تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۷۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۴۱-۴۳
آيه و ترجمه
وَ لَمَنِ انتَصرَ بَعْدَ ظلْمِهِ فَأُولَئك مَا عَلَيهِم مِّن سبِيلٍ(۴۱) إِنَّمَا السبِيلُ عَلى الَّذِينَ يَظلِمُونَ النَّاس وَ يَبْغُونَ فى الاَرْضِ بِغَيرِ الْحَقِّ أُولَئك لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۴۲) وَ لَمَن صبرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذَلِك لَمِنْ عَزْمِ الاُمُورِ(۴۳) ترجمه : ۴۱ - و كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى طلبد ايرادى بر او نيست . ۴۲ - ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند. براى آنها عذاب دردناكى است . ۴۳ - اما كسانى كه شكيبائى و عفو كنند اين از كارهاى پر ارزش است . تفسير: يارى طلبيدن عيب نيست ، ظلم كردن عيب است اين آيات در حقيقت تاءكيد و توضيح و تكميلى است براى آيات گذشته ، در زمينه انتصار، و مجازات ظالم ، و عفو و گذشت در موارد مناسب ، و هدف از آن اين است كه مجازات و انتقام گرفتن از ظالم حق مظلوم است و هيچكس حق ندارد مانعى بر سر راه او ايجاد كند، در عين حال هر گاه مظلوم ، پيروز و مسلط بر ظالم شد اگر صبر كند و انتقام نگيرد فضيلت بزرگى خواهد بود. نخست مى فرمايد: « كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى بطلبد ايرادى بر او نيست » (و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل ).
نه كسى حق دارد مانع از اين كار شود، و نه او را ملامت و سرزنش و مجازات كند، و نه در يارى كردن چنين مظلومى ترديد به خود راه دهد، چرا كه انتصار و استمداد حق مسلم هر مظلومى است ، و يارى مظلومان وظيفه هر انسان آزاده و بيدارى است . « مجازات و كيفر تنها از آن كسانى است كه به مردم ستم مى كنند، و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند» (انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغير الحق ). آنها علاوه بر كيفر و مجازات در دنيا، « در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است » (اولئك لهم عذاب اليم ). در اينكه در ميان جمله « يظلمون الناس » و جمله « يبغون فى الارض بغير الحق » چه تفاوتى است ؟ بعضى از مفسران جمله اول را اشاره به مساءله ظلم و ستم و دوم را به « تكبر و خود برتربينى » دانسته اند. بعضى ديگر جمله اول را ناظر به « ظلم » و دوم را به « قيام بر ضد حكومت اسلامى » ذكر كرده اند. « بغى » در اصل به معنى كوشش و تلاش براى بدست آوردن چيزى است ، ولى بسيار مى شود كه به كوششهائى كه براى غصب حق ديگران و تجاوز از حدود و حقوق الهى صورت مى گيرد نيز اطلاق مى شود، بنابراين « ظلم » مفهوم خاص دارد، و بغى مفهوم عام ، و هر گونه تعدى و تجاوز از حقوق الهى را شامل مى شود. تعبير « بغير الحق » نيز تاءكيدى براى اين معنى است ، و به اين ترتيب
جمله دوم از قبيل ذكر عام بعد از ذكر خاص است . در آخرين آيه مورد بحث باز به سراغ مساءله صبر و شكيبائى و عفو مى رود تا بار ديگر بر اين حقيقت تاءكيد كند كه حق انتقامگيرى و قصاص و كيفر براى مظلوم در برابر ظالم هرگز مانع از مساءله گذشت و عفو و بخشش نيست ، مى فرمايد: « اما كسانى كه شكيبائى كنند، و طرف را مورد عفو قرار دهند اين از كارهاى پر ارزش است » (و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور). « عزم » در اصل به معنى تصميم بر انجام كارى است ، و به اراده محكم اطلاق مى شود، تعبير به « عزم الامور» ممكن است اشاره به اين باشد كه اين از كارهائى است كه خداوند به آن فرمان داده و هرگز نسخ نمى شود، و يا از كارهائى است كه انسان بايد نسبت به آن عزم راسخ داشته باشد، و هر يك از اين دو معنى باشد دليل بر اهميت اين كار است . قابل توجه اينكه مساءله « صبر» قبل از « غفران » ذكر شده ، چرا كه اگر صبر و شكيبائى نباشد كار به عفو و گذشت منتهى نمى شود، زمام نفس از دست انسان بيرون مى رود، و روى انتقام پافشارى مى كند. بار ديگر اين حقيقت را يادآور مى شويم كه عفو و غفران در صورتى مطلوب است كه از موضع قدرت باشد، و طرف نيز از آن حسن استفاده نمايد، تعبير « من عزم الامور» نيز ممكن است همين معنا را تاءكيد كند، چرا كه تصميم گيرى در زمينه اى است كه انسان قادر و توانا بر انجام امرى باشد، به هر حال عفوى كه جنبه تحميلى از سوى ظالم داشته باشد، و يا او را در عملش جرى تر و جسورتر سازد هرگز مطلوب نيست .
در بعضى از روايات آيات فوق به قيام حضرت مهدى (عج ) و انتقام او و يارانش از ظالمان و مفسدان در ارض تفسير شده ، و همانگونه كه كرارا گفته ايم اينگونه تفسيرها از قبيل بيان مصداق واضح و روشن است و مانع از عموميت مفهوم آيه نيست .
آيه ۴۴-۴۶
آيه و ترجمه
وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلىٍّ مِّن بَعْدِهِ وَ تَرَى الظلِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَاب يَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِّن سبِيلٍ(۴۴) وَ تَرَاهُمْ يُعْرَضونَ عَلَيْهَا خَشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظرُونَ مِن طرْفٍ خَفِىٍّ وَ قَالَ الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ الخَْسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَلا إِنَّ الظلِمِينَ فى عَذَابٍ مُّقِيمٍ(۴۵) وَ مَا كانَ لهَُم مِّنْ أَوْلِيَاءَ يَنصرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سبِيلٍ(۴۶) ترجمه : ۴۴ - كسى را كه خدا گمراه كند ولى و ياورى بعد از او نخواهد داشت ، و ظالمان را (روز قيامت ) مى بينى كه وقتى عذاب الهى را مشاهده مى كنند، مى گويند: آيا راهى به سوى بازگشت (و جبران ) وجود دارد؟! ۴۵ - و آنها را مى بينى كه بر آتش عرضه مى شوند در حالى كه از شدت مذلت خاشعند، و زير چشمى (به آن ) نگاه مى كنند، و كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند زيان كاران واقعى آنها هستند كه خود و خانواده خويش را روز قيامت از دست داده اند آگاه باشيد كه ظالمان (امروز) در عذاب دائمند. ۴۶ - آنها جز خدا اولياء و ياورانى ندارند كه ياريشان كند، و هر كس را خدا گمراه سازد راه نجاتى براى او نيست .
تفسير: آيا راه بازگشتى وجود دارد؟ در آيات گذشته سخن از ظالمان و بيدادگران و متجاوزان بود، آيات مورد بحث به سرانجام كار اين گروه و گوشه هائى از مجازاتهاى آنان اشاره مى كند. نخست آنها را از گمراهانى مى شمرد كه هيچ ولى و سرپرستى ندارند، مى فرمايد: « كسى را كه خدا گمراه كند ولى و ياورى بعد از او نخواهد داشت » (و من يضلل الله فما له من ولى من بعده ). براى آنها كه آشنا به تعبيرات قرآن در زمينه هدايت و ضلالتند اين مطلب كاملا روشن است كه نه هدايت جنبه اجبارى دارد، نه ضلالت ، بلكه نتيجه مستقيم اعمال انسانها است ، گاه انسان كارى انجام مى دهد كه خدا توفيقش را از او سلب كرده و نور هدايت را از قلب او مى گيرد، و او را در ظلمات گمراهى رها مى سازد. اين عين اختيار است ،همانگونه كه اگر كسى به خاطر اصرار در شرب خمر گرفتار انواع بيماريها شد اين اثرات شوم مطلب ناخواسته اى نبوده ، با دست خودش آن را فراهم ساخته ، كار خداوند تسبيب به اسباب و بخشيدن اثر به اشياء است ، و به همين جهت گاه نتيجه ها را به او نسبت مى دهند. به هر حال اين يكى از دردناكترين مجازاتهاى اين ظالمان است ، سپس مى افزايد: « ظالمان را در روز قيامت مى بينى كه وقتى عذاب الهى را مشاهده مى كنند سخت پشيمان مى شوند، و مى گويند: آيا راهى به سوى بازگشت و جبران اين بدبختيها وجود دارد» ؟! (و ترى الظالمين لما راوا العذاب يقولون هل الى مرد من سبيل ).
بارها قرآن مجيد از تقاضاى بازگشت كافران و ظالمان سخن گفته ، كه گاه در آستانه مرگ است ، مانند آنچه در آيه ۹۹ و ۱۰۰ سوره مؤ منون آمده « حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت » : « زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد مى گويد پروردگارا! مرا بازگردانيد، شايد در آنچه ترك كردم و كوتاهى نمودم عمل صالحى انجام دهم » . و گاه در قيامت است ، در آن هنگامى كه در كنار دوزخ قرار مى گيرند، مانند و لو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نكذب بايات ربنا و نكون من المؤ منين : « اگر حال آنها را ببينى هنگامى كه در برابر آتش ايستاده اند و مى گويند: اى كاش به دنيا باز مى گشتيم ، و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم ، و از مؤ منان بوديم » (انعام ۲۷). ولى اين تقاضا به هر صورت باشد با پاسخ منفى روبرو خواهد شد، چرا كه بازگشت امكان پذير نيست ، و اين يك سنت غير قابل تغيير الهى است ، همانگونه كه انسان از پيرى به جوانى ، و از جوانى به كودكى ، و از كودكى به عالم جنين باز نمى گردد، سير قهقرائى از عالم برزخ و آخرت به دنيا نيز امكان پذير نيست . آيه بعد سومين مجازات اين گروه را چنين بيان مى كند: (( در آن روز آنها را مى بينى كه بر آتش عرضه مى شوند، در حالى كه از شدت مذلت خاشعند، و زير چشمى و مخفيانه به آن نگاه مى كنند (و تراهم يعرضون عليها خاشعين من الذل ينظرون من طرف خفى ).
حالت وحشت و اضطراب شديدى بر تمام وجودشان حاكم است ، و ذلت و تسليم سر تا پاى آنها را فرا گرفته ، و ديگر خبرى از آنهمه گردنكشى و ستيزه جوئى و طغيان و ظلم و استبداد و ايذا و آزار مظلومان نيست ، و زير چشمى به آتش دوزخ مى نگرند! اين ترسيمى است از حالت كسى كه شديدا از چيزى مى ترسد و نمى خواهد آن را با تمام چشمش ببيند و در عين حال نمى تواند از آن غافل بماند، ناچار پيوسته مراقب آن است اما با گوشه چشم ! بعضى از مفسران گفته اند كه « طرف خفى » در اينجا به معنى نگاه كردن آنها با چشم نيم باز است ، چرا كه از شدت وحشت قدرت بر گشودن چشم ندارند، يا چنان وارفته و بى رمقند كه حتى حال گشودن چشم را به طور كامل ندارند! هنگامى كه حال انسان قبل از ورود در آتش چنين باشد، چه بر او خواهد گذشت هنگامى كه وارد دوزخ شود، و در ميان عذاب دردناكش قرار گيرد؟ آخرين مجازاتى كه در اينجا بيان شده شنيدن ملامت و سرزنش دردناك مؤ منان است ، چنانكه در پايان آيه آمده است : « كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند: زيانكاران واقعى آنها هستند كه سرمايه هاى جان و خانواده خود را در روز قيامت از دست داده ، و زيان كرده اند» (و قال الذين آمنوا ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامة ). چه زيانى از اين بالاتر كه انسان هستى خويشتن را از دست دهد، و سپس همسر و فرزند و بستگان خود را، و در درون عذاب الهى گرفتار آتش حسرت و فراق نيز بشود. سپس مى افزايند: « اى اهل محشر! همه بدانيد كه ظالمان و ستمگران امروز در عذاب دائم خواهند بود» (الا ان الظالمين فى عذاب مقيم ).
عذابى كه اميد قطع آن نيست ، و زمانى و مدتى براى آن تعيين نشده ، عذابى كه درون جان و بيرون تن همه را مى سوزاند! بعيد نيست گوينده اين سخن مؤ منان كامل الايمان ، و در صف اول انبيا و اوليا و پيروان خاص آنها باشند، چرا كه آنها از گناه يا كند و سرافرازند، و حق دارند چنين سخنانى را در آنجا بگويند، آنها مظلومانى هستند كه از دست اين ظالمان ناراحتى بسيار ديده اند، و جاى آن دارد كه در آن روز گوينده چنين سخنانى باشند (در بعضى از روايات اهل بيت (عليه السلام ) نيز به اين معنى اشاره شده است ). توجه به اين نكته نيز لازم است كه « عذاب جاويدان » براى اين ظالمان قرينه بر اين است كه منظور از آن كافران است ، همانگونه كه در بعضى ديگر از آيات قرآن اين تعبير آمده است : و الكافرون هم الظالمون : « كافران ظالمانند» . آيه بعد نيز گواه بر اين حقيقت است كه مى گويد: « آنها اولياء و ياورانى ندارند كه آنان را يارى كنند و عذاب الهى را از آنها دفع نمايند» (و ما كان لهم من اولياء ينصرونهم من دون الله ). آنها رشته هاى ارتباط خود را با بندگان خالص با انبيا و اولياء بريده اند، لذا در آنجا يار و ياورى ندارند، قدرتهاى مادى نيز در آنجا همه از كار مى افتد، و به همين دليل تك و تنها در برابر عذاب الهى قرار مى گيرند. و براى تاءكيد اين معنى در پايان آيه مى افزايد: « هر كس را خداوند گمراه سازد راه نجاتى براى او نيست » (و من يضلل الله فما له من سبيل ).
در آيات قبل خوانديم « و من يضلل الله فما له من ولى من بعده » : در آنجا نفى « ولى و سرپرست » مى كند، و در اينجا نفى « راه نجات » چرا كه براى رسيدن به مقصد هم بايد « راهى » باشد و هم « راهنمائى » اما اين گمراهان هم از آن محرومند و هم از اين .
آيه ۴۷-۵۰
آيه و ترجمه
استَجِيبُوا لِرَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُم مِّن مَّلْجَإٍ يَوْمَئذٍ وَ مَا لَكُم مِّن نَّكيرٍ(۴۷) فَإِنْ أَعْرَضوا فَمَا أَرْسلْنَك عَلَيهِمْ حَفِيظاً إِنْ عَلَيْك إِلا الْبَلَغُ وَ إِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الانسنَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بهَا وَ إِن تُصِبهُمْ سيِّئَةُ بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الانسنَ كَفُورٌ(۴۸) لِّلَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يخْلُقُ مَا يَشاءُ يهَب لِمَن يَشاءُ إِنَثاً وَ يَهَب لِمَن يَشاءُ الذُّكُورَ(۴۹) أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَاناً وَ إِنَثاً وَ يجْعَلُ مَن يَشاءُ عَقِيماً إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ(۵۰) ترجمه : ۴۷ - اجابت كنيد دعوت پروردگار خود را پيش از آنكه روزى فرا رسد كه ديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده خدا نيست ، و در آن روز نه پناهگاهى داريد و نه مدافعى . ۴۸ - و اگر آنها روى گردان شوند (غمگين مباش ) ما تو را حافظ آنها قرار نداده ايم ،
وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است ، و هنگامى كه ما رحمتى از سوى خود به انسان مى چشانيم مغرور و غافل مى شود. و اگر بلائى به خاطر اعمالى كه انجام داده اند به آنها رسد به كفران مى پردازند. ۴۹ - مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خدا است ، هر چه را بخواهد مى آفريند و به هر كس اراده كند دختر مى بخشد و به هر كس بخواهد پسر. ۵۰ - يا اگر اراده كند پسر و دختر هر دو به آنها مى دهد و هر كس را بخواهد عقيم مى گذارد! تفسير: فرزندان همه هداياى او هستند از آنجا كه در آيات گذشته گوشه اى از مجازات دردناك و هول و وحشت كافران و ظالمان منعكس شده ، در آيات مورد بحث روى سخن را به همه مردم كرده ، به آنها هشدار مى دهد پيش از آنكه گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند دعوت پروردگارشان را اجابت كرده به راه حق باز آيند. مى فرمايد: « دعوت پروردگار خويش را اجابت كنيد پيش از آنكه روزى فرا رسد كه ديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده پروردگار نيست » (استجيبوا لربكم من قبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله ). و اگر تصور كنيد در آن روز پناهگاهى جز سايه لطف او، و مدافعى جز رحمت او وجود دارد اشتباه است ، چرا كه « در آن روز براى شما نه ملجا و پناهى است كه در برابر عذاب الهى پناهتان دهد، و نه يار و ياورى كه از شما دفاع كند» (ما لكم من ملجا يومئذ و ما لكم من نكير). جمله « يوم لا مرد له من الله » اشاره به روز قيامت است ، نه روز مرگ ، و تعبير « من الله » اشاره به اين است كه در برابر اراده و فرمان او دائر بر عدم
بازگشت ، كسى نمى تواند تصميم ديگرى بگيرد. به هر حال براى نجات از عذاب راههائى تصور مى شود كه تمام آنها در آن روز بسته است ، يكى بازگشت از آنجا به عالم دنيا و جبران خطاها و گناهان است . ديگر وجود پناهگاهى كه انسان در كنار آن مصون بماند. و سرانجام وجود كسى كه به دفاع از انسان برخيزد. هر يك از جمله هاى سه گانه آيه فوق اشاره به نفى يكى از اين سه راه است . بعضى جمله « ما لكم من نكير» را به اين معنى تفسير كرده اند كه شما هرگز در آنجا نمى توانيد گناهان خود را منكر شويد ، چرا كه دلائل و شهود به قدرى زياد است كه جاى انكار نيست ، ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد. در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده به عنوان دلدارى از آن حضرت مى فرمايد: با اينهمه « اگر آنها رويگردان شوند غمگين مباش ، ما تو را مسئول حفظ آنان از انحراف به طور اجبار قرار نداده ايم » (فان اعرضوا فما ارسلناك عليهم حفيظا). « وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت الهى است » خواه پذيرا شوند و خواه نشوند (ان عليك الا البلاغ ). تو بايد رسالت الهى خود را به نحو كامل ابلاغ ، و بر آنها اتمام حجت كنى ، دلهاى آماده آن را مى پذيرد هر چند گروه زيادى بى خبر اعراض كنند، تو مسئوليتى در اين زمينه ندارى . نظير همين معنى در اوائل همين سوره آمده است كه مى فرمايد: « و ما انت عليهم بوكيل » تو ماءمور وادار ساختن آنها به پذيرش حق نيستى (شورى آيه ۶). سپس ترسيمى از حال اين جمعيت بى ايمان و اعراض كننده كرده ، مى گويد:
« هنگامى كه ما به انسان رحمتى از ناحيه خود مى چشانيم حالت غرور و غفلت به او دست مى دهد، و از ياد خدا غافل مى گردد» (و انا اذا اذقنا الانسان منا رحمة فرح بها). « و هنگامى كه بلائى به خاطر اعمالى كه انجام داده دامانش را بگيرد انسان به كفران مى پردازد» (و ان تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم فان الانسان كفور). نه نعمتهاى الهى از طريق انگيزه شكر منعم او را بيدار و به شكرگذارى و معرفت و اطاعت او واميدارد، نه مجازاتهائى كه به خاطر گناهان دامنگيرش مى شود او را از خواب غفلت بيدار مى كند، و نه دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در او اثر مى گذارد. اسباب هدايت از نظر « تشريع » دعوت رسولان خدا، و از نظر « تكوين » گاه نعمت و گاه مصيبت است ، اما در اين كوردلان بيخبر هيچ يك از اين امور مؤ ثر نمى افتد، مقصر آنها هستند تو نيستى ، تو وظيفه ابلاغ را انجام داده اى . تعبير « اذا اذقنا» (هنگامى كه بچشانيم ) در آيه فوق در مورد رحمت پروردگار و در بعضى از آيات ديگر قرآن در مورد عذاب الهى ، ممكن است اشاره به اين باشد كه نعمتها و مصائب اين دنيا هر چه باشد در مقابل نعمتها و مصائب آخرت چيز اندكى است ، و يا اينكه اين افراد كم ظرفيت با مختصر نعمتى مست و مغرور، و با مختصر مصيبتى ماءيوس و كفور مى شوند. اين نكته نيز قابل توجه است كه نعمت را به خودش نسبت مى دهد چرا كه مقتضاى رحمت او است ، و مصائب و بلاها را به آنها، چرا كه نتيجه اعمال خودشان است . اين نكته را نيز قبلا گفته ايم كه تعبير به « انسان » در اين گونه آيات اشاره به طبيعت « انسان تربيت نايافته » است كه فكرى كوتاه و روحى ضعيف و كوچك
دارد، تكرار آن در آيه فوق تاءكيدى است بر همين معنى . سپس براى نشان دادن اين واقعيت كه هر گونه نعمت و رحمت در اين عالم از سوى خدا است ، و كسى از خود چيزى ندارد، به يك مساءله كلى و يك مصداق روشن آن اشاره كرده ، مى فرمايد « مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين براى خدا است و هر چه بخواهد مى آفريند» (لله ملك السموات و الارض يخلق ما يشاء). و به همين دليل همه ريزخوار خوان نعمت او هستند، و نيازمندان لطف و رحمت او، لذا نه غرور به هنگام نعمت منطقى است ، و نه ياس به هنگام مصيبت ! نمونه روشنى از اين واقعيت كه هيچكس از خود چيزى ندارد، و هر چه هست از ناحيه او است اينكه : « به هر كس اراده كند دختر مى بخشد و به هر كس بخواهد پسر» (يهب لمن يشاء اناثا و يهب لمن يشاء الذكور). « يا اگر بخواهد پسر و دختر هر دو به آنها مى دهد، و هر كس را بخواهد عقيم و بى فرزند مى گذارد» (او يزوجهم ذكرانا و اناثا و يجعل من يشاء عقيما). و به اين ترتيب مردم به چهار گروه تقسيم مى شوند : آنهائى كه تنها پسر دارند و در آرزوى دخترى هستند، و آنها كه دختر دارند و در آرزوى پسرى ، و آنها كه هر دو را دارند، و گروهى كه فاقد هر گونه فرزندند و قلبشان در آرزوى آن پر مى كشد. و عجب اينكه هيچكس نه در زمانهاى گذشته و نه امروز كه علوم و دانشها پيشرفت فراوان كرده قدرت انتخاب در اين مساءله را ندارد، و على رغم تمام تلاشها و كوششها هنوز كسى نتوانسته است عقيمان واقعى را فرزند ببخشد،
و يا نوع فرزند را طبق تمايل انسان تعيين كند گر چه نقش بعضى از غذاها و داروها را در افزايش احتمال تولد پسر يا دختر نمى توان انكار كرد، ولى بايد دانست كه اينها فقط احتمال را افزايش مى دهد، و نتيجه هيچيك قطعى نيست . و اين يك نمونه بارز از عدم توانائى انسان از يكسو، و نشانه روشن از مالكيت و حاكميت و خالقيت خداوند از سوى ديگر است ، چه مثال زنده و آشكارى ؟ جالب اينكه : در اين آيات اناث دختران ) را بر ذكور (پسران ) مقدم داشته تا از يكسو بيانگر اهميتى باشد كه اسلام به احياى شخصيت زن مى دهد، و از سوى ديگر به آنها كه به خاطر پندارهاى غلط از تولد دختر كراهت داشتند بگويد او بر خلاف خواسته شما آنچه را كه به آن تمايل نداريد مى دهد، و اين دليل بر اين است كه انتخاب به دست شما نيست . تعبير به « يهب » (مى بخشد) دليل روشنى است كه هم دختران هديه الهى هستند و هم پسران ، و فرق گذاشتن ميان اين دو از ديدگاه يك مسلمان راستين صحيح نيست ، هر دو « هبه » او مى باشند. تعبير « يزوجهم » در اينجا به معنى تزويج نيست ، بلكه منظور جمع كردن ميان اين دو موهبت براى گروهى از انسانها است ، و به عبارت ديگر واژه « تزويج » گاه به معنى جمع كردن ميان اشياء مختلف ، يا اجناس گوناگون مى آيد، چرا كه زوج در اصل به معنى دو چيز يا دو شخص است كه با يكديگر قرين گردند. بعضى تعبير فوق را به معنى تولد پسران و دختران به ترتيب پشت سر هم دانسته اند، و بعضى به معنى تولد فرزندان دوقلو كه يكى پسر و ديگرى دختر باشد. ولى در تعبير فوق هيچ نشانه اى بر اين تفسيرها وجود ندارد. بعلاوه با ظاهر آيه نيز سازگار نيست ، زيرا آيه مى خواهد از گروه سومى خبر دهد كه هم صاحب دخترند و هم صاحب پسر.
به هر حال نه تنها در موضوع تولد فرزندان كه در همه چيز مشيت خداوند حاكم مطلق است ، و او قادرى است آگاه و حكيم كه علم و قدرتش با هم قرين است ، لذا در پايان آيه مى افزايد: « او دانا و قادر است » (انه عليم قدير). توجه به اين نكته نيز لازم است كه « عقيم » از ماده « عقم » (بر وزن بخل و همچنين بر وزن فهم ) در اصل به معنى خشكى و يبوست است كه مانع از قبول اثر مى شود، و زنان عقيم به زنانى مى گويند كه رحم آنها آمادگى براى پذيرش نطفه مرد و پرورش فرزند ندارد، بادهاى « عقيم » را از اين جهت عقيم مى گويند كه قادر بر پيوند ابرهاى باران زا نيست ، و روز « عقيم » به روزى گفته مى شود كه سرور و شادى در آن نباشد، و اينكه از روز قيامت به عنوان « يوم عقيم » ياد شده به خاطر آن است كه روزى بعد از آن نيست كه بتوانند به جبران گذشته بپردازند. و بالاخره اگر به غذاهائى كه ميكرب آنها كاملا كشته شده « معقم » مى گويند به خاطر آن است كه اين موجودات مضر ديگر در آن پرورش نمى يابند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |