تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۴۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۵۱ - ۵۳
آيه و ترجمه
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مخْلَصاً وَ كانَ رَسولاً نَّبِيًّا(۵۱) وَ نَدَيْنَهُ مِن جَانِبِ الطورِ الاَيْمَنِ وَ قَرَّبْنَهُ نجِيًّا(۵۲) وَ وَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَرُونَ نَبِيًّا(۵۳) ترجمه : ۵۱ - در اين كتاب (آسمانى ) از موسى ياد كن ، كه او مخلص بود، و رسول و پيامبر والامقامى . ۵۲ - ما او را از طرف راست (كوه ) طور فرا خوانديم ، و او را نزديك ساختيم و با او سخن گفتيم . ۵۳ - و ما از رحمت خود برادرش هارون را كه پيامبر بود به او بخشيديم . تفسير: موسى پيامبرى مخلص و برگزيده سه آيه فوق اشاره كوتاهى به موسى ( عليه السلام ) دارد كه فرزندى است از دودمان ابراهيم ، و موهبتى است از مواهب آن بزرگ مرد كه خط او را تعقيب و تكميل كرد نخست روى سخن را به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد: از موسى در كتاب آسمانيت ياد كن (و اذكر فى الكتاب موسى ). سپس پنج قسمت از مواهبى را كه به اين پيامبر بزرگ مرحمت فرمود بازگو مى كند: ۱ - او به خاطر اطاعت و بندگى خدا به جائى رسيد كه «پروردگار او
خالص و پاك ساخت » (انه كان مخلصا). و مسلما كسى كه به چنين مقامى برسد از خطر انحراف و آلودگى مصون خواهد بود چرا كه شيطان با تمام اصرارى كه براى منحرف ساختن بندگان خدا دارد خودش اعتراف مى كند كه قدرت بر گمراه كردن «مخلصين » ندارد قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين : ((گفت سوگند به عزتت همه آنها را گمراه مى كنم مگر بندگان مخلصت (سوره ص - ۸۲ و ۸۳). ۲ - «او پيامبر و رسول والامقامى بود» (و كان رسولا نبيا). حقيقت رسالت اين است كه ماموريتى بر عهده كسى بگذارند و او موظف به تبليغ و اداى آن ماموريت شود، و اين مقامى است كه همه پيامبرانى كه مامور دعوت بودند داشتند. ذكر «نبيا» در اينجا اشاره به علو مقام و رفعت شان اين پيامبر بزرگ است ، زيرا اين واژه در اصل از «نبوه » (بر وزن نغمه ) به معنى رفعت و بلندى مقام گرفته شده ، البته ريشه ديگرى نيز دارد كه از «نبا» به معنى خبر است ، زيرا پيامبر خبر الهى را دريافت مى كند و به ديگران خبر مى دهد اما در اينجا مناسب تر همان معنى اول است . ۳ - آيه بعد اشاره به آغاز رسالت موسى كرده مى گويد: «ما او را از طرف راست كوه طور فرا خوانديم » (و ناديناه من جانب الطور الايمن ). در آن شب تاريك و پر وحشتى كه با همسرش از بيابانهاى «مدين » گذشته و به سوى مصر در حركت بود به همسرش درد وضع حمل دست داد، و گرفتار سرماى شديدى شد و به دنبال شعله آتشى در حركت بود، ناگهان برقى از دور درخشيد و ندائى برخاست و به موسى ( عليه السلام ) فرمان رسالت داده شد، و اين بزرگترين افتخار و شيرين ترين لحظه در عمر او بود.
۴ - علاوه بر اين «ما او را نزديك ساختيم و با او سخن گفتيم » (و قربناه نجيا). نداى الهى موهبتى بود و تكلم با او موهبت ديگر. و سرانجام «از رحمت خود، برادرش هارون را كه او نيز پيامبرى بود به او بخشيديم » تا پشتيبان و يار و همكار او باشد (و وهبنا له من رحمتنا اخاه هارون نبيا). نكته ها: ۱ - مخلص چه كسى است ؟ در آيات فوق خوانديم كه خداوند موسى را از بندگان «مخلص » خود (به فتح لام ) قرار داد، و اين مقام همانگونه كه اشاره كرديم مقامى است بسيار با عظمت ، مقامى است تواءم با بيمه الهى از لغزشها و انحرافها، مقام نفوذناپذيرى در برابر شيطان كه جز در سايه جهاد مداوم با نفس و اطاعت مستمر و پيگير از فرمان خدا به دست نمى آيد. بزرگان علم اخلاق اين مقام را مقامى بسيار بلند و عالى مى دانند و از آيات قرآن استفاده مى شود كه «مخلصين » ويژگيها و افتخارات خاصى دارند كه در ذيل آيات مناسب به خواست خدا خواهد آمد.
فرق رسول و نبى
«رسول » در اصل به معنى كسى است كه ماموريت و رسالتى بر عهده او
گذارده شده ، تا آن را ابلاغ كند و «نبى » بنا بر يك تفسير به معنى كسى است كه از وحى الهى آگاه است و خبر مى دهد، و بنا بر تفسير ديگر به معنى شخص عالى مقام است (كه ماده اشتقاق هر دو قبلا بيان شد) اين از نظر لغت . اما از نظر تعبيرات قرآنى و لسان روايات بعضى معتقدند كه رسول كسى است كه صاحب آئين و ماءمور ابلاغ باشد، يعنى وحى الهى را دريافت كند و به مردم ابلاغ نمايد، اما «نبى » دريافت وحى مى كند ولى موظف به ابلاغ آن نيست ، بلكه تنها براى انجام وظيفه خود او است ، و يا اگر از او سؤ ال كنند پاسخ مى گويد. به تعبير ديگر «نبى » همانند طبيب آگاهى است كه در محل خود آماده پذيرائى بيماران است ، او به دنبال بيماران نمى رود، ولى اگر بيمارى به او مراجعه كند از درمانش فروگذار نمى كند. اما رسول همانند طبيبى است سيار، و به تعبيرى كه على ( عليه السلام ) در نهج البلاغه در باره پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرموده : طبيب دوار بطبه . او به همه جا مى رود به شهرها، روستاها، كوه و دشت و بيابان تا بيماران را پيدا كند و به مداواى آنها بپردازد، او چشمهاى است كه به دنبال تشنگان مى دود نه چشمهاى كه تشنگان او را جستجو كنند. از رواياتى كه در اين زمينه به ما رسيده و مرحوم كلينى در كتاب «اصول كافى » در باب «طبقات الانبياء و الرسل » و باب «الفرق بين النبى و الرسل » آورده چنين استفاده مى شود كه «نبى » كسى است كه تنها حقايق وحى را در حال خواب مى بيند (همانند رؤ ياى ابراهيم ) و يا علاوه بر خواب در بيدارى هم صداى فرشته وحى را مى شنود. اما «رسول » كسى است كه علاوه بر دريافت وحى در خواب و شنيدن صداى
فرشته ، خود او را هم مشاهده مى كند. البته آنچه در اين روايات وارد شده با تفسيرى كه گفتيم منافات ندارد چرا كه ممكن است ماموريتهاى متفاوت پيامبر و رسول تاءثير در نحوه دريافت آنها از وحى داشته باشد، و به تعبير ديگر هر مرحله اى از ماموريت همراه با مرحله ويژه اى از وحى است (دقت كنيد).
آيه ۵۴ - ۵۵
آيه و ترجمه
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِسمَعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسولاً نَّبِيًّا(۵۴) وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصلَوةِ وَ الزَّكَوةِ وَ كانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا(۵۵) ترجمه : ۵۴ - در كتاب آسمانى خود از اسماعيل ياد كن كه او در وعده هايش صادق و رسول و پيامبر بزرگى بود. ۵۵ - او همواره خانواده خود را به نماز و زكات دعوت مى كرد و همواره مورد رضايت پروردگارش بود. تفسير: اسماعيل پيامبر صادق الوعد بعد از ابراهيم و فداكاريهاى او و همچنين اشاره كوتاهى كه به فرازى از زندگى موسى شد، سخن از «اسماعيل » بزرگترين فرزند ابراهيم ، به ميان مى آورد، و ياد ابراهيم را با ياد فرزندش اسماعيل ، و برنامه هايش را با برنامه هاى او تكميل مى كند، و پنج صفت از صفات برجسته او را كه مى تواند براى همگان الگو باشد بيان مى كند. روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد: «در كتاب آسمانيت از اسماعيل ياد كن » (و اذكر فى الكتاب اسماعيل ). «كه او در وعده هايش صادق بود» (انه كان صادق الوعد). «و پيامبر عالى مقامى بود» (و كان رسولا نبيا).
«او همواره خانواده خود را به نماز و زكات ، امر مى كرد» (و كان يامر اهله بالصلوة و الزكوة ). «و همواره مورد رضايت پروردگارش بود» (و كان عند ربه مرضيا). در اين دو آيه به صادق الوعد بودن - پيامبر عالى مقام بودن - امر به نماز و پيوند و رابطه با خالق داشتن - امر به زكات و رابطه با خلق خدا برقرار نمودن و بالاخره كارهائى انجام دادن كه جلب خشنودى خدا را كند، از صفات اين پيامبر بزرگ الهى شمرده شده است . تكيه روى وفاى به عهد، و توجه به تربيت خانواده ، به اهميت فوق العاده اين دو وظيفه الهى اشاره مى كند كه يكى قبل از مقام نبوت او ذكر شده و ديگرى بلافاصله بعد از مقام نبوت . در حقيقت تا انسان «صادق » نباشد، محال است به مقام والاى رسالت برسد چرا كه اولين شرط اين مقام آنست كه وحى الهى را بى كم و كاست به بندگانش برساند، و لذا حتى افراد معدودى كه مقام عصمت را در پاره اى از ابعادش در انبياء انكار مى كنند مساءله صدق پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به عنوان يك شرط اساسى پذيرفته اند، صدق و راستى در خبرها، در وعده ها و در همه چيز. در روايتى مى خوانيم : اينكه خداوند اسماعيل را، صادق الوعد شمرده به خاطر اين است كه او بقدرى در وفاى به وعده اش اصرار داشت كه با كسى در محلى وعده اى گذارده بود، او نيامد، اسماعيل همچنان تا يكسال در انتظار او بود! هنگامى كه بعد از اين مدت آمد، اسماعيل گفت : من همواره در انتظار تو بودم ! بديهى است هرگز منظور اين نيست كه اسماعيل كار و زندگيش را تعطيل كرد بلكه مفهومش اين است كه در عين ادامه برنامه هايش مراقب آمدن
شخص مزبور بود. در زمينه وفاى به عهد (در جلد چهارم صفحه ۲۴۲) ذيل آيه اول سوره مائده مشروحا بحث كرده ايم . و از سوى ديگر نخستين مرحله براى تبليغ رسالت ، شروع از خانواده خويشتن است ، كه از همه به انسان نزديكتر مى باشند، به همين دليل پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نخست دعوت خود را از خديجه همسر گراميش و على ( عليه السلام ) پسر عمويش شروع كرد و سپس طبق فرمان و انذر عشيرتك الاقربين به بستگان نزديكش پرداخت . در آيه ۱۳۲ سوره طه نيز مى خوانيم : و امر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها: «خانواده خود را به نماز دعوت كن و بر انجام نماز شكيبا باش ». نكته ديگر كه در اينجا قابل ذكر است اينكه با توصيف اسماعيل به مرضى بودن ، در واقع اشاره به اين حقيقت شده است كه او در كل برنامه هايش رضايت خدا را جلب كرده بود، اصولا نعمتى از اين بالاتر نيست كه معبود و مولا و خالق انسان از او راضى و خشنود باشد به همين دليل در آيه ۱۱۹ سوره مائده بعد از آنكه نعمت بهشت جاويدان را براى بندگان خاص خدا بيان مى كند در پايان مى گويد: رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك الفوز العظيم : «خداوند از آنها خشنود و آنها نيز از او خشنود خواهند بود، و اين فوز عظيم و رستگارى بزرگى است ».
آيه ۵۶ - ۶۰
آيه و ترجمه
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِدْرِيس إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَّبِيًّا(۵۶) وَ رَفَعْنَهُ مَكاناً عَلِياًّ(۵۷) أُولَئك الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَهِيمَ وَ إِسرءِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنَا وَ اجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ ءَايَت الرَّحْمَنِ خَرُّوا سجَّداً وَ بُكِيًّا (۵۸) فخَلَف مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصلَوةَ وَ اتَّبَعُوا الشهَوَتِ فَسوْف يَلْقَوْنَ غَياًّ(۵۹) إِلا مَن تَاب وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صلِحاً فَأُولَئك يَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ وَ لا يُظلَمُونَ شيْئاً(۶۰) ترجمه : ۵۶ - و در اين كتاب (نيز) از ادريس ياد كن ، او بسيار راستگو و پيامبر بزرگى بود. ۵۷ - و ما او را به مقام بلندى رسانديم . ۵۸ - آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم و از كسانى كه با نوح بر كشتى سوار كرديم ، و از دودمان
آنها كه هدايت كرديم و برگزيديم ، آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد به خاك مى افتادند و سجده مى كردند، در حالى كه گريان بودند. ۵۹ - اما بعد از آنها فرزندان ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و پيروى از شهوات نمودند و به زودى (مجازات ) گمراهى خود را خواهند ديد. ۶۰ - مگر آنها كه توبه كنند، ايمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، چنين كسانى داخل بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد. تفسير: اينها پيامبران راستين بودند، اما... در آخرين قسمت از يادآوريهاى اين سوره ، سخن از ادريس پيامبر، به ميان آمده است . نخست مى گويد: ((در كتاب آسمانيت (قرآن ) از ادريس ياد كن كه او صديق و پيامبر بود)) (و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا). «صديق » همانگونه كه سابقا هم گفته ايم به معنى شخص بسيار راستگو و تصديق كننده آيات خداوند و تسليم در برابر حق و حقيقت است . سپس به مقام بلند پايه او اشاره كرده مى گويد: «ما او را به مقام بلندى رسانديم » (و رفعناه مكانا عليا). در اينكه منظور، عظمت مقام معنوى ادريس يا بلندى مكان حسى او است در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى همانگونه كه ما انتخاب كرديم آن را اشاره به مقامات معنوى و درجات روحانى اين پيامبر بزرگ ميدانند، و بعضى معتقدند كه خداوند ادريس را همچون مسيح به آسمان برد و تعبير «مكانا عليا» را در آيه فوق اشاره به همين مى دانند. ولى اطلاق كلمه «مكان » به مقامات معنوى ، امرى متداول و معمول است
در سوره يوسف آيه ۷۷ مى خوانيم يوسف به برادران خود كه كار خلافى انجام داده بودند گفت : انتم شر مكانا «شما از نظر مقام و منزلت بدترين مردميد». به هر حال ادريس يكى از پيامبران بلند مقام الهى است كه شرح حال او در نكته ها خواهد آمد. سپس به صورت يك جمع بندى از تمام افتخاراتى كه در آيات گذشته پيرامون انبياء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى كه خداوند به آنها داده بود، بيان گرديد چنين مى گويد: «آنها پيامبرانى بودند كه خداوند آنان را مشمول نعمت خود قرار داده بود» (اولئك الذين انعم الله عليهم من النبيين ). كه بعضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى سوار كرديم و بعضى از دودمان ابراهيم و اسرائيل )) (من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذرية ابراهيم و اسرائيل ). با اينكه همه اين پيامبران از فرزندان آدم بودند، ولى با توجه به نزديكى آنها به يكى از پيامبران بزرگ از آنان بعنوان «ذريه ابراهيم و اسرائيل »ياد شده ، و به اين ترتيب منظور از «ذريه آدم » در اين آيه ، ادريس است كه طبق مشهور، جد نوح پيامبر بود، و منظور از ذريه كسانى كه با نوح بر كشتى سوار شدند ابراهيم است ، زيرا ابراهيم از فرزندان سام (فرزند نوح ) بوده . و منظور از «ذريه ابراهيم » اسحاق و اسماعيل و يعقوب است ، و منظور از ذريه اسرائيل ، موسى و هارون و زكريا و يحيى و عيسى مى باشد كه در آيات گذشته به حالات آنها و بسيارى از صفات برجسته شان اشاره شده . سپس اين بحث را با ياد پيروان راستين اين پيامبران بزرگ تكميل كرده مى گويد: «از كسانى كه هدايت كرديم و برگزيديم افرادى هستند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود به خاك مى افتند و سجده مى كنند،
و سيلاب اشكشان سرازير مى شود» (و ممن هدينا و اجتبينا اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و بكيا). بعضى از مفسران ، جمله ((ممن هدينا و اجتبينا... را بيان ديگرى براى همان انبيائى كه در آغاز آيه به آنها اشاره شده دانسته اند، ولى آنچه در بالا گفتيم نزديكتر به نظر مى رسد. شاهد اين سخن حديثى است كه از امام زين العابدين على بن الحسين (عليهماالسلام ) نقل شده است كه به هنگام تلاوت اين آيه ، فرمود: نحن عنينا بها: «ما مقصود از اين آيه ايم ». بديهى است هرگز منظور از اين جمله انحصار نيست ، بلكه بيان مصداق روشن پيروان راستين انبياء است و ما بارها در همين تفسير نمونه به نمونه هائى از اين مطلب برخورد كرده ايم . اما عدم توجه به اين حقيقت سبب شده است كه مفسرانى همچون «آلوسى » در «روح المعانى » به اشتباه بيفتد و بر اين حديث طعنه بزنند و آنرا دليل بر بى اعتبار بودن احاديث شيعه بدانند! و اين است نتيجه عدم آگاهى به مفهوم واقعى رواياتى كه در تفسير آيات وارد شده است . قابل توجه اينكه : در آيات گذشته سخن از «مريم » به ميان آمد در حالى كه او از انبياء نبود، او از كسانى بود كه در جمله «ممن هدينا» داخل است
و از مصاديق آن محسوب مى شود و در هر زمان و مكانى ، مصداق يا مصداقهائى داشته و دارد. به همين جهت در آيه ۶۹ سوره نساء نيز مشاهده مى كنيم كه مشمولين نعمتهاى خدا را منحصر به پيامبران ندانسته ، بلكه «صديقين » و «شهدا» را نيز بر آن مى افزايد (فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء). در آيه ۷۵ سوره مائده نيز از مريم مادر عيسى به عنوان «صديقه » تعبير مى كند و مى گويد، و امه صديقة . سپس از گروهى كه از مكتب انسان ساز انبياء جدا شدند و پيروانى ناخلف از آب در آمدند سخن مى گويد و قسمتى از اعمال زشت آنها را بر مى شمرد و مى گويد: بعد از آنها فرزندان ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند، و از شهوات پيروى نمودند كه به زودى مجازات گمراهى خود را خواهند ديد)) (فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا). «خلف » (بر وزن برف ) به معنى فرزندان ناصالح و به اصطلاح «ناخلف » است در حالى كه «خلف » (بر وزن صدف ) به معنى فرزند صالح است . اين جمله ممكن است اشاره به گروهى از بنى اسرائيل باشد كه در طريق گمراهى گام نهاده ، خدا را فراموش كردند، پيروى از شهوات را بر ذكر خدا ترجيح دادند، جهان را پر از فساد نمودند و سرانجام به نتيجه اعمال سوء خود در دنيا رسيدند و در آخرت نيز خواهند رسيد. در اينكه منظور از «اضاعه صلاة » در اينجا ترك نماز است و يا تاءخير از وقت آن ، و يا انجام دادن اعمالى كه نماز را در جامعه ضايع كند؟ مفسران احتمالهاى مختلفى داده اند، ولى معنى اخير، صحيحتر به نظر مى رسد.
چرا از ميان تمام عبادات ، روى نماز در اينجا انگشت گذارده شده ؟ شايد دليل آن اين باشد كه «نماز» چنانكه ميدانيم سدى است در ميان انسان و گناهان ، هنگامى كه اين سد شكسته شد، غوطه ور شدن در شهوات ، نتيجه قطعى آنست و به تعبير ديگر همانگونه كه پيامبران ، ارتقاء مقام خود را از ياد خدا شروع كردند و به هنگامى كه آيات خدا بر آنها خوانده مى شد به خاك مى افتادند و گريه مى كردند، اين پيروان ناخلف سقوط و انحرافشان از فراموش كردن ياد خدا شروع شد. از آنجا كه برنامه قرآن در همه جا اين است كه راه بازگشت به سوى ايمان و حق را باز بگذارد در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنين مى گويد: مگر آنها كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، آنها داخل بهشت ميشوند و كمترين ظلمى به آنها نخواهد شد (الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا). بنابراين چنان نيست كه اگر كسى يك روز در شهوات غوطه ور شود براى هميشه مهر ياءس و نوميدى از رحمت خدا بر پيشانى او كوفته شود، بلكه تا نفسى باقى است و انسان در قيد حيات دنيا است ، راه بازگشت و توبه باز است . نكته ها: ادريس كيست ؟ طبق نقل بسيارى از مفسران ، ادريس جد پدر نوح است . نام او در تورات «اخنوخ » و در عربى «ادريس » ميباشد كه بعضى آن را از ماده درس مى دانند، زيرا او اولين كسى بود كه با قلم خط نوشت ، او علاوه بر مقام نبوت ، به علم نجوم و حساب و هيئت احاطه داشت ، و نخستين كسى بود كه طرز دوختن لباس
را به انسانها آموخت . در مورد اين پيامبر بزرگ قرآن تنها دو بار - آنهم با اشاره هاى كوتاه سخن گفته است ، يكى در آيات مورد بحث و ديگرى در سوره انبياء آيه ۸۵ و ۸۶ و در روايات مختلف شرح مبسوطى در باره زندگى او نوشته اند كه نمى توان همه آنها را معتبر دانست به همين دليل ما به اشاره بالا قناعت كرده و از اين بحث ميگذريم . ۲ - در حديثى كه در بسيارى از كتب دانشمندان اهل سنت آمده ، چنين ميخوانيم پيامبر هنگامى كه آيه فخلف من بعدهم خلف .. . را تلاوت كرده ، فرمود: يكون خلف من بعد ستين سنة اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا ثم يكون خلف يقرئون القرآن لا يعدوا تراقيهم ، و يقرء القرآن ثلاثة مؤ من و منافق و فاجر: ((بعد از شصت سال ، افرادى به روى كار مى آيند كه نماز را ضايع ميكنند و در شهوات غوطهور ميشوند و به زودى نتيجه گمراهى خود را خواهند ديد، و بعد از آنها گروه ديگرى روى كار مى آيند كه قرآن را (با آب و تاب ) ميخوانند ولى از شانه هاى آنها بالاتر نمى رود (چون نه از روى اخلاص است و نه براى تدبر و انديشه به خاطر عمل ، بلكه از روى ريا و تظاهر است و يا قناعت كردن به الفاظ، و به همين دليل اعمال آنها به مقام قرب خدا بالا نمى رود). قابل توجه اينكه اگر مبدء شصت سال را هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بگيريم درست منطبق بر زمانى مى شود كه يزيد بر اريكه قدرت نشست و سالار شهيدان امام حسين ( عليه السلام ) و يارانش شربت شهادت نوشيدند، و بعد از اين ، باقيمانده دوران بنى اميه و دوران بنى عباس است كه از اسلام به نامى قناعت كرده بودند و از قرآن به الفاظى و پناه ميبريم به خدا كه ما جزء چنين گروه ناخلفى باشيم .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |