تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۱۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



و در تفسير عياشى از ابى الصباح از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: من از آن جناب از «نبيذ» و «خمر» پرسيدم كه آيا هر دو به يك منزلت و هر دو حرامند؟ فرمود: نه ، نبيذ به منزله خمر نيست ، زيرا خداى تعالى خمر را حرام كرده چه كم باشد و چه زياد، كما اينكه ميته و خون و گوشت خوك كم و زيادش را حرام نموده ، و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از هر مشروبى مسكرش را تحريم كرده ، و البته هر چه را كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) تحريم كند خدا تحريم كرده است . و در كافى و تهذيب به اسناد خود از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: خداى تعالى شراب را حرام نكرده از جهت اينكه با اسم آن دشمن است ، بلكه آنرا تحريم فرموده براى خاطر آثار سوء و عاقبت وخيم آن ، بنابراين هر چيزى كه در اثر و عاقبت سوء با آن شريك باشد آن هم خمر و حرام است و. و در روايت ديگرى است كه هر چيزى كه كار خمر را بكند خمر است . مؤ لف : اخبار در حرمت خمر و ميسر از طريق شيعه و سنى از حد شمار بيرون است ، اگر كسى بخواهد به همه آنها اطلاع پيدا كند بايد به كتب حديث مراجعه نمايد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۰۲

آيات ۹۹ - ۹۴، سوره مائده

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشىْءٍ مِّنَ الصيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِك فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۹۴) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَقْتُلُوا الصيْدَ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ وَ مَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّداً فَجَزَاءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ هَدْيَا بَلِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّرَةٌ طعَامُ مَسكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَلِك صِيَاماً لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سلَف وَ مَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ(۹۵) أُحِلَّ لَكُمْ صيْدُ الْبَحْرِ وَ طعَامُهُ مَتَعاً لَّكُمْ وَ لِلسيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صيْدُ الْبرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى إِلَيْهِ تحْشرُونَ(۹۶) جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْت الْحَرَامَ قِيَماً لِّلنَّاسِ وَ الشهْرَ الْحَرَامَ وَ الهَْدْى وَ الْقَلَئدَ ذَلِك لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ(۹۷) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۹۸) مَّا عَلى الرَّسولِ إِلا الْبَلَغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا تَكْتُمُونَ (۹۹) ترجمه آيات اى كسانى كه ايمان آورديد خداوند هر آينه و مسلما شما را با چيزى از شكار مى آزمايد بطورى كه شكار تا دست رس و تيررس شما به شما نزديك مى شود تا بداند كه كيست كه از او به غيب مى ترسد پس ‍ كسى كه از اين به بعد از حدود خداوند تجاوز كند (و در حال احرام شكاركند). براى اوست عذابى دردناك (۹۴) اى كسانى كه ايمان آورديد شكار را نكشيد در حالى كه شما در احراميد و كسى كه از شما عمدا شكارى بكشد كفاره آن نظير همان شكار است از چهارپايان اهلى ، دو نفر از شما كه صاحب عدالتند حكم به آن مى كنند، در حالى كه آن كفاره را هدى قرار داده و آنرا به كعبه مى رساند. يا اينكه كفاره اش طعام دادن به مسكينان و يا به جاى اطعام هر مسكين يك روز روزه است تا بچشد كيفر نافرمانى خود را. خداوند گناهان گذشته را عفو كرده است ، و اگر كسى دو باره چنين معصيتى كند پس خدا از او انتقام مى گيرد و خداوند عزيز و انتقام گير است .(۹۵) حلال شده است براى شما شكار دريايى و خوردن آن براى اينكه براى شما و رهگذرها متاعى باشد، و حرام شده است بر شما شكار خشكى مادامى كه در احراميد، و بترسيد از خدايى كه بسوى او محشور مى شويد .(۹۶) خداوند مكه را بيت الحرام و مايه قوام مردم قرار داده و نيز بهمين منظور، شهر حرام و بردن هدى به مكه و قلائد را تشريع فرموده است ، تشريع فرموده تا بدانيد كه خداوند ميداند آنچه را كه در آسمانها و در زمين است و بدرستى خداوند بهر چيز دانا است .(۹۷) بدانيد بدرستى خداوند سختگير و شديد العقاب است و بخشنده و مهربان است .(۹۸) بر عهده رسول جز رسانيدن پيام چيزى نيست و خداوند مى داند آنچه را كه اظهار مى كنيد و آنچه را كه كتمان مى نمائيد .(۹۹) بيان آيات اين آيات درباره حكم شكارهاى دريايى و صحرايى در حال احرام نازل شده است . يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشىْءٍ مِّنَ الصيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِمَاحُكُمْ «بلاء» به معناى امتحان و آزمايش است ، و لام قسم و نون مشدد هر دو براى تاكيدند، و اينكه فرمود: «بشى ء من الصيد» مى خواهد ناچيزى و بى مقدارى شكار را تلقين كند، تا مخاطب را در انتهاى از نهيى كه در آيه بعدى است و دست برداريش از سود ناچيز آن ، كمك كند، و اينكه فرمود: «تناله ايديكم و رماحكم » مى خواهد به شكار از جهت آسانى و دشوارى تعميم دهد، يعنى چه آن شكار آسان بدست آيد مانند جوجه هاى مرغ و بره هاى وحشى و تخم مرغ هاى وحشى كه با دست و به آسانى صيد مى شوند. و چه به دشوارى بدست آيد مانند حيوانات وحشى بزرگ كه عادتا جز بوسيله سلاح شكار نمى شود. و ظاهر آيه و سياقش اين است كه مقدمه است براى حكم مشددى كه در آيه دومى است ، و لذا دنبالش فرمود: «ليعلم الله من يخافه بالغيب » چون در اين جمله اشعار هست به اينكه در اينجا حكمى از قبيل منع و تحريم در بين هست ، سپس فرمود: «فمن اعتدى بعد ذلك فله عذاب اليم ».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۰۴

لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يخَافُهُ بِالْغَيْبِ بعيد نيست اينكه فرمود خداوند شما را مى آزمايد تا بداند چه و چه كنايه باشد از اينكه بزودى پيشامدى را مقدر مى كند تا مردم تشخيص ‍ داده شوند كدام يك از آنان از عذاب ناديده خداوند مى ترسند و كدام يك نمى ترسد، زيرا جهل در ساحت مقدس پروردگار راه ندارد، تا بخواهد با پيش آوردن اين صحنه ها مطيع و عاصى را تشخيص دهد، و به اين وسيله جهل خود را بر طرف سازد، و ما سابقا هم راجع به معناى امتحان خداوند در ذيل آيه : «ام ا حسبتم ان تدخلوا الجنه ...»، در جلد ۴ عربى اين كتاب بحث مفصل و كاملى ايراد كرده و معناى ديگرى هم براى علم خداوند بيان نموديم ، اما اينكه فرمود: «من يخافه بالغيب » ظرف «بالغيب » در اينجا متعلق است به خوف و معناى خوف بالغيب اين است كه انسان از عذابهاى دردناك اخروى كه خداى تعالى انسان را از آنها تحذير كرده - با اينكه محسوس به هيچيك از حواس ظاهره اش نيست - بترسد، چنانكه مى فرمايد: «انما تنذر من اتبع الذكر و خشى الرحمن بالغيب » و نيز مى فرمايد: «و ازلفت الجنه للمتقين غير بعيد. هذا ما توعدون لكل اواب حفيظ. من خشى الرحمان بالغيب و جاء بقلب منيب » و نيز مى فرمايد: «الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعه مشفقون » و اينكه فرمود: «فمن اعتدى بعد ذلك » به اين معنا است كه اگر كسى بعد از اين امتحان از حدى كه خداوند برايش معين نموده تجاوز كند براى اوست عذابى دردناك .

بيان حرمت صيد در حال احرام

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَقْتُلُوا الصيْدَ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ ... «حرم » (به ضم حا و را) جمع حرام ، و حرام صفت مشبه است ، در مجمع البيان گفته است : «رجل حرام » و «رجل محرم » به يك معنا است كما اينكه «رجل حلال » و «رجل محل » به يك معنا است ، و «احرم الرجل » به اين معنا است كه فلان مرد داخل در ماه حرام شد، و نيز «احرم الرجل » يعنى فلان مرد براى حج احرام بست ، و «حرم » نيز به معناى احرام است ، چنانكه در روايت دارد: ((كنت اطيب النبى لحرمه - من رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را در احرامش خوشبو مى كردم )) و معناى اصلى اين كلمه منع است ، و از همين جهت زنان را «حرم » مى گويند، زيرا مردان دست اغيار را از آنان منع مى كنند، و محروم را هم از اين رو محروم مى گويند كه از روزى ممنوع شده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۰۵

و نيز گفته است مثل (به كسر ميم ) و مثل (به فتح ميم و ثا) و همچنين «شبه » و «شبه » به يك معنا هستند. و نيز گفته است - بنابر گفته زجاج «نعم » در لغت به معناى شتر و گاو و گوسفند است ، و در خصوص شتر به تنهايى هم «نعم » گفته مى شود، اما گاو به تنهايى و گوسفند به تنهايى را «نعم » نمى گويند. و نيز گفته است فراء چنين گفته كه «عدل » (به فتح عين ) چيزى را گويند كه معادل چيزى از غير جنس خود باشد، و «عدل » (به كسر عين ) به معناى مثل است ، مى گويى ، من غلامى عدل غلام تو دارم ، يا گوسفندى عدل گوسفند تو دارم ، در اينجا عدل را به كسر عين مى خوانى چون غلام يا گوسفند تو از جنس غلام يا گوسفند اوست ، و اما اگر بخواهى از جهت قيمت ملاحظه كرده و چيزى را به غير جنس خود مقايسه كنى عدل را به فتح عين مى خوانى ، ليكن بصريين اين حرف را نپذيرفته و گفته اند عدل و عدل هر دو به معناى مثل است ، چه در دو چيز از يك جنس بكار رود، و چه در دو چيز از دو جنس . و نيز صاحب مجمع البيان گفته است : «و بال » سنگينى نامطلوب هر چيزى را گويند، و به همين معنا است «طعام وبيل » و «ماء وبيل » يعنى خوراك و آبى ناگوار و سنگين و غير قابل هضم ، و نيز به اين معنا است آيه شريفه «فاخذناه اخذا وبيلا - او را بطرز شديد و ناگوارى دستگير كرديم » و به همين اعتبار چوب كرباس شوى را «وبيل » مى گويند. «لا تقتلوا الصيد و انتم حرم » نهى است از كشتن شكار، ليكن جمله بعدى يعنى «احل لكم صيد البحر» تا اندازه اى آنرا از جهت صيد بودن تفسير مى كند، و مى فهماند مراد از آن صيد، صيد خشكى و صحرايى است ، چنانكه از جهت معناى قتل جمله «و من قتله منكم متعمدا فجزاء...» با كلمه «متعمدا» كه حال است از «من قتله » آنرا تفسير مى نمايد، و ظاهر تعمد مقابل خطاست و معناى قتل خطايى اين است كه قتل را بدون قصد انجام دهد مثلا به منظور تمرين در تيراندازى تير به هدفى مى اندازد، اتفاقا تير به شكارى اصابت مى كند و آنرا از پاى در مى آورد، بنابراين از آيه استفاده مى شود كه اگر تير و يا سلاح ديگر خود را به قصد شكار بكار برد و شكار را از پاى در آورد كفاره واجب مى شود، چه اينكه بياد احرامش باشد يا آنرا فراموش كرده باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۰۶

كفاره صيد در حال احرام

«فجزاء مثل ما قتل من النعم يحكم به ذوا عدل منكم هديا بالغ الكعبه » ظاهرا معنايش اين است كه اگر چنين كند بعهده اوست اينكه جزا و كفاره آنرا حيوانى اهلى نظير حيوانى كه كشته است بدهد، و تشخيص اينكه اين حيوان نظير آن شكار هست يا نيست بعهده دو نفر از مردان عادل و ديندار شما است ، و در حالى اين جزا جزاى در راه خدا مى شود كه به صورت هدى درآيد، يعنى به مكه فرستاده شود تا طبق دستور سنت در خود مكه يا در منا نحر و يا ذبح شود، بنا بر اين ، لفظ «جزاء» مرفوع است به ابتدا، و مبتدائى است براى خبر محذوف كه ظاهر كلام دلالت بر آن محذوف دارد، و تقديرش : «فعليه جزاء» است ، و جملات : «مثل ما قتل » و «من النعم » و «يحكم به ...» همه اوصافى هستند از براى كلمه «جزاء»، و جمله «هديا بالغ الكعبه » وصف و موصوف است ، و هدى همانطورى كه گفتيم حال است از «جزاء»، اين بود معنايى كه ما براى آيه بنظرمان رسيد، البته ديگران هم طور ديگرى معنا كرده اند. «او كفاره طعام مساكين او عدل ذلك صياما»: دو خصلت ديگرى است براى كفاره صيد در حرم ، و اما اينكه آيا بين اين سه خصلت ترتيب هست ، يعنى اگر ممكن است اول هدى كردن حيوانى نظير آن شكار، اگر ممكن نشد اطعام مساكين ، و اگر اين نيز ميسور نشد به همان مقدار روزه واجب است ، يا اينكه ترتيب در بين نيست حتى اگر دو كفاره اولى هم ممكن باشد مى تواند سومى را اختيار كند؟ اين سؤ الى است كه جوابش ‍ را بايد از اخبار استفاده كرد، و گرنه صرف اينكه كلمه «او» در آيه بكار رفته دلالت بر عدم ترتيب ندارد، و بيش از ترديد را نمى رساند، چيزى كه هست اينكه فرمود: «او كفاره » از آنجا كه طعام مساكين را كفاره ناميد سپس معادل آنرا از روزه معتبر دانست خالى از اشعار به ترتيب بين سه خصلت نيست : «ليذوق وبال امره »: لام در «ليذوق » براى غايت است ، كه با مدخولش متعلقند به كلمه «فجزاء» و بنابراين ، از آيه شريفه اين معنا كه كفاره خود نوعى از مجازات است بخوبى استفاده مى شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۰۷

عَفَا اللَّهُ عَمَّا سلَف وَ مَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ ...)) اينكه «عفو» را متعلق به «ما سلف - كارهاى گذشته » فرموده قرينه است بر اينكه مراد از ما سلف شكارهايى است كه قبل از نزول اين آيه در حال احرام كرده اند، نه شكارهايى كه در حين نزول اين آيه و يا بعد از آن صيد شده اند، بنابراين جمله «عفاالله ...» براى اين است كه كسى خيال نكند آيه كفاره شامل شكارهاى سابق بر نزول حكم هم هست ، بنابراين خود يكى از ادله اى است كه مى توان به آن استدلال كرد بر اينكه صحيح است عفو خداوند شامل عملى شود كه گر چه گناه نيست ليكن در طبعش مفسده ايست كه اقتضاى نهى مولوى را دارد، اما اينكه فرمود: «و من عاد فينتقم الله منه و الله عزيز ذو انتقام »: ظاهر «عود» تكرار كردن عمل است ، ليكن در اينجا مراد تكرار افعال گذشته نيست تا معناى آيه اين بشود: كسى كه تكرار كند مثل اعمال گذشته را خداوند از او انتقام مى ستاند. زيرا اگر به اين معنا باشد آيه منطبق مى شود با عملى كه حكم «و من قتله منكم متعمدا فجزاء...» متعلق است به آن ، و در نتيجه مراد از «انتقام » همان حكم به كفاره كه حكمى است فعلى خواهد بود. ليكن ظاهر جمله «فينتقم الله منه » اين است كه مى خواهد از يك امرى آينده خبر دهد، نه از حكمى فعلى ، و اين خود شاهد است بر اينكه مراد از عود تكرار عملى است كه كفاره به آن متعلق شده است ، و در نتيجه مراد از انتقام ، عذاب الهى خواهد بود، نه همان كفاره . بنابراين ، آيه شريفه با صدر و ذيلش در صدد بيان جهات مساءله قتل صيد است . كه خدا از آنچه قبل از نزول آيه ارتكاب شده عفو فرموده ، و هم اينكه از اين به بعد هر كس مرتكب شود كفاره اى شبيه به آنچه صيد كرده به گردنش مى آيد و هم اينكه اگر بار دوم آنرا مرتكب شود كفاره نداشته و خداوند عذابش مى كند، بيشتر اخبارى كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) در تفسير اين آيه وارد شده به همين معنا دلالت دارد، و اگر اين معنى ، مقصود نباشد متعينا بايد «انتقام » را حمل كرد بر چيزى كه شامل وجوب كفاره هم بشود، مانند مواخذه و امثال آن ، و «عود» را هم بايد حمل كرد بر عملى كه شبيه باشد به اعمال گذشته ، يعنى شكاركشى ، آنگاه معناى آيه اين مى شود: هر كس بار ديگر شكاركشى سابق خود را از سر گيرد خداوند از او انتقام مى ستاند. يعنى او را با ايجاب كفاره مواخذه مى فرمايد، و اين معنا همانطور كه ملاحظه مى كنيد خيلى از ظاهر آيه بعيد است . أُحِلَّ لَكُمْ صيْدُ الْبَحْرِ وَ طعَامُهُ مَتَعاً لَّكُمْ وَ لِلسيَّارَةِ ... اين آيات در مقام بيان حكم شكار كردن حيوانات دريايى و صحرايى است ، نه حكم خوردن آنها، و اين خود شاهد است براينكه بايد متعينا بگوييم مراد از «طعامه - خوردن » كه معناى مصدرى است ، نيست ، بلكه مراد شكار كردن است و مقصود از حليت طعام دريا حليت خوردن آن است ، در نتيجه از حليت صيد جواز شكار كردن حيوانات دريايى استفاده مى شود، و از طعام دريا حليت خوردن هر چيزى كه از دريا گرفته شود بدست مى آيد، و لو اينكه اين عنوان (آنچه از دريا گرفته شود) اعم است ، هم شامل شكار مى شود و هم مردارهايى كه آب بيرون مى اندازد و هم غير حيوان ، الا اينكه آنچه از اخبار اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده است اين عنوان (آنچه از دريا گرفته مى شود) را تفسير مى كند به ماهى هاى شور و امثال آن از شكارهاى مانده و كهنه ، و اينكه فرمود: «متاعا لكم و للسياره » كانه حال است براى «صيد البحر و طعامه » و در آن اشاره اى هم به اين جهت هست كه خداوند از در منت آنرا حلال فرموده ، و چون خطاب به مؤ منين از جهت محرم بودنشان است عبارت «لكم و للسياره » بمنزله اينست كه گفته شود براى شما محرمها و غير شما يعنى آنهايى كه احرام ندارند. اين را هم بايد دانست كه در آيات مورد بحث گفتگوهاى فقهى زيادى هست كه ، اگر كسى بخواهد از آن اطلاع حاصل كند بايد به كتب فقهى مراجعه نمايد. توضيح آيه شريفه : «جعل الله الكعبة البيت الحرام قياما للناس ...» جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْت الْحَرَامَ قِيَماً لِّلنَّاسِ وَ الشهْرَ الْحَرَامَ وَ الهَْدْى وَ الْقَلائدَ تعليق كلام به «كعبه » و سپس توصيف آن به «بيت الحرام » كعبه بيت الحرام است ، و همچنين توصيف ماه را به حرام و سپس ذكر «هدى » و «قلائد» كه از شؤ ونات حرمت كعبه هستند همه دلالت دارند بر اينكه ملاك دراين امرى كه در آيه است همانا احترام است . راغب گفته : «قوام » و «قيام » چيزى است كه انسان يا هر چيز ديگرى بوسيله آن بر پا مى شود، و قيام و قوام هر دو اسم اند براى چند چيز، مانند ستون و تكيه گاه ، و به همين معنا است قيامى كه در اين آيه است : «و لا توتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما - اموال خود را بدست سفيهان ندهيد، چون خداوند كال را مايه قوام و امساك شما قرار داده و سفيه آنرا ضايع مى سازد»و همچنين قيامى كه در آيه «جعل الله الكعبه البيت كالحرام قياما للناس - خداوند كعبه را بيت الحرام و مايه قوام شما قرار داده » چون دنيا و آخرت آنان قوامش به كعبه بود. اصم گفته است چون كعبه الى الابد پايدار است و نسخ نمى شود. البته بعضى از قراء «قياما»را «قيما» خوانده اند، كه آن نيز به معناى قيام است . و بنابر گفته او برگشت معناى آيه مورد بحث به اين مى شود: خداى تعالى كعبه را احترام كرده و آنرا بيت الحرام قرار داده ، و به همين منظور بعضى از ماهها را هم حرام كرده و بوسيله حكم به وجوب حج در آن ماهها، بين ماههاى حرام و بيت الحرام ارتباط برقرار كرد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۰۹

البته در اين بين امورى را هم كه مناسب با حرمت است مانند هدى و قلائد جعل فرمود، و غرض از همه اينها اين بود كه كعبه را پايه حيات اجتماعى سعيدى براى مردم قرار دهد، و آنرا قبله گاه مردم كند، تا در نماز، دل و روى خود را متوجه آن كنند و اموات خود و ذبيحه هاى خود را بسوى آن توجه دهند، و در هر حال احترامش نمايند و در نتيجه جمعيت واحده اى را تشكيل داده و جمعشان جمع و دينشان زنده و پايدار گردد، از اقطار مختلف گيتى و نقاط دور در آنجا گرد هم آيند و همه قسم طريق عبادت را پيموده و منافعى را كه خصوص اين قسم عبادت براى آنان دارد به چشم خود ديده استيفا كنند، و نيز اهل عالم بشنيدن اسم آن و به گفتگوى از آن و رفته رفته نزديك شدن و ديدن آن و توجه بسوى آن هدايت شوند. خداى تعالى قريب به اين وجه را در آيه «ان اول بيت وضع للناس للذى ببكه مباركا و هدى للعالمين » ذكر فرموده و ما قبلا در جلد سوم عربى ، اين كتاب در تفسير آن مطالبى كه براى روشن شدن ذهن خواننده موثر است گذرانديم ، و نظير آن كلام در معناى قيام در شهرالحرام مى آيد، چه شهر حرام نيز مايه قوام مردم است ، و خداوند در آن ايام جنگ را تحريم نموده و جان و مال و عرض ‍ آنان را از دستبرد دشمن ايمن كرده ، و در نتيجه به آنها فرصتى داده تا امور خود را اصلاح كنند، شهر حرام در حقيقت منزلگاه مسافر را مى ماند كه در آن به استراحت و رفع تعب و رنج و سفر مى پردازند. و كوتاه سخن بيت الحرام و شهر الحرام و هر چه كه متعلق است به آن مانند هدى و قلائد از جهت باعث بودن بر قوام معاد و معاش مردم منافعى است كه شمردن اشخاصى را كه از جزئيات ثابت و غير ثابت آن منتفع شده و مى شوند هر متفكرى را به شگفت درمى آورد، و اين حقيقت را بعد از چند آيه در بيان نهى از صيد براى اين منظور تذكر داد كه جوابى باشد از توهمى كه ممكن است كسى بكند و بگويد: نهى از شكار كردن با اينكه يا اصلا اتفاق نمى افتد و يا بندرت وقوع مى يابد حكمى است بسيار كم فائده و يا بى فايده ، چه تحريم شكار در يك مكانى از امكنه و در زمانى از زمانها و همچنين سوق دادن هدى جز تقليد از خرافات امم جاهليت و همجيت چه سودى در بر دارد؟ از اين سؤ ال جواب داده شده كه اعتبار بيت الحرام و شهر الحرام و احكامى كه بر آن دو تشريع شده مبنى بر حقيقتى علمى و اساسى و جدى است ، و آن اينست كه اين بيت الله و احكام و مناسكش مايه قوام و حيات مردم است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۱۰

از اين جا روشن مى شود چطور جمله «ذلك لتعلموا...» به ما قبل خود متصل مى شود، و اما اشاره ذلك يا بخود حكمى است كه در آيات قبل بيان شده ، و جمله «جعل الله الكعبه البيت الحرام قياما للناس ‍ ...» حكمت آن را بيان مى كند، يا بيان حكمى است كه جمله «جعل الله الكعبه ...» آنرا توضيح مى دهد، اگر مشاراليه ، اولى باشد معناى آيه اين مى شود: خداوند بيت الحرام و شهر الحرام را باعث قوام مردم قرار داده ، و احكامى را مناسب آن دو جعل فرموده تا با عمل كردن و حفظ احترام آنها به اين حقيقت پى ببرند كه خداوند به آنچه در آسمان ها و زمين است دانا است چنين خدائى مى داند كه هر موجودى چه چيز برايش نافع است ، از همين جهت اين احكامى را كه مى بينى (حرمت صيد و ساير احكام احرام ) تشريع كرده ، نه از جهت تقليد از خرافات مردم نادان . و اگر معناى دوم باشد مفاد آيه اين مى شود: ما براى شما اين حقيقت (قرار دادن بيت الحرام و غيره را قوام مردم ) را بيان كرديم تا بدانيد كه خداوند مى داند آنچه را كه در آسمانها و زمين است ، و همچنين امور و احكامى كه در آن دو (بيت الحرام و شهر الحرام ) جعل فرموده از روى مصلحت بوده ، پس كسى توهم نكند كه اين احكام لغو و يا ناشى از خرافات عهد جاهليت است . اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ... اين دو آيه تاكيدند براى بيان احكام مذكور و تثبيت انذار براى موفقيت آنها و وعده اند براى فرمانبران و وعيدند براى نافرمانان ، و چون شائبه تهديد هم در آن هست از اين رو وصف شدت عقاب را مقدم داشت بر وصف مغفرت و رحمت ، و نيز از همين جهت در دنبالش فرمود: «ما على الرسول الا البلاغ و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون ». بحث روايتى

(رواياتى در ذيل آيات مربوط به كعبه و شكار درحال احرام و...)

در كافى به سند خود از حماد بن عيسى و ابن ابى عمير از معاويه بن عمار از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه در تفسير آيه شريفه «ليبلونكم الله بشى ء من الصيد تناله ايديكم و رماحكم » فرمود: حيوانات وحشى در عمره حديبيه براى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) محشور شدند، و همه تا حدود تيررس آن جناب و يارانش بلكه تا دسترس آنها نزديك آمدند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۱۱

مؤ لف : اين روايت را عياشى از معاويه بن عمار بطور مرسل نقل نمود، و نيز اين معنا را كلينى در كافى و شيخ در تهذيب هر كدام به سندى كه به حلبى دارند از امام صادق (عليه السلام ) نقل نموده اند، عياشى از سماعه و همچنين قمى در تفسير خود بطور مرسل نقل كرده اند و از مقاتل ابن حيان بطريقى كه خواهد آمد نقل شده است . و در در المنثور است كه ابن ابى حاتم از مقاتل ابن حيان نقل كرده كه گفت : اين آيه در عمره حديبيه نازل شده ، و اتفاقا آن سال بقدرى شكارهاى صحرايى و هوايى زياد بود كه هيچ سابقه نداشت ، بطورى كه دوش بدوش راحله (مركب ) ها آمد و شد مى كردند. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مسلمين را نهى فرمود از اينكه در حال احرام از آنها شكار كنند، و اين نهى از براى اين بود كه معلوم شود كيست كه در چنين حالى كه شكارهاى ناياب اينطور در بين دست و پاى مركب ها آمد و شد دارند از خدا مى ترسد و از اين نعمت وافر چشم مى پوشد. مؤ لف : اين دو روايت با بيان سابق ما كه گفتيم صيد اعم است از اينكه در دست رس باشد و مثال زديم به جوجه و تخم مرغ و بچه شكار يا در دسترس نباشد و مثال زديم به شكارهاى بزرگ منافات ندارند، براى اينكه در كافى با ذكر سند تا احمد بن محمد و از او بطور رفع نقل مى كند كه امام (عليه السلام ) در ذيل آيه «تناله ايديكم و رماحكم » فرمود: مراد از دسترس بودن «تناله ايديكم » همان تخم و جوجه است ، و مراد از رسيدن نيزه ها «ورما حكم » همان شكارهاى بزرگى است كه با دست صيد نمى شوند. و در تفسير عياشى به اسناد خود از حريز از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: اگر مرد محرم كبوترى را بكشد كفاره اش گوسفندى است ، و اگر جوجه آنرا بكشد كفاره اش شترى است ، و اگر تخم مرغى را با پا لگد كرده و بشكند بر اوست يكدرهم ، كه آن را و آن گوسفند و شتر را در مكه و يا منا تصدق دهد، و اين همان قول خداست كه فرمود «ليبلونكم الله بشى ء من الصيد تناله ايديكم » (جوجه و تخم ) «و رماحكم » (مادران آنها).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۱۲

مؤ لف : همين روايت را شيخ در تهذيب از حريز از آن جناب با اكتفاى به قسمت اخير آن نقل كرده است . و در تهذيب به سند خود از ابن ابى عمير از حماد از حلبى از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: محرم وقتى صيدى را بكشد جزايى به گردنش مى آيد كه بايد آنرا به مسكينان تصدق دهد، و اما اگر بار دوم چنين كند كفاره اى بر او نيست ، و خداوند از او انتقام مى ستاند، و مقصود از انتقام همان نقمت و عذاب آخرت است . و نيز در تهذيب از كلينى از ابن ابى عمير از بعضى از اصحابش از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: اگر محرم اشتباها صيدى را بكشد بر او كفاره است ، و اگر براى بار دوم عمدا چنين كند ديگر كفاره ندارد، و ليكن اين چنين شخص از كسانى است كه خدا از آنها انتقام مى ستاند. و نيز در تهذيب از ابن ابى عمير از معاويه بن عمار نقل مى كند كه گفت : خدمت امام ابى عبدالله (عليه السلام ) عرض كردم محرمى صيدى را شكار كرد تكليفش چيست ؟ فرمود كفاره بايد بدهد، عرض كردم : اگر تكرار كرد چطور؟ فرمود هر دفعه كه تكرار كند كفاره دارد. مؤ لف : روايات همانطورى كه مى بينيد مختلف و متعارضند، و لذا مرحوم شيخ طوسى در مقام جمع آنها بر آمده و فرموده : مراد از آن رواياتى كه براى بار دوم كفاره را واجب ندانسته صورت عمد است ، و مراد از روايات ديگر در صورت نسيان است ، كه هر چند دفعه تكرار شود كفاره واجب مى شود. و نيز در تهذيب به سند خود از زراره از امام ابى جعفر (عليه السلام ) درباره قول خداى تعالى كه فرموده : «يحكم به ذوا عدل منكم » نقل كرده كه فرموده : مراد از «عدل » رسول الله و امامان بعد از اوست ، هر حكمى از احكام كه بدانى از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و ائمه بعد از او صدور يافته ، ديگر لازم نيست در مقام پرسش از آن برآيى . مؤ لف : و در اين معنا تعداد زيادى از روايات وارد شده ، كه در بعضى از آنها دارد: من (راوى ) نزد امام صادق (عليه السلام ) اين آيه را تلاوت كردم : «ذوا عدل منكم » فرمود: «ذو عدل منكم » اين يكى از جاهائى است كه نويسندگان قرآن اشتباه كرده اند، البته معلوم است كه اين اختلاف در قرائت است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۱۳

و در كافى از زهرى از على بن الحسين (عليهماالسلام ) نقل كرده كه فرمود، روزه كفاره شكار واجب است ، زيرا خداى تعالى فرموده : «و من قتله منكم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم يحكم به ذوا عدل منكم هديا بالغ الكعبه او كفاره طعام مساكين او عدل ذلك صياما» اى زهرى هيچ ميدانى معناى اينكه روزه بمقدار اطعام مساكين و عدل آن باشد چيست ؟ زهرى مى گويد: عرض كردم : نه نمى دانم ، فرمود: شكار را قيمت مى كنند، آنگاه قيمت آنرا با گندم مى سنجند، و بدست مى آورند كه با قيمت آن چقدر گندم مى توان خريدارى كرد، سپس ‍ آنمقدار گندم مفروض را به صاع تقسيم كرده ببينند چند صاع است . آنگاه در مقابل هر نصف صاع يك روز روزه مى گيرند. و در كافى به سند خود از احمد بن محمد از بعضى از رجال روايتى خود از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: كسى كه در احرامش هدى بر او واجب شده مى تواند هدى خود را در هر جا كه بخواهد نحر كند، مگر فدا و كفاره صيد، كه بايد آنرا به مكه برساند، چون خداى تعالى در خصوص آن فرمود: «هديا بالغ الكعبه » هديى كه به كعبه برسد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←