تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۵۰
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۶ - ۲۸
آيه و ترجمه
وَ إِذْ بَوَّأْنَا لابْرَهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَن لا تُشرِك بى شيْئاً وَ طهِّرْ بَيْتىَ لِلطائفِينَ وَ الْقَائمِينَ وَ الرُّكع السجُودِ(۲۶) وَ أَذِّن فى النَّاسِ بِالحَْجّ يَأْتُوك رِجَالاً وَ عَلى كلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِن كلِّ فَجٍ عَمِيقٍ(۲۷) لِّيَشهَدُوا مَنَفِعَ لَهُمْ وَ يَذْكرُوا اسمَ اللَّهِ فى أَيَّامٍ مَّعْلُومَتٍ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الاَنْعَمِ فَكلُوا مِنهَا وَ أَطعِمُوا الْبَائس الْفَقِيرَ(۲۸) ترجمه : ۲۶ - به خاطر بياور زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم (تا اقدام به بناى خانه كند و به او گفتيم ) چيزى را شريك من قرار مده ، و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجودكنندگان (از آلودگى بتها و از هر گونه آلودگى ) پاك گردان . ۲۷ - و مردم را دعوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دور (به سوى خانه خدا) بيايند. ۲۸ - تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حياتبخش ) باشند، و نام خدا را در ايام معينى بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است (هنگام قربانى كردن )
ببرند (و هنگامى كه قربانى كرديد) از گوشت آنها بخوريد، و بينواى فقير را نيز اطعام نمائيد. تفسير: دعوت عام براى حج ! به تناسب بحثى كه در آيه گذشته پيرامون مسجدالحرام و زائران خانه خدا آمد در آيات مورد بحث نخست به تاريخچه بناى كعبه به دست ابراهيم خليل (عليه السلام ) و سپس مساءله وجوب حج ، و فلسفه آن ، و بخشى از احكام اين عبادت بزرگ اشاره مى كند، و يا به تعبير ديگر آيه گذشته مقدمه اى بود براى بحثهاى گوناگون اين آيات . ابتدا از داستان تجديد بناى كعبه شروع كرده ، مى گويد: به خاطر بياور زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم تا در آن مكان اقدام به بناى خانه كعبه كند (و اذ بواءنا لابراهيم مكان البيت ). «بواء» در اصل از ماده «بواء» به معنى مساوات اجزاى يك مكان و مسطح بودن آن است ، سپس به هر گونه آماده ساختن مكان اطلاق شده است . منظور از اين جمله در آيه فوق - طبق روايات مفسران - اين است كه خداوند مكان خانه كعبه را كه در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود به ابراهيم (عليه السلام ) نشان داد، طوفانى وزيد و خاكها را به عقب برد و پايه هاى خانه آشكار گشت ، يا قطعه ابرى آمد و در آنجا سايه افكند، و يا به هر وسيله ديگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهيم معلوم و آماده ساخت ، و او با هميارى فرزندش اسماعيل آن را تجديد بنا نمود.
سپس اضافه مى كند هنگامى كه خانه آماده شد به ابراهيم خطاب كرديم : اين خانه را كانون توحيد كن ، و « چيزى را شريك من قرار مده ، و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك كن » (ان لا تشرك بى شيئا و طهر بيتى للطائفين و القائمين و الركع السجود). در حقيقت ابراهيم (عليه السلام ) ماءمور بود خانه كعبه و اطراف آن را از هر گونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هر گونه بت و مظاهر شرك پاك و پاكيزه دارد، تا بندگان خدا در اين مكان پاك جز به خدا نينديشند، و مهمترين عبادت اين سرزمين را كه طواف و نماز است در محيطى پيراسته از هرگونه آلودگى انجام دهند. از ميان اركان نماز در آيه فوق به سه ركن عمده كه «قيام » و «ركوع » و «سجود» است به ترتيب اشاره شده ، چرا كه بقيه در شعاع آن قرار دارد هر چند جمعى از مفسران «قائمين » را در اينجا به معنى «مقيمين در مكه » تفسير كرده اند ولى با توجه به مساءله طواف و ركوع و سجود كه قبل و بعد از آن آمده است شك نيست كه قيام در اينجا به معنى قيام نماز است و اين معنى را بسيارى از مفسران شيعه و اهل تسنن برگزيده يا به عنوان يك تفسير نقل كرده اند. ضمنا بايد توجه داشت كه «ركع » جمع «راكع » (ركوع كننده ) و «سجود» جمع «ساجد» (سجده كننده ) مى باشد و اينكه در ميان اين دو (الركع السجود) واو عطف نيامده ، بلكه به صورت توصيف ذكر شده به خاطر نزديكى اين دو عبارت به يكديگر است .
بعد از آماده شدن خانه كعبه براى عبادت كنندگان ، خدا به ابراهيم (عليه السلام ) دستور مى دهد: در ميان مردم براى حج اعلام كن تا پياده و سوار بر مركبهاى لاغر، از هر راه دور قصد خانه خدا كنند (و اذن فى الناس بالحج ياتوك رجالا و على كل ضامر ياتين من كل فج عميق ). «اذن » از ماده اذان به معنى اعلام و «رجال » جمع «راجل » به معنى «پياده »، و «ضامر» به معنى حيوان لاغر، و «فج » در اصل به معنى فاصله ميان دو كوه و سپس به جاده هاى وسيع اطلاق شده و «عميق » در اينجا به معنى دور است . در روايتى كه در تفسير «على بن ابراهيم » آمده مى خوانيم : «هنگامى كه ابراهيم چنين دستورى را دريافت داشت عرض كرد خداوندا، صداى من به گوش مردم نمى رسد، اما خدا به او فرمود: عليك الاذان و على البلاغ !:((تو اعلام كن و من به گوش آنها مى رسانم »! «ابراهيم » بر محل «مقام » بر آمد، و انگشت در گوش گذارد و رو به سوى شرق و غرب كرد و صدا زد و گفت : ايها الناس كتب عليكم الحج الى البيت العتيق فاجيبوا ربكم : «اى مردم حج خانه كعبه بر شما نوشته شده ، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد. و خداوند صداى او را به گوش همگان حتى كسانى كه در پشت پدران و رحم مادران بودند رسانيد، و آنها در پاسخ گفتند: لبيك اللهم لبيك !... و تمام كسانى كه از آن روز تا روز قيامت در مراسم شركت مى كنند از كسانى هستند كه در آن روز دعوت ابراهيم را اجابت كردند».
و اگر حجاج پياده را مقدم بر سواره ذكر كرده به خاطر اين است كه مقام آنها در پيشگاه خدا افضل است چرا كه رنج اين سفر را بيشتر تحمل مى كنند، و به همين دليل در روايتى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : كسى كه پياده حج مى كند در هر گام هفتصد حسنه دارد در حالى كه سواره ها در هر گام هفتاد حسنه دارند. و يا به خاطر اين است كه اهميت زيارت خانه خدا را مشخص كند كه بايد با استفاده از هر گونه امكانات به سوى او آيند و هميشه در انتظار مركب سوارى ننشينند. تعبير به «ضامر» (حيوان لاغر) اشاره به اين است كه اين راه ، راهى است كه حيوانات را لاغر مى كند چرا كه از بيابانهاى سوزان و خشك و بى آب و علف مى گذرد و هشدارى است براى تحمل مشكلات اين راه . و يا اينكه حيواناتى را انتخاب كنند، ورزيده و چابك و پر تحمل ، حيواناتى كه در ميدان تمرين ، لاغر شده و عضلاتى صفت و محكم دارند كه در اينگونه راهها حيوانات پروارى به كار نمى آيد (و انسانهاى پرورش يافته در ناز و نعمت نيز مرد اين راه نيستند). تعبير به «من كل فج عميق » اشاره به اين است كه نه فقط از راههاى نزديك بلكه از راههاى دور نيز بايد به سوى اين مقصد حركت كنند (كلمه «كل » در اينجا به معنى استقراء و فراگيرى نيست بلكه به معنى كثرت است ). مفسر معروف «ابوالفتوح رازى » در ذيل اين آيه سرگذشت جالبى را از مردى به نام ابوالقاسم بشر بن محمد نقل مى كند كه مى گويد: در حال طواف پير مردى را ديدم در نهايت ضعف و ناتوانى كه آثار رنج سفر در چهره او نمايان بود و عصا به دست گرفته طواف مى كرد، نزديك او رفتم و از او پرسيدم از كجا
مى آئى ؟ گفت : از راهى بسيار دور و پنج سال است كه راه سپرده ام تا به اينجا رسيده ام ! از رنج سفر، پير و ناتوان شده ام ، گفتم به خدا سوگند اين مشقتى بزرگ و در عين حال اطاعتى نيكو و محبتى صادقانه در پيشگاه حق است . از شنيدن اين سخن شاد شد و لبخندى بر روى من زد و اين دو بيت را قرائت كرد: زر من هويت و ان شطت بك الدار و حال من دونه حجب و استار! لا يمنعنك بعد من زيارته ان المحب لمن يهواه زوار! «آنكس را كه دل به او بستهاى زيارت كن ، هر چند خانه تو دور افتاده باشد و حجابها و پرده ها ميان تو و او جدائى بيفكند. دورى راه هرگز نبايد مانع تو از زيارتش گردد چرا كه دوست و عاشق به هر حال بايد به زيارت محبوبش رود»! آرى جاذبه خانه خدا آنقدر زياد است كه دلهاى سرشار از ايمان را از تمام نقاط دور و نزديك به سوى خود جلب و جذب مى كند، پير و جوان ، كوچك و بزرگ ، از هر نژاد و قبيله از راه دور و نزديك لبيك گويان ، عاشقانه به سوى او مى آيند تا جلوه هاى ذات پاك خدا را در آن سرزمين مقدس با چشم جان تماشا كنند و رحمت بى دريغش را در روح خود لمس نمايند. در آيه بعد در يك عبارت بسيار فشرده و پر معنى به فلسفه هاى مختلف حج پرداخته ، مى فرمايد: آنها به اين سرزمين مقدس بيايند «تا منافع خويش را با چشم
خود ببيند» (ليشهدوا منافع لهم ). مفسران در تفسير كلمه منافع در اينجا سخن بسيار گفته اند، ولى كاملا روشن است كه هيچگونه محدوديتى در اين لفظ نيست تمام منافع و بركات معنوى و نتائج مادى ، فوائد فردى و اجتماعى ، فلسفه هاى سياسى و اقتصادى و اخلاقى را همه شامل مى شود. آرى بايد مسلمانان از همه نقاط جهان از ميان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و ناظر اين منافع باشند، چه تعبير زيبائى ؟ شاهد و ناظر باشند، و آنچه را با گوش شنيده اند با چشم ببينند!. لذا در كتاب كافى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم ربيع بن خثيم از امام ، تفسير اين كلمه را خواست ، امام در پاسخ فرمود: «منافع » دنيا و «منافع » آخرت را هر دو در بر مى گيريد. به خواست خدا در نكات آيه از اين منافع گوناگون بطور مشروح سخن خواهيم گفت سپس اضافه مى كند: ((و آنها بيايند و قربانى كنند و نام خدا را در ايام معينى بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح ) ببرند)) (و يذكروا اسم الله فى ايام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الانعام ). از آنجا كه توجه اصلى در مراسم حج به جنبه هائى است كه با خدا ارتباط پيدا مى كند و روح اين عبادت بزرگ را منعكس مى سازد در آيه فوق از مراسم قربانى ، تنها مساءله بردن نام خدا را كه يكى از شرائط است بيان مى كند، اشاره به اينكه آنها به هنگام ذبح قربانى تمام توجهشان به خدا و قبول در گاه او است و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع آن قرار دارد. قربانى كردن حيوانات در حقيقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خدا، همانگونه كه در سرگذشت ابراهيم (عليه السلام ) و اسماعيل (عليه السلام ) و قربانى
او آمده است ، آنها با اين عمل اعلام مى كنند كه در راه او آماده هر گونه ايثارند حتى بذل جان . به هر حال قرآن با اين گفتار برنامه شرك آلود بت پرستان را نفى مى كند كه به هنگام قربانى نام بتها را مى بردند، و اين مراسم توحيدى را به شرك آلوده مى ساختند. و در پايان آيه مى فرمايد: «از گوشت حيوانات قربانى ، هم خودتان بخوريد و هم بينوايان فقير را اطعام نمائيد» (فكلوا منها و اطعموا البائس الفقير). اين احتمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه منظور از بردن نام خدا در «ايام معلومات » تكبير و حمد و ثناى الهى در اين ايام است به خاطر نعمتهاى بى پايانش ، مخصوصا به خاطر چهار پايانى كه روزى انسانها كرده كه از تمام اجزاى بدن آنها در زندگى خود بهره مى گيرند. نكته ها:
ايام معلومات چيست ؟
در آيات فوق خداوند دستور مى دهد در «ايام معلومات » ياد او كنيد، و در آيه ۲۰۳ سوره بقره همين امر به صورت ديگرى آمده است : و اذكروا الله فى ايام معدودات : «خدا را در ايام معدودى ياد كنيد». در اينكه «ايام معلومات » چيست ؟ و آيا با «ايام معدودات » كه در سوره بقره آمده يكى است يا متفاوت مى باشد؟ ميان مفسران گفتگو است و روايات نيز در اين زمينه متفاوت است :
گروهى از مفسران ، طبق بعضى از روايات اسلامى ، معتقدند كه منظور از ايام معلومات ده روز آغاز ذيحجه است ، و ايام معدودات ، «ايام التشريق » يعنى روزهاى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذيحجه مى باشد، روزهائى كه نورانى و روشنى بخش همه دلها است . در حالى كه گروهى ديگر، طبق بعضى ديگر از روايات ، گفته اند: هر دو اشاره به ايام التشريق است ، و ايام تشريق را گاهى همان سه روز گرفته اند و گاهى روز دهم يعنى عيد قربان را نيز بر آن افزوده اند. جمله «فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه » (كسى كه در دو روز مراسم ذكر خدا را بجا آورد گناهى بر او نيست ) كه در سوره بقره آمده نشان مى دهد كه ايام تشريق بيش از سه روز نيست ، زيرا تعجيل در آن ، سبب مى شود كه يك روز از آن كاسته و تبديل به دو روز گردد. ولى با توجه به اينكه در آيات مورد بحث ، بعد از ذكر ايام معلومات مساءله قربانى آمده و مى دانيم قربانى معمولا در روز دهم انجام مى گيريد اين موضوع تاءييد مى شود كه ايام معلومات ده روز آغاز ذى الحجه است كه به روز دهم ، روز قربانى ختم مى گردد، و به اين ترتيب تفسير اول كه دوگانگى مفهوم ايام معلومات با ايام معدودات باشد تقويت مى گردد. اما با توجه به وحدت تعبيرهائى كه در دو آيه وارد شده بيشتر اين مساءله به ذهن مى رسد كه هر دو اشاره به يك مطلب است ، هدف در هر دو توجه به ياد خدا و نام خدا در ايام معينى است كه از دهم ذى الحجه شروع مى شود و به سيزدهم پايان مى يابد. البته يكى از موارد ذكر نام خدا، ذكر نام او به هنگام قربانى است .
ذكر خدا در سرزمين منى
در روايات متعددى مى خوانيم كه منظور از ذكر خداوند در اين ايام ، تكبير مخصوصى است كه بعد از نماز ظهر روز عيد قربان گفته مى شود، و تا پانزده نماز ادامه دارد (يعنى بعد از نماز صبح سيزدهم خاتمه مى يابد) و آن اين ذكر است الله اكبر الله اكبر، لا اله الا الله و الله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر على ما هدانا، و الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام ضمنا در پاره اى از روايات تصريح شده كه تكبير در اين پانزده نوبت مخصوص كسانى است كه در سرزمين «منى » و ايام حج باشد، اما كسانى كه در ساير بلادند اين تكبيرات را تنها بعد از ده نماز مى خوانند (از نماز ظهر روز عيد شروع مى شود و به نماز صبح روز دوازدهم ختم مى گردد). قابل توجه اينكه روايات تكبير شاهد ديگرى است بر اينكه «ذكر» در آيات فوق ، جنبه كلى دارد و مخصوص ذكر خدا به هنگام قربانى كردن نيست هر چند اين مفهوم كلى شامل آن مصداق نيز مى شود (دقت كنيد).
فلسفه و اسرار عميق حج !.
مراسم پرشكوه حج - همچون عبادات ديگر - داراى بركات و آثار فراوانى
در فرد و جامعه اسلامى است كه اگر طبق برنامه صحيح انجام پذيرد و از آن بهره بردارى درستى شود مى تواند هر سال منشاء تحول تازه اى در جوامع اسلامى گردد. اين مناسك بزرگ در حقيقت داراى چهار بعد است كه هر يك از ديگرى ريشه دارتر و پر سودتر است : ۱ - بعد اخلاقى حج - مهمترين فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است كه در انسانها به وجود مى آورد، مراسم «احرام » انسان را به كلى از تعينات مادى و امتيازات ظاهرى و لباسهاى رنگارنگ و زر و زيور بيرون مى برد، و با تحريم لذائذ و پرداختن به خودسازى كه از وظائف محرم است او را از جهان ماده جدا كرده و در عالمى از نور و روحانيت و صفا فرو مى برد، و آنها را كه در حال عادى بار سنگين امتيازات موهوم و درجه ها و مدالها را بر دوش خود احساس مى كنند يك مرتبه سبكبار و راحت و آسوده مى كند. سپس مراسم ديگر حج يكى پس از ديگرى انجام مى گيريد، مراسمى كه علاقه هاى معنوى انسان را لحظه به لحظه با خدايش محكم تر و رابطه او را نزديك تر و قوى تر مى سازد، او را از گذشته تاريك و گناه آلودش بريده و به آينده اى روشن و پر از صفا و نور پيوند مى دهد. مخصوصا توجه به اين حقيقت كه مراسم حج در هر قدم ياد آور خاطرات ابراهيم بتشكن ، و اسماعيل ذبيح الله ، و مادرش هاجر است ، و مجاهدتها و گذشتها و ايثارگرى آنها را لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مى كند، و نيز توجه به اينكه سرزمين مكه عموما و مسجدالحرام و خانه كعبه و محل طواف خصوصا ياد آور خاطرات پيامبر اسلام و پيشوايان بزرگ و مجاهدتهاى مسلمانان صدر اول است اين انقلاب اخلاقى عميق تر مى گردد، به گونه اى كه در هر گوشهاى از مسجدالحرام و سرزمين مكه انسان ، چهره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه السلام ) و ساير
پيشوايان بزرگ را مى بيند، و صداى آواى حماسه هاى آنها را مى شنود. آرى اينها همه دست به دست هم مى دهند و زمينه يك انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهم مى سازند، به گونه اى توصيف ناشدنى ورق زندگانى انسان را بر مى گردانند و صفحه نوينى در حيات او آغاز مى كنند. بى جهت نيست كه در روايات اسلامى مى خوانيم : «كسى كه حج را به طور كامل انجام دهد يخرج من ذنوبه كهيئته يوم ولدته امه !»: از گناهان خود بيرون مى آيد همانند روزى كه از مادر متولد شده )). آرى حج براى مسلمانان يك تولد ثانوى است ، تولدى كه آغازگر يك زندگى نوين انسانى مى باشد. البته احتياج به ياد آورى ندارد كه اين بركات و آثار - و آنچه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد - نه براى كسانى است كه از حج تنها به پوسته اى از آن قناعت كرده ، و مغز آن را بدور افكنده اند و نه براى آنها كه حج را وسيله تفريح و سير و سياحت و يا تظاهر و ريا و تهيه وسائل مادى شخصى قرار داده و هرگز به روح آن واقف نشده اند سهم آنها همان است كه به آن رسيده اند! ۲ - بعد سياسى حج -: به گفته يكى از بزرگان فقهاى اسلام مراسم حج در عين اينكه خالصترين و عميقترين عبادات را عرضه مى كند، مؤ ثرترين وسيله براى پيشبرد اهداف سياسى اسلام است . روح عبادت ، توجه به خدا، و روح سياست ، توجه به خلق خدا است ، اين دو در حج آنچنان به هم آميخته اند كه تار و پود يكپارچه !. حج عامل مؤ ثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است .
حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژاد پرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافيائى است . حج وسيله اى است براى شكستن سانسورها و از بين بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانه اى كه در كشورهاى اسلامى حكمفرما مى شود. حج وسيله اى است براى انتقال اخبار سياسى كشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطه ديگر، و بالاخره حج ، عامل مؤ ثرى است براى شكستن زنجيرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمين . و به همين دليل در آن ايام كه حاكمان جبار همچون بنى اميه و بنى عباس بر سرزمينهاى مقدس اسلامى حكومت مى كردند و هر گونه تماس ميان قشرهاى مسلمان را زير نظر مى گرفتند تا هر حركت آزاديبخش را سركوب كنند، فرا رسيدن موسم حج دريچه اى بود به سوى آزادى و تماس قشرهاى جامعه بزرگ اسلامى با يكديگر و طرح مسائل مختلف سياسى . روى همين جهت امير مؤ منان على (عليه السلام ) به هنگامى كه فلسفه فرائض و عبادات را مى شمرد در باره حج مى گويد: الحج تقوية للدين : «خداوند مراسم حج را براى تقويت آئين اسلام تشريع كرد». بى جهت نيست كه يكى از سياستمداران معروف بيگانه در گفتار پر معنى خود مى گويد: «واى به حال مسلمانان ! اگر معنى حج را نفهمند، و واى به حال دشمنانشان اگر معنى حج را درك كنند»!. و حتى در روايات اسلامى ، حج به عنوان جهاد افراد ضعيف شمرده شده ، جهادى كه حتى پير مردان و پير زنان ناتوان با حضور در صحنه آن مى توانند شكوه و عظمت امت اسلامى را منعكس سازند، و با حلقه هاى تو در توى نمازگزاران
گرد خانه خدا و سر دادن آواى وحدت و تكبير، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند. ۳ - بعد فرهنگى : ارتباط قشرهاى مسلمانان در ايام حج مى تواند به عنوان مؤ ثرترين عامل مبادله فرهنگى و انتقال فكرها در آيد. مخصوصا با توجه به اين نكته كه اجتماع شكوهمند حج ، نماينده طبيعى و واقعى همه قشرهاى مسلمانان جهان است (چرا كه در انتخاب افراد براى رفتن به زيارت خانه خدا هيچ عامل مصنوعى مؤ ثر نيست و زوار كعبه از ميان تمام گروهها، نژادها، زبانهائى كه مسلمانان به آن تكلم مى كنند بر خاسته و در آنجا جمع مى شوند). لذا در روايات اسلامى مى خوانيم : يكى از فوائد حج نشر اخبار و آثار رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تمام جهان اسلامى است . «هشام بن حكم » كه از دوستان دانشمند «امام صادق (عليه السلام ») است مى گويد: از آنحضرت در باره فلسفه حج و طواف كعبه سؤ ال كردم ، فرمود: ان الله خلق الخلق ... و امرهم بما يكون من امر الطاعة فى الدين و مصلحتهم من امر دنياهم فجعل فيه الاجتماع من الشرق و الغرب و ليتعارفوا و لينزع كل قوم من التجارات من بلد الى بلد...، و لتعرف آثار رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تعرف اخباره و يذكر و لا ينسى : ((خداوند اين بندگان را آفريد... و فرمانهائى در طريق مصلحت دين و دنيا به آنها داد، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را (در آئين حج ) مقرر داشت تا مسلمانان به خوبى يكديگر را بشناسند و از حال هم آگاه شوند، و هر گروهى سرمايه هاى تجارى را از شهرى به شهر ديگر منتقل كنند... و براى اينكه آثار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اخبار او شناخته شود، مردم آنها را به خاطر آوردند و هرگز فراموش
نكنند)). به همين دليل در دورانها خفقان بارى كه خلفا و سلاطين جور اجازه نشر اين احكام را به مسلمانان نمى دادند آنها با استفاده از اين فرصت ، مشكلات خود را حل مى كردند و با تماس گرفتن با ائمه هدى (عليهمالسلام ) و علماى بزرگ دين پرده از چهره قوانين اسلام و سنت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر مى داشتند. از سوى ديگر، حج مى تواند، مبدل به يك كنگره عظيم فرهنگى شود و انديشمندان جهان اسلام در ايامى كه در مكه هستند گرد هم آيند و افكار و ابتكارات خويش را به ديگران عرضه كنند. اصولا يكى از بدبختيهاى بزرگ اين است كه مرزهاى كشور اسلامى سبب جدائى فرهنگى آنها شود، مسلمانان هر كشور تنها به خود بينديشند، كه در اين صورت جامعه واحد اسلامى پاره پاره و نابود مى گردد، آرى حج مى تواند جلو اين سرنوشت شوم را بگيرد. و چه جالب مى فرمايد: امام صادق (عليه السلام ) در ذيل همان روايت هشام بن حكم : و لو كان كل قوم انما يتكلمون على بلادهم و ما فيها هلكوا، و خربت البلاد، و سقطت الجلب و الارباح و عميت الاخبار... «اگر هر قوم و ملتى تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائلى كه در آن است بينديشند همگى نابود مى گردند و كشورهايشان ويران مى شود، منافع آنها ساقط مى گردد و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مى گيريد». ۴ - بعد اقتصادى حج - بر خلاف آنچه بعضى فكر مى كنند، استفاده از كنگره عظيم حج براى تقويت پايه هاى اقتصادى كشورهاى اسلامى نه تنها با روح
حج منافات ندارد بلكه طبق روايات اسلامى يكى از فلسفه آن را تشكيل مى دهد. چه مانعى دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ ، پايه يك بازار مشترك اسلامى را بگذارند، و زمينه هاى مبادلاتى و تجارى را در ميان خود به گونه اى فراهم سازند كه نه منافعشان به جيب دشمنانشان بريزد، و نه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد، كه اين دنيا پرستى نيست ، عين عبادت است و جهاد. و لذا در همان روايت «هشام بن حكم » از امام صادق (عليه السلام ) ضمن بيان فلسفه هاى حج صريحا به اين موضوع اشاره شده بود كه يكى از اهداف حج ، تقويت تجارت مسلمانان و تسهيل روابط اقتصادى است . و در حديث ديگرى از همان امام (عليه السلام ) در تفسير آيه «ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم » (بقره - ۱۹۸) مى خوانيم كه فرمود: منظور از اين آيه كسب روزى است فاذا احل الرجل من احرامه و قضى فليشتر ليبع فى الموسم : ((هنگامى كه انسان از احرام بيرون آيد و مناسك حج را بجا آورد در همان موسم حج خريد و فروش كند (و اين موضوع نه تنها گناه ندارد بلكه داراى ثواب است ). همين معنى در ذيل حديثى كه از «امام على بن موسى الرضا» (عليهماالسلام ) بطور مشروح در بيان فلسفه هاى حج وارد شده است آمده و در پايان آن مى فرمايد: ليشهدوا منافع لهم . اشاره به اينكه آيه «ليشهدوا منافع لهم » هم منافع معنوى را شامل مى شود و هم منافع مادى را كه از يك نظر همه معنوى است . كوتاه سخن اينكه اين عبادت بزرگ اگر بطور صحيح و كامل مورد بهره - بردارى قرار گيرد و زوار خانه خدا در آن ايام كه در آن سرزمين مقدس حضور
فعال دارند و دلهايشان آماده است از اين فرصت بزرگ براى حل مشكلات گوناگون جامعه اسلامى با تشكيل كنگره هاى مختلف سياسى و فرهنگى و اقتصادى استفاده كنند، اين عبادت مى تواند از هر نظر مشكل گشا باشد، و شايد به همين دليل است كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: لا يزال الدين قائما ما قامت الكعبة : «مادام كه خانه كعبه بر پا است اسلام هم بر پا است ». و نيز على (عليه السلام ) فرمود: خانه خدا را فراموش نكنيد كه اگر فراموش كنيد هلاك خواهيد شد الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا: «خدا را خدا را، در مورد خانه پروردگارتان ، هرگز آن را خالى نگذاريد كه اگر آن را ترك گوئيد مهلت الهى از شما برداشته مى شود»!. و نيز به خاطر اهميت اين موضوع است كه فصلى در روايات اسلامى تحت اين عنوان گشوده شده است كه اگر يكسال مسلمانان بخواهند حج را تعطيل كنند بر حكومت اسلامى واجب است كه با زور آنها را به مكه بفرستد.
تكليف گوشتهاى قربانى در عصر ما
از آيات فوق به خوبى اين معنى استفاده مى شود كه هدف از قربانى كردن علاوه بر جنبه هاى معنوى و روحانى و تقرب به درگاه خداوند اين است كه گوشت آن به مصرفهاى لازم برسد هم قربانى كننده از آن استفاده كند و هم قسمتى را به فقيران نيازمند برساند. از سوى ديگر تحريم اسراف در اسلام ، چيزى نيست كه بر كسى پوشيده باشد چرا كه قرآن و روايات اسلامى و دليل عقل آن را اثبات كرده است .
از مجموع اين سخن چنين نتيجه مى گيريم كه مسلمانان مجاز نيستند گوشتهاى قربانى را در سرزمين منى بر روى زمين بيندازند تا گنديده شود و يا در زير خاكها مدفون كنند، و وجوب قربانى براى حجاج دليل بر چنين عملى نمى تواند باشد، بلكه اگر نيازمندانى در آن روز و در آن سرزمين پيدا نشوند بايد آن را به مناطق ديگر حمل كنند و به مصرف برسانند و اين است مقتضاى جمع ميان ادله (دقت كنيد). اما متاءسفانه در عصر و زمان ما، بسيارى از مسلمانان به حكم اول عمل كرده ، و حكم دوم را به دست فراموشى سپرده اند، و هر سال ، هزاران هزار، قربانى كه گوشتهاى آنها مى تواند نيازمندى تغذيه گروه عظيمى از محرومان را تا مدتى طولانى بر طرف گرداند در آن سرزمين مقدس به وضع بسيار زننده و نامطلوبى نابود مى شود، و تاكنون بسيارى از علما و متفكران و قشرهاى ديگر اسلامى در اين زمينه با مقامات دولت حجاز صحبت كرده اند، و حتى داوطلب پرداخت هزينه هاى مؤ سساتى كه براى نگاهدارى و حمل و نقل آنها لازم است شده اند، اما جمود و خشكى روحانيين وهابى از يكسو، و بى اعتنائى مقامات دولت سعودى از سوى ديگر هنوز مانع انجام اين كار است . قطع نظر از مساءله تحريم اسراف كه يك امر مسلم اسلامى است ، اصولا صحنه قربانگاه در روز عيد قربان در حال حاضر بقدرى زننده و غير منطقى به نظر مى رسد كه افراد ضعيف الايمان را به ترديد در اصل اين برنامه مى اندازد، و به دشمنان دستاويز محكمى مى دهد، بى آنكه بدانند اين نتيجه ندانم كارى هاى روحانيون آن منطقه و نظام حاكم بر آن سرزمين است ، بنابراين حفظ عظمت اسلام و اصالت مناسك حج ، ايجاب مى كند كه مسلمانان جهان از همه نقاط، مقامات اين كشور را تحت فشار قرار دهند تا به اين وضع وحشتناك پايان دهد و حكم اسلام را اجرا كند.
و اگر در روايات اسلامى مى خوانيم كه بيرون بردن گوشت قربانى از سرزمين منى يا از حرم مكه ممنوع است ، اين مربوط به زمانهائى بوده كه مصرف كننده در آنجا به قدر كافى وجود داشته است . لذا در روايت صحيح كه در منابع معتبر از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده چنين مى خوانيم : يكى از ياران امام (عليه السلام ) از همين موضوع سؤ ال كرد امام فرمود: كنا نقول لا يخرج منها بشى ء لحاجة الناس اليه ، فاما اليوم فقد كثر الناس فلا باس باخراجه : ((ما سابقا دستور مى داديم كه چيزى از آن را از سرزمين منى بيرون نبرند چرا كه مردم به آن نياز داشتند اما امروز چون مردم (و قربانيان آنها) فزونى يافته اند، بيرون بردن آنها بى مانع است )).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |