تفسیر:نمونه جلد۱۰ بخش۵۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۱۸
آيه و ترجمه
لِلَّذِينَ استَجَابُوا لِرَبهِمُ الْحُسنى وَ الَّذِينَ لَمْ يَستَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فى الاَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولَئك لهَُمْ سوءُ الحِْسابِ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْس المِْهَادُ(۱۸) ترجمه : ۱۸ - براى آنها كه اجابت دعوت پروردگارشان را كردند (سرانجام و پاداش و) نتيجه نيك است ، و آنها كه اجابت دعوت او را نكردند (آنچنان در وحشت عذاب الهى فرو ميروند كه ) اگر تمام آنچه روى زمين است ، و همانندش ، از آن آنها باشد همگى را براى رهائى از عذاب مى دهند (ولى از آنها پذيرفته نخواهد شد) براى آنها حساب بدى است و جايگاهشان جهنم و چه بد جايگاهى است ! تفسير : آنها كه دعوت حق را اجابت كردند. پس از بيان چهره حق و باطل در ضمن يك مثال رسا و بليغ در آيات گذشته ، در اينجا اشاره به سرنوشت كسانى مى شود كه دعوت حق را اجابت كردند و به آن گرويدند و هم كسانى كه از حق روگردان شده ، به باطل روى آوردند. نخست مى گويد: «براى كسانى كه اجابت دعوت پروردگارشان كردند، پاداش نيك و نتيجه سودمند و عاقبت محمود است » (للذين استجابوا لربهم الحسنى ) «حسنى » (نيكى ) معنى وسيعى دارد كه هر خير و سعادتى را شامل مى شود، از خصلتهاى نيك و فضائل اخلاقى گرفته تا زندگى اجتماعى پاك و پاكيزه و پيروزى بر دشمن و بهشت جاودان . سپس ميافزايد «و آنها كه اجابت اين دعوت پروردگار را نكردند، سرنوشتشان بقدرى شوم و رقتبارست كه اگر تمام روى زمين و حتى همانندش مال آنها باشد حاضرند همه اينها را براى نجات از آن سرنوشت شوم بدهند» و تازه
از آنها پذيرفته نخواهد شد (و الذين لم يستجيبوا له لو ان لهم ما فى الارض جميعا و مثله معه لافتدوا به ). براى ترسيم عظمت عذاب و كيفر آنها، تعبيرى از اين رساتر نمى شود كه يك انسان مالك همه روى زمين ، بلكه دو برابر آن باشد، و همه را بدهد تا خود را رهائى بخشد، و سودى نداشته باشد. اين جمله در حقيقت اشاره به اين است كه آخرين آرزوى يك انسان كه برتر از آن تصور نمى شود، اين است كه مالك تمام روى زمين شود، ولى شدت مجازات ستمگران و مخالفان دعوت حق در آن حد و پايه است كه حاضرند اين آخرين هدف دنيوى بلكه برتر و بالاتر از آن را هم فدا كنند و آزاد شوند، و تازه به فرض كه از آنها پذيرفته مى شد تنها نجات از عذاب بود اما از پاداشهاى فوق العاده عظيم اجابت كنندگان دعوت حق خبرى نبود. و از اينجا روشن مى شود كه تعبير و مثله معه تنها به اين معنى نيست كه همانند مجموع كره زمين را بر آن بيفزايد بلكه منظور آن است كه هر قدر بيش از آن هم مالك باشند حاضرند براى رهائى خود بدهند، دليل آن هم روشن است چرا كه انسان همه چيز را براى خودش مى خواهد هنگامى كه خودش غرق عذاب باشد، مالكيت همه دنيا براى او چه سودى دارد؟ و به دنبال اين بدبختى (عدم پذيرش همه آنچه در زمين است در برابر نجات او) اشاره به بدبختى ديگر آنها كرده مى گويد؟ آنها داراى حساب سخت و بدى هستند (اولئك لهم سوء الحساب ). در اينكه منظور از سوء الحساب چيست ؟ مفسران تعبيرات گوناگونى دارند، بعضى معتقدند كه منظور حساب دقيق و بدون كمترين گذشت است ، زيرا سوء الحساب به معنى ظلم و ستم در باره خداوند عادل هيچ مفهومى ندارد. حديثى كه از امام صادق (عليهالسلام ) نقل شده نيز اين تفسير را تاييد مى كند، در
اين حديث مى خوانيم كه امام به يكى از ياران خود فرمود: چرا فلانكس از تو شكايت دارد؟ عرض كرد: شكايتش به خاطر اين است كه من حقم را تا آخر از او گرفتم ، هنگامى كه امام اين سخن را شنيد به حالت غضبناك نشست ، سپس فرمود: كانك اذ استقصيت حقك لم تسى ء ارأ يت ما حكى الله عز و جل : و يخافون سوء الحساب ، اتراهم يخافون الله ان يجور عليهم لا و الله ما خافوا الا الاستقصاء فسماه الله عز و جل سوء الحساب فمن استقصى فقد اسائه : گويا گمان ميكنى اگر تا آخرين مرحله حقت را بگيرى بدى نكردى ، اين چنين نيست ، آيا سخن خدا را نديده اى كه مى فرمايد: و يخافون سوء الحساب (بدكاران از بدى حساب ميترسند) آيا تو فكر ميكنى كه آنها از اين ميترسند كه خدا بر آنها ستم كند؟ نه به خدا سوگند، آنها از اين ميترسند كه خدا حساب آنها را دقيقا و تا آخرين مرحله برسد، خداوند نام اين را سوء حساب نهاده است و بنابراين هر كسى زياد دقت و سختگيرى در كشيدن حساب بكند بد حسابى كرده است . بعضى ديگر گفته اند كه منظور از سوء الحساب آنست كه محاسبه آنها توام با سرزنش و توبيخ و مانند آن است ، كه علاوه بر وحشت از اصل حساب آنها را رنج مى دهد. بعضى ديگر نيز گفته اند منظور از سوء الحساب ، سوء الجزاء است ، اين يعنى پاداش بدى براى آنهاست ، اين درست به آن ميماند كه ميگوئيم فلانكس حسابش پاك است و يا فلانكس حسابش تيره و تاريك است ، يعنى نتيجه حساب آنها خوب يا بد است ، و يا اينكه ميگوئيم حساب فلانكس را كف دست او بگذار!، يعنى بر طبق كارش مجازاتش كن .
اين تفسيرهاى سه گانه در عين حال با همديگر منافاتى هم ندارند، و ممكن است همه آنها از آيه استفاده شود، يعنى اينگونه اشخاص هم محاسبه سخت و دقيقى را پس مى دهند، و هم در حال محاسبه مورد توبيخ و سرزنش قرار مى گيرند و هم كيفر آنها بعد از حساب بدون كم و كاست به آنان داده مى شود. در پايان آيه به سومين مجازات و يا نتيجه نهائى مجازات آنان اشاره كرده مى فرمايد: جايگاه آنان دوزخ و چه بد جايگاهى است ؟ (و ماءويهم جهنم و بئس المهاد). «مهاد» در اصل از ماده مهد به معنى آماده و مهيا كردن است و به معنى بستر، كه انسان به هنگام استراحت و آرامش از آن استفاده مى كند، نيز آمده است ، چرا كه آنرا آماده و مهيا براى استراحت كردن مى سازد، ذكر اين كلمه اشاره به آن است كه اينگونه طغيانگران به جاى اينكه در بستر استراحت بيارمند بايد روى شعله هاى آتش سوزان قرار گيرند!.
نكته :
از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه مردم در قيامت به دو گروه تقسيم مى شوند، گروهى هستند كه خداوند حساب آنها را به آسانى و سهولت رسيدگى مى كند و هيچگونه سختگيرى در موردشان نخواهد كرد فاما من اوتى كتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا (سوره انشقاق - ۸) و به عكس كسانى هستند كه با شدت به حساب آنها رسيدگى مى شود و ذره و مثقال آن مورد دقت قرار مى گيرد چنانكه در باره بعضى از بلاد كه مردم آن سركش و گنهكار بودند مى فرمايد فحاسبناها حسابا شديدا و عذبناها عذابا نكرا (طلاق - ۸) و يا در آيه مورد بحث كه تعبير به سوء الحساب شده .
اين به خاطر آن است كه عده اى در زندگى دنيا و رسيدگى به حساب ديگران فوق العاده سختگيرند و به اصطلاح مو را از ماست مى كشند، سعى دارند حق خود را تا آخرين دينار به هر قيمتى شده بگيرند، و به هنگامى كه خطائى از ديگرى سر زده ، تا آخرين حد ممكن او را مجازات كنند، اينها كسانى هستند كه در زندگى كمترين گذشت ، حتى در مورد زن و فرزند و برادر و دوستان ندارند، و از آنجا كه زندگى جهان ديگر بازتاب و انعكاس از زندگى اين جهان است ، خداوند نيز در حساب آنها چنان سختگيرى مى كند كه بايد در برابر هر كارى كه كرده اند جوابگو باشند بى آنكه كمترين گذشتى در باره آنها شود. اما به عكس كسانى هستند آسانگير و پر گذشت و بزرگوار، مخصوصا به هنگامى كه در برابر دوست و آشنا و يا كسانى كه بر آنها حق دارند و يا افراد ضعيف قرار مى گيرند، آنقدر بزرگوارند كه سعى مى كنند در بسيارى از موارد خود را به تغافل زنند و گناهان بعضى را ناديده بگيرند، البته گناهانى كه نسبت به آنها جنبه شخصى دارد، خداوند در مورد اين گونه اشخاص آسان مى گيرد و آنها را مشمول عفو بى پايان و رحمت وسيع خود قرار مى دهد، و با حساب يسير و آسان آنها را محاسبه مى كند و اين درسى است بزرگ براى همه انسانها مخصوصا كسانى كه مصدر كارى هستند و با گروه زيادى سر و كار دارند.
آيه ۱۹-۲۴
آيه و ترجمه
أَ فَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك الحَْقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الاَلْبَبِ(۱۹) الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنقُضونَ الْمِيثَقَ(۲۰) وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصلَ وَ يخْشوْنَ رَبهُمْ وَ يخَافُونَ سوءَ الحِْسابِ(۲۱) وَ الَّذِينَ صبرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِمْ وَ أَقَامُوا الصلَوةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالحَْسنَةِ السيِّئَةَ أُولَئك لهَُمْ عُقْبى الدَّارِ(۲۲) جَنَّت عَدْنٍ يَدْخُلُونهَا وَ مَن صلَحَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ أَزْوَجِهِمْ وَ ذُرِّيَّتهِمْ وَ الْمَلَئكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيهِم مِّن كلِّ بَابٍ(۲۳) سلَمٌ عَلَيْكم بِمَا صبرْتمْ فَنِعْمَ عُقْبى الدَّارِ(۲۴) ترجمه : ۱۹ - آيا كسى كه ميداند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است همانند كسى است كه نابيناست ؟! تنها صاحبان انديشه متذكر مى شوند! ۲۰ - آنها كه به عهد الهى وفا مى كنند و پيمان را نمى شكنند. ۲۱ - و آنها كه پيوندهائى را كه خدا به آن امر كرده است برقرار مى دارند، و از پروردگارشان مى ترسند و از بدى حساب (روز قيامت ) بيم دارند. ۲۲ - و آنها كه بخاطر ذات (پاك ) پروردگارشان شكيبائى مى كنند، و نماز را بر پا ميدارند، و از آنچه به آنها روزى داده ايم ، در پنهان و آشكار، انفاق مى كنند، و با حسنات ، سيئات را از ميان مى برند، پايان نيك سراى ديگر از آن آنهاست . ۲۳ - باغهاى جاويدان بهشت كه وارد آن مى شوند و همچنين پدران و همسران و فرزندان صالح آنها، و فرشتگان از هر درى بر آنان و
۲۴ - (و به آنها مى گويند) سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان چه پايان خوب اين سرا نصيبتان شد!. تفسير : درهاى هشتگانه بهشت و برنامه اولوا الالباب . در آيات مورد بحث ، ترسيم و تجسمى از جزئيات برنامه هاى سازنده طرفداران حق به چشم ميخورد كه بحث آيات گذشته را تكميل مى نمايد. در اولين آيه مورد بحث به صورت يك استفهام انكارى مى فرمايد: «آيا كسى كه مى داند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده حق است ، همانند كسى است كه نابينا است »؟ (ا فمن يعلم انما انزل اليك من ربك الحق كمن هو اعمى ). چه تعبير جالبى ؟ نمى گويد: آيا كسى كه مى داند كه اين قرآن بر حق است مانند كسى است كه نمى داند، بلكه مى گويد آيا كسى كه اين را مى داند همانند اعمى است ؟ اين تعبير اشاره لطيفى است به اينكه ندانستن اين واقعيت به هيچوجه امكان پذير نيست مگر اينكه چشم دل انسان به كلى از كار افتاده باشد، و گر نه چگونه ممكن است دارنده چشم بينا و سالم چهره آفتاب را نبيند و عظمت اين قرآن درست همانند نور آفتاب است . و لذا در پايان آيه اضافه مى كند:، «تنها كسانى متذكر مى شوند كه اولوا الالباب و صاحبان مغز و انديشه اند». (انما يتذكر اولوا الالباب ). «الباب » جمع «لب » به معنى «مغز» هر چيز است ، بنابراين نقطه مقابل اولوا الباب افراد بى مغز و پوك و ميان تهى و بى محتوا هستند. اين آيه به گفته بعضى از مفسران بزرگ با تاكيد هر چه بيشتر، مردم را دعوت به فراگيرى علم و مبارزه با جهل مى كند، چرا كه افراد فاقد علم را نابينا و اعمى شمرده است .
سپس به عنوان تفسير «اولوا الالباب » ريز برنامه هاى طرفداران حق را بيان كرده و قبل از هر چيز انگشت روى مساله وفاى به عهد و ترك پيمانشكنى گذارده ، مى گويد: «آنها كسانى هستند كه به عهد الهى وفا مى كنند و پيمان را نمى شكنند» (الذين يوفون بعهد الله و لا ينقضون الميثاق ). شك نيست كه عهدالله (عهد الهى ) معنى وسيعى دارد: هم شامل عهدهاى فطرى و پيمانهائى كه خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته مى شود (همانند فطرت توحيد و عشق به حق و عدالت و هم پيمانهاى عقلى يعنى آنچه را كه انسان با نيروى تفكر و انديشه و عقل از حقايق عالم هستى و مبدء و معاد درك مى كند، هم پيمانهاى شرعى يعنى آنچه را كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مؤ منان در رابطه با اطاعت فرمانهاى خداوند و ترك معصيت و گناه پيمان گرفته همه را شامل مى گردد. و طبيعى است كه وفا به پيمانهائى كه انسان با ديگر انسانها ميبندد، نيز در اين مجموعه وارد است ، چرا كه خدا فرمان داده كه اين پيمانها نيز محترم شمرده شود، بلكه هم در پيمانهاى تشريعى داخل است و هم در پيمانهاى عقلى . دومين ماده برنامه آنها، حفظ پيوندها و پاسدارى از آنهاست ، چنانكه مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه پيوندهائى را كه خداوند امر به حفظ آن كرده برقرار مى دارند» (و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل ). تعبيرى از اين وسيع تر در اين زمينه نمى توان پيدا كرد، چرا كه انسان ارتباطى با خدا، ارتباطى با پيامبران و رهبران ، ارتباطى با ساير انسانها اعم از دوست و همسايه و خويشاوند و برادران دينى و همنوعان دارد، و ارتباطى نيز با خودش ، دستور فوق مى گويد بايد همه اين پيوندها را محترم شمرد، حق همه را ادا كرد، و كارى كه منجر به قطع يكى از اين پيوندها مى شود انجام نداد. در حقيقت انسان يك موجود منزوى و جدا و بريده از عالم هستى نيست بلكه
سر تا پاى وجود او را پيوندها و علاقه ها و ارتباطها تشكيل مى دهد. از يكسو با آفريننده اين دستگاه پيوند دارد كه اگر ارتباطش را از او قطع كند نابود مى شود همانگونه كه نور يك چراغ با قطع شدن خط ارتباطى آن با مبدء مولد برق . بنابراين همان طورى كه از نظر تكوينى پيوند با اين مبدء بزرگ دارد از نظر اطاعت فرمان و تشريع نيز بايد پيوند خود را بر قرار كند. از سوئى ديگر پيوندى با پيامبر و امام به عنوان رهبر و پيشوا دارد، كه قطع آن او را در بيراهه ها سرگردان مى كند. از سوى سوم پيوندى با تمام جامعه انسانيت و بخصوص با آنها كه حق بيشترى بر او دارند همانند پدر و مادر و خويشاوندان و دوستان و استاد و مربى . و از سوى چهارم پيوندى با نفس خويش دارد، از نظر اينكه مامور به حفظ مصالح خويشتن و ترقى و تكامل آن شده است . بر قرار ساختن هر يك از اين پيوندها در واقع مصداق يصلون ما امر الله به ان يوصل است و قطع هر يك از اين پيوندها، قطع ما امر الله به ان يوصل است ، چرا كه خدا دستور وصل همه اين پيوندها را داده است . از آنچه گفتيم ضمنا تفسير احاديثى كه در رابطه با اين آيه وارد شده است روشن مى شود كه گاهى آن را به اقوام و بستگان تفسير فرموده اند و گاهى به امام و پيشواى دين و گاهى به آل محمد و زمانى به همه افراد با ايمان ! مثلا در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم كه از آنحضرت در باره تفسير «الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل » سؤ ال شد فقال قرابتك «فرمود: منظور خويشاوندان تو است ». و نيز در حديث ديگرى از همان امام (عليهالسلام ) مى خوانيم كه فرمود: نزلت
فى رحم آل محمد و قد يكون فى قرابتك : «اين جمله در باره پيوند با آل محمد صادر شده است و گاهى در خويشاوندان و بستگان تو نيز هست ». جالب اينكه در پايان اين حديث مى خوانيم كه امام فرمود: فلا تكونن ممن يقول للشى ء انه فى شى ء واحد: «از كسانى مباش كه معنى آيات را منحصر به مصداق معينى بدانى ». اين جمله اشاره روشنى به وسعت معانى آيات قرآن است كه مكرر خاطر - نشان كرده ايم باز در حديث سومى از همان پيشواى بزرگ مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: هو صلة الامام فى كل سنة بما قل او كثر ثم قال و ما اريد بذلك الا تذكيتكم : «منظور برقرار ساختن پيوند با امام و پيشواى مسلمين در هر سال از طريق كمك مالى است ، كم باشد يا زياد، سپس فرمود: منظور من با اين كار فقط اين است كه شما را پاك و پاكيزه كنم ». سومين و چهارمين برنامه طرفداران حق آنست كه «آنها از پروردگارشان ، خشيت دارند و از بدى حساب در دادگاه قيامت ميترسند» (و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب ). در اينكه ميان «خشيت » و «خوف » چه تفاوتى وجود دارد، با اينكه هر دو نزديك به يكديگر است بعضى گفته اند: خشيت ، خوف است كه توام با احترام طرف و توام با علم و يقين باشد، و لذا در قرآن اين حالت مخصوص دانشمندان شمرده شده است ،، انما يخشى الله من عباده العلماء: «از ميان بندگان خداوند، تنها علما و دانشمندان از او خشيت دارند» (فاطر - ۲۸). ولى با توجه به موارد استعمال كلمه خشيت در قرآن كه در آيات بسيارى
به كار رفته است روشن مى شود كه درست به همان معنى خوف به كار رفته و بصورت مرادف با آن استعمال شده است . در اينجا يك سؤ ال پيش مى آيد و آن اينكه آيا ترس از پروردگار چيزى جز ترس از حساب و مجازات او هست ، با اينحال چه تفاوتى ميان يخشون ربهم و «يخافون سوء الحساب » وجود دارد؟ پاسخ اين است كه ترس از خداوند الزاما هميشه به معنى ترس از مجازات و حساب او نيست ، بلكه عظمت مقام او و احساس سنگين بودن وظيفه بندگى (حتى بدون توجه به مجازات و كيفر) در دلهاى افراد با ايمان خود بخود ايجاد يكنوع حالت ترس و وحشت مى كند، ترسى زائيده ايمان و آگاهى از عظمت خدا و احساس مسئوليت در برابر او (آيه ۲۸ فاطر ممكن است اشاره به همين معنى باشد). سؤ ال ديگرى كه در اينجا پيش مى آيد در رابطه با سوء الحساب است ، آيا براستى در قيامت به هنگام محاسبه اعمال افراد، «بد حسابى » وجود دارد؟! پاسخ اين سؤ ال را در چند آيه قبل كه عين اين كلمه به كار رفته بود، بيان كرديم و گفتيم : منظور از آن رسيدگى دقيق و بدون گذشت و حساب كردن تمام جزئيات و به اصطلاح مو را از ماست كشيدن مى باشد، و حديث جالبى نيز در همين زمينه وارد شده بود كه در آنجا بيان شد. و همانگونه كه در آنجا گفتيم اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از سوء الحساب ، محاسبه توام با سرزنش و توبيخ باشد، و بعضى سوء الحساب را به معنى سوء الجزاء يعنى پاداش بد تفسير كرده اند همانگونه كه ميگوئيم حساب فلانكس را كف دستش بگذار يعنى مجازاتش كن . اين احتمال را نيز داديم كه سوء الحساب ، يك مفهوم جامع داشته باشد و همه اين معانى را شامل شود.
«پنجمين » برنامه آنها استقامت است ، در برابر تمام مشكلاتى كه در مسير اطاعت و ترك گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد آنهم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار، و لذا مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه بخاطر جلب رضايت پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند، (و الذين صبروا ابتغاء وجه ربهم ). كرارا مفهوم «صبر» را كه «استقامت به معنى وسيع كلمه » است ، يادآور شده ايم و اما تعبير به «وجه ربهم » يكى از دو معنى را ميرساند: نخست اينكه وجه در اين گونه موارد به معنى «عظمت » است ، همانگونه كه به «نظر» و «راى » مهم گفته مى شود هذا وجه الراءى : «يعنى اين راءى مهمى است و اين شايد به خاطر آنست كه وجه در اصل به معنى صورت است و صورت انسان مهمترين قسمت ظاهرى بدن او است ، زيرا اعضاى مهم گويائى و بينائى و شنوائى در آن قرار گرفته است . ديگر اينكه ((وجه رب » در اينجا به معنى «رضايت و خشنودى پروردگار» است ، يعنى آنها به خاطر جلب رضاى حق در برابر همه مشكلات صبر و استقامت بخرج مى دهند، استعمال وجه در اين معنى ، به خاطر آن است كه انسان هنگامى كه مى خواهد جلب رضايت كسى را كند صورت او را به خود متوجه مى سازد، (بنابراين وجه در اينجا جنبه كنائى دارد). در هر صورت اين جمله دليل روشنى است بر اينكه صبر و شكيبائى و بطور كلى هر گونه عمل خير در صورتى ارزش دارد كه «ابتغاء وجه الله » و براى خدا باشد، و اگر انگيزه هاى ديگرى از قبيل رياكارى و جلب توجه مردم كه او آدم با استقامت و نيكوكارى است ، و يا حتى براى ارضاى غرور خود، كارى را انجام دهد
بيارزش است . و به گفته بعضى از مفسران گاهى انسان در برابر حوادث ناگوار صبر مى كند تا مردم بگويند چقدر با استقامت است ؟ و گاهى از ترس اينكه نگويند چه آدم كم ظرفيتى است ؟ و گاهى به خاطر اينكه دشمنان شماتتش نكنند، و گاهى به خاطر اينكه ميداند بيتابى و جزع بيهوده است ، و گاهى به خاطر اينكه چهره مظلوميت به خود بگيرد، و بيارى او برخيزند، هيچيك از اين امور دليل بر كمال نفس انسانى نيست . اما هنگامى كه به خاطر اطاعت فرمان خدا و اينكه هر حادثه اى در زندگى رخ مى دهد دليل و حكمتى دارد صبر و استقامت به خرج مى دهد آنچنان كه عظمت حادثه را در هم مى شكند، و از گشودن زبان به كفران و آنچه دليل به جزع است خوددارى مى كند، اين همان صبرى است كه در آيه فوق به آن اشاره شده و ابتغاء وجه الله محسوب مى شود. «ششمين » برنامه آنها اين است كه «آنها نماز را بر پا ميدارند» (و اقاموا الصلوة ). گر چه اقامه نماز يكى از مصاديق وفاء بعهد الله ، و حتى مصداق زنده اى براى حفظ پيوندهاى الهى و از يك نظر از مصاديق صبر و استقامت است ، ولى از آنجا كه اين مفاهيم كلى پاره اى از مصداقهاى بسيار مهم دارد كه در سرنوشت انسان فوق العاده مؤ ثر است ، در اين جمله و جمله هاى بعد روى آنها انگشت گذارده شده . چه چيز مهمتر از اين است كه انسان هر صبح و شام رابطه و پيوند خود را با خدا تجديد كند، با او به راز و نياز بر خيزد و بياد عظمت او و مسئوليتهاى خويش بيفتد، و در پرتو اين كار، گرد و غبار و زنگار گناه را از دل و جان بشويد، و با پيوستن قطره وجود خود به اقيانوس بيكران هستى حق ، مايه بگيرد، آرى نماز همه اين بركات و آثار را دارد.
و به دنبال آن «هفتمين » برنامه حقجويان را با اين عبارت بيان مى كند «آنها كسانى هستند كه از آنچه به آنان روزى داده ايم در پنهان و آشكار انفاق مى كنند» (و انفقوا مما رزقنا هم سرا و علانية ). تنها در اين آيه نيست كه مساله انفاق يا زكات ، به دنبال نماز قرار مى گيرد، در بسيارى از آيات قرآن اين ترادف به چشم مى خورد، چرا كه يكى پيوند انسان را با خدا و ديگرى پيوند او را با «خلق » محكم مى كند. در اينجا توجه به جمله «مما رزقناهم » كه هر گونه موهبتى را اعم از مال ، علم ، قدرت ، موقعيت و نفوذ اجتماعى و غير آن را شامل مى شود لازم است ، چرا كه انفاق نبايد يك بعدى باشد بلكه در تمام ابعاد و همه مواهب انجام گيرد. تعبير به «سرا و علانية » (پنهان و آشكار) اشاره ديگرى به اين واقعيت است كه آنها در انفاقهاى خود به كيفيتهاى آن نيز نظر دارند، چرا كه گاهى اگر انفاق پنهانى صورت گيرد بسيار مؤ ثرتر است ، و اين در مواردى است كه حفظ حيثيت طرف چنين ايجاب مى كند و يا نسبت به انفاق كننده كه مصون از ريا و نشان دادن عمل بديگران باشد و گاه اگر آشكار انجام گيرد اثرش وسيعتر و بيشتر خواهد بود، و اين در مواردى است كه باعث تشويق ديگران به اين كار خير و تاسى و اقتدا به او شود و يك عمل خير او سبب دهها يا صدها يا هزاران كار خير مشابه گردد. و از اينجا روشن مى شود كه قرآن در انجام يك عمل مثبت آنچنان باريك بين است كه تنها به اصل كار توجه نمى كند، بلكه تاكيد دارد كه هم اصل عمل خير باشد و هم كيفيت انجام آن (در مواردى كه يك كار ممكن است با كيفيات مختلفى انجام گيرد). بالاخره «هشتمين » و آخرين برنامه آنها اين است كه «آنها بوسيله حسنات »، «سيئات » خود را از ميان مى برند)) (و يدرئون بالحسنة السيئة ). به اين معنى كه به هنگام ارتكاب يك گناه و لغزش ، تنها به پشيمان شدن
و ندامت و استغفار قناعت نمى كنند، بلكه عملا در مقام جبران بر مى آيند، و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بيشترى انجام مى دهند، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشويند. «يدرئون » از ماده «درء» (بر وزن زرع ) به معنى دفع كردن است . اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه آنها بدى را با بدى تلافى نمى كنند، بلكه سعى دارند اگر از كسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نيكى در حق وى ، او را شرمنده و وادار به تجديد نظر كنند، همانگونه كه در آيه ۳۵ سوره فصلت مى خوانيم : ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم : «بدى را به آنچه نكوتر است از خود دور ساز كه در اين هنگام كسى كه ميان تو و او دشمنى و عداوت است تغيير چهره مى دهد گوئى دوست صميمى تو است »!. در عين حال هيچ مانعى ندارد كه آيه مورد بحث در صدد بيان هر دو معنى باشد. در احاديث اسلامى نيز احاديثى به مضمون هر دو تفسير وارد شده است . در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه به معاذ بن جبل فرمود: اذا عملت سيئة فاعمل بجنبها حسنة تمحها: «هنگامى كه كار بدى كردى در كنار آن كار خوبى انجام ده كه آنرا محو كند». و در نهج البلاغه مى خوانيم كه امير مؤ منان على (عليهالسلام ) فرمود: عاتب اخاك بالاحسان اليه و اردد شره بالانعام عليه : «برادرت را در برابر كار خلافى كه انجام داده است بوسيله نيكى سرزنش كن ، و شر او را از طريق انعام و احسان به او برگردان ».
البته بايد توجه داشت اين يك حكم اخلاقى و مخصوص به مواردى است كه اين گونه برنامه ها مؤ ثر واقع مى شود، و گر نه اجراى حدود و كيفر بدكاران كه به عنوان يك قانون در قوانين اسلامى آمده است ، در همه كسانى كه مشمول آن هستند يكسان اجرا مى شود. و در پايان آيه پس از ذكر برنامه هاى مختلف گذشته ، اشاره به عاقبت كار «اولوا الالباب » و انديشمندان و طرفداران حق و عاملان به اين برنامه ها كرده مى فرمايد: «عاقبت نيك سراى ديگر از آن آنهاست » (اولئك لهم عقبى الدار): آيه بعد توضيحى است براى اين سرانجام نيك و عاقبت خير مى گويد: «سرانجام كار آنها باغهاى جاويدان بهشت است كه هم خودشان وارد آن مى شوند و هم پدران و همسران و فرزندان صالح آنها» (جنات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم ). و چيزى كه اين نعمتهاى بزرگ و بى پايان را تكميل مى سازد، اين است كه «فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى شوند» (و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب ). و به آنها مى گويند: «سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان » (سلام عليكم بما صبرتم ). آن صبرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسئوليتها و تحمل شدائد و مصائب بود كه اين سلامت را به وجود آورد، در اينجا در نهايت امنيت و آرامش خواهيد بود، نه جنگ و نزاعى ، و نه خشونت و دعوائى ، همه جا امن و امان است ،
و همه چيز به روى شما لبخند ميزند و آرامش خالى از هر گونه پريشانى خاطر اينجاست !. و در پايان مى فرمايد: «چه پايان نيك و چه عاقبت خوبى »؟ (فنعم عقبى الدار).
نكته ها :
چرا تنها صبر ذكر شده است ؟
جمله سلام عليكم بما صبرتم مى گويد درود فرشتگان به بهشتيان به اين گونه است كه مى گويند سلام بر شما باد به خاطر صبر و استقامتتان ، در حالى كه در آيات فوق به هشت قسمت از كارهاى نيك و برنامه هاى مهم آنها اشاره شده ولى در اين جمله تنها انگشت روى يكى از آن هشت برنامه گذارده و آن صبر است . نكته اين موضوع را از بيان زنده و پر مغز على (عليهالسلام ) مى توان دريافت : ان الصبر من الايمان كالراءس من الجسد و لا خير فى جسد لا راءس معه و لا فى ايمان لا صبر معه : «صبر نسبت به ايمان مانند سر است در مقابل تن ، تن بيسر بقائى ندارد و ايمان بدون صبر نيز، ارزشى نخواهد داشت ». در حقيقت پشتوانه همه برنامه هاى سازنده فردى و اجتماعى ، همان شكيبائى و استقامت است و اگر آن نباشد هيچكدام از آنها به سامانى نميرسد، چرا كه در مسير هر كار مثبتى مشكلات و موانعى است كه جز با نيروى استقامت نمى توان بر آنها پيروز شد، نه وفاى عهد بدون استقامت و صبر ميسر است ، و نه حفظ پيوندهاى الهى ، و نه ترس از خدا و دادگاه قيامت ، و نه اقامه صلوة و انفاق از مواهب الهى ، و نه جبران خطاها بوسيله حسنات !
درهاى بهشت .
هم از آيات قرآن و هم از روايات به خوبى استفاده مى شود كه بهشت درهائى دارد، ولى اين تعدد درها نه به خاطر آن است كه عده وارد شوندگان به بهشت آن گونه اند كه اگر بخواهند از يك در وارد شوند توليد زحمت مى كند، و نه از جهت آن است كه يكنوع تفاوت گروهى و طبقاتى وجود دارد، كه هر گروهى موظفند از يك در وارد شوند، و نه براى نزديكى و دورى راه است ، و نه به خاطر زيبائى و تنوع به خاطر كثرت درها! اصولا درهاى بهشت همانند درهاى دنيا كه در مدخل باغها و قصرها و خانه ها ميگذارند نيست . بلكه اين درها اشاره به اعمال و كارهائى است كه سبب ورود به بهشت مى شوند، و لذا در پاره اى از اخبار مى خوانيم كه ((بهشت درهائى به نامهاى مختلف دارد، از جمله : درى دارد كه به عنوان باب المجاهدين ! (در مجاهدان ) ناميده مى شود، و مجاهدان مسلح به همان سلاحى كه با آن جهاد كردند از آن در وارد بهشت مى شوند و فرشتگان به آنها خوش آمد مى گويند))!. از امام باقر (عليهالسلام ) در حديثى مى خوانيم : و اعلموا ان للجنة ثمانية ابواب عرض كل باب منها مسيرة اربعين سنة : «بدانيد كه بهشت هشت در دارد كه عرض هر درى از آنها به اندازه چهل سال راه است »!. اين خود نشان مى دهد كه «در» در اين گونه موارد، مفهومى وسيعتر از آنچه در تعبيرات روزانه گفته مى شود دارد. و جالب اينكه در قرآن مى خوانيم كه جهنم «هفت » در دارد (لها سبعة ابواب ) (حجر - ۴۴) و طبق روايات بهشت داراى «هشت » در است ، اشاره به اينكه طرق وصول به سعادت و بهشت جاويدان از طرق وصول به جهنم بيشتر است ،
و رحمت خدا بر غضب او پيشى مى گيرد «يا من سبقت رحمته غضبه » (جوشن كبير). و جالبتر اينكه در مورد برنامه هاى «اولوا الالباب » در آيات فوق نيز اشاره به هشت برنامه شده بود كه هر كدام از آنها در واقع درى از درهاى بهشت و طريقى براى وصول به سعادت جاودان است .
بستگان بهشتيان به آنها ملحق مى شوند.
نه تنها آيه فوق كه بعضى ديگر از آيات قرآن نيز صريحا اين مطلب را بيان مى كند كه در جمع بهشتيان ، پدران و همسران و فرزندان آنها كه صالح بوده اند وارد مى شوند، و اين در حقيقت براى تكميل نعمتهاى الهى بر آنان است ، تا هيچ كمبودى حتى از نظر فراق افراد مورد علاقه خود نداشته باشند، و از آنجا كه در آن سرا كه سراى نوين و متكاملى است همه چيز تازه و نو مى شود آنها نيز با چهره هاى تازه و نو و محبت و صميميتى داغتر و گرمتر وارد مى شوند، محبتى كه ارزش نعمتهاى بهشتى را چند برابر مى كند. گر چه در آيه فوق تنها پدران و فرزندان و همسران ذكر شده اند، ولى در واقع همه بستگان در اين جمع ، جمعند، چرا كه حضور فرزندان و پدران بدون حضور برادران و خواهران و حتى ساير بستگان ممكن نيست ، و اين مطلب با كمى دقت روشن مى شود، زيرا هر گاه كسى بهشتى باشد پدر صالح او نيز به او ملحق مى شود، و از آنجا كه پدر صالح بهشتى است ، همه فرزندانش به او مى پيوندند و به اين ترتيب برادران به هم ملحق مى شوند. و با همين محاسبه ساير بستگان نيز در آن جمع حضور خواهند داشت (دقت كنيد).
جنات عدن چيست ؟
«جنات » به معنى باغها و «عدن » به معنى «توقف طولانى » است و در اينجا به معنى ابديت است ، و اينكه به معدن ، معدن مى گويند به خاطر توقف
طولانى موادى در آن مكان است . از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه بهشت براى بهشتيان سراى ابدى و جاويدان است ، ولى همانگونه كه در ذيل آيه ۷۲ سوره توبه گفتيم از پاره اى از آيات قرآن بر مى آيد كه جنات عدن محل خاصى است از بهشت . كه بر ساير باغهاى بهشت امتياز دارد، و تنها سه گروه در آنجا ساكن مى شوند: «پيامبران » و «صديقان » يعنى ياران خاص آنها، و شهداء.
شستن آثار گناه .
در اينكه «حسنات » و «سيئات » اجمالا روى يكديگر اثر متقابل دارند شكى نيست ، و ما حتى نمونه هاى اين موضوع را در زندگى روزمره خود مييابيم ، گاه مى شود كه انسان ساليان دراز زحمت ميكشد، و با تحمل مشقت فراوان سرمايهاى مياندوزد، اما با يك ندانم كارى يا هوسبازى ، يا بيمبالاتى آنرا از دست مى دهد، اين چيزى جز نابود كردن حسنات مادى سابق نيست كه در قرآن از آن تعبير به «حبط» شده است . و گاه به عكس ، انسان مرتكب اشتباهات فراوانى مى شود، و بار خسارتهاى سنگينى را بر اثر آنها بدوش ميكشد، اما با يك عمل عاقلانه و حساب شده ، و يا مجاهده شجاعانه ، همه آنها را جبران مينمايد، چنانكه مثلا در مسير همين انقلاب اسلامى كه در عصر و زمان خود با آن مواجه بوديم كسانى را ديديم كه مرتكب گناهان فراوانى در نظام ظالم و جبار سابق شده بودند و به همين عنوان نيز در زندان بودند، اما به هنگام بروز جنگ با دشمنان مملكت ، آنها را بخاطر تخصصهاى نظاميشان به ميدان دعوت كردند، آنها نيز با شجاعت و فداكارى بى نظيرى ضربات مهلكى بر پيكر دشمن وارد ساختند، و در اين ميان بعضى شهيد شدند، و بعضى
ماندند و در هر دو صورت گذشته خود را جبران نمودند. در آيات مورد بحث كه مى فرمايد: و يدرئون بالحسنة السيئة (انديشمندان با ايمان ، سيئات خود را با حسنات دفع مى كنند) نيز به همين مطلب اشاره شده است . چرا كه انسان غير معصوم ، خواه ناخواه گرفتار لغزشهائى مى شود اما، مهم آنست كه بعد از آن به فكر جبران باشد، نه تنها آثار اجتماعى گناه را با اعمال خيرش بشويد بلكه آن تاريكى و ظلمتى كه از گناه بر قلب و روان آدمى مينشيند آنرا نيز با حسنات پاك كند، و به نورانيت و صفاى فطرى بازگرداند. اين كار در لسان قرآن به عنوان «تكفير» (پوشاندن ) و پاك كردن ناميده مى شود (در جلد دوم تفسير نمونه صفحه ۶۹ به بعد توضيحات ديگرى نيز در اين زمينه داده ايم ). البته همانگونه كه در تفسير آيات فوق گفتيم جمله و يدرئون بالحسنة ممكن است اشاره به يك فضيلت اخلاقى مهم ديگر باشد و آن اينكه اولوا الالباب ، بدى ديگران را با بدى پاسخ نمى دهند، و بجاى انتقام ، گرفتن ، نيكى مى كنند، تا طرف ، خود شرمنده و شرمسار گردد و به سوى پاكى باز گردد و خويش را اصلاح كند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |