تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۶-۳۱
آيه و ترجمه
قُلِ اللَّهُ يحْيِيكمْ ثمَّ يُمِيتُكمْ ثمَّ يجْمَعُكمْ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ لا رَيْب فِيهِ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(۲۶) وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ يَوْمَئذٍ يخْسرُ الْمُبْطِلُونَ(۲۷) وَ تَرَى كلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلى كِتَبهَا الْيَوْمَ تجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۲۸) هَذَا كِتَبُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَستَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۲۹) فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبهُمْ فى رَحْمَتِهِ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ(۳۰) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ ءَايَتى تُتْلى عَلَيْكمْ فَاستَكْبرْتمْ وَ كُنتُمْ قَوْماً مجْرِمِينَ(۳۱)
ترجمه : ۲۶ - بگو خداوند شما را زنده مى كند، سپس مى ميراند، بار ديگر در روز قيامت كه در آن ترديدى نيست جمع آورى مى كند، ولى اكثر مردم نمى دانند. ۲۷ - مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين براى خدا است و آن روز كه قيامت برپا مى شود اهل باطل زيان مى بينند. ۲۸ - در آن روز هر امتى را مى بينى (كه از شدت ترس و وحشت ) بر زانو نشسته ، هر امتى به سوى كتابش خوانده مى شود و (به آنها مى گويند) امروز جزاى آنچه را انجام مى داديد به شما مى دهند. ۲۹ - اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مى گويد (و اعمال شما را بازگو مى كند) ما آنچه را انجام مى داديد مى نوشتيم ! ۳۰ - اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى كند، اين پيروزى بزرگ است . ۳۱ - اما كسانى كه كافر شدند به آنها گفته مى شود مگر آيات من بر شما خوانده نمى شد و شما استكبار كرديد و قوم مجرمى بوديد. تفسير: در آن دادگاه عدل همه به زانو درمى آيند! اين آيات در حقيقت پاسخ ديگرى است به سخن دهريين كه منكر مبداء و معاد بودند و در آيات قبل به گفتار آنها اشاره شد. نخست مى فرمايد: «بگو: خداوند شما را زنده مى كند، سپس مى ميراند بار ديگر حيات مى بخشد و براى حساب در روز قيامت ، روزى كه در آن شك و ترديدى نيست جمع آورى مى كند» (قل الله يحييكم ثم يميتكم ثم يجمعكم الى يوم القيامة لا ريب فيه ). آنها نه خدا را قبول داشتند و نه روز جزا را، و محتواى اين آيه در حقيقت استدلال براى هر دو قسمت است ، چرا كه روى مساءله حيات نخستين تكيه شده ، و به تعبير ديگر: آنها اصل وجود حيات نخستين و پيدايش موجودات زنده را موجودات بى جان را نمى توانستند انكار كنند، و اين از يكسو دليلى است براى وجود عقل و علم كل ، مگر ممكن است مساءله حيات و زندگى با آن نظم شگرف ،
و اسرار پيچيده ، و چهره هاى گوناگون كه عقل همه دانشمندان در آن مات و مبهوت مانده ، بدون وجود خداوند قادر و عالم حاصل شود؟ به همين دليل در آيات مختلف قرآن روى مساءله حيات به عنوان يكى از آيات توحيد تكيه شده است . از سوى ديگر، كسى كه قادر بر حيات نخستين است چگونه قادر بر اعاده آن نيست . اما تعبير به «لا ريب فيه » (هيچ شكى در آن نيست ) در مورد قيامت كه از وقوع آن خبر مى دهد نه از امكانش ممكن است اشاره اى به قانون عدالت پروردگار باشد، چرا كه بطور قطع در اين جهان همه حقداران به حق خود نمى رسند، و همه متجاوزان و ستمگران كيفر خود را نمى بينند، و اگر دادگاه عدل قيامت نباشد عدالت پروردگار مفهومى نخواهد داشت . و از آنجا كه بسيارى از مردم در اين دلائل تامل و دقت نمى كنند در پايان آيه مى افزايد: «ولى اكثر مردم نمى دانند» (و لكن اكثر الناس لا يعلمون ). يكى از نامهاى قيامت كه در آيه فوق از آن ياد شده «يوم الجمع » است چرا كه تمام خلق اولين و آخرين ، و تمام قشرها و اصناف انسانها، همه در آن روز يكجا جمع مى شوند (اين تعبير در چند آيه ديگر قرآن نيز آمده است از جمله شورى - ۷ و تغابن - ۹ است ). آيه بعد دليل ديگرى بر مساءله معاد است كه شبهه آن را در آيات ديگر قرآن خوانده ايم ، مى فرمايد: «مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خدا است » (و لله ملك السموات و الارض ). او كه مالك و حاكم بر تمام پهنه عالم هستى است ، مسلما قدرت بر احياى مردگان را دارد، و چنين كارى در برابر قدرت او هرگز مشكل نيست .
او اين جهان را مزرعه اى براى قيامت ، و تجارتخانه پرسودى براى عالم پس از مرگ قرار داده است ، لذا در پايان آيه مى افزايد: «آن روز كه قيامت برپا مى شود اهل باطل زيان مى بينند» (و يوم تقوم الساعة يومئذ يخسر المبطلون ). چرا كه سرمايه عمر را از كف داده ، و تجارتى نكرده ، و «جز حسرت و اندوه متاعى نخريدند». حيات و عقل و هوش و مواهب زندگى سرمايه هاى انسان در اين بازار تجارت است ، باطل گرايان آنها را با متاع زودگذرى كه نسبت به آن هيچ ارزشمند نيست مبادله مى كنند، و روز رستاخيز كه تنها قلب سليم و ايمان و عمل صالح به كار مى آيد زيانكار بودن خود را با چشم مشاهده مى كند. «يخسر» از ماده «خسران » به معنى از دست دادن سرمايه است ، و به گفته «راغب » در «مفردات » گاه به خود و انسان نسبت داده مى شود، و مى گويند: «خسر فلان »: «فلانكس زيان كرد» و گاه به تجارت او نسبت مى دهند و مى گويند: «خسرت تجارته »: «تجارتش زيان كرد» گر چه ابناء دنيا اين تعبير را تنها در مورد مال و مقام و مواهب مادى به كار مى برند ولى مهمتر از خسران مادى از دست دادن سرمايه عقل و ايمان و ثواب است . «مبطل » از ماده «ابطال » در لغت معانى مختلفى دارد باطل كردن چيزى دروغ گفتن ، شوخى و استهزاء نمودن ، و امر باطلى را مطرح كردن ، تمام اين معانى در مورد آيه فوق قابل قبول است . آنها كه حق را باطل كرده اند، و آنها كه مرام و عقيده باطل را رواج داده اند، و آنها كه در برابر پيامبران الهى دروغ گفته اند، و سخنان آنها را به باد استهزا گرفته اند زيان و خسران خود را در آن روز خواهند ديد.
آيه بعد صحنه قيامت را به طرز بسيار گويائى ترسيم مى كند، مى گويد: «در آن روز هر امتى را مى بينى كه بر سر زانو نشسته است » (و ترى كل امة جاثيه ). از بعضى تعبيرات كه در كلمات مفسران بزرگ آمده است چنين استفاده مى شود كه در گذشته ارباب دعوا در محضر قضات به اين صورت مى نشستند، تا از ديگران مشخص شوند، در قيامت نيز همه در آن دادگاه بزرگ بر سر زانو مى نشينند تا محاكمه آنها صورت پذيرد. و نيز ممكن است اين تعبير نشانه آمادگى آنها براى پذيرش هر فرمان و حكم باشد، چرا كه افرادى كه به حالت آماده باش نشسته اند بر سر زانو مى نشينند. و يا اينكه اشاره به ضعف و ناتوانى و هراس و وحشتى است كه آنها را فرا مى گيرد (جمع همه اين معانى در مفهوم آيه نيز ممكن است ). «جاثيه » معانى ديگرى نيز دارد از جمله «جمعيت انبوه و متراكم » يا «گروه گروه » و مى تواند اشاره به تراكم انسانها در دادگاه عدل الهى ، و يا نشستن هر امت و گروه به صورت جداگانه باشد، ولى معنى اول مشهورتر و مناسبتر است . سپس دومين صحنه از صحنه هاى قيامت را به اين صورت بيان مى كند كه : «هر امتى به سوى كتابش خوانده مى شود و به آنها مى گويند: امروز جزاى آنچه را انجام مى داديد به شما مى دهند» (كل امة تدعى الى كتابها اليوم تجزون ما كنتم تعملون ). اين كتاب همان نامه اعمالى است كه تمام نيكيها و بديها، زشتيها و زيبائيهاى گفتار و كردار انسانها در آن ثبت است ، و به گفته قرآن : لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها: «هيچ كار كوچك و بزرگى نيست ، مگر اينكه آن را ثبت كرده و برشمرده است » (كهف - ۴۹). تعبير «كل امة تدعى الى كتابها» نشان مى دهد كه علاوه بر نامه اعمالى
كه براى هر انسانى جداگانه موجود است هر امتى نيز نامه اعمالى متعلق به جمع و گروه خود دارد، اين معنى با توجه به اينكه انسان داراى دو نوع اعمال است «اعمال فردى » و «اعمال جمعى و گروهى » مطلب عجيبى به نظر نمى رسد، و وجود دو گونه نامه اعمال از اين نظر كاملا طبيعى است . تعبير «تدعى » نشان مى دهد كه از آنها دعوت مى شود كه بيانيه و نامه اعمال خود را بخوانند، اين شبيه همان مطلبى است كه در آيه ۱۴ سوره اسراء آمده است : اقراء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا: «نامه اعمالت را بخوان ، كافى است كه خود حسابگر خويش باشى »! بار ديگر از سوى خداوند به آنها خطاب مى شود و به عنوان تاءكيد مى گويد: «اين كتاب ما است كه به حق با شما سخن مى گويد، و اعمال شما را بازگو مى كند»! (هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق ). آن روز كه شما هر چه مى خواستيد انجام مى داديد هرگز باور نمى كرديد كه اعمالتان در جائى ثبت شود، ولى «ما دستور داده بوديم كه تمام اعمالى را كه انجام مى داديد بنويسند» (انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون ). «نستنسخ » از ماده «استنساخ » در اصل از «نسخ » گرفته شده كه به معنى زائل كردن چيزى به وسيله چيز ديگر است ، مثلا گفته مى شود: «نسخت الشمس الظل » (خورشيد سايه را از ميان برد). سپس در مورد نوشتن كتابى از روى كتاب ديگر به كار رفته است بى آنكه كتاب اول نابود شود.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر خدا فرمان داده است اعمال آدمى را «استنساخ » كنند بايد قبل از آن كتابى باشد كه از روى آن كتاب ، نامه اعمال نوشته شود، لذا بعضى معتقدند كه نامه اعمال همه انسانها قبلا در لوح محفوظ نوشته شده است ، و فرشتگان حافظ اعمال آدمى ، آن را از روى لوح محفوظ استنساخ مى كنند. اما اين معنى چندان متناسب با آيه مورد بحث نيست ، آنچه مناسب است يكى از دو معنى است يا «استنساخ » در اينجا به معنى اصل كتابت است (چنانكه بعضى از مفسران گفته اند) و يا خود اعمال آدمى همچون كتابى است تكوينى كه فرشتگان حافظان اعمال از روى آن نسخه بردارى ، و عكس بردارى مى كنند، لذا در آيات ديگر قرآن نيز به جاى اين تعبير تعبير به «كتابت » آمده است ، در آيه ۱۲ سوره يس مى خوانيم : انا نحن نحى الموتى و نكتب ما قدموا و آثارهم «ما مردگان را زنده مى كنيم و تمام آنچه را از پيش فرستاده اند و آثار آنها را مى نويسيم ». درباره انواع كتابهاى ثبت اعمال (نامه اعمال شخصى ، نامه اعمال امتها، كتاب جامع و عمومى همه انسانها) در ذيل آيه ۱۲ سوره يس (جلد ۱۸ صفحه ۳۳۳) بحث بيشترى آمده است .
در آيه بعد مرحله نهائى دادرسى قيامت را بيان مى كند، آنجا كه هر گروهى به نتيجه اعمال خود مى رسند، مى فرمايد: «اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى كند» (فاما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فيدخلهم ربهم فى رحمته ). ذكر «فاء تفريع » در اينجا دليل بر اين است كه نتيجه نگاهدارى حساب اعمال و آن دادگاه عدل الهى همين است كه مؤ منان در رحمت الهى وارد مى شوند. طبق اين آيه ، ايمان به تنهائى كافى نيست كه از اين موهبت عظيم برخوردار شوند بلكه عمل صالح نيز شرط آن است . تعبير به «ربهم » (پروردگارشان ) كه از لطف مخصوص خداوند حكايت مى كند با تعبير به «رحمت » بجاى «بهشت » تكميل مى شود. و جمله پايان آيه كه مى فرمايد: «اين پيروزى آشكار است » (ذلك هو الفوز المبين ) به اوج كمال مى رسد. «رحمت الهى » مفهوم وسيعى دارد كه دنيا و آخرت را در برمى گيرد، و در آيات قرآن بر معانى زيادى اطلاق شده است ، گاه بر مساءله هدايت ، گاه نجات از چنگال دشمن ، گاه باران پر بركت ، گاه به نعمتهاى ديگرى همچون نعمت نور و ظلمت ، و در موارد بسيارى نيز به بهشت و مواهب خدا در قيامت اطلاق شده است . جمله «ذلك الفوز المبين » يكبار ديگر در سوره انعام آيه ۱۶ تكرار شده است ، منتها در آنجا «فوز مبين » (پيروزى آشكار) در مورد كسانى است كه از عذاب الهى رهائى مى يابند: من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه و ذلك الفوز المبين اما در اينجا درباره كسانى است كه در بهشت و رحمت الهى وارد مى شوند، و در واقع هر دو پيروزى بزرگ است : نجات از عذاب ، و دخول در كانون رحمت حق .
در اينجا ممكن است اين سؤ ال پيش آيد كه آيا مؤ منانى كه فاقد عمل صالح هستند وارد بهشت نمى شوند؟ پاسخ اين است كه وارد مى شوند اما بعد از آنكه مجازات خود را در دوزخ ببينند و پاك شوند، تنها كسانى بعد از حسابرسى مستقيما به اين كانون رحمت راه مى يابند كه علاوه بر ايمان سرمايه عمل صالح نيز داشته باشند. واژه «فوز» به طورى كه راغب در مفردات مى گويد به معنى «پيروزى تواءم با سلامت » است ، و در ۱۹ مورد از آيات قرآن به كار رفته ، گاه توصيف به «مبين » شده و گاه توصيف به «كبير» اما در غالب آيات توصيف به «عظيم » شده و معمولا در مورد بهشت است ، ولى بعضا در مورد توفيق اطاعت پروردگار و آمرزش گناهان و مانند آن نيز استعمال شده است . در آيه بعد سرنوشت گروه ديگرى را كه نقطه مقابل اين گروهند يادآور شده ، مى فرمايد: «اما كسانى كه كافر شدند به آنها گفته مى شود مگر آيات من بر شما خوانده نمى شد و شما استكبار مى كرديد و تسليم حق نمى شديد، و قومى مجرم و گناهكار بوديد» (و اما الذين كفروا ا فلم تكن آياتى تتلى عليكم فاستكبرتم و كنتم قوما مجرمين ). قابل توجه اينكه در اين آيه تنها سخن از كفر است ، و اما اعمال سوء به عنوان يك عامل دخول در عذاب الهى ذكر نشده ، اين به خاطر آن است كه مساءله كفر به تنهائى موجب عذاب است ، و يا به خاطر اينكه تعبير به مجرمين در ذيل آيه براى بيان اين معنى كافى است . نكته ديگر اينكه در اينجا سخنى از مجازات دوزخ به ميان نيامده ، اما سخن از توبيخ و سرزنش پروردگار است كه بزرگترين مجازات محسوب مى شود و دوزخ در برابر آن از اهميت كمترى برخوردار است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه از اين آيه استفاده مى شود كه بدون بعثت پيامبران و ارسال رسل و نزول آيات الهى (و به اصطلاح تاءكيد احكام عقل به احكام شرع ) مجازاتى از سوى خداوند رحمان انجام نخواهد شد، و اين نهايت لطف و مرحمت او است . آخرين نكته اينكه مشكل بزرگ اين گروه از يك سو مساءله «استكبار» در برابر آيات الهى است ، و از سوى ديگر و تداوم جرم و گناه است كه از جمله كنتم قوما مجرمين استفاده مى شود.
آيه ۳۲-۳۷
آيه و ترجمه
وَ إِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ الساعَةُ لا رَيْب فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِى مَا الساعَةُ إِن نَّظنُّ إِلا ظنًّا وَ مَا نحْنُ بِمُستَيْقِنِينَ(۳۲) وَ بَدَا لهَُمْ سيِّئَات مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۳۳) وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنساشْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكمْ هَذَا وَ مَأْوَاشُ النَّارُ وَ مَا لَكم مِّن نَّصِرِينَ(۳۴) ذَلِكم بِأَنَّكمُ اتخَذْتمْ ءَايَتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكمُ الحَْيَوةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لا يخْرَجُونَ مِنهَا وَ لا هُمْ يُستَعْتَبُونَ(۳۵) فَللَّهِ الحَْمْدُ رَب السمَوَتِ وَ رَب الاَرْضِ رَب الْعَلَمِينَ(۳۶) وَ لَهُ الْكِبرِيَاءُ فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(۳۷)
ترجمه : ۳۲ - و هنگامى كه گفته مى شد وعده خداوند حق است و در قيامت هيچ شكى نيست ، شما مى گفتيد: ما نمى دانيم قيامت چيست ؟ ما تنها گمانى در اين باره داريم ، و به هيچوجه يقين نداريم ! ۳۳ - و سيئات اعمالشان براى آنها آشكار مى شود، و سرانجام آنچه را استهزا مى كردند بر آنها واقع مى گردد. ۳۴ - و به آنها گفته مى شود: امروز شما را فراموش مى كنيم همانگونه كه شما ديدار امروز را فراموش كرديد، و جايگاه شما دوزخ است ، و هيچ ياورى نداريد! ۳۵ - اين به خاطر آن است كه شما آيات خدا را به سخريه گرفتيد و زندگى دنيا شما را مغرور كرد، امروز آنها از دوزخ خارج نمى شوند، و هيچگونه عذرى از آنها پذيرفته نيست . ۳۶ - بنابراين حمد و ستايش مخصوص خدا است ، پروردگار آسمانها و پروردگار زمين ، و پروردگار همه جهانيان . ۳۷ - و براى او است كبريا و عظمت در آسمان و زمين و او عزيز و حكيم است . تفسير: آن روز كه اعمال سوء انسان آشكار مى شود. نخستين آيه مورد بحث در حقيقت توضيحى است براى آنچه در آخرين آيات گذشته به صورت اجمال بيان شده بود، توضيحى است بر مساءله استكبار كافران در برابر آيات الهى و دعوت انبيا، مى فرمايد: «هنگامى كه گفته مى شد وعده الهى حق است و در قيامت هيچ شكى نيست شما مى گفتيد: ما نمى دانيم قيامت چيست ؟ ما تنها گمانى در اين باره داريم و به هيچوجه يقين نداريم » (و اذا قيل ان وعد الله حق و الساعة لا ريب فيها قلتم ما ندرى ما الساعة ان نظن الا ظنا و ما نحن بمستيقنين ). تعبير «ما ندرى ما الساعة ۰»: «نمى دانيم قيامت چيست »؟ در حالى كه
مفهوم قيامت براى آنها پيچيده نبود، و اگر شكى داشتند تنها نسبت به وجود آن بود، نشان مى دهد كه آنها در مقام استكبار و بى اعتنائى بودند، و اگر روح حق طلبى مى داشتند هم ماهيت روز قيامت امر روشنى بود هم دليل بر وجود آن . و از اينجا پاسخ سؤ الى كه در اينجا مطرح شده كه اگر آنها به راستى در شك و ترديد بودند مسئوليت و گناهى ندارند، روشن مى شود، چرا كه اين شك و ترديد نه بخاطر عدم وضوح حق بود، بلكه از مساءله كبر و غرور و لجاجت و عناد ناشى مى شد. اين احتمال نيز وجود دارد كه هدفشان از ضد و نقيض گوئيها سخريه و استهزا بوده است . آيه بعد سخن از مجازات و كيفر آنها مى گويد، كيفرى كه شباهت با مجازاتهاى قراردادى دنياى ما ندارد، مى فرمايد: «در آنجا سيئات اعمالشان براى آنها آشكار مى شود» (و بدا لهم سيئات ما عملوا). زشتيها و بديها تجسم مى يابند، جان مى گيرند، و در برابر آنها آشكار مى شوند، و همدم و همنشين آنها هستند، و دائما آزارشان مى دهند! «و سرانجام آنچه را استهزا مى كردند بر آنها واقع مى شود» (و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤ ن ). و از همه دردناكتر اينكه از سوى خداوند رحمن و رحيم به آنها خطاب مى گردد: «و گفته مى شود: امروز شما را فراموش مى كنيم همانگونه كه شما ديدار امروز را به فراموشى سپرديد»! (و قيل اليوم ننساكم كما نسيتم لقاء
يومكم هذا). اين تعبيرى است كه به صورتهاى مختلف در قرآن مجيد كرارا آمده است : در آيه ۵۱ اعراف مى خوانيم : فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومهم هذا: «امروز آنها را به فراموشى مى سپريم آنگونه كه آنها لقاى امروز را فراموش كردند». و در آيه ۱۴ الم سجده نيز همين معنى به شكل ديگرى آمده است . بدون شك فراموشى براى ذات پاك خداوند كه علمش محيط به تمام عالم هستى است مفهومى ندارد، اين كنايه لطيفى است از بى اعتنائى و ناديده گرفتن يك انسان مجرم و گنهكار، حتى در تعبيرات روزمره ما نيز ديده مى شود، مى گوئيم : فلان دوست بى وفا را براى هميشه فراموش كن ، يعنى همچون يك انسان فراموش شده با او رفتار نما، مهر و محبت و ديدار و دلجوئى و احوالپرسى را درباره او ترك كن و هرگز به سراغ او مرو. اين تعبير ضمنا تاءكيد ديگرى است بر مساءله «تجسم اعمال » و «تناسب مجازات و جرم » چرا كه نسيان قيامت سبب مى شود خدا آنها را در قيامت به فراموشى بسپارد، و چه دردناك و جانكاه است اين مصيبت بزرگ كه خداوند رحيم و مهربان كسى را به فراموشى بسپارد و از تمام الطافش محروم كند. مفسران در اينجا تفسيرهاى مختلفى براى اين نسيان ذكر كرده اند كه تقريبا روح همه آنها همان معنى جامع فوق است لذا نيازى به تكرار آنها نمى بينيم . ضمنا منظور از فراموش كردن لقاى روز قيامت فراموش كردن لقاى كليه مسائل و حوادثى است كه در آن روز تحقق مى يابد، اعم از حساب و كتاب و غير آن كه همواره منكر آن بودند، اين احتمال نيز دارد كه منظور فراموش كردن لقاى خداوند در آن روز است چرا كه روز قيامت به عنوان «يوم لقاء الله » در قرآن
مجيد معرفى شده كه منظور از آن شهود باطنى است . در دنباله آيه مى افزايد: «به آنها گفته مى شود: جايگاه شما دوزخ است »! (و ماواكم النار). و اگر گمان مى كنيد كسى به يارى شما مى شتابد قاطعانه به شما مى گوئيم «هيچ يار و ياورى براى شما نيست » (و ما لكم من ناصرين ). اما چرا و به چه دليل شما گرفتار چنين سرنوشتى شديد؟ «اين به خاطر آن است كه آيات خدا را به سخريه گرفتيد و زندگى دنيا شما را مغرور كرد» (ذلكم بانكم اتخذتم آيات الله هزوا و غرتكم الحياة الدنيا). اصولا اين دو از يكديگر جدا نيست : «غرور» و «استهزا» افراد مغرور و خود برتربين كه ديگران را با چشم حقارت نگاه مى كنند غالبا آنها را به باد استهزا و سخريه مى گيرند، سرچشمه اصلى غرور نيز متاع زندگى دنيا و قدرت و ثروت و پيروزيهاى گذرا و موقت آن است كه افراد «كم ظرفيت » را چنان غافل مى سازد كه حتى براى دعوت فرستادگان الهى كمترين ارزشى قائل نخواهند شد، و حتى زحمت مطالعه دعوت آنها را به خود نمى دهند. و در پايان آيه بار ديگر آنچه را كه در آيه قبل آمده بود به تعبير ديگرى تكرار و تاءكيد كرده ، مى گويد: «امروز آنها از آتش دوزخ خارج نمى شوند، و هيچگونه عذرى از آنها پذيرفته نيست » (فاليوم لا يخرجون منها و لا هم يستعتبون ). در آنجا سخن از ماوى و جايگاه ثابت آنها بود و در اينجا سخن از عدم خروج آنها از دوزخ است ، در آنجا مى فرمود ياورى ندارند، و در اينجا مى گويد
عذرى از آنها پذيرفته نمى شود، و در نتيجه راه نجاتى براى آنها نيست . در پايان اين سوره براى تكميل بحث توحيد و معاد كه بيشترين مباحث اين سوره را در برمى گرفت ، ضمن دو آيه وحدت ربوبيت و عظمت خداوند و قدرت و حكمت او را بيان مى كند، و پنج وصف از صفات خدا را در اين قسمت منعكس مى سازد. نخست مى گويد: «پس تمام حمد و ستايش مخصوص خدا است » (فلله الحمد). چرا كه او «پروردگار همه آسمانها، و پروردگار زمين ، و پروردگار همه جهانيان است » (رب السموات و رب الارض رب العالمين ). «رب » به معنى مالك و مدبر، و حاكم و مصلح است ، بنابراين هر خير و بركتى است از ناحيه ذات پاك او است و به همين دليل تمام ستايشها به او باز مى گردد، حتى ستايش گل ، و صفاى چمن ، و صفاى نسيم ، و زيبائى ستارگان ستايش او است كه همه از ذات پاكش سرچشمه مى گيرد و با لطف و عنايتش پرورش مى يابد. جالب اينكه يكبار مى گويد: پروردگار آسمانها، بار ديگر پروردگار زمين ، و سرانجام پروردگار همه جهان هستى و جهانيان ، تا اعتقاد به ارباب انواع و خدايان مختلفى را كه براى موجودات گوناگون قائل بودند درهم بكوبد، و همه را به سوى توحيد ربوبى دعوت كند. بعد از بيان توصيف ذات پاك او به مقام «حمد» و «ربوبيت » در سومين توصيف
مى افزايد: «و براى او است كبرياء و عظمت و علو و رفعت در آسمانها و زمين » (و له الكبرياء فى السموات و الارض ). چرا كه آثار عظمتش در پهنه آسمان و سراسر زمين و تمام جهان آشكار است . در آيه قبل سخن از مقام ربوبيت يعنى مالكيت و تدبير او در عالم هستى بود، و در اينجا سخن از عظمت او است كه هر قدر در آفرينش آسمان و زمين دقت كنيم به اين حقيقت آشناتر خواهيم شد. و بالاخره در چهارمين و پنجمين توصيف مى گويد: «او قادر شكست ناپذير و حكيم على الاطلاق است » (و هو العزيز الحكيم ). و به اين ترتيب مجموعه «علم و قدرت و عظمت و ربوبيت و محموديت » كه مجموعه اى از مهمترين صفات و اسماء حسناى او است تكميل مى گردد. و گوئى اشاره به اين مى كند: له الحمد فاحمدوه ، و هو الرب فاشكروا له ، و له الكبرياء فكبروه ، و هو العزيز الحكيم فاطيعوه : «حمد از آن او است پس حمدش را بجا آوريد، و پروردگار او است پس شكرش كنيد، و عظمت براى او است پس او را تكبير گوئيد، و او عزيز و حكيم است پس تنها او را اطاعت كنيد». به اين ترتيب سوره جاثيه كه با توصيف خداوند به «عزيز و حكيم » آغاز شده با همين اوصاف پايان مى يابد، و سراسر محتواى آن نيز گواه بر عزت و حكمت بى پايان او است .پروردگارا! به كبريا و عظمتت سوگند، و به مقام ربوبيت و عزت و حكمتت سوگند كه ما را در طريق اطاعت فرمانت ثابت قدم بدار. خداوندا! هر گونه حمد و ستايش از آن تو است و هر موفقيتى نصيب
ماست آن هم از بركت الطاف بيكران تو است ، اين نعمتها را بر ما مستدام دار و افزون فرما. بارالها! ما همه غرق احسان توئيم ، توفيق اداى شكرت را مرحمت كن آمين يا رب العالمين .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |