تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و ۸۹ آيه است محتواى سوره زخرف : سوره زخرف از سوره هاى مكى است تنها در مورد آيه ۴۵ اين سوره جمعى از مفسران گفتگو كرده ، آن را مدنى دانسته اند، شايد به اين دليل كه بحث آن بيشتر مربوط به اهل كتاب است ، و يا مربوط به داستان معراج ، و هر كدام از اين دو باشد متناسب با مدينه است ، و به خواست خدا در تفسير اين آيه مطلب را روشن خواهيم كرد. به هر حال طبيعت سوره هاى مكى كه بيشتر بر محور اعتقادات اساسى اسلامى دور مى زند و از مبداء و معاد و نبوت و قرآن و انذار و بشارت بحث مى كند در آن منعكس است . مباحث اين سوره را به طور فشرده مى توان در هفت بخش خلاصه كرد: بخش اول : سرآغاز سوره است كه از اهميت قرآن مجيد و نبوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و برخورد نامطلوب افراد نادان در برابر اين كتاب آسمانى سخن مى گويد. بخش دوم : قسمتى از دلائل توحيد را در «آفاق » و نعمتهاى گوناگون خداوند را بر انسانها برمى شمرد. بخش سوم : همين حقيقت را از طريق مبارزه با شرك و نفى نسبتهاى ناروا به خداوند و مبارزه با تقليدهاى كوركورانه ، و خرافاتى همچون تنفر از دختران يا ملائكه را دختران خدا پنداشتند تكميل مى كند. در بخش چهارم : براى مجسم ساختن اين حقايق قسمتى از سرگذشت انبياى پيشين و اقوام آنها را نقل مى كند، و مخصوصا روى زندگى ابراهيم (عليه السلام )
و موسى (عليه السلام ) و عيسى (عليه السلام ) تكيه مى كند. در بخش پنجم : مساءله معاد و پاداش مؤ منان و سرنوشت شوم كفار مطرح شده و با تهديدها و انذارهاى قوى مجرمان را هشدار مى دهد. بخش ششم : اين سوره كه از مهمترين بخشهاى آن است ناظر به ارزشهاى باطلى است كه حاكم بر افكار افراد بى ايمان بوده و هست كه به خاطر اين ارزشهاى بى اساس در ارزيابى خود درباره مسائل مهم زندگى گرفتار انواع اشتباه مى شوند، تا آنجا كه انتظار دارند قرآن مجيد نيز بر يك مرد ثروتمند نازل شده باشد، چرا كه شخصيت را در ثروت مى شمردند، قرآن مجيد در آيات متعددى از اين سوره اين تفكر احمقانه را درهم مى كوبد، و ارزشهاى والاى اسلامى و انسانى را مشخص مى كند. بخش هفتم : كه در غالب سوره ها وجود دارد بخشى است از مواعظ و اندرزهاى مؤ ثر و پر بار براى تكميل كردن بخشهاى ديگر، تا مجموع آيات سوره را به صورت معجون شفا بخش كامل در آورد و نيرومندترين تاءثير را در شنونده بگذارد. نام سوره از آيه ۳۵ سوره گرفته شده كه از ارزشهاى مادى و زخرف (طلا و مانند آن ) سخن مى گويد. فضيلت تلاوت سوره در احاديث اسلامى در كتب مختلف تفسير و حديث فضيلت بسيارى براى تلاوت اين سوره ذكر شده ، از جمله : در حديثى از پيامبر اسلام مى خوانيم : من قرء سورة الزخرف كان ممن يقال له يوم القيامة يا عباد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون ادخلوا الجنة بغير حساب : «كسى كه سوره زخرف را تلاوت كند از كسانى است كه روز قيامت به اين خطاب مخاطب مى شود:
اى بندگان من ! امروز نه ترسى بر شما است ، و نه غمى ، بدون حساب وارد بهشت شويد». البته خطاب يا عباد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون همان چيزى است كه در آيه ۶۸ اين سوره آمده ، و جمله «ادخلوا الجنة » از آيه ۷۰ گرفته شده ، و جمله «بغير حساب » از لوازم كلام و آيات ديگر قرآن است . در هر صورت اين بشارت بزرگ و فضيلت بى حساب تنها با تلاوت خالى از انديشه و ايمان و عمل حاصل نمى شود، چرا كه تلاوت مقدمه اى است براى انديشه ، و ايمان و «عمل » ثمره اى از آن است .
آيه ۱-۸
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱) وَ الْكِتَبِ الْمُبِينِ(۲) إِنَّا جَعَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ(۳) وَ إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتَبِ لَدَيْنَا لَعَلىُّ حَكِيمٌ(۴) أَ فَنَضرِب عَنكُمُ الذِّكرَ صفْحاً أَن كنتُمْ قَوْماً مُّسرِفِينَ(۵) وَ كَمْ أَرْسلْنَا مِن نَّبىٍّ فى الاَوَّلِينَ(۶) وَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبىٍ إِلا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۷) فَأَهْلَكْنَا أَشدَّ مِنهُم بَطشاً وَ مَضى مَثَلُ الاَوَّلِينَ(۸)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - حم . ۲ - سوگند به اين كتابى كه حقايقش آشكار است . ۳ - كه ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم تا شما آن را درك كنيد. ۴ - و آن در كتاب اصلى (لوح محفوظ) نزد ما است كه بلند پايه و حكمت آموز است . ۵ - آيا اين ذكر(قرآن ) را از شما بازگيريم به خاطر اينكه قومى اسرافكاريد؟ ۶ - چه بسيار از پيامبران را كه (براى هدايت ) در اقوام پيشين فرستاديم . ۷ - ولى هيچ پيامبرى به سراغشان نمى آمد مگر اينكه او را استهزا مى كردند. ۸ - ما كسانى را كه نيرومندتر از اينها بودند هلاك كرديم ، و داستان پيشينيان قبلا گذشت . تفسير: گناه شما مانع رحمت ما نيست ! در آغاز اين سوره باز با حروف مقطعه (حم ) روبرو مى شويم ، اين چهارمين سوره اى است كه با «حم » آغاز شده ، سه سوره ديگر نيز با همين دو حرف شروع مى شود كه مجموعا اين هفت سوره «خانواده حم » را تشكيل مى دهد كه به ترتيب مؤ من - فصلت - شورى - زخرف - دخان - جاثيه ، و احقاف است . درباره «حروف مقطعه » قبلا بطور مشروح بحث كرده ايم (به جلد اول آغاز سوره بقره ، جلد دوم اول آل عمران ، جلد ششم اول اعراف و جلد بيستم آغاز سوره فصلت در مورد حم مراجعه فرمائيد). در دومين آيه به قرآن مجيد سوگند ياد كرده مى فرمايد: «قسم به اين كتاب آشكار» (و الكتاب المبين ). سوگند به اين كتابى كه حقايقش آشكار، و مفاهيمش روشن ، و دلائل
صدقش نمايان ، و راههاى هدايتش واضح و مبين است . كه «ما آن را قرآنى عربى قرار داديم تا شما آن را درك كنيد» (انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ). عربى بودن قرآن يا به معنى نزول آن به زبان عرب است كه از گسترده ترين زبانهاى جهان براى بيان حقايق مى باشد، و به خوبى مى تواند ريزه كاريهاى مطالب را با ظرافت تمام منعكس سازد. و يا به معنى «فصاحت » آن است (چرا كه يكى از معانى عربى همان «فصيح » است ) اشاره به اين كه آن را در نهايت فصاحت قرار داديم تا حقايق خوبى از لابلاى كلمات و جمله هايش ظاهر گردد، و همگان آن را به خوبى درك كنند. جالب اينكه در اينجا قسم و جواب قسم هر دو يك چيز است ، به قرآن سوگند ياد مى كند كه اين كتاب عربى قرار داده شده تا همگان به محتوايش پى برند شايد اشاره به اين است كه چيزى والاتر از قرآن نبود كه به آن سوگند ياد شود، والاتر از قرآن خود قرآن است چرا كه كلام خدا است و كلام خدا بيانگر ذات پاك او است . تعبير به «لعل » (شايد، و به اين اميد...) نه بخاطر اين است كه خداوند در تاءثير قرآن ترديدى داشته ، يا سخن از اميد و آرزوئى در ميان باشد كه رسيدن به آن مشكل است ، نه ، اين تعبير اشاره به تفاوت زمينه هاى فكرى و اخلاقى شنوندگان آيات قرآن است و اشاره به اين است كه نفوذ قرآن شرايطى دارد كه با كلمه «لعل » اجمالا به آن اشاره شده (شرح بيشتر اين معنى را در جلد سوم
ذيل آيه ۲۰۰ آل عمران گفته ايم ). سپس به بيان اوصاف سه گانه ديگرى درباره اين كتاب آسمانى پرداخته مى گويد: «و آن در كتاب اصلى ، در لوح محفوظ نزد ما است كه بلند پايه و والا مقام و حكمت آموز است » (و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم ). در نخستين توصيف اشاره به اين مى كند كه قرآن مجيد در «ام الكتاب » در نزد پروردگار ثبت و ضبط است ، چنانكه در آيه ۲۲ سوره «بروج » نيز مى خوانيم : بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ: «آن قرآن مجيد است كه در لوح محفوظ قرار دارد». اكنون به بينيم منظور از «ام الكتاب » يا لوح محفوظ چيست ؟ واژه «ام » در لغت به معنى اصل و اساس هر چيزى است و اينكه عرب به مادر «ام » مى گويد بخاطر آن است كه ريشه خانواده و پناهگاه فرزندان است ، بنابراين «ام الكتاب » (كتاب مادر) به معنى كتابى است كه اصل و اساس همه كتب آسمانى مى باشد، و همان لوحى است كه نزد خداوند از هر گونه تغيير و تبديل و تحريفى محفوظ است ، اين همان كتاب «علم پروردگار» است كه نزد او است و همه حقايق عالم و همه حوادث آينده و گذشته و همه كتب آسمانى در آن درج است و هيچكس به آن راه ندارد جز آنچه را كه خدا بخواهد افشا كند. اين توصيف بزرگى است براى قرآن كه از علم بى پايان حق سرچشمه گرفته و اصل و اساسش نزد او است . و به همين دليل در توصيف دوم مى گويد: «اين كتابى است والامقام » (لعلى ). و در توصيف سوم مى فرمايد: «حكمت آموز و مستحكم و متين و حساب شده است » (حكيم ).
چيزى كه از علم بى پايان حق سرچشمه گيرد بايد واجد اين اوصاف باشد. بعضى والا بودن و علو مقام قرآن را از اين نظر دانسته اند كه بر تمام كتب آسمانى پيشى گرفته ، و همه را نسخ كرده ، و در بالاترين مرحله اعجاز است . بعضى ديگر مشتمل بودن قرآن را بر حقايقى كه از دسترس افكار بشر بيرون است (علاوه بر حقايقى كه همه كس از ظاهر آن مى فهمد) مفهوم ديگرى از علو قرآن شمرده اند. اين مفاهيم تضادى با هم ندارد و همه آنها در مفهوم «على »والامقام ) جمع است . اين نكته نيز قابل توجه است كه «حكيم » معمولا وصف براى شخص است ، نه براى كتاب ، اما چون اين كتاب آسمانى خود معلمى بزرگ و حكمت آموز است اين تعبير در مورد آن بسيار بجا است . البته «حكيم » به معنى مستحكم و خلل ناپذير نيز آمده است ، و جميع اين مفاهيم در واژه مزبور جمع است و در مورد قرآن صادق مى باشد، چرا كه قرآن حكيم به تمام اين معانى است . در آيه بعد، منكران ، و اعراض كنندگان از قرآن ، را مخاطب ساخته مى گويد: «آيا ما اين قرآن را كه مايه بيدارى و يادآورى شما است از شما باز گيريم به خاطر اينكه قومى اسرافكار و افراطى هستيد»؟! (ا فنضرب عنكم الذكر صفحا ان كنتم قوما مسرفين ). درست است كه شما در دشمنى و مخالفت با حق ، چيزى فروگذار نكرده ايد، و مخالفت را به حد افراط و اسراف رسانده ايد ولى لطف و رحمت خداوند به قدرى وسيع و گسترده است كه اينها را مانع بر سر راه خود نمى بيند، باز هم اين كتاب بيدارگر آسمانى و آيات حياتبخش آن را پى در پى بر شما نازل مى كند، تا دلهائى
كه اندك آمادگى دارند، تكان بخورند و به راه آيند، و اين است مقام رحمت عامه و رحمانيت پروردگار كه دوست و دشمن را در برمى گيرد. جمله «افنضرب عنكم » به معنى «افنضرب عنكم » (آيا از شما باز داريم و منصرف سازيم ) آمده است ، چرا كه وقتى سوار مى خواهد مركبش را از طريقى به جانب ديگرى ببرد، آنرا با شلاق مى زند، و لذا كلمه «ضرب » در اين گونه موارد بجاى «صرف » (منصرف ساختن ) به كار مى رود. «صفح » در اصل به معنى جانب و طرف چيزى است ، و به معنى عرض و پهنا نيز مى آيد، و در آيه مورد بحث به معنى اول است ، يعنى آيا ما اين قرآن را كه مايه يادآورى است از سوى شما به جانب ديگرى متمايل سازيم ؟ «مسرف » از ماده «اسراف » به معنى تجاوز از حد است ، اشاره به اينكه مشركان و دشمنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مخالفت و عداوت خود، هيچ حد و مرزى را به رسميت نمى شناختند. سپس به عنوان شاهد و گواه بر آنچه گفته شد، و هم تسلى و دلدارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و در ضمن تهديدى براى منكران لجوج در عبارتى كوتاه و محكم مى فرمايد: «چه بسيار از پيامبران را كه براى هدايت در اقوام پيشين فرستاديم » (و كم ارسلنا من نبى فى الاولين ). «ولى هيچ پيامبرى به سراغشان نمى آمد مگر اينكه او را به باد استهزاء و مسخره مى گرفتند» (و ما ياتيهم من نبى الا كانوا به يستهزئون ). اين مخالفتها و سخريه ها هرگز مانع لطف الهى نبود، اين فيضى است كه
از ازل تا به ابد ادامه يافته ، وجودى است كه بر همه بندگان مى كند، و اصلا آنها را براى رحمت آفريده است و لذلك خلقهم (هود - ۱۱۹). به همين دليل اعراض و لجاجت شما هرگز مانع لطف او نخواهد بود، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان راستين هم نبايد دلسرد شوند كه اين اعراض از حق و پيروى از شهوات و هوى و هوس نيز سابقه طولانى دارد! اما براى اينكه تصور نكنند كه لطف بى حساب خداوند مانع مجازات آنها در پايان كار خواهد شد كه مجازات نيز خود، مقتضاى حكمت او است ، در آيه بعد مى افزايد: «ما كسانى را كه نيرومندتر از اينها بودند هلاك و نابود كرديم » (فاهلكنا اشد منهم بطشا). «و داستان پيشينيان قبلا گذشت » (و مضى مثل الاولين ). در آياتى كه قبلا بر تو نازل كرده ايم ، نمونه هاى زيادى از اين اقوام سركش و طغيانگر مطرح شده اند، و شرح حال آنها از طريق وحى ، بى كم و كاست بر تو نازل گرديده ، در ميان آنها اقوامى بودند كه از مشركان عرب بسيار نيرومندتر بودند، با امكانات و ثروت و نفرات و لشگر و استعداد فراوان ، اقوامى همچون فرعون و فرعونيان ، زورمندانى همچون قوم عاد و ثمود، اما برويد ويرانه هاى شهرهاى آنها را ببينيد، و سرگذشت آنها را در تاريخ بخوانيد، و از همه روشنتر آنچه را در قرآن درباره آنها نازل شده است بررسى كنيد تا بدانيد شما طاغيان لجوج از عذاب دردناك الهى هرگز در امان نيستيد. «بطش » (بر وزن فرش ) چنانكه «راغب » در «مفردات » مى گويد: به معنى «گرفتن چيزى است با قدرت » و در اينجا با كلمه «اشد» نيز همراه شده كه نشانه قدرت و نيروى بيشترى است . ضمير در «منهم » به مشركان عرب بازمى گردد كه در آيات قبل مخاطب
بودند، اما در اينجا به صورت غائب از آنها ياد مى شود، چرا كه لايق ادامه خطاب الهى نيستند. بعضى از مفسران بزرگ جمله «مضى مثل الاولين » (سرانجام كار اقوام پيشين قبلا گذشت ) را اشاره به مطالبى دانسته اند كه در سوره قبل (سوره شورى ) پيرامون گروهى از آنها آمده است ، ولى هيچ دليلى بر اين محدوديت در دست نيست ، بخصوص اينكه در سوره شورى كمتر اشاره اى به سرگذشت اقوام پيشين شده ، در حالى كه در سوره هاى ديگر قرآن بحثهاى مشروحى پيرامون آنها آمده است . به هر حال اين آيه شبيه چيزى است كه در آيه ۷۸ سوره قصص گذشت : او لم يعلم ان الله قد اهلك من قبله من القرون من هو اشد منه قوة و اكثر جمعا: «آيا قارون نميدانست كه خداوند اقوامى را پيش از او نابود كرد كه از او نيرومندتر و ثروتمندتر بودند»؟! و يا آنچه در آيه ۲۱ سوره «مؤ من » گذشت در آنجا كه به مشركان عرب هشدار داده مى گويد: او لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين كانوا من قبلهم كانوا هم اشد منهم قوة و آثارا فى الارض فاخذهم الله بذنوبهم و ما كان لهم من الله من واق : «آيا در زمين سير نكردند تا ببينند پايان كار كسانى كه قبل از آنها بودند چه شد؟ آنها از اينان نيرومندتر و مؤ ثرتر در زمين بودند، اما خداوند آنها را به گناهشان گرفت و كسى نبود كه آنانرا از عذاب الهى نگهدارد».
آيه ۹-۱۴
آيه و ترجمه
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ(۹) الَّذِى جَعَلَ لَكمُ الاَرْض مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(۱۰) وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السمَاءِ مَاءَ بِقَدَرٍ فَأَنشرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِك تخْرَجُونَ(۱۱) وَ الَّذِى خَلَقَ الاَزْوَجَ كلَّهَا وَ جَعَلَ لَكم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الاَنْعَمِ مَا تَرْكَبُونَ(۱۲) لِتَستَوُا عَلى ظهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا استَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سبْحَنَ الَّذِى سخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ(۱۳) وَ إِنَّا إِلى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ(۱۴)
ترجمه : ۹ - هرگاه از آنها سؤ ال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده ؟ مسلما مى گويند: خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است . ۱۰ - همان كسى كه زمين را گاهواره و محل آرامش شما قرار داد و براى شما در آن راههائى آفريد تا هدايت شويد (و به مقصد رسيد). ۱۱ - و آن كسى كه از آسمان آبى فرستاد به مقدار معين ، و به وسيله آن سرزمين مرده را حيات بخشيديم ، و همينگونه در قيامت زنده مى شويد! ۱۲ - و همان كسى كه همه زوجها را آفريد، و براى شما از كشتيها و چهارپايان مركبهائى قرار داد كه بر آن سوار شويد. ۱۳ - تا بر پشت آنها به خوبى قرار گيريد، سپس نعمت پروردگارتان را هنگامى كه بر آنها سوار شديد متذكر شويد، و بگوئيد پاك و منزه است كسى كه اين را مسخر ما ساخت و گرنه ما توانائى آن را نداشتيم . ۱۴ - و ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم . تفسير: بخشى از دلائل توحيد از اينجا بحث پيرامون توحيد و شرك شروع مى شود، نخست از فطرت و سرشت آنها براى اثبات توحيد كمك مى گيرد، و بعد از دلائل موجود در نظام عالم هستى ، و ضمن بيان پنج نمونه از مواهب پروردگار، حس شكرگزارى آنها را برمى انگيزد، و بعد به ابطال اعتقاد خرافى آنها پيرامون بتها و انواع شرك مى پردازد. در قسمت اول مى فرمايد: «هر گاه از آنها سؤ ال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده مسلما در پاسخ مى گويند خداوند عزيز و عليم » (و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض ليقولن خلقهن العزيز العليم ). اين تعبير كه در چهار آيه از آيات قرآن مجيد با تفاوت مختصرى آمده است
(عنكبوت آيه ۶۱، لقمان آيه ۲۵، زمر آيه ۳۸، و زخرف آيه مورد بحث ) از يكسو دليل بر فطرى بودن خداشناسى و تجلى نور الهى در سرشت انسانها است . و از سوى ديگر دليل بر اين است كه مشركان به اين حقيقت كه خالق آسمانها و زمين خدا است معترف بودند، و جز در موارد نادرى براى معبودان خود خالقيت قائل نبودند. و از سوى سوم اين اعتراف پايه اى است براى ابطال عبوديت بتها، چرا كه شايسته عبادت كسى است كه خالق و مدبر عالم باشد، نه موجوداتى كه هيچ سهمى در اين قسمت ندارند، بنابراين اعتراف آنها به خالقيت الله دليل دندان شكنى بر بطلان مذهب فاسدشان بود. تعبير به «عزيز و حكيم » كه بيانگر قدرت مطلقه پروردگار و علم و حكمت او است گر چه يك تعبير قرآنى است ولى مطلبى نبوده كه مشركان منكر آن باشند، چرا كه لازمه اعتراف به خالقيت الله نسبت به آسمان و زمين ، وجود اين دو صفت براى خدا است ، آنها حتى براى بتهايشان علم و قدرت قائل بودند تا چه رسد به خداوند كه بتها را واسطه ميان خود و او مى دانستند. سپس به پنج قسمت از نعمتهاى بزرگ خدا كه هر يك نمونه اى از نظام آفرينش و آيتى از آيات خدا است اشاره مى كند. نخست از زمين شروع كرده مى فرمايد: «همان خداوندى كه زمين را براى شما گاهواره و محل آرامش قرار داد» (الذى جعل لكم الارض مهدا). واژه هاى «مهد و مهاد» هر دو به معنى محلى است كه براى نشستن و خوابيدن
و استراحت آماده شده است ، و در اصل به محلى گفته مى شود كه كودك را در آن مى خوابانند، خواه گاهواره باشد يا غير آن . آرى خداوند زمين را گاهواره انسان قرار داد، و در حالى كه چندين نوع حركت دارد در پرتو قانون جاذبه ، و قشر عظيم هوائى كه آن را از هر سو فرا گرفته ، و عوامل گوناگون ديگر، چنان آرام است كه ساكنان آن كمترين ناراحتى احساس نمى كنند، و مى دانيم نعمت آرامش و امنيت پايه اصلى بهره گيرى از نعمتهاى ديگر است ، بديهى است اگر اين عوامل مختلف دست به دست هم نمى دادند هرگز اين آرامش وجود نداشت . و براى بيان نعمت دوم مى افزايد: «او براى شما در زمين راههائى قرار داد تا هدايت شويد و به مقصد برسيد» (و جعل لكم فيها سبلا لعلكم تهتدون ). اين نعمت كه بارها در قرآن مجيد به آن اشاره شده است (سوره طه آيه ۵۳، سوره انبيا آيه ۳۱، و سوره نحل آيه ۱۵) از نعمتهائى است كه بسيار از آن غافلند، زيرا مى دانيم تقريبا سراسر خشكيها را چين خوردگيهاى بسيار فراگرفته و كوههاى بزرگ و كوچك و تپه هاى مختلف آن را پوشانده است ، و جالب اينكه در ميان بزرگترين سلسله جبال دنيا غالبا بريدگيهائى وجود دارد كه انسان مى تواند راه خود را از ميان آنها پيدا كند، و كمتر اتفاق مى افتد كه اين كوهها به كلى مايه جدائى بخشهاى مختلف زمين گردند، و اين يكى از اسرار نظام آفرينش و از مواهب الهى بر بندگان است . از اين گذشته بسيارى از قسمتهاى زمين بوسيله راههاى دريائى به يكديگر مربوط مى شوند كه اين خود نيز در عموميت مفهوم آيه وارد است .
از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از جمله «لعلكم تهتدون » هدايت يافتن به مقصود و پيدا كردن مناطق مختلف زمين است ، هر چند بعضى آن را اشاره به هدايت يافتن در امر توحيد و خداشناسى دانسته اند (البته جمع ميان هر دو معنى نيز بى مانع است ). سومين موهبت را كه مساءاله نزول آب باران و احياء زمينهاى مرده است در آيه بعد به اين صورت مطرح مى كند «همان خدائى كه از آسمان آبى فرستاد به اندازه معينى » (و الذى نزل من السماء ماء بقدر). «و به وسيله آن سرزمين مردهاى را حيات بخشيديم » (فانشرنا به بلدة ميتا). «و همينگونه كه زمينهاى مرده با نزول باران زنده مى شوند شما نيز بعد از مرگ زنده ، و از قبرها خارج خواهيد شد» (كذلك تخرجون ). تعبير به «قدر» اشاره لطيفى است به نظام خاصى كه بر نزول باران حكمفرما است به اندازه اى مى بارد كه مفيد و ثمر بخش است و زيانبار نيست . درست است كه گاهى سيلابها براه مى افتد و زمينهائى را ويران مى كند اما اين از حالات استثنائى است و جنبه هشدار دارد، ولى اكثريت قريب باتفاق بارانها سودمند و مفيد و سود بخش است ، اصولا پرورش تمام درختان و گياهان و گلها و مزارع پر ثمر از بركت همين نزول به اندازه باران است ، و اگر نزول باران نظامى نداشت اينهمه بركات عائد نمى شد. در قسمت دوم آيه روى جمله «انشرنا» كه از ماده «نشور» به معنى گستردن است تكيه شده كه رستاخيز جهان نباتات را مجسم مى سازد: زمينهاى خشكيده كه بذرهاى گياهان را همچون اجساد مردگان در قبرها در دل خود پنهان داشته ، با نفخه صور نزول باران به حركت درمى آيند، تكانى مى خورند و مردگان گياه سر از خاك برمى دارند و محشرى برپا مى شود كه خود نمونه اى
است از رستاخيز انسانها كه در آخر همين آيه و در آيات متعدد ديگرى از قرآن مجيد به آن اشاره شده است . در چهارمين مرحله بعد از ذكر نزول باران و حيات گياهان به آفرينش انواع حيوانات اشاره كرده مى گويد: «آن خدائى كه همه زوجها را آفريد» (و الذى خلق الازواج كلها). تعبير به «زوجها» كنايه از انواع حيوانات است ، به قرينه گياهان كه در آيات قبل آمد، هر چند بعضى از مفسران آنرا اشاره به تمام انواع موجودات اعم از حيوان و گياه و جماد دانسته اند، چرا كه قانون زوجيت در همه آنها حاكم است ، و هر يك جنس مخالفى دارد، آسمان و زمين ، شب و روز، نور و ظلمت ، شور و شيرين ، خشك و تر، خورشيد و ماه ، بهشت و دوزخ ، جز ذات خداوند پاك كه يگانه و يكتا است ، و هيچگونه دوگانگى در ذات مقدسش راه ندارد. ولى همانگونه كه گفتيم قرائن موجود نشان مى دهد كه منظور «ازواج حيوانات » است ، و مى دانيم قانون زوجيت قانون حيات در همه جانداران مى باشد و افراد نادر و استثنائى مانع از كليت قانون نيست . بعضى نيز «ازواج » را به معنى اصناف حيوانات گرفته اند، همچون پرندگان و چهارپايان و آبزيان و حشرات و غير آنها. در پنجمين مرحله كه آخرين نعمت را در اين سلسله بيان مى كند سخن از مركبهائى است كه خداوند براى پيمودن راههاى دريائى و خشكى در اختيار بشر گذارده ، مى فرمايد: «او براى شما از كشتيها و چهارپايان مركبهائى قرار داد كه بر آن سوار شويد» (و جعل لكم من الفلك و الانعام ما تركبون ). اين يكى از مواهب و اكرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است كه در
انواع ديگر از موجودات زنده ديده نمى شود كه خداوند انسان را بر مركبهائى حمل كرده ، كه در سفرهاى دريا و صحرا به او كمك مى كنند. همان گونه كه در آيه ۷۰ سوره اسراء آمده است : و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا: ((ما بنى آدم را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم ، و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها روزى داديم ، و بر ساير خلق خود برترى بخشيديم )). و به راستى وجود اين مركبها فعاليت انسان و گسترش زندگى او را چندين برابر مى كند، و حتى مركبهاى سريع السير امروز كه با استفاده از خواص موجودات مختلف در اختيار انسان قرار گرفته نيز از الطاف آشكار خدا است ، وسائلى كه چهره حيات او را به كلى دگرگون ساخته و به همه چيز سرعت بخشيده ، و براى او همه گونه آسايش به ارمغان آورده است . آيه بعد هدف نهائى آفرينش اين مراكب را چنين بازگو مى كند: «منظور اين است كه بر پشت اين مركبها به خوبى قرار گيريد، سپس نعمت پروردگارتان را متذكر شويد، و بگوئيد پاك و منزه است خدائى كه اينها را مسخر ما ساخت ، و گرنه ما توانائى نگهدارى آن را نداشتيم » (لتستووا على ظهوره ثم تذكروا نعمة ربكم اذا استويتم عليه و تقولوا سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين ). جمله «لتستووا على ظهوره » اشاره به اين است كه اين مراكب را به گونه اى آفريده است كه شما مى توانيد به خوبى بر آنها سوار شويد و به راحتى به مقصد برسيد.
در اين آيه دو هدف براى آفرينش اين مركبهاى دريائى و صحرائى بيان شده : نخست يادآورى نعمتهاى پروردگار به هنگام استقرار بر آنها، و ديگر منزه شمردن خداوندى كه اينها را مسخر فرمان انسان ساخته ، كشتيها را چنان آفريده كه بتواند سينه امواج را بشكافد و به سوى مقصد حركت كند، و چهارپايان را رام و تسليم در برابر انسان قرار داده است . «مقرنين » از ماده «اقران » به معنى قدرت و توانائى داشتن بر چيزى است ، بعضى از ارباب لغت نيز گفته اند به معنى «ضبط كردن » و نگهدارى چيزى مى باشد، و در اصل به معنى قرين چيزى واقع شدن بوده كه لازمه آن توانائى بر نگهدارى و ضبط آن است . بنابراين جمله «و ما كنا له مقرنين » مفهومش اين است كه اگر لطف پروردگار و مواهب او نبود ما هرگز توانائى بر ضبط و نگهدارى اين مركبها نداشتيم ، بادهاى مخالف كشتيها را دائما واژگون مى ساخت ، و ما را از رسيدن به ساحل نجات باز مى داشت ، و اين حيوانات نيرومند كه قدرت آنها به مراتب از انسان بيشتر است اگر روح تسليم بر آنها حاكم نمى شد هرگز انسان نمى توانست حتى نزديك آنها برود، به همين دليل گهگاهى كه يكى از اين حيوانات خشمگين شده ، روح تسليم را از دست مى دهند مبدل به موجودات خطرناكى مى گردند كه چندين نفر قدرت مقابله با آنها را ندارد، در صورتى كه در حال دعاى ممكن است دهها يا صدها راس از آنها را به ريسمانى ببندند و دست بچه اى بسپارند تا «برد هر جا كه خاطر خواه او است ». گوئى خداوند با اين حالات استثنائى چهارپايان مى خواهد نعمت حال عادى آنها را روشن سازد.
در آخرين آيه مورد بحث گفتار مؤ منان راستين را به هنگام سوار شدن بر مركب اينگونه تكميل مى كند: «و ما به هر حال به سوى پروردگارمان باز مى گرديم » (و انا الى ربنا لمنقلبون ). اين جمله اشاره اى به مساءله معاد است بعد از بحثهائى كه پيرامون توحيد در اين آيات گذشت چرا كه هميشه توجه به آفريدگار و مبداء انسان را متوجه معاد نيز مى سازد. و نيز اشاره اى است به اين معنى كه مبادا هنگام سوار شدن و تسلط بر اين مركبهاى راهوار مغرور شويد، و در زرق و برق دنيا فرو رويد، بايد به هر حال به ياد آخرت باشيد، چرا كه حالت غرور مخصوصا در اين موقع فراوان دست مى دهد و كسانى كه مركبهاى خود را وسيله برترى جوئى و تكبر بر ديگران قرار مى دهند كم نيستند. و از سوى سوم سوار شدن بر مركب و انتقال از جائى به جاى ديگر ما را به انتقال بزرگمان از اين جهان به جهان ديگر متوجه مى سازد، آرى ما سرانجام به سوى خدا مى رويم .
نكته :
ياد خدا به هنگام بهره گيرى از نعمتها از نكات جالبى كه در آيات قرآن به چشم مى خورد اين است كه دعاهائى به مؤ منان تعليم داده كه به هنگام بهره گيرى از مواهب الهى بخوانند، دعاهائى كه با محتواى سازنده اش روح و جان انسان را مى سازد و آثار غرور و غفلت را مى زدايد.
به نوح دستور مى دهد: فاذا استويت انت و من معك على الفلك فقل الحمد لله الذى نجانا من القوم الظالمين : «هنگامى كه تو و كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد بگو: ستايش خدائى را كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد» (مؤ منون - ۲۸). و نيز به او دستور مى دهد كه براى تقاضاى نزول در منزلگاه پر بركت بگويد: رب انزلنى منزلا مباركا و انت خير المنزلين : «پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى » (مؤ منون - ۲۹). و در آيات مورد بحث نيز خوانديم كه دستور شكر نعمتهاى پروردگار و تسبيح او را به هنگام قرار گرفتن بر مركبها مى دهد. و هر گاه اين خلق و خوى انسان گردد كه به هنگام بهره گيرى از هر نعمتى بياد منعم حقيقى و مبداء آن نعمت باشد، نه در ظلمت غفلت فرو مى رود و نه در پرتگاه غرور مى افتد، بلكه مواهب مادى براى او پلى مى شوند به سوى خدا!. در حالات پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه هر گاه پاى خود را در ركاب مى گذارد مى فرمود: «بسم الله »، و هنگامى كه بر مركب استقرار مى يافت مى فرمود: الحمد لله على كل حال ، سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الى ربنا لمنقلبون . در روايت ديگرى از امام مجتبى حسن بن على (عليه االسلام ) آمده است كه مردى در حضور آن حضرت به هنگام سوار شدن بر مركب گفت : سبحان الذى سخر لنا هذا، امام فرمود: اينچنين به تو دستور داده نشده است ، دستور اين است كه بگوئى الحمد لله الذى هدانا للاسلام ، الحمد لله الذى من علينا بمحمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و الحمد لله الذى جعلنا من خير امة اخرجت للناس ، ثم تقول : سبحان الذى سخر لنا هذا.
اشاره به اينكه در آيه تنها دستور به گفتن سبحان الذى سخر لنا هذا داده نشده بلكه قبلا دستور تذكر و يادآورى نعمتهاى بزرگتر خداوند داده شده : نعمت هدايت به سوى اسلام ، نعمت نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، نعمت قرار گرفتن در زمره بهترين امتها، سپس تسبيح خداوند بر تسخير اين مركب ! قابل توجه اينكه از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه هر كس اين جمله را (سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الى ربنا لمنقلبون ) به هنگام سوار شدن بر مركب بگويد به فرمان خدا آسيبى به او نخواهد رسيد!. اين مطلب در حديثى در كتاب كافى از ائمه اهل بيت (عليه السلام ) نقل شده است . چقدر تفاوت است ميان اين تعليمات سازنده اسلام با آنچه از گروهى هوسران و مغرور ديده مى شود كه مركبهاى خود را وسيله خودنمائى و فخرفروشى و گاه وسيله اى براى انواع گناهان قرار مى دهند، چنانكه «زمخشرى » در كشاف از بعضى از سلاطين نقل مى كند كه او سوار بر مركب مخصوصش شده بود، و از شهرى به شهر ديگر مى رفت ، و يكماه در ميان آن دو فاصله بود، آنقدر شراب مى خورد كه هرگز پيمودن راه را متوجه نشد، تنها هنگامى از مستى به هوش آمد كه به مقصد رسيده بود!
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |