تفسیر:نمونه جلد۱۰ بخش۶۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۸-۳۰
آيه و ترجمه
أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَت اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ(۲۸) جَهَنَّمَ يَصلَوْنَهَا وَ بِئْس الْقَرَارُ(۲۹) وَ جَعَلُوا للَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلُّوا عَن سبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكمْ إِلى النَّارِ(۳۰) ترجمه : ۲۸ - آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند و جمعيت خود را به دار البوار (نيستى و نابودى ) كشاندند. ۲۹ - (دار البوار همان ) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى شوند و بد قرارگاهى است . ۳۰ - آنها براى خدا شبيهانى قرار داده اند تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند بگو (چند روزى ) از زندگى دنيا (و لذات آن ) بهره گيريد اما سرانجام كار شما به سوى آتش (دوزخ ) است . تفسير : سرانجام كفران نعمتها در اين آيات روى سخن به پيامبر است و در حقيقت ترسيمى از يكى از موارد «شجره خبيثه » در آن به چشم ميخورد. نخست مى فرمايد: آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را تبديل به كفران كردند (ا لم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا). «و سرانجام قوم خود را به دارالبوار و سرزمين هلاكت و نيستى فرستادند» (و احلوا قومهم دارالبوار). اينها همان ريشه هاى شجره خبيثه و رهبران كفر و انحرافند،
همچون وجود پيامبر كه نعمتى بالاتر از آن نبوده است در دامانشان قرار گرفت كه ميتوانستند با استفاده از آن در مسير سعادت ، يك شبه ره صد ساله را طى كنند، اما تعصب كوركورانه و لجاجت و خودخواهى و خودپرستى سبب شد كه اين بزرگترين نعمت را كنار گذارند، نه تنها خودشان كه قومشان را نيز در اين عمل وسوسه كنند و هلاكت و بدبختى را براى آنها به ارمغان آورند. گرچه مفسران بزرگ به پيروى از رواياتى كه در منابع اسلامى وارد شده گاهى اين نعمت را به وجود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تفسير كرده اند، و گاهى به ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) و كفران كنندگان اين نعمت را گاهى «بنى اميه » و بنى مغيرة و گاهى همه كفار عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) معرفى نموده اند، ولى مسلما مفهوم آيه وسيع است و اختصاص به گروه معينى ندارد و همه كسانى را كه نعمتى از نعمتهاى خدا را كفران كنند شامل مى شود. ضمنا آيه فوق اين واقعيت را ثابت مى كند كه استفاده از نعمتهاى الهى ، و مخصوصا نعمت رهبرى پيشوايان بزرگ كه از مهمترين نعمتها است ، نتيجه و ثمرهاش عائد خود انسان مى شود، و كفران اين نعمتها و پشت كردن به اين رهبرى پايانى جز هلاكت و سرنگون شدن به دارالبوار ندارد. قرآن «سپس دارالبوار» را چنين تفسير مى كند: جهنم است كه در شعله هاى سوزانش فرو ميروند و بدترين قرارگاهها است )) (جهنم يصلونها و بئس القرار). در آيه بعد اشاره به يكى از بدترين انواع كفران نعمت كه آنها مرتكب
مى شدند كرده مى گويد: «آنها براى خدا شريكهائى قرار دادند تا مردم را به اين وسيله از راه او گمراه سازند» (و جعلوا لله اندادا ليضلوا عن سبيله ). و چند روزى در سايه اين شرك و كفر و منحرف ساختن افكار مردم از آئين و طريق حق بهرهاى از زندگى مادى و رياست و حكومت بر مردم مى برند. اى پيامبر «به آنها بگو: از اين زندگى ناپايدار و بى ارزش مادى بهره بگيريد اما بدانيد سرانجام كار شما آتش است » (قل تمتعوا فان مصيركم الى النار). با اينكه نه اين زندگى شما زندگى است كه بدبختى است و نه اين رياست و حكومت شما ارزشى دارد كه تبهكارى و دردسر و مصيبت است ، ولى با اينهمه اين زندگى در برابر سرانجامى كه داريد تمتع محسوب مى شود، همانگونه كه در آيه ديگر مى خوانيم : قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار: «بگو اندكى از كفر خود بهره گير كه سرانجام از اصحاب آتشى » (زمر - ۸).
نكته ها :
۱ - در تعبيرات معمولى گفته مى شود فلان شخص نعمت خدا را كفران كرد، ولى در آيه فوق مى خوانيم آنها نعمت خدا را تبديل به كفر و كفران كردند اين تعبير خاص ممكن است به خاطر يكى از دو مطلب باشد: الف - منظور تبديل شكر نعمت به كفران است ، يعنى آنها لازم بود كه در برابر نعمتهاى پروردگار شكرگزار باشند، اما اين شكر را تبديل به كفران كردند (در حقيقت كلمه شكر در تقدير است و در تقدير چنين بوده : الذين بدلوا شكر نعمت الله كفرا). ب - منظور اين است كه آنها خود نعمت را تبديل به «كفر» كردند،
در حقيقت نعمتهاى الهى وسائلى است كه طرز برداشت از آنها بستگى به اراده خود انسان دارد، همانگونه كه ممكن است از نعمتها در مسير ايمان و خوشبختى و نيكى بهره بردارى كرد، در مسير كفر و ظلم و بدى هم مى توان آنها را به كار گرفت ، اين نعمتها همچون مواد اوليه هستند كه به كمك آنها همه گونه محصول و فراورده مى توان تهيه نمود، ولى در اصل براى خير و سعادت آفريده شده اند. ۲ «كفران نعمت » تنها به اين نيست كه انسان ناسپاسى خدا گويد، بلكه هر گونه بهره گيرى انحرافى و سوء استفاده از نعمت ، كفران نعمت است . اصولا حقيقت كفران نعمت همين است و ناسپاسگوئى در درجه دوم قرار دارد. همانگونه كه شكران نعمت - چنانكه سابقا هم گفتيم - به معنى صرف نعمت در آن هدفى است كه براى آن آفريده شده ، و سپاسگوئى با زبان در درجه بعد است ، اگر هزار بار با زبان الحمد لله بگوئى ولى عملا از نعمت سوء استفاده كنى كفران نعمت كرده اى ! در همين عصرى كه ما زندگى مى كنيم بارزترين نمونه اين تبديل نعمت به كفران ، به چشم ميخورد، نيروهاى مختلف جهان طبيعت در پرتو هوش و ابتكار خدادادى بشر به دست انسان مهار شده ، و در مسير منافع او به كار افتاده است . اكتشافات علمى و اختراعات صنعتى چهره اين جهان را دگرگون ساخته بارهاى سنگين از روى دوش انسانها برداشته شده و بر دوش چرخهاى كارخانه ها قرار گرفته است . مواهب و نعمتهاى الهى بيش از هر زمان ديگر است ، و وسائل نشر انديشه و گسترش علم و دانش و آگاهى از همه اخبار جهان در دسترس همگان قرار گرفته و مى بايست در چنين عصر و زمان مردم اين جهان از هر نظر انسانهاى خوشبختى
باشند، هم از نظر مادى و هم از نظر معنوى . ولى به خاطر تبديل اين نعمتهاى بزرگ الهى به كفر و صرف كردن نيروهاى شگرف طبيعت در راه طغيان و بيدادگرى و به كار گرفتن اختراعات و اكتشافات در طريق هدفهاى مخرب به گونه اى كه هر پديده تازه صنعتى نخست مورد بهره بردارى تخريبى قرار مى گيرد و جنبه هاى مثبت آن در درجه بعد است ، خلاصه اين ناسپاسى بزرگ كه معلول دور افتادن از تعليمات سازنده پيامبران خدا است ، سبب شده كه ، قوم و جمعيت خود را به دار البوار بكشانند. همان دار البوارى كه مجموعه اى است از جنگهاى منطقه اى و جهانى ، با همه آثار تخريبيش ، و همچنين ناامنيها و ظلمها و فسادها و استعمارها و استثمارها كه سرانجام دامان بنيانگذارانش را نيز مى گيرد، چنانكه در گذشته ديديم و امروز هم با چشم ميبينيم . و چه جالب قرآن پيش بينى كرده كه هر قوم و ملتى كفران نعمتهاى خدا كنند مسيرشان به سوى دار البوار است . ۳ - «انداد» جمع ند به معنى مثل است ، ولى آن گونه كه «راغب » در «مفردات » و «زبيدى » در «تاج العروس » (از بعضى از اهل لغت ) نقل كرده اند «ند» به چيزى گفته مى شود كه شباهت جوهرى به چيز ديگرى دارد، ولى «مثل » به هر گونه شباهت اطلاق مى شود، بنابراين «ند» معنى عميقتر و رساترى از «مثل » دارد. طبق اين معنى از آيه فوق چنين استفاده مى كنيم كه كوشش ائمه كفر بر اين بوده كه شريكهائى براى خدا بتراشند و آنها را در جوهر ذات شبيه خدا معرفى كنند، تا نظر خلق خدا را از پرستش او باز دارند و به مقاصد شوم خود برسند.
گاهى سهمى از قربانيها را براى او قرار مى دادند، گاهى قسمتى از نعمتهاى الهى را (مانند بعضى از چهار پايان ) مخصوص بتها ميدانستند، و زمانى با پرستش ، آنها را همرديف خدا مى پنداشتند. و از همه وقيحتر اينكه در مراسم حج خود در عصر جاهليت كه آئين ابراهيم را با انبوهى از خرافات آميخته بودند به هنگام گفتن لبيك چنين ميگفتند: لبيك لا شريك لك - الا شريك هو لك - تملكه و ما ملك ! : «اجابت دعوت كردم اى خدائى كه شريكى براى تو نيست - بجز شريكى كه براى تو است ! - هم مالك او هستى و هم مالك ما يملك او»!.
آيه ۳۱-۳۴
آيه و ترجمه
قُل لِّعِبَادِى الَّذِينَ ءَامَنُوا يُقِيمُوا الصلَوةَ وَ يُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلَلٌ(۳۱) اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَتِ رِزْقاً لَّكُمْ وَ سخَّرَ لَكُمُ الْفُلْك لِتَجْرِى فى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سخَّرَ لَكُمُ الاَنْهَرَ(۳۲) وَ سخَّرَ لَكُمُ الشمْس وَ الْقَمَرَ دَائبَينِ وَ سخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النهَارَ(۳۳) وَ ءَاتَاكُم مِّن كلِّ مَا سأَلْتُمُوهُ وَ إِن تَعُدُّوا نِعْمَت اللَّهِ لا تحْصوهَا إِنَّ الانسنَ لَظلُومٌ كفَّارٌ(۳۴) ترجمه : ۳۱ - بگو به بندگان من كه ايمان آورده اند، نماز را بر پا دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم پنهان و آشكار انفاق كنند پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن خريد و فروش است و نه دوستى (نه با مال مى توانند از چنگال كيفر خدا رهائى يابند و نه با پيوندهاى مادى ). ۳۲ - خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آبى نازل كرده و با آن ميوه ها (ى مختلف ) را خارج ساخت و روزى شما قرار داد و كشتى را مسخر شما گردانيد تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند و نهرها را (نيز) مسخر شما گرداند. ۳۳ - خورشيد و ماه را كه با برنامه منظمى در كارند به تسخير شما در آورد و شب و روز را (نيز) مسخر
۳۴ - و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد هرگز آنها را احصاء نخواهيد كرد انسان ستمگر و كفران كننده است . تفسير : عظمت انسان از ديدگاه قرآن در تعقيب آيات گذشته كه از برنامه مشركان و كسانى كه كفران نعمتهاى الهى كردند و سرانجام به دار البوار كشيده شدند سخن مى گفت در آيات مورد بحث ، سخن از برنامه بندگان راستين و نعمتهاى بى انتهاى او است كه بر مردم نازل شده . نخست مى گويد: «به بندگان من كه ايمان آورده اند بگو: نماز را بر پاى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم در پنهان و آشكار انفاق كنند» (قل لعبادى الذين آمنوا يقيموا الصلوة و ينفقوا مما رزقناهم سرا و علانية ). «پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن روز خريد و فروش است ، تا بتوان از اين راه سعادت و نجات از عذاب را براى خود خريد، و نه دوستى به درد ميخورد» (من قبل ان ياتى يوم لا بيع فيه و لا خلال ). سپس به معرفى خدا از طريق نعمتهايش ميپردازد آن گونه معرفى كه عشق او را در دلها زنده مى كند، و انسان را به تعظيم در برابر عظمت و لطفش وا ميدارد زيرا اين يك امر فطرى است كه انسان نسبت به كسى كه به او كمك كرده و لطف و رحمتش شامل او است علاقه و عشق پيدا مى كند و اين موضوع را ضمن آياتى چند چنين بيان ميدارد: «خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده است » (الله الذى خلق السماوات و الارض ). «و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن ميوه هاى مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزى داد» (و انزل من السماء ماء فاخرج به من
الثمرات رزقا لكم ). ((او كشتى را مسخر شما ساخت هم از نظر مواد ساختمانيش كه در طبيعت آفريده است و هم از نظر نيروى محركش كه بادهاى منظم سطح اقيانوسها است (و سخر لكم الفلك ). «تا اين كشتيها بر صفحه اقيانوسها به فرمان او به حركت در آيند» و سينه آبها را بشكافند و به سوى ساحل مقصود پيش روند، و انسانها و وسائل مورد نيازشان را از نقطه اى به نقاط ديگر به آسانى حمل كنند (لتجرى فى البحر بامره ). همچنين «نهرها را در تسخير شما در آورد» (و سخر لكم الانهار). تا از آب حياتبخش آنها زراعتهايتان را آبيارى كنيد، و هم خود و دامهايتان سيراب شويد، و هم در بسيارى از اوقات ، صفحه آنها را به عنوان يك جاده هموار مورد بهره بردارى قرار داده ، با كشتيها و قايقها از آنها استفاده كنيد، و هم از ماهيان آنها و حتى از صدفهائى كه در اعماقشان موجود است ، بهره گيريد. نه تنها موجودات زمين را مسخر شما ساخت بلكه «خورشيد و ماه را كه دائما در كارند سرگشته فرمان شما قرار داد» (و سخر لكم الشمس و القمر دائبين ). نه فقط موجودات اين جهان بلكه حالات عارضى آنها را نيز به فرمان شما آورد، همانگونه كه «شب و روز را مسخر شما ساخت » (و سخر لكم الليل
و النهار). «و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد و از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى به آن نياز داشتيد در اختيار شما قرار داد» (و آتاكم من كل ما سالتموه ). و به اين ترتيب «اگر نعمتهاى الهى را بخواهيد بشمريد هرگز نميتوانيد شماره كنيد» (و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها). چرا كه نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محيط زندگى شما را فرا گرفته كه قابل احصا نيستند، به علاوه آنچه از نعمتهاى الهى شما مى دانيد در برابر آنچه نميدانيد قطرهاى است در برابر دريا. اما با اينهمه لطف و رحمت الهى ، باز اين انسان ستمگر است و كفران كننده نعمت (ان الانسان لظلوم كفار). نعمتهائى كه اگر بدرستى از آنها استفاده مى كرد ميتوانست ، سراسر جهان را گلستان كند و طرح مدينه فاضله را پياده سازد، بر اثر سوء استفادهها و ظلمها و كفران نعمتها به جائى رسيده است كه افق زندگيش را تاريك ، و شهد حيات را در كامش زهر جانگداز كرده ، و انبوهى از مشكلات طاقتفرسا به صورت غلها و زنجيرها بر دست و پايش نهاده است .
نكته ها :
پيوندى با خالق و پيوندى با خلق
بار ديگر در اين آيات در تنظيم برنامه مؤ منان راستين به مساله «صلوة » (نماز) «و انفاق » برخورد مى كنيم كه در نظر ابتدائى ممكن است اين سؤ ال را ايجاد كند كه چگونه از ميان آن همه برنامه هاى عملى اسلام ، انگشت تنها روى
اين دو نقطه گذارده شده است . علتش اين است كه اسلام ابعاد مختلفى دارد كه مى توان آنها را در سه قسمت خلاصه كرد: رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خلق خدا، و رابطه انسان با خودش كه قسمت سوم در حقيقت نتيجه اى است براى قسمت اول ، و دوم ، و دو برنامه فوق (صلوة و انفاق ) هر كدام رمزى است به يكى از دو بعد اول و دوم . نماز مظهرى است براى هر گونه رابطه با خدا چرا كه اين رابطه در نماز از هر عمل ديگرى بهتر مشخص مى شود، و انفاق از آنچه خدا روزى داده با توجه به مفهوم وسيعش كه هر گونه نعمت مادى و معنوى را شامل مى شود رمزى است براى پيوند با خلق . البته با توجه به اينكه سوره اى كه از آن بحث مى كنيم مكى است ، و هنگام نزول آن هنوز حكم زكات نازل نشده بود، اين انفاق را نمى توان مربوط به زكات دانست بلكه معنى وسيعى دارد كه حتى زكات را بعد از نزولش در خود جا مى دهد. و به هر حال ايمان در صورتى ريشه دار است كه در عمل متجلى شود و انسان را از يكسو به خدا نزديك كند و از سوى ديگر به بندگانش !
چرا پنهان و آشكار؟
كرارا در آيات قرآن مى خوانيم كه مؤ منان راستين انفاق يا صدقاتشان در سر و علن يعنى پنهان و آشكار است ، و به اين ترتيب علاوه بر بيان انفاق به معنى وسيعش به كيفيت آن هم توجه داده شده است ، چرا گاهى انفاق پنهانى مؤ ثرتر و آبرومندانه تر است ، و گاهى اگر آشكارا باشد سبب تشويق ديگران و الگوئى براى نشان دادن برنامه هاى اسلامى و بزرگداشتى براى شعائر دين محسوب مى شود، به علاوه مواردى پيش مى آيد كه طرف ، از گرفتن انفاق ناراحت
مى گردد. الان كه ما در حال جنگ با دشمن خونخوار هستيم (و يا هر ملت مسلمانى كه با چنين وضعى روبرو شود) مردم با ايمان براى كمك به آسيب ديدگان جنگ و يا مجروحين و معلولين و يا به خود جنگجويان هر روز با مقادير زيادى انواع وسائل زندگى راهى مرزها و مناطق جنگى مى شوند، و اخبار آن در همه وسائل ارتباط جمعى منعكس مى گردد، تا هم دليلى براى همدردى و پشتيبانى بيدريغ عموم ملت مسلمان از جنگجويانش باشد و هم نشانه اى بر زنده بودن روح انسانى در عموم مردم و هم تشويقى باشد براى كسانى كه از اين قافله عقب مانده اند تا خود را هر چه زودتر به قافله برسانند، بديهى است در اين گونه موارد انفاق علنى مؤ ثرتر است . بعضى از مفسران نيز در تفاوت ميان اين دو گفته اند: انفاق علنى مربوط به واجبات است ، كه معمولا جنبه تظاهر در آن نيست ، زيرا انجام وظيفه كردن بر همه لازم است ، و چيز مخفيانه اى نميتواند باشد، ولى انفاقهاى مستحبى چون چيزى افزون بر وظيفه واجب است ممكن است توام با تظاهر و ريا شود و لذا مخفى بودنش بهتر است . به نظر مى رسد كه اين تفسير جنبه كلى ندارد، بلكه در واقع شاخه اى است از تفسير اول . ۳ - در آن روز «بيع » و «خلال » نيست مى دانيم ماهيت روز قيامت همان دريافت نتيجه ها و رسيدن به عكس - العملها و بازتابهاى اعمال است ، و به اين ترتيب در آنجا كسى نميتواند براى نجات از عذاب فديه اى دهد، و حتى اگر فرضا تمام اموال و ثروتهاى روى زمين در اختيار او باشد و آن را انفاق كند تا ذرهاى از كيفر اعمالش كم بشود
ممكن نيست ، چرا كه «دار عمل » كه سراى دنيا است پرونده اش در هم پيچيده شده است و آنجا «دار حساب » است . همچنين پيوند دوستى مادى با هر كس و به هر صورت نميتواند در آنجا رهائى بخش باشد (توجه داشته باشيد خلال و خله به معنى دوستى است ). و به تعبير ساده مردم در زندگى اين دنيا براى نجات از چنگال مجازاتها غالبا يا متوسل به پول مى شوند و يا به پارتى يعنى ، از طريق «رشوه ها» و «رابطه ها» براى خنثى كردن مجازاتها دست بكار مى شوند. اگر چنين تصور كنند كه در آنجا نيز چنين برنامه هائى امكان پذير است دليل بر بى خبرى و نهايت نادانى آنها است . و از اينجا روشن مى شود كه نفى وجود خله و دوستى در اين آيه هيچگونه منافاتى با دوستى مؤ منان با يكديگر در عالم قيامت كه در بعضى از آيات به آن تصريح شده ندارد، چرا كه آن يك دوستى و مودت معنوى است در سايه ايمان . و اما مساله «شفاعت » همانگونه كه بارها گفته ايم به هيچوجه مفهوم مادى در آن نيست بلكه با توجه به آيات صريحى كه در اين زمينه وارد شده است ، تنها در سايه پيوندهاى معنوى و يكنوع شايستگى كه بخاطر بعضى از اعمال خير به دست آمده ، مى باشد كه شرح آن را ذيل آيات ۲۵۴ سوره بقره (جلد دوم تفسير نمونه صفحه ۱۸۸ و جلد اول صفحه ۱۵۹ به بعد) بيان داشتيم .
همه موجودات سر بر فرمان تواند اى انسان !
بار ديگر در اين آيات به تسخير موجودات مختلف زمين و آسمان در برابر انسان برخورد مى كنيم كه روى شش قسمت از آن تكيه شده است : تسخير كشتيها، تسخير نهرها، تسخير خورشيد، تسخير ماه ، تسخير شب
و تسخير روز كه بخشى از آسمان و بخشى از زمين و بخشى از پديده هاى ميان اين دو (شب و روز) مى باشد. سابقا گفته ايم باز هم يادآورى آن لازم است كه انسان از ديدگاه قرآن آنقدر عظمت دارد كه همه اين موجودات به فرمان «الله » مسخر او گشته اند، يعنى يا زمام اختيارشان بدست انسان است ، و يا در خدمت منافع انسان حركت مى كنند، و در هر حال آنقدر به اين انسان عظمت داده شده است كه به صورت يك هدف عالى در مجموعه آفرينش در آمده است . خورشيد براى او نور افشانى مى كند، بسترش را گرم مى سازد، انواع گياهان براى او ميروياند محيط زندگانيش را از لوث ميكربهاى مزاحم پاك مى كند، شادى و سرور مى آفريند، و مسير زندگى را به او نشان مى دهد. ماه ، چراغ شبهاى تاريك او است ، تقويمى است طبيعى و جاودانى ، جزر و مدى كه بر اثر ماه پيدا مى شود، بسيارى از مشكلات انسان را ميگشايد، درختان زيادى را (به خاطر بالا آمدن آب نهرهاى مجاور درياها) آبيارى مى كند، درياى خاموش و راكد را به حركت در مى آورد و از ركود و گنديدن حفظ مى كند و اكسيژن لازم بر اثر تموج در اختيار موجودات زنده درياها ميگذارد. بادها، كشتيها را در سينه اقيانوسها به حركت در مى آورند و بزرگترين مركب و وسيعترين جادههاى انسان را همين كشتيها و همين درياها تشكيل مى دهند، تا آنجا كه گاهى ، كشتيهائى به عظمت يك شهر و با همان جمعيت كه در يك شهر كوچك زندگى مى كنند بر پهنه اقيانوسها به حركت در مى آيند. نهرها، در خدمت او هستند، زراعتهايش را آبيارى و دامهايش را سيراب و محيط زندگيش را با طراوت و حتى مواد غذائيش (ماهيها) را در دل خود براى او ميپرورانند.
تاريكى شب همچون لباسى او را مى پوشاند، و آرامش و راحتى به او ارزانى ميدارد، و همچون يك باد زن ، حرارت سوزنده آفتاب را تخفيف مى دهد و به او جان و حيات تازه مى بخشد. و سرانجام روشنائى روز، او را به حركت و تلاش دعوت مى كند، و گرمى و حرارت مى آفريند و در همه جا جنبش و حركت ايجاد مى كند. و خلاصه همه از بهر او سرگشته و فرمانبردارند و بيان و شرح اين همه نعمت علاوه بر اينكه در انسان شخصيت تازه اى مى آفريند و او را به عظمت مقام خويش آگاه مى سازد، حس شكرگزاريش را نيز برمى انگيزد. از اين بيان ضمنا اين نتيجه بدست آمد كه تسخير در فرهنگ قرآن به دو معنى آمده است ، يكى در خدمت منافع و مصالح انسان بودن (مانند تسخير خورشيد و ماه ) و ديگرى زمام اختيارش در دست بشر بودن (مانند تسخير كشتيها و درياها). و اينكه بعضى پنداشته اند كه اين آيات اشاره به اصطلاحى است كه امروز براى تسخير داريم (مانند تسخير كره ماه بوسيله مسافران فضائى ) درست به نظر نميرسد، زيرا در بعضى از آيات قرآن مى خوانيم و سخر لكم ما فى السماوات و ما فى الارض جميعا منه (جاثيه - ۱۳) كه نشان مى دهد همه آنچه در آسمانها و همه آنچه در زمين است مسخر انسان است ، در حالى كه مى دانيم مسافرت فضانوردان به همه كرات آسمانى قطعا محال است . آرى در قرآن بعضى آيات ديگر داريم كه ممكن است اشاره به اين نوع تسخير باشد كه به خواست خدا در تفسير سوره الرحمن از آن بحث خواهيم كرد (در باره مسخر بودن موجودات در برابر انسان در ذيل آيه ۲ سوره رعد نيز بحثى داشتيم ).
دائبين
گفتيم «دائب » از ماده «دئوب » به معنى استمرار چيزى در انجام يك برنامه به صورت يك حالت و سنت است ، البته خورشيد، حركت به دور زمين ندارد و اين زمين است كه به دور آفتاب مى گردد و ما ميپنداريم آفتاب به دور ما ميچرخد، ولى در معنى دائب حركت در مكان نيفتاده است بلكه استمرار در انجام يك كار و يك برنامه در مفهوم آن درج است ، و مى دانيم خورشيد و ماه برنامه نورافشانى و تربيتى خود را نسبت به كره زمين و انسانها به طور مستمر و با يك حساب كاملا منظم انجام مى دهند (و فراموش نبايد كرد كه يكى از معانى داءب ، عادت است ).
آيا هر چه را از خدا مى خواهيم به ما مى دهد؟
در آيات فوق خوانديم كه خداوند، به شما لطف كرد و قسمتى از آنچه را از او تقاضا كرديد به شما داد (توجه داشته باشيد «من » در جمله «من كل ما سالتموه » تبعيضيه است ). و اين به خاطر آن است كه بسيار مى شود انسان از خدا چيزى مى خواهد كه قطعا ضرر و زيان و يا حتى هلاك او در آن است و خود نميداند، اما خداوند عالم و حكيم و رحيم ، هرگز به چنين تقاضائى پاسخ نميدهد. و در عوض شايد در بسيارى از اوقات انسان با زبانش چيزى را از خدا نخواهد ولى با زبان حالش و فطرت و طبيعت و هستيش آنرا تمنا مى كند، و خدا به او مى دهد، و هيچ مانعى ندارد كه سؤ ال در جمله «ما سالتموه » هم سؤ ال به زبان
قال را شامل شود هم زبان حال را.
چرا نعمتهاى او قابل شمارش نيستند
اين يك حقيقت است كه سر تا پاى وجود ما غرق نعمتهاى او است و اگر كتابهاى مختلف علوم طبيعى و انسانشناسى و روانشناسى و گياهشناسى و مانند آن را بررسى كنيم ، خواهيم ديد كه دامنه اين نعمتها تا چه حد گسترده است ، اصولا هر نفسى به گفته آن اديب بزرگ ، دو نعمت در آن موجود است و به هر نعمتى شكرى واجب . از اين گذشته مى دانيم در بدن يك انسان به طور متوسط ده ميليون ميليارد سلول زنده است ، كه هر كدام يك واحد فعال بدن ما را تشكيل مى دهد، اين عدد بقدرى بزرگ است كه اگر ما بخواهيم اين سلولها را شماره كنيم ، صدها سال طول ميكشد!. و تازه اين يك بخش از نعمتهاى خدا نسبت به ما است ، و بنابراين براستى اگر ما بخواهيم نعمتهاى او را بشماريم قادر نيستيم و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها. در درون خون انسان دو دسته گلبول (موجودات زنده كوچكى كه در خون شناورند و وظائف حياتى سنگين بر دوش دارند) وجود دارند: مليونها گلبول قرمز كه وظيفه آنها رساندن اكسيژن هوا براى سوختوساز سلولهاى بدن ، و مليونها گلبول سفيد كه وظيفه آنها پاسدارى از سلامت انسان در مقابل هجوم ميكربها به بدن مى باشد و عجب اينكه آنها بدون استراحت و خواب دائما كمر به خدمت انسان بسته اند. آيا با اين حال هرگز مى توانيم نعمتهاى بى پايانش را احصاء كنيم .
افسوس كه انسان ظلوم و كفار است .
از بحثهاى گذشته به اين واقعيت رسيديم كه خداوند با اين همه موجوداتى كه مسخر فرمان انسان كرده ، و با آنهمه نعمتى كه به او ارزانى داشته ، ديگر كمبودى از هيچ جهت براى او نيست . ولى اين انسان بر اثر دور ماندن از نور ايمان و تربيت ، در جاده طغيان و ظلم و ستم گام مينهد و به كفران نعمت مشغول مى شود: انحصارگران سعى مى كنند نعمتهاى گسترده الهى را به خود منحصر سازند و منابع حياتى آن را در اختيار بگيرند، و با اينكه خودشان جز اندكى را نمى توانند مصرف كنند ديگران را از رسيدن به آن محروم مينمايند. اين ظلم و ستمها كه در شكل انحصارطلبى ، استعمار، و تجاوز به حقوق ديگران ظاهر مى شود محيط آرام زندگى او را دستخوش طوفانها مى كند، جنگها مى آفريند، خونها مى ريزد، و اموال و نفوس را به نابودى مى كشاند. در حقيقت قرآن مى گويد اى انسان همه چيز بقدر كافى در اختيار تو است ، اما به شرط اينكه ظلوم و كفار نباشى ، به حق خود قناعت كنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمائى !.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |