تفسیر:نمونه جلد۱ بخش۷۴

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه :۳۳۵

آيه ۸۷ - ۸۸

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْكِتَب وَ قَفَّيْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسلِ وَ ءَاتَيْنَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَتِ وَ أَيَّدْنَهُ بِرُوح الْقُدُسِ أَ فَكلَّمَا جَاءَكُمْ رَسولُ بِمَا لا تهْوَى أَنفُسكُمُ استَكْبرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ(۸۷) وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلْف بَل لَّعَنهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مَّا يُؤْمِنُونَ(۸۸) ترجمه : ۸۷ ما به موسى كتاب (تورات ) داديم ، و بعد از او پيامبرانى پشت سر يكديگر فرستاديم و به عيسى بن مريم دلائل روشن بخشيديم ، و او را بوسيله روح القدس تاءييد نموديم ، آيا هر زمان پيامبرى بر خلاف هواى نفس شما آمد در برابر او تكبر كرديد ۷ (و از ايمان آوردن به او خود دارى نموديد و به اين قناعت نكرديد بلكه ) عده اى را تكذيب نموده ، جمعى را بقتل رسانديد؟! ۸۸ (و آنها از روى استهزاء) گفتند دلهاى ما در غلاف است ! (و ما از گفته تو چيزى نمى فهميم ، آرى همينطور است ) خداوند آنها را بخاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته (بهمين دليل چيزى درك نمى كنند) و كمتر ايمان مى آورند. تفسير:

دلهائى كه در غلاف است

باز روى سخن در اين آيات به بنى اسرائيل است ، هر چند مفاهيم و معيارهاى آن عموميت دارد و همگان را در بر مى گيرد:

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه :۳۳۶

نخست مى گويد ما به موسى كتاب آسمانى (تورات ) داديم (و لقد آتيناموسى الكتاب ). و بعد از او پيامبرانى پشت سر يكديگر فرستاديم (و قفينا من بعده بالرسل ). پيامبرانى همچون داود و سليمان و يوشع و زكريا و يحيى ... «و به عيسى بن مريم دلائل روشن داديم ، و او را بوسيله روح القدس تاءييد نموديم » (و آتينا عيسى بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس ). «ولى آيا اين پيامبران بزرگ با اين برنامه هاى سازنده ، هر كدام مطلبى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او استكبار نموديد و زير بار فرمانش نرفتيد»؟! (افكلما جاءكم رسول بما لا تهوى انفسكم استكبرتم ). اين حاكميت هوى و هوس بر شما آنچنان شديد بود كه گروهى از آنها را تكذيب كرديد، و گروهى را بقتل رسانديد (ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون ) اگر تكذيب شما مؤ ثر مى افتاد و منظورتان عملى مى شد شايد به همان اكتفا مى كرديد و اگر نه دست به خون پيامبران الهى آغشته مى ساختيد!. در تفسير آيات گذشته تحت عنوان «تبعيض در احكام الهى » اين حقيقت را بازگو كرديم كه معيار ايمان و تسليم در برابر حق مواردى است كه بر خلاف ميل و هواى نفس انسان است ، و گرنه هر هواپرست بى ايمانى نسبت به احكامى كه مطابق ميل و منافع او است هماهنگ و تسليم است . ضمنا از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه رهبران الهى در مسير ابلاغ رسالت خويش ، به مخالفتهاى هوا پرستان اعتنا نمى كردند، و بايد هم چنين باشد زيرا رهبرى صحيح چيزى جز اين نيست ، اگر پيامبران بخواهند خود را با هوى و هوسهاى بيقيد و شرط مردم تطبيق دهند، كار آنها دنباله روى گمراهان

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۳۷

است نه رهبرى رهروان راه حق . آيه بعد مى گويد: آنها در برابر دعوت انبياء يا دعوت تو از روى استهزاء گفتند: دلهاى ما در غلاف است و ما از اين سخنان چيزى درك نمى كنيم (و قالوا قلوبنا غلف ). آرى همينطور است ، ((خداوند آنها را به خاطر كفرشان لعنت كرده و از رحمت خويش دور ساخته است (به همين دليل چيزى درك نمى كنند) و كمتر ايمان مى آورند)) (بل لعنهم الله بكفرهم فقليلا ما يؤ منون ). ممكن است جمله فوق درباره يهوديانى باشد كه پيامبران را تكذيب كردند يا به قتل رساندند، و نيز احتمال دارد درباره يهوديان معاصر پيامبر باشد كه در برابر سخنان او يك روش ‍ سرسختانه لجوجانه و انعطاف ناپذير به خود مى گرفتند، ولى در هر حال بيانگر اين واقعيت است كه انسان بر اثر پيروى از هوسهاى سركش آنچنان از درگاه خدا رانده مى شود و بر قلب او پرده ها مى افتد كه حقيقت كمتر به آن راه مى يابد.

نكته ها

رسالت پيامبران در اعصار مختلف

چنانكه گفتيم هواپرستان بى ايمان چون دعوت انبياء را هماهنگ با منافع كثيف خود نمى ديدند در برابر آن مقاومت مى كردند، مخصوصا با گذشت زمان تعليمات آنها را به بوته فراموشى مى سپردند، روى همين جهت لازم بود، براى يادآورى مجدد انسانها، رسولان خدا يكى پس از ديگرى فرستاده شوند، تا مكتب آنها به دست فراموشى سپرده نشود.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۳۸

در سوره «مؤ منون » آيه ۴۴ مى خوانيم : ثم ارسلنا رسلنا تترا كلما جاء امة رسولها كذبوه فاتبعنا بعضهم بعضا: «سپس رسولان خود را پى در پى فرستاديم هر زمان رسولى به سراغ امتى مى آمد او را تكذيب مى كردند و ما آنها را يكى پس از ديگرى قرار مى داديم ». در نهج البلاغه ، آنجا كه هدف بعثت پيامبران را تشريح مى كند همين حقيقت بازگو شده است فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيائه ، ليستادوهم ميثاق فطرته ، و يذكروهم منسى نعمته ، و يحتجوا عليهم بالتبليغ ، و يثيروا لهم دفائن العقول : «خداوند رسولان خويش را به سوى آنها مبعوث كرد، و انبياى خويش را به سوى آنان گسيل داشت ، تا اينكه از مردم اداى پيمان فطرى آنها را طلب نمايند، و نعمتهاى فراموش شده او را يادآور شوند، با تبليغات حجت را بر مردم تمام كنند و گنجينه هاى نهفته عقلها را در پرتو تعليماتشان آشكار سازند». بنابراين آمدن پيامبران الهى در اعصار و قرون مختلف براى يادآورى نعمتهاى او، و درخواست اداى پيمان فطرت و تجديد دعوتها و تبليغات پيامبران پيشين بوده است ، تا زحمات آنان و برنامه هاى اصلاحيشان متروك نگردد و فراموش نشود. و اما اينكه چگونه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) خاتم پيامبران است ، و چرا بعد از او نياز به پيامبرى نيست به خواست خدا ذيل آيه ۴۰ سوره احزاب بحث خواهد شد.

روح القدس چيست ؟

مفسران بزرگ درباره روح القدس ، تفسيرهاى گوناگونى دارند: ۱ برخى گفته اند منظور جبرئيل است ، بنابراين معنى آيه مورد بحث چنين

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۳۹

خواهد بود خداوند عيسى را به وسيله جبرئيل كمك و تاءييد كرد. شاهد اين سخن آيه ۱۰۲ نحل است قل نزله روح القدس من ربك بالحق : «بگو روح القدس آن را به حقيقت بر تو نازل كرده است ». اما چرا جبرئيل را روح القدس مى گويند؟ به خاطر اين است كه از طرفى جنبه روحانيت در فرشتگان مساءله روشنى است و اطلاق كلمه «روح » بر آنها كاملا صحيح است ، و اضافه كردن آن به «القدس » اشاره به پاكى و قداست فوق العاده اين فرشته است . ۲ بعضى ديگر معتقدند «روح القدس » همان نيروى غيبى است كه عيسى (عليه السلام ) را تاءييد مى كرد، و با همان نيروى مرموز الهى مردگان را به فرمان خدا زنده مى نمود. البته اين نيروى غيبى به صورت ضعيفتر در همه مؤ منان با تفاوت درجات ايمان وجود دارد و همان امدادهاى الهى است كه انسان را در انجام طاعات و كارهاى مشكل مدد مى كند و از گناهان باز مى دارد، لذا در بعضى از احاديث در مورد بعضى شعراى اهل بيت (عليهمالسلام ) مى خوانيم كه پس از خواندن اشعارش براى امام به او فرمود: انما نفث روح القدس على لسانك : «روح القدس بر زبان تو دميد و آنچه گفتى به يارى او بود». ۳ بعضى از مفسران نيز روح القدس را به معنى «انجيل » تفسير كرده اند. ولى دو تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۴۰

عقيده مسيحيان درباره روح القدس

در كتاب «قاموس كتاب مقدس » چنين مى خوانيم : «روح القدس ، اقنوم سوم از اقانيم ثلاثه الهيه خوانده شده است و آن را ((روح » گويند، زيرا كه مبدع و مخترع حيات مى باشد، و مقدس گويند بواسطه اينكه يكى از كارهاى مخصوص او آنكه قلوب مؤ منين را تقديس فرمايد، و بواسطه علاقه اى كه به خدا و مسيح دارد او را «روح الله » و «روح المسيح » نيز مى گويند)). تفسير ديگرى كه در اين كتاب آمده اين است كه : «اما روح القدس كه تسلى دهنده ما مى باشد همانست كه همواره ما را براى قبول و درك راستى و ايمان و اطاعت ترغيب مى فرمايد، و او است كه اشخاصى را كه در گناه و خطا مرده اند زنده مى گرداند و ايشان را پاك و منزه ساخته لائق تمجيد حضرت واجب الوجود مى فرمايد». چنانكه ملاحظه مى كنيد در اين عبارات قاموس كتاب مقدس به دو معنى اشاره شده است : يكى اينكه روح القدس يكى از خدايان سه گانه است كه اين موافق عقيده تثليث است ، همان عقيده شرك آلودى كه آنرا از هر نظر مردود مى دانيم ، و ديگرى شبيه دومين تفسيرى است كه در بالا ذكر كرديم .

دلهاى بيخبر و مستور

يهود در مدينه در برابر تبليغات رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ايستادگى به خرج مى دادند، و از پذيرفتن دعوت او امتناع مى ورزيدند هر زمانى بهانه اى براى شانه خالى كردن از زير بار دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى تراشيدند كه در اين آيه مورد بحث به يكى از سخنان آنها اشاره شده است . آنها مى گفتند دلهاى ما در حجاب و غلاف است و آنچه بر ما مى خوانى ما نمى فهميم ! مسلما آنها اين گفته را از روى استهزاء و سخريه مى گفتند، اما قرآن مى فرمايد: مطلب همانست كه آنها مى گويند، زيرا بواسطه كفر و نفاق دلهاى آنها در حجابهائى از ظلمت و گناه و كفر قرار گرفته و خداوند آنها را از رحمت خود دور داشته است ، و به همين دليل بسيار كم ايمان مى آورند. در سوره نساء آيه ۱۵۵ نيز همين مطلب يادآورى شده : و قولهم قلوبنا غلف بل طبع الله عليها بكفرهم فلا يؤ منون الا قليلا:«آنها مى گويند قلبهاى ما در غلاف است و نمى تواند گفته تو را درك كند، اين بواسطه آن است كه خداوند در اثر كفرشان مهر بر دلهايشان نهاده ، لذا جز عده كمى از آنان ايمان نخواهند آورد».

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۴۲

آيه ۸۹ - ۹۰

آيه و ترجمه

وَ لَمَّا جَاءَهُمْ كِتَبٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَ كانُوا مِن قَبْلُ يَستَفْتِحُونَ عَلى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا كفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلى الْكَفِرِينَ(۸۹) بِئْسمَا اشترَوْا بِهِ أَنفُسهُمْ أَن يَكفُرُوا بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَن يُنزِّلَ اللَّهُ مِن فَضلِهِ عَلى مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُو بِغَضبٍ عَلى غَضبٍ وَ لِلْكَفِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ(۹۰) ترجمه : ۸۹ و هنگامى كه از طرف خداوند كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانه هائى بود كه با خود داشتند و پيش از اين جريان به خود نويد فتح مى دادند (كه با كمك او بر دشمنان پيروز گردند، با اين همه هنگامى كه اين كتاب و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد به او كافر شدند، لعنت خدا بر كافران باد!. ۹۰ ولى آنها در مقابل بد بهائى ، خود را فروختند كه بناروا به آياتى كه خدا فرستاده بود كافر شدند و معترض بودند چرا خداوند به فضل خويش بر هر كس از بندگان خود بخواهد آيات خود را نازل مى كند، لذا خشم خداوند يكى پس از ديگرى آنها را فرو گرفت و براى كافران مجازاتى خوار كننده است . شان نزول از امام صادق (عليه السلام ) ذيل اين آيات چنين نقل شده كه «يهود در كتابهاى خويش ديده بودند هجرتگاه پيامبر اسلام بين كوه ((عير» و كوه «احد» (دو كوه در دو طرف مدينه ) خواهد بود، يهود از سرزمين خويش بيرون آمدند و در جستجوى سرزمين مهاجرت رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پرداختند، در اين ميان به كوهى بنام «حداد» رسيدند گفتند «حداد» همان «احد» است در همانجا متفرق شدند و هر گروهى در جائى مسكن گزيدند بعضى در سرزمين «تيما» و بعضى ديگر در «فدك » و عده اى در «خيبر» . آنان كه در «تيما» بودند ميل ديدار برادران خويش نمودند، در اين اثنا عربى عبور مى كرد مركبى را از او كرايه كردند، وى گفت من شما را از ميان كوه «عير» و «احد» خواهم برد، به او گفتند هنگامى كه بين اين دو كوه رسيدى ما را آگاه نما. مرد عرب هنگامى كه به سرزمين مدينه رسيد اعلام كرد كه اينجا همان سرزمين است كه بين دو كوه عير و احد قرار گرفته است ، سپس اشاره كرد و گفت اين عير است و آن هم احد، يهود از مركب پياده شدند و گفتند: ما به مقصود رسيديم ديگر احتياج به مركب تو نيست ، و هر جا مى خواهى برو. نامه اى به برادران خويش نوشتند كه ما آن سرزمين را يافتيم ، شما هم به سوى ما كوچ كنيد، در پاسخ آنها نوشتند ما در اينجا مسكن گزيده ايم و خانه و اموالى تهيه كرده ايم و از آن سرزمين فاصله اى نداريم ، هنگامى كه پيامبر موعود به آنجا مهاجرت نمود به سرعت به سوى شما خواهيم آمد! آنها در سرزمين مدينه ماندند و اموال فراوانى كسب نمودند اين خبر به سلطانى بنام «تبع » رسيد با آنها جنگيد، يهود در قلعه هاى خويش متحصن شدند، وى آنها را محاصره كرد و سپس به آنها امان داد، آنها به نزد سلطان آمدند تبع گفت من اين سرزمين را پسنديده ام و در اين سرزمين خواهم ماند، در پاسخ وى گفتند: اين چنين نخواهد شد زيرا اين سرزمين هجرتگاه پيامبرى است كه جز او كسى نمى تواند به عنوان رياست در اين سرزمين بماند.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۴۴

تبع گفت : بنابراين من از خاندان خويش كسانى را در اينجا قرار خواهم داد تا آن زمانى كه پيامبر موعود بيايد وى را يارى نمايند، لذا او دو قبيله معروف اوس و خزرج را در آن مكان ساكن نمود. اين دو قبيله هنگامى كه جمعيت فراوانى پيدا كردند به اموال يهود تجاوز نمودند، يهوديان به آنها مى گفتند هنگامى كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مبعوث گردد شما را از سرزمين ما بيرون خواهد كرد! هنگامى كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مبعوث شد، اوس و خزرج كه به نام انصار معروف شدند به او ايمان آوردند و يهود وى را انكار نمودند اين است معنى آيه «و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا». آرى همان جمعيتى كه با عشق و علاقه مخصوص براى ايمان به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آمده بودند و در برابر اوس و خزرج افتخارشان اين بود كه پيامبرى مبعوث خواهد شد و آنها ياران خاص وى خواهند بود، بر اثر تعصب و لجاج و دنياپرستى در صف دشمنان او قرار گرفتند در حالى كه دور افتادگان گرد او را گرفته و به يارانش ‍ پيوستند. تفسير:

خود مبلغ بوده خود كافر شدند!

باز در اين آيات سخن از يهود و ماجراهاى زندگى آنها است ، آنها همانگونه كه در شاءن نزول آمده است با عشق و علاقه مخصوصى براى ايمان به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در سرزمين مدينه سكنى گزيده بودند، و نشانه هاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را در كتاب آسمانى خود تورات مى خواندند، و با بى صبرى در انتظار ظهورش بودند ((ولى هنگامى كه از طرف خداوند كتابى (قرآن ) به آنها رسيد كه موافق نشانه هائى بود كه يهود با خود داشتند با اينكه پيش از اين جريان خود را به ظهور اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نويد مى دادند و با ظهور اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اميد فتح بر دشمنان داشتند، آرى هنگامى كه اين كتاب و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند، نزدشان آمد نسبت به او كافر شدند)) (و لما جائهم كتاب من عند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جائهم ما عرفوا كفروا به ). «لعنت خداوند بر كافران باد» (فلعنة الله على الكافرين ). آرى گاه انسان عاشقانه به دنبال حقيقتى مى دود، ولى هنگامى كه به آن رسيد و آن را مخالف منافع شخصى خود ديد بر اثر هوا پرستى به آن پشت پا مى زند و آن را وداع مى گويد بلكه گاه به مخالفتش برمى خيزد. اما در حقيقت يهود معامله زيان آورى انجام داده اند، كسانى كه براى پيروى از پيامبر موعود از سرزمينهاى خود كوچ كرده بودند و با مشكلات فراوان در سرزمين مدينه مسكن گزيدند تا به مقصود برسند، سرانجام در صف منكران و كافران قرار گرفتند، لذا قرآن مى گويد «آنها در برابر چه بهاى بدى خود را فروختند»؟ (بئس ما اشتروا به انفسهم ). «آنها به آنچه خداوند نازل كرده بود به خاطر حسد كافر شدند، و معترض بودند چرا خداوند آيات خود را بر هر كس از بندگان خود بخواهد به فضل خويش نازل مى كند» (ان يكفروا بما انزل الله بغيا ان ينزل الله من فضله على من يشاء من عباده ). گويا انتظار داشتند پيامبر موعود (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از بنى اسرائيل و از ميان خود آنها باشد و از نزول قرآن بر ديگرى ناراحت بودند! و در پايان آيه مى گويد: «لذا شعله هاى خشم خداوند يكى پس از ديگرى آنها را فرو گرفت و براى كافران مجازات خواركننده است » (فبائوا بغضب على غضب و للكافرين عذاب مهين ).

نكته ها

يك معامله زيان آور

آرى يهود معامله زيان آورى انجام دادند، چرا كه در آغاز از مناديان اسلام بودند و حتى زندگى در مدينه را با تمام مشكلاتش براى رسيدن به اين مقصود برگزيدند، اما پس از ظهور پيامبر اسلام ، تنها به خاطر اينكه او از بنى اسرائيل نيست و يا منافع شخصيشان را به خطر مى اندازد به او كافر شدند، چه معامله اى از اين زيانبارتر كه انسان نه تنها به مقصودش ‍ نرسد بلكه پس از صرف تمام نيروها در جهت ضد آن قرار گيرد، و خشم و غضب خدا را براى خود فراهم سازد. در سخنى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها: «براى وجود شما قيمتى جز بهشت نيست ، خود را به غير آن نفروشيد» قابل توجه اينكه در اينجا سرمايه معامله را اصل وجود آنان ذكر مى كند چرا كه با كفر، ارزش هستى آنها به كلى سقوط مى كند گوئى فاقد شخصيت خود مى شوند، و به تعبير ديگر به بردگانى مى مانند كه وجود خود را فروخته و به اسارت ديگرى در آمده اند، آرى آنها اسير هوى و بنده شيطانند. كلمه «اشتروا» گر چه معمولا به معنى «خريدارى كردن » مى آيد، ولى گاه چنانكه در لغت تصريح شده به معنى فروختن نيز آمده است ، و آيه فوق از اين قبيل است . ۲- تفسير «بائوا بغضب على غضب » قرآن مجيد در سرگذشت بنى اسرائيل هنگامى كه در بيابان (سينا) سرگردان بودند، مى گويد «و بائوا بغضب من الله » (آنها به غضب خدا باز گشتند) سپس اضافه مى كند «اين خشم خداوند نسبت به آنها به خاطر كشتن انبياء و كافر شدن به آيات خدا بود». در سوره آل عمران آيه ۱۱۲ نيز همين معنى ديده مى شود كه يهود به خاطر كفر به آيات خدا و قتل پيامبران مورد خشم خدا قرار گرفتند، اين غضب اول است كه دامنگير آنها شد. بازماندگان آنان بعد از ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) همان روش نياكان را در مورد اين پيامبر ادامه دادند، يعنى نه تنها به آئين او كافر شدند بلكه در برابر او به مبارزه برخاستند، اين سبب شد كه خشم و غضب تازه اى آنها را فرا گيرد و اين غضب دوم است لذا مى گويد: «فبائوا بغضب على غضب ». «بائوا» در اصل به معنى بازگشتند و منزل گرفتند مى باشد و در اينجا كنايه از استحقاق پيدا كردن است ، يعنى آنها خشم پروردگار را همچون منزل و مكانى براى خود برگزيدند. اين گروه طغيانگر هم قبل از قيام موسى و هم قبل از ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از طرفداران سرسخت چنين قيامى بودند اما پس از ظهور هر دو، از عقيده خود برگشتند و خشم و غضب خدا را يكى پس از ديگرى به جان خريدند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←