تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۱۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۵
آيه و ترجمه
لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسلَنَا بِالْبَيِّنَتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَب وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاس بِالْقِسطِ وَ أَنزَلْنَا الحَْدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شدِيدٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصرُهُ وَ رُسلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىُّ عَزِيزٌ(۲۵) ترجمه : ۲۵ - ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم ، و با آنها كتاب (آسمانى ) و ميزان (شناسائى حق و قوانين عادلانه ) نازل كرديم ، تا مردم قيام به عدالت كنند، و آهن را نازل كرديم كه در آن قوت شديدى است ، و منافعى براى مردم ، تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى مى كنند بى آنكه او را ببينند، خداوند قوى و شكست ناپذير است . تفسير: هدف اصلى بعثت انبياء از آنجا كه سبقت به سوى رحمت و مغفرت و بهشت پروردگار كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود نياز به رهبرى رهبران الهى دارد در آيه مورد بحث كه از پرمحتواترين آيات قرآن است به اين معنى اشاره كرده و هدف ارسال انبياء و برنامه آنها را دقيقا بيان مى كند و مى فرمايد: «ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم » (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات ). «و با آنها كتاب آسمانى و ميزان فرستاديم » (و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ).
«تا مردم به عدل و داد قيام كنند» (ليقوم الناس بالقسط). «بينات » (دلائل روشن ) معنى گسترده اى دارد كه شامل «معجزات » و «دلائل عقلى » مى شود كه انبيا و رسولان الهى با آن مجهز بودند. منظور از «كتاب » همان كتب آسمانى است ، و از آنجا كه روح و حقيقت همه يك چيز است تعبير به «كتاب » به صورت مفرد مى كند، هر چند با گذشت زمان و تكامل انسانها، محتواى آن كاملتر مى شود. و اما «ميزان » به معنى «وسيله وزن كردن و سنجش » است كه مصداق حسى آن ترازوهائى است كه وزن اجناس را با آن مى سنجند، ولى مسلما در اينجا منظور مصداق معنوى آن است ، يعنى چيزى كه تمام اعمال انسانها را مى توان با آن سنجيد، و آن احكام و قوانين الهى ، و يا آئين او به طور كلى است ، كه معيار سنجش نيكيها و بديها، و ارزشها و ضدارزشها است . به اين ترتيب پيامبران با سه وسيله مجهز بودند: دلائل روشن ، كتب آسمانى ، و معيار سنجش حق از باطل و خوب از بد، و مانعى ندارد كه فى المثل قرآن مجيد هم «بينه » (معجزه ) باشد، و هم كتاب آسمانى ، و هم بيان كننده احكام و قوانين ، يعنى سه بعد در يك محتوى . و به هر حال هدف از اعزام اين مردان بزرگ با اين تجهيزات كامل همان اجراى «قسط و عدل » است . در حقيقت اين آيه به يكى از اهداف متعدد ارسال پيامبران اشاره مى كند، زيرا مى دانيم انبيا اهداف متعددى را پيگيرى مى كردند. تعليم و تربيت چنانكه در آيه ۲ سوره جمعه آمده است هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة : «او كسى است كه از ميان مردم درس نخوانده رسولى فرستاد تا آياتش را بر آنها بخواند، و آنها را تزكيه كند، و كتاب و حكمت بياموزد».
هدف ديگر شكستن غلها و زنجيرهاى اسارت است چنانكه در آيه ۱۵۷ سوره اعراف مى خوانيم : و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم : «پيامبر اسلام بارهاى سنگين را از دوش آنان را برمى دارد و غل و زنجيرهائى را كه بر دست و پا و گردنشان بود مى شكند». هدف ديگر تكميل ارزشهاى اخلاقى است چنانكه در حديث معروف آمده است : بعثت لاتمم مكارم الاخلاق : «من براى تكميل فضائل اخلاقى مبعوث شده ام ». و بالاخره هدف ديگر «اقامه قسط» است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره ، شده و به اين ترتيب اهداف بعثت انبيا را در هدفهاى «فرهنگى » و «اخلاقى » و «سياسى » و «اجتماعى » مى توان خلاصه كرد. ناگفته پيداست كه منظور از «رسولان » در آيه مورد بحث به قرينه انزال كتب همان انبياء اولو العزم و مانند آنها مى باشند. نكته جالب ديگر در جمله «ليقوم الناس بالقسط» اين است كه از «خود جوشى مردم » سخن مى گويد، نمى فرمايد: هدف اين بوده كه انبياء انسانها را وادار به اقامه قسط كنند، بلكه مى گويد: هدف اين بوده كه مردم مجرى قسط و عدل باشند! آرى مهم اين است كه مردم چنان ساخته شوند كه خود مجرى عدالت گردند، و اين راه را با پاى خويش بپويند. ولى از آنجا كه به هر حال در يك جامعه انسانى هر قدر سطح اخلاق و اعتقاد و تقوا بالا باشد باز افرادى پيدا مى شوند كه سر به طغيان و گردنكشى بر مى دارند و مانع اجراى قسط و عدل خواهند بود لذا در ادامه آيه مى فرمايد: ما آهن را نازل كرديم كه در آن قوت شديدى است ، و نيز منافعى براى مردم !
(و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس ). آرى تجهيزات سه گانه انبياء الهى براى اجراى عدالت وقتى مى تواند به هدف نهائى برسد كه از ضمانت اجرائى آهن و «باس شديد» آن برخوردار باشد. گرچه بعضى تصور كرده اند كه تعبير «انزلنا» نشان مى دهد كه آهن از كرات ديگر به زمين آمده است ولى حق اين است كه تعبير به انزال در اينگونه موارد اشاره به مواهبى است كه از مقام بالائى به مقامات پائينتر داده مى شود، و از آنجا كه خزائن همه چيز نزد خدا است و او است كه آهن را براى منافع گوناگونش آفريده تعبير به انزال شده است لذا در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است كه در تفسير اين جمله فرمود: انزاله ذلك خلقه اياه : منظور از نازل كردن آهن خلقت آن است ). همانگونه كه در آيه ۶ سوره زمر در مورد چهار پايان مى خوانيم : و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج : «و براى شما از چهار پايان هشت زوج نازل كرد». بعضى نيز «انزلنا» را از ماده «نزل » (بر وزن شتر) به معنى چيزى كه براى پذيرائى ميهمان آماده مى كنند تفسير كرده اند ولى ظاهر همان معنى اول است . «باس » در لغت به معنى شدت و قوت و قدرت است و به مبارزه و جنگ نيز باس گفته مى شود، و لذا بعضى از مفسران آنرا به معنى وسائل جنگى اعم از دفاعى و تهاجمى تفسير كرده اند، در روايتى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل شده در تفسير اين آيه فرمود: يعنى السلاح و غير ذلك : «منظور اسلحه و غير آن است ». روشن است كه اين از قبيل بيان مصداق است .
منظور از «منافع » هرگونه بهره اى است كه انسان از آهن مى برد، و مى دانيم اهميت آهن در زندگى انسانها به اندازه اى زياد است كه با كشف آن دوران تازه اى در تاريخ بشر شروع شد كه به دوران آهن معروف است چرا كه با اين كشف چهره زندگى انسان در تمام زمينه ها دگرگون گشت ، و اين خود بيانگر ابعاد واژه «منافع » در آيه فوق است . در قرآن مجيد نيز در آيات مختلف اشاره به اين معنى شده : در يكجا مى گويد هنگامى كه ذو القرنين تصميم بر ساختن سد عظيم خود گرفت گفت : آتونى زبر الحديد: «قطعات عظيم آهن براى من بياوريد» (كهف - ۹۶). و هنگامى كه خداوند داود را مشمول لطف خود قرار داد آهن را براى او نرم كرد تا بتواند با آن زره بسازد، و از خطرات جنگها و حملات دشمنان بكاهد و النا له الحديد ان اعمل سابغات (سبا ۱۰ و ۱۱). سپس به يكى ديگر از اهداف ارسال انبياء و نزول كتب آسمانى و همچنين آفرينش وسائلى همچون آهن اشاره كرده ، مى فرمايد: «هدف اين است كه خداوند بداند چه كسانى او و فرستادگانش را در غياب او يارى مى كنند» (و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ). منظور از علم خداوند در اينجا تحقيق عينى علم او است ، يعنى تا آشكار شود چه كسانى به يارى خدا و مكتب او بپا مى خيزند و قيام به قسط مى كنند و چه كسانى از اين وظيفه بزرگ سر باز مى زنند در حقيقت مفهوم اين آيه شبيه همان است كه در آيه ۱۷۹ سوره آل عمران آمده : ما كان الله ليذر المؤ منين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب : «ممكن نبود كه خداوند مؤ منان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد مگر اينكه ناپاك را از پاك جدا كند»! به اين ترتيب مساءله آزمون و امتحان انسانها، و جداسازى صفوف و تصفيه ،
يكى ديگر از اهداف بزرگ اين برنامه بوده است . تعبير به «يارى خداوند» مسلما به معنى يارى دين و آئين و نمايندگان او و بسط آئين حق و قسط و عدل است ، و گرنه خداوند نيازى به يارى كسى ندارد، و همگان به او نيازمندند، لذا براى اثبات همين معنى آيه را با اين جمله پايان مى دهد كه «خداوند قوى و شكست ناپذير است » (ان الله قوى عزيز). براى او ممكن است با يك اشاره همه جهان را زير و رو كند و تمامى دشمنان را نابود و اوليائش را پيروز گرداند، ولى هدف اصلى كه تربيت و تكامل انسانهاست از اين طريق حاصل نمى گردد، لذا آنها را دعوت به يارى آئين حق كرده است .
نكته ها:
۱ - قلمرو «منطق » و «زور»! آيه فوق ترسيم گويائى از چهره اسلام در زمينه تعليم و تربيت ، و گسترش عدل و داد، و اجراى قسط در جامه انسانى است . نخست از بينات و دلائل روشن و «كتب آسمانى » و «معيار سنجش ارزشها، و بيان احكام و قوانين » كمك مى گيرد، يعنى پايه را بر انقلاب فكرى و فرهنگى مى گذارد، و از عقل و منطق استمداد مى جويد. اما اگر اينها مؤ ثر نيفتاد و كار به بن بست كشيد، يعنى زورمندان قلدرى پيدا شدند كه نه در برابر بينات سر تسليم فرود مى آورند و نه براى كتاب و ميزان ارزشى قائلند، در اينجا نوبت به «حديد» كه در آن «باس شديد» است مى رسد، و با سلاح بر مغز اين گردنكشان مى كوبند تا در برابر قسط و عدل تسليم شوند، و البته از يارى مردم با ايمان در اين مسير كمك گرفته مى شود. و اينكه در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده كه فرمود: بعثت بالسيف بين يدى الساعة ، حتى يعبد الله وحده لاشريك له و جعل رزقى تحت ظل
رمحى : «من در آستانه رستاخيز مبعوث به شمشير شده ام تا مردمان خداى يگانه را پرستش كنند، و روزى من در سايه نيزه من است » اشاره به همين است يعنى مامورم سلاح را در مقابل اين گروه به كار گيرم نه به عنوان اصل و اساس كار همانگونه كه در آيه فوق صريحا آمده است . در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : الخير كله فى السيف ، و تحت السيف ، و فى ظل السيف «خوبيها تمام در شمشير است ، و زير شمشير و در سايه شمشير»!. و در حديثى از امام امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : ان الله عز و جل فرض الجهاد و عظمه ، و جعله نصره و ناصره ، و الله ما صلحت دنيا و لادين الا به : «خداوند جهاد را واجب كرده و آنرا بزرگ شمرده ، و آنرا يار و ياورش قرار داده ، به خدا سوگند نه دنيا و نه دين جز با جهاد اصلاح نمى شود». اين سخن را با حديث ديگرى از رسول خدا پايان مى دهيم : فرمود: لايقيم الناس الا السيف ، و السيوف مقاليد الجنة و النار: «مردم را جز شمشير برپا نمى دارد، و شمشيرها كليدهاى بهشت و دوزخند». بنابراين رهبران الهى در يكدست كتب آسمانى ، و در دست ديگر شمشير دارند، نخست مردم را با منطق به سوى حق و عدل دعوت مى كنند، هرگاه زورگويانى تسليم منطق نشوند در برابر آنها به زور متوسل مى شوند.
نيازهاى عمده زندگى وابسته به آهن است
بعضى از مفسران در آيه فوق تحليلى دارند كه خلاصه اش چنين است :
اصول زندگى انسان چهار چيز است كشاورزى بافندگى (صنعت )؛ مسكن و حكومت ، و اين به خاطر آن است كه انسان نياز به غذا و لباس و مسكن دارد، و از آنجا كه يك موجود اجتماعى است به تنهائى نمى تواند مشكلات زندگى را حل كند، يا به تعبير ديگر مصالح اجتماع به وسيله اجتماع تامين مى شود. و از آنجا كه هر اجتماعى خواه ناخواه خالى از برخورد و تزاحم منافع نيست بنابراين نياز به حكومتى دارد كه عدالت را در ميان آنها اجرا كند، و عجب اينكه اين چهار اصل همه نيازمند به حديد و آهن است ، و اگر اين وسيله نبود زندگى بر انسان بسيار مشكل مى شد، و از آنجا كه نياز به آن زياد است خداوند آن را فراوان و سهل الوصول آفريده است (درست است كه فلزات ديگر در زندگى انسان هر كدام نقشى دارند ولى نقش اصلى از آن آهن است ) و از اينجا مفهوم «فيه باس شديد و منافع للناس » روشن مى شود.
آيه ۲۶-۲۷
آيه و ترجمه
وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً وَ إِبْرَهِيمَ وَ جَعَلْنَا فى ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكتَب فَمِنهُم مُّهْتَدٍ وَ كثِيرٌ مِّنهُمْ فَسِقُونَ(۲۶) ثمَّ قَفَّيْنَا عَلى ءَاثَرِهِم بِرُسلِنَا وَ قَفَّيْنَا بِعِيسى ابْنِ مَرْيَمَ وَ ءَاتَيْنَهُ الانجِيلَ وَ جَعَلْنَا فى قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَهَا عَلَيْهِمْ إِلا ابْتِغَاءَ رِضوَنِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَئَاتَيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنهُمْ فَسِقُونَ(۲۷) ترجمه : ۲۶ - ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و در دودمان آنها نبوت و كتاب قرار داديم بعضى از آنها هدايت يافته اند، و بسيارى از آنها گنهكارند. ۲۷ - سپس به دنبال آنها رسولان ديگر خود را فرستاديم ، و بعد از آنها عيسى بن مريم را مبعوث كرديم ، و به او انجيل عطا كرديم ، در دل كسانى كه از او پيروى كردند رافت و رحمت قرار داديم ، و رهبانيتى را كه ابداع كرده بودند، و ما بر آنها مقرر نداشته بوديم ، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آنرا
رعايت نكردند، لذا ما به آنها كه ايمان آوردند پاداش داديم ، و بسيارى از آنها فاسقند. تفسير: پيامبران را يكى بعد از ديگرى فرستاديم چنانكه مى دانيم شيوه قرآن اين است كه بعد از بيان يك سلسله اصول كلى تعليمات خود اشاره به سرنوشت اقوام پيشين مى كند تا شاهد گويائى براى آن باشد، در اينجا نيز بعد از ذكر مسائل پيشين درباره ارسال رسولان همراه بينات و كتاب و ميزان ، و همچنين لزوم سبقت مردم بر يكديگر در وصول به غفران پروردگار و سعادت جاويدان ، از بعضى از اقوام و پيامبران پيشين نام مى برد و اين اصول كلى را در زندگى آنها مجسم مى سازد. نخست از «نوح » و «ابراهيم » كه شيخ الانبيا و سر سلسله رسولان حق بودند شروع كرده ، مى فرمايد: «ما نوح و ابراهيم را فرستاديم ، و در دودمان آنها نبوت و كتاب آسمانى قرار داديم » (و لقد ارسلنا نوحا و ابراهيم و جعلنا فى ذريتهما النبوة و الكتاب ). اما همگى از اين ميراث بزرگ و مواهب عظيم خداوند بهره نگرفتند، «گروهى در پرتو آن هدايت يافتند، و بسيارى از آنها فاسق و گنهكار و بى ايمانند» (فمنهم مهتد و كثير منهم فاسقون ). آرى نبوت توام با شريعت و آئين از نوح (عليه السلام ) شروع شد، و بعد از او ابراهيم (عليه السلام ) پيامبر اولو العزم ديگر، اين خط را تداوم بخشيد، و همچنان در طول اعصار و قرون در فرزندان و دودمان آنها ادامه يافت ، اما هميشه اقليتى از اين نور هدايت بهره گرفتند در حالى كه اكثريت راه خطا پوئيدند!
سپس اشاره سربسته اى به سلسله انبياى ديگر، و آخرين آنها قبل از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) كرده مى افزايد: سپس به دنبال آنها رسولان ديگر خود را آورديم (ثم قفينا على آثارهم برسلنا). يكى بعد از ديگرى قيام كردند و چراغ هدايت را فرا راه مردم قرار دادند تا نوبت به حضرت مسيح (عليه السلام ) رسيد. «ما بعد از آنها عيسى بن مريم را آورديم » (و قفينا بعيسى بن مريم ). «قفينا» از ماده «قفا» به معنى پشت است ، و قافيه را از اين رو قافيه مى گويند كه قسمتهاى آخر شعر مشابه يكديگر و پشت سر هم قرار مى گيرد، و در جمله فوق منظور اين است كه پيامبران با آهنگى يكسان و يكنواخت ، و اهدافى هماهنگ ، يكى بعد از ديگرى قدم به عرصه وجود گذاشتند، و تعليمات يكديگر را تاييد و تكميل كردند، و در حقيقت اين تعبير اشاره زيبائى به توحيد نبوت است . سپس به كتاب آسمانى مسيح (عليه السلام ) اشاره كرده ، مى افزايد: «ما به او انجيل عطا كرديم » (و آتيناه الانجيل ). بعد از ويژگيهاى پيروان او سخن مى گويد و مى فرمايد: «ما در قلوب كسانى كه از او پيروى كردند رافت و رحمت قرار داديم » (و جعلنا فى قلوب الذين اتبعوه رافة و رحمة ). بعضى از مفسران اين دو واژه (رافت و رحمت ) به يك معنى دانسته اند، ولى جمعى از ميان اين دو تفاوتى قائلند و آن اينكه : «رافت » به معنى محبت در زمينه دفع ضررها است ، و «رحمت » به معنى محبت براى جلب منافع است ، و لذا غالبا رافت قبل از رحمت ذكر مى شود چرا كه نخست بايد دفع ضرر كرد و سپس به فكر جلب منفعت افتاد، و نيز به همين دليل در آيه مجازات زناكاران
مى فرمايد: و لا تاخذكم بهما رافة فى دين الله «مبادا در اجراى حد و انجام فرمان خدا در مورد آنها گرفتار رافت شويد، و حكم خدا را به دست فراموشى بسپاريد» (نور - ۲). مساءله رافت و رحمت پيروان راستين مسيح چيزى نيست كه تنها در اين آيه به آن اشاره شده باشد، بلكه در آيه ۸۲ مائده نيز مى خوانيم : و لتجدن اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قالوا انا نصارى ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لا يستكبرون ((نزديك ترين دوستان را به مؤ منان (از غير مسلمانان ) كسانى مييابى كه مى گويند مسيحى هستيم ، اين به خاطر آن است كه در ميان آنها افرادى عالم ، و تارك دنيا، هستند، و آنها (در برابر حق ) تكبر نمى ورزند)). گرچه اين آيه بيشتر ناظر به مسيحيان حبشه و شخص «نجاشى » است كه به مسلمانان پناه دادند، و با مهر و محبت خاصى به آنها رفتار كردند، ولى به طور كلى اشاره اى به رافت و رحمت و عواطف مثبت به مسيحيان راستين دارد، البته نه آن گرگان خونخوار و ديوان آدمنمائى كه در عصر ما نام مسيحيت را بر خود گذارده ، و دنيا را به خاك و خون و غارت و چپاول كشيده اند! سپس مى افزايد: «در قلوب آنها علاقه به رهبانيتى افكنديم كه آن را ابداع كرده بودند و ما آن را بر آنها مقرر نداشته بوديم هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آنرا رعايت نكردند لذا ما به كسانى از آنها كه ايمان آوردند پاداش داديم ، ولى بسيارى از آنها فاسق و گنهكارند» (و رهبانية ابتدعوها ما كتبناها عليهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعايتها فاتينا الذين آمنوا منهم اجرهم و كثير منهم فاسقون ).
به اين ترتيب آنها نه تنها آئين توحيدى مسيح را رعايت نكردند و آن را با انواع شرك آلودند، بلكه حق آن رهبانيتى را كه خودشان ابداع كرده بودند نيز رعايت ننمودند، و به نام زهد و رهبانيت دامها بر سر راه خلق خدا گستردند، و ديرها را مركز انواع فساد نمودند، و ناهنجاريهائى را در آئين مسيح (عليه السلام ) به وجود آوردند. مطابق اين تفسير «رهبانيت » جزء آئين مسيح نبود، بلكه پيروانش بعد از او آن را ابداع كردند، و در آغاز چهره معتدل و ملايمى داشت ، اما بعدا به انحراف گرائيد و سر از مفاسد بسيارى در آورد. اما طبق تفسير ديگرى نوعى رهبانيت و زهد در آئين مسيح بود، آنچه پيروان مسيح بعد از او بدعت گذاردند نوع ديگرى از رهبانيت بود كه هرگز خداوند براى آنها مقرر نداشته بود.
ولى تفسير اول مشهورتر و از بعضى جهات مناسبتر است . به هر حال از آيه فوق در مجموع چنين استفاده مى شود كه رهبانيت در آئين مسيح نبوده و پيروانش آن را بعد از او ابداع كردند، ولى در آغاز نوعى زهدگرائى و از ابداعات نيك محسوب مى شد، مانند بسيارى از مراسم و سنتهاى حسنهاى كه هم اكنون در ميان مردم رائج است ، و كسى نيز روى آن به عنوان تشريع و دستور خاص شرع تكيه نمى كند، ولى اين سنت بعدا به انحراف گرائيد و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى شد. تعبير قرآن به جمله فما رعوها حق رعايتها «حق آنرا رعايت نكردند» دليل بر اين است كه اگر حق آن ادا مى شد سنت خوبى بود، و تعبير آيه ۸۲ مائده كه از «رهبانها» و «عالمان » مسيحيان راستين با نظر موافق و مثبت ياد مى كند نيز شاهد اين مدعا است (دقت كنيد). و هرگاه كلمه «رهبانيت » را رافت و رحمت بدانيم نيز شاهد ديگرى براى اين مدعى پيدا مى شود، چرا كه همرديف رافت و رحمتى مى شود كه خداوند آنرا به عنوان يك صفت پسنديده در قلوب آنها افكنده است . كوتاه سخن اينكه اگر سنت حسنهاى در ميان مردم رائج شود كه اصول كلى آن (مانند دستور زهد) در آئين حق باشد، و مردم آن سنت را به طور خاص به دستور الهى نسبت ندهند، بلكه آن را مصداقى از مصاديق دستورات كلى بدانند، و حق آنرا ادا نمايند كار بدى نيست ، بدبختى آنجا شروع مى شود كه افراطها و تفريطها پيش آيد و آنرا به سنت سيئهاى تبديل كند. مثلا هم اكنون در ميان ما مراسمى براى عزادارى و سوگوارى و اعياد و وفاتهاى پيشوايان بزرگ دين ، و همچنين بزرگداشت شهيدان و عزيزانى كه از دست مى روند در روز شهادت و يا هفتمين و چهلمين و سالگرد آنها معمول است كه مصداقى است از دستورات كلى اسلام در مورد تعظيم شعائر، و بزرگداشت
پيشوايان دين و شهيدان و عموم مسلمين ، و همچنين مصداقى است از اصل كلى «سوگوارى بر شهداى كربلا» و مانند آنها، بى آنكه جزئيات و تفاصيل اين مراسم يك دستور خاص شرع تلقى شود، بلكه صرفا به عنوان يك مصداق از آن اصل كلى انجام مى شود. هرگاه در اين مراسم از حدود شرع تجاوز نشود و آلوده با گناه و خرافهاى نگردد مسلما مصداق «ابتغاء رضوان الله » و مصداق سنت حسنه است ، در غير اين صورت بدعت شوم و سنت سيئهاى خواهد بود. به نظر مى رسد «رهبانيت » كه از ماده «رهبه » به معنى ترس از خدا گرفته شده در آغاز مصداقى از زهد و بى اعتنائى نسبت به دنيا بود، ولى بعدا به تحريفهاى گسترده اى كشيده شد و اگر مى بينيم اسلام به شدت با اين رهبانيت مبارزه مى كند نيز به خاطر همين چهره نهائى آن است ، چنانكه در نكته ها شرح بيشترى به خواست خدا پيرامون آن خواهيم داد.
نكته ها:
اسلام و رهبانيت
چنانكه گفتيم «رهبانيت » از ماده رهبه به معنى خوف و ترس است كه در اينجا خوف و ترس از خدا منظور است ، و به گفته راغب در مفردات ترسى است كه آميخته با پرهيز و اضطراب باشد و «ترهب » به معنى «تعبد» و عبادت كردن و رهبانيت به معنى شدت تعبد است . آيه فوق را هر گونه تفسير كنيم نشان مى دهد كه نوعى رهبانيت مطلوب در ميان مسيحيان وجود داشت ، هر چند در آئين مسيح چنين دستور الزامى به آنها داده نشده بود، ولى پيروان مسيح آن رهبانيت را از حد و مرز آن بيرون برده
و به انحراف و تحريف كشاندند. به همين دليل اسلام به شدت آن را محكوم كرده ، و حديث معروف لارهبانية فى الاسلام : «در اسلام رهبانيت وجود ندارد» در بسيارى از منابع اسلامى ديده مى شود. از جمله بدعتهاى زشت مسيحيان در زمينه رهبانيت «تحريم ازدواج » براى مردان و زنان تارك دنيا بود، و ديگر «انزواى اجتماعى » و پشتپا زدن به وظائف انسان در اجتماع ، و انتخاب صومعه ها و ديرهاى دورافتاده براى عبادت و زندگى در محيطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زيادى در ديرها و مراكز زندگى رهبانها به وجود آمد كه بعدا به گوشه اى از آن براى تكميل اين بحث به خواست خدا اشاره خواهيم كرد. درست است كه زنان و مردان تارك دنيا (راهبها و راهبه ها) خدمات مثبتى نيز انجام مى دادند، از جمله پرستارى بيماران صعب العلاج و خطرناك ، همچون جذاميان ، و تبليغ در نقاط بسيار دوردست و در ميان اقوام وحشى ، و مانند اينها، و همچنين برنامه هاى مطالعاتى و تحقيقاتى ، ولى اين امور در برابر كل اين برنامه مساءله ناچيز و كم اهميتى بود، و در مجموع مفاسد آن به مراتب برترى داشت . اصولا انسان موجودى است كه براى زندگى در اجتماع ساخته شده ، و تكامل معنوى و مادى او نيز در همين است كه زندگى جمعى داشته باشد، و لذا هيچيك از مذاهب آسمانى اين معنى را از انسان نفى نمى كند، بلكه پايه هاى آنرا محكمتر مى سازد. خداوند در انسان «غريزه جنسى » براى حفظ نسل آفريده ، هر چيزى
كه آنرا به طور مطلق نفى كند مسلما باطل است . زهد اسلامى كه به معنى سادگى زندگى و حذف تجملات و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است هيچ ارتباطى به مساءله رهبانيت ندارد، زيرا رهبانيت معنى جدائى و بيگانگى از اجتماع است ، و زهد به معنى آزادگى و وارستگى به خاطر اجتماعيتر زيستن است . در حديث معروفى مى خوانيم «عثمان بن مظعون » فرزندش از دنيا رفته بود، بسيار غمگين شد، تا آنجا كه خانه اش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت شد (و هر كار را جز عبادت ترك گفت ) اين خبر به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) رسيد، او را احضار كرده ، فرمود: يا عثمان ! ان الله تبارك و تعالى لم يكتب علينا الرهبانية ، انما رهبانية امتى الجهاد فى سبيل الله ! «اى عثمان ! خداوند متعال رهبانيت را براى امت من مقرر نداشته ، رهبانيت امت من جهاد در راه خدا است ». اشاره به اينكه اگر مى خواهى پشت پا به زندگى مادى بزنى اين عمل را به صورت منفى و انزواى اجتماعى انجام مده ، بلكه در يك مسير مثبت ، يعنى جهاد در راه خدا، آن را جستجو كن . سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بحث مشروحى درباره فضيلت نماز جماعت براى او بيان فرمود كه تاييدى است بر نفى رهبانيت و انزوا. در حديث ديگرى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) مى خوانيم : كه برادرش «على بن جعفر» از محضرش پرسيد الرجل المسلم هل يصلح ان يسيح فى الارض او يترهب فى بيت لا يخرج منه ؟ قال (عليه السلام ) لا:((آيا براى مرد مسلمان سزاوار است دست به سياحت بزند، يا رهبانيت اختيار كند، و در خانهاى بنشيند
و از آن خارج نگردد؟ امام (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: نه )). توضيح اينكه : سياحتى كه در اين روايت از آن نهى شده چيزى همرديف رهبانيت يعنى يكنوع رهبانيت سيار بوده است ، به اين معنى كه بعضى از افراد بى آنكه خانه و زندگى براى خود تهيه كنند، يا كسب و كارى داشته باشند، به صورت جهانگردى بدون زاد و توشه ، دائما از نقطه اى به نقطه ديگر مى رفتند، و با گرفتن كمك از مردم و گدائى زندگى مى كردند، و آنرا يكنوع زهد و ترك دنيا مى پنداشتند، ولى اسلام هم رهبانيت ثابت را نفى كرده است و هم رهبانيت سيار را، آرى از نظر تعليمات اسلام مهم آن است كه انسان در دل اجتماع وارسته و زاهد باشد نه در انزوا و بيگانگى از اجتماع !
سرچشمه تاريخى رهبانيت
تواريخ موجود مسيحيت نشان مى دهد كه رهبانيت به صورت فعلى در قرون اول مسيحيت وجود نداشته ، و پيدايش آن را بعد از قرن سوم ميلادى ، هنگام ظهور امپراطورى رومى به نام «ديسيوس » و مبارزه شديد او با پيروان مسيح (عليه السلام ) مى دادند، آنها بر اثر شكست از اين امپراطور (خونخوار) به كوهها و بيابانها پناه بردند. در روايات اسلامى نيز همين معنى به صورت دقيقترى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده كه روزى آن حضرت (صلى اللّه عليه و آله ) به «ابن مسعود» فرمود: «مى دانى رهبانيت از كجا پيدا شد»؟ عرض كرد: خدا و پيامبرش آگاهترند، فرمود: بعد از عيسى (عليه السلام ) جمعى از جباران ظهور كردند و مؤ منان سه مرتبه با آنها پيكار
نموده و شكست خوردند، لذا به بيابانها متوارى شدند، و به انتظار ظهور پيامبر موعود عيسى (حضرت محمد (صلى اللّه عليه و آله ) در غارهاى كوهها به عبادت مشغول گشتند، بعضى از آنها بر دين خود باقى ماندند و بعضى راه كفر پيش گرفتند. سپس افزود آيا مى دانى رهبانيت امت من چيست ؟ عرض كرد: خدا و رسولش آگاهترند، فرمود: الهجرة و الجهاد، و الصلاة ، و الصوم ، و الحج ، و العمرة : رهبانيت امت من هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است . مورخ مشهور مسيحى «ويل دورانت » در تاريخ معروف خود در جلد ۱۳ بحث مشروحى راجع به رهبانان نقل مى كند، او معتقد است پيوستن «راهبه ها» (زنان تارك دنيا) به «راهبان » از قرن چهارم ميلادى شروع شد و روز به روز كار رهبانيت بالا گرفت تا در قرن دهم ميلادى به اوج خود رسيد. بدون شك اين پديده اجتماعى ، مانند هر پديده ديگر، علاوه بر ريشه هاى تاريخى ريشه هاى روانى نيز دارد كه از جمله ميتوان به اين واقعيت اشاره كرد كه اصولا عكس العمل روانى افراد و اقوام مختلف در برابر شكستها و ناكاميها كاملا متفاوت است ، بعضى تمايل به انزوا و درونگرائى پيدا مى كنند و خود را كاملا از اجتماع و فعاليتهاى اجتماعى دور مى كشند، در حالى كه گروه ديگر از شكست درس استقامت مى آموزند و صلابت و مقاومت بيشترى پيدا مى كنند، گروه اول به رهبانيت يا چيزى شبيه به آن رو مى آورند و گروه دوم به عكس اجتماعيتر مى شوند.
مفاسد اخلاقى و اجتماعى ناشى از رهبانيت
انحراف از قوانين آفرينش هميشه واكنشهاى منفى به دنبال دارد، بنابراين جاى تعجب نيست كه وقتى انسان از زندگى اجتماعى كه در نهاد و فطرت او است فاصله بگيرد گرفتار عكس العملهاى منفى شديد مى شود، لذا رهبانيت به حكم اينكه بر خلاف اصول فطرت و طبيعت انسان است مفاسد زيادى به بار مى آورد از جمله : ۱ - رهبانيت با روح مدنى بالطبع بودن آدمى مى جنگد و جوامع انسانى را به انحطاط و عقبگرد مى كشاند. ۲ - رهبانيت نه تنها سبب كمال نفس و تهذيب روح و اخلاق نيست . بلكه منجر به انحرافات اخلاقى ، تنبلى ، بدبينى ، غرور، عجب و خود برتربينى و مانند آن مى شود، و به فرض كه انسان بتواند در حال انزوا به فضيلت اخلاقى برسد فضيلت محسوب نمى شود، فضيلت آن است كه انسان در دل اجتماع بتواند خود را از آلودگيهاى اخلاقى بره اند. ۳ - ترك ازدواج كه از اصول رهبانيت است نه فقط كمالى نمى آفريند بلكه موجب پيدايش عقده ها و بيماريهاى روانى مى گردد. در دائرة المعارف قرن بيستم مى خوانيم : «بعضى از رهبانها تا آن اندازه توجه به جنس زن را عمل شيطانى مى دانستند كه حاضر نبودند حيوان ماده اى را به خانه ببرند! مبادا روح شيطانى آن به روحانيت آنها صدمه بزند»!! اما با اينحال تاريخ فجايع زيادى را از ديرها به خاطر دارد، تا آنجا كه به گفته «ويل دورانت » «پاپ انيوسان » سوم يكى از ديرها را به عنوان فاحشه خانه توصيف كرد!.
و بعضى از آنان مركزى براى اجتماع شكم پرستان و دنياطلبان و خوشگذرانها شده بود تا آنجا كه بهترين شرابها در ديرها پيدا مى شد. البته طبق گواهى تاريخ ، حضرت مسيح هرگز ازدواج نكرد، اما اين هرگز به خاطر مخالفت او با اين امر نبود، بلكه عمر كوتاه مسيح به اضافه اشتغال مداوم او به سفرهاى تبليغى به نقاط مختلف جهان به او اجازه اين امر را نداد. بحث درباره رهبانيت درخور كتاب مستقلى است كه اگر بخواهيم به آن بپردازيم از بحث تفسيرى بيرون مى رويم . اين بحث را با حديثى از على (عليه السلام ) پايان مى دهيم : در حديثى در ذيل آيه قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا: «بگو آيا به شما خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيانند؟ آنها هستند كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم شده با اين حال گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند». على (عليه السلام ) در تفسير آن فرمود: هم الرهبان الذين حبسوا انفسهم فى السوارى : «يكى از مصاديق بارز آن رهبانها هستند كه خود را در ارتفاعات كوهها و بيابانها محبوس داشتند و گمان كردند كار خوبى انجام مى دهد. ۴ - ((انجيل » يا «اناجيل » «انجيل » در اصل يك واژه يونانى به معنى «بشارت » يا «آموزش جديد» است و نام كتابى است كه بر حضرت مسيح نازل گرديده .
اين واژه ۱۲ بار در قرآن مجيد به همين معنى استعمال شده است ، و همه جا به صورت مفرد است ، ولى قابل توجه اينكه آنچه به نام انجيل امروز معروف است كتابهاى زيادى است كه از آنها به اناجيل تعبير مى شود و معروف از ميان آنها انجيلهاى چهارگانه «لوقا» و «مرقس » و «متى » و «يوحنا» است و مسيحيان معتقدند كه اين چهار انجيل به وسيله اين چهار تن از ياران مسيح (عليه السلام ) يا شاگردان آنها نگاشته شده ، و تاريخ تاليف آنها به ۳۸ سال بعد از حضرت مسيح تا حدود يك قرن بعد از او مى رسد، و بنابراين كتاب اصلى مسيح به عنوان يك كتاب آسمانى مستقل به دست فراموشى سپرده شده ، و تنها بخشهائى از آن كه در حافظه اين چهار تن بوده است آميخته با افكار خودشان در اين چهار انجيل تحرير يافته است . بحث مشروحترى در اين زمينه در ذيل آيه ۳ آل عمران داشتيم .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |