تفسیر:المیزان جلد۲ بخش۹

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۰۴ پس هر قتالى در حقيقت دفاع است ، حتى بهانه فاتحين و كشورگشايان هم همين دفاع است ، اول براى خود نوعى حق مثلا حق حاكميت و يا لياقت قيموميت بر ديگران و يا فقر و تنگى معيشت و يا كمبود زمين و امثال آن براى خود فرض مى كند، و آنگاه در مقام دفاع ازاين حق فرضى بر مى آيد، و وقتى از آنان سؤ ال مى شود: چرا به مردم حمله مى كنى و خونها مى ريزى ، و در زمين فساد راه مى اندازى ؟ و چرا حرث و نسل را تباه مى كنى ؟ در پاسخ مى گويد از حق مشروعم دفاع مى كنم . پس روشن شد كه دفاع از حقوق انسانيت حقى است مشروع و فطرى ، و فطرت ، است يفاى آن حق را براى انسان جايز مى داند، بله از آنجائى كه اين حق مطلوب به نفس نيست ، بلكه مطلوب به غير است ، لذا بايد با آن غير مقايسه شود، اگر آن حقى كه به خاطر آن مى خواهد دفاع كند آنچنان اهميتى ندارد كه به خاطر است يفايش دست به جنگ و خونريزى بزند، از آن حق صرف نظر مى كند، چون مى بيند براى دفاع از آن ضرر بيشترى را بايد تحمل كند، و اما اگر ديد منافعى كه در اثر ترك دفاع از دست مى دهد، مهم تر و حياتى تر از منافعى است كه در هنگام دفاع از دستش ‍ مى رود، در اين صورت تن به دفاع و تحمل زحمات و خسارات آن مى دهد. و قرآن كريم اثبات نموده كه مهم ترين حقوق انسانيت توحيد و قوانين دينيه اى است كه بر اساس توحيد تشريع شده ، همچنانكه عقلاى اجتماع انسانى نيز حكم مى كنند بر اينكه مهم ترين حقوق انسان حق حيات در زير سايه قوانين حاكمه بر جامعه انسانى است ، قوانينى كه منافع افراد را در حياتشان حفظ مى كند.

بحث روايتى در ذيل آيات قتال

در مجمع البيان از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير آيه :« و قاتلوا فى سبيل الله ...» گفته است : اين آيه در صلح حديبيه نازل شده ، و جريان از اين قرار بود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در سالى كه مى خواست عمره بجاى آورد با هزار و چهار صدنفر از مدينه بيرون آمد، و تا حديبيه راه طى كرد، در حديبيه مشركين مكه آن جناب را از ورود به مكه مانع شدند، و مسلمانان ناگزير شدند هدى خود را نحر كنند، آنگاه با مشركين اينطور صلح كردند كه مسلمانان امسال به مدينه برگردند، و سال بعد به زيارت آيند، و اهل مكه سه روز شهر را براى مسلمانان خالى كنند، و در اين سه روز طواف خانه كعبه نموده هر كار ديگرى خواست ند بكنند، رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بدون درنگ به مدينه برگشت تا سال بعد آن جناب و يارانش آماده حركت جهت عمره القضا شدند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۰۵

و ترسيدند قريش به عهدسال قبل خود وفا نكنند و باز هم از ورود به مكه جلوگيرشان شوند، و ناگزير پاى كارزار به ميان آيد، و رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم هيچ راضى نبود كه در ماه حرام و در حرم كارزار كند لذا اين آيه شريفه نازل شد. مؤ لف : اين معنا در الدرالمنثور به چند طريق از ابن عباس و غير او نقل شده . و نيز در مجمع البيان از ربيع بن انس ، و عبد الرحمان بن زيد بن اسلم ، روايت كرده كه گفته اند: اين آيه اولين آيه اى است كه درباره قتال نازل شده ، و چون نازل شد رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با هر كس ‍ كه با آن جناب سر جنگ داشت قتال مى كرد، و با هر كس كه از جنگ دست بر مى داشت او نيز ترك قتال مى كرد، تا آنكه آيه شريفه : «اقتلوا الم شركين حيث وجدتموهم » نازل شد، و آيه قبلى را نسخ كرد. مؤ لف :اين حرف اجتهادى است از انس و عبدالرحمان ، و گرنه خواننده گرامى متوجه شد كه آيه شريفه ناسخ آيه مورد بحث نيست ، بلكه ازتعميم دادن حكم است بعد از خصوصى بودنش . و در مجمع در ذيل آيه : «واقتلوهم حيث ثقفتموهم ...» مى گويد: سبب نزول اين آيه اين بود كه مردى از صحابه مردى از كفار را در ماه حرام به قتل رسانيد، كفار، مؤ منين را به اين عمل توبيخ كردند، خداى تعالى در پاسخ آنان فرمود: جرم فتنه در دين يعنى شرك ورزيدن از جرم قتل نفس در ماه حرام عظيم تر است ، هر چند كه آن نيز جايز نيست .

رواياتى در ذيل آيه : وقاتلوهم حتى لا تكون فتنه

مؤ لف : خواننده محترم توجه فرمود كه از ظاهر كلام بر مى آيد كه سياق آيه شريفه با آيات بعدش يك سياق است ، و همه يك دفعه نازل شده . «پس اگر اين واقعه سبب نزول باشد سبب نزول همه آيات مورد بحث است نه تنها آيه نامبرده ». «مترجم » و در الدر المنثور در ذيل آيه : «و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه ...» به چند طريق از قتاده روايت كرده كه گفت : معناى «قاتلوهم حتى لا تكون فتنة » اين است كه با مشركين قتال كنيد، تا ديگر شركى باقى نماند، و دين همه اش براى خدا باشد، يعنى تا آنكه همه به كلمه (لا اله الا الله ) كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بدان دعوت مى كرد و به خاطر آن قتال مى نمود، اعتراف كنند. براى ما نقل كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمود: خداى تعالى مرا مامور نموده تا با مردم قتال كنم ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۰۶

و اين قتال را ادامة دهم تا همه بگويند: (لا اله الا الله ) حال اگر از دشمنى و كفر دست برداشتند، ما نيز از دشمنى دست بر مى داريم ، مگر از دشمنى با ستمكاران و مى گويد: مراد از ستمكاران كسانى اند كه از گفتن « لا اله الا الله » خوددارى مى كنند، كه قتال را با آنان ادامة بايد داد، تا اعتراف كنند. مؤ لف : اينكه گفت : «مراد از ستمكاران ...»، كلام قتاده است ، كه او از كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) استفاده كرده وخوبى است و نظير اين روايت را از عكرمه آورده . و نيز در الدر المنثور است كه بخارى و ابوالشيخ و ابن مردويه از ابن عمر روايت كرده كه گفت : در فتنه عبد الله بن زبير دو نفر نزد عبدالله عمر آمدند و گفتند: چرا با بودن توكه پسر عمر و صحابى رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستى مردم اين فتنه ها را بپا كردند، و چرا تو قيام نمى كنى ؟ گفت : براى اينكه خدا خون برادرم را بر من حرام كرده ، پرسيدند: مگر خداى تعالى نفرموده : «و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه ، قتال كنيد تا ديگر ف تنه اى نماند»؟ گفت : ما قتال كرديم تا آنكه فتنه اى باقى نماند، و دين همه اش براى خدا شد، و شما مى خواهيد قتال كنيد تا فتنه باشد، و دين براى غير خدا شود. مؤ لف : عبد الله بن عمر و آن دو نفر در معناى فتنه اشتباه كردند، نه پرسش كنندگان معناى فتنه را فهميدند، نه پاسخ گوينده ، و ما در سابق فتنه را معنا كرديم ، و مورد عبد الله بن زبير اصلا مورد فتنه نبوده بلكه مورد فساد در زمين ، و يا مورد قتال بداعى ظلم بوده ، و مسلمانان نمى توانستند درباره آن سكوت كنند. و در مجمع البيان در ذيل آيه : «و قاتلوهم حتى لا تكون فتننه » گفته : يعنى تا شرك نماند، آنگاه گفته است اين تفسير از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده .

رواياتى در ذيل آيه : الشهر الحرام بالشهر الحرام ، و مسئله قتال در ماههاى حرام

و در تفسير عياشى در ذيل آيه : «الشهر الحرام بالشهر الحرام » از علاء بن فضيل روايت كرده كه گفت : از آن جناب پرسيدم : آيا مسلمانان در شهر حرام ابتداء به قتال مى كنند؟ «يعنى آيا چنين عملى جايز است ؟» فرمود: وقتى مشركين در آغاز رعايت حرمت شهر حرام را نكنند، مسلمين هم مى توانند از اين بابت آزاد باشند، اگر ديدند قتالشان در شهر حرام باعث پيروزى است ، مى توانند در شهر حرام آغاز كنند، اين همان است كه آيه شريفه : «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص » بيانش مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۰۷

و در الدر المنثور است كه احمد و ابن جرير و نحاس دركتاب ناسخش ‍ از جابر بن عبد الله روايت آورده كه گفت : رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هرگز در ماه حرام جنگ نمى كرد، مگر وقتى كه كفار جنگ را آغاز كرده باشند، و حتى اگر قبل از ماههاى حرام در جنگ بود، همينكه ماه حرام مى رسيد جنگ رامتوقف مى كرد، تا ماه حرام تمام شود. و در كافى از معاويه بن عمار روايت كرده كه گفت از امام صادق (عليه السلام ) اين مساءله را پرسيدم ، كه مردى مردى ديگر را در بيرون حرم مكه به قتل رسانيده ، و پس از آن داخل حرم شده ، آيا مى شود در حرم حد را بر او جارى كرد؟ فرمود: نه مادام كه از حرم بيرون نشده او را نمى كشند، و آب و غذا هم نمى دهند، و چيزى به او نمى فروشند تا از حرم بيرون شود، آن وقت حدبر او جارى مى كنند، عرضه داشتم چه مى فرمائى درباره مردى كه در حرم قتل و يا دزدى كرده ؟ فرمود در همان حرم حد بر او جارى مى شود، براى اينكه خود او رعايت حرمت حرم را نكرده ، و خداى عزوجل در اين مورد فرموده : «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا علنتايه بمثل ما اعتدى عليكم »، آنگاه با اينكه او در حرم است حدش مى زنند چون قرآن مى فرمايد: «لا عدوان الا على الظالمين ، هيچ عدوان و تجاوزى نيست مگر عليه ستمكاران ».

رواياتى در ذيل آيه : و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه

در كافى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه در ذيل آيه : «و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه » فرموده : اگر مردى آنچه دارد همه را در راه خدا انفاق كند كار خوبى انجام نداده ، و نمى توان گفت : مردى موفق است ، مگر نشنيده كه خداى تعالى مى فرمايد: «لا تلقوا بايديكم الى التهلكه ، و احسنوا ان الله يحب المحسنين ، خود را به دست خود در هلاكت نيفكنيد، و احسان كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مى دارد» آنگاه فرمود: يعنى اهل اقتصاد و ميانه روى را دوست مى دارد. شيخ صدوق هم از ثابت بن انس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اطاعت سلطان واجب است ، و هر كس اطاعت سلطان را ترك كند، اطاعت خدا را ترك كرده ، و در نهى او داخل شده است كه فرمود: «و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه » و در الدر المنثور به چند طريق از اسلم ابى عمران روايت كرده كه گفت : درقسطنطنيه مى جنگيديم ، فرمانده نيروى مصر عقبة بن عامر، و فرمانده نيروى شام فضالة بن عبيد بود

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۰۸

(روزى ) لشكر عظيمى از روم در برابر ما صف آرائى كرد، ما نيز در برابر آنها صف آرائى كرديم ، مردى از مسلمانان بر صف روم حمله كرد بطوريكه داخل در صف ايشان شد، مردم صدايشان به گفتن سبحان الله و اينكه چرا اين مرد خود را به تهلكه افكند بلند شد، ابوايوب صحابى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) برخاست و فرياد زد هان اى مردم : چرا شما اين آيه را تاءويل مى كنيد، و مساءله جهاد در راه خدا را از مصاديق آن مى شماريد؟ اين آيه در باره ما انصار نازل شد، كه وقتى خدا دين خود را غلبه و عزت داد، و ياوران آن بسيار شدند، بعضى از ما پنهانى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به بعضى ديگر گفتند: فعلا كه خدا دين خود را عزت داد، و يارى كرد ما به سر وقت اموالمان برويم ، كه بى صاحب مانده است ، و چرا نبايد اين كار را بكنيم و به اصلاح آنچه از اموال كه فاسد شده بپردازيم ؟ اينجا بود كه خداى تعالى در رد گفتار ما اين آيه را نازل كرد: «و انفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه » پس (بر خلاف آنچه شما پنداشته ايد) تهلكه جهاد در راه خدا نيست ، بلكه عبارت است از ترك جهاد و پرداختن به اصلاح اموال . مؤ لف : همين اختلاف روايات در معناى آيه مؤ يد گفتار ما است كه آيه شريفه مطلق است و هر دو طرف افراط و تفريط در انفاق را شامل مى شود، بلكه تنها مختص به انفاق نيست ، افراط و تفريط در غير انفاق را هم شامل مى گردد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۰۹

آيات ۲۰۳ - ۱۹۶ ، سوره بقره

وَ أَتِمُّوا الحَْجَّ وَ الْعُمْرَةَ للَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا استَيْسرَ مِنَ الْهَدْىِ وَ لا تحْلِقُوا رُءُوسكُمْ حَتى يَبْلُغَ الْهَدْى محِلَّهُ فَمَن كانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صدَقَةٍ أَوْ نُسكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلى الحَْجّ فَمَا استَيْسرَ مِنَ الْهَدْىِ فَمَن لَّمْ يجِدْ فَصِيَامُ ثَلَثَةِ أَيَّامٍ فى الحَْجّ وَ سبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْك عَشرَةٌ كامِلَةٌ ذَلِك لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسجِدِ الحَْرَامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(۱۹۶)

الْحَجُّ أَشهُرٌ مَّعْلُومَتٌ فَمَن فَرَض فِيهِنَّ الحَْجَّ فَلا رَفَث وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدَالَ فى الْحَجّ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُونِ يَأُولى الاَلْبَبِ(۱۹۷)

لَيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضلاً مِّن رَّبِّكمْ فَإِذَا أَفَضتُم مِّنْ عَرَفَتٍ فَاذْكرُوا اللَّهَ عِندَ الْمَشعَرِ الْحَرَامِ وَ اذْكرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَ إِن كنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضالِّينَ(۱۹۸)

ثُمَّ أَفِيضوا مِنْ حَيْث أَفَاض النَّاس وَ استَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۱۹۹)

فَإِذَا قَضيْتُمْ مَّنَسِكَكمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَاءَكمْ أَوْ أَشدَّ ذِكراً فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فى الدُّنْيَا وَ مَا لَهُ فى الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ(۲۰۰)

وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فى الدُّنْيَا حَسنَةً وَ فى الاَخِرَةِ حَسنَةً وَ قِنَا عَذَاب النَّارِ(۲۰۱)

أُولَئك لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسبُوا وَ اللَّهُ سرِيعُ الحِْسابِ(۲۰۲)

وَ اذْكرُوا اللَّهَ فى أَيَّامٍ مَّعْدُودَتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فى يَوْمَينِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكمْ إِلَيْهِ تحْشرُونَ(۲۰۳)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۱۰

ترجمه آيات حج و عمره اى را كه آغاز كرده ايد تمام كنيد حال اگر مانعى شما را از اتمام آن جلوگير شد هر مقدار از قربانى كه برايتان ميسور باشد قربان كنيد و سرهايتان را نتراشيد تا آنكه قربانى به محل خود برسد پس ‍ اگر كسى مرضى بود و يا از نتراشيدن سر دچار آزارى مى شود سر بتراشد و كفاره آن را روزه بگيرد يا صدقه اى دهد يا گوسفندى ذبح كند و اگر مانعى از اتمام حج و عمره پيش نيامد پس هر كس كه حج و عمره اش ‍ تمتع باشد هر قدر از قربانى كه مى تواند بدهد و اگر پيدا نمى كند و يا تمكن ندارد به جاى آن سه روز در حج و هفت روز در مراجعت كه جمعا ده روز كامل مى شود روزه بدارد، البته اين حج تمتع مخصوص ‍ كسانى است كه اهل مكه نباشند و بايد از خدا بترسيد و حكم حج تمتع را انكار مكنيد و بدانيد كه خدا شديد العقاب است . (۱۹۶)

حج در چند ماه معين انجام مى شود پس اگر كسى در اين ماهها به احرام حج درآمد ديگر با زنان نياميزد و مرتكب دروغ و جدال نشود كه اينگونه كارها در حج نيست و آنچه از خير انجام دهيد خدا اطلاع دارد و توشه برداريد كه بهترين توشه تقوا است و از من پروا كنيد اى صاحبان خرد. (۱۹۷)

در اثناى حج اگر بخواهيد خريد و فروشى كنيد حرجى بر شما نيست و چون از عرفات كوچ مى كنيد در مشعرالحرام به ذكر خدا بپردازيد و به شكرانه اينكه هدايتتان كرده يادش آريد چه قبل از آنكه او هدايتتان كند از گمراهان بوديد. (۱۹۸)

آنگاه از مشعر كه مشركين كوچ مى كنند شما هم كوچ كنيد و خدا را است غفار كنيد كه او غفور و رحيم است . (۱۹۹)

پس هر گاه مناسك خود را تمام كرديد خدا را ياد آريد آنطور كه در جاهليت بعد از تمام شدن مناسك پدران خود را ياد مى كرديد بلكه بيشتر از آن اينجاست كه بعضى مى گويند: پروردگارا در همين دنيا به ما حسنه بده ولى در آخرت هيچ بهره اى ندارند. (۲۰۰)

و بعضى از آنان مى گويند پروردگارا به ما هم حسنه در دنيا بده و هم حسنه درآخرت و ما را از عذاب آتش حفظ كن . (۲۰۱)

ايشان از آنچه كرده اند نصيبى خواهند داشت و خدا سريع الحساب است . (۲۰۲)

و خدا را در ايام معدود يازده و دوازده و سيزدهم را ياد آريد حال اگر كسى خواست عجله كند و بعد از دو روز برگردد گناهى نكرده و اگر هم كسى خواست تاءخير اندازد گناه نكرده و همه اينها در خصوص مردم با تقوا است و لذا از خدا بترسيد و بدانيد كه شما همگى به سوى او محشور خواهيد شد. (۲۰۳)

فرق بين تمام و كمال و مراد از امر به اتمام حج

بيان آيات اين آيات در حجة الوداع يعنى آخرين حجى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) انجام داد نازل شده ، و در آن حج تمتع تشريع شده است . وَ أَتِمُّوا الحَْجَّ وَ الْعُمْرَةَ للَّهِ... تمام هر چيز عبارت است از آن جزئى كه وقتى با ساير اجزا ضميمه مى شود آن چيز همان چيز مى شود، و آثارى كه دارد و يا آن آثار را از آن چيز انتظار داريم نيز مترتب مى گردد، و تمام كردن آن چيز اين است كه ، بعد از آنكه همه اجزاى آن را جمع كرديم آن جزء آخرى را هم بياوريم تا آثار برآن چيز مترتب شود، اين معناى كلمه تمام و اتمام است . و اما كمال هر چيزى آن حال و يا وصفى و يا امرى است كه وقتى موجودى آن را داشته باشد، داراى اثرى علاوه مى شود غير آن اثرى كه بعد از تماميت دارا باشد، مثلا منضم شدن اجزاى بدن انسانى به يكديگر عبارت است از تماميت انسان ، و اما عالم و يا شجاع و يا عفيف بودنش ‍ عبارت است از كمال انسان ، از انسان تمام عيار و بى كمال آثارى بروز مى كند، و از انسانى تمام و كامل آثارى ديگر ظهور مى نمايد. و چه بسا مى شود كه كلمه تمام در جاى وصف كمال است عمال مى شود، و آن را است عاره از اين مى گيرند، به اين ادعا كه آن وصف زايد از بس مورد اعتنا و اهميت است جزء ذات به حساب مى آيد «و مثلا مى خواهند بگويند انسانى كه عالم نيست اصلا انسان تمام نيست تا به اين تعبير اهميت علم را برسانند» و مراد از اتمام حج و عمره همان معناى اول يعنى معناى حقيقى كلمه است ، نه است عاره آن . به دليل اينكه دنبال جمله مى فرمايد: «فان احصرتم فما است يسر من الهدى ...»، چون مى فرمايد اگر به مانعى برخورديد و نتوانستيد همه اجزاى حج را بياوريد هر قدر مى توانيد بياوريد و اين كلام با تماميت به معناى حقيقى سازش دارد، نه تماميت به معناى كمال ، و معناى صحيحى به نظر نمى رسد كه اكتفا به بعضى از اجزا را متفرع كنند بر تماميت به معناى كمال يا اتمام به معناى اكمال .

معناى حج و بيان اقسام آن در اسلام

و اما اينكه كلمه حج به چه معنا است ؟ معناى آن عبارت است از اعمالى كه در بين مسلمين معروف است ، و ابراهيم خليل (عليه السلام ) آن را تشريع كرده ، و بعد از آن جناب همچنان در ميان اعراب معمول بوده و خداى سبحان آن را براى امت اسلام نيز امضا كرده ، در نتيجه شريعتى شده كه تا روز قيامت باقى خواهد بود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۱۲

ابتدا، اين عمل ، احرام ، و سپس وقوف در عرفات ، و بعد از آن وقوف در مشعر الحرام است . و يكى ديگر از احكام آن قربانى كردن در منا، و سنگ انداختن به ستون هاى سنگى سه گانه است ، و آنگاه طواف در خانه خدا، و نماز طواف ، و سعى بين صفا و مروه است البته واجبات ديگرى نيز دارد، و اين عمل سه قسم است : ۱ - حج افراد ۲ - حج قران ۳ - حج تمتع كه در سال آخر عمر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تشريع شد. و اما عمل عمره عملى ديگر است ، و آن عبارت است از رفتن به زيارت خانه كعبه ، از مسير يكى از ميقاتها، و طواف و نماز آن ، و سعى بين صفا و مروه ، و تقصير، و اين حج و عمره دو عبادتتند كه جز با قصد قربت تمام نمى شوند، به دليل اينكه فرموده : ((و اتموا الحج و العمره لله ، حج و عمره را براى خدا تمام كنيد...) فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا استَيْسرَ مِنَ الْهَدْىِ وَ لا تحْلِقُوا رُءُوسكُمْ كلمه (احصار) به معناى حبس و ممنوع شدن است ، كه البته منظور ممنوع شدن از اتمام آن به خاطر كسالت و بيمارى يا دشمن است ، و نيز منظوراز اين احصار ممنوعيت بعد از شروع و احرام بستن است ، و معناى است يسار در هر عملى آسان كردن آن است . بطورى كه آسانى ها را در آن جلب نموده مشكلات را از آن بيرون كند.

معناى كلمه هدى و فرق آن با هديه

و كلمه (هدى ) پيش كش كردن چيزى از نعمتها به كسى و يا به محلى ، به منظور تقرب جستن به آن كس و يا آن محل است و اصل كلمه از هديه گرفته شده ، كه به معناى تحفه است ، و يا از هدى است كه به معناى هدايتى است كه انسان را به سوى مقصود سوق مى دهد، و كلمه (هدى و هديه ) همان فرقى را با هم دارند كه كلمه (تمر و تمره ) با هم دارد، كه اولى جنس خرما است ، و دومى يك خرما، و مراد از هدى در مساءله حج آن حيوانى است كه انسان با خود به طرف مكه مى برد تا در حج خود آن را قربانى كند.

فَمَن كانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ...

حرف « فا» در آغاز جمله براى تفريع است ، يعنى جمله را نتيجه سخنان قبلى مى كند، و تفريع اين حكم بر سخن قبلى كه از تراشيدن سر نهى مى كرد، دلالت دارد بر اينكه مراد از مرض خصوص آن مرضى است كه با نتراشيدن سر برايش مضر است ، و اگر سر را بتراشد آن مرض ‍ به بهبودى مبدل مى گردد، و اگر در جمله : (از شما كسى كه مرضى دارد و يا سرش ناراحت مى شود)، كلمه (و يا) را كه مفيدتر ديد است به كار برد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۱۳

براى اين بود كه بفهماند مراد از ناراحتى سر، ناراحتى غير از سر درد و بيمارى است ، بلكه ناراحتى از ناحيه حشرات است ، پس عبارت «اذى من راسه » كنايه است از متاءذى شدن از حشرات از قبيل شپش كه در سر مى افتد.

پس اين دو امر يعنى ناراحتى از شپش و يا سر درد، تراشيدن سر را جايز مى كند، اما بافديه به يكى از سه خصلت ، اول روزه ، دوم صدقه ، و سوم نسك .

و در روايات وارد شده كه روزه نامبرده سه روز است ، و مراد از صدقه سير كردن شش نفر مسكين ، و مراد از نسك قربانى كردن يك گوسفند است .

فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلى الحَْجّ

حرف «فا» بر سر جمله آن را متفرع بر احصار مى كند و معنايش اين است كه چون از مرض و دشمن و يا موانع ديگر ايمن شديد، پس هر كس تمتع ببرد به وسيله عمره تا حج يعنى با عمره عمل عبادت خود را ختم كند، و تا مدتى محل شود تا دوباره براى حج احرام بپوشد مى تواند اين كار را بكند، و در آن هديى آسان با خود ببرد.

بنابر اين حرف (با) در كلمه (بالعمره ) باى سببيت است ، و سببيت عمره براى تمتع و بهره گيرى ، بدين جهت است كه در حال احرام نمى توانست از زنان و شكار و امثال آن بهره مند شود مگر آنكه از احرام درآيد، و تمتع آدمى را از احرام بيرون مى آورد.

فَمَا استَيْسرَ مِنَ الْهَدْىِ...

از ظاهر آيه بر مى آيد كه هدى نسكى است على حده ، نه اينكه جبران اين باشد كه شخص متمتع نتوانسته و يا نخواسته احرام براى حج را از ميقات ببندد، و لا جرم از شهر مكه براى حج احرام بسته است ، براى اينكه جبران بودن هدى احتياج به مونه اى زايد دارد، تا انسان آن را از آيه شريفه بفهمد، و خلاصه عبارت مورد بحث را هر كس ببيند، مى فهمد كه هدى عبادتى است مستقل ، نه جبران چيزى كه فوت شده .

حال اگر بگوئى جمله :« فما است يسر من الهدى ...» به خاطر حرف (فا) نتيجه جمله : (فمن تمتع ...) است ، و مترتب بر آن است ، همانطور كه جزاء شرط در جمله : (اگر به منزل ما بيائى از تو پذيرائى مى كنم ) مترتب بر شرط (اگر) است و اين ترتب به ما مى فهماند كه آوردن هدى كفاره و جبران تمتع و است راحتى است كه بعد از عمره تمتع و قبل از حج آن مى كند، علاوه بر اينكه وقتى فعل شرط خود كلمه تمتع است (هر كس تمتع كند بايد چنين و چنان كند)، مى فهميم كه هدى در ازاى تمتعى قرار گرفته كه گفتيم نوعى تسهيل شرعى و تخفيف است ، پس ‍ هدى جبران اين تخفيف مى شود نه عبادتى جداگانه .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۱۴

در پاسخ مى گوئيم : كلمه (بالعمرة ...)، اين سخن را رد مى كند، براى اينكه كلمه نام برده عمره را از حج جدا و آن دو را دو عمل مستقل مى سازد، و جبران بودن هدى وقتى صحيح است كه تسهيل و تخفيف در يك عمل تشريع شده باشد، نه در بين دو عمل ، كه احرام اولى يعنى عمره تمام شده ، و احرام دومى يعنى حج هنوز شروع نگشته .

علاوه براينكه درك اشعار نامبرده به فرضى كه صحيح باشد، وقتى است كه تشريع هدى به خاطر تشريع تمتع به عمره تا حج باشد، نه اينكه به خاطر فوت احرام حج از ميقات باشد. ظاهر آيه شريفه : « فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما است يسر من الهدى » اين است كه مى خواهد خبر دهد از تشريع تمتع ، و اينكه قبلا چنين عمره اى تشريع شده ، نه اينكه بخواهد با همين جمله آن را تشريع كند، چون مى فرمايد (پس هر كس به عمره تا حج تمتع كند، پس بايد تا جائى كه مى تواند قربانى با خود ببرد)، معلوم مى شود قبلا چنين عمره اى تشريع شده بوده ، كه آن را مفروغ عنه و مسلم گرفته از تشريع قربانى در آن خبر مى دهد.

اين خيلى روشن است كه عبارت (هر كس تمتع كرد بايد با خود هدى ببرد) و عبارت (تمتع كنيد و در تمتع با خود قربانى ببريد) فرق دارد، اولى را در جائى مى گويند كه شنونده قبلا از تشريع تمتع اطلاع داشته باشد، و دومى را در جائى مى گويند كه گوينده مى خواهد با همين كلام خود آنرا تشريع كند، خواهى گفت تمت ع در كجا تشريع شده ؟ مى گوئيم : در آيه شريفه :« ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام ».

فَمَن لَّمْ يجِدْ فَصِيَامُ ثَلَثَةِ أَيَّامٍ فى الحَْجّ وَ سبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ...

اينكه حج را ظرف براى صيام قرار داد، و فرمود: (سه روز در حج ) به اين اعتبار است كه عمل حج و عمل روزه در يك مكان و يك زمان انجام مى شود، زمانى كه عمل حج در آن انجام مى شود، و زمان حج شمرده مى شود، يعنى فاصله ميان احرام حج و مراجعت به مكه همان زمان سه روز روزه است ، و به همين اعتبار است كه در روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليه السلام ) آمده : كه وقت روزه براى كسى كه قادر باشد قبل از روز قربانى است ، و براى كسى كه قادر نيست بعد از ايام تشريق يعنى يازده و دوازده و سيزدهم است ، و اگر كسى در اين ايام هم قدرت بر روزه گرفتن نيافت بايد پس از مراجعت به وطن آن را بگيرد، و ظرف هفت روز ديگر بعد از مراجعت از مكه است ، چون (ظاهر جمله : (اذا رجعتم ، وقتى برگشتيد) همان برگشتن به وطن است ، و گرنه مى فرمود: در حال برگشتن ، علاوه بر اينكه التفات از غيبت (كسى كه تمتع كند به عمره تا حج ) به حضور (وقتى برگشتيد) خالى از اشعار و دلالت بر اين معنا نيست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲ صفحه ۱۱۵

تِلْك عَشرَةٌ كامِلَةٌ...

يعنى سه روز در حج و هفت روز در مراجعت ، ده روز كامل است ، و اگر عدد هفت را مكمل عدد ده خوانده نه متمم آن ، براى اين بود كه بفهماند هر يك از سه روز و هفت روز حكمى مستقل و جداگانه دارد، كه بيانش ‍ در فرق ميان دو كلمه تمام و كمال در اول آيه گذشت .

پس معلوم شد كه روزه سه روز عملى است تام فى نفسه ، و اگر محتاج به هفت روز است محتاج در كامل بودنش هست ، نه در تماميتش .

ذَلِك لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسجِدِ الحَْرَامِ

تفاوت اعمال و مناسك حج براى اهل مكه و غير آنها از مردم

يعنى حكم نامبرده در باره تمتع به عمره تا حج ، براى غير اهل مكه است ، يعنى براى كسى است كه بين خانه و زندگى او و بين مسجد الحرام (البته بنابر تحديدى كه روايات كرده ) بيش از دوازده ميل فاصله باشد، و كلمه اهل به معناى خواص آدمى از زن و فرزند و عيال است : و اگر از مردم دور از مكه تعبير فرموده به كسى كه اهلش حاضر در مسجد الحرام نباشد، در حقيقت لطيف ترين تعبيرات را كرده ، چون در اين تعبير به حكمت تشريع تمتع كه همان تخفيف و تسهيل است اشاره فرموده .

توضيح اينكه : مسافرى كه از بلاد دور به حج - كه عملى است شاق و تواءم با خستگى و كوفتگى در راه - مى آيد احتياج شديد به است راحت و سكون دارد، و سكون و است راحت آدمى تنها نزد همسرش فراهم است ، و چنين مسافرى در شهر مكه خانه و خانواده ندارد، لذا خداى تعالى دو رعايت در باره او كرده ، يكى اينكه اجازه داده بعد از مناسك عمره از احرام در آيد، و دوم اينكه براى حج از همان مكه محرم شود، و ديگر مجبور به برگشتن به ميقات نشود.

خواننده محترم توجه فرمود كه جمله دال بر تشريع متعه همين جمله است ، يعنى جمله :« ذلك لمن لم يكن ...» نه جمله «فمن تمتع بالعمرة الى الحج ...» و جمله نامبرده كلامى است مطلق ، نه به وقتى از اوقات مقيد است ، و نه به شخصى از اشخاص ، و نه به حالى از احوال . وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ

وجه تشديد بليغ امر به تقوى در آيه شريفه : و اتقوالله ...

اينكه در ذيل آيه چنين تشديد بالغى كرده ، با اينكه صدر آيه چيزى به جز تشريع حكمى از احكام حج را نداشت ، به ما مى فهماند كه مخاطبين اشخاصى بوده اند كه از حال ايشان انتظار مى رفته حكم نامبرده را انكار كنند، و يا در قبول آن توقف كنند، و اتفاقا مطلب از همين قرار بود، براى اينكه از ميان همه احكام كه در دين تشريع شده ، خصوص حج ، از سابق يعنى از عصر ابراهيم خليل الله (عليه السلام ) در بين مردم وجود داشته ، و معروف بوده ، و دلهاشان با آن انس و الفت داشت ،

→ صفحه قبل صفحه بعد ←