تفسیر:نمونه جلد۱ بخش۸۳
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۱۵۱ - ۱۵۲
آيه و ترجمه
كَمَا أَرْسلْنَا فِيكمْ رَسولاً مِّنكمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ ءَايَتِنَا وَ يُزَكِّيكمْ وَ يُعَلِّمُكمُ الْكِتَب وَ الحِْكمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ(۱۵۱) فَاذْكُرُونى أَذْكُرْكُمْ وَ اشكرُوا لى وَ لا تَكْفُرُونِ(۱۵۲) ترجمه : ۱۵۱ همانگونه (كه با تغيير قبله نعمت خود را بر شما كامل كرديم ) رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند، و شما را تزكيه كند، و كتاب و حكمت بياموزد، و آنچه نمى دانستيد به شما ياد دهد. ۱۵۲ پس به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم ، و شكر مرا گوئيد و كفران (در برابر نعمتها) نكنيد. تفسير:
برنامه هاى رسول الله
خداوند در آخرين جمله از آيه گذشته يكى از دلائل تغيير قبله را تكميل نعمت خود بر مردم و هدايت آنان بيان كرد، در آيه مورد بحث با ذكر كلمه كما اشاره به اين حقيقت مى كند كه تغيير قبله تنها نعمت خدا بر شما نبود، بلكه نعمتهاى فراوان ديگرى به شما داده است «همانگونه كه رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم » (كما ارسلنا فيكم رسولا منكم ). كلمه «منكم » (از شما) ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه او از نوع بشر است و تنها بشر مى تواند مربى و رهبر و سرمشق انسانها گردد و از دردها و نيازها و مسائل او آگاه باشد كه اين خود نعمت بزرگى است
و يا منظور اين است كه او از نژاد شما و هموطن شما است ، زيرا عربهاى جاهلى بر اثر تعصب شديد نژادى ممكن نبود زير بار پيامبرى از غير نژاد خود بروند، چنانكه در آيه ۱۹۸ و ۱۹۹ سوره شعراء مى خوانيم : و لو نزلناه على بعض الاعجمين فقراه عليهم ما كانوا به مؤ منين : «اگر ما قرآن را بر مردى از غير عرب نازل مى كرديم و بر آنها مى خواند هرگز به او ايمان نمى آوردند» و اين براى آنها نعمت مهمى محسوب مى شد كه پيامبر از خودشان باشد. البته اين براى آغاز كار بود، اما سر انجام مساءله نژاد و وطن (جغرافيائى ) از برنامه ها حذف شد و دستور اصلى و جاودانه اسلام كه جهان را وطن ، و انسانيت را نژاد معرفى مى كند، اعلام گرديد بعد از ذكر اين نعمت به چهار نعمت ديگر كه از بركت اين پيامبر عايد مسلمين شد اشاره مى كند: ۱ «آيات ما را بر شما مى خواند» (يتلوا عليكم آياتنا). «يتلو» از ماده «تلاوت » به معنى پى در پى در آوردن است لذا هنگامى كه عباراتى پى در پى (و روى نظام صحيح ) خوانده شود از آن تعبير به تلاوت مى كنند، يعنى پيامبر، سخنان خدا را روى نظام صحيح و مناسبى پى در پى بر شما مى خواند تا قلوبتان را آماده پذيرش معانى آن كند، بنابراين تلاوت منظم و حساب شده پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) براى ايجاد آمادگى در برابر تعليم و تربيت است كه در جمله هاى بعد به آن اشاره مى شود . ۲ «او شما را پرورش مى دهد» (و يزكيكم ). «تزكيه » در اصل (چنانكه راغب در مفردات گويد) به معنى افزودن و نمو دادن است ، يعنى او با كمك گرفتن از آيات خدا بر كمالات معنوى و مادى ، شما مى افزايد، و روحتان را نمو مى دهد ، گلهاى فضيلت را بر شاخسار وجودتان آشكار مى سازد و انواع صفات زشت را كه در عصر جاهليت ، جامعه شما را فرا
گرفته بود ميزدايد. ۳ و كتاب و حكمت به شما مى آموزد (و يعلمكم الكتاب و الحكمة ). گرچه «تعليم » بطور طبيعى مقدم بر «تربيت » است ، اما همانگونه كه سابقا هم اشاره كرديم قرآن مجيد براى اثبات اين حقيقت كه هدف نهائى «تربيت » است غالبا آن را مقدم بر تعليم آورده است : فرق ميان «كتاب » و «حكمت »، ممكن است از اين نظر باشد كه كتاب اشاره به آيات قرآن و وحى الهى است كه به صورت اعجاز بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نازل شده ، ولى حكمت سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و تعليمات او است كه سنت نام دارد. و نيز ممكن است «كتاب » اشاره به اصل دستورات باشد و حكمت اشاره به «اسرار» فلسفه ها، علل و نتائج آن باشد. بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه حكمت اشاره به حالت و ملكه اى باشد كه از تعليمات كتاب حاصل مى شود، و با داشتن آن انسان مى تواند هر كار را بجاى خود انجام دهد نويسنده تفسير «المنار» بعد از ذكر تفسير نخست (منظور از حكمت «سنت » است ) آن را نادرست مى شمرد، و به آيه ۳۹ سوره اسراء ذلك مما اوحى اليك ربك من الحكمة (اينها از امورى است كه پروردگارت از حكمت به تو وحى فرستاده ) استدلال مى كند. ولى به عقيده ما پاسخ اين ايراد روشن است زيرا حكمت ، معنى وسيعى دارد و ممكن است به آيات قرآن و اسرارى كه از اين طريق بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نازل شده اطلاق گردد، ولى آنجا كه «حكمت » در برابر كتاب (قرآن ) قرار مى گيرد (مانند آيه مورد بحث و آيات مشابه آن ) مسلما منظور از آن غير از كتاب است و آن چيزى جز «سنت » نخواهد بود.
۴ ((و آنچه را نمى دانستيد به شما تعليم مى دهد (و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون ). گرچه اين موضوع در جمله قبل كه تعليم كتاب و حكمت است وجود داشته ولى قرآن مخصوصا آن را تفكيك مى كند، تا به آنها به فهماند اگر پيامبران نبودند بسيارى از علوم براى هميشه از شما مخفى بود، آنها تنها رهبر اخلاقى و اجتماعى نبودند، بلكه پيشواى علمى نيز بودند كه بدون رهبرى آنها علوم انسانى نضج نمى گرفت . با توجه به نعمتهاى مختلف الهى كه در اين آيه بيان شد، در آيه بعد به مردم اعلام مى كند كه جا دارد شكر اين نعمتهاى بزرگ را بجا آورند و با بهره گيرى صحيح از اين نعمتها، حق شكر او را ادا كنند، مى فرمايد: «مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكر مرا بجا آوريد و كفران نكنيد» (فاذكرونى اذكركم و اشكروا لى و لا تكفرون ). بديهى است جمله مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم اشاره به يك معنى عاطفى ميان خدا و بندگان نيست ، آن گونه كه در ميان انسانها است كه به هم مى گويند: به ياد ما باشيد تا به ياد شما باشيم بلكه اشاره به يك اصل تربيتى و تكوينى است ، يعنى بياد من باشيد، به ياد ذات پاكى كه سرچشمه تمام خوبيها و نيكيها است و به اين وسيله روح و جان خود را پاك و روشن سازيد و آماده پذيرش رحمت پروردگار، توجه شما به اين ذات پاك شما را در فعاليتها مخلص تر مصمم تر، نيرومندتر، و متحدتر مى سازد. همانگونه كه منظور از «شكرگزارى و عدم كفران » تنها يك مساءله تشريفاتى و گفتن با زبان نيست ، بلكه منظور آن است كه هر نعمتى را درست به جاى خود مصرف كنيد و در راه همان هدفى كه براى آن آفريده شده به كار گيريد تا مايه فزونى رحمت و نعمت خدا گردد.
نكته ها
نكته : ۱- گفتار مفسران در تفسير جمله
«فاذكرونى اذكركم » مفسران در شرح اين جمله ، و اينكه منظور از يادآورى بندگان چيست و يادآورى خداوند چگونه است تفسيرهاى متنوعى ذكر كرده اند كه فخر رازى در تفسير كبير خود آن را در ده موضوع خلاصه كرده : ۱ مرا به «اطاعت » ياد كنيد، تا شما را به «رحمتم » ياد كنم (شاهد اين سخن آيه ۱۳۲ سوره آل عمران است كه مى گويد: اطيعوا الله و الرسول لعلكم ترحمون ). ۲ مرا به «دعا» ياد كنيد، تا شما را به «اجابت » ياد كنم (شاهد اين سخن آيه ۶۰ سوره است كه مى گويد: ادعونى استجب لكم ) ۳ مرا به «ثنا و طاعت » ياد كنيد، تا شما را به «ثنا و نعمت » ياد كنم . ۴ مرا در «دنيا» ياد كنيد تا شما را در «جهان ديگر» ياد كنم . ۵ مرا در «خلوتگاه ها» ياد كنيد تا شما را در جمع ياد كنم . ۶ مرا به «هنگام وفور نعمت » ياد كنيد، تا شما را در «سختيها» ياد كنم . ۷ مرا به عبادت ياد كنيد تا شما را به كمك ياد كنم (شاهد اين سخن جمله اياك نعبد و اياك نستعين است ). ۸ مرا به «مجاهدت » ياد كنيد، تا شما را به «هدايت » ياد كنم (شاهد اين سخن آيه ۶۹ سوره عنكبوت است كه مى فرمايد و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا). ۹ مرا به «صدق و اخلاص » ياد كنيد شما را به «خلاص و مزيد اختصاص »
ياد مى كنم . ۱۰ مرا به «ربوبيت » ياد كنيد شما را به رحمت ياد مى كنم مجموعه سوره حمد مى تواند گواه اين معنى باشد). البته هر يك از اين امور جلوهاى از جلوه هاى معنى وسيع اين آيه است و آيه فوق همه اين معانى و حتى غير آن را نيز شامل مى شود: مرا به «شكر» ياد كنيد تا شما را به «زيادى نعمت » ياد كنم ، چنانكه در آيه ۷ سوره ابراهيم مى خوانيم لئن شكرتم لازيدنكم . بدون شك هر گونه توجه به خداوند چنانكه گفتيم يك اثر تربيتى دارد كه در پرتو ياد خدا در وجود انسان پرتوافكن مى شود، و روح و جان او بر اثر اين توجه آمادگى نزول بركات جديدى كه متناسب با نحوه ياد او است پيدا مى كند.
نكته : ۲- ذكر خدا چيست ؟
مسلم است منظور از ذكر خدا تنها يادآورى به زبان نيست ، كه زبان ترجمان قلب است ، هدف اين است با تمام قلب و جان به ذات پاك خدا توجه داشته باشيد، همان توجهى كه انسان را از گناه باز مى دارد و به اطاعت فرمان او دعوت مى كند. به همين دليل در احاديث متعددى از پيشوايان اسلام نقل شده است كه منظور از ذكر خدا يادآورى عملى است ، در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه به على (عليه السلام ) وصيت فرمود و از جمله وصايايش اين بود: ثلاث لا تطيقها هذه الامة المواساة للاخ فى ماله و انصاف الناس من نفسه ، و ذكر الله على كل حال ، و ليس هو سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر، و لكن اذا ورد على ما يحرم الله عليه خاف الله تعالى عنده و تركه : ((سه كار است كه اين امت توانائى
انجام آن را (بطور كامل ) ندارند، مواسات و برابرى با برادر دينى در مال ، و اداى حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و ديگران ، و خدا را در هر حال ياد كردن ، منظور سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست ، بلكه منظور اين است هنگامى كه كار حرامى در مقابل او قرار مى گيرد از خدا بترسد و آن را ترك گويد. ولى به هر حال چه جالب است كه خداوند با آن عظمت ، ذكر بندگان را در كنار ذكر خود قرار مى دهد، بندگان در آن عالم محدود و كوچكشان و خداوند بزرگ در آن عالم نامحدود و بى انتها با آن همه رحمتها و بركات !
آيه ۱۵۳ - ۱۵۴
آيه و ترجمه
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا استَعِينُوا بِالصبرِ وَ الصلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصبرِينَ(۱۵۳) وَ لا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فى سبِيلِ اللَّهِ أَمْوَت بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِن لا تَشعُرُونَ(۱۵۴) ترجمه : ۱۵۳ اى افراد با ايمان از صبر (و استقامت ) و نماز (در برابر حوادث سخت زندگى ) كمك بگيريد (زيرا) خداوند با صابران است ۱۵۴ و به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند مرده مگوئيد، بلكه آنها زندگانند ولى شما نمى فهميد. شان نزول بعضى از مفسران از ابن عباس در شان نزول دومين آيه مورد بحث چنين نقل كرده اند كه اين آيه درباره كشته شدگان ميدان جنگ بدر نازل گرديد، آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران ، و هشت نفر از انصار، بعد از پايان جنگ عده اى تعبير مى كردند فلانكس مرد، آيه فوق نازل شد و با صراحت آنها را از اطلاق كلمه «ميت » بر شهيدان نهى كرد. تفسير:
شهيدان زنده اند...
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تعليم وتربيت و ذكر و شكر بود وبا توجه به معنى بسيار وسيعى كه اين مفاهيم دارند، غالب دستورات دينى را در بر مى گيرند.
در نخستين آيه مورد بحث سخن از صبر و پايدارى به ميان مى آورد، كه بدون آن ، مفاهيم گذشته هرگز تحقق نخواهد يافت . نخست مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از صبر و نماز كمك بگيريد» (يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ). و با اين دو نيرو (استقامت و توجه به خدا) به جنگ مشكلات و حوادث سخت برويد كه پيروزى از آن شما است «زيرا خداوند با صابران است » (ان الله مع الصابرين ). به عكس آنچه بعضى تصور مى كنند، «صبر» هرگز به معنى تحمل بدبختيها و تن دادن ذلت و تسليم در برابر عوامل شكست نيست ، بلكه صبر و شكيبائى به معنى پايدارى و استقامت در برابر هر مشكل و هر حادثه است . لذا بسيارى از علماى اخلاق براى «صبر» سه شاخه ذكر كرده اند: صبر بر اطاعت (مقاومت در برابر مشكلاتى كه در راه طاعت وجود دارد). صبر بر معصيت (ايستادگى در برابر انگيزه هاى گناه و شهوات سركش و طغيانگر). و صبر بر مصيبت (پايدارى در برابر حوادث ناگوار و عدم خود باختگى و شكست روحى و ترك جزع و فزع ). كمتر موضوعى را در قرآن مى توان يافت كه مانند «صبر» تكرار و مورد تاءكيد قرار گرفته باشد در قرآن مجيد در حدود هفتاد مورد از صبر، سخن به ميان آمده كه بيش از ده مورد از آن به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اختصاص دارد. تاريخ مردان بزرگ گواهى مى دهد كه يكى از عوامل مهم يا مهمترين عامل پيروزى آنان استقامت و شكيبائى بوده است افرادى كه از اين صفت بى بهره اند در گرفتاريها بسيار زود از پا در مى آيند و مى توان گفت نقشى را كه اين عامل در پيشرفت افراد و جامعه ها ايفا مى كند، نه فراهم بودن امكانات دارد و نه استعداد و هوش و مانند آن .
به همين دليل در قرآن مجيد روى اين موضوع با مؤ كدترين بيان تكيه شده است ، آنجا كه مى گويد: انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب : «صابران پاداش خود را بى حساب مى گيرند» (زمر ۱۰). و در مورد ديگر بعد از ذكر «صبر در برابر حوادث » مى خوانيم : ان ذلك من عزم الامور: «اين كار از محكمترين كارها است » لقمان ۱۷). اصولا ويژگى استقامت و پايمردى ، اين است كه فضائل ديگر بدون آن ارج و بهائى نخواهد داشت كه پشتوانه همه آنها صبر است و لذا در «نهج البلاغه » در «كلمات قصار» مى خوانيم : و عليكم بالصبر، فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد، و لا خير فى جسد لا راس معه ، و لا فى ايمان لا صبر معه : «بر شما باد به صبر و استقامت كه صبر در برابر ايمان همچون سر است در مقابل تن ، تن بى سر فايدهاى ندارد، همچنين ايمان بدون صبر ناپايدار و بى نتيجه است ». در روايات اسلامى عاليترين صبر را آن دانسته اند كه به هنگام فراهم آمدن وسائل عصيان و گناه انسان مقاومت كند و از لذت گناه چشم بپوشد. در آيه مورد بحث مخصوصا به مسلمانان انقلابى نخستين كه دشمنان نيرومند و خونخوار و بى رحم از هر سو آنها را احاطه كرده بودند، دستور داده شده است كه در برابر حوادث مختلف از قدرت صبر و پايمردى كمك بگيرند، كه نتيجه آن استقلال شخصيت و اتكاء به خويشتن و خود يارى در پناه ايمان به خدا است و تاريخ اسلام اين حقيقت را به خوبى نشان مى دهد كه همين اصل اساسى پايه اصلى همه پيروزيها بود. موضوع ديگرى كه در آيه بالا به عنوان يك تكيه گاه مهم در كنار صبر،
معرفى شده «صلوة » (نماز) است ، لذا در احاديث اسلامى مى خوانيم : كان على (عليه السلام ) اذا اهاله امر فزع قام الى الصلوة ثم تلى هذه الاية و استعينوا بالصبر و الصلوة ...: ((هنگامى كه على (عليه السلام ) با مشكلى روبرو مى شد به نماز برمى خاست و پس از نماز به دنبال حل مشكل مى رفت و اين آيه را تلاوت مى فرمود: «و استعينوا بالصبر و الصلوة ...» از اين موضوع هرگز نبايد تعجب كرد، زيرا هنگامى كه انسان در برابر حوادث سخت و مشكلات طاقت فرسا قرار مى گيرد، و نيروى خود را براى مقابله با آنها ناچيز مى بيند، نياز به تكيه گاهى دارد كه از هر جهت نامحدود و بى انتها باشد، نماز او را با چنين مبدئى مربوط مى سازد، و با اتكاء بر او مى تواند با روحى مطمئن و آرام امواج سهمگين مشكلات را در هم بشكند. بنابراين آيه فوق در حقيقت به دو اصل توصيه مى كند يكى اتكاى به خداوند كه نماز مظهر آن است و ديگرى مساءله خود يارى و اتكاى به نفس كه به عنوان صبر از آن ياد شده است . و به دنبال مساءله صبر و استقامت در آيه بعد، سخن از حيات جاويدان شهيدان مى گويد كه پيوند نزديكى با استقامت و صبرشان دارد. نخست مى گويد: «هرگز به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند و شربت شهادت مى نوشند مرده مگوئيد» (و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات ). سپس براى تاءكيد بيشتر اضافه مى كند: «بلكه آنها زندگانند، اما شما درك نمى كنيد!» (بل احياء و لكن تشعرون ). اصولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را كنار مى كشند و علاوه بر اينكه خودشان كارى انجام نمى دهند سعى در دلسرد كردن ديگران دارند
همين كه حادثه ناگوارى رخ مى دهد، اظهار تاسف مى كنند و آن را دليل بر بى نتيجه بودن آن قيام مى پندارند، غافل از اينكه هيچ هدف مقدس و گرانبهائى بدون دادن قربانى يا قربانيها بدست نيامده و اين يكى از سنن اين جهان است . قرآن كريم كرارا از اين دسته سخن به ميان آورده و آنها را سخت سرزنش مى كند. گروهى از اين قماش مردم در آغاز اسلام بودند كه هر گاه كسى از مسلمانان در ميدان جهاد به افتخار شهادت نائل مى آمد مى گفتند فلانى مرد! و با اظهار تاسف از مردنش ، ديگران را مضطرب مى ساختند. خداوند در پاسخ اين گفته هاى مسموم پرده از روى يك حقيقت بزرگ بر مى دارد و با صراحت مى گويد: شما حق نداريد كسانى را كه در راه خدا جان مى دهند مرده بخوانيد آنها زنده اند زنده جاويدان ، و از روزيهاى معنوى در پيشگاه خدا بهره مى گيرند، با يكديگر سخن مى گويند، و از سرنوشت پربارشان كاملا خشنودند، اما شما كه در چهار ديوارى محدود عالم ماده محبوس و زندانى هستيد اين حقايق را نمى توانيد درك كنيد.
نكته ها
نكته : ۱- چگونگى حيات جاودانى شهيدان
در اينكه حيات و زندگى شهيدان چگونه است ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، بدون شك ظاهر آيه اين است كه آنها داراى يكنوع حيات برزخى و روحانى هستند چرا كه جسمشان از هم متلاشى شده و به گفته امام صادق (عليه السلام ) آن حيات با بدنى است مثالى (بدن مجرد از ماده معمولى و همگون اين بدن ) كه تفسير آن در سوره مؤ منون آيه ۱۰۰ و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون خواهد آمد.
بعضى از مفسران اين زندگى را به عنوان يك حيات غيبى و مخصوص به شهداء دانسته اند و گفته اند ما توضيح بيشترى درباره چگونگى اين زندگى و طرز استفاده از آن را در اختيار نداريم . بعضى ديگر حيات را در اينجا به معنى هدايت ، و مرگ را به معنى گمراهى دانسته اند، و گفته اند معنى آيه اين است كه هر كس كشته شد نگوئيد گمراه است ، بلكه او هدايت شده است بعضى ديگر حيات جاويد شهيدان را زنده ماندن نام آنها و مكتب آنها مى دانند. ولى با توجه به آنچه در تفسير اول گفتيم روشن مى شود كه هيچيك از اين احتمالات قابل قبول نيست ، نه لزومى دارد كه آيه را به معانى مجازى تفسير كنيم و نه مساءله حيات برزخى را مخصوص شهيدان بدانيم ، بلكه شهيدان داراى حيات روحانى و برزخى هستند با اين امتياز كه در قرب رحمت پروردگارند و متنعم به انواع نعمتهاى او مى باشند.
نكته : ۲- مكتبى كه به شهادت افتخار مى كند
اسلام با ترسيمى كه از مساءله شهادت در آيه فوق و آيات ديگر قرآن كرده است عامل بسيار مهم تازهاى را در مبارزه حق در برابر باطل وارد ميدان ساخته است ، عاملى كه كاربرد آن از هر سلاحى بيشتر، و تاثير آن از همه برتر است ، عاملى كه مى تواند خطرناكترين و وحشتناكترين سلاحهاى عصر و زمان ما را در هم بشكند، چنانكه در تاريخ انقلاب اسلامى كشور ما ايران با كمال وضوح اين حقيقت را با چشم ديديم كه عشق به شهادت على رغم تمام كمبودهاى ظاهرى عامل پيروزى سربازان اسلام در برابر قدرتهاى بزرگ شد. و اگر در تاريخ اسلام و حماسه هاى جاويدان جهادهاى اسلامى و شرح ايثارگريهاى كسانى را كه با تمام وجودشان در راه پيشبرد اين آئين پاك جانفشانى
كردند دقت كنيم مى بينيم يك دليل مهم همه آن پيروزيها همين بود كه اسلام در تعليمات خود اين درس بزرگ را به آنها آموخته بود كه شهادت در راه خدا و در طريق حق و عدالت به معنى فناء و نابودى و مرگ نيست ، بلكه سعادت است و زندگى جاويدان و افتخار ابدى . سربازانى كه چنين درسى را در اين مكتب بزرگ آموخته اند هرگز قابل مقايسه با سربازان عادى نيستند، سرباز عادى به حفظ جان خود مى انديشد، اما آنها براى حفظ مكتب پيكار مى كنند و پروانه وار مى سوزند و قربانى مى شوند و افتخار مى كنند.
نكته : ۳ زندگى برزخى و بقاى روح
ضمنا از اين آيه موضوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها (زندگى پس از مرگ و قبل از رستاخيز) به روشنى اثبات مى شود و پاسخ صريحى است به كسانى كه مى گويند قرآن به مساءله بقاى روح و زندگى برزخى اشارهاى نكرده است . شرح بيشتر درباره اين موضوع و همچنين مساءله حيات جاويدان شهيدان و پاداش مهم و مقام والاى كشتگان راه خدا را در جلد سوم تفسير نمونه صفحه ۱۶۸ (ذيل آيه ۱۶۹ سوره آل عمران مطالعه فرمائيد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |