازه قرص آفتاب مى شود! از سوى ديگر منظومه شمسى ما جزئى از يك كهكشان عظيم است كه همان كهكشان «راه شيرى » نام دارد. طبق محاسبات دانشمندان فلكى تنها در كهكشان ما بالغ بر يكصد ميليارد (۰۰۰ ۰۰۰ ۰۰۰ ۱۰۰) ستاره وجود دارد كه خورشيد ما با تمام عظمتش يكى از ستاره هاى متوسط آن محسوب مى شود! از سوى سوم در اين جهان بزرگ آنقدر كهكشان وجود دارد كه از حساب و شماره بيرون است . و هر قدر تلسكوپهاى نجومى عظيمتر و مجهزتر مى شوند كهكشانهاى تازه اى كشف مى شود! و چه بزرگ است خدائى كه اين طرح عظيم را با آن نظام دقيق ريخته العظمة لله الواحد القهار
آيه ۶-۱۱
آيه و ترجمه
وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبهِمْ عَذَاب جَهَنَّمَ وَ بِئْس الْمَصِيرُ(۶) إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سمِعُوا لهََا شهِيقاً وَ هِىَ تَفُورُ(۷) تَكادُ تَمَيزُ مِنَ الْغَيْظِ كلَّمَا أُلْقِىَ فِيهَا فَوْجٌ سأَلهَُمْ خَزَنَتهَا أَ لَمْ يَأْتِكمْ نَذِيرٌ(۸) قَالُوا بَلى قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شىْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلا فى ضلَلٍ كَبِيرٍ(۹) وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فى أَصحَبِ السعِيرِ(۱۰) فَاعْترَفُوا بِذَنبهِمْ فَسحْقاً لاَصحَبِ السعِيرِ(۱۱) ترجمه : ۶ - و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند عذاب جهنم است و بد جايگاهى است . ۷ - هنگامى كه در آن افكنده مى شوند صداى وحشتناكى از آن مى شنوند و اين در حالى است كه پيوسته مى جوشد.
۸ - نزديك است از شدت غضب پاره پاره شود، هر زمان گروهى در آن افكنده مى شوند نگهبانان دوزخ از آنها سؤ ال مى كنند: مگر انذاركننده الهى به سراغ شما نيامد! ۹ - مى گويند: آرى ، انذاركننده به سراغ ما آمد، ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم خداوند هرگز چيزى نازل نكرده ، و شما در گمراهى بزرگى هستيد! ۱۰ - و مى گويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم ، يا تعقل مى كرديم ، جزء دوزخيان نبوديم . ۱۱ - اينجاست كه به گناه خود اعتراف مى كنند، دور باشند دوزخيان از رحمت خدا! تفسير : اگر گوش شنوا و فكر بيدار داشتيم در دوزخ نبوديم ! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نشانه هاى عظمت و قدرت خدا و دلائل آن در عالم آفرينش بود، در آيات مورد بحث سخن از كسانى مى گويد كه اين دلائل را ناديده گرفته ، و راه كفر و شرك را پيش مى گيرند، و همچون شياطين ، عذاب الهى را به جان مى خرند. نخست مى فرمايد: «براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند عذاب جهنم است و بد جايگاهى است » (و للذين كفروا بربهم عذاب جهنم و بئس المصير). سپس به شرح گوشه اى از اين عذاب وحشتناك پرداخته مى افزايد: «هنگامى كه كفار در آن افكنده مى شوند صداى وحشتناكى از آن مى شنوند و اين در حالى است كه پيوسته مى جوشد و غليان دارد» (اذا القوا فيها سمعوا لها شهيقا و هى تفور). آرى هنگامى كه آنها با نهايت ذلت و حقارت در آن پرتاب مى شوند
فرياد وحشتناك و طولانى جهنم برمى خيزد، و تمام وجود آنها را در وحشت فرو مى برد. «شهيق » در اصل به معنى صداى زشت و منكرى همچون صداى الاغ است ، و گاه گفته اند از ماده «شهوق » به معنى طولانى بودن گرفته شده (لذا كوه بلند را جبل شاهق مى گويند) بنابراين «شهيق » به معنى ناله طولانى است . بعضى گفته اند «زفير» صدائى است كه در گلو مى پيچد، و «شهيق » صدائى است كه در سينه رفت و آمد مى كند، و به هر حال اشاره به صداهاى وحشت انگيز و ناراحت كننده است . سپس براى مجسم ساختن شدت خشم «دوزخ » مى افزايد: «نزديك است از شدت غضب پاره پاره شود»! (تكاد تميز من الغيظ). درست همانند ظرف عظيمى كه روى آتش فوق العاده پرحرارتى گذارده اند و چنان مى جوشد و زير و رو مى شود كه هر زمان بيم متلاشى شدن آن مى رود، و يا همچون انسان خشمگينى كه مى جوشد و مى خروشد و فرياد مى كشد و نزديك است منفجر گردد، آرى چنين است منظره دوزخ اين كانون خشم خدا! سپس ادامه مى دهد: «هر زمان گروهى از كافران در آن افكنده مى شوند نگهبانان دوزخ از روى تعجب و توبيخ از آنها سؤ ال مى كنند مگر شما رهبر و راهنما نداشتيد؟ مگر انذاركننده الهى به سراغ شما نيامد»؟ پس چرا به اين روز سياه افتاده ايد؟! (كلما القى فيها فوج سالهم خزنتها ا لم ياتكم نذير).
آنها باور نمى كنند كه انسانى آگاهانه و با داشتن رهبر آسمانى به چنين سرنوشتى گرفتار شود، و چنين جايگاهى را براى خود انتخاب كند. «ولى آنان در پاسخ مى گويند: آرى انذاركننده به سراغ ما آمد، ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم خداوند هرگز چيزى نازل نكرده و خداوند وحى بر كسى نفرستاده است ، تا به هواى نفس خويش ادامه دهيم ، حتى به آنها گفتيم شما در گمراهى عظيمى هستيد»! (قالوا بلى قد جاءنا نذير فكذبنا و قلنا ما نزل الله من شى ء ان انتم الا فى ضلال كبير). نه تنها آنها را تصديق نكرديم ، و به پيام حياتبخششان گوش فرا نداديم ، بلكه به مخالفت برخاسته ، و اين طبيبان روحانى را گمراه خوانديم ، و از خود رانديم . بعد به دليل اصلى بدبختى و گمراهى خود اشاره كرده ، «مى گويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم ، و عقل خود را به كار مى گرفتيم ، هرگز از دوزخيان نبوديم »! (و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير). آرى «اينجاست كه به گناه خود اعتراف مى كنند، دور باشند دوزخيان از رحمت خدا»! (فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعير). در اين آيات ضمن بيان سرنوشت وحشتناك دوزخيان ، انگشت روى علت اصلى بدبختى آنها گذارده شده است ، مى گويد: از يكسو خداوند گوش شنوا عقل و هوش داده ، و از سوى ديگر پيامبرانش را با دلائل روشن فرستاده ، اگر اين دو با هم ضميمه شوند سعادت انسان تاءمين است .
ولى هنگامى كه انسان گوش دارد اما با آن نمى شنود، و چشم دارد و نمى بيند، و عقل دارد و نمى انديشد، اگر تمام پيامبران الهى و كتب آسمانى به سراغ او آيند اثرى ندارد! در روايتى آمده است كه جمعى در محضر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مدح و ستايش از مسلمانى كردند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: كيف عقل الرجل ؟!: «عقل او چگونه است »؟ عرض كردند: اى رسول خدا! ما از تلاش و كوشش او در عبادت و انواع كارهاى خير سؤ ال مى كنيم ، شما از عقلش سؤ ال مى فرمائيد؟ فرمود: (ان الاحمق يصيب بحمقه اعظم من فجور الفاجر، و انما يرتفع العباد غدا فى الدرجات ، و ينالون الزلفى من ربهم على قدر عقولهم !. «مصيبتى كه از ناحيه حماقت احمق حاصل مى شود بدتر است از فجور فاجران و گناه بدكاران ، خداوند فرداى قيامت مقام بندگان را به مقدار عقل و خرد آنها بالا مى برد، و بر اين اساس به قرب خداوند نائل مى گردند». «سحق » (بر وزن قفل ) در اصل به معنى سائيدن و نرم كردن است ، و به لباس كهنه نيز گفته مى شود، ولى در اينجا به معنى دورى از رحمت خدا است ، بنا بر اين فسحقا لاصحاب السعير مفهومش اين است كه دوزخيان از رحمت خدا دور باشند، و از آنجا كه نفرين خداوند تواءم با تحقق خارجى است اين جمله دليل بر اين است كه اين گروه به كلى از رحمت خدا دورند.
نكته
ارزش والاى عقل و خرد اين نخستين بار نيست كه قرآن مجيد به ارزش فوق العاده عقل و خرد اشاره مى كند، و گناه عمده دوزخيان و عامل اصلى بدبختى آنها را از كار انداختن اين نيروى الهى مى شمرد، بلكه هر كس با قرآن آشنا باشد مى داند كه در مناسبتهاى مختلف اهميت اين موضوع را آشكار ساخته است ، و على رغم دروغپردازيهاى كسانى كه مذهب را وسيله تخدير مغزها، و ناديده گرفتن فرمان عقل و خرد مى شمرند، اسلام اساس خداشناسى و سعادت و نجات را بر عقل و خرد مى نهد، و روى سخنش در همه جا با «اولوالالباب » و «اولوالابصار» و انديشمندان و دانشمندان است . در منابع اسلامى آنقدر روايت در اين زمينه وارد شده كه از حساب بيرون است ، جالب اينكه كتاب معروف «كافى » كه از معتبرترين منابع حديث است مشتمل بر كتابهائى است كه نخستين كتابش به نام كتاب «عقل و جهل » است ، و هر كس رواياتى را كه در اين زمينه در اين كتاب نقل شده ملاحظه كند به عمق بينش اسلام در اين باره پى مى برد، و ما در اينجا به ذكر دو روايت قناعت مى كنيم : در حديثى از على (عليه السلام ) (در همين كتاب ) آمده است : جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت من مامورم كه تو را ميان يكى از اين سه موهبت مخير كنم ، تا يكى را برگزينى ، و بقيه را رها كنى ، آدم گفت : آنها چيست ؟ جبرئيل در پاسخ گفت : «عقل » و «حياء» و «دين ». آدم گفت : من عقل را برگزيدم ، جبرئيل به «حياء» و «دين » گفت او را رها كنيد و به دنبال كار خود برويد، گفتند ما ماموريم همه جا با عقل باشيم و از آن جدا نشويم ! جبرئيل گفت : حال كه چنين است به ماموريت خود عمل
كنيد، سپس به آسمان صعود كرد))!. اين لطيفترين تعبيرى است كه ممكن است درباره عقل و خرد، و نسبت آن با «حيا» و «دين » گفته شود، چرا كه اگر عقل از دين جدا گردد با اندك چيزى بر باد مى رود، يا به انحراف كشيده مى شود، و اما «حيا» كه مانع انسان از ارتكاب زشتيها و گناهان است آن نيز ثمره شجره معرفت و عقل و خرد است . اين نشان مى دهد كه «آدم » سهم قابل ملاحظه اى از عقل داشت كه به هنگام مخير شدن در ميان اين سه چيز، مرحله بالاتر عقل را برگزيد، و در سايه آن هم دين را تصاحب كرد و هم حيا را. در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من كان عاقلا كان له دين ، و من كان له دين دخل الجنة : «كسى كه عاقل باشد دين دارد، و كسى كه دين داشته باشد داخل بهشت مى شود» (بنابراين بهشت جاى عاقلان است ) البته عقل در اينجا به معنى معرفت راستين است ، نه شيطنتهاى شياطين كه در سياستمداران جبار و ظالم جهان ديده مى شود كه به گفته امام صادق (عليه السلام ) شبيهة بالعقل ، و ليست بالعقل «شبيه عقل است ولى عقل نيست »!.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |