تفسیر:نمونه جلد۲۰ بخش۵۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۳۶ - ۳۷
آيه و ترجمه
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَهَمَنُ ابْنِ لى صرْحاً لَّعَلى أَبْلُغُ الاَسبَب (۳۶) أَسبَب السمَوَتِ فَأَطلِعَ إِلى إِلَهِ مُوسى وَ إِنى لاَظنُّهُ كذِباً وَ كذَلِك زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سوءُ عَمَلِهِ وَ صدَّ عَنِ السبِيلِ وَ مَا كيْدُ فِرْعَوْنَ إِلا فى تَبَابٍ(۳۷) ترجمه : ۳۶ - فرعون گفت : اى هامان ! براى من بناى مرتفعى بساز شايد به وسائلى رسم . ۳۷ - وسائل ( صعود به ) آسمانها، تا از خداى موسى آگاه شوم ، هر چند گمان مى كنم او دروغگو باشد، اينچنين اعمال بد فرعون در نظرش زينت داده شده بود، و او را از راه حق باز داشت ، و توطئه فرعون (و فرعون صفتان ) جز به نابودى نمى انجامد. تفسير: مى خواهم به آسمان روم تا از خداى موسى خبر گيرم !! گرچه سخنان « مؤ من آل فرعون » اين اثر را گذاشت كه فرعون را از تصميم قتل موسى باز داشت ، ولى نتوانست فرعون را از مركب غرور پائين آورد و از شيطنت باز دارد، و در مقابل حق به تسليم وادار كند، چرا كه فرعون شايستگى و لياقت آن را نداشت ، لذا در ادامه اعمال شيطنت آميز خود به كار تازه اى دست
زد و آن مساءله ساختن برج بلند براى صعود به آسمانها و آگاهى از خداى موسى بود! چنانكه در آيات مورد بحث مى خوانيم : « فرعون گفت : اى هامان ! براى من بناى مرتفعى بساز شايد با وسائل و اسبابى مجهز شوم » (و قال فرعون يا هامان ابن لى صرحا لعلى ابلغ الاسباب ). « اسبابى كه مرا به آسمانها برساند تا از خداى موسى آگاه شوم ، هر چند گمان مى كنم او دروغگو باشد» (اسباب السموات فاطلع الى اله موسى (عليه السلام ) و انى لاظنه كاذبا). آرى « اين چنين اعمال بد فرعون در نظرش زينت داده شده بود و او را از راه حق باز داشت » (كذلك زين لفرعون سوء عمله و صد عن السبيل ). « اما توطئه و مكر فرعون جز به زيان و نابودى نمى انجامد» (و ما كيد فرعون الا فى تباب ). « صرح » در اصل به معنى وضوح و روشنى و « تصريح » به معنى آشكار نمودن ، سپس به بناهاى بلند و به قصرهاى زيبا و مرتفع اين كلمه اطلاق شده ، چرا كه كاملا واضح و روشن و آشكار است ، بسيارى از مفسران و ارباب لغت به اين معنى تصريح كرده اند. و « تباب » به معنى خسارت و هلاكت است نخستين چيزى كه در اينجا به نظر مى رسد اين است كه هدف فرعون از اين كار چه بود؟ آيا او واقعا در اين حد از حماقت بود كه فكر مى كرد خداى موسى (عليه السلام ) در آسمان است و به فرض كه در آسمان باشد با ساختن يك بناى بلند كه در مقابل كوههاى سطح زمين ارتفاع بسيار ناچيزى دارد مى تواند به آسمان برود؟! اين مساءله بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه فرعون با تمام غرور و تكبرى
كه داشته مرد هوشيار و سياستمدارى بود كه ساليان دراز ملت عظيمى را در بند نگه داشته بود و با قدرت بر آنها حكومت مى كرد، و در مورد چنين اشخاصى هر حركتى جنبه شيطانى دارد، بايد قبل از هر چيز به سراغ تحليل انگيزه سياست شيطانى اين امر رفت . ظاهر اين است فرعون به عنوان چند هدف دست به چنين كارى زد: ۱ - او مى خواست وسيله اى براى اشتغال فكرى مردم و انصراف ذهن آنها از مساءله نبوت موسى (عليه السلام ) و قيام بنى اسرائيل فراهم آورد، و مساءله ساختن اين بناى مرتفع كه به گفته بعضى از مفسران در زمينى بسيار وسيع با پنجاه هزار مرد بنا و معمار، و كارگران زياد براى فراهم آوردن وسائل ساخته مى شد مى توانست مسائل ديگر را تحت الشعاع قرار دهد، و هر چه بنا بالاتر مى رود توجه مردم را بيشتر به خود جلب كند، و نقل همه محافل و خبر روز همين موضوع باشد و مساءله پيروزى موسى را بر ساحران كه ضربه عظيمى بر پيكر قدرت فرعونيان وارد ساخت موقتا به طاق نسيان زند. ۲ - او مى خواست از اين طريق كمك مادى و اقتصادى به توده هاى زحمتكش كند، و كارى هر چند موقت براى بيكاران فراهم سازد تا كمى مظالم او را فراموش كنند و وابستگى مردم از نظر اقتصادى به خزينه او بيشتر گردد. ۳ - برنامه اين بود كه بعد از پايان بنا بر فراز آن رود و نگاهى به آسمان كند و احتمالا تيرى در كمان گذارد و پرتاب كند و باز گردد، و براى تحميق مردم بگويد: خداى موسى هر چه بود تمام شد! به سراغ كار خود برويد، و فكرتان راحت باشد! و گرنه براى فرعون روشن بود بناى عظيم او كه از چند صد متر تجاوز نمى كرد سهل است از فراز كوههاى بسيار مرتفع نيز اگر به آسمان نگاه شود منظره آن همان است كه از روى زمين صاف ديده مى شود بدون كمترين تغيير.
قابل توجه اين كه فرعون در برابر موسى (عليه السلام ) با گفتن اين سخنان و بيان اين دستور يك گام عقب نشينى مى كند و مى گويد: من مى خواهم درباره خداى موسى تحقيق كنم « فاطلع الى اله موسى » و مى افزايد: « هر چند او را دروغگو گمان مى كنم » و به اين ترتيب از مرحله يقين به خلاف مرحله گمان و شك تنزل مى كند. و نيز قابل توجه اينكه قرآن با جمله « كذلك زين لفرعون سوء عمله و صد عن السبيل و ما كيد فرعون الا فى تباب » نخست ريشه اصلى انحراف فرعون را كه همان زينت يافتن اعمال زشتش در نظرش به خاطر كبر و غرور و خود خواهى بيان مى دارد، سپس نتيجه آن را كه گمراهى از طريق حق است ، و در مرحله سوم شكست نهايى نقشه هاى او را اعلام مى كند، سه جمله كوتاه با سه محتواى غنى . مسلما اين بازى هاى سياسى براى مدت كوتاهى مى تواند مؤ ثر واقع شود، ولى در دراز مدت قطعا با شكست روبرو خواهد شد. در بعضى از روايات آمده است كه « هامان » بناى برج فرعونى را آن قدر بالا برد كه ديگر تند بادها اجازه ادامه كار به بناها نمى دادند، نزد فر عون آمد و به او گفت : ديگر ما قادر نيستيم بر ارتفاع بنا بيفزائيم ، و چيزى نگذشت كه تند باد سهمگينى وزيد و بنا را واژگون كرد. و معلوم شد تمام قدرتنمائى فرعون به يك باد بند است !.
آيه ۳۸ - ۴۰
آيه و ترجمه
وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكمْ سبِيلَ الرَّشادِ(۳۸) يَقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الاَخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ(۳۹) مَنْ عَمِلَ سيِّئَةً فَلا يجْزَى إِلا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَكرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك يَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيرِ حِسابٍ(۴۰) ترجمه : ۳۸ - كسى كه (از قوم فرعون ايمان آورده بود گفت : اى قوم ! از من پيروى كنيد تا شما را به راه صحيح هدايت كنم . ۳۹ - اى قوم من ! اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است ، و آخرت سراى هميشگى است . ۴۰ - هر كس عمل بدى انجام دهد جز به مانند آن كيفر داده نمى شود، ولى كسى كه عمل صالحى انجام دهد، خواه مرد يا زن ، در حالى كه مؤ من باشد وارد بهشت مى شود و روزى بى حسابى به او داده خواهد شد. تفسير: از من پيروى كنيد تا راه راست را به شما نشان دهم گفتيم « مؤ من آل فرعون سخنان خود را در چند مقطع بيان كرد،
آيات كه چهارمين مقطع از سخنان او آمده است كه مقصود خود را از طريق ديگرى دنبال مى كند، و آن توجه دادن به (( ناپايدارى زندگى دنيا» و « مساءله معاد و حشر و نشر» است و توجه به آنها بدون شك تاءثير عميقى در تربيت انسانها دارد. نخست مى گويد: « كسى كه ايمان آورده بود صدا زد اى قوم من ! از من پيروى كنيد تا من شما را به راه حق ارشاد كنم » (و قال الذى آمن يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد). در چند آيه قبل از اين خوانديم كه فرعون مى گفت : آنچه من مى گويم راه رشد و صلاح است ، مؤ من آل فرعون با اين سخنش به مقابله و تكذيب فرعون پرداخته ، و به جمعيت مى فهماند كه فريب سخنان وسوسه انگيز فرعون را نخوريد كه برنامه هاى او به شكست و بدبختى مى انجامد، راه اين است كه من مى گويم ، راه تقوا و خدا پرستى . سپس افزود: « اى قوم من ! به اين دنيا دل نبنديد كه اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است ، و آخرت سراى هميشگى و ابدى شما است » (يا قوم انما هذه الحيوة الدنيا متاع و ان الاخرة هى دار القرار). گيرم كه با هزار مكر و فسون ما پيروز شويم و حق را پشت سر اندازيم ، دست به انواع ظلم و ستم دراز كنيم ، و دامان ما به خونهاى بى گناهان آغشته شود، مگر عمر ما در اين جهان چه اندازه خواهد بود؟ اين چند روز عمر به سرعت مى گذرد، و چنگال مرگ گريبان همه را مى گيرد، و از فراز قصرهاى با شكوه به زير خاك مى كشاند، قرارگاه زندگى ما جاى ديگرى است . مساءله تنها فانى بودن اين دنيا و باقى بودن سراى آخرت نيست ، مساءله مهم مساءله حساب و جزاست : هر كس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او
كيفر داده مى شود، اما كسى كه عمل صالحى انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حالى كه مؤ من باشد وارد بهشت مى شود و روزى بى حسابى به او داده خواهد شد)) (من عمل سيئة فلا يجزى الا مثلها و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب ). او در اين سخنان حساب شده اش از يكسو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مى كند كه تنها به مقدار جرمشان جريمه مى شوند. و از سوى ديگر اشاره به فضل بى انتهاى او كه در مقابل يك عمل صالح پاداش بى حساب به مؤ منان داده مى شود و هيچگونه موازنه اى در آن رعايت نخواهد شد، پاداشى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و حتى به فكر انسانى خطور نكرده است . و از سوى سوم لزوم توام بودن ايمان و عمل صالح را ياد آور مى شود. و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پيشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى . به هر حال او با اين سخن كوتاه خود اين واقعيت را بيان مى كند كه متاع اين جهان گرچه ناچيز است و ناپايدار، ولى مى تواند وسيله رسيدن به پاداش بى حساب گردد، چه معامله اى از اين پرسودتر؟! ضمنا تعبير به « مثلها» اشاره به اين است كه مجازاتهاى عالم ديگر شبيه همان كارى است كه انسان در اين دنيا انجام داده است ، شباهتى كامل و تمام عيار. تعبير به « غير حساب » ممكن است اشاره به اين مطلب باشد كه نگاه داشتن حساب عطايا مخصوص كسانى است كه مواهب محدودى دارند و مى ترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار كمبود شوند، اما كسى كه خزائن نعمتهاى او نامحدود و بى پايان است و هر قدر ببخشد كاستى در آن پيدا نمى شود (زيرا هر قدر از بينهايت بر دارند باز هم بينهايت است !نياز به حسابگرى ندارد.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا اين آيه با آيه اى كه مى گويد: هر كس كار نيكى انجام دهد ده برابر پاداش به او عطا مى شود منافات ندارد؟ من جاء بالحسنه فله عشر امثالها (انعام ۱۶۰). در پاسخ بايد به اين نكته توجه كرد كه ده برابر حداقل پاداش الهى است و لذا در مورد انفاق به هفتصد برابر و بيشتر ارتقا مى يابد، و سرانجام به مرحله پاداش بى حساب مى رسد كه هيچكس جز خدا حد آن را نمى داند.
آيه ۴۱- ۴۶
آيه و ترجمه
وَ يَقَوْمِ مَا لى أَدْعُوكمْ إِلى النَّجَوةِ وَ تَدْعُونَنى إِلى النَّارِ(۴۱) تَدْعُونَنى لاَكفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشرِك بِهِ مَا لَيْس لى بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكمْ إِلى الْعَزِيزِ الْغَفَّرِ(۴۲) لا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنى إِلَيْهِ لَيْس لَهُ دَعْوَةٌ فى الدُّنْيَا وَ لا فى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسرِفِينَ هُمْ أَصحَب النَّارِ(۴۳) فَستَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكمْ وَ أُفَوِّض أَمْرِى إِلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(۴۴) فَوَقَاهُ اللَّهُ سيِّئَاتِ مَا مَكرُوا وَ حَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سوءُ الْعَذَابِ(۴۵) النَّارُ يُعْرَضونَ عَلَيهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُوا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَّ الْعَذَابِ(۴۶)
ترجمه : ۴۱ - اى قوم ! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم ، اما شما مرا به سوى آتش مى خوانيد؟! ۴۲ - مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافر شوم ، و شريكهائى كه به آن علم ندارم براى او قرار دهم ، در حالى كه من شما را به سوى خداوند عزيز غفار دعوت مى كنم . ۴۳ - قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانيد نه دعوت (و حاكميتى ) در دنيا دارند و نه در آخرت ، و تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خدا است ، و مسرفان اهل دوزخند. ۴۴ - و به زودى آنچه را مى گويم به خاطر خواهيد آورد، من كار خود را به خداوند يكتا واگذار مى كنم كه او نسبت به بندگانش بيناست . ۴۵ - خداوند او را از نقشه هاى سوء آنها نگهداشت ، و عذابهاى شديد بر آل فرعون نازل گرديد. ۴۶ - عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند، و روزى كه قيامت بر پا مى شود دستور مى دهد آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد. تفسير: آخرين سخن ! در پنجمين و آخرين مرحله ، مؤ من آل فرعون پرده ها را كنار زد، و بيش از آن نتوانست ايمان خود را مكتوم دارد، آنچه گفتنى بود گفت ، و آنها نيز - چنانكه خواهيم ديد - تصميم خطرناكى درباره او گرفتند. از قرائن بر مى آيد كه آن قوم لجوج و مغرور و خودخواه در برابر سخنان اين مرد شجاع و با ايمان سكوت نكردند، و متقابلا از مزاياى شرك سخن گفتند، و او را به بت پرستى دعوت نمودند.
لذا او فرياد زد و گفت : « اى قوم ! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم اما شما مرا به سوى آتش مى خوانيد» ؟! (و يا قوم مالى ادعوكم الى النجاة و تدعوننى الى النار). من سعادت شما را مى طلبم ، و شما بدبختى مرا، من شما را به شاهراه هدايت مى خوانم و شما مرا به بيراهه مى خوانيد آرى « شما مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافر شوم و شريكهائى كه به آن علم ندارم براى او قرار دهم ، در حالى كه من شما را به سوى خداوند عزيز غفار دعوت مى كنم » (تدعوننى لا كفر بالله و اشرك به ما ليس لى به علم و انا ادعوكم الى العزيز الغفار). از آيات مختلف قرآن و نيز تاريخ مردم مصر به خوبى استفاده مى شود كه آنها علاوه بر پرستش فراعنه بتهاى فراوانى نيز داشتند، چنانكه در آيه ۱۲۷ سوره اعراف مى خوانيم كه اطرافيان فرعون به او گفتند: « اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يذرك و آلهتك » : « آيا اجازه مى دهى كه موسى و قومش در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را ترك گويند» ؟! يوسف نيز در زندان فراعنه به هم بنده اى خود گفت : « اءارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار» : « آيا معبودهاى پراكنده بهترند يا خداوند يگانه قهار» ؟! يوسف آيه ۳۹). به هر حال مؤ من آل فرعون در يك مقايسه روشن به آنها ياد آورى كرد كه دعوت شما دعوت به سوى شرك است ، چيزى كه حداقل دليلى بر آن وجود ندارد، و راهى است تاريك و خطرناك ، اما من شما را به راهى روشن ، راه خداوند عزيز و توانا، راه خداوند غفار و بخشنده دعوت مى كنم . تعبير به « عزيز» و « غفار» از يكسو اشاره به اين مبدا بزرگ بيم و اميد
است و از سوى ديگر اشاره اى به نفى الوهيت بتها و فراعنه كه نه عزتى در آنان است و نه عفو و گذشتى ! سپس افزود: « قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانيد نه دعوتى در دنيا دارد و نه در آخرت (اين بتها هرگز رسولانى به سوى مردم نفرستاده اند تا آنها را به سوى خود دعوت كنند و نه در آخرت مى توانند حاكميت بر چيزى داشته باشند» (لا جرم انما تدعوننى اليه ليس له دعوة فى الدنيا و لا فى الاخرة ). اين موجودات بى حس و شعور، هرگز مبدا حركتى نبوده اند و نخواهند بود، نه سخنى مى گويند، نه رسولانى دارند و نه دادگاه و محكمه اى ، خلاصه نه گرهى از كار كسى مى گشايند نه مى توانند گرهى در كار كسى بزنند. و به همين دليل ، بايد بدانيد تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خدا است (و ان مردنا الى الله ). او است كه رسولان خود را براى هدايت انسانها فرستاده ، و او است كه آنها را در برابر اعمالشان پاداش و كيفر مى دهد. و نيز بايد بدانيد كه « اسرافكاران و متجاوزان اهل دوزخند» (و ان المسرفين هم اصحاب النار). به اين ترتيب « مؤ من آل فرعون » سرانجام ايمان خود را آشكار ساخت ، و خط توحيدى خويش را از خط شرك آلود آن قوم جدا كرد، دست رد بر سينه آن نامحرمان زد و يك تنه با منطق گويايش در برابر همه آنها ايستاد.
و در آخرين سخنش با تهديدى پر معنى گفت : « به زودى آنچه را من امروز به شما مى گويم به خاطر خواهيد آورد، و هنگامى كه آتش خشم و غضب الهى دامانتان را در اين جهان و آن جهان مى گيرد به صدق گفتار من پى مى بريد» (فستذكرون ما اقول لكم ). اما افسوس كه آن زمان دير است ، اگر در آخرت باشد راه بازگشت وجود ندارد، و اگر در دنيا باشد به هنگام نزول عذاب تمام درهاى توبه بسته مى شود. سپس افزود: « من تمام كارهاى خود را به خداوند يگانه يكتا واگذار مى كنم كه او نسبت به بندگانش بينا است » (و افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد). و به همين دليل نه از تهديدهاى شما مى ترسم ، و نه كثرت و قدرت شما و تنهائى من مرا به وحشت مى افكند، چرا كه سرتاپا خود را به كسى سپرده ام كه قدرتش بى انتها است و از حال بندگانش به خوبى آگاه است اين تعبير ضمنا دعاى مؤ دبانه اى بود از اين مرد با ايمان كه در چنگال قومى زورمند و بيرحم گرفتار بود، تقاضائى بود مؤ دبانه از پيشگاه پروردگار كه در اين شرائط او را در كنف حمايت خويش قرار دهد. خداوند هم اين بنده مؤ من مجاهد را تنها نگذاشت ، و چنانكه در آيه بعد مى خوانيم : خداوند او را از نقشه هاى شوم و سوء آنها نگه داشت )) (فوقاه الله سيئات ما مكروا). تعبير به « سيئات ما مكروا» نشان مى دهد كه اجمالا توطئه هاى مختلفى بر ضد او چيدند، اما اين توطئه ها چه بود؟ قرآن سر بسته بيان كرده است ، طبعا انواع مجازاتها و شكنجه ها و سرانجام قتل و اعدام بوده است ، اما لطف الهى همه آنها را خنثى كرد.
در بعضى از تفاسير آمده است كه او با استفاده از يك فرصت مناسب خود را به موسى رسانيد، و همراه بنى اسرائيل از دريا عبور كرد و نيز گفته شده است كه وقتى تصميم بر قتل او گرفتند او به كوهى متوارى شد و از نظرها پنهان گشت . اين دو منافاتى با هم ندارند ممكن است نخست در بيرون شهر مخفى شده باشد، تا بعدا به بنى اسرائيل ملحق گردد جزئى از اين توطئه ها ممكن است توطئه تحميل بت پرستى و بيرون كردن او از خط توحيد بوده كه خداوند اين را هم از او بر طرف ساخت ، و او را در مسير ايمان و توحيد و تقوا راسخ قدم كرد. ولى در مقابل « عذابهاى شديدى بر آل فرعون نازل گرديد» (و حاق بال فرعون سوء العذاب ). عذاب و مجازات الهى همه اش دردناك است ، اما تعبير به « سوء العذاب » نشان مى دهد كه خداوند عذاب دردناك ترى براى اين گروه انتخاب فرمود اين همان چيزى است كه در آيه بعد به آن اشاره مى كند. و مى فرمايد « مجازات دردناك آنها همان آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند» (النار يعرضون عليها غدوا و عشيا). « و روزى كه قيامت برپا مى گردد دستور مى دهد آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد» (و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب ).
قابل توجه اين كه اولا تعبير به آل فرعون مى كند كه اشاره به خاندان و اطرافيان و اصحاب گمراه او است ، جائى كه آنها گرفتار چنين سرنوشتى شوند تكليف خود فرعون روشن است . ثانيا: مى گويد آنها صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند اما در قيامت آنها را وارد اشد عذاب مى كند، اين به خوبى دلالت دارد كه عذاب اول عذاب برزخى است كه بعد از اين دنيا و قبل از قيام قيامت است و كيفيت آن عرضه و نزديكى به آتش دوزخ است ، عرضهاى كه هم روح و جان را به لرزه در مى آورد و هم جسم را تحت تاءثير قرار مى دهد. ثالثا: تعبير به « غدو» و « عشى » (صبح و شام ) يا اشاره به دوام اين عذاب است چنانكه ميگوئيم فلان كس صبح و شام مزاحم ما است ، يعنى همواره و هميشه ، و يا اشاره به انقطاع عذاب برزخى است كه تنها در مواقع صبح و شام كه مواقع قدرتنمائى فراعنه و عيش و نوش آنها بوده به آن گرفتار مى شوند. از تعبير « غدو» و « عشى » (صبح و شام نيز نبايد تعجب كرد كه مگر در عالم برزخ چنين امورى هست زيرا از آيات قرآن استفاده مى شود كه حتى در قيامت صبح و شام نيز وجود دارد، چنانكه در آيه ۶۲ سوره مريم مى خوانيم : و لهم رزقهم فيها بكرتا و عشيا: (( براى آنها (بهشتيان ) صبح و شام روزهاى مخصوصى است )) . اين منافات با دائمى بودن نعمتهاى بهشتى ندارد، چنانكه در آيه ۳۵ سوره رعد آمده است « اكلها دائم و ظلها» ، زيرا ممكن است در عين دوام نعمت روزيها و الطاف مخصوصى در اين دو وقت نصيب بهشتيان گردد.
نكته ها:
سرگذشت مؤ من آل فرعون يك درس بزرگ مبارزه با طاغوتها
اديان الهى و مكتبهاى آسمانى كه در برابر طاغوتها و جباران ظاهر شدند در آغاز بوسيله گروه اندكى عرضه شد آنها اگر مى خواستند از كمى نفرات وحشت كنند و كثرت مخالفان را دليل بر حقانيت آنها بشمرند هرگز اين مكتبها رشد نمى كرد. اصل اساسى كه بر تمام برنامه هاى آنها حاكم بود همان است كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در گفتار پرمحتوايش بيان فرموده : ايها الناس لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة اهله : « اى مردم در طريق هدايت از كمى نفرات هرگز وحشت نكنيد» . مؤ من آل فرعون سمبلى بود از اين مكتب ، و رهروى بود از پيشقدمان اين راه ، و نشان داد كه يك انسان با عزم و اراده راسخ ناشى از ايمان مى تواند حتى در اراده فراعنه جبار اثر بگذارد و پيامبر بزرگى را از خطر برهاند. تاريخ زندگى اين مرد شجاع و هوشيار نشان مى دهد كه هميشه بايد حركات طرفداران حق حساب شده باشد، گاه بايد ايمان را اظهار كرد و فرياد كشيد، گاه بايد براى هدفهاى « كوتاه مدت » و « دراز مدت » ايمان را مكتوم داشت . و تقيه چيزى جز اين نيست كه انسان به خاطر هدفهاى مقدسش اعتقاد خود را در مقطع خاصى مكتوم دارد. همانگونه كه مجهز بودن به سلاح ظاهرى براى درهم كوبيدن دشمن لازم است سلاح برنده منطق نيز ضرورى است كه تاءثيرش از سلاح ظاهر به مراتب بيشتر است : لذا كارى را كه مؤ من آل فرعون با منطق خود انجام داد در آن شرائط خاص از هيچ سلاحى ساخته نبود.
و بالاخره داستان مؤ من آل فرعون نشان مى دهد كه خدا اينگونه افراد با ايمان را تنها نمى گذارد و در برابر خطرات در پناه لطف خودش قرار مى دهد. اين نكته نيز قابل توجه است كه « مؤ من آل فرعون » طبق بعضى از روايات سرانجام به شهادت رسيد، و اينكه قرآن مى گويد خداوند او را از توطئه هاى شوم فرعونيان رهائى بخشيد، منظور اين است كه او را از انحراف عقيده و تحميل كفر و شرك بر او حفظ كرد.
تفويض كار به خدا
درباره اهميت واگذارى كار خويش به خدا و توكل بر پروردگار همين بس كه در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : الايمان له اربعة اركان التوكل على الله و تفويض الامر الى الله عز و جل و الرضا بقضاء الله و التسليم لامر الله : ايمان چهار ركن دارد: توكل بر خدا، واگذارى كار خويش به او و راضى بودن به قضاى الهى و تسليم در برابر فرمان خداوند. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: « المفوض امره الى الله فى راحة الابد، و العيش الدائم الرغد، و المفوض حقا هو العالى عن كل همة دون الله : (( كسى كه كار خود را به خدا واگذارد در راحت ابدى و زندگى جاودانه پر بركت است ، و كسى كه حقيقتا كار خود را به خدا واگذارد برتر از آن است كه به غير او بينديشد» . « تفويض » چنانكه راغب در مفردات مى گويد: به معنى « رد كردن » .
است ، بنابر اين « تفويض امر به خدا» به معنى واگذار نمودن كار خويش به او است ، نه به اين معنى كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد كه اين بطور مسلم تحريفى است در معنى « تفويض » بلكه به اين معنى است كه نهايت كوشش و تلاش و جهاد را به كار گيرد، و هنگامى كه در برابر موانع سخت قرار گرفت وحشت نكند دستپاچه نشود و دلسرد نگردد بلكه كار خود را به خدا واگذارد، و با عزمى راسخ به جهاد و تلاش ادامه دهد « تفويض » گرچه از نظر مفهوم با « توكل » شباهت زيادى دارد ولى مرحله اى برتر از آن است ، چرا كه « حقيقت توكل » خدا را وكيل خويش دانستن است ، ولى تفويض مفهومش واگذارى مطلق به او است ، زيرا بسيار مى شود كه انسان وكيلى انتخاب مى كند ولى به نظارت خويش نيز ادامه مى دهد، اما در مقام تفويض هيچ نظرى از خود ندارد.
عالم برزخ برزخ
« چنانكه » از نامش پيدا است عالمى است واسطه در ميان اين جهان و جهان ديگر، در قرآن مجيد به همان اندازه كه درباره عالم قيامت فراوان صحبت شده درباره برزخ بحث كمى ديده مى شود، به همين دليل هالهاى از ابهام آنرا فرا گرفته ، و خصوصيات و جزئيات آن چندان روشن نيست . حقيقت اين است كه آگاهى بر خصوصيات برزخ تاءثير زيادى بر مسائل اعتقادى نمى گذارد و شايد به همين جهت كمتر درباره آن در كتاب الله بحث شده است ، ولى اين نكته را نبايد فراموش كرد كه قرآن اصل وجود عالم برزخ را با صراحت بيان داشته است . از جمله آياتى كه به وضوح از وجود چنين عالمى خبر مى دهد آيات مورد بحث است آنجا كه مى گويد: « آل فرعون قبل از قيام قيامت هر صبح و شام از طريق عرضه شدن بر آتش مجازات مى شوند» اين چيزى جز عذاب برزخى نيست .
از سوى ديگر آياتى كه درباره حيات جاويدان شهيدان بعد از مرگ سخن مى گويد، و از پاداشهاى فوق العاده آنها بحث مى كند گواه بر وجود « نعمتهاى برزخى » است . قابل توجه اينكه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه فرمود: ان احدكم اذا مات عرض عليه مقعده بالغداة و العشى ، ان كان من اهل الجنة فمن الجنة ، و ان كان من اهل النار فمن النار، يقال هذا مقعدك حيث يبعثك الله يوم القيامة !: « هنگامى كه يكى از شما از دنيا مى رود جايگاه او را هر صبح و شام به او نشان مى دهند، اگر بهشتى باشد جايگاهش را در بهشت ، و اگر دوزخى باشد جايگاهش را در آتش ، و به او مى گويند: اين جايگاه تو در روز قيامت است » (و همين امر باعث شادى يا عذاب روح او مى شود). امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ذلك فى الدنيا قبل يوم القيامة لان فى نار القيامه لا يكون غدو و عشى ، ثم قال ان كانوا يعذبون فى النار غدوا و عشيا ففيها بين ذلك هم من السعداء، لا و لكن هذا فى البرزخ قبل يوم القيامة الم تسمع قوله عز و جل : و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب : اين در دنيا قبل از روز قيامت است ، زيرا آتش قيامت صبح و شام ندارد سپس فرمود: اگر آنها در قيامت تنها صبح و شام در آتش دوزخ عذاب شوند در ميان اين دو بايد سعادتمند باشند، چنين نيست ، اين مربوط به برزخ است پيش از روز.
قيامت ، آيا سخن خدا را (بعد از اين جمله ) نشنيده اى كه مى فرمايد: « هنگامى كه قيامت برپا مى گردد فرمان داده مى شود آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد» . امام نمى فرمايد: در قيامت صبح و شام نيست ، بلكه مى فرمايد آتش دوزخ جاودانه است و صبح و شام ندارد، آنچه مجازاتش صبح و شام دارد عالم برزخ است ، سپس به جمله بعد كه سخن از قيامت مى گويد به عنوان قرينه اى بر اينكه جمله قبل مربوط به برزخ است استدلال مى فرمايد. درباره برزخ و دلائل آن در جلد ۱۴ صفحه ۳۱۴ به بعد (ذيل آيه ۱۰۰ سوره مؤ منون ) به طور مشروح بحث كرده ايم .
آيه ۴۷ - ۵۰
آيه و ترجمه
وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فى النَّارِ فَيَقُولُ الضعَفَؤُا لِلَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِّنَ النَّارِ(۴۷) قَالَ الَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كلُّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَينَ الْعِبَادِ(۴۸) وَ قَالَ الَّذِينَ فى النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يخَفِّف عَنَّا يَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ(۴۹) قَالُوا أَ وَ لَمْ تَك تَأْتِيكُمْ رُسلُكم بِالْبَيِّنَتِ قَالُوا بَلى قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَؤُا الْكفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ(۵۰) ترجمه : ۴۷ - به خاطر بياور هنگامى را كه در آتش دوزخ با هم محاجه مى كنند، ضعفا به مستكبران مى گويند: ما پيرو شما بوديم آيا (امروز) سهمى از آتش را بجاى ما پذيرا مى شويد؟!
۴۸ - مستكبران مى گويند: ما همگى در آن هستيم ، خداوند در ميان بندگانش (به عدالت ) حكم كرده است . ۴۹ - و آنها كه در آتشند به خازنان جهنم مى گويند: از پروردگارتان بخواهيد يك روز عذاب را از ما بردارد. ۵۰ - آنها مى گويند: آيا پيامبران شما با دلائل روشن به سراغتان نيامدند؟ مى گويند: آرى آنها مى گويند: پس هر چه مى خواهيد دعا كنيد، ولى دعاى كافران (به جائى نمى رسد و) جز در ضلالت نيست . تفسير: محاجه ضعفا و مستكبران در دوزخ ! از آنجا كه مؤ من آل فرعون در پايان سخنانش جمعيت فرعونيان را به مساءله قيامت و عذاب دوزخ توجه داد، آيات مورد بحث رشته سخن را در همين زمينه به دست گرفته و دنبال مى كند، و صحنه هايى از گفتگوى پرخاشگرانه دوزخيان را در دل آتش منعكس مى سازد. نخست مى فرمايد: « بخاطر بياور هنگامى را كه آنها در آتش دوزخ محاجه و گفتگو مى كنند، (( ضعفا» به « مستكبران » مى گويند: ما پيروان شما بوديم ، آيا اكنون سهمى از عذاب و نصيبى از آتش دوزخ را بجاى ما پذيرا مى شويد؟)) (و اذ يتحاجون فى النار فيقول الضعفاء للذين استكبروا انا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا نصيبا من النار). منظور از « ضعفا» كسانى هستند كه علم كافى و استقلال فكرى نداشتند، چشم و گوش بسته به دنبال سردمداران كفر حركت مى كردند كه قرآن از آنها.
به عنوان مستكبران ياد كرده است : بدون شك اين پيروان در آنجا مى دانند كه رهبران آنها نيز خود گرفتار عذابند، و كمترين توانائى براى دفاع از آنها ندارند اما چرا اين پيروان به آنها پناه ميبرند و تقاضا مى كنند سهمى از عذابشان را بپذيرند؟! بعضى گفته اند اين به خاطر آن است كه در اين جهان عادت كرده بودند در حوادث سخت به آنها پناه برند، در آنجا نيز ناخودآگاه به سوى اين امر كشيده مى شوند. ولى بهتر اين است كه گفته شود اين يك نوع سخريه و ملامت و سرزنش نسبت به آنها است ، تا معلوم شود تمام ادعاهاى آنها پوشالى و خالى از حقيقت بوده است قابل توجه اين كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل شده در يكى از روزهاى غدير خطبه اى خواند و ضمن دعوت مردم به توحيد الهى آنها را به طاعت كسانى كه خداوند امر به اطاعت آنها كرده است توجه داد و آيه فوق را يادآور شد، سپس افزود: افتدرون الاستكبار ما هو؟ هو ترك الطاعة لمن امروا بطاعته ، و الترفع على من ندبوا الى متابعته ، و القرآن ينطق من هذا كثيرا، ان تدبره متدبر زجره ، و وعظه !: « آيا ميدانيد استكبار چيست ؟ ترك اطاعت كسانى كه ماءمور به اطاعت آنها هستيد و خود برتربينى نسبت به آنها، قرآن از اين مقوله سخن بسيار مى گويد، به گونه اى كه اگر انسان در آن بينديشد او را اندرز مى دهد و از خلاف باز مى دارد» (در حقيقت امام (عليه السلام ) با اين تعبيرات زنده و روشن مى خواهد راه عذر را بر كسانى كه وصاياى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در روز غدير فراموش كردند و دنبال دگران رفتند.
هشدار دهد). به هر حال مستكبران در پاسخ اين سخن سكوت نمى كنند اما جوابى مى گويند كه از نهايت ضعف و زبونى آنها حكايت دارد، چنانكه قرآن در آيه بعد به آن اشاره كرده مى فرمايد: « مستكبران مى گويند: ما و شما همگى در اين آتش دوزخيم ، و سرنوشت مشتركى داريم ، خداوند در ميان بندگانش به عدالت حكم كرده است » ! (قال الذين استكبروا انا كل فيها ان الله قد حكم بين العباد). اگر مى توانستيم مشكلى را از شما حل كنيم از خودمان حل مى كرديم ، هيچ كارى از ما در اينجا ساخته نيست ، نه دفع عذاب از شما و نه از خودمان ، و نه حتى پذيرش بخشى از مجازات شما. قابل توجه اينكه در آيه ۲۱ سوره ابراهيم همين پيشنهاد ضعفا در برابر مستكبران مطرح شده و در آنجا مى خوانيم : مستكبران در جواب مى گويند: لو هدانا الله لهديناكم سواء علينا اجزعنا ام صبرنا ما لنا من محيص : (( اگر خدا ما را (به سوى راه رهائى از عذاب ) هدايت كرده بود ما نيز شما را هدايت مى كرديم (كار از اينها گذشته است ) چه بى تابى كنيم و چه شكيبائى تفاوتى ندارد)) ! پيدا است كه اين دو جواب منافاتى با هم ندارد و مكمل يكديگر است اينجا كه دست آنها از هر وسيله اى كوتاه مى شود رو به سوى خازنان دوزخ و ماءموران عذاب مى كنند « و اين دوزخيان به خازنان جهنم مى گويند شما از پروردگارتان بخواهيد يك روز عذاب را از ما بر دارد» (و قال الذين فى النار لخزنة جهنم ادعوا ربكم يخفف عنا يوما من العذاب ).
آنها مى دانند كه مجازات الهى بر طرف شدنى نيست ، تنها تقاضايشان اين است كه يك روز عذاب الهى از آنان برداشته شود يك روز تخفيف بگيرند نفسى تازه كنند، و اندكى بياسايند، و به همين قانع هستند! ولى مراقبان دوزخ « مى گويند: آيا پيامبران شما با دلائل روشن به سراغتان نيامدند» ؟ و آيا بقدر كافى براى شما اتمام حجت نشد؟ (قالوا او لم تك تاتيكم رسلكم بالبينات ). در پاسخ « مى گويند: آرى » (قالوا بلى ). ولى خازنان دوزخ به آنان « مى گويند: حال كه چنين است هر چه مى خواهيد دعا كنيد، اما بدانيد دعاى كافران بجائى نمى رسد و ضايع و نابود مى شود» (قالوا فادعوا و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال ). شما خود معترفيد كه پيامبران الهى با دلائل روشن آمدند، اما به آنها اعتنا نكرديد و كافر شديد، بنابراين هر چه دعا كنيد سودى ندارد، چرا كه خدا دعاى كافران را نمى پذيرد. جمعى از مفسران در تفسير جمله اخير گفته اند منظور اين است كه شما خودتان دعا كنيد زيرا ما بدون اذن پروردگار نمى توانيم دعا كنيم ، اشاره به اين كه وقتى ما چنين اجازه اى نداشته باشيم بايد بدانيد درهاى نجات به روى شما بسته است ، درست است كه كافر در قيامت مؤ من مى شود، اما اين ايمان چيزى از آثار كفر او نمى كاهد، لذا همچنان نام كافر بر او مى ماند. ولى تفسير اول مناسبت به نظر مى رسد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |