تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۵۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۶۰ - ۶۳
آيه و ترجمه
وَ قَالَ رَبُّكمُ ادْعُونى أَستَجِب لَكمْ إِنَّ الَّذِينَ يَستَكْبرُونَ عَنْ عِبَادَتى سيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(۶۰) اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِتَسكُنُوا فِيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضلٍ عَلى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَشكُرُونَ(۶۱) ذَلِكمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَلِقُ كلِّ شىْءٍ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَأَنى تُؤْفَكُونَ(۶۲) كَذَلِك يُؤْفَك الَّذِينَ كانُوا بِئَايَتِ اللَّهِ يجْحَدُونَ(۶۳) ترجمه : ۶۰ - پروردگار شما گفته است مرا بخوانيد تا (دعاى ) شما را اجابت كنم ، كسانى كه از عبادت من تكبر مى ورزند به زودى با ذلت وارد دوزخ مى شوند.
۶۱ - خداوند كسى است كه شب را براى شما آفريد تا در آن بياسائيد، و روز را روشنى بخش قرار داد، خداوند نسبت به مردم صاحب فضل و كرم است هر چند اكثر مردم شكرگزارى نمى كنند. ۶۲ - اين است خداوند پروردگار شما كه آفريننده همه چيز است ، هيچ معبودى جز او نيست ، با اينحال چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟! ۶۳ - اينچنين كسانى كه آيات خدا را انكار مى كردند منحرف مى شوند. تفسير: مرا بخوانيد تا اجابت كنم ! از آنجا كه در آيات گذشته تهديداتى نسبت به افراد بى ايمان و متكبر و مغرور آمده بود، در اين آيات آن را با لطف و مهربانى مى آميزد، و آغوش رحمتش را به روى توبه كنندگان مى گشايد، نخست مى گويد: پروردگار شما گفته است كه مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم (و قال ربكم ادعونى استجب لكم ). بسيارى از مفسران دعا و خواندن را در اينجا به همان معنى معروفش تفسير كرده اند، و جمله « استجب لكم » و همچنين روايات متعددى كه در ذيل اين آيه در زمينه دعا و ثوابهاى آن آمده است ، و بعدا به آن اشاره خواهيم كرد، نيز شاهد همين معنى است . در حالى كه بعضى ديگر به پيروى از « ابن عباس » مفسر معروف احتمال داده اند كه « دعا» در اينجا به معنى توحيد و عبادت پروردگار است ، يعنى مرا بپرستيد و به وحدانيتم اقرار كنيد ولى ظاهر همان تفسير اول است . به هر حال از آيه فوق چند نكته استفاده مى شود: ۱ - دعا كردن محبوب الهى و خواست خود او است . ۲ - بعد از دعا وعده اجابت داده شده است ، ولى مى دانيم اين وعده وعده اى است مشروط، و نه مطلق ، دعائى به هدف اجابت مى رسد كه شرائط لازم در « دعا»
و « دعا كننده » و « مطلبى كه مورد تقاضا» است جمع باشد، و ما اين موضوع را به ضميمه فلسفه « نيايش و دعا» و مفهوم واقعى آن در ذيل آيه ۱۸۶ سوره بقره به طور مشروح بيان كرده ايم و نياز به تكرار نيست . ۳ - دعا خود يك نوع عبادت است ، چرا كه در ذيل آيه واژه عبادت بر آن اطلاق شده . و در ذيل آيه تهديد شديدى نسبت به كسانى كه از دعا كردن ابا دارند كرده ، مى گويد: « كسانى كه از عبادت من استكبار مى ورزند به زودى با ذلت و خوارى وارد دوزخ مى شوند» (ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ). اهميت دعا و شرايط استجابت روايات متعددى كه از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ساير پيشوايان بزرگ (عليهمالسلام ) نقل شده اهميت دعا را كاملا روشن مى سازد: ۱ - در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : الدعاء هو العبادة : « دعا عبادت است » . ۲ - در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : يكى از يارانش سؤ ال كرد ما تقول فى رجلين دخلا المسجد جميعا كان احدهما اكثر صلاة ، والاخر دعاء فايهما افضل ؟ قال كل حسن : « چه مى فرمائى درباره دو نفر كه هر دو وارد مسجد شدند يكى نماز بيشترى بجا آورد، و ديگرى دعاى بيشترى ، كداميك
از اين دو افضلند؟ فرمود: هر دو خوبند. سؤ ال كننده مجددا عرض كرد: قد علمت ، ولكن ايهما افضل ؟: (( مى دانم هر دو خوبند ولى كداميك افضل است » . امام فرمود: اكثرهما دعاء، اما تسمع قول الله تعالى ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين : « آنكس كه بيشتر دعا مى كند افضل است ، مگر سخن خداوند متعال را نشنيده اى كه مى فرمايد: ادعونى استجب لكم ... سپس افزود هى العبادة الكبرى : (( دعا عبادت بزرگ است » . ۳ - در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است كه در جواب اين سؤ ال كه كدام عبادت افضل است ؟ فرمود: ما من شى ء افضل عندالله من ان يسئل و يطلب مما عنده ، و ما احد ابغض الى الله عز و جل ممن يستكبر عن عبادته ، و لا يسئل ما عنده : « چيزى نزد خدا افضل از اين نيست كه از او تقاضا كنند و از آنچه نزد او است بخواهند، و هيچكس مبغوضتر و منفورتر نزد خداوند از كسانى كه از عبادت او تكبر مى ورزند و از مواهب او تقاضا نمى كنند نيست !» . ۴ - در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : « مقاماتى نزد خداوند است كه راه وصول به آن تنها دعاست » : ان عند الله عز و جل منزلة لا تنال الا بمسالة ، و لو ان عبدا سد فاه و لم يسئل لم يعط شيئا، فاسئل تعط، انه ليس من باب يقرع الا يوشك ان يفتح لصاحبه !: « نزد خدا مقامى است كه جز با دعا و تقاضا نمى توان به آن رسيد، و اگر بنده اى دهان خود را از دعا فرو بندد و چيزى تقاضا
نكند چيزى به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود، چرا كه هر درى را بكوبيد و اصرار كنيد سرانجام گشوده خواهد شد» . ۵ - در بعضى از روايات دعا كردن حتى از تلاوت قرآن هم افضل شمرده شده ، چنانكه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند: الدعاء افضل من قرائة القران . در يك تحليل كوتاه مى توان به عمق مفاد اين احاديث رسيد، زيرا دعا از يكسو انسان را به شناخت پروردگار (معرفة الله ) كه برترين سرمايه هر انسان است دعوت مى كند. و از سوى ديگر سبب مى شود كه خود را نيازمند او ببيند و در برابرش خضوع كند، و از مركب غرور و كبر كه سرچشمه انواع بدبختيها و مجادله در آيات الله است فرود آيد، و براى خود در برابر ذات پاك او موجوديتى قائل نشود. از سوى سوم نعمتها را از او ببيند، و به او عشق ورزد، و رابطه عاطفى او از اين طريق با ساحت مقدسش محكم گردد. از سوى چهارم چون خود را نيازمند و مرهون نعمتهاى خدا مى بيند موظف به اطاعت فرمانش مى شمرد. از سوى پنجم چون مى داند استجابت اين دعا بى قيد و شرط نيست ، بلكه خلوص نيت و صفاى دل و توبه از گناه و بر آوردن حاجات نيازمندان و دوستان از شرائط آن است خودسازى مى كند و در طريق تربيت خويشتن گام برمى دارد. از سوى ششم دعا به او اعتماد به نفس مى دهد، و از ياءس و نوميدى باز
مى دارد، و به تلاش و كوشش بيشتر دعوت مى كند. « نكته مهمى » كه در پايان اين بحث فشرده لازم است ياد آورى شود اينكه دعا طبق روايات اسلامى مخصوص مواردى است كه تلاشها و كوششهاى انسان اثرى نبخشد، و يا به تعبير ديگر آنچه انسان در توان دارد انجام دهد، و بقيه را از خدا بخواهد. بنابراين اگر انسان دعا را جانشين تلاش و كوشش كند قطعا مستجاب نخواهد شد. لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : اربعة لاتستجاب لهم دعوة : رجل جالس فى بيته يقول : اللهم ارزقنى ، فيقال له الم آمرك بالطلب ؟ و رجل كانت له امراة فدعا عليها، فيقال له : الم اجعل امرها اليك ؟ و رجل كان له مال فافسده ، فيقول : اللهم ارزقنى ، فيقال له : الم امرك بالاقتصاد؟ الم آمرك بالاصلاح ؟ و رجل كان له مال فادانه بغير بينة ، فيقال له : الم آمرك بالشهادة )) ؟! (( چهار گروهند كه دعاى آنها مستجاب نمى شود: كسى كه در خانه خود نشسته و مى گويد: خداوندا! مرا روزى ده ، به او گفته مى شود: آيا به تو دستور تلاش و كوشش ندادم ؟ و كسى كه همسرى دارد (كه دائما او را ناراحت مى كند) و او دعا مى كند كه او از دستش خلاص شود، به او گفته مى شود: مگر حق طلاق را به تو ندادم ؟ و كسى كه اموالى داشته و آن را بيهوده تلف كرده ، مى گويد: خداوندا! به من روزى مرحمت كن ، اما به او گفته مى شود: مگر دستور اقتصاد و ميانه روى
به تو ندادم ؟ مگر دستور اصلاح مال به تو ندادم ؟ و كسى كه مالى داشته و بدون شاهد و گواه به ديگرى وام داده ، (اما وام گيرنده منكر شده ، او دعا مى كند خداوندا قلبش را نرم كن ، و وادار به اداء دين فرما) به او گفته مى شود: مگر به تو دستور ندادم به هنگام وام دادن شاهد و گواه بگير)) ؟. روشن است در تمام اين موارد انسان تلاش و تدبير لازم را به خرج نداده و گرفتار پيامدهاى آن شده ، و در برابر اين تقصير و كوتاهى و ترك تلاش دعاى او مستجاب نخواهد شد. و از اينجا يكى از علل عدم استجابت بسيارى از دعاها روشن مى شود، چرا كه گروهى از مردم مى خواهند دست از تلاش لازم بردارند، و به دعا پناه برند، چنين دعاهائى مستجاب نمى گردد، اين يك سنت الهى است . البته عدم استجابت بعضى از دعاها علل و عوامل ديگرى نيز دارد، از جمله اينكه بسيار مى شود كه انسان در تشخيص مصالح و مفاسد خود به اشتباه مى افتد، گاه با تمام وجودش مطلبى را از خدا مى خواهد كه به هيچوجه صلاح او نيست ، حتى ممكن است خود او بعدا واقف به چنين امرى بشود، اين درست به اين مى ماند كه گاهى بيمار يا كودك غذاهاى رنگينى از پرستاران خود مى طلبد كه اگر به خواسته او عمل كنند بيماريش افزون مى شود، و يا حتى جان او را به خطر مى افكند، در اينگونه موارد خداوند رحيم و مهربان دعا را مستجاب نمى كند و براى آخرت او ذخيره مى سازد. بعلاوه استجابت دعا شرائطى دارد كه در آيات قرآن و روايات اسلامى آمده است ، و در جلد اول همين تفسير مشروحا از آن بحث كرده ايم (سوره بقره
آيه ۱۸۶). موانع استجابت دعا در بعضى از روايات گناهان متعددى به عنوان موانع استجابت دعا ذكر شده از جمله سوءنيت ، نفاق ، تاءخير نماز از وقت ، بدزبانى ، غذاى حرام ، و ترك صدقه و انفاق در راه خدا است . اين سخن را با حديثى پر معنى از امام صادق (عليه السلام ) پايان مى دهيم : مرحوم « طبرسى » در « احتجاج » از آن حضرت چنين نقل مى كند: انه سئل اليس يقول الله ادعونى استجب لكم ؟ و قد نرى المضطر يدعوه و لا يجاب له ، و المظلوم يستنصره على عدوه فلا ينصره ، قال ويحك ! ما يدعوه احد الا استجاب له ، اما الظالم فدعائه مردود الى ان يتوب ، و اما المحق فاذا دعا استجاب له و صرف عنه البلاء من حيث لا يعلمه ، او ادخر له ثوابا جزيلا ليوم حاجته اليه ، و ان لم يكن الامر الذى سئل العبد خيرا له ان اعطاه امسك عنه : (( از آنحضرت سؤ ال كردند آيا خداوند نمى فرمايد دعا كنيد تا براى شما اجابت كنم ؟ در حالى كه افراد مضطرى را مى بينيم كه دعا مى كنند و به اجابت نمى رسد، و مظلومانى را مى بينيم كه از خدا پيروزى بر دشمن مى طلبند ولى آنها را يارى نمى كند. امام فرمود: واى بر تو! هيچكس او را نمى خواند مگر اينكه اجابت مى كند، اما ظالم دعاى او مردود است تا توبه كند، و اما صاحب حق هنگامى كه دعا كند اجابت مى فرمايد و بلا را از او برطرف مى سازد به طورى كه گاه خود او نمى داند، و يا آن را به صورت ثواب فراوانى براى روز نيازش به آن (روز
قيامت ) ذخيره مى كند، و هرگاه چيزى را كه بندگان تقاضا كنند مصلحت آنها نباشد خوددارى مى فرمايد)) . و از آنجا كه دعا و تقاضاى از خدا فرع بر معرفت خداوند است در آيه بعد از حقايقى سخن مى گويد كه سطح معرفت آدمى را بالا مى برد، و يكى از شرائط دعا را كه اميد به اجابت است افزايش مى دهد. مى فرمايد: « خداوند كسى است كه شب را براى شما آفريد تا در آن بياسائيد» (الله الذى جعل لكم الليل لتسكنوا فيه ) چرا كه تاريكى شب از يكسو موجب تعطيل قهرى برنامه هاى روزانه است ، و از سوى ديگر خود تاريكى آرام بخش و مايه استراحت تن و اعصاب و روح است ، و نور مايه جنبش و حركت . لذا به دنبال آن مى افزايد: « و روز را بينا و روشنى بخش » (و النهار مبصرا). تا محيط زندگى انسانها را روشن سازد و براى هر گونه فعاليت آماده كند. قابل توجه اينكه : « مبصر» به معنى « بينا» است ، و توصيف روز به « بينا بودن » در حقيقت يكنوع تاءكيد و مبالغه در بينا كردن مردم است . سپس اضافه مى كند: « خداوند نسبت به مردم صاحب فضل و كرم است ، هر چند اكثر مردم شكرگزارى نمى كنند» (ان الله لذو فضل على الناس و لكن اكثر الناس لا يشكرون ). اين نظام دقيق شب و روز، و برنامه متناوب نور و ظلمت ، يكى از نمونه هاى
فضل و كرم پروردگار بر بندگان است ، و از عوامل مهم حيات انسانها و موجودات زنده است . اگر نور نبود حيات و زندگى و حركت وجود نداشت ، و اگر تاريكى متناوب نبود شدت نور همه موجودات را خسته و ناتوان و فرسوده مى كرد و گياهان را مى سوزانيد و نابود مى ساخت ، ولى اكثر مردم از كنار اين مواهب عظيم الهى بى توجه مى گذرند و شكر او را بجا نمى آورند. جالب اينكه قاعده بايد به جاى « الناس » دوم ضمير باشد و بفرمايد « لكن اكثرهم لا يشكرون » ولى ذكر كلمه الناس بجاى ضمير گويا اشاره به اين است كه طبع انسان (تربيت نايافته ) كفران نعمت است ، چنانكه در آيه ۳۴ « سوره ابراهيم » نيز مى خوانيم ان الانسان لظلوم كفار: « انسان بسيار ظالم و كفران كننده است » . اما اگر انسان چشمى بينا و قلبى دانا داشته باشد كه خوان نعمت بى دريغ الهى را كه همه جا گسترده است ببيند، و باران رحمت بى حسابش را كه همه جا رسيده است مشاهده كند، بى اختيار زبان به شكر و ثناى او مى گشايد و خود را در مقابل اينهمه عظمت و رحمت كوچك و مديون مى بيند. آيه بعد، از توحيد ربوبيت پروردگار شروع كرده و به توحيد خالقيت و ربوبيت ختم مى كند، مى فرمايد: « آنكس كه اين همه نعمتها را بر شما ارزانى داشته خداوندى است كه مالك و مربى شما است » (ذلكم الله ربكم ). « همان خداوندى كه خالق همه چيز است » (خالق كل شى ء).
« معبودى جز او نيست » (لا اله الا هو). در حقيقت وجود نعمتهاى فراوان الهى دليل بر ربوبيت و مدبريت او است . و خالق همه چيز بودن دليل ديگرى بر يگانگى او در ربوبيت است ، چرا كه خالق موجودات مالك و مربى آنهاست ، زيرا مى دانيم خالقيت خداوند به اين معنى نيست كه موجودات را بيافريند و كنار رود، بلكه لحظه به لحظه فيض وجود از ناحيه او بر همه موجودات عالم هستى افاضه مى شود، و چنين خالقيتى از ربوبيت جدا نخواهد بود. بديهى است تنها چنين كسى شايسته پرستش و الوهيت است بنابراين جمله « خالق كل شى ء» به منزله دليل براى « ذلكم الله ربكم » مى باشد و « لا اله الا هو» بمنزله نتيجه آن (دقت كنيد). و در پايان آيه مى افزايد: « با اين حال چگونه از راه حق منحرف مى شويد» ؟ (فانى تؤ فكون ). و چرا از پرستش خداوند يگانه يكتا به سوى بتها روى مى آوريد؟! توجه داشته باشيد كه « تؤ فكون » به صورت صيغه مجهول است ، يعنى شما را از مسير حق منحرف مى سازند، گوئى بت پرستان چنان بى اراده اند كه در اين مسير از خود اختيارى ندارند. در آخرين آيه مورد بحث به عنوان توضيح و تاءكيد مطالب گذشته مى فرمايد: « كسانى كه آيات خدا را انكار مى كردند اينگونه از طريق حق بازگردانده مى شوند» (كذلك يوفك الذين كانوا بايات الله يجحدون ).
« يجحدون » از ماده « جحد» در اصل به معنى انكار كردن چيزى است كه در دل وجود دارد، يعنى انسان معتقد به چيزى باشد در عين حال آن را نفى كند، و يا معتقد به نفى آن باشد ولى با زبان آن را اثبات كند، به افراد بخيل و كم خير كه غالبا اظهار فقر مى كنند « جحد» گفته مى شود و « ارض جحدة » به معنى زمين كم گياه است . بعضى ديگر از ارباب لغت « جحد» و « جحود» را نيز چنين تفسير كرده اند: الجحود الانكار مع العلم : جحود به معنى انكار تواءم با علم است . بنابراين در مفهوم جحد هميشه يكنوع لجاجت يا عناد در برابر حق نهفته است بديهى است كسى كه با چنين صفتى با حقايق برخورد كند سرنوشتى جز انحراف از طريق حق نخواهد داشت ، چرا كه تا انسان حقجو و حق طلب و تسليم در مقابل واقعيات نباشد به آنها نخواهد رسيد. به همين دليل وصول به حق نياز به خودسازى قبلى دارد و اين همان تقواى قبل از ايمان است كه قرآن در سوره بقره به آن اشاره كرده ، مى گويد: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين در اين كتاب آسمانى ترديدى نيست و مايه هدايت پرهيزگاران است )) .
آيه ۶۴ - ۶۶
آيه و ترجمه
اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكمُ الاَرْض قَرَاراً وَ السمَاءَ بِنَاءً وَ صوَّرَكمْ فَأَحْسنَ صوَرَكمْ وَ رَزَقَكُم مِّنَ الطيِّبَتِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكمْ فَتَبَارَك اللَّهُ رَب الْعَلَمِينَ(۶۴) هُوَ الْحَىُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَادْعُوهُ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الحَْمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ(۶۵) قُلْ إِنى نُهِيت أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنىَ الْبَيِّنَت مِن رَّبى وَ أُمِرْت أَنْ أُسلِمَ لِرَب الْعَلَمِينَ(۶۶) ترجمه : ۶۴ - خداوند كسى است كه زمين را براى شما جايگاه امن و مطمئن قرار داد، و آسمان را همچون سقفى (بالاى سرتان ) و شما را صورتگرى كرد و صورتتان را نيكو آفريد،
و از طيبات به شما روزى داد، اين است خداوند پروردگار شما، جاويد و پر بركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است . ۶۵ - زنده واقعى او است ، معبودى جز او وجود ندارد، پس او را بخوانيد و دين خود را براى او خالص كنيد، ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است . ۶۶ - بگو: من نهى شده ام از اينكه معبودهائى را كه شما غير از خدا مى خوانيد بپرستم ، و ماءمورم كه تنها در برابر پروردگار عالميان تسليم باشم . تفسير: اين است پروردگار شما اين آيات همچنان بحث از مواهب بزرگ الهى و شمول آن نسبت به بندگان را ادامه مى دهد، تا هم شناخت بيشترى به آنها عطا كند، و هم اميد افزونترى تا در پرتو آن به مقام دعا بر آيند و از اجابت برخوردار شوند. جالب اينكه در آيات گذشته سخن از نعمتهاى زمانى يعنى شب و روز بود و در اينجا سخن از نعمتهاى مكانى يعنى قرارگاه زمين و سقف مرتفع آسمان است ، مى فرمايد: خداوند همان كسى است كه زمين را براى شما جايگاه مطمئن و آرامى قرار داد الله الذى جعل لكم الارض قرارا). آرى او تمام شرائطى را كه براى يك قرارگاه مطمئن و آرام لازم است در كره زمين آفريده ، محلى است ثابت و خالى از هر گونه تزلزل ، هماهنگ با ساختمان روح و جسم انسان ، داراى منابع گوناگون ، مشتمل بر همه وسائل مورد نياز انسان ، بسيار گسترده و مباح و رايگان . سپس مى افزايد: « و آسمان را همچون سقف و قبهاى بالاى سر شما قرار داد» (و السماء بناءا). « بناء» چنانكه « ابن منظور» در « لسان العرب » مى گويد: به معنى خانه هائى است كه اعراب باديه نشين از آن استفاده مى كردند، مانند خيمه ها
و سايبانها و نظائر آن . چه تعبير جالبى است كه آسمان را به خيمه اى تشبيه كرده كه اطراف زمين را گرفته ، البته منظور از آسمان در اينجا بيشتر همان جو و هواى فشرده اى است كه گرداگرد زمين را فرا گرفته ، و همچون خيمه اى بر تمام كره زمين كشيده شده است . اين خيمه بزرگ الهى هم از شدت تابش نور آفتاب مى كاهد كه اگر نبود اشعه آفتاب ، و همچنين اشعه مرگبار كيهانى ، موجود زنده اى را بر زمين نمى گذاشت ، و به همين دليل مسافران فضائى مجبورند دائما در برابر اين پرتوها از لباسهاى مخصوص سنگين و گرانقيمتى استفاده كنند. بعلاوه اين خيمه جلو سقوط سنگهاى آسمانى را كه پيوسته به كره زمين جذب مى شوند مى گيرد، و آنها را در نخستين برخورد به خاطر سرعت و فشارى كه دارند آتش مى زند تا خاكستر آنها آرام بر زمين بنشيند. و اين همان چيزى است كه در آيه ۳۲ سوره انبيا از آن تعبير به « سقف محفوظ» شده است : و جعلنا السماء سقفا محفوظا. سپس از آيات آفاقى به آيات انفسى پرداخته ، مى گويد: « او كسى است كه شما را صورتگرى كرد، و صورتتان را نيكو آفريد» (و صوركم فاحسن صوركم ). قامتى موزون و راست ، با صورتى زيبا و دلپذير، در نهايت نظم و استحكام كه امتياز آن بر صورت موجودات زنده ديگر و انواع حيوانات در نخستين برخورد روشن و آشكار است ، و همين ساختمان ويژه به او امكان مى دهد كه به انواع كارها و صنايع ظريف يا سنگين دست زند، و با داشتن اعضاى مختلف به راحتى زندگى كند و از مواهب حيات بهره گيرد.
انسان برخلاف غالب حيوانات كه با دهان آب و غذا مى خورند با دست خود و با دقت و ظرافت غذا و نوشيدنى را بر مى دارد و به دهان مى گذارد و اين امر كمك فراوانى به انتخاب غذاهاى پاك از غذاهاى آلوده به اجزاء خارجى و اضافى مى كند ميوه ها را به راحتى پوست مى كند و اجزاء غير قابل استفاده را دور مى ريزد. بعضى از مفسران صورت را در اينجا به معنى اعم از صورت ظاهر و باطن گرفته اند، و اشاره به انواع استعدادها و ذوقهائى مى دانند كه خدا در آدمى آفريده ، و او را بر ساير جانداران برترى بخشيده است . و سرانجام در بيان چهارمين و آخرين نعمت از اين سلسله ، موضوع روزيهاى پاكيزه را مطرح كرده ، مى فرمايد: « او شما را از طيبات روزى داد» (و رزقكم من الطيبات ). « طيبات » معنى بسيار گسترده اى دارد كه هر چيز پاكيزه اعم از غذا، لباس ، همسران ، خانه ها، مركبها، حتى سخنان و گفتگوهاى پاكيزه را شامل مى شود. ممكن است انسان بر اثر نادانى ، اين مواهب پاك را بيالايد، ولى خداوند در عالم آفرينش آنها را پاك آفريده است . در پايان آيه بعد از بيان اين چهار نعمت بزرگ كه نيمى از آن به آسمان و زمين بر مى گردد، و نيمى از آن به انسانها، مى فرمايد: « اين است خداوند پروردگار شما» (ذلكم الله ربكم ). « و چون چنين است جاويد و پر بركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است » (فتبارك الله رب العالمين ).
آرى كسى كه اينهمه مواهب را به انسانها بخشيده مدبر عالم هستى است ، و هم او شايسته عبوديت و پرستش است . آيه بعد مساءله توحيد عبوديت را از طريق ديگر تعقيب مى كند، و آن طريق انحصار حيات به معنى واقعى به خداوند است ، مى فرمايد: « او است زنده واقعى » (هو الحى ). چرا كه حياتش از ذات او است و متكى به غير نيست ، حياتى است كه در آن مرگ راه ندارد و جاودانه است ، تنها خداوند چنين است ، و همه موجودات زنده غير از او حياتى آميخته به مرگ دارند، و اين حيات محدود و موقت را از ذات پاك خداوند مى گيرند. روشن است كسى را بايد پرستش كرد كه زنده است و داراى حيات مطلق ، لذا به دنبال آن مى افزايد: « هيچ معبودى جز او وجود ندارد» (لا اله الا هو). « و اكنون كه چنين است تنها او را بخوانيد، و دين خود را براى او خالص كنيد» (فادعوه مخلصين له الدين ). و هر چه غير او است كنار بگذاريد كه همه فانى مى شوند، و در حال حياتشان نيز دائما در تغييرند، « آنچه تغيير نپذيرد او است » و « آنچه نمرده است و نميرد او است » ! و آيه را با اين جمله پايان مى دهد: « حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است » (الحمد لله رب العالمين ). اين جمله در حقيقت تعليمى است براى بندگان كه خدا را به خاطر نعمتهائى كه در آيات قبل اشاره شد، نعمتهائى كه تمام وجود انسان را فراگرفته ، مخصوصا نعمت حيات و زندگى ، حمد و ستايش كنند، و شكر و سپاس گويند.
در آخرين آيه مورد بحث به عنوان يك نتيجه گيرى از بحثهاى توحيدى گذشته و براى ماءيوس ساختن مشركان و بت پرستان روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى فرمايد: « بگو: من نهى شده ام از اينكه معبودهائى كه شما غير از خدا مى خوانيد پرستش كنم ، چرا كه بينات و دلائل روشن از سوى پروردگارم براى من آمده است » (قل انى نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله لما جائنى البينات من ربى ). نه تنها نهى شده ام كه غير او را نپرستم بلكه « ماءمورم تنها در برابر رب العالمين تسليم باشم » (و امرت ان اسلم لرب العالمين ). از يكسو نهى از پرستش بتها است ، و به دنبال آن دليل منطقى و روشن و بينات و دلائل واضحى از عقل و نقل كه از طرف پروردگار آمده ، و از سوى ديگر امر به تسليم در برابر « رب العالمين » كه خود اين تعبير نيز دليل ديگرى بر مقصود است ، چرا كه پروردگار جهانيان بودن دليلى است كافى براى تسليم بودن در مقابل ذات پاك او. قابل توجه اينكه در اين آيه مورد امر و نهى جدا است ، امر به تسليم در برابر خداوند، و نهى از پرستش بت ، اين تفاوت ممكن است به خاطر اين باشد كه در مورد بت تنها چيزى كه تصور مى شود همان پرستش است كه از آن نهى شده ، و اما در مورد خداوند علاوه بر پرستش و عبادت بايد تسليم فرمان و دستورهاى او بود. لذا در آيه ۱۱ و ۱۲ سوره زمر مى خوانيم : قل انى امرت ان اعبد الله مخلصا له الدين و امرت لان اكون اول المسلمين : « بگو من ماءمور شده ام كه خدا را با اخلاص عبادت كنم ، و نيز ماءمورم كه اولين تسليم شونده در برابر او باشم » . به هر حال تعبيرهاى آيه فوق كه نظائرى نيز در ساير سوره هاى قرآن دارد تعبيرهائى است فوق العاده نرم و ملايم و مؤ دبانه كه در برابر دشمنان لجوج و سرسخت
گفته مى شود، تا اگر كمترين آمادگى براى پذيرش حق دارند، تحت تاءثير قرار گيرند. دقت كنيد: مى گويد: (( من چنين ماءموريت يافته ام و من چنين نهى شده ام يعنى شما خودتان حساب خويش را برسيد، بى آنكه حس لجاجتشان را تحريك كند. آخرين سخن درباره آيات فوق اينكه در سه آيه پشت سر هم توصيف خداوند به رب العالمين تكرار شده است نخست مى گويد فتبارك الله رب العالمين . بعد مى گويد الحمدلله رب العالمين . و سپس مى فرمايد: امرت ان اسلم لرب العالمين . يكنوع ترتيب منطقى در ميان آنها مشاهده مى شود زيرا نخست سخن از جاويدان و پربركت بودن خدا است ، سپس از اختصاص هرگونه حمد و ستايش به ذات پاك او، و سرانجام انحصار عبوديت و پرستش در ذات مقدسش .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |