تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۵۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۴۵ - ۴۹
آيه و ترجمه
ثمَّ أَرْسلْنَا مُوسى وَ أَخَاهُ هَرُونَ بِئَايَتِنَا وَ سلْطنٍ مُّبِينٍ(۴۵) إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَاستَكْبرُوا وَ كانُوا قَوْماً عَالِينَ(۴۶) فَقَالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشرَيْنِ مِثْلِنَا وَ قَوْمُهُمَا لَنَا عَبِدُونَ(۴۷) فَكَذَّبُوهُمَا فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ(۴۸) وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْكِتَب لَعَلَّهُمْ يهْتَدُونَ(۴۹) ترجمه : ۴۵ - سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و دليل روشن فرستاديم . ۴۶ - به سوى فرعون و اطرافيان اشرافى او، اما آنها استكبار كردند و اصولا مردمى برترى جو بودند. ۴۷ - آنها گفتند: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم ، در حالى كه قوم آنها (بنى اسرائيل ) ما را پرستش مى كنند (و بردگان ما هستند). ۴۸ - (آرى ) آنها اين دو را تكذيب كردند و سرانجام همگى هلاك شدند. ۴۹ - ما به موسى كتاب آسمانى داديم ، شايد آنها (بنى اسرائيل ) هدايت شوند. تفسير: قيام موسى و نابودى فرعونيان فرا مى رسد تا اينجا سخن در باره اقوامى بود كه پيش از موسى (عليه السلام ) پيامبر اولواالعزم
پروردگار روى كار آمدند و رفتند، اما در آيات مورد بحث اشاره بسيار كوتاهى به قيام موسى و هارون در برابر فرعونيان و سرانجام كار اين قوم مستكبر كرده مى فرمايد: «سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و دليل آشكار و روشن فرستاديم » (ثم ارسلنا موسى و اخاه هارون باياتنا و سلطان مبين ). در اينكه منظور از «آيات » و «سلطان مبين » چيست ؟ و اين دو، چه تفاوتى با هم دارند؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى كرده اند: ۱ - بعضى گفته اند منظور از آيات ، معجزاتى است كه خداوند به موسى بن عمران داد (آيات نه گانه ) و منظور از «سلطان مبين »، منطق نيرومند و دلائل داندانشكن موسى (عليه السلام ) در برابر فرعونيان است . ۲ - ديگر اينكه مراد از «آيات » همه معجزات موسى است و منظور از «سلطان مبين » بعضى از معجزات مهم مانند معجزه «عصا» و «يد بيضاء» است ، چرا كه اينها از ويژگى خاصى برخوردار بودند كه موجب سلطه و پيروزى آشكار موسى بر فرعونيان مى شد. ۳ - اين احتمال را نيز بعضى داده اند كه «آيات » اشاره به آيات تورات و بيان احكام و مانند آن است ، و «سلطان مبين » اشاره به معجزات موسى است . ولى با توجه به موارد استعمال «سلطان مبين » در قرآن مجيد، تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد چرا كه در موارد متعددى كلمه «سلطان » يا «سلطان مبين » در قرآن به معنى دليل و منطق روشن آمده است .
آرى موسى و برادرش هارون با اين آيات و سلطان مبين را فرستاديم «به سوى فرعون و اطرافيان اشرافى و مغرور او» (الى فرعون و ملاه ). چرا تنها سخن از ملا (جمعيت اشرافى مرفه و مغرور) مى گويد و نميفرمايد آن دو را به سوى همه مردم مصر فرستاديم ، اشاره به اينكه ريشه همه فساد، اينها بودند و اگر اينها اصلاح مى شدند، بقيه ، كارشان آسان بود، و از اين گذشته آنها سردمداران و دستاندركاران كشور بودند و هيچ كشورى اصلاح نخواهد شد مگر اينكه سردمدارانش اصلاح شوند. ((ولى فرعون و اطرافيانش ، استكبار كردند و زير بار آيات حق و سلطان مبين نرفتند (فاستكبروا). «و اصولا آنها مردمى برترى جو و سلطه طلب بودند» (و كانوا قوما عالين ). تفاوت جمله «استكبروا» با جمله «كانوا قوما عالين » ممكن است از اين نظر باشد كه جمله نخست ، اشاره به استكبار آنها در برابر دعوت موسى است ، و جمله دوم اشاره به اين است كه استكبار هميشه جزء برنامه آنها و بافت فكر و روحشان بود. اين احتمال نيز وجود دارد كه اولى اشاره به استكبار آنها، و دومى اشاره به اين باشد كه آنها از قدرت و زندگى برترى برخوردار بودند و همين عامل مهم استكبارشان بود. يكى از نشانه هاى روشن برترى جوئى آنها اين بود كه ((گفتند: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم در حالى كه قوم آنها (بنى اسرائيل ) بندگان و بردگان ما هستند))؟! (و قالوا ا نؤ من لبشرين مثلنا و قومها لنا عابدون ).
نه تنها ما نبايد زير بار آنها برويم ، بلكه آنها هميشه بايد بندگى ما كنند! آنها پيامبران را متهم به برترى جوئى و سلطهطلبى مى كردند در حالى كه خودشان بدترين سلطه جو بودند و آثار اين خوى زشت در اين گفتارشان به خوبى نمايان است . به هر حال با اين استدلالات واهى به مخالفت با حق بر خاستند «و موسى و هارون را تكذيب كردند و سرانجام همگى هلاك و نابود شدند» و ملك و حكومتشان بر باد رفت (فكذبوهما فكانوا من المهلكين ). و سرانجام به اين ترتيب دشمنان اصلى بنى اسرائيل كه سد راه دعوت موسى و هارون بودند از ميان رفتند، و دوران آموزش و تربيت الهى بنى اسرائيل فرا رسيد. در همين مرحله بود كه خداوند تورات را بر موسى نازل كرد و بنى اسرائيل را به انجام برنامه هاى آن دعوت نمود، چنانكه در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: «ما به موسى كتاب آسمانى داديم تا بنى اسرائيل در سايه آن هدايت شوند» (و لقد آتينا موسى الكتاب لعلهم يهتدون ). قابل توجه اينكه در آيات گذشته در مرحله مبارزه با فرعونيان سخن از موسى وبرادرش هارون در ميان بود، و تمام ضميرها به صورت تثنيه آمده ، ولى در اينجا كه سخن از نزول كتاب آسمانى است تنها از موسى بحث شده ، زيرا او پيامبر اولوا العزم و صاحب كتاب و شريعت تازه بود، بعلاوه هنگام نزول تورات او در كوه طور بود و برادرش هارون در ميان جمعيت بنى اسرائيل باقى ماند.
آيه ۵۰
آيه و ترجمه
وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيمَ وَ أُمَّهُ ءَايَةً وَ ءَاوَيْنَهُمَا إِلى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَ مَعِينٍ(۵۰) ترجمه : ۵۰ - ما فرزند مريم (عيسى ) و مادرش (مريم ) را نشانه خود قرار داديم و آنها را در سر زمين بلندى كه آرامش و امنيت و آب جارى داشت جاى داديم . تفسير: آيتى ديگر از آيات خدا در آخرين مرحله از شرح سرگذشت پيامبران اشاره كوتاه و مختصرى به حضرت مسيح (عليه السلام ) و همچنين مادرش مريم كرده مى گويد: «ما فرزند مريم و مادرش را نشانه اى از عظمت و قدرت خود قرار داديم » (و جعلنا ابن مريم و امه آية ). تعبير به «ابن مريم » بجاى «عيسى » براى توجه دادن به اين حقيقت است كه او تنها از مادر و بدون دخالت پدرى به فرمان پروردگار متولد شد، و اين تولد خود از آيات بزرگ قدرت پروردگار بود. و از آنجا كه اين تولد استثنائى رابطه اى با عيسى و رابطه اى با مادرش مريم دارد هر دو را به عنوان يك آيه و نشانه مى شمرد چرا كه اين دو (تولد فرزندى بدون دخالت پدر و همچنين باردار شدن مادرى بدون تماس با مرد) در واقع يك حقيقت بودند با دو نسبت متفاوت . سپس به بخشى از نعمتها و مواهب بزرگى كه به اين مادر و فرزند عطا فرموده اشاره كرده مى گويد: «ما آنها را در سرزمين بلندى كه داراى آرامش و امنيت و آب جارى بود جاى داديم » (و آويناهما الى ربوة ذات قرار و معين ). «ربوه » از ماده «ربا» به معنى زيادى و افزايش است و در اينجا به معنى سرزمين
بلند مى باشد. «معين » از ماده «معن » (بر وزن شان ) به معنى جريان آب است ، بنابراين ماء معين به معنى آب جارى است ، بعضى نيز آن را از ماده «عين » يعنى آبى كه ظاهر است و با چشم ديده مى شود دانسته اند. به هر حال اين جمله اشاره سر بستهاى است به محل امن و امان و پر بركتى كه خداوند در اختيار اين مادر و فرزند قرار داد، تا از شر دشمنان در امان باشند و با آسودگى خاطر به انجام وظائف خويش بپردازند. اما اينكه اين محل كدام نقطه بوده است ؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است . بعضى آن را ناصره (از شهرهاى شامات ) زادگاه حضرت مسيح (عليه السلام ) مى دانند، چرا كه به هنگام تولدش گروهى از دشمنان كه خبر تولد او و آينده وى را اجمالا دريافته بودند در صدد نابوديش بر آمدند، اما خدا او را در آن محل امن و امان و پر نعمتى حفظ كرد. بعضى ديگر آن را اشاره به سرزمين مصر مى دانند چرا كه عيسى و مادرش مريم مدتى از عمر خود را براى نجات از چنگال دشمنان به سرزمين مصر پناه بردند. بعضى ديگر آن را به سرزمين «دمشق » و بعضى سرزمين «رملة » (يكى از شهرهاى شمال شرقى بيت المقدس ) تفسير كرده اند چرا كه مسيح و مادرش در هر يك از اين مناطق ، قسمتى از عمر خود را گذراندند. اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله فوق اشاره به محل تولد مسيح (عليه السلام ) در بيابان بيت المقدس باشد، جائى كه خداوند آن را محل امنى براى اين مادر و فرزند
قرار داد، و آب گوارا در آن جارى ساخت و از درخت خشكيده خرما به او روزى مرحمت كرد. و در هر صورت آيه دليلى است بر حمايت مستمر و دائم خداوند نسبت به رسولان خود و كسانى كه از آنها حمايت مى كردند، و نشان مى دهد كه اگر تمام تيغهاى جهان از جا حركت كنند تا رگى را ببرند تا خدا نخواهد توانائى نخواهند داشت ، و هرگز تنهائى و ياران اندك آنها سبب شكستشان نخواهد شد.
آيه ۵۱ - ۵۴
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الرُّسلُ كلُوا مِنَ الطيِّبَتِ وَ اعْمَلُوا صلِحاً إِنى بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(۵۱) وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكمْ فَاتَّقُونِ(۵۲) فَتَقَطعُوا أَمْرَهُم بَيْنهُمْ زُبُراً كلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَيهِمْ فَرِحُونَ(۵۳) فَذَرْهُمْ فى غَمْرَتِهِمْ حَتى حِينٍ(۵۴) ترجمه : ۵۱ - اى پيامبران از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد كه من به آنچه انجام مى دهيد آگاهم . ۵۲ - همه شما امت واحدى هستيد و من پروردگار شمايم از مخالفت فرمان من بپرهيزيد. ۵۳ - اما آنها كارهاى خود را به پراكندگى كشاندند و هر گروهى به راهى رفتند (و عجب اينكه ) هر گروه ، به آنچه نزد خود دارند خوشحالند! ۵۴ - آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى كه مرگشان فرا رسد . (يا گرفتار عذاب الهى شوند). تفسير: همگى امت واحديد در آيات پيشين سخن از سرگذشت پيامبران و امتهايشان بود، در نخستين
آيه مورد بحث همه را مخاطب ساخته چنين مى گويد: «اى پيامبران ! از غذاهاى پاكيزه و طيب تغذيه كنيد و عمل صالح بجا آوريد كه من به آنچه شما عمل مى كنيد آگاهم » (يا ايها الرسل كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا انى بما تعملون عليم ). فرق ميان شما و ديگر انسانها اين نيست كه شما صفات بشرى همانند نياز به تغذيه نداريد، تفاوت اين است كه شما حتى تغذيه را نيز به عنوان يك وسيله تكامل پذيرفته ايد و به همين دليل برنامه شما خوردن از طيبات و پاكيزه ها است در حالى كه مردمى كه خوردن را هدف نهائى خود قرار داده اند به هيچ وجه مقيد به اين برنامه نيستند، به دنبال چيزى مى روند كه هوس حيوانى آنها را اشباع كند خواه خبيث باشد يا طيب . و با توجه به اينكه نوع تغذيه در روحيات انسان مسلما مؤ ثر است و غذاهاى مختلف ، آثار اخلاقى متفاوتى دارد ارتباط اين دو جمله روشن مى شود كه مى فرمايد: «از غذاهاى پاكيزه بخوريد» و «عمل صالح انجام دهيد». در روايات اسلامى نيز مى خوانيم خوردن غذاى حرام جلو استجابت دعاى انسان را مى گيريد، حديث معروفى كه از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده شاهد اين مدعى است : مردى خدمتش عرض كرد دوست دارم دعايم مستجاب شود، فرمود: طهر ماكلتك و لا تدخل بطنك الحرام : «غذاى خود را پاك كن ، و از هر گونه غذاى حرام بپرهيز»!. ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله انى بما تعملون عليم (من از آنچه انجام مى دهيد آگاهم ) خود دليل مستقلى براى انجام عمل صالح است ، چرا كه وقتى انسان بداند كسى همواره ناظر عمل او است كه چيزى بر او مخفى نمى شود
و حساب اعمال او را دقيقا نگاه مى دارد، بدون شك اين توجه در اصلاح عمل او مؤ ثر است . و از اين گذشته تعبيرات آيه فوق از طريق برانگيختن حس شكرگزارى انسان در برابر نعمتهاى پاكيزه اى كه نصيب او شده نيز روى اعمال انسان مؤ ثر است . به اين ترتيب در اين آيه از سه جهت براى انجام عمل صالح كمك گرفته شده است : از جهت تاءثير غذاى پاك بر صفاى قلب ، و از جهت تحريك حس شكر - گزارى ، و از جهت توجه دادن به اينكه خدا شاهد و ناظر اعمال آدمى است . و اما واژه «طيب » چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى هر چيز پاك و پاكيزه در مقابل «خبيث » (ناپاك ) است ، راغب در مفردات مى گويد: «طيب » در اصل به معنى هر امر لذتبخش است خواه حواس انسان از آن لذت ببرد و يا روح و جان انسان ، ولى در شرع به معنى چيزى است كه پاك و حلال باشد. به هر حال بسيارى از بحثهاى قرآن پيرامون طيب و طيبات دور مى زند: - به پيامبران دستور مى دهد تنها از غذاى طيب تغذيه كنند. - نه تنها به پيامبران ، به همه مؤ منان خطاب مى كند: يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم ، «اى كسانى كه ايمان آورديد از طيباتى كه به شما روزى داده ايم بخوريد» (بقره - ۱۷۲). - اعمال و سخنانى به مقام قرب او راه مييابند كه طيب و پاك باشند اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه : «كلمات طيب به مقام قرب او صعود مى كند و عمل صالح را بالا مى برد» (فاطر - ۱۰). - و نيز يكى از افتخارات بزرگى كه خداوند به انسان داده ، و به عنوان يكى از نشانه هاى برترى او بر ساير موجودات مى شمرد استفاده از طيبات است و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات
و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا: «ما فرزندان آدم را اكرام كرديم و بزرگ داشتيم ، و آنها را در خشكى و دريا بر مركبهائى حمل نموديم ، و از روزيهاى طيب و پاكيزه به آنها بخشيديم و بر بسيارى از مخلوقات خود فضيلت داديم » (اسراء - ۷۰). در يك حديث كوتاه و پر معنى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز اين حقيقت بازگو شده است فرمود: يا ايها الناس ! ان الله طيب لا يقبل الا طيبا: اى مردم ! خداوند پاك و پاكيزه است و جز عمل پاك و پاكيزه چيزى را قبول نمى كند)). سپس آيه بعد همه پيامبران و پيروان آنها را به توحيد و تقوى دعوت كرده چنين مى گويد: «همه شما امت واحدى هستيد» (و تفاوتهاى ميان شما و همچنين پيامبرانتان هرگز دليل بر دوگانگى و چند گانگى نيست ) (و ان هذه امتكم امة واحدة ). «و من پروردگار شما هستم ، از مخالفت فرمان من بپرهيزيد» (و انا ربكم فاتقون ). به اين ترتيب ، آيه فوق به وحدت و يگانگى جامعه انسانى ، و حذف هر گونه تبعيض و جدائى دعوت مى كند، همانگونه كه او پروردگار واحد است انسانها نيز امت واحد هستند. به همين دليل بايد از يك برنامه پيروى كنند همانگونه كه پيامبرانشان نيز به آئين واحدى دعوت مى كردند كه اصول و اساس آن همه جا يكى بود: توحيد و شناسائى حق ، توجه به معاد و زندگى تكاملى بشر و استفاده از طيبات و انجام اعمال صالح ، و حمايت از عدالت و اصول انسانى . بعضى از مفسران «امت » را در اينجا به معنى دين و آئين مى دانند،
نه به معنى جمعيت و جماعت ، در حالى كه ضمير جمع در جمله «اناربكم » شاهد بر آن است كه منظور از امت همان جماعت انسانها است . و لذا در تمام مواردى كه كلمه امت در قرآن مجيد به كار رفته همين معنى جمعيت و گروه از آن اراده شده است ، مگر در بعضى از موارد استثنائى كه تواءم با قرينه خاصى بوده و امت مجازا به معنى مذهب به كار رفته است ، مانند انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثار هم مقتدون . «ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم و از آنها پيروى مى كنيم » (زخرف - ۲۳ ). قابل توجه اينكه مضمون همين آيه با تفاوت مختصرى در سوره انبياء آيه ۹۲ آمده است (ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون ) در حالى كه قبل از آن شرح حال بسيارى از انبياء بيان شده است و در واقع «هذه » اشاره به امتهاى انبياى پيشين است كه همه از ديدگاه فرمان الهى امت واحده بودند و همگى به دنبال يك هدف در حركت . آيه بعد - به دنبال دعوتى كه به وحدت و يگانگى در آيه قبل شد - انسانها را از پراكندگى و اختلاف با اين عبارت بر حذر مى دارد: «اما آنها كارهاى خود را به پراكندگى كشاندند و هر گروهى به راهى رفتند» (فتقطعوا امرهم بينهم زبرا). و عجب اينكه «هر يك از اين احزاب و گروهها به آنچه نزد خود دارند خوشحالند» و از ديگران بيزار (كل حزب بما لديهم فرحون ). «زبر» جمع زبرة (بر وزن لقمه ) به معنى قسمتى از موى پشت سر حيوان است كه آن را جمع و از بقيه جدا كنند، سپس اين واژه به هر چيزى كه مجزا از ديگرى شود اطلاق شده است ، بنابراين جمله «فتقطعوا امرهم بينهم زبرا» اشاره به تجزيه امتها به گروههاى مختلف است .
بعضى نيز احتمال داده اند: «زبر» جمع «زبور» به معنى كتاب بوده باشد، يعنى هر يك از آنها دنباله رو كتابى از كتب آسمانى شدند، و بقيه كتب الهى را نفى كردند، در حالى كه همه از مبدء واحدى سرچشمه گرفته بود. ولى جمله «كل حزب بما لديهم فرحون » تفسير اول را تقويت مى كند چرا كه از احزاب مختلف و تعصب هر يك از آنها بر گفته هاى خويش سخن مى گويد. به هر حال آيه فوق يك حقيقت مهم روانى و اجتماعى را بازگو مى كند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروهها است كه هر يك راه و آئينى را براى خود برگزيده ، و دريچه هاى مغز خود را به روى هر سخن ديگرى بسته اند، و اجازه نمى دهند شعاع تازه اى به مغز آنها بتابد، نسيمى به روحشان بوزد و حقيقتى را بر آنها روشن سازد!. اين حالت كه از خود خواهى و حب ذات افراطى و خود بينى و خودپسندى سرچشمه مى گيريد بزرگترين دشمن تبيين حقايق و رسيدن به اتحاد و وحدت امتها است . اين خوشحال بودن به راه و رسم خويشتن و احساس تنفر و بيگانگى از هر چه غير آن است گاه به جائى مى رسد كه اگر انسان سخنى بر خلاف راه و رسم خويش بشنود انگشت در گوش مى گذارد و جامه بر سر ميكشد و پا به فرار مى نهد مبادا حقيقتى بر خلاف آنچه با آن خو گرفته بر او روشن شود، آنچنان كه قرآن درباره مشركان عصر نوح (عليه السلام ) بيان مى كند و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا: «بار الها هر زمان كه من از اينها دعوت كردم كه به سوى تو آيند و گناهانشان را ببخشى ، انگشتها بر گوش نهادند و جامه بر خود پيچيدند و در راه غلطشان اصرار ورزيدند و به شدت در برابر حق استكبار كردند» (نوح - ۷).
و تا به اين حالت پايان داده نشود راه وصول به حق براى انسان ممكن نيست و هر كس بر طريقه خود اصرار مى ورزد و لجاجت مى كند. لذا در آخرين آيه مورد بحث مى گويد: ((اكنون كه چنين است بگذار آنها در جهل و گمراهى و غفلت و سرگردانيشان فرو روند تا مرگشان فرا رسد و يا گرفتار عذاب الهى شوند كه اين قبيل افراد سرنوشتى غير از اين ندارند (فذرهم فى غمرتهم حتى حين ). كلمه «حين » ممكن است اشاره به وقت مرگ يا وقت نزول عذاب و يا هر دو باشد. واژه «غمرة » (بر وزن ضربه ) در اصل از «غمر» به معنى از بين بردن اثر چيزى است ، سپس به آب زيادى كه مسير خود را مى شويد و پيش مى رود «غمر» و «غامر» گفته شده و بعد از آن به جهل و نادانى و گرفتاريهائى كه انسان را در خود فرو مى برد نيز اطلاق گرديده است ، و در آيه مورد بحث به معنى غفلت و سرگردانى و جهل و گمراهى است .
آيه ۵۵ - ۶۱
آيه و ترجمه
أَ يحْسبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ(۵۵) نُسارِعُ لهَُمْ فى الخَْيرَتِ بَل لا يَشعُرُونَ(۵۶) إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشيَةِ رَبهِم مُّشفِقُونَ(۵۷) وَ الَّذِينَ هُم بِئَايَتِ رَبهِمْ يُؤْمِنُونَ(۵۸) وَ الَّذِينَ هُم بِرَبهِمْ لا يُشرِكُونَ(۵۹) وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا ءَاتَوا وَّ قُلُوبهُمْ وَجِلَةٌ أَنهُمْ إِلى رَبهِمْ رَجِعُونَ(۶۰) أُولَئك يُسرِعُونَ فى الخَْيرَتِ وَ هُمْ لهََا سبِقُونَ(۶۱) ترجمه : ۵۵ - آنها گمان مى كنند اموال و فرزندانى كه به آنان داده ايم ... ۵۶ - براى اين است كه درهاى خيرات را به روى آنها بگشائيم ؟! (چنين نيست ) بلكه آنها نميفهمند! ۵۷ - آنان كه از خوف پروردگارشان بيمناكند. ۵۸ - و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مى آورند.
۵۹ - و آنها كه به پروردگارشان شرك نمى ورزند. ۶۰ - و آنها كه نهايت كوشش را در انجام طاعات بخرج مى دهند اما با اين حال دلهايشان ترسناك است از اينكه سرانجام به سوى پروردگارشان باز مى گردند. ۶۱ - (آرى ) چنين كسانى هستند كه در خيرات سرعت مى كنند و از ديگران پيشى مى گيرند. تفسير: سبقت گيرندگان در خيرات از آنجا كه در آيات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج و متعصب و خود خواهى به ميان آمد كه تنها به عقائد خود چسبيده اند و خوشحالند و راه هر گونه تحقيق را به روى عقل خود بسته اند، در آيات مورد بحث به بعضى ديگر از پندارهاى خودبينانه آنان اشاره كرده مى گويد: «آيا آنها گمان مى كنند اموال و فرزندانى را كه به آنان داده ايم ...» (ا يحسبون انما نمدهم به من مال و بنين ). «براى اين است كه درهاى خيرات را به سرعت به روى آنها بگشائيم »؟! (نسارع لهم فى الخيرات ). آيا آنها داشتن اموال سرشار و فرزندان بسيار را دليل بر حقانيت روشن خود مى پندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مى دانند؟. نه ، هرگز چنين نيست «بلكه آنها نمى فهمند» (بل لا يشعرون ). آنها نمى دانند كه اين اموال و فرزندان فراوان در حقيقت يك نوع عذاب و مجازات يا مقدمه عذاب و كيفر براى آنها است ، آنها نمى دانند كه خدا مى خواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال كيفر الهى ، تحمل عذاب بر آنها دردناكتر باشد، زيرا اگر درهاى نعمتها به روى انسان بسته شود و آمادگى پذيرش ناراحتيها پيدا كند مجازاتها زياد دردناك نخواهد بود، اما اگر
كسى را از ميان ناز و نعمت بيرون كشند و به سياه چال زندان وحشتناكى بيفكنند فوق العاده دردناك خواهد بود. بعلاوه اين فراوانى نعمت ، پرده هاى غفلت و غرور را بر روى چشمان او ضخيمتر مى كند تا آنجا كه راه باز گشت بر او غير ممكن مى شود. اين همان چيزى است كه در ساير آيات قرآن از آن اشاره به «استدراج در نعمت » شده است . ضمنا جمله «نمد» از ماده «امداد» و «مد» به معنى كامل كردن نقصان چيزى ، و جلوگيرى از قطع و پايان آن است . بعد از نفى پندارهاى اين غافلان خود خواه ، چگونگى حال مؤ منان و سرعت كنندگان در خيرات را ضمن چند آيه بازگو مى كند و صفات اساسى آنها را تشريح مى نمايد: نخست مى گويد: «كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناك و نگرانند» (ان الذين هم من خشية ربهم مشفقون ). قابل توجه اينكه «خشيت » به معنى هر گونه ترس نيست ، بلكه ترسى است كه توام با تعظيم و احترام باشد، همچنين «مشفق » كه از ماده «اشفاق » و از ريشه «شفق » به معنى روشنائى آميخته با تاريكى گرفته شده به معنى خوف و ترسى است كه آميخته با محبت و احترام است . و از آنجا كه «خشيت » بيشتر جنبه قلبى دارد و اشفاق جنبه عملى را شامل مى شود، ذكر اين دو به صورت علت و معلول در آيه روشن مى گردد، در حقيقت مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه ترس آميخته با عظمت خدا در دلهايشان جاى
كرده است و آثار آن در عملشان و مراقبتهايشان نسبت به دستورات الهى نمايان است ، و به تعبير ديگر «اشفاق » مرحله تكامل «خشيت » است كه در عمل اثر مى گذارد و به پرهيز از گناه و انجام مسئوليتها وا مى دارد. سپس اضافه مى كند: «كسانى كه به آيات پروردگارشان ايمان مى آورند» (و الذين هم بايات ربهم يؤ منون ). بعد از مرحله ايمان به آيات پروردگار، مرحله تنزيه و پاك شمردن او از هر گونه شبيه و شريك فرا مى رسد و مى گويد: «كسانى كه نسبت به پروردگارشان شرك نمى ورزند» (و الذين هم بربهم لا يشركون ). در واقع نفى شرك ، نتيجه ايمان به آيات پروردگار و معلول آن است ، و يا به تعبير ديگر ايمان به آيات پروردگار به «صفات ثبوتى » او اشاره مى كند و نفى شرك اشاره به «صفات سلبى » است ، به هر حال نفى هر گونه شرك - اعم از آشكار و نهان - (جلى و خفى ) در اين جمله درج است . بعد از اين ، مرحله ايمان به معاد و رستاخيز و توجه خاصى كه مؤ منان راستين به اين مساءله دارند فرا مى رسد، توجهى كه آنها را در عمل ، كاملا كنترل مى كند، مى گويد: «و كسانى كه نهايت تلاش و كوشش را در انجام اطاعات و اداى حقوق مردم و حق پروردگار دارند اما با اين حال خود را مقصر مى دانند و دلهايشان ترسان است از اينكه سرانجام به سوى پروردگارشان باز مى گردند» (و الذين يؤ تون ما آتوا و قلوبهم وجلة انهم الى ربهم راجعون ). اينان همچون افراد كوتهفكر و دون همت نيستند كه با انجام يك عمل كوچك خود را از مقربان درگاه خدا پندارند و چنان حالت عجبى پيدا كنند
كه همه را در برابر خود كوچك و بى مقدار ببينند، بلكه اگر برترين اعمال صالح را انجام دهند، عملى كه معادل تمام عبادت انس و جن باشد عليوار مى گويند: آه من قلة الزاد و بعد السفر!: «آه از كمى زاد و توشه و طولانى بودن سفر آخرت »! بعد از شرح اين صفات چهارگانه مى فرمايد: «چنين كسانى هستند كه در خيرات سرعت مى كنند و از ديگران پيشى مى گيرند» (اولئك يسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون ). در واقع خيرات و نيكيها و سعادت واقعى ، آن نيست كه غرق شدگان در ناز و نعمت و غافلان مغرور به دنيا ميپندارند، خير و سعادت و بركت براى گروه مؤ منانى است كه داراى ويژگيهاى اعتقادى و اخلاقى فوق هستند و به دنبال آن در انجام اعمال صالح پيشقدمند. آيات فوق ترسيم جالب و تنظيم كاملا منطقى براى بيان صفات اين گروه از مؤ منان پيشگام است ، نخست از ترس آميخته با احترام و تعظيم كه انگيزه ايمان به پروردگار و نفى هر گونه شرك است شروع كرده و به ايمان به معاد و دادگاه عدل خدا كه موجب احساس مسئوليت و انگيزه هر كار نيك است منتهى مى گردد و مجموعا چهار ويژگى و يك نتيجه را بيان مى كند (دقت كنيد). ضمنا تعبير به «يسارعون » كه از باب «مفاعله » و به معنى سرعت براى پيشى گرفتن از يكديگر است ، تعبير جالبى است كه وضع حال مؤ منان را در يك مسابقه كه به سوى مقصدى بزرگ و پر ارزش انجام مى شود، مشخص مى كند و نشان مى دهد آنها چگونه در برنامه اعمال صالح با يكديگر رقابت سازنده و مسابقه بى وقفه دارند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |