تفسیر:نمونه جلد۱ بخش۸۵

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه ، جلد ۱، صفحه : ۵۴۶

آيه ۱۵۹ - ۱۶۰

آيه و ترجمه

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فى الْكِتَبِ أُولَئك يَلْعَنهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُمُ اللَّعِنُونَ(۱۵۹) إِلا الَّذِينَ تَابُوا وَ أَصلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولَئك أَتُوب عَلَيهِمْ وَ أَنَا التَّوَّاب الرَّحِيمُ(۱۶۰) ترجمه : ۱۵۹ كسانى كه دلائل روشن و وسيله هدايتى را كه نازل كرده ايم بعد از آنكه در كتاب براى مردم بيان ساختيم كتمان مى كنند خدا آنها را لعنت مى كند و همه لعن كنندگان نيز آنها را لعن مينمايند ۱۶۰ مگر آنها كه توبه و بازگشت كردند و (اعمال بد خود را با اعمال نيك ) اصلاح نمودند و آنچه را كتمان كرده بودند آشكار ساختند كه من توبه آنها را مى پذيرم كه من تواب و رحيمم . شان نزول جلال الدين سيوطى در اسباب النزول از ابن عباس چنين نقل مى كند: كه چند نفر از مسلمانان همچون معاذ بن جبل و سعد بن معاذ و خارجة بن زيد سؤ الاتى از دانشمندان يهود پيرامون مطالبى از تورات (كه ارتباط با ظهور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) داشت ) كردند، آنها واقع مطلب را كتمان كرده و از توضيح خوددارى

تفسير نمونه ، جلد ۱، صفحه : ۵۴۷

كردند، آيه فوق درباره آنها نازل شد، (و مسئوليت كتمان حق را به آنها گوشزد كرد). تفسير:

كتمان حق ممنوع !

گرچه روى سخن در اين آيه طبق شاءن نزول ، به علماى يهود است ، ولى اين معنى هرگز مفهوم آيه را كه يك حكم كلى و عمومى درباره كتمان كنندگان حق بيان مى كند محدود نخواهد كرد. آيه شريفه ، اين افراد را با شديدترين لحنى مورد سرزنش قرار داده مى گويد: كسانى كه دلائل روشن و وسائل هدايت را كه نازل كرده ايم بعد از بيان آن براى مردم در كتاب آسمانى ، كتمان مى كنند خدا آنها را لعنت مى كند (نه فقط خدا بلكه همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مى كنند (ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون ). از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه هم خدا، و هم تمامى بندگان خدا و فرشتگان او از اين كار بيزارند، و به تعبير ديگر كتمان حق عملى است كه خشم همه طرفداران حق را بر مى انگيزد، چه خيانتى از اين بالاتر كه دانشمندان ، آيات خدا را كه امانتهاى او است به خاطر منافع شخصى خويش كتمان كنند و مردم را به گمراهى بكشانند جمله من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اشاره به اين است كه اين گونه افراد در واقع زحمات پيامبران و فداكارى مردان خدا را در نشر آيات پروردگار با اين عمل خود بر باد مى دهند، و اين گناهى است بزرگ و غير قابل اغماض .

تفسير نمونه ، جلد ۱، صفحه : ۵۴۸

ضمنا بايد توجه داشت كلمه يلعن كه به خاطر تاءكيد دو مرتبه در آيه ذكر شده فعل مضارع است و چنانكه مى دانيم فعل مضارع معنى استمرار را دارد، بنا بر اين معنى آيه چنين مى شود: لعن و نفرين خدا و تمام لعن كنندگان براى هميشه و به طور دائم متوجه كسانى است كه حقايق را كتمان مى كنند، و اين شديدترين مجازاتى است كه ممكن است براى انسانى تعيين گردد. بينات و هدى ، معنى وسيعى دارد كه همه وسائل هدايت و دلائل روشن كه مايه آگاهى و بيدارى و نجات مردم است در بر مى گيرد. و از آنجا كه قرآن به عنوان يك كتاب هدايت هيچگاه روزنه اميد و راه بازگشت را به روى مردم نمى بندد و آنها را هر قدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا ماءيوس نمى كند، در آيه بعد راه نجات و جبران در برابر اين گناه بزرگ را چنين بيان مى كند: مگر آنها كه توبه كنند و به سوى خدا باز گردند و در مقام جبران و اصلاح اعمال خود بر آيند، و حقايقى را كه پنهان كرده بودند براى مردم آشكار سازند من اينگونه افراد را مى بخشم و رحمت خود را كه از آنها قطع كرده بودم تجديد مى كنم ، چرا كه من بازگشت كننده و مهربانم (الا الذين تابوا و اصلحوا و بينوا فاولئك اتوب عليهم و انا التواب الرحيم ). جمله انا التواب الرحيم مخصوصا با توجه به اين كه بعد از جمله فاولئك اتوب عليهم قرار گرفته دلالت بر نهايت محبت و كمال مهربانى پروردگار نسبت به توبه كاران مى كند، مى گويداگر آنها باز گردند من هم باز مى گردم ، آنها بازگشت به اطاعت و بندگى كنند و حق را افشا نمايند، من نيز بازگشت به رحمت مى كنم و مواهبى را كه قطع كرده بودم مجددا به آنها مى بخشم . جالب اينكه نمى گويد شما توبه كنيد تا توبه شما را پذيرا شوم مى گويد

تفسير نمونه ، جلد ۱، صفحه : ۵۴۹

شما باز گرديد من نيز باز مى گردم و فرق ميان اين دو تعبير روشن است بعلاوه هر يك از كلمات جمله و انا التواب الرحيم آنچنان مهرافشانى مى كند كه حسابى براى آن نيست . توضيح اينكه تعبير انا كه ضمير متكلم وحده است در مواردى به كار مى رود كه گوينده در مقام بيان رابطه مستقيم خود با شنونده مى باشد، مخصوصا اگر شخص بزرگى بگويد: من خودم اين كار را براى شما مى كنم بسيار فرق دارد تا بگويد ما چنين خواهيم كرد، لطف و محبتى كه در تعبير اول نهفته است بر هيچكس پوشيده نيست . كلمه تواب نيز صيغه مبالغه است و به معنى كسى است كه بسيار بازگشت كننده مى باشد، اين تعبير آنچنان روح اميد در انسان مى دمد كه پرده هاى ياس و نوميدى را از آسمان جان او به كلى كنار مى زند، به خصوص اينكه با كلمه رحيم كه اشاره به رحمت ويژه پروردگار است همراه شده .

نكته ها

نكته : ۱- مفاسد كتمان حق

موضوعى كه از دير زمان باعث حق كشى هاى فراوان در جوامع انسانى گرديده ، و اثرات مرگبار آن تا امروز هم ادامه دارد مساءله كتمان حق است ، آيات فوق گرچه در حادثه خاصى نازل شد ولى همانگونه كه گفتيم بدون شك حملات آن متوجه همه كسانى است كه سهمى در اين كار دارند. تهديد و مذمتى كه در آيه مورد بحث نسبت به كتمان كنندگان حق آمده در قرآن منحصر به فرد است ، چرا چنين نباشد؟ مگر نه اين است كه اين عمل زشت مى تواند امتها و نسلهائى را در گمراهى نگهدارد ؟ همانگونه كه اظهار حق مى تواند مايه نجات امتها بشود.

تفسير نمونه ، جلد ۱، صفحه : ۵۵۰

انسان فطرتا خواهان حق است و آنها كه حق را كتمان مى كنند در واقع جامعه انسانى را از سير تكامل فطرى باز مى دارند. اگر به هنگام ظهور اسلام و بعد از آن ، دانشمندان يهود و نصارى در مورد بشارتهاى عهدين افشاگرى كامل كرده بودند و آنچه را در اين زمينه خود مى دانستند در اختيار ساير مردم مى گذاردند ممكن بود در مدت كوتاهى هر سه ملت زير يك پرچم گرد آيند، و از بركات اين وحدت برخوردار شوند. كتمان حق مسلما منحصر به كتمان آيات خدا و نشانه هاى نبوت نيست بلكه اخفاى هر چيزى كه مردم را مى تواند به واقعيتى برساند در مفهوم وسيع اين كلمه درج است . حتى گاه سكوت در جائى كه بايد سخن گفت و افشاگرى كرد، مصداق كتمان حق مى شود، و اين در موردى است كه مردم نياز شديدى به درك واقعيتى دارند و دانشمندان آگاه مى توانند با بيان حقيقت اين نياز مبرم را برطرف سازند. به تعبير ديگر افشا كردن حقايق در مسائل مورد ابتلاى مردم ، مشروط به سؤ ال نيست ، و اينكه نويسنده تفسير المنار در ذيل آيه مورد بحث از بعضى نقل كرده : كتمان مخصوص ‍ جائى است كه سؤ ال از چيزى شود درست به نظر نمى رسدبه خصوص اينكه قرآن تنها از مساءله كتمان سخن نمى گويد، بلكه بيان و تبيين حقايق را نيز لازم مى شمرد، و همين اشتباه شايد سبب شده كه جمعى از دانشمندان از بازگو كردن حقايق لب فرو بندند به عذر اينكه كسى از آنها سؤ الى نكرده است ، در حالى كه قرآن مجيد مى گويد: و اذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه : خداوند از كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده پيمان گرفته است كه آن را حتما براى مردم بيان كنيد و كتمان ننمائيد (آل عمران ۱۸۷). اين نكته نيز قابل توجه است كه گاه سرگرم ساختن خلق خدا به مسائل

تفسير نمونه ، جلد ۱، صفحه : ۵۵۱

جزئى و فرعى كه سبب شود مسائل اصلى و حياتى را فراموش كنند نيز نوعى كتمان حق است ، و اگر فرضا تعبير كتمان حق شامل آن نشود بدون شك ملاك و فلسفه تحريم كتمان حق در آن وجود دارد.

نكته : ۲- كتمان حق در احاديث اسلامى

در احاديث اسلامى نيز شديدترين حملات متوجه دانشمندان كتمان كننده حقايق شده ، از جمله پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: من سئل عن علم يعلمه فكتم لجم يوم القيامة بلجام من نار: «هر گاه از دانشمندى چيزى را كه مى داند سؤ ال كنند و او كتمان نمايد روز قيامت افسارى از آتش بر دهان او مى زنند»!. مجددا تكرار مى كنيم كه گاه همان حالت نياز و ابتلاى مردم به يك مساءله جانشين سؤ ال آنها مى شود و افشاگرى واجب است . در حديث ديگرى مى خوانيم كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پرسيدند: من شر خلق الله بعد ابليس و فرعون ...: «بدترين خلق خدا بعد از ابليس و فرعون ... كيست ؟» امام در پاسخ فرمود: العلماء اذا فسدوا، هم المظهرون للاباطيل ، الكاتمون للحقايق ، و فيهم قال الله عز و جل اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون ...: «آنها دانشمندان فاسدند كه باطل را اظهار و حق را كتمان مى كنند و همانها هستند كه خداوند بزرگ درباره آنها فرموده : لعن خدا و لعن همه لعنت كنندگان بر آنها خواهد بود»!.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۵۲

نكته : ۳ - لعن چيست ؟

«لعن » در اصل به معنى طرد و دور ساختنى است كه آميخته با خشم و غضب باشد، بنابراين لعن از ناحيه خداوند يعنى دور ساختن كسى را از رحمت خويش و از تمام مواهب و بركاتى كه از ناحيه او به بندگان مى رسد، و اينكه بعضى از بزرگان اهل لغت گفته اند لعن در آخرت به معنى عذاب و عقوبت و در دنيا به معنى سلب توفيق است در واقع از قبيل بيان مصداق مى باشد، نه اينكه مفهوم لعن منحصر به اين دو موضوع گردد. واژه «اللاعنون » (لعن كنندگان ) معنى وسيعى دارد كه نه تنها فرشتگان و مؤ منان را شامل مى شود، بلكه علاوه بر آن ، هر موجودى كه با زبان حال يا قال ، سخنى مى گويد، او هم در اين مفهوم وسيع داخل است ، بخصوص اينكه در پاره اى از روايات مى خوانيم كه (مثلا) دعاى خير و استغفار همه موجودات زمين و آسمان حتى ماهيان دريا شامل حال طالبان علم و دانش است (و انه يستغفر لطالب العلم من فى السماء و من فى الارض حتى الحوت فى البحر). جائى كه آنها براى دانش طلبان استغفار كنند براى كتمان كنندگان دانش لعن خواهند كرد! ۴ واژه «تواب » كه صيغه مبالغه است ، اشاره به اين حقيقت نيز دارد كه اگر وسوسه هاى شيطانى انسان را فريب داد و توبه خود را شكست باز هم درهاى توبه به روى او بسته نخواهد شد، مجددا بايد توبه كند و به سوى خدا باز گردد و حق را افشا نمايد، چرا كه خدا بسيار بازگشت كننده است ، و هرگز نبايد از عفو و رحمت او ماءيوس گشت .

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۵۳

آيه ۱۶۱ - ۱۶۳

آيه و ترجمه

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولَئك عَلَيهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ(۱۶۱) خَلِدِينَ فِيهَا لا يخَفَّف عَنهُمُ الْعَذَاب وَ لا هُمْ يُنظرُونَ(۱۶۲) وَ إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ(۱۶۳) ترجمه : ۱۶۱ كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود. ۱۶۲ هميشه در آن ( لعن و دورى از رحمت پروردگار) باقى مى مانند، نه در عذاب آنان تخفيف داده مى شود و نه مهلتى خواهند داشت . ۱۶۳ خداى شما خداوند يگانه اى است كه غير از او معبودى نيست (زيرا) او است بخشنده و مهربان (و داراى رحمت عام و خاص ). تفسير:

آنها كه كافر مى ميرند

در آيات گذشته ، نتيجه كتمان حق را ديديم ،آيات مورد بحث در تكميل آن اشاره به افراد كافرى مى كند كه به لجاجت و كتمان و كفر و تكذيب حق تا هنگام مرگ ادامه مى دهند، نخست مى گويد: «كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود» (ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين ). اين گروه نيز همانند كتمان كنندگان حق گرفتار لعن خدا و فرشتگان

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۵۴

و مردم مى شوند با اين تفاوت كه چون تا آخر عمر بر كفر، اصرار ورزيده اند طبعا راه بازگشتى بر ايشان باقى نمى ماند. سپس اضافه مى كند: «آنها جاودانه در اين لعنت الهى و لعنت فرشتگان و مردم خواهند بود بى آنكه عذاب خدا از آنها تخفيف يابد و يا مهلت و تاءخيرى به آنها داده شود» (خالدين فيها لا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون ). و از آنجا كه اصل توحيد به همه اين بدبختيها پايان مى دهد در آخرين آيه مورد بحث مى گويد: «معبود شما خداوند يگانه است » (و الهكم اله واحد). باز براى تاءكيد بيشتر اضافه مى كند: «هيچ معبودى جز او نيست ، و هيچكس غير او شايسته پرستش نمى باشد» «لا اله الا هو». و در آخرين جمله به عنوان بيان و دليل و علت مى فرمايد: «او خداوند بخشنده مهربان است »(الرحمن الرحيم ). آرى كسى كه از يكسو رحمت عامش همگان را فرا گرفته و از ديگر سو براى مؤ منان رحمت ويژه اى قرار داده ، آرى او شايسته عبوديت نه آنها كه سر تا پا نيازند و محتاج .

نكته ها

نكته : ۱

آيات متعددى از قرآن اين نكته را روشن مى سازد كه هر كس در حال كفر و دشمنى با حق از دنيا برود، هيچگونه راه نجاتى براى او نيست ، و بايد هم چنين باشد، زيرا با توجه به اينكه سعادت و بدبختى جهان ديگر نتيجه مستقيم اندوخته هائى است كه از اين جهان با خود مى بريم ، اين حقيقت آشكار مى شود،

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۵۵

زيرا كسى كه بال و پر خود را با آتش كفر و دشمنى با حق سوخته مسلما در آن جهان قدرت پرواز ندارد، و سقوطش در «دركات دوزخ » حتمى است ، و چون عالم ديگر جاى تحصيل وسيله نيست براى هميشه در چنين وضعى خواهد ماند. اين موضوع درست به آن مى ماند كه انسان بر اثر شهوترانيها و هوسبازيها از روى علم و عمد چشمهاى خود را از دست بدهد و تا پايان عمر مجبور شود، نابينا بماند. بديهى است اين سرنوشت مخصوص كافرانى است كه از روى علم و عمد راه كفر و دشمنى با حق را بپيمايند (توضيح بيشتر را درباره مساءله خلود در جلد ۹ صفحه ۲۳۹ ذيل آيه ۱۰۷ و ۱۰۸ سوره هود مطالعه فرمائيد).

نكته : ۲

اين آيه يكتائى خداوند را به طورى كه هر گونه انحراف و شرك را نفى مى كند بيان كرده است ، گاه و بى گاه به موجوداتى كه داراى صفات منحصر به فرد و به اصطلاح يكتا هستند برخورد مى كنيم ، اما ناگفته پيدا است كه همه آنها در يك يا چند صفت مخصوص به خود ممكن است منحصر به فرد و يكتا باشند، اما خداوند در ذات يكتا است ، در صفات يكتاست ، در افعال يكتاست ، يكتائى خدا عقلا قابل تعدد نيست ، او يكتائى است ازلى و ابدى يكتائى است كه حوادث در يگانگى او اثر نمى كند يكتائى او هم در ذهن است و هم در بيرون ذهن ، كوتاه سخن اينكه او در يكتائى خود هم يكتاست !

نكته : ۳ مگر لعن خدا كافى نيست ؟

در آيه فوق علاوه بر لعن خداوند، لعن همه لعن كنندگان نيز نثار افرادى شده بود كه حق را كتمان مى كنند، در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر لعن خدا به تنهائى كافى نيست ؟ پاسخ اين سؤ ال روشن است ، زيرا اين در واقع يكنوع تاءكيد و ابراز تنفر

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۵۶

و بيزارى همه جهانيان از افرادى است كه مرتكب چنين گناه بزرگى مى شوند. و اگر گفته شود چرا ناس (مردم ) به طور عموم گفته شده ، در حالى كه لااقل افرادى كه شريك اين جرمند به اين مجرمين لعن نمى كنند؟ مى گوئيم حتى آنها نيز از نفس اين عمل متنفرند، بهمين دليل اگر كسى حق را در مورد خودشان كتمان كند مسلما ناراحت مى شوند و بر او لعن و نفرين مى فرستند! منتها آنجا كه پاى منافع خودشان در ميان است ، استثنائا چشم مى پوشند.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۵۷

آيه ۱۶۴

آيه و ترجمه

إِنَّ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْكِ الَّتى تجْرِى فى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاس وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا وَ بَث فِيهَا مِن كلِّ دَابَّةٍ وَ تَصرِيفِ الرِّيَح وَ السحَابِ الْمُسخَّرِ بَيْنَ السمَاءِ وَ الاَرْضِ لاَيَتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(۱۶۴) ترجمه : ۱۶۴ در آفرينش آسمانها و زمين ، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهائى كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده ، و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين ) در تغيير مسير بادها و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند، نشانه هائى است (از ذات پاك خدا و يگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مى انديشند. تفسير:

جلوه هاى ذات پاك او در پهنه هستى

از آنجا كه آخرين آيه بحث گذشته سخن از توحيد پروردگار به ميان آمد آيه مورد بحث در واقع دليلى است بر همين مساءله اثبات وجود خدا و توحيد و يگانگى ذات پاك او. مقدمتا بايد به اين نكته توجه داشت كه همه جا نظم و انسجام دليل بر وجود علم و دانش است ، و همه جا هماهنگى دليل بر وحدت و يگانگى است . روى اين اصل كه شرح آن را در كتابهاى خداشناسى گفته ايم ، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از يكسو، و هماهنگى و وحدت عمل اين

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۵۸

دستگاه هاى منظم از سوى ديگر، متوجه مبدء علم و قدرت يگانه و يكتائى مى شويم كه اين همه آوازه ها از او است . فى المثل هنگامى كه هر يك از پرده هاى هفتگانه چشم را با ساختمان ويژه و ظريفش بررسى مى كنيم مى دانيم كه طبيعت بى شعور و كور و كر محال است بتواند مبدء چنين اثر بديعى باشد، سپس هنگامى كه همكارى و هماهنگى اين پرده هاى هفتگانه را با يكديگر، و هماهنگى مجموع چشم را با كل بدن انسان و هماهنگى يك انسان را با ساير انسانها، و هماهنگى كل جامعه انسانيت را با مجموعه نظام هستى در نظر مى گيريم مى دانيم كه همه اينها از يكجا سرچشمه گرفته است ، و همه آثار قدرت يك ذات پاك است آيا يك شعر زيبا و نغز و پر محتوى ما را به ذوق و قريحه سرشار شاعر هدايت نمى كند؟ و آيا هماهنگى كامل قطعه هاى شعر موجود در يك ديوان با يكديگر دليل بر اين نيست كه همه از قريحه يك شاعر توانا تراوش كرده ؟! با در نظر گرفتن اين مقدمه فشرده و كوتاه به تفسير آيه باز مى گرديم : در اين آيه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى كه هر كدام آيت و نشانه اى از آن مبدء بزرگ است اشاره شده : ۱ «در آفرينش آسمان و زمين ...» (ان فى خلق السماوات و الارض ...). آرى آفرينش اين آسمان پرشكوه ، و اينهمه كرات عالم بالا يعنى مليونها مليون آفتاب درخشان ، و هزاران هزار ستارگان ثابت و سيار كه در يك شب تاريك و پرستاره با چشمك زدنهاى پر معنى خود با ما سخن مى گويند، و يا در پشت تلسكوپهاى عظيم خود را به ما نشان مى دهند، با آن نظام دقيق و عجيب خود، كه سراسر آنها را همچون حلقه هاى يك رشته زنجير به هم پيوسته است ، و همچنين

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۵۹

آفرينش زمين با انواع مظاهر حيات و زندگى كه در چهره هاى بسيار متنوع و در لباس صدها هزار نوع گياه و حيوان ، جلوه گر شده ، همه نشانه هاى ذات پاك او و آئينه هاى درخشان قدرت و علم و يگانگى او هستند. عجب اينكه هر چه علم و دانش بشر پيشتر مى رود، عظمت اين عالم و وسعتش در نظر او بيشتر مى شود، و معلوم نيست اين گسترش علمى تا كى ادامه خواهد يافت ؟!. امروز دانشمندان به ما مى گويند هزاران هزار كهكشان در عالم بالا وجود دارد كه منظومه شمسى ما جزئى از يكى از اين كهكشانها است ، تنها در كهكشان ما صدها ميليون خورشيد و ستاره درخشان وجود دارد كه روى محاسبات دانشمندان در ميان آنها مليونها سياره مسكونى است با ميلياردها موجود زنده !، وه چه عظمت چه قدرتى ؟! ۲ «و نيز در آمد و شد شب و روز ...» (و اختلاف الليل و النهار ...). آرى اين دگرگونى ليل و نهار، و اين آمد و رفت روشنائى و تاريكى با آن نظم خاص و تدريجيش كه دائما از يكى كاسته و بر ديگرى افزوده مى شود، و به كمك آن فصول چهارگانه به وجود مى آيد، و درختان و گياهان و موجودات زنده مراحل تكاملى خود را در پرتو اين تغييرات تدريجى ، گام به گام طى مى كنند، اينها نشانه ديگرى از ذات و صفات متعالى او هستند. اگر اين تغيير تدريجى نبود، و يا اين تغييرات تواءم با هرج و مرج صورت مى گرفت و يا اصلا هميشه روز، و يا هميشه شب بود، حيات و زندگى از صفحه كره زمين به كلى برچيده مى شد و اگر فرضا وجود داشت دائما دچار آشفتگى و نابسامانى بود.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۶۰

۳ ((و كشتيهائى كه در درياها به سود مردم به حركت در مى آيند ... (و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس ...). آرى انسان به وسيله كشتيهاى بزرگ و كوچك ، صحنه اقيانوسها را مى نوردد، و به اين وسيله به نقاط مختلف زمين ، براى انجام مقاصد خود سفر مى كند، اين حركت مخصوصا با كشتيهاى بادبانى ، معلول چند نظام است : نخست بادهاى منظمى كه در سطح اقيانوسها مى وزد (اعم از وزشهاى سراسرى كه به طور مداوم از قطب شمال و جنوب زمين به سوى خط استواء و از خط استواء به سوى قطب شمال و جنوب در حركتند و بنام آليزه و كنتر آليزه معروفند، يا وزشهاى منطقه اى كه تحت برنامه هاى معينى حركت مى كنند و به كشتيها امكان مى دهند، از اين نيروى فراوان و رايگان طبيعى بهره گيرند و به سوى مقصد پيش روند (همچنين خاصيت طبيعى چوب يا فشار مخصوصى كه از ناحيه آب به اجسام وارد مى شود و آنها را بر سطح آب ، شناور مى سازد، و همچنين خاصيت تغييرناپذير دو قطب مغناطيسى زمين ، كه عقربه هاى قطب نماها را تنظيم مى كند، و يا نظام ستارگان آسمان كه راه مقصد را به انسان نشان مى دهند، آرى تا همه اين نظامها دست بدست هم ندهند، استفاده از كشتيها با آن فوائد سرشارشان امكانپذير نيست و در نتيجه اينها نيز آيتى است براى ذات پاك او. عجب اينكه امروز نه تنها با پيدايش كشتيهاى موتورى از عظمت اين معنى كاسته نشده بلكه به مراتب بر عظمت آن افزوده است چرا كه هنوز مهمترين وسيله نقليه بشر كشتيهاى غول پيكرى هستند كه گاهى به اندازه يك شهر وسعت

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۶۱

دارند، و در آن ، ميدانها و مراكز تفريح و زمين بازى و حتى بازار وجود دارد و يا بر عرشه آن فرودگاه عظيمى است براى نشستن و برخاستن هواپيماهاى زياد. ۴ «و آبى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و به وسيله آن ، زمينهاى مرده را زنده كرده و انواع جنبندگان را در آن گسترده است ...» (و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة ...). آرى دانه هاى حياتبخش باران و قطرات پرطراوت و با بركت اين آب تصفيه شده طبيعى به هر جا مى ريزد، زندگى و حيات مى پاشد، و حركت و بركت و آبادى و نعمت ، همراه خود مى آورد، اين آب كه با نظام خاصى ريزش مى كند و آنهمه موجودات و جنبندگانى كه از اين مايع بى جان ، جان مى گيرند همه پيام آور قدرت و عظمت او هستند. ۵ «و حركت دادن و وزش منظم بادها...» (و تصريف الرياح ...). كه نه تنها بر درياها مى وزند و كشتيها را حركت مى دهند، بلكه سطح خشكيها كوه ها و دره ها و جلگه ها را جولانگاه خود قرار داده اند، گاهى گرده هاى نر را بر قسمتهاى ماده گياهان مى افشانند و به تلقيح و بارورى آنها كمك مى كنند ميوه ها به ما هديه مى كنند و بذرهاى گوناگون را مى گسترانند. و زمانى با حركت دادن امواج اقيانوسها، آنها را به طور مداوم به هم مى آميزند تا محيط آماده اى براى زيست موجودات زنده دريا فراهم گردد. و گاه با انتقال دادن گرماى مناطق گرمسير به مناطق سردسير، و انتقال سرماى مناطق سردسير به مناطق گرمسير، كمك به تعديل هواى كره زمين مى كنند. و زمانى با جابجا كردن هواى مسموم و فاقد اكسيژن شهرها به بيابانها و جنگلها، وسائل تصفيه و تهويه را براى بشر فراهم مى سازند. آرى وزش بادها با اينهمه فوائد و بركات ، نشانه ديگرى از حكمت و لطف

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۶۲

بى پايان او است . ۶ «و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند ...» (و السحاب المسخر بين السماء و الارض ...). اين ابرهاى متراكم كه بالاى سر ما در گردشند و ميلياردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در ميان زمين و آسمان ، معلق نگاه داشته ، و آنها را از هر نقطه به نقطه ديگر مى برند، بى آنكه كمترين خطرى ايجاد كنند، خود نشانه اى از عظمت اويند. بعلاوه اگر آبيارى و منصب آبدهى آنها نبود در سرتاسر خشكيهاى روى زمين نه قطره آبى براى نوشيدن وجود داشت و نه چشمه و جويبارى براى روئيدن گياه ، همه جا ويرانه بود و كوير بود و بر همه جا خاك مرده پاشيده مى شد، اين نيز جلوه ديگرى از علم و قدرت او است . آرى همه اينها «نشانه ها و علامات ذات پاك او هستند اما براى مردمى كه عقل و هوش دارند و مى انديشند» (لايات لقوم يعقلون ). نه براى بيخبران سبك مغز و چشمداران بى بصيرت و گوشداران كر!.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۶۳

آيه ۱۶۵-۱۶۷

آيه و ترجمه

وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَاداً يحِبُّونهُمْ كَحُب اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَشدُّ حُبًّا لِّلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَاب أَنَّ الْقُوَّةَ للَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعَذَابِ(۱۶۵) إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذَاب وَ تَقَطعَت بِهِمُ الاَسبَاب (۱۶۶) وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِك يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَلَهُمْ حَسرَتٍ عَلَيهِمْ وَ مَا هُم بِخَرِجِينَ مِنَ النَّارِ(۱۶۷) ترجمه : ۱۶۵ بعضى از مردم معبودهائى غير از خداوند، براى خود انتخاب مى كنند، و آنها را همچون خدا دوست مى دارند، اما آنها كه ايمان دارند عشقشان به خدا (از مشركان نسبت به معبودهاشان شديدتر است ، و آنها كه ستم كردند (و معبودى غير خدا برگزيدند) هنگامى كه عذاب خدا را مشاهده كنند خواهند دانست كه تمام قدرت به دست خدا است ، و او داراى مجازات شديد است (نه معبودهاى خيالى كه از آنها مى هراسند). ۱۶۶ در آن هنگام رهبران (و معبودهاى انسانى و شيطانى ) از پيروان خود بيزارى مى جويند و كيفر خدا را مشاهده مى كنند و دستشان از همه جا كوتاه مى شود.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۶۴

۱۶۷ و (در اين موقع ) پيروان مى گويند كاش بار ديگر ما به دنيا برمى گشتيم تا از اين پيشوايان گمراه بيزارى جوئيم آنچنان كه آنها (امروز از ما بيزارى جستند (آرى ) اين چنين خداوند اعمال آنها را بصورت حسرتزائى به آنها نشان مى دهد و هرگز از آتش (دوزخ ) خارج نخواهند شد. تفسير:

بيزارى پيشوايان كفر از پيروان خود!

در آيات قبل سخن از دلائل وجود خدا و اثبات يگانگى او از طريق نظام آفرينش بود، و در آيات مورد بحث روى سخن متوجه كسانى است كه از اين دلائل روشن و قاطع چشم پوشيده و در راه شرك و بت پرستى و تعدد خدايان گام نهاده اند، سخن از كسانى است كه در مقابل اين معبودان پوشالى سر تعظيم فرود آورده و به آنها عشق مى ورزند، عشقى كه تنها شايسته خداوند است كه منبع همه كمالات و بخشنده همه نعمتها است . نخست مى گويد: «بعضى از مردم معبودهائى غير خدا براى خود انتخاب مى كنند» (و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا). نه فقط بتها را معبود خود انتخاب كرده اند بلكه «آنچنان به آنها عشق مى ورزند كه گوئى به خدا عشق مى ورزند» (يحبونهم كحب الله ). «اما كسانى كه ايمان به خدا آورده اند عشق و علاقه بيشترى به او دارند» (و الذين آمنوا اشد حبا لله ). چرا كه آنها مردمى انديشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاك او را كه منبع

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۶۵

همه كمالات است رها نمى كنند، هر ميل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان بى ارزش و ناچيز است ، اصلا آنها غير او را شايسته عشق و محبت نمى بينند، جز به خاطر او، و در راه او كار نمى كنند، در درياى بيكران عشق خدا آنچنان غوطه ورند كه على وار مى گويند: فهبنى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك !: «گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم اما با فراق و دورى تو چه كنم ». اساسا عشق حقيقى هميشه متوجه نوعى از كمال است ، انسان هرگز عاشق عدم و كمبودها نمى شود، بلكه همواره دنبال هستى و كمال مى گردد و به همين دليل آنكس كه هستى و كمالش از همه برتر است از همه كس به عشق ورزيدن سزاوارتر مى باشد. كوتاه سخن اينكه همانطور كه آيه فوق مى گويد: عشق و علاقه افراد با ايمان نسبت به خدا از عشق و علاقه بت پرستان به معبودهاى پنداريشان ريشه دارتر و عميقتر و شديدتر است . چرا چنين نباشد آيا كسى كه واقعيتى را دريافته و به آن عشق مى ورزد با كسى كه گرفتار خرافه و تخيل است مى تواند يكسان باشد؟ عشق مؤ منان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مى گيرد اما عشق كافران از جهل و خرافه و خيال !. و باز به همين دليل عشق نخست به هيچ وجه متزلزل نمى گردد ولى عشق مشركان ثبات و دوامى ندارد. لذا در ادامه آيه مى فرمايد: ((اين ظالمان هنگامى كه عذاب الهى را مشاهده مى كنند و مى دانند كه تمام قدرتها به دست خدا است و او داراى مجازات شديد است در آن هنگام متوجه زشتى اعمال خود و بدى عاقبت كارشان مى شوند و اعتراف مى كنند كه انسانهاى منحرفى بوده اند (و لو يرى الذين ظلموا اذ يرون

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه :۵۶۶

العذاب ان القوة لله جميعا و ان الله شديد العذاب ). در اين هنگام پرده هاى جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار مى رود و به اشتباه خود پى مى برند، ولى از آنجا كه هيچ تكيه گاه و پناهگاهى ندارند از شدت بيچارگى بى اختيار دست به دامن معبودان و رهبران خود مى زنند اما «در اين هنگام رهبران گمراه آنها دست رد به سينه آنان مى كوبند و از پيروان خود تبرى مى جويند» (اذ تبرا الذين اتبعوا من الذين اتبعوا). «و در همين حال عذاب الهى را با چشم خود مى بينند و دستشان از همه جا كوتاه مى شود» (و راوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب ). بديهى است منظور از معبودها در اينجا بتهاى سنگى و چوبى نيستند، بلكه انسانهاى جبار و خودكامه و شياطينى هستند كه اين مشركان ، خود را دربست در اختيارشان گذاردند، و تسليم بى قيد و شرط در مقابل آنها شدند. اما اين پيروان گمراه كه بى وفائى معبودان خود را چنين آشكارا مى بينند براى تسلى دل خويشتن مى گويند: «اى كاش ما بار ديگر به دنيا باز مى گشتيم تا از آنها تبرى جوئيم ، همانگونه كه آنها امروز از ما تبرى جستند»! (و قال الذين اتبعوا لو ان لنا كرة فنتبرا منهم كما تبراوا منا). اما چه سود كه كار از كار گذشته و بازگشتى بسوى دنيا نيست نظير همين سخن در سوره زخرف آيه ۳۷ به چشم مى خورد (حتى اذا جائنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ). «او هنگامى كه در قيامت در محضر ما حضور مى يابد به رهبر گمراه كننده

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۵۶۷

خود مى گويد كاش ميان من و تو فاصله ميان مشرق و مغرب بود»! و در پايان آيه مى فرمايد آرى «اين چنين خداوند اعمالشان را به صورت مايه حسرت به آنها نشان مى دهد» (كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم ). و آنها هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد (و ما هم بخارجين من النار). آرى آنها جز اينكه حسرت بخورند چه مى توانند انجام دهند. حسرت بر اموالى كه فراهم كردند، و بهره آنرا ديگران بردند حسرت بر امكانات فوق العاده اى كه براى رستگارى و نجات در اختيار داشتند و از دست دادند، حسرت بر عبادت معبودانى بى عرضه و بى ارزش بجاى عبادت خداوند قادر متعال . اما حسرتى بيهوده ، چرا كه نه موقع عمل است و نه جاى جبران ، بلكه تنها هنگام مجازات است و ديدن نتيجه اعمال !


→ صفحه قبل صفحه بعد ←