تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۵۵
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۷۱ - ۷۴
آيه و ترجمه
وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنزِّلْ بِهِ سلْطناً وَ مَا لَيْس لهَُم بِهِ عِلْمٌ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ(۷۱) وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ تَعْرِف فى وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكرَ يَكادُونَ يَسطونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ ءَايَتِنَا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُم بِشرٍّ مِّن ذَلِكمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْس الْمَصِيرُ(۷۲) يَأَيُّهَا النَّاس ضرِب مَثَلٌ فَاستَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يخْلُقُوا ذُبَاباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبَاب شيْئاً لا يَستَنقِذُوهُ مِنْهُ ضعُف الطالِب وَ الْمَطلُوب (۷۳) مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىُّ عَزِيزٌ(۷۴)
ترجمه : ۷۱ - آنها غير از خداوند چيزهائى را مى پرستند كه خدا هيچگونه دليلى براى آن نازل نكرده است ، و چيزهائى كه علم و آگاهى به آن ندارند، و براى ظالمان ياور و راهنمائى نيست . ۷۲ - و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود در چهره كافران آثار انكار مشاهده مى كنى ، آن چنان كه نزديك است برخيزند و با مشت به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى خوانند حمله كنند! بگو: آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟ همان آتش سوزنده (دوزخ ) است كه خدا به كافران وعده داده ، و بدترين جايگاه است ! ۷۳ - اى مردم مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند و هر گاه مگس چيزى از آنها بربايد نمى توانند آن را باز پس گيرند، هم اين طلب كنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان (هم اين عابدان و هم آن معبودان ). ۷۴ - آنها خدا را آنگونه كه بايد بشناسند نشناختند، خداوند قوى و شكست ناپذير است . تفسير: معبودانى ضعيفتر از يك مگس ! در اين آيات - به تناسب بحثهائى كه قبلا پيرامون توحيد و شرك بود - باز سخن از مشركان و برنامه هاى غلط آنها مى گويد: و از آنجا كه يكى از روشنترين دلائل بطلان شرك و بت پرستى اين است كه هيچگونه دليل عقلى و نقلى بر جواز اين عمل دلالت نمى كند، در آيه نخست مى فرمايد: «آنها غير از خدا چيزهائى را مى پرستند كه هيچگونه دليلى خداوند براى آن نازل نكرده است » (و يعبدون من دون الله ما لم ينزل به سلطانا). در واقع اين ابطال اعتقاد بت پرستان است كه معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده ، و اين بتها شفيعان درگاه او مى باشند. سپس اضافه مى كند: «آنها معبودهائى را مى پرستند كه علم و دانشى به حقانيت آنها ندارند» (و ما ليس لهم به علم ).
يعنى نه از طريق دستور الهى ، و نه از طريق دليل عقل هيچ حجت و برهانى براى كار خود مطلقا ندارند. بديهى است كسى كه در اعتقاد و اعمال خود متكى به دليل روشنى نيست ، ستمگر است ، هم به خويش ستم كرده ، و هم به ديگران ، و به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى هيچكس قدرت دفاع از او ندارد، لذا در پايان آيه مى گويد: «براى ستمكاران ياور و راهنمائى نيست » (و ما للظالمين من نصير). بعضى از مفسران گفته اند كه «نصير» در اينجا به معنى دليل و برهان است ، چرا كه يارى كننده حقيقى همان مى باشد. اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از «نصير»، راهنما است و مكملى است براى بحث گذشته يعنى نه حجت الهى دارند، نه دليل عقلى كه خود به آن رسيده باشند، و نه رهبر و راهنما و استادى كه آنها را در اين مسير يارى كند، چرا كه آنها ستمگرند و در برابر حق تسليم نيستند. اين تفسيرهاى سه گانه با هم منافاتى ندارند هر چند تفسير اول روشنتر به نظر مى رسد. سپس به عكس العمل بت پرستان در برابر آيات خدا، و شدت لجاجت و تعصب آنها در يك جمله كوتاه اشاره كرده مى گويد: «و هنگامى كه آيات روشن ما كه بهره گيرى از آن براى هر صاحب عقلى آسان است بر آنها خوانده مى شود، در چهره كافران آثار انكار را به خوبى مشاهده مى كنى » (و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات تعرف فى وجوه الذين كفروا المنكر). در حقيقت هنگام شنيدن اين آيات بينات ، تضادى در ميان منطق زنده
قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پيدا مى شود، و چون حاضر به تسليم در برابر حق نيستند، بى اختيار آثار آن در چهره هاشان به صورت علامت انكار نقش مى بندد. نه تنها اثر انكار و ناراحتى در چهره شان نمايان مى شود،بلكه بر اثر شدت تعصب و لجاج نزديك است برخيزند و با مشتهاى گره كرده خود به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى خوانند حمله كنند))! (يكادون يسطون بالذين يتلون عليهم آياتنا). «يسطون » از ماده «سطوت » به معنى بلند كردن دست و حمله كردن به طرف مقابل است ، و در اصل - به گفته راغب در مفردات - به معنى بلند شدن اسب ، بر سر پاها و بلند كردن دستها است ، سپس به معنى بالا اطلاق شده . در حالى كه انسان اگر منطقى فكر كند هر گاه سخن خلافى بشنود، نه چهره در هم مى كشد و نه پاسخ آن را با مشت گره كرده مى دهد، بلكه با بيان منطقى آن را رد مى كند، اين عكس العملهاى نادرست كافران ، خود دليل روشنى است بر اينكه آنها تابع هيچ دليل و منطقى نيستند، تنها جهل و عصبيت بر وجودشان حاكم است . قابل توجه اينكه جمله يكادون يسطون با توجه به اينكه از دو فعل مضارع تشكيل شده دليل بر استمرار «حالت حمله و پرخاشگرى » در وجود آنها است كه گاه شرائط ايجاب مى كرد عملا آن را ظاهر كنند، و گاه كه شرائط اجازه نمى داد، حالت آمادگى حمله در آنها پيدا مى شد و به تعبير ما به خود مى پيچيدند كه چرا قادر بر حمله و ضرب نيستند. قرآن در برابر اين بى منطقان به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد: «به آنها بگو: آيا مى خواهيد من شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟! بدتر از اين همان آتش سوزنده دوزخ است »! (قل افانبئكم بشر من ذلكم النار).
يعنى اگر به زعم شما اين آيات بينات الهى شر است ، چون با افكار منحرف و نادرستتان هماهنگ نيست ، من ، بدتر از اين را به شما معرفى مى كنم ، كه همان مجازات دردناك الهى است كه در برابر اين لجاج و عناد سرانجام دامانتان را خواهد گرفت . «همان آتش سوزانى كه خداوند به كافران وعده داده » (وعدها الله الذين كفروا). «و دوزخ آتش سوزانش بدترين جايگاه است » (و بئس المصير). در حقيقت در برابر اين آتش مزاجان پرخاشگر كه شعله هاى عصبيت و لجاج ، همواره در درونشان افروخته است ، پاسخى جز آتش دوزخ نيست ! چرا كه هميشه مجازات الهى تناسب نزديكى با چگونگى گناه و عصيان دارد. در آيه بعد ترسيم جالب و گويائى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى ، و ضعف و ناتوانى آنها، بيان مى كند، و بطلان اعتقاد مشركان را به روشنترين وجهى آشكار مى سازد. روى سخن را به عموم مردم كرده ، مى گويد: اى مردم در اينجا مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد (و دقيقا به آن بينديشيد) (يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ). «كسانى را كه شما غير از خدا مى خوانيد هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند هر چند براى اين كار اجتماع كنند و دست به دست يكديگر بدهند» (ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له ). همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفكران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرينش مگسى نيستند. بنابراين چگونه مى خواهيد شما اينها را همرديف پروردگار بزرگى
قرار دهيد كه آفريننده آسمانها و زمين و هزاران هزار نوع موجود زنده در درياها و صحراها و جنگلها و اعماق زمين است ، خداوندى كه حيات و زندگى را در اشكال مختلف و چهره هاى بديع و متنوع قرار داده كه هر يك از آنها انسان را به اعجاب و تحسين وا مى دارد، آن معبودهاى ضعيف كجا و اين خالق قادر و حكيم كجا؟ سپس اضافه مى كند نه تنها قادر نيستند مگسى بيافرينند بلكه از مقابله با يك مگس نيز عاجزند چرا كه اگر مگس چيزى از آنها را بربايد نمى توانند آن را باز پس گيرند))!. (و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ). موجودى به اين ضعيفى و ناتوانى كه حتى در مبارزه با يك مگس شكست مى خورد چه جاى اين دارد كه او را حاكم بر سرنوشت خويش بدانند و حلال مشكلات . آرى «هم اين طلب كنندگان و عابدان ضعيف و ناتوانند و هم آن مطلوبان و معبودان » (ضعف الطالب و المطلوب ). در روايات مى خوانيم : بت پرستان قريش ، بتهائى را كه در اطراف كعبه گرد - آورى كرده بودند آنها را با مشك و عنبر و گاه با زعفران يا عسل مى آلودند و اطراف آنها نداى لبيك اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك ، الا شريك هو لك تملكه و ما ملك ! كه بيانگر شرك و بت پرستى آنها و تحريف لبيك موحدان بود سر در مى دادند، و اين موجودات پست و بى ارزش را شريك خدا مى پنداشتند، ولى مگسها مى آمدند و بر آنها مى نشستند و آن عسل و زعفران و مشك و عنبر را مى ربودند و آنها قدرت بر باز پس گرفتن آن نداشتند! قرآن مجيد همين صحنه را عنوان قرار داده و براى بيان ضعف و ناتوانى بتها و سستى منطق مشركان از آن بهره گيرى مى كند، مى گويد شما خوب نگاه كنيد ببينيد معبودهايتان چگونه زير دست و پاى مگسها قرار گرفته اند و قادر به كمترين دفاع از خود نيستند؟! اين چه معبودهاى بى عرضه و بى ارزشى هستند كه شما
حل مشكلات خود را از آنها مى خواهيد؟!. در اينكه منظور از «طالب » و «مطلوب » چيست ؟ حق همان است كه در بالا گفتيم : «طالب » عبادت كنندگان بتها هستند و «مطلوب » خود بتها كه هر دو ضعيف هستند و ناتوان . بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه «طالب » اشاره به مگس است ، و مطلوب اشاره به بتها (زيرا مگسها به سراغ بتها مى روند تا از مواد غذائى روى آنها بهره گيرند). بعضى ديگر «طالب » را بتها دانسته اند و «مطلوب » را مگس (زيرا به فرض كه بتها به فكر آفرينش مگس ضعيفى بيفتند قادر نخواهند بود) ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد. قرآن بعد از بيان مثال زنده فوق ، نتيجه گيرى مى كند كه «آنها خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند» (ما قدروا الله حق قدره ). بقدرى در معرفت و شناسائى خدا، ضعيف و ناتوانند كه خداوند با آن عظمت را تا سر حد اين معبودهاى ضعيف و بى مقدار تنزل دادند، و آنها را شريك او شمردند، كه اگر كمترين معرفتى درباره خدا داشتند بر اين مقايسه خود مى خنديدند. و در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند قوى و عزيز است » (ان الله لقوى عزيز). نه همچون بتها كه قادر بر آفرينش موجود كوچكى نيستند و حتى قدرت دفاع از خويش در برابر مگسى ندارند، او بر همه چيز قادر و توانا است و هيچكس را قدرت مقابله با او نيست .
نكته : مثالى روشن براى بيان ضعفها گر چه جمعى از مفسران عقيده دارند كه قرآن در آيات فوق ، سخن از مثل به ميان آورده ، اما خود مثل را صريحا بيان نكرده است بلكه اشاره به موارد ديگر قرآن نموده ، و يا اصلا مثل در اينجا به معنى اثبات و تبيين مطلب يا چيز عجيب است ، نه به معنى معروفش . ولى بدون شك ، اين نظر نادرستى است ، چرا كه قرآن در آيات فوق ، مصداق اين مثالى را كه دعوت عمومى براى انديشه در آن كرده است بيان نموده اين مثال همان مگس است از نظر آفرينش و از نظر ربودن ذرات غذائى !. اين مثال گر چه در برابر مشركان عرب ذكر شده ، ولى با توجه به اينكه مخاطب همه مردم جهانند (يا ايها الناس ) اختصاصى به بتهاى سنگى و چوبى ندارد، بلكه تمام معبودهائى را كه جز خدا مى پرستند در اين مثال شركت داده شده اند، اعم از فرعونها و نمرودها و بتهاى شخصيتهاى كاذب و قدرتهاى پوشالى و مانند آن . آنها نيز بر اين مثال منطبق هستند، آنها هم اگر دست به دست هم بدهند و تمام لشگر و عسكرشان را جمع و جور كنند و انديشمندان و فرزانگانشان را دعوت كنند قادر به خلق مگسى نيستند، و حتى اگر مگسى ذره اى از سفره آنها بر گيرد توانائى به باز گرداندن آن ندارند. پاسخ به يك سؤ ال ممكن است در اينجا گفته شود كه انسان امروز با نيروى علم و دانش خود توانسته است اختراعاتى كند كه به مراتب از يك مگس برتر و بالاتر است .
وسائل نقليه سريع السير و بادپيمائى ساخته كه در يك چشم بر هم زدن مسافت زيادى را طى مى كند. مغزهاى الكترونيكى دقيقى را اختراع كرده كه پيچيده ترين معادلات رياضى را در يك لحظه حل مى نمايد، آيا اين گفتگوها درباره انسان عصر ما نيز صادق است ؟ در پاسخ مى گوئيم : ساختن اين وسائل محير العقول بدون شك ، دليل بر پيشرفت فوق العاده صنايع بشر است ، اما همه اينها در برابر مساءله آفرينش يك موجود زنده و خلقت حيات مسائلى ساده و پيش پا افتاده است . اگر كتبى را كه در باره فيزيولوژى موجودات زنده ، و فعاليتهاى بيولوژيكى و حياتى يك حشره كوچك مانند مگس بحث مى كند، به دقت بررسى كنيم ، خواهيم ديد كه ساختمان مغز يك مگس و سلسله اعصاب و دستگاه گوارش او به مراتب از ساختمان مجهزترين هواپيماها برتر است و اصلا قابل مقايسه با آن نيست . اصولا «مساءله حيات » و حس و حركت موجودات زنده و نمو و توليد مثل آنها هنوز به صورت معمائى در برابر دانشمندان قرار گرفته است ، و ريزه كاريها و ظرافتهائى كه در ساختمان اين موجودات به كار رفته ، خود معماهاى ديگرى است ، معماهائى كه هنوز به هيچوجه حل نشده . به گفته دانشمندان علوم طبيعى چشمهاى فوق العاده كوچك بعضى از همين حشرات خود مركب از صدها چشم است ! يعنى همان چشمى را كه ما به زحمت مى بينيم و شايد به اندازه يك سر سوزن بيش نيست از چند صد چشم كوچكتر تشكيل يافته كه مجموعه آنها را چشم مركب مى نامند! به فرض كه انسان بتواند از مواد بى جان سلول زنده اى بسازد چه كسى مى تواند، صدها چشم كوچك كه هر كدام از آنها خودداراى دوربين ظريف و طبقات و دستگاههائى است در كنار هم بچيند و رشته ارتباطى آنها را در مغز حشره پيوند دهد و اطلاعات را به وسيله آنها
به مغز حشره منتقل سازد و حشره بتواند در موقع مناسب ، عكس العمل نسبت به حوادثى كه اطراف او مى گذرد نشان دهد؟ آيا اگر همه انسانها جمع شوند، قدرت بر آفرينش چنين موجود ظاهرا ناچيز اما در واقع بسيار پيچيده و اسرار آميز خواهند داشت ؟! و باز به فرض انسان همه اين مسائل را عملى سازد ولى آيا مى توان نام آن را خلقت گذاشت ؟ يا تركيب و مونتاژى است از وسائل موجود در همين جهان آفرينش ؟ آيا كسانى كه قطعات پيش ساخته اتومبيلى را به هم مونتاژ مى كنند، مخترع محسوب مى شوند و نام عمل آنها را ابداع و اختراع مى توان گذاشت ؟
آيه ۷۵ - ۷۸
آيه و ترجمه
اللَّهُ يَصطفِى مِنَ الْمَلَئكةِ رُسلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ(۷۵) يَعْلَمُ مَا بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ(۷۶) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ارْكعُوا وَ اسجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيرَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ (۷۷) وَ جَهِدُوا فى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكمْ فى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَهِيمَ هُوَ سمَّاكُمُ الْمُسلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فى هَذَا لِيَكُونَ الرَّسولُ شهِيداً عَلَيْكمْ وَ تَكُونُوا شهَدَاءَ عَلى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاشْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ(۷۸)
ترجمه : ۷۵ - خداوند از فرشتگان رسولانى بر مى گزيند و همچنين از انسان خداوند شنوا و بينا است . ۷۶ - آنچه را در پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد. ۷۷ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ركوع كنيد و سجود بجا آوريد و پروردگارتان را عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد. ۷۸ - و در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نمائيد او شما را برگزيد و در دين كار سنگين و شاقى بر شما نگذارد اين همان آئين پدر شما ابراهيم است او شما را در كتب پيشين و در اين كتاب آسمانى مسلمان ناميد تا پيامبر شاهد و گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم بنابراين نماز را بر پا داريد و زكاة را بدهيد و به خدا تمسك جوئيد كه او مولا و سرپرست شماست چه مولاى خوب و چه يار و ياور شايسته اى . شاءن نزول : به طورى كه جمعى از مفسران ، نقل كرده اند، بعضى از مشركان مانند «وليد بن مغيره » (كه مغز متفكر آنان محسوب مى شد) به هنگام مبعوث شدن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با تعجب و انكار مى گفتند اءنزل عليه الذكر من بيننا: ((آيا از ميان همه ما وحى الهى بر محمد (اين يتيم فقير و تهيدست امت ما) نازل شده است ))؟ نخستين آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت (كه انتخاب انبياء و فرشتگان براى رسالت روى معيار شايستگى و معيار معنويت آنها بوده است ). تفسير: پنج دستور سازنده و مهم با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از توحيد و شرك و معبودهاى پندارى
مشركان در ميان بود، و با توجه به اينكه جمعى از مردم ، فرشتگان يا بعضى از پيامبران را براى عبادت برگزيدند، قرآن در نخستين آيات مورد بحث مى گويد: همه رسولان الهى ، بندگان سر بر فرمان او هستند «خداوند از فرشتگان ، رسولانى برمى گزيند و همچنين از انسانها» (الله يصطفى من الملائكة رسلا و من الناس ). از فرشتگان رسولانى همچون جبرئيل ، و از انسانها فرستادگانى همچون پيامبران بزرگ الهى و تعبير به «من » كه در اينجا تبعيضيه است نشان مى دهد كه همه فرشتگان الهى ، رسولان او به سوى بشر نبودند، بلكه گروهى از آنها اين سمت را داشتند، اين تعبير منافات با آيه اول سوره فاطر كه مى گويد: جاعل الملائكة رسلا (خدا فرشتگان را رسولان قرار داده است ) ندارد، چرا كه منظور در اين آيه نيز بيان جنس است ، نه بيان عموميت افراد. و در پايان آيه اضافه مى كند: «خداوند شنوا و بينا است » (ان الله سميع بصير). يعنى چنان نيست كه خداوند مانند انسانها از كار رسولانش در غيابشان بى خبر باشد، بلكه در هر لحظه از وضع آنها با خبر است ، سخنانشان را مى شنود و اعمالشان را مى بيند. سپس اشاره به مسئوليت پيامبران در ابلاغ رسالت از يكسو و مراقبتها الهى نسبت به آنها از سوى ديگر كرده ، مى گويد: «خداوند آنچه را در پيش روى آنها، و پشت سر آنها است مى داند» (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم ). هم از آينده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهاده اند. «و همه كارها به خدا باز مى گردد، و همه در برابر او مسئولند» (و الى الله ترجع الامور).
تا مردم بدانند فرشتگان و پيامبران الهى نيز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا، و داراى مسئوليت در پيشگاه او، و از خود چيزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است ، نه اينكه معبودان و خدايانى باشند در برابر الله . بنابراين جمله يعلم ما بين ايديهم ... در واقع اشاره به تكليف و مسئوليت رسولان الهى و كنترل اعمال آنها از ناحيه پروردگار است همانند آنچه در سوره جن آيه ۲۷ و ۲۸ آمده است (فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم : «خداوند هيچكس را بر اسرار غيب خود آگاه نمى كند مگر رسولانى را كه برگزيده است و از آنها راضى شده ، و براى آنها مراقبانى از پيش رو و پشت سر مى فرستد تا روشن شود آيا آنها رسالات پروردگارشان را ابلاغ كرده اند يا نه ، و خداوند از آنچه نزد آنان است با خبر است ». ضمنا روشن شد كه منظور از «ما بين ايديهم » حوادث آينده است و از «ما خلفهم » حوادث گذشته . در دو آيه بعد كه آيات پايان سوره حج را تشكيل مى دهد، روى سخن را به افراد با ايمان كرده و يك سلسله دستورات كلى و جامع را كه حافظ دين و دنيا و پيروزى آنها در تمام صحنه ها است بيان مى دارد و با اين حسن ختام ، «سوره حج » پايان مى گيريد. نخست به چهار دستور مهم اشاره كرده مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ركوع كنيد، و سجده بجا آوريد، و پروردگارتان را عبادت كنيد، و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد» (يا ايها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا
و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون ). بيان دو ركن ركوع و سجود از ميان تمام اركان نماز به خاطر اهميت فوق العاده آنها در اين عبادت بزرگ است . دستور عبوديت به طور مطلق كه بعد از اين دو بيان شده هر گونه عبادت و بندگى خدا را شامل مى شود. تعبير به «ربكم » (پروردگار شما) در حقيقت اشاره اى است به شايستگى او براى عبوديت و عدم شايستگى غير او، زيرا تنها مالك و صاحب و تربيت كننده او است . دستور به «فعل خيرات » هر گونه كار نيكى را - بدون هيچ قيد و شرط - شامل مى شود، و اينكه از «ابن عباس » نقل شده كه منظور صله رحم و مكارم اخلاق است در حقيقت بيان مصداق زنده اى از اين مفهوم عام مى باشد. سپس پنجمين دستور را در زمينه جهاد - به معنى وسيع كلمه - صادر مى كند و مى گويد: «در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نمائيد» (و جاهدوا فى الله حق جهاده ). اكثر مفسران اسلامى ، جهاد را در اينجا به معنى خصوص مبارزه مسلحانه با دشمنان نگرفته اند، بلكه همانگونه كه از مفهوم لغوى آن استفاده مى شود به معنى هر گونه جهاد و كوشش در راه خدا و تلاش براى انجام نيكيها، و مبارزه با هوسهاى سركش (جهاد اكبر) و پيكار با دشمنان ظالم و ستمگر (جهاد اصغر) دانسته اند. مرحوم «طبرسى » در مجمع البيان از اكثر مفسران چنين نقل مى كند كه منظور از حق جهاد خلوص نيت و انجام دادن اعمال براى خدا است . بدون شك «حق جهاد» نيز معنى وسيعى دارد كه از نظر كيفيت و كميت
و مكان و زمان و ساير جهات ، همه را شامل مى شود، اما از آنجا كه مرحله اخلاص سختترين مرحله در جهاد نفس است ، روى اين مرحله تكيه كرده است ، چرا كه نفوذ افكار و انگيزه هاى غير الهى در قلب و اعمال انسان آنقدر مخفى و باريك و پنهان است كه جز بندگان خاص خدا از آن رهائى نمى يابند!. در حقيقت قرآن مجيد در اين پنج دستور از مراحل ساده شروع كرده و به آخرين و برترين مراحل عبوديت مى رساند: نخست سخن از ركوع و سپس از آن برتر سخن از سجود است ، بعد عبادت به طور كلى ، و سپس انجام كارهاى نيك اعم از عبادات و غير عبادات ، و در آخرين مرحله سخن از جهاد و تلاش و كوشش فردى و جمعى در بخش درون و برون ، كردار و گفتار و اخلاق و نيت به ميان آورده است . و اين دستور جامعى است كه فلاح و رستگارى بدون شك در دنبال آن خواهد بود. و از آنجا كه اين تصور ممكن است پيدا شود، اينهمه دستورات سنگين كه هر يك از ديگرى جامعتر و وسيعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعيف قرار داده شده است ، در جمله هاى بعد تعبيرات گوناگونى دارد كه نشان مى دهد اينها دليل لطف الهى نسبت به شما است و نشانه عظمت و مقام شخصيت شما مؤ منان در پيشگاه او است . در نخستين تعبير مى فرمايد: «او شما را برگزيد» (هو اجتباكم ). اگر برگزيدگان خدا نبوديد اين مسئوليتها بر دوش شما گذارده نمى شد. و در تعبير بعد مى فرمايد: «او كار سنگين و شاقى در دين بر شما نگذارده است » (و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ). يعنى اگر درست بنگريد اينها تكاليف شاقى نيستند، بلكه با فطرت پاك شما هماهنگ و سازگارند، و اصولا چون وسيله تكامل شما هستند و هر كدام
فلسفه و منافع روشنى دارند كه عائد خودتان مى شود، در ذائقه جانتان تلخ نخواهند بود، بلكه كاملا شيرين و گوارا هستند. در سومين تعبير مى گويد: از اين گذشته «اين همان آئين پدر شما ابراهيم است » (ملة ابيكم ابراهيم ). اطلاق «پدر» بر «ابراهيم » يا به خاطر آن است كه عربها و مسلمانان آن روز غالبا از نسل اسماعيل بودند و يا به خاطر اين بود كه آنها همگى «ابراهيم » را بزرگ مى شمردند و از او به صورت يك پدر روحانى و معنوى احترام مى كردند هر چند آئين پاك او با انواع خرافات آلوده شده بود. سپس تعبير ديگرى در اين زمينه دارد مى گويد: «او شما را در كتب پيشين ، مسلمان ناميد و همچنين در اين كتاب آسمانى » (قرآن ) (هو سماكم المسلمين من قبل و فى هذا). و مسلمان كسى است كه اين افتخار را دارد كه در برابر همه فرمانهاى الهى تسليم است . در اينكه : مرجع ضمير «هو» (او) چه كسى است در ميان مفسران گفتگو است بعضى گفته اند به «خدا» برمى گردد، يعنى خدا هم در كتب پيشين و هم در قرآن شما را به اين نام افتخار آميز ناميده است ، ولى بعضى ديگر آن را اشاره به «ابراهيم » مى دانند، چرا كه در آيه ۱۲۸ سوره بقره مى خوانيم ابراهيم پس از پايان بناى كعبه از خداوند تقاضاهائى كرد، از جمله اين بود: ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك : «پروردگارا! من و فرزندم اسماعيل را تسليم در مقابل فرمانت قرار ده ، و از دودمان ما امتى مسلم و تسليم در برابر اراده ات به وجود آور». ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد زيرا با ذيل آيه سازگارتر است ، كه مى گويد: ((او شما را در كتب پيشين و در اين كتاب (قرآن ) مسلمان ناميد)) و اين
تعبير درباره ابراهيم ، تناسب ندارد بلكه مناسب خداوند است . سرانجام پنجمين و آخرين تعبير شوق آفرين را درباره مسلمانان كرده و آنها را به عنوان الگو و اسوه امتها معرفى مى كند و مى فرمايد: ((هدف اين بوده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شاهد و گواه بر شما باشد و شما هم گواهان بر مردم ))! (ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء على الناس ). «شهيد» به معنى شاهد از ماده شهود به معنى آگاهى تواءم با حضور است مفهوم اين سخن آن است كه شاهد بودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر همه مسلمانها به معنى آگاهى او از اعمال امت خويش است ، و اين با روايات عرض اعمال و بعضى از آيات قرآن كه به آن اشاره مى كند كاملا سازگار مى باشد، چرا كه طبق اين روايات اعمال همه امت را در عرض هفته به حضور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرضه مى دارند و روح پاك او از همه اينها آگاه و با خبر مى شود، بنابراين او شاهد و گواه اين امت است . اما شاهد و گواه بودن اين امت ، طبق بعضى از روايات به معنى معصومين اين امت و امامان است كه آنها نيز گواهان بر اعمال مردمند. در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) مى خوانيم : كه فرمود: نحن حجج الله فى خلقه و نحن شهداء الله و اعلامه فى بريته : «ما حجتهاى خدا در ميان خلقيم و شاهدان او و نشانه هايش در ميان مردميم ». در حقيقت مخاطب در جمله «لتكونوا» ظاهرا همه امتند اما در واقع گروهى از سران و بزرگان آنها مى باشد، و خطاب به كل به خاطر جزء در تعبيرات روزمره فراوان است مثلا در آيه ۲۰ سوره مائده مى خوانيم : كه خداوند ضمن
بر شمردن نعمتهايش بر بنى اسرائيل به آنها خطاب كرده مى گويد: «خداوند شما را ملوك و پادشاهان قرار داد» در حالى كه مى دانيم افراد معدودى از آنها به اين مقام رسيدند. البته «شهود» معنى ديگرى نيز دارد و آن «شهادت عملى » است ، يعنى مقياس سنجش و الگو بودن اعمال يك فرد نمونه و بارز براى اعمال سايرين ، در اين صورت تمام مسلمانان راستين چنين خواهند بود، چرا كه آنها امت نمونه اى هستند با برترين آئين كه مى توانند مقياس و الگوئى براى سنجش شخصيت و فضيلت در ميان همه امتها باشند. در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه خداوند چند فضيلت و برترى به امت اسلام داده است ، از جمله اينكه در امتهاى پيشين ، پيامبر آنها شاهد و گواه قومش بود ولى خداوند تمام امت مرا گواهان بر خلق قرار داده زيرا مى فرمايد: ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهدا على الناس . يعنى همانگونه كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسوه و الگوى امت خويش است شما هم اسوه ها و الگوها براى مردم جهانيد. اين تفسير در عين حال با تفسير سابق منافات ندارد ممكن است همه امت شاهد و گواه باشند و امامان شاهدان و گواهان نمونه و ممتاز. در پايان اين آيه بار ديگر وظائف پنجگانه پيشين را در تعبيرات فشرده ترى كه در سه جمله خلاصه مى شود به عنوان تاءكيد چنين بازگو مى كند: «اكنون كه چنين است و شما داراى اين امتيازات و افتخارات هستيد، نماز را بر پا داريد، زكات را ادا كنيد و به آئين حق و ذيل عنايت پروردگار تمسك جوئيد» (فاقيموا
الصلوة و آتوا الزكوة و اعتصموا بالله ). كه «مولى و سرپرست و يار و ياور شما او است » (هو مولاكم ). «چه مولى و سرپرست خوبى ، و چه يار و ياور شايسته اى » (فنعم المولى و نعم النصير). در حقيقت جمله «فنعم المولى و نعم النصير» دليلى است بر «و اعتصموا بالله هو مولاكم » يعنى اينكه به شما فرمان داده شده تنها به ذيل عنايت پروردگار تمسك جوئيد به خاطر آن است كه او برترين و بهترين مولى و شايسته ترين يار و ياور است . پروردگارا! به ما اين توفيق و سعادت را مرحمت فرما كه با اعتصام به ذات پاكت و پيوند با خلق و خالق مردمى نمونه باشيم و الگو و شاهد بر ديگران ، و تفسيرى جامع و نمونه بر اين كتاب بزرگت تا پايان بنگاريم . خداوندا! همانگونه كه در كتاب آسمانيت قرآن و كتب پيشينيان ما را مسلمان خواندى توفيق مرحمت فرما تا سراپا تسليم فرمان تو باشيم . بار الها! ما را بر دشمنانى كه امروز در هر گوشه و كنار، قصد يورش بر قرآن و اسلام دارند پيروز گردان كه تو بهترين مولى و يار و ياورى (فنعم المولى و نعم النصير).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |