تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۶۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۳۰-۳۲
آيه و ترجمه
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَمُوا تَتَنزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَئكةُ أَلا تخَافُوا وَ لا تحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالجَْنَّةِ الَّتى كُنتُمْ تُوعَدُونَ(۳۰) نحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فى الاَخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشتَهِى أَنفُسكُمْ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ(۳۱) نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ(۳۲) ترجمه : ۳۰ - كسانى كه گفتند پروردگار ما خداوند يگانه است سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنها نازل مى شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است . ۳۱ - ما ياران و مددكاران شما در زندگى دنيا و در آخرت هستيم و براى شما هر چه بخواهيد در بهشت فراهم است و هر چه طلب كنيد به شما داده مى شود. ۳۲ - اينها به عنوان پذيرائى از سوى خداوند غفور و رحيم است . تفسير: نزول فرشتگان بر مؤ منان با استقامت مى دانيم روش قرآن براى تبيين مطالب اين است كه امور متضاد را در برابر
هم قرار مى دهد تا با مقايسه با يكديگر وضع آنها به خوبى روشن گردد، و از آنجا كه در آيات گذشته سخن از منكران لجوجى در ميان بود كه بر كفر پافشارى داشتند، و خداوند آنها را به عذابها و كيفرهاى مختلف تهديد مى كند، در آيات مورد بحث سخن از مؤ منانى است كه در ايمانشان راسخ و پا بر جا هستند، و خداوند به هفت پاداش و موهبت كه براى آنها قرار داده اشاره مى كند كه غالبا نقطه مقابل كيفرهاى گذشته است . نخست مى گويد: « كسانى كه مى گويند پروردگار ما الله است ، سپس بر سر گفته خود مى ايستند و كمترين انحرافى پيدا نمى كنند، و آنچه لازمه آن است در عمل و گفتار نشان مى دهند فرشتگان الهى بر آنها نازل مى شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد» (ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا). چه تعبير جامع و جالبى كه در حقيقت همه نيكيها و صفات برجسته را در بر دارد، نخست دل به خدا بستن و ايمان محكم به او پيدا كردن ، سپس تمام زندگى را به رنگ ايمان در آوردن و در محور آن قرار دادن . بسيارند كسانى كه دم از عشق الله مى زنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند كه وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مى گيرند با ايمان وداع كرده ، و در عمل مشرك مى شوند، و هنگامى كه منافعشان به خطر مى افتد همان ايمان ضعيف و مختصر را نيز از دست مى دهند.
على (عليه السلام ) در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه اين آيه را با عبارت گويا و پر معنائى تفسير مى كند و بعد از تلاوت آن مى فرمايد: و قد قلتم « ربنا الله » فاستقيموا على كتابه و على منهاج امره و على الطريقة الصالحة من عبادته ، ثم لا تمرقوا منها، و لا تبتدعوا فيها، و لا تخالفوا عنها: « شما گفتيد پروردگار ما (( الله » است اكنون بر سر اين سخن پايمردى كنيد، بر انجام دستورهاى كتاب او، و در راهى كه فرمان داده ، و در طريق پرستش شايسته او، استقامت به خرج دهيد، از دايره فرمانش خارج نشويد، در آئين او بدعت مگذاريد و هرگز با آن مخالفت نكنيد)) . در حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه اين آيه را تلاوت فرمود سپس افزود: قد قالها الناس ، ثم كفر اكثرهم ، فمن قالها حتى يموت فهو ممن استقام عليها: « گروهى اين سخن را گفتند سپس اكثر آنها كافر شدند، اما كسى كه اين سخن را بگويد و همچنان به آن تداوم دهد تا مرگش فرا رسد او از كسانى است كه بر آن استقامت كرده » . و اگر مى بينيم در حديثى كه از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) نقل شده در پاسخ سؤ ال از تفسير « استقامت » فرمود: هى و الله ما انتم عليه : « استقامت همان روش ولايتى است كه شما داريد» به معنى اين نيست كه مفهوم آيه در مساله ولايت خلاصه شود بلكه چون پذيرش رهبرى ائمه اهل بيت (عليه السلام ) ضامن بقاء خط توحيد و روش اصيل اسلام و ادامه عمل صالح است ، استقامت را به اين معنى تفسير فرموده است .
كوتاه سخن اين كه ارزش انسان كه در ايمان و عمل صالح خلاصه مى شود در اين آيه در جمله « قالوا ربنا الله ثم استقاموا» منعكس شده ، و لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده كه شخصى خدمتش عرض كرد: اخبرنى بامر اعتصم به : « دستورى به من ده كه به آن چنگ زنم و در دنيا و آخرت اهل نجات شوم » . پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: قل ربى الله ثم استقم : « بگو پروردگار من الله است و بر اين گفته خود به ايست » ! سپس مى گويد: پرسيدم : « خطرناكترين چيزى كه بايد از آن بترسم چيست » ؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) زبانش را گرفت و فرمود: « اين » ! اكنون به بينيم كسانى كه اين دو اصل مهم را در وجود خود زنده مى كنند مشمول چه مواهبى از سوى خدا هستند. قرآن در اين آيات به هفت موهبت بزرگ اشاره مى كند مواهبى كه از سوى فرشتگان الهى كه بر آنها نازل مى شوند به آنها بشارت داده مى شود. آرى كار انسان بجائى مى رسد كه در پرتو ايمان و استقامت فرشتگان بر او نازل مى گردند و پيام الهى را كه سراسر لطف و مرحمت است به او اعلام مى دارند. پس از نخستين و دومين بشارت در مورد عدم « خوف » و « حزن » كه به آن اشاره شد. در سومين مرحله مى گويند: « بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به آن وعده داده مى شديد» (و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون ). و در چهارمين بشارت مى افزايند: « ما ياران و مددكاران شما در زندگى
دنيا و در آخرت هستيم » هرگز شما را تنها نمى گذاريم ، در نيكيها به شما كمك مى كنيم ، و از لغزشها شما را حفظ مى نمائيم تا وارد بهشت شويد (نحن اوليائكم فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ). در پنجمين بشارت مى گويند: در بهشت براى شما هر چه بخواهيد از مواهب و نعمتها فراهم است و هيچ قيد و شرطى در كار نيست (و لكم فيها ما تشتهى انفسكم ). ششمين بشارت اين كه نه تنها نعمتهاى مادى و آنچه دلخواه شما است به شما مى رسد، بلكه « آنچه از مواهب معنوى طلب كنيد در اختيار شما است » (و لكم فيها ما تدعون ). و بالاخره هفتمين و آخرين مژده اى كه به آنها مى دهند اين است كه شما ميهمان خدا در بهشت جاويدان او هستيد، و « همه اين نعمتها به عنوان پذيرائى يك ميزبان از يك ميهمان گرامى از سوى پروردگار غفور و رحيم به شما ارزانى داشته مى شود» (نزلا من غفور رحيم ).
نكته ها:
در اين آيات و تعبيرات كوتاه و پر معنيش ، نكته هاى ظريف و فراوانى نهفته است : ۱ - آيا نزول فرشتگان بر مؤ منان با استقامت به هنگام مرگ و انتقال از اين عالم به جهان ديگر است ؟ همانگونه كه جمعى از مفسران احتمال داده اند، يا در سه موقف « به هنگام مرگ » و « به هنگام ورود در قبر» و « به هنگام زنده شدن در رستاخيز» به سراغ آنها مى آيند؟ و يا اينكه اين بشارتها دائمى و مستمر است كه با الهامهاى معنوى اين حقايق را در گوش جان مؤ منان پيوسته مى خوانند، هر چند به هنگام مرگ يا ورود در عرصه محشر صداى فرشتگان رساتر و روشنتر مى شود؟
از آنجا كه آيه قيد و شرطى ندارد با معنى اخير سازگارتر است ، به خصوص اينكه فرشتگان در چهارمين بشارت مى گويند: « ما دوستان شما در دنيا و آخرت هستيم » و اين دليل بر آن است كه اين مژده ها را به هنگامى كه آنها در دنيا زنده اند از فرشتگان مى شنوند، اما نه بشارتى با زبان و الفاظ، بلكه بشارتهائى كه مؤ منان با گوش جان مى شنوند، و در مشكلات و گرفتاريها در اعماق دل احساس مى كنند و آرامش مى يابند. درست است كه در روايات متعددى اين آيه تفسير به زمان فرا رسيدن مرگ شده است ، ولى در روايات ديگرى نيز تفسير به معنى گسترده ترى كه حال حيات را نيز شامل مى شود گرديده . و از مجموع اين روايات مى توان نتيجه گرفت كه ذكر خصوص حال مرگ به عنوان يك مصداق روشن از اين مفهوم وسيع و گسترده است ، و مى دانيم تفسيرهائى كه در روايات وارد شده غالبا به صورت بيان مصاديق روشن است . به هر حال اين بشارتهاى فرشتگان الهى است كه در روح و جان انسان با ايمان و پر استقامت پرتوافكن مى شود، در طوفانهاى سخت زندگى به آنها نيرو و توان مى بخشد، و در پرتگاهها و لغزشگاهها به آنها ثبات قدم مى دهد. ۲ - در اينكه ميان « خوف » و « حزن » چه تفاوتى است ؟ جمعى از مفسران گفته اند: خوف و ترس مربوط به حوادث بيمناك آينده است ، و « حزن » و اندوه مربوط به حوادث ناگوار گذشته ، به اين ترتيب فرشتگان به آنها مى گويند، نه از حوادث سختى كه در پيش داريد، چه در دنيا و چه در هنگام مرگ و چه در مراحل رستاخيز نگران باشيد، و نه از گناهان گذشته خود يا فرزندانى كه از
شما در دنيا باقى ميمانند غمى به دل راه دهيد. تقديم « خوف » بر « حزن » نيز ممكن است به همين ملاحظه باشد كه نگرانى انسان با ايمان بيشتر از حوادث آينده ، مخصوصا دادگاه محشر است . بعضى نيز گفته اند ترس و خوف در برابر عذاب است ، و اندوه و حزن در برابر از دست رفتن ثواب ، و فرشتگان الهى آنها را به لطف پروردگار در هر دو قسمت اميدوار مى سازند. ۳ - تعبير به « كنتم توعدون » (وعده داده مى شديد) تعبير جامعى است كه همه اوصاف بهشت را در نظر مؤ منان با استقامت تداعى مى كند، يعنى بهشت با تمام اوصافى كه شنيده ايد، با حور و قصورش ، و با مواهب معنوى و روحانيش ، با نعمتهاى بسيار گرانقدرى كه به گفته قرآن هيچكس از آن آگاه نيست ، و به ذهن كسى خطور نكرده ، فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين ) (الم سجده ۱۷) همه و همه در اختيار شما است . ۴ - در چهارمين مژده فرشتگان خود را يار و ياور مؤ منين در دنيا و آخرت معرفى مى كنند كه در حقيقت نقطه مقابل آيات گذشته است كه كفار بى ايمان از اوليا و رهبران گمراه و اغواگر ناله سر مى دهند، و مى خواهند در دوزخ از اين ناپاكان انتقام بگيرند. ۵ - تفاوت در ميان بشارت پنجم و ششم اين است كه در پنجم به آنها مى گويند آنچه دلتان بخواهد در آنجا هست ، و خواستن شما و فراهم گشتن آن يكى است ولى مى دانيم تعبير به « تشتهى انفسكم » معمولا در لذات مادى به كار مى رود، در حالى كه « ما تدعون » (آنچه بخوانيد) به معنى تقاضاهاى معنوى و مواهب و لذات
روحانى است ، خلاصه در آنجا همه چيز جمع است و هر نعمت معنوى و مادى بخواهند فراهم است . ۶ - « نزل » چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى ارزاقى است كه به وسيله آن از ميهمان پذيرائى مى كنند و بعضى به اولين وسيله پذيرائى از ميهمان تفسير كرده اند، و در هر حال اين تعبير لطيف و زيبا نشان مى دهد كه مؤ منان با استقامت همه ميهمان خدايند و بهشت ميهمان سراى الله است و نعمتهايش وسائل پذيرائى دوستان خدا. ۷ - با دقت در عمق اين مفاهيم و عظمت اين وعده هاى الهى كه به وسيله فرشتگان به مؤ منان داده مى شود روح آدمى به پرواز در مى آيد، و تمام وجود او را به سوى ايمان و استقامت جذب مى كند. در پرتو اين فرهنگ و تعليمات بود كه اسلام از يك مشت عرب جاهلى انسانهاى نمونه اى ساخت كه از هيچگونه ايثار و فداكارى مضايقه نداشتند، و همينها است كه امروز مى تواند الهام بخش مسلمانان در راه پيروزى بر همه مشكلات باشد. البته نبايد فراموش كرد كه « استقامت » همچون « عمل صالح » ميوه درخت « ايمان » است زيرا ايمان هنگامى كه عمق و نفوذ كافى پيدا كند انسان را دعوت به استقامت خواهد كرد، همانگونه استقامت در مسير حق بر عمق ايمان نيز مى افزايد، و اين دو تاثير متقابل دارند. از آيات ديگر قرآن نيز استفاده مى شود كه ايمان و استقامت نه تنها بركات معنوى را به سوى انسان سرازير مى كند، بلكه از بركات مادى اين جهان نيز در سايه اين دو بهره مند خواهد شد، در سوره « جن » آيه ۱۶ مى خوانيم : و ان لو استقاموا على الطريقه لاسقيناهم ماء غدقا: « هر گاه افراد با ايمان بر طريقه حق پايدارى كنند آب فراوان به آنها مى نوشانيم » (و سالهائى پر باران و پر بركت نصيب آنها مى كنيم ).
آيه ۳۳-۳۶
آيه و ترجمه
وَ مَنْ أَحْسنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلى اللَّهِ وَ عَمِلَ صلِحاً وَ قَالَ إِنَّنى مِنَ الْمُسلِمِينَ(۳۳) وَ لا تَستَوِى الحَْسنَةُ وَ لا السيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَك وَ بَيْنَهُ عَدَوَةٌ كَأَنَّهُ وَلىُّ حَمِيمٌ(۳۴) وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلا الَّذِينَ صبرُوا وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلا ذُو حَظٍ عَظِيمٍ(۳۵) وَ إِمَّا يَنزَغَنَّك مِنَ الشيْطنِ نَزْغٌ فَاستَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(۳۶) ترجمه : ۳۳ - گفتار چه كسى بهتر است از آنكس كه دعوت به سوى خدا مى كند و عمل صالح انجام مى دهد و مى گويد: من از مسلمين هستم . ۳۴ - هرگز نيكى و بدى يكسان نيست ، بدى را با نيكى دفع كن ، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند! ۳۵ - اما به اين مرحله جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند نمى رسند، و جز كسانى كه
بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند به آن نائل نمى گردند. ۳۶ - و هر گاه وسوسه هائى از شيطان متوجه تو گردد از خدا پناه طلب كه او شنونده و آگاه است . تفسير: بدى را با نيكى دفع كن ! در آيات گذشته سخن از كسانى در ميان بود كه مردم را از شنيدن آيات قرآن نهى مى كردند، يعنى داعيان به سوى ضلال و گمراهى . ولى در آيات مورد بحث از نقطه مقابل آنها كه گفتارشان بهترين گفتار است سخن مى گويد، مى فرمايد: « چه كسى گفتارش بهتر است از- آن كس كه دعوت به سوى خدا مى كند و عمل صالح انجام مى دهد و مى گويد من از مسلمينم و با تمام وجودم اسلام را پذيرفته ام » (و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى من المسلمين ). گرچه آيه به صورت استفهام است ، ولى پيدا است كه استفهام انكارى است ، يعنى هيچكس سخنش از داعيان به سوى الله و مناديان توحيد بهتر نيست ، همان مناديانى كه با عمل صالح خويش دعوت زبانى خود را تاءكيد و تثبيت مى كنند، و با اعتقاد به اسلام و تسليم در برابر حق بر عمل صالح خويش صحه مى گذارند. اين آيه با صراحت ، بهترين گويندگان را كسانى معرفى كرده كه داراى اين سه وصفند: دعوت به الله ، عمل صالح ، و تسليم در برابر حق . در حقيقت چنين كسانى علاوه بر سه ركن معروف ايمان ، اقرار به لسان ، عمل به اركان ، و ايمان به جنان (قلب ) بر ركن چهارمى نيز چنگ زده اند و آن تبليغ و نشر آئين حق و اقامه دليل بر مبانى دين و زدودن آثار شك و ترديد از قلوب بندگان خدا است . اين مناديان با اين چهار وصف بهترين مناديان جهانند. گرچه گروهى از مفسران اين اوصاف را تطبيق بر شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و يا
پيامبر، و امامانى كه دعوت به سوى حق مى كردند، و يا خصوص مؤ ذنها كرده اند، ولى پيدا است آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه تمام مناديان توحيد را كه واجد اين صفاتند فرا مى گيرد، هر چند برترين مصداقش شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است (مخصوصا با توجه به زمان نزول آيه ) و در درجه بعد ائمه معصومين و بعد از آنها تمام علماء و دانشمندان و مجاهدان راه حق و آمرين به معروف و ناهين از منكر و مبلغان اسلام از هر قشر و گروه هستند، و اين آيه بشارتى است بزرگ و افتخارى است بى نظير براى همه آنها كه مى توانند به آن دلگرم باشند. و اگر گفته اند در اين آيه مدح « بلال حبشى » مؤ ذن مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است نيز به خاطر همين است كه او در دورانى تاريك و وحشتناك نغمه توحيد را سر داد، و جان خود را در برابر آن سپر ساخت ، و با ايمان راسخ و استقامت كم نظير و اعمال صالح و تداوم خط صحيح اسلام اين اوصاف را تكميل نمود! جمله « و قال اننى من المسلمين » را دو گونه تفسير كرده اند: نخست اين كه « قال » در اينجا از ماده قول به معنى اعتقاد است ، يعنى اعتقاد راسخ به اسلام دارد. ديگر اين كه قول در اينجا به همان معنى « سخن گفتن » است ، يعنى از روى افتخار و مباهات به آئين پاك خداوند صدا مى زند من از مسلمين هستم ! معنى اول مناسبتر است هر چند جمع هر دو در مفهوم آيه امكان دارد. بعد از بيان دعوت به سوى خداوند و اوصاف داعيان الى الله ، روش دعوت را شرح داده ، مى گويد: « نيكى و بدى يكسان نيست » (لا تستوى الحسنة و لا السيئة ). در حالى كه مخالفان حق سلاحى جز بد گوئى و افتراء و سخريه و استهزاء
و انواع فشارها و ستمها ندارند، بايد سلاح شما پاكى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد. آرى مكتب ضلالت جز چنان ابزارى را نمى پسندد مكتب حق تنها از چنين وسائلى بهره گيرى مى كند. گرچه « حسنة » و « سيئة » مفهوم وسيعى دارد، تمام نيكيها و خوبيها و خيرات و بركات در مفهوم حسنه جمع است ، همانگونه كه هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سيئة خلاصه شده است ، ولى در آيه مورد بحث آن شاخه اى از « حسنة » و « سيئة » كه مربوط به روشهاى تبليغى است منظور مى باشد. ولى جمعى از مفسران حسنه را به معنى اسلام و توحيد و سيئه را به معنى شرك و كفر تفسير كرده اند. بعضى « حسنه » را به اعمال صالح و « سيئه » را به اعمال قبيح ، و بعضى « حسنه » را به صفات عالى انسانى همچون صبر و حلم و مدارا و عفو، و « سيئه » را به معنى غضب و جهل و خشونت و انتقامجوئى تفسير كرده اند. ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه فوق فرمود: الحسنة التقية و السيئة الاذاعة : حسنه تقيه است ، و افشاگرى سيئه است البته اين حديث ناظر به مقامى است كه افشا كردن عقيده موجب اتلاف نيروها و از بين رفتن نقشه ها و هدفها شود. سپس براى تكميل اين سخن مى افزايد: « با روشى كه بهتر است بديها را پاسخ گوى و دفع كن » (ادفع بالتى هى احسن ). به وسيله حق باطل را دفع كن ، و با حلم و مدارا جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخيز، هرگز بدى را با بدى ، و زشتى را با
زشتى پاسخ مگوى ، كه اين روش انتقامجويان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى گردد. در پايان آيه به فلسفه عميق اين برنامه در يك جمله كوتاه اشاره كرده ، مى فرمايد: نتيجه اين كار آن خواهد شد كه دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند (فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم ). آنچه را قرآن در اين آيه بيان كرده ، و در آيه ۹۶ سوره مؤ منون نيز به شكل ديگرى آمده (ادفع بالتى هى احسن السيئة ) از مهمترين و ظريفترين و پربارترين روشهاى تبليغ مخصوصا در برابر دشمنان نادان و لجوج است ، و آخرين تحقيقات روانشناسان نيز به آن منتهى شده است . زيرا هر كس بدى كند انتظار مقابله به مثل را دارد، مخصوصا افراد بد چون خودشان از اين قماشند، و گاه يك بدى را چند برابر پاسخ مى گويند، هنگامى كه ببينند كه طرف مقابل نه تنها بدى را به بدى پاسخ نمى دهد، بلكه با خوبى و نيكى به مقابله برمى خيزد، اينجا است كه طوفانى در وجودشان برپا مى شود وجدانشان تحت فشار شديدى قرار مى گيرد و بيدار مى گردد، انقلابى در درون جانشان صورت مى گيرد، شرمنده مى شوند، احساس حقارت مى كنند، و براى طرف مقابل عظمت قائل مى شوند. اينجا است كه كينه ها و عداوتها با طوفانى از درون جان برخاسته و جاى آن را محبت و صميميت مى گيرد. بديهى است اين يك قانون غالبى است نه دائمى ، زيرا هميشه اقليتى هستند كه از اين روش سوء استفاده مى كنند، و تا زير ضربات خرد كننده شلاق مجازات قرار نگيرند آدم نمى شوند و دست از اعمال زشت خود بر نمى دارند. البته حساب اين گروه جدا است ، و بايد در برابر آنها از شدت عمل استفاده كرد، ولى نبايد فراموش كرد كه اين دسته هميشه در اقليت هستند، قانونى كه
حاكم بر اكثريت است همان قانون « دفع سيئه باحسنه » است . و لذا ملاحظه مى كنيم كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پيشوايان معصوم (عليه السلام ) هميشه از اين روش عالى قرآنى بهره مى گرفتند، فى المثل به هنگام فتح مكه كه نه تنها دشمنان بلكه دوستان انتظار انتقامجوئى شديد مسلمين ، و به راه انداختن حمام خون در آن سرزمين كفر و شرك و نفاق و كانون دشمنان سنگدل و بى رحم داشتند، و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوى ابو سفيان كرده و شعار اليوم يوم الملحمة ، اليوم تسبى الحرمة ، اليوم اذل الله قريشا! « امروز روز انتقام ، روز از بين رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان ، و روز ذلت و خوارى قريش است » سر دادند، پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با جمله « اذهبوا فانتم الطلقاء» « برويد و همه آزاديد» همه را مشمول عفو خود قرار داد، رو به سوى ابو سفيان فرمود و شعار انتقامجويانه را به اين شعار محبت آميز تبديل فرمود اليوم يوم المرحمة اليوم اعز الله قريشا!: « امروز روز رحمت است ، امروز روز عزت قريش است » !. همين عمل چنان طوفانى در سرزمين دلهاى مكيان مشرك بر پا كرد كه به گفته قرآن « يدخلون فى دين الله افواجا» : فوج فوج مسلمان شدند و آئين اسلام را با جان و دل پذيرا گشتند (سوره نصر - آيه ۲). ولى با تمام اين احوال به طورى كه در تواريخ اسلام آمده است پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چند نفر را نام برد و از عفو عمومى مستثنا كرد، چرا كه افرادى خطرناك و غير قابل بخشش بودند، اما بقيه را جز اين چند نفر مشمول عفو عمومى ساخت ، و در ضمن اين جمله پر معنى را بيان كرد: « من درباره شما همان مى گويم كه يوسف درباره برادران خود كه بر او ستم كرده بودند گفت » : لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين : « امروز ملامتى بر شما نيست ، خدا شما را
ببخشد كه او ارحم الراحمين است » !. « ولى » در اينجا به معنى دوست ، و « حميم » در اصل به معنى آب داغ و سوزان است ، و اگر به عرق بدن حميم گفته مى شود به خاطر گرمى آن است ، و حمام را نيز به همين مناسبت حمام مى گويند، به دوستان پر محبت و گرم و داغ نيز حميم گفته مى شود و منظور در آيه همين است . قابل توجه اينكه مى فرمايد: كانه ولى حميم « گويا يك دوست گرم و صميمى است » اشاره به اين كه اگر واقعا در صف دوستان صميمى هم در نيايد حداقل در ظاهر چنين خواهد بود. از آنجا كه چنين برخوردى با مخالفان كار ساده و آسانى نيست ، و رسيدن به چنين مقامى نياز به خودسازى عميق اخلاقى دارد، در آيه بعد مبانى اخلاقى اين گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى كوتاه و پر معنى بيان كرده ، مى فرمايد: « به اين خصلت نمى رسد مگر كسانى كه داراى صبر و استقامتند» (و ما يلقاها الا الذين صبروا). « و به اين خوى و خلق عظيم نمى رسد مگر كسانى كه بهره بزرگى از ايمان و تقوى و اخلاق دارند» (و ما يلقاها الا ذو حظ عظيم ). آرى انسان مدتها بايد خود سازى كند تا بتواند بر خشم و غضب خويش چيره گردد، بايد در پرتو ايمان و تقوى آن قدر روح او وسيع و قوى شود كه به آسانى از آزار دشمنان متاثر نگردد، و حس انتقامجوئى در او شعله ور نشود، روحى بزرگ ، و شرح صدر كافى لازم است تا شخص به چنين مرحله اى از كمال انسانيت به رسد كه بديها را با نيكى پاسخ گويد، و در راه خدا و براى رسيدن
به اهداف مقدسش حتى از مرحله عفو و گذشت فراتر رود، و به مقام « دفع سيئه به حسنه » برسد!. باز در اينجا به مساله « صبر» بر خورد مى كنيم كه ريشه همه ملكات فاضله اخلاقى و پيشرفتها و موفقيتهاى مادى و معنوى است . و از آنجا كه بر سر راه وصول به اين هدف بزرگ موانعى وجود دارد و وسوسه هاى شيطانى در اشكال مختلف انسانها را مانع مى شود، در آخرين آيه مورد بحث شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به عنوان الگو مخاطب ساخته ، مى گويد: « هر گاه وسوسه هائى از شيطان در اين مسير متوجه تو گردد بهوش باش ، و در مقابل آن مقاومت كن ، خود را به خداوند بسپار، و به سايه لطف او پناه بر، كه او شنونده و آگاه است » (و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه هو السميع العليم ). « نزغ » (بر وزن نزد) به معنى « ورود در كارى به قصد فساد» است ، و به همين جهت به وسوسه هاى شيطانى « نزغ » گفته مى شود. اين هشدار در واقع به خاطر اين است كه در اين گونه مواقع معمولا خطوراتى از ذهن مى گذرد، و يا افراد به اصطلاح مصلحت انديش توصيه هائى از اين قبيل مى كنند. « مردم را جز با زور نمى توان اصلاح كرد» « خون را با خون بايد شست »
« ترحم بر پلنگ تيز دندان ستمكارى بر گوسفندان است » و مانند اينها، و با اين وسوسه ها مى خواهند مقابله به مثل را در همه جا توصيه كنند، و بدى را به بدى پاسخ گويند. قرآن مى گويد: مبادا گرفتار اين وسوسه ها شويد، و جز در موارد خاص و استثنائى تكيه بر خشونت كنيد، و هر گاه در برابر چنين سخنان قرار گرفتيد، پناه به خدا ببريد، و بر او اعتماد كنيد كه او همه سخنان را مى شنود، و از نيات همگان آگاه است . البته آيه فوق مفهوم وسيعى دارد و مى گويد: در برابر همه وسوسه هاى شيطانى بايد به خدا پناه برد، ولى آنچه گفته شد يكى از مصاديق روشن آن است .
نكته ها:
۱ - برنامه چهار مرحلهاى داعيان الى الله در چهار آيه فوق چهار بحث در زمينه دعوت به سوى خدا آمده است . « نخست » خودسازى دعوت كنندگان از نظر ايمان و عمل صالح . « دوم » استفاده از روش دفع بديها به نيكيها. « سوم » فراهم ساختن مبادى اخلاقى براى انجام اين روش . « چهارم » برداشتن موانع از سر راه و مبارزه با وسوسه هاى شيطانى . پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامان معصوم خود بهترين الگو و اسوه براى اين برنامه بودند و يكى از دلائل پيشرفت سريع اسلام در آن محيط تاريك و پر از جهل ، استفاده از همين برنامه بود. امروز روانشناسان كتابها و رساله هائى در زمينه راه نفوذ در ديگران نوشته اند كه در برابر عظمت آيات فوق مطلب قابل ملاحظه اى به نظر نمى رسد،
به خصوص اين كه روشهائى را كه آنها توصيه مى كنند غالبا جنبه ظاهرسازى و تحميق و گاه نيرنگ و فريب دارد، در حالى كه روش قرآنى بالا كه بر ايمان و تقوى و اصالتها استوار است از همه اين امور بر كنار مى باشد. چه خوب است كه مسلمانان امروز اين روش را احياء كنند و دامنه اسلام را در دنيائى كه تشنه آن است از اين طريق گسترش دهند. جالب اين كه در حديثى كه در تفسير « على بن ابراهيم » آمده مى خوانيم : ادب الله نبيه فقال : و لا تستوى الحسنة و لا السيئة ادفع بالتى هى احسن ، قال ادفع سيئة من اساء اليك بحسنتك ، حتى يكون الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم : خداوند پيامبرش را به اين آداب مؤ دب ساخته و فرموده : نيكى و بدى يكسان نيست ، بدى را با روشى كه بهترين روش است دفع كن ، يعنى عمل كسانى را كه در حق تو بد كرده اند به نيكى پاسخ ده ، تا كسانى كه با تو عداوت دارند دوست صميمى شوند. ۲ - انسان در برابر طوفان وساوس در مسير دور و درازى كه انسان به سوى سعادت و جلب رضاى خدا دارد گردنه هاى صعب العبورى است كه شياطين در آنجا كمين كرده اند، و اگر انسان تنها بماند هرگز توانائى پيمودن اين راه را ندارد، بايد دست به دامن لطف الهى زند، و با تكيه و توكل بر او اين راه پر خطر را بسپرد، هر گاه طوفانها شديد و شديدتر مى شود او بيشتر به سايه لطف خدا پناه برد. در حديثى مى خوانيم كه در حضور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يكى نسبت به ديگرى بدگوئى كرد، آتش غضب در دل او افروخته شد پيامبر فرمود: انى لاعلم كلمة لو قالها
لذهب عنه الغضب : اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « من سخنى مى دانم كه اگر مرد خشمگين آن را بگويد خشمش فرو مى نشيند، و آن جمله اعوذ بالله من الشيطان الرجيم است » ! مرد خشمگين عرض كرد: ا مجنونا ترانى : يعنى فكر مى فرمائيد من ديوانه ام ؟! (و شيطان در پوست من رفته است ؟). پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به قرآن استناد فرمود: و اين آيه را تلاوت كرد، و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله « هر گاه وسوسه هاى شيطانى به سراغ تو بيايد به خدا پناه بر» . اشاره به اين كه طوفان غضب از وسوسه هاى شيطان است ، همانگونه كه طوفان شهوت و هوى و هوس هر كدام يكى از آن وسوسه ها است . در كتاب « خصال » مى خوانيم : امير مؤ منان على (عليه السلام ) چهارصد باب درباره امورى كه به نفع دين و دنياى مسلمانان است به اصحابش تعليم داد و از آن جمله اين بود: اذا وسوس الشيطان الى احدكم فليستعذ بالله و ليقل آمنت بالله مخلصا له الدين : « هر گاه شيطان يكى از شما را وسوسه كند بايد به خدا پناه برد، و بگويد: به خداوند ايمان آوردم ، و دين خود را براى او خالص مى كنم » .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |