تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۵۶ - ۶۴
آيه و ترجمه
وَ لَقَدْ أَرَيْنَهُ ءَايَتِنَا كلَّهَا فَكَذَّب وَ أَبى (۵۶) قَالَ أَ جِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِك يَمُوسى (۵۷) فَلَنَأْتِيَنَّك بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَك مَوْعِداً لا نخْلِفُهُ نحْنُ وَ لا أَنت مَكاناً سوًى (۵۸) قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَن يحْشرَ النَّاس ضحًى (۵۹) فَتَوَلى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كيْدَهُ ثمَّ أَتى (۶۰) قَالَ لَهُم مُّوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْترُوا عَلى اللَّهِ كذِباً فَيُسحِتَكم بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَاب مَنِ افْترَى (۶۱) فَتَنَزَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَ أَسرُّوا النَّجْوَى (۶۲) قَالُوا إِنْ هَذَنِ لَسحِرَنِ يُرِيدَانِ أَن يخْرِجَاكم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَ يَذْهَبَا بِطرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى (۶۳) فَأَجْمِعُوا كيْدَكُمْ ثمَّ ائْتُوا صفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ استَعْلى (۶۴)
ترجمه : ۵۶ - ما همه آيات خود را به او نشان داديم اما او تكذيب كرد و سر باز زد! ۵۷ - گفت : اى موسى ! آيا آمده اى كه ما را از سرزمينمان با اين سحرت بيرون كنى ؟! ۵۸ - ما هم قطعا سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد، هم اكنون (تاريخش را تعيين كن و) ميعادى ميان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو از آن تخلف نكنيم ، آنهم در مكانى كه نسبت به همه يكسان باشد!. ۵۹ - گفت ميعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است ، مشروط بر اينكه همه مردم هنگامى كه روز بالا مى آيد جمع شوند. ۶۰ - فرعون آن مجلس را ترك گفت ، و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد، و سپس همه را (در روز موعود) آورد. ۶۱ - موسى به آنها گفت : واى بر شما دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با عذاب خود نابود مى سازد، و نوميدى و (شكست ) از آن كسى است كه دروغ (بر خدا) ببندد. ۶۲ - آنها در ميان خود در ادامه راهشان به نزاع برخاستند و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند. ۶۳ - گفتند: اين دو مسلما ساحرند، مى خواهند شما را با سحرشان از سرزمينتان بيرون كنند، و آئين عالى شما را از بين ببرند! ۶۴ - اكنون كه چنين است تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد و در يك صف (به ميدان مبارزه ) بيائيد، و رستگارى امروز از آن كسى است كه برترى خودش را اثبات كند! تفسير: فرعون خود را براى مبارزه نهايى آماده مى كند در اين بخش از آيات ، مرحله ديگرى از درگيرى موسى ( عليه السلام ) و فرعون منعكس شده است ، قرآن مجيد، اين قسمت را با اين جمله شروع مى كند: «ما همه آيات خود را به فرعون نشان داديم ، اما هيچيك از آنها در دل تيره او اثر
نگذاشت ، همه را تكذيب كرد و از پذيرش آنها امتناع ورزيد» (و لقد اريناه آياتنا كلها فكذب و ابى ). مسلما منظور از آيات ، در اينجا تمام معجزاتى كه در طول عمر موسى و زندگيش در مصر به وسيله او ظاهر شد، نيست ، بلكه اين مربوط به معجزاتى است كه در آغاز دعوت به فرعون ارائه داد، «معجزه عصا» و «يد بيضا» و «محتواى دعوت جامع آسمانيش » كه خود دليل زنده اى بر حقانيتش بود. و لذا بعد از اين ماجرا به مساله مبارزه ساحران با موسى ( عليه السلام ) و اعجازهاى تازه او برخورد مى كنيم . اكنون ببينيم فرعون طغيانگر، مستكبر و لجوج در برابر موسى و معجزات او چه گفت ، و او را چگونه - طبق معمول همه زمامداران زورگو - متهم ساخت ؟ «گفت اى موسى ! آيا آمده اى كه ما را از سرزمين و وطنمان با سحرت بيرون كنى ؟!» (قال ا جئتنا لتخرجنا من ارضنا بسحرك يا موسى ): اشاره به اينكه : ما مى دانيم مساله نبوت و دعوت به توحيد، و ارائه اين معجزات همگى توطئه براى غلبه بر حكومت و بيرون كردن ما و قبطيان از سرزمين آباء و اجدادمان است ، منظور تو، نه دعوت به توحيد است و نه نجات بنى اسرائيل ، منظور حكومت است و سيطره بر اين سرزمين و بيرون راندن مخالفان !. اين تهمت درست همان حربه اى است كه همه زورگويان و استعمارگران در طول تاريخ داشته اند كه هر گاه خود را در خطر مى ديدند، براى تحريك مردم به نفع خود، مساله خطرى كه مملكت را تهديد مى كرد، پيش مى كشيدند مملكت يعنى حكومت اين زورگويان و موجوديتش يعنى موجوديت آنها! بعضى از مفسران معتقدند كه اصلا آوردن بنى اسرائيل به مصر و نگهدارى
آنها در اين سرزمين ، تنها براى استفاده از نيروى كار آنها در شكل بردگان نبود بلكه در عين حال مى خواستند، آنها كه قومى نيرومند بودند قدرت پيدا نكنند مبادا تبديل به كانون خطرى شوند، دستور كشتن پسران آنها نيز تنها به خاطر ترس از تولد موسى نبود، بلكه براى جلوگيرى از قدرت و قوت آنها بود، و اين كارى است كه همه قلدران انجام مى دهند، بنابراين بيرون رفتن بنى اسرائيل طبق خواسته موسى - يعنى قدرت يافتن اين ملت ، و در اين صورت تاج و تخت فراعنه به خطر مى افتاد. نكته ديگر اينكه در همين عبارت كوتاه ، فرعون ، موسى را متهم به سحر كرد، همان اتهامى كه به همه پيامبران در برابر معجزات روشنشان زدند. همانگونه كه در سوره «ذاريات » آيه ۵۲ و ۵۳ مى خوانيم كذلك ما اتى الذين من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر اءو مجنون ا تواصوا به بل هم قوم طاغون : ((هيچ پيامبرى ، قبل از اينها نيامد جز اينكه گفتند ساحر است يا ديوانه ؟ آيا اين (تهمت و افترا) را به يكديگر توصيه مى كردند (كه همگى در آن همصدا بودند) بلكه آنها قومى طغيانگرند)). اين موضوع نيز قابل تذكر است كه دامن زدن به احساسات «ميهن دوستى » در اين گونه مواقع كاملا حساب شده بوده است ، زيرا غالب مردم ، سرزمين و وطنشان را همانند جانشان دوست دارند، لذا در پاره اى از آيات قرآن اين دو در رديف هم قرار گرفته اند و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الا قليلا منهم : «اگر ما بر آنها فرض كرده بوديم خود را به كشتن دهيد و يا از وطن و خانه خود بيرون رويد تنها عده كمى از آنها عمل مى كردند». فرعون سپس اضافه كرد گمان نكن ما قادر نيستيم همانند اين سحرهاى
تو را بياوريم ، «يقينا بدان به همين زودى سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد» (فلناتينك بسحر مثله ). و براى اينكه قاطعيت بيشترى نشان دهد گفت : ((هم اكنون تاريخش را معين كن ، بايد ميان ما و تو وعده اى باشد كه نه ما از آن تخلف كنيم و نه تو از آن ، آنهم در مكانى كه نسبت به همگان يكسان باشد (فاجعل بيننا و بينك موعدا لا تخلفه نحن و لا انت مكانا سوى ). در تفسير «مكانا سوى » بعضى گفته اند: منظور آن بوده كه فاصله آن از ما و تو يكسان باشد، و بعضى گفته اند فاصله اش نسبت به مردم شهر يكسان باشد، يعنى محلى درست در مركز شهر، و بعضى گفته اند منظور يك سرزمين مسطح است كه همگان بر آن اشراف داشته ، و عالى و دانى در آن يكسان باشد، و مى توان همه اين معانى را در آن جمع دانست . توجه به اين نكته نيز لازم است كه زمامداران زورگو براى اينكه حريف خود را از ميدان بدر كنند، و به اطرافيان خود كه گاهى تحت تاثير واقع شده اند (و در داستان موسى و معجزاتش حتما تحت تاثير واقع شده بودند) قدرت و قوت و روحيه بدهند، ظاهرا برخورد قاطع با اينگونه مسائل مى كنند و سر و صداى زياد به راه مى اندازند!. ولى موسى بى آنكه خونسردى خود را از دست بدهد و از جنجال فرعون هراسى به دل راه دهد با صراحت و قاطعيت ((گفت : من هم آماده ام ، هم اكنون روز و ساعت آن را تعيين كنم ، ميعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است ، مشروط بر اينكه مردم همگى به هنگامى كه روز بالا مى آيد در محل جمع شوند)) (قال موعدكم يوم الزينة و ان يحشر الناس ضحى ).
تعبير به «يوم الزينة » (روز زينت ) مسلما اشاره به يك روز عيد بوده كه نمى توانيم دقيقا آن را تعيين كنيم ، ولى مهم آنست كه مردم در آن روز كسب و كار خود را تعطيل مى كردند، و طبعا آماده شركت در چنين برنامه اى بودند. به هر حال فرعون بعد از مشاهده معجزات شگفت آور موسى و مشاهده تاثير روانى اين معجزات در اطرافيانش تصميم گرفت با كمك ساحران به مبارزه با او برخيزد، لذا قرار لازم را با موسى گذارد، ((آن مجلس را ترك گفت و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد و سپس همه را در روز موعود آورد (فتولى فرعون فجمع كيده ثم اتى ). در اين جمله كوتاه سرگذشتهاى مفصلى كه در سوره اعراف و شعراء به طور مبسوط آمده ، خلاصه شده است ، زيرا فرعون پس از ترك آن مجلس و جدا شدن از موسى و هارون ، جلسات مختلفى با مشاوران مخصوص و اطرافيان مستكبرش تشكيل داد، سپس از سراسر مصر، ساحران را دعوت به پايتخت نمود و آنها را با وسائل تشويق فراوان به اين مبارزه سرنوشت ساز دعوت كرد، و مطالب ديگرى كه اينجا جاى بحث آن نيست ، اما قرآن ، همه اينها را در اين سه جمله جمع كرده است (فرعون ، موسى را ترك گفت ، تمام مكر خود را جمع كرد، و سپس آمد). سرانجام روز موعود فرا رسيد، موسى ( عليه السلام ) در برابر انبوه جمعيت قرار گرفت ، جمعيتى كه گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آنها به گفته بعضى از
مفسران ۷۲ نفر و به گفته بعضى ديگر به چهارصد نفر هم ميرسيد و بعضى ديگر نيز اعداد بزرگترى گفته اند. و گروهى از آنها، فرعون و اطرافيان او را تشكيل مى دادند و بالاخره گروه سوم كه اكثريت از آن تشكيل يافته بود، توده هاى تماشاچى مردم بودند. موسى در اينجا رو به ساحران و يا فرعونيان و ساحران كرد و «به آنان چنين گفت واى بر شما، دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با مجازات خود، نابود و ريشه كن خواهد ساخت » (قال لهم موسى ويلكم لا تفتروا على الله كذبا فيسحتكم بعذاب ). «و شكست و نوميدى و خسران از آن آنهاست كه بر خدا دروغ مى بندند و به او نسبت باطل مى دهند» (و قد خاب من افترى ). واضح است كه منظور موسى از افتراى بر خدا، آنست كه كسى يا چيزى را شريك او قرار داده ، معجزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند و فرعون را معبود و اله خود بپندارند، مسلما كسى كه چنين دروغهائى به خدا ببندد و با تمام قوا براى خاموش كردن نور حق بكوشد، خداوند چنين كسانى را بدون مجازات نخواهد گذارد. اين سخن قاطع موسى كه هيچ شباهتى به سخن ساحران نداشت ، بلكه آهنگش آهنگ دعوت همه پيامبران راستين بود، و از دل پاك موسى برخاسته بود، بر بعضى از دلها اثر گذاشت ، و در ميان جمعيت اختلاف افتاد، بعضى طرفدار شدت عمل بودند، و بعضى به شك و ترديد افتادند و احتمال مى دادند موسى پيامبر بزرگ خدا باشد و تهديدهاى او مؤ ثر گردد، به خصوص كه لباس ساده او و برادرش هارون ، همان لباس ساده چوپانى بود، و چهره مصمم آنها كه عليرغم تنها بودن ، ضعف و فتورى در آن مشاهده نمى گشت ، دليل ديگرى بر اصالت
گفتار و برنامه هاى آنها محسوب مى شد، لذا قرآن مى گويد: «آنها در ميان خود در باره كارهايشان به نزاع برخاستند، و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند» (فتنازعوا امرهم بينهم و اسروا النجوى ). ممكن است اين پنهان گوئى و نجوى در برابر موسى بوده باشد، اين احتمال نيز دارد كه در برابر فرعون باشد، و احتمال ديگر اينكه : گردانندگان اين صحنه در خفاى از توده مردم به چنين نجوى و تنازعى برخاستند. ولى به هر حال طرفداران ادامه مبارزه و شدت عمل ، پيروز شدند و رشته سخن را بدست گرفتند و از طرق مختلف ، به تحريك مبارزه كنندگان با موسى پرداختند. نخست : «گفتند اين دو مسلما ساحرند»! (قالوا ان هذان لساحران ) بنابراين وحشتى از مبارزه با آنها نبايد به خود راه داد، چرا كه شما بزرگان و سردمداران سحر در اين كشور پهناوريد، و توان و نيروى شما از آنها بيشتر است !. ديگر اينكه «آنها مى خواهند شما را از سرزمينتان با سحرشان بيرون كنند» سرزمينى كه همچون جان شما عزيز است و به آن تعلق داريد آن هم به شما تعلق دارد (يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما). بعلاوه اينها تنها به بيرون كردن شما از وطنتان قانع نيستند، اينها مى خواهند مقدسات شما را هم بازيچه قرار دهند «و آئين عالى و مذهب حق شما
را از ميان ببرند!» (و يذهبا بطريقتكم المثلى ). اكنون كه چنين است به هيچوجه به خود ترديد راه ندهيد، و «تمام نيرو و نقشه و مهارت و توانتان را جمع كنيد و به كار گيريد» (فاجمعوا كيدكم ). «سپس همگى متحد در صف واحدى به ميدان مبارزه ، گام نهيد» (ثم ائتوا صفا). چرا كه وحدت و اتحاد رمز پيروزى شما در اين مبارزه سرنوشت ساز است . و بالاخره «فلاح و رستگارى ، امروز، از آن كسى است كه بتواند برترى خود را بر حريفش اثبات نمايد» (و قد افلح اليوم من استعلى ).
آيه ۶۵ - ۶۹
آيه و ترجمه
قَالُوا يَمُوسى إِمَّا أَن تُلْقِىَ وَ إِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى (۶۵) قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالهُُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنهَا تَسعَى (۶۶) فَأَوْجَس فى نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسى (۶۷) قُلْنَا لا تخَف إِنَّك أَنت الاَعْلى (۶۸) وَ أَلْقِ مَا فى يَمِينِك تَلْقَف مَا صنَعُوا إِنَّمَا صنَعُوا كَيْدُ سحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ الساحِرُ حَيْث أَتى (۶۹) ترجمه : ۶۵ - (ساحران ) گفتند اى موسى آيا تو اول (عصاى خود را) مى افكنى يا ما اول بيفكنيم ؟! ۶۶ - گفت : شما اول بيفكنيد، در اين هنگام طنابها و عصاهايشان بخاطر سحر آنها چنان به نظر مى رسيد كه حركت مى كنند! ۶۷ - در اين هنگام موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد. ۶۸ - گفتيم : نترس تو مسلما (پيروز و) برترى ! ۶۹ - و چيزى را كه در دست راست دارى بيفكن ، تمام آنچه را آنها ساخته اند مى بلعد، چرا كه آن تنها مكر ساحر است ، و ساحر هر كجا برود رستگار نخواهد شد.
تفسير: موسى ( عليه السلام ) نيز به ميدان مى آيد ساحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند، هنگامى كه گام به ميدان نهادند «گفتند اى موسى اول تو وسائل سحرت را مى افكنى يا ما نخستين باشيم ؟!» (قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون اول من القى ). بعضى از مفسران گفته اند كه اين پيشنهاد ساحران دائر به پيشگام شدن موسى يا خودشان يكنوع احترام از جانب آنها نسبت به موسى بود، و شايد همين امر بود كه زمينه توفيق ايمان آوردن آنها را بعد از اين ماجرا فراهم آورد. ولى اين موضوع بسيار بعيد به نظر ميرسد، چرا كه آنها با تمام قدرت مى كوشيدند كه موسى و معجزه او را درهم بشكنند، بنابراين تعبير فوق شايد براى اين بوده كه اعتماد به نفس خود را در برابر توده ه اى مردم اظهار نمايند. ولى موسى بى آنكه عجله اى نشان بدهد، چرا كه به پيروزى نهائى خود كاملا اطمينان داشت و حتى قطع نظر از آن در اين گونه مبارزه ها معمولا برنده كسى است كه پيشقدم نمى شود، لذا به آنها گفت : شما اول بيفكنيد! (قال بل القوا). بدون شك اين دعوت موسى ( عليه السلام ) از آنها به مبارزه در واقع مقدمه اى بود براى آشكار شدن حق ، و از نظر موسى ( عليه السلام ) نه تنها امر قبيحى نبود، بلكه مقدمه واجب محسوب مى شد. ساحران نيز پذيرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند، و اگر روايتى را كه مى گويد: آنها
هزاران نفر بودند بپذيريم مفهومش اين مى شود كه در يك لحظه هزاران عصا و طناب كه مواد مخصوصى در درون آنها ذخيره شده بود، به وسط ميدان انداختند. «ناگهان طنابها و عصاهايشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر مى رسيد كه دارند حركت مى كنند»! (فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى ). آرى به صورت مارهائى كوچك و بزرگ ، رنگارنگ در اشكال مختلف به جنب و جوش درآمدند، آيات ديگر قرآن در اين زمينه مى خوانيم كه «آنها چشم مردم را سحر كردند و آنها را در وحشت فرو بردند و سحر عظيمى به وجود آوردند» سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاءوا بسحر عظيم (اعراف - ۱۱۶). و به تعبير آيه ۴۴ سوره شعراء، «ساحران صدا زدند كه به عزت فرعون ما پيروزيم » و قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون . بسيارى از مفسران نوشته اند كه آنها موادى همچون «جيوه » در درون اين طنابها و عصاها قرار داده بودند كه با تابش آفتاب ، و گرم شدن اين ماده فوق العاده فرار، حركات مختلف و سريعى به آنها دست داد، اين حركات مسلما راه رفتن نبود، ولى با تلقينهائى كه ساحران به مردم كرده بودند، و صحنه خاصى كه در آنجا به وجود آمده بود، اين چنين در چشم مردم مجسم مى شد كه اين موجودات جان گرفته اند و مشغول حركتند! (تعبير سحروا اعين الناس يعنى چشم مردم را سحر كردند، نيز اشاره به همين معنى است و همچنين تعبير «يخيل اليه » يعنى در نظر موسى چنين منعكس شد - نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد). به هر حال صحنه بسيار عجيبى بود، ساحران كه هم تعدادشان زياد بود
و هم آگاهيشان در اين فن ، و طرز استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميائى اجسام و مانند آن را به خوبى مى دانستند، توانستند آنچنان در افكار حاضران نفوذ كنند كه اين باور براى آنها پيدا شود كه اين همه موجودات بيجان ، جان گرفتند. غريو شادى از فرعونيان برخاست ، گروهى از ترس و وحشت فرياد زدند و خود را عقب مى كشيدند!. «در اين هنگام موسى احساس ترس خفيفى در دل كرد» (فاوجس فى نفسه خيفة موسى ). «اوجس » از ماده «ايجاس » در اصل از «وجس » (بر وزن حبس ) به معنى صداى پنهان گرفته شده است ، بنابراين «ايجاس » به معنى يك احساس پنهانى و درونى است ، و اين تعبير نشان مى دهد كه ترس درونى موسى ، سطحى و خفيف بود تازه آن هم به خاطر اين نبود كه براى صحنه رعب انگيزى كه بر اثر سحر ساحران به وجود آمده بود اهميتى قائل شده باشد، بلكه از اين بيم داشت كه نكند مردم تحت تاثير اين صحنه واقع شوند، آنچنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد. يا اينكه پيش از آنكه موسى مجال نشان دادن معجزه خود را داشته باشد جمعى صحنه را ترك گويند يا از صحنه بيرونشان كنند و حق آشكار نگردد. چنانكه در خطبه ۶ نهج البلاغه مى خوانيم : لم يوجس موسى ( عليه السلام ) خيفة على نفسه بل اشفق من غلبة الجهال و دول الضلال : ((موسى ( عليه السلام ) هرگز به خاطر خودش در درون دل احساس ترس نكرد، بلكه از آن ترسيد كه جاهلان غلبه كنند و دولتهاى ضلال ، پيروز شوند)).
با آنچه گفته شد، ضرورتى براى پاسخهاى ديگرى كه در زمينه ترس موسى ( عليه السلام ) ذكر كرده اند نمى بينيم . به هر حال در اين موقع ، نصرت و يارى الهى به سراغ موسى آمد و فرمان وحى وظيفه او را مشخص كرد، چنانكه قرآن مى گويد: «به او گفتيم ترس به خود راه مده تو مسلما برترى »! (قلنا لا تخف انك انت الاعلى ). اين جمله با قاطعيت تمام ، موسى را در پيروزيش دلگرم مى سازد (كلمه «ان » و تكرار «ضمير» هر يك تاكيد مستقلى است بر اين معنى ، و همچنين اسميه بودن اين جمله ) و به اينگونه موسى ، قوت قلبش را كه لحظات كوتاهى متزلزل شده بود باز يافت . مجددا به او خطاب شد كه : «آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساخته اند مى بلعد!» (و الق ما فى يمينك تلقف ما صنعوا). «چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است » (انما صنعوا كيد ساحر). «و ساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد» (و لا يفلح الساحر حيث اتى ). «تلقف » از ماده «لقف » (بر وزن وقف ) به معنى بلعيدن است ولى «راغب » در «مفردات » مى گويد: اين كلمه در اصل به معنى برگرفتن چيزى است با مهارت ، خواه به وسيله دهان بوده باشد يا با دست ، و بعضى از ارباب لغت آن را به معنى «برگرفتن به سرعت » دانسته اند كه در فارسى به جاى آن «ربودن » به كار مى رود. جالب اينكه : نمى گويد «عصايت را بيفكن » بلكه مى گويد: «آنچه در دست راست دارى بيفكن اين تعبير شايد به عنوان بى اعتنائى به عصا باشد و اشاره به اينكه عصا مساله مهمى نيست آنچه مهم است اراده و فرمان خدا است كه اگر
اراده او باشد عصا كه سهل است كمتر و كوچكتر از آن هم مى تواند چنين قدرت نمائى كند!. اين نكته نيز قابل ذكر است كه ((ساحر» در آيه فوق ، بار اول به صورت نكره و بعدا به صورت معرفه و با الف و لام جنس آمده است ، اين تفاوت شايد به خاطر آن باشد كه هدف در مرتبه اول آنست كه نسبت به كار اين ساحران بى اعتنائى شود و مفهوم جمله اين است كارى كه آنها كردند مكر ساحرى بيش نيست اما در مرتبه دوم اين حقيقت را مى خواهد تفهيم كند كه نه تنها اين ساحران هر ساحرى در هر زمان و مكانى پيدا شود پيروز و رستگار نخواهد شد. نكته ها:
حقيقت سحر چيست ؟
گرچه در گذشته مشروحا در اين باره ، سخن گفته ايم ولى ذكر چند جمله را اينجا به صورت توضيحى كوتاه مناسب مى دانيم : سحر در اصل به معنى هر كار و هر چيزى است كه ماخذ آن ، مخفى و پنهان باشد، ولى در زبان روزمره ، به كارهاى خارق العاده اى مى گويند كه با استفاده از وسائل مختلف انجام مى شود. گاهى صرفا جنبه نيرنگ و خدعه و چشم بندى و تردستى دارد. گاهى از عوامل تلقينى در آن استفاده مى شود. و گاه از خواص ناشناخته فيزيكى و شيميائى بعضى از اجسام و مواد. و گاه از طريق كمك گرفتن از شياطين . و همه اينها در آن مفهوم جامع لغوى درج است . در طول تاريخ به داستانهاى زيادى در زمينه سحر و ساحران برخورد مى كنيم و هم اكنون در عصر ما كسانى كه دست به اينگونه كارها مى زنند، كم نيستند، ولى چون بسيارى از خواص موجوداتى كه در گذشته بر توده مردم ، مخفى بود
در زمان ما آشكار شده است ، و حتى كتابهائى در زمينه آثار اعجاب انگيز موجودات مختلف نوشته اند، قسمت زيادى از سحرهاى ساحران از دستشان گرفته شده است . مثلا در شيمى امروز اجسام بسيارى را مى شناسيم كه وزنشان از هوا سبكتر است ، و اگر درون جسمى قرار داده شوند ممكن است آن جسم به حركت درآيد و كسى هم تعجب نمى كند ، حتى بسيارى از وسائل بازى كودكان امروز شايد در گذشته يكنوع سحر به نظر ميرسيد! امروز در سيركها نمايشهائى ميدهند كه شبيه سحر ساحران گذشته است با استفاده از چگونگى تابش نور، آينه ها، خواص فيزيكى و شيميائى اجسام ، صحنه هاى غريب و عجيبى به وجود مى آورند كه گاه دهان تماشاچيان از تعجب باز ميماند. البته اعمال خارق العاده مرتاضان ، آن خود داستان ديگرى دارد، كه بسيار شگفت انگيز است . در هر حال ، سحر چيزى نيست كه وجود آن را بتوان انكار كرد يا به خرافات نسبت داد، چه در گذشته و چه در امروز. نكته قابل توجه اينكه : سحر در اسلام ، ممنوع ، و از گناهان كبيره است چرا كه در بسيارى از موارد، باعث گمراه ساختن مردم و تحريف حقايق و متزلزل ساختن پايه عقائد افراد ساده ذهن مى شود، البته اين حكم اسلامى مانند بسيارى از احكام ديگر، موارد استثناء نيز دارد، از جمله فرا گرفتن سحر، براى ابطال ادعاى مدعيان دروغين نبوت ، و يا براى از بين بردن اثر آن در مورد كسانى كه از آن آسيب ديده اند. در جلد اول ذيل آيه ۱۰۲ و ۱۰۳ سوره بقره نيز مشروحا در اين باره ، سخن گفته ايم .
۲ - ساحر، هرگز پيروز نمى شود؟ بسيارى ميپرسند اگر ساحران ميتوانند، اعمال خارقالعادهاى شبيه معجزه انجام دهند، چگونه ميتوان ميان كارهاى آنها و اعجاز، تفاوت گذاشت ؟ و چگونه سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار! پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته ، روشن مى شود و آن اينكه : كار ساحر متكى به نيروى محدود انسانى است ، و معجزه از قدرت بيپايان و لا يزال الهى سرچشمه ميگيرد. لذا هر ساحرى كارهاى محدودى ميتواند انجام دهد، و اگر ماوراى آن را بخواهند عاجز ميماند، او تنها كارهائى را ميتواند انجام دهد كه قبلا روى آن تمرين داشته و بر آن مسلط است و از پيچ و خم آن آگاه ، ولى در غير آن به كلى عاجز و ناتوان خواهد بود، در حالى كه پيامبران چون از قدرت لا يزال خدا كمك ميگرفتند، قادر به انجام هر گونه خارق عادتى بودند، در زمين و آسمان و از هر نوع و هر قبيل . ساحر، هرگز نمى تواند خارق عادت را طبق پيشنهاد مردم انجام دهد، مگر اينكه تصادفا با كار او تطبيق كند (هر چند گاهى دوستان ناشناخته خود را تعليم ميدهند كه از وسط جمعيت برخيزند و پيشنهادهائى كه قبلا تعيين شده به صورت ابتدائى مطرح كنند). ولى پيامبران بارها و بارها معجزات مهمى را كه مردم حقطلب ، به عنوان سند نبوت ميخواستند انجام ميدادند، همانگونه كه در همين سرگذشت موسى نيز مشاهده خواهيم كرد. از اين گذشته ، سحر چون يك كار انحرافى است و يكنوع خدعه و نيرنگ است طبعا روحياتى هماهنگ آن ميخواهد، و ساحران بدون استثناء افرادى متقلب و خدعهگرند كه از مطالعه و بررسى روحيات و اعمالشان خيلى زود ميتوان
آنها را شناخت ، در حالى كه اخلاص و پاكى و درستى انبياء، سندى است كه با اعجاز آنها آميخته و اثر آن را مضاعف مى كند. (دقت كنيد) و شايد روى اين جهات است كه آيات فوق مى گويد و لا يفلح الساحر حيث اتى : ساحر هر كجا باشد و در هر شرائط و هر زمان رستگار نمى شود، و به قول معروف به زودى پته اش روى آب خواهد افتاد، چرا كه نيرويش محدود است و افكار و صفاتش انحرافى . اين موضوع ، مخصوص ساحرانى نيست كه به مبارزه با انبياء برخاستند بلكه در باره ساحران به طور كلى صادق است كه آنها زود شناخته ميشوند و به پيروزى نمى رسند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |