تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
نمونه هايى از شدّت عذاب روز قيامت
«فَكَيْف تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتمْ يَوْماً يجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً»:
(فرعون نتوانست خود را از عذاب دور بدارد، شما چگونه خود را از عذاب روزى كه جوان را پير مى كند، حفظ مى كنيد؟) نسبت دادن اتقاء و حفظ كردن خود، به يوم (روز) از باب مجاز عقلى است، و مراد حفظ كردن از عذاب آن روز است. بنابراين، كلمه «يَوماً» مفعول براى تَتّقُون است. بعضى گفته اند: مفعول «تَتّقُون» حذف شده و «يَوماً» ظرف براى عذاب است، و تقدير كلام «فَكَيفَ تَتّقُونَ العَذَابَ الكَائِن فِى يَومِ كَذا» است.
بعضى از مفسران گفته اند: مفعول «تَتّقُون» حذف شده، و كلمه «يَوماً» ظرف براى اتقاء است، و معنا اين است كه اتقاى شما در آن روز چگونه است؟ بعضى ديگر سخنانى ديگر گفته اند.
«يَجعَلُ الوِلدَانَ شِيباً» - كلمه «شيب: پير» جمع كلمه «اشيب» است، مقابل كلمه «شَاب» كه به معناى جوان است. و اين تعبير كه «آن روز كودكان را پير مى كند»، كنايه است از شدّت عذاب آن روز، نه طولانى بودنش.
«السمَاءُ مُنفَطِرٌ بِهِ كَانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً»:
اين آيه براى بار دوم، به شدّت آن روز اشاره مى كند. و كلمه «إنفطار»، به معناى شكاف برداشتن است. و اگر صفت «سَمَاء» را مذكر آورد، براى اين بود كه «سماء» جائز الوجهين است. هم مى توان صفتش را مذكر آورد و هم مؤنث، و ضمير «بِهِ»، به كلمه «يَوم» بر مى گردد، و حرف «باء» در آن سببيت را مى فهماند. و معناى آيه اين است كه: آسمان در آن روز و يا به سبب شدت آن روز، شكافته مى شود.
و جمله «كَانَ وَعدُهُ مَفعُولاً» استينافى است. يعنى مى خواهد نكته اى جديد را افاده كند، و آن اين است كه: وعده خدا شدنى است. و با آوردن اين جمله، تهديد سابق را مسجّل مى كند، و اگر كلمه
«وعد» را به ضمير راجع به خداى تعالى نسبت داد و نفرمود: «كَانَ وَعدُ الله»، شايد براى اين بود كه اشاره كند به اين كه غير از خدا كسى نيست كه صلاحيت داشته باشد چنين تهديدى بكند. پس آوردن ضمير هم كافى است و احتياج به آوردن نام خداى تعالى نيست.
«إِنَّ هَذِهِ تَذْكرَةٌ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ سبِيلاً»:
كلمه «هذه» اشاره است به آيات سابق كه مشتمل بر تهديدهاى كوبنده و تذكر و موعظه است. و كلمه «تذكره» به معناى هر هشدارى است كه آدمى با ديدن و يا شنيدن آن، الگويى مى گيرد كه عمل خود را طبق آن انجام دهد.
و در جمله «فَمَن شَاءَ» مفعول «شَاءَ» حذف شده، و معروف در مثل اين موارد، اين است كه مفعولى در تقدير بگيرند كه از جنس جواب شرط باشد و با سياق بسا زد. بنابراين، بايد بگوييم تقدير جمله: «فَمَن شَاءَ أن يَتّخِذَ إلى رَبّه سَبيِلاً اتّخَذَ إلى رَبّه سَبّيلاً»: «هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگار خود اتخاذ كند، مى تواند راهى به سوى پروردگارش اتخاذ كند»، مى باشد.
بعضى گفته اند: كلمه «اتعاظ - پندگيرى» در تقدير است. و معنايش اين است كه: هر كس بخواهد پند بگيرد، راهى به سوى پروردگار خود اتخاذ مى كند. و منظور «از اتخاذ راه به سوى پروردگار»، اتخاذ راه به سوى تقرب به او است. و منظور از «راه»، همان ايمان و اطاعت است. اين آن معنايى است كه مفسران ذكر كرده اند.
ولى ممكن است كلمه «هذه» را اشاره به آيات اول سوره بگيريم، كه به شب زنده دارى و تهجد سفارش مى كرد، و بگوييم: اين آيه مى خواهد خطاب اختصاصى به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در اول سوره را به همه مؤمنان عموميت دهد، و به طور كلى بفرمايد: «فَمَن شَاء...».
مؤيد اين احتمال اين است كه آيه مورد بحث، عينا در سوره «دهر» هم آمده، و در آن جا بعد از آيه اى قرار گرفته كه از نماز شب سخن مى گويد و مى فرمايد: «وَ سَبّحهُ لَيلاً طَوِيلاً»، و از اين معنا مى توان نتيجه گرفت كه نماز شب، راه مخصوصى است كه آدمى را به سوى پروردگارش هدايت مى كند.
بحث روایی: (رواياتى درباره آيات سوره مزّمّل)
در الدر المنثور است كه بزار و طبرانى در كتاب اوسط، و ابونعيم در كتاب «دلائل»، از جابر روايت كرده اند كه گفت: قريش در دارالندوه جلسه اى تشكيل دادند، كه بياييد براى اين مرد (رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم») نامى انتخاب كنيد، كه مردم با شنيدن آن نام و عنوان، ديگر دورش جمع نشوند، و از او فاصله بگيرند. عده اى گفتند: چطور است او را كاهن بناميم. جمعى گفتند: ديوانه اش معرفى كنيم. عده اى ديگر گفتند: اتهام ديوانگى به او نمى چسبد. جمعى پرسيدند: چطور است ساحرش بخوانيم؟ گفتند: نه، ساحر هم نيست. گفتند: كار ساحران را مى كند، چون بين دو دوست را به هم مى زند، و در آخر به همين معنا، رأى دادند و متفرق شدند.
جريان به اطلاع رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» رسيد، از شدت اندوه خود را در ملحفه اى پيچيد. جبرئيل به حضورش آمد و عرضه داشت: «يَا أيّهَا المُزّمّل»، «يَا أيّهَا المُدّثّر».
مؤلف: آخر روايت خالى از سؤال نيست. براى اين كه از ظاهر آن بر مى آيد هر دو سوره با هم نازل شده. علاوه بر اين، از آيات قرآن و حتى از سوره مدثر بر مى آيد كه مشركان هر تهمت ناروايى به آن جناب زده اند: كاهن، ساحر، مجنون، و شاعرش خوانده اند، و تنها به تهمت زدن به «ساحر» - كه روايت مى گويد - اكتفا نكرده اند. از اين هم كه بگذريم، در هيچ جاى قرآن نيامده كه اين تهمت را به آن جناب زده باشند كه بين دوستان را به هم مى زند.
و در همان كتاب آمده كه عبداللّه بن احمد، در كتاب «زهد»، و محمد بن نصر در كتاب «الصلوة»، از عايشه روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، شب ها بسيار كم مى خوابيد، چون خداى تعالى دستور داده بود: «قُم اللّيلَ إلّا قَليلاً».
و در تفسير كشاف، از عايشه روايت كرده كه در پاسخ شخصى كه پرسيده بود تزميل (روانداز) رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» چه بود؟ گفت: رواندازى بود به طول چهارده ذراع، كه من در زير نيمى از آن مى خوابيدم، و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، بر روى نيم ديگرش نماز مى خواند. پرسيدند: از چه جنسى بود؟ گفت: به خدا سوگند، نه خز بود و نه قز (ابريشم غير مرغوب)، و نه پوست مرعز، و نه ابريشم، و نه پشم. رويه آن، از مو و آستريش، از كُرك بود.
مؤلف: اهل فن اين روايت را به جعلى بودن متهم كرده اند، و درست هم هست، براى اين كه آن زمانى كه اين سوره كه ابتدايى ترين سوره هاى قرآن است، در مكه نازل مى شد، عايشه همسر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نشده بود. ازدواج آن جناب با وى، بعد از هجرت، در مدينه واقع شد.
و از كتاب جوامع الجامع نقل شده كه گفته است: در روايتى آمده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» داخل خانه خديجه شد، در حالى كه از شدت كوفتگى و فزع و ترس نمى توانست روى پاى خود بايستد، و فرمود: مرا بپيچيد. چيزى نگذشت كه جبرئيل ندايش در داد كه: «يَا أيّهَا المُزّمّل».
و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد و ابن جریر و ابن ابى حاتم، از سعيد بن جبير روايت كرده اند كه گفت: وقتى آيه «يَا أيّهَا المُزّمّل قُم اللّيلَ إلّا قَليلاً» نازل شد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مدت ده سال، شب ها را به قيام و عبادت گذرانيد. طايفه اى از اصحابش نيز او را متابعت مى كردند. خداى تعالى بعد از ده سال، آيه «إنّ رَبّكَ يَعلَمُ أنّكَ تَقُومُ ... وَ أقِيمُوا الصّلاة» را نازل كرد، و بعد از ده سال، تخفيفى به كار آنان داد.
مؤلف: روايت شده كه آيه تخفيف بعد از يك سال، و در بعضى روايات بعد از هشت ماه نازل شد. و قيام در شب، براى غير رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» واجب نبوده، همچنان كه جمله «إنّ هذِهِ تَذكِرَة» نيز به بيانى كه گذشت، به اين معنا اشاره دارد. و مؤيد آن، خود روايت است كه مى گويد: طايفه اى از اصحاب چنين كردند (نه همه).
و در تهذيب، به سند خود، از محمد بن مسلم، از امام باقر «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: من از آن جناب، از اين كلام خدا پرسيدم كه مى فرمايد: «قُم اللّيلَ إلّا قَليلاً». فرمود: خداى تعالى، به آن جناب دستور داد كه در هر شب، نماز شب بخواند، مگر آن كه استثنائا شبى نتواند.
مؤلف: اين روايت، به يكى از وجوهى كه مفسران در آيه ذكر كردند، اشاره مى كند.
و در مجمع البيان است كه: بعضى گفته اند كلمه «نِصفَهُ»، بَدَل است از كلمه «قَليل». در نتيجه بيانى مى شود براى استثناء و مؤيد اين قول، روايتى است كه در آن امام صادق «عليه السلام» فرموده: قليل، عبارت است از نصف، و جمله «أو انقُص مِنهُ» و جمله «أو زِد عَلَيه»، به معناى كمتر از نصف و بيشتر از آن است.
چند روايت درباره مراد از ترتيل قرآن و آداب تلاوت قرآن
و در الدر المنثور است كه عسكرى، در كتاب مواعظ، از على «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» پرسيدند: معناى «وَ رَتّلِ القُرآنَ تَرتِيلاً» چيست؟
فرمود: حروفش را واضح بگويى، و چون خواندن شعر، صداى خود را ترجيع ندهى. نه مانند بحر طويل يكسره باشد و نه مانند شعر پاره پاره. وقتى به عجائبش بر مى خورى، در آن جا بايستى، (و با تكرار آن) دل را به حركت در آورى. و زنهار! همّت تان اين نباشد كه زودتر به آخر سوره برسيد.
مؤلف: نظير اين معنا را، كلينى در كافى، به سند خود، از عبداللّه بن سليمان، از امام صادق، از على «عليه السلام»، به اين عبارت نقل كرده كه فرمود: يعنى حروف آن را واضح بگوييد، و مانند خواندن شعر، به صوت خود ترجيع ندهيد، و مانند ريگ، در هم و برهمش مكنيد، بلكه با (تكرار) آياتش، دل هاى مبتلا به قساوت را از قساوت تهى كنيد، و هم هيچ يك از شما اين نباشد كه زودتر سوره را تمام كنيد.
و در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه، از طاووس روايت كرده كه گفت: از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» پرسيدند: كداميك از مردم، قرآن را بهتر مى خوانند؟ فرمود: آن كس كه وقتى تلاوتش را مى شنوى، احساس كنى كه او از خدا مى ترسد.
و در اصول كافى، به سند خود، از على بن ابى حمزه روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» فرمود: قرآن نبايد به سرعت خوانده شود، بلكه بايد ترتيل شود. پس وقتى به آيه اى بر مى خورى كه در آن سخن از بهشت رفته، همان جا بايست و از خداى عزّوجلّ درخواست بهشت كن، و چون به آيه مربوط به دوزخ مى رسى، از خدا بخواه تا از آتش پناهت دهد.
و در مجمع البيان، در معناى ترتيل، از ابى بصير، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: ترتيل آن است كه در آن مكث كنى و صوتت را نيكو گردانى .
و نيز در همان كتاب، از امّ سلمه روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، قرائتش را، آيه آيه مى كرد.
و در همان كتاب، از انس روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، صوت خود را در قرائت مى كشيد.
رواياتى راجع به كيفيّت نزول وحى بر رسول خدا «ص»
و نيز در همان كتاب روايت كرده كه: حارث بن هشام، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» پرسيد: وحى چگونه بر تو نازل مى شود؟
فرمود: احيانا صدايى چون صداى زنگ به گوشم مى خورد، و من آنچه را مى گويد، از بر مى شوم. و اين نوع وحى از ساير انواعش بر من سخت تر است، و بدنم عرق مى كند، و گاهى فرشته وحى، به صورت مردى برايم مجسم مى شود، و من آنچه را مى گويد، از بر مى شوم.
عايشه هم گفته: گاه مى شد كه وحى بر آن جناب نازل مى شد، در حالى كه سوار بر شتر بود. ناچار به گردن حيوان مى زد، تا بخوابد. و نيز گفته: من ديده ام كه گاهى در روز بسيار سرد، وحى بر آن جناب نازل مى شد و خيس عرق مى شد، به طورى كه عرق از پيشانيش مى چكيد.
و از تفسير عياشى نقل شده كه او، به سند خود، از عيسى بن عبيد، از پدرش، از جدش، از على «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: قرآن بعضى آياتش، بعضى ديگر را نسخ مى كند، و لذا بايد به دستور رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به همه آيات تمسك كرد. يعنى آخرين آيه اى را هم كه نازل شده، در نظر بگيريم.
و از جمله آخرين آياتى كه به آن جناب نازل شد، سوره «مائده» است، كه ماقبل خود را نسخ كرده، ولى چيزى آن را نسخ نمى كند. اين سوره در حالى بر آن جناب نازل شد كه بر ناقه شهباء سوار بود، و وحى آن چنان بر آن حيوان گران آمد كه نتوانست راه برود، بلكه شكمش را به زمين نزديك مى كرد و من خود ديدم كه نزديك بود نافش به زمين برسد.
مؤلف: اين روايت اگر درست باشد، ناگزير بايد بگوييم ظاهر شدن اثر سنگينى وحى در ناقه و يا قاطر، از قبيل تجسم معانى است، نه اين كه وحى هم امرى مادى و داراى سنگينى وزن است. چون اين سخن معقول نيست. و نظير اين تعبيرها در رواياتى كه معجزات و كرامات اولياء را نقل مى كنند، بسيار است.
و در تهذيب، به سند خود، از هشام بن سالم، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در تفسير كلام خداى عزوجل كه فرموده «إنّ نَاشِئَة اللّيلِ هِىَ أشَدُّ وَطئاً وَ أقوَم قِيلاً» فرمود:
منظور از «أقوَم قِيلاً» اين است كه برخاستن آدمى از بستر براى رضاى خدا (و نه براى هيچ كس ديگر)، قيامى است استوار.
مولف: اين روايت به دو سند ديگر، در تهذيب و علل، از هشام، از آن جناب نقل شده.
و در مجمع البيان، در ذيل آيه «إنّ نَاشِئَة اللّيل» آمده كه از امام باقر و امام صادق «عليهما السلام» روايت شده كه فرمودند: منظور به نماز ايستادن در آخر شب است.
و در الدر المنثور است كه ابن منذر، از حسين بن على «عليهما السلام» روايت كرده كه آن جناب را ديدند، بين مغرب و عشا، نماز مى خواند. سببش را پرسيدند. فرمود: اين از همان ناشئه است.
مراد از «تبتّل» به سوى خدا، در آیه: «و تبتّل اليه تبتيلا»
و در مجمع البيان، در ذيل آيه «وَ تَبَتّل إلَيه تَبتِيلاً» مى گويد: محمد بن مسلم و زراره و حمران، از امام باقر و امام صادق «عليهما السلام» روايت كرده اند كه فرمودند: منظور از اين تبتّل، بلند كردن دست ها در نماز است. و در روايت ابى بصير آمده كه فرمود: «تَبتّل» اين است كه در نماز، دست به سوى خدا بردارى و تضرع كنى.
مؤلف: اين روايت با قنوت نماز منطبق است. و در روايتى ديگر آمده كه: «تَبتّل» به معناى بلند كردن دست ها و حركت دادن انگشتان سبابه است. و در روايتى ديگر آمده كه اشاره كردن با انگشتان است. و در روايتى ديگر آمده كه دعا كردن با يك انگشت و اشاره كردن با آن است.
باز در مجمع البيان است كه از عبداللّه بن عمر نقل شده كه وقتى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شنيد كسى مى خواند: «وَ طَعَاماً ذَا غُصّةٍ»، از شنيدن آن غش كرد.
و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «وَ كَانَت الجِبَالُ كَثِيباً مَهيلاً» آمده: يعنى مانند تلّ ريگ، كه از بالا فرو بريزد.
آيه ۲۰ سوره مزّمّل
إِنَّ رَبَّك يَعْلَمُ أَنَّك تَقُومُ أَدْنى مِن ثُلُثىِ الَّيْلِ وَ نِصفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَك وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ الَّيْلَ وَ النهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تحْصوهُ فَتَاب عَلَيْكمْ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَن سيَكُونُ مِنكم مَّرْضى وَ ءَاخَرُونَ يَضرِبُونَ فى الاَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضلِ اللَّهِ وَ ءَاخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ أَقْرِضوا اللَّهَ قَرْضاً حَسناً وَ مَا تُقَدِّمُوا لاَنفُسِكم مِّنْ خَيرٍ تجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيراً وَ أَعْظمَ أَجْراً وَ استَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمُ(۲۰)
پروردگار تو مى داند كه تو و گروهى از مؤمنان كه با تو هستند، نزديك از دو ثلث شب و گاهى نصف آن و گاهى ثلث آن، را زنده مى داريد و خدا كه تقدير كنندۀ شب و روز است (و در فصول چهارگانه آن را بلند و كوتاه مى كند)، مى داند كه تشخيص دو ثلث و نصف و ثلث در فصول مختلف براى شما ممكن نيست. به همين جهت بر شما بخشود. از اين پس هر مقدار كه برايتان ميسر است، از قرآن بخوانيد. و نيز مى داند كه براى شما بيمارى پيش مى آيد، عده اى به سفر مى روند تا از رزق خدا به دست آورند، جمعى ديگر در راه خدا جنگ مى كنند، در چنين احوال نيز هر مقدار كه مى توانيد، از قرآن بخوانيد و نماز بپا بداريد و زكات بدهيد. و به خدا وام دهيد، وامى نيكو و بدانيد آنچه از كارهاى خير مى كنيد و از پيش براى خود مى فرستيد، نزد خدايش مى يابيد. اما بهتر از آنچه كه كرديد و با اجرى عظيم تر. و از خدا طلب مغفرت كنيد كه خدا آمرزنده و رحيم است (۲۰)
تخفيف در دستور تهجّد و قيام برای نماز شب
سخن در اين آيه شريفه، براى تخفيف دادن به دستورى است كه در اول سوره، به شخص رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» داد، و در آيه «إنّ هذِهِ تَذكِرَة...»، در وسط سوره، آن دستور را به عموم مؤمنين تعميم داد. و آن عبارت بود از: پرداختن به نماز شب و تهجد. در اين آيه مى خواهد بفرمايد: خدا از مؤمنان اكتفا كرد به هر مقدارى كه بتوانند از قرآن تلاوت كنند. پس آيه شريفه مى خواهد دستور اول سوره را تخفيف دهد، نه اين كه آن را نسخ نموده، از قيام در دو ثلث شب، و يا نصف آن، و يا ثلث آن منع كند.
در اخبار زيادى وارد شده كه خصوص اين آيه بعد از گذشتن هشت ماه و يا يك سال و يا ده سال از نزول آيات اول سوره در مكه نازل شد، وليكن اين حرف از اين نظر سست است، كه در آيه شريفه، جمله «أقِيمُوا الصّلوة و آتُوا الزّكَوة وَ أقرِضُوا اللّه قَرضاً حَسَناً» آمده، و ظاهر آن اين است كه مراد از زكات - مخصوصا بدان جهت كه بعد از نماز و قبل از مسأله انفاق مستحبى آمده - زكات واجب باشد، و همه مى دانيم كه زكات بعد از هجرت در مدينه واجب شده.
پس نزول اين آيه در مدينه بوده، و اين كه بعضى گفته اند: زكات در مكه واجب شد، ولى نصاب آن تعيين نشد تا در مدينه معين گرديد، و همچنين اين كه بعضى ديگر گفته اند: ممكن است آيه شريفه قبل از حكمش نازل شده باشد، و حكمش بعد از مدتى كه از نزول آيه گذشت، واجب شده باشد، وجوهى بدون دليل هستند.
علاوه بر بى دليل بودن اين سخنان، در آيه شريفه سخن از قتال هم رفته، مى فرمايد: «وَ آخَرُون يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيل اللّه» با اين كه مى دانيم در مكه در جوّ آن چنانى مصلحت نبوده كه در متن آيه سخن از قتال به ميان آيد، و به هرحال ظاهر اين است كه آيه شريفه در مدينه نازل شده باشد نه در مكه، و بعضى از مفسران هم، به اين نظريه متمايل شده اند.
«إِنَّ رَبَّك يَعْلَمُ أَنَّك تَقُومُ أَدْنى مِن ثُلُثىِ الَّيْلِ وَ نِصفَهُ وَ ثُلُثَهُ ...»:
خطاب در اين آيه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، و تعبير به «رَبّك» اشاره است به اين كه رحمت و عنايت الهى شامل آن جناب است، و همچنين تعبير به «يَعلَمُ أنّك تَقُومُ ...»، بويى از شكر مى دهد، و از لحنش پيداست كه مى خواهد از آن جناب تشكر كند. آرى خودش فرموده «وَ كَانَ سَعيُكُم مَشكُوراً».
«تَقُومُ أدنى مِن ثُلُثَى اللّيلِ وَ نِصفَهُ وَ ثُلُثَهُ » - كلمه «أدنى» اسم تفضيل از مصدر «دُنُو» است، كه به معناى نزديكى است، ولى در عرف، استعمال اين ماده در موردى شايع شده كه علاوه بر نزديك بودنش به چيزى كمتر از آن هم باشد. مثلا عدد «نُه» و عدد «يازده»، هر دو به عدد ده نزديك اند، اما كلمه «أدنى مِن عَشَره» را تنها در پايين تر از ده مثلا «نُه» استعمال مى كنند، نه در بالاتر از آن مثلا «يازده». پس معناى جمله «أدنى مِن ثُلُثَى اللِيل»، كمى كمتر از دو ثلث شب است.
«واو» عاطفه در جمله «وَ نِصفَهُ وَ ثُلُثَهُ»، صرفا براى مطلق جمع است، و مى خواهد بفرمايد: خداى تعالى مى داند كه تو در بعضى از شب ها كمتر از دو ثلث شب، و در بعضى از شب ها نصف شب، و در بعضى ثلث شب را به نماز مى ايستى.
و مراد از «معيّت» در جمله «وَ طَائّفَة مِنَ الّذِينَ مَعَك»، معيّت در ايمان است، و حرف «مِن» براى تبعيض است. و بنابراين، آيه شريفه دلالت دارد بر اين كه بعضى از مؤمنين نماز شب مى خواندند، همان طور كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى خواند. ولى بعضى از مفسران حرف «مِن» را بيانيه گرفته اند، كه مى دانيد درست نيست.
و جمله «وَ اللّهُ يُقَدّرُ اللِيلَ وَ النّهار» در مقام تعليل براى جمله «إنّ رَبّكَ يَعلَمُ» است، و معناى مجموع آن دو اين است كه: چگونه خدا نداند، با اين كه خدا آن كسى است كه خلقت و تدبير منتهى به اوست. در اين تعليل مى بينيم تقدير، يعنى تعيين مقدار شب و روز و ثلث و نصف و دو ثلث آن ها را به اللّه نسبت داده، نه به نام «رَبّ»، يا نام ديگر، و اين براى آن است كه اندازه گيرى مخلوق از شؤون خلقت است، و خلقت مستند به اللّه است، كه هر چيزى به او منتهى مى شود.
«عَلِمَ أن لَن تُحصُوهُ فَتَابَ عَلَيكُم فَاقرَؤا مَا تَيَسّر مِنَ القُرآن» - كلمه «إحصاء» كه مصدر فعل «تحصوه» است، به معناى به دست آوردن و احاطه يافتن به مقدار هر چيز، و تعداد آن است. و ضمير در «لَن تُحصُوهُ» به تقدير مستفاد از «يُقَدّرُ اللّيل...»، و يا به قيام مستفاد از «تَقُومُ أدنى...» بر مى گردد، مى فرمايد: همه شما نمى توانيد يك سوم و يك دوم و دو سوم شب هاى سال را به خاطر كوتاهى و بلندى آن در ايام سال اندازه گيرى بكنيد، و مخصوصا دشوارى اين اندازه گيرى وقتى بيشتر مى شود كه كسى بخواهد اول شب بخوابد،
و درست در يك دوم و يا يك سوم و يا دو سوم شب از خواب برخيزد، مگر اين كه از باب احتياط همه شب را بيدار بماند، تا يقين كند آن مقدارى كه مى خواسته بيدار باشد، بيدار بوده است، و يا چاره اى ديگر بينديشد.
پس مراد از اين كه فرمود: «خدا دانست كه شما نمى توانيد اين مقادير را به دست آوريد»، اين است كه اين احاطه، براى عموم شما مكلّفين ميسر نيست. نه اين كه حتى هيچ فردى نمى تواند چنين احاطه اى پيدا كند.
و مراد از اين كه فرمود: «به همين جهت بر شما توبه كرد»، اين است كه به رحمت الهيّه اش، به طرف شما توجه و رجوع كرد و تكليف شما را در اين باب تخفيف داد.
بنابراين، خداى تعالى بر بندگان خود توبه و رجوعى دارد، و آن اين است كه رحمت خود را بر آنان بسط دهد. و اثر اين توبه خدا آن است كه بندگان، موفق به توبه و رجوع به وى شوند. و يا اين است كه موفق به هر اطاعتى گردند. و يا اين است كه بعضى از تكاليف دشوار را به كلّى بر دارد. و يا در آن تخفيفى بدهد، كه قرآن كريم در باره اولين اثر كه براى توبه خدا شمرديم، فرموده: «ثُمّ تَابَ عَلَيهِم لِيَتُوبُوا».
علاوه بر آن توبه، خداوند يك توبه ديگرى دارد، و آن بعد از توبه بندگان است. و اثرش اين است كه توبه آنان را قبول نموده، گناهانشان را مى آمرزد، و ما در سابق هم، به اين معنا اشاره كرده بوديم.
تخفیف الهی و برخورداری از نعمت شب زنده داری
و منظور از اين كه فرمود: «پس از قرآن، هرچه برايتان ميسور بود، بخوانيد»، اين است كه در وظيفه شب زنده دارى و مقدار آن براى عموم تخفيف دهد، و اگر حرف «فاء» را بر سر جمله آورد، و فرمود: «فَاقرَؤُا»، براى اين بود كه بفهماند اين تخفيف نتيجه علم خدا به دشوارى آن اندازه گيری ها براى مكلفين است.
و لازمه اين تخفيف، توسعه يافتن تكليف براى عموم مكلّفين، و برخوردارى همه از نعمت شب زنده دارى است. هر كس به مقدار وُسعش، نه اين كه خواسته باشد حكم ثلث و نصف و كمتر از دو ثلث را، حتى براى آن فردى كه قدرت احصاى آن را دارد، نسخ كند، و بفرمايد: از اين به بعد، اين عمل بدعت و حرام است. براى اين كه گفتيم اين عمل، براى غالب مردم دشوار است، نه براى همه. و اگر براى همه غير ميّسر بود، و حتى يك نفر هم قادر به انجام آن نبود، از اول تشريع نمى شد. چون خداى تعالى، هيچ فردى را تكليف به غير ميسور نمى كند: «لا يُكَلّفُ اللّهُ نَفساً إلّا وُسعَهَا».
علاوه بر اين، در آيه شريفه، پيغمبر خود و طايفه اى از مؤمنان را تصديق كرده كه ثلث و يا نصف و يا كمتر از دو ثلث را شب زنده دارى مى كردند، و مى توانستند اين اندازه ها را رعايت كنند، و ميسر نبودن آن را به جميع مردم نسبت داده، و معلوم است كه جميع مردم، عبارتند از: آن ها كه اين كار را مى كردند، و آن هايى كه نمى كردند. پس حكم شب زنده دارى، شاقّ بر مجموع من حيث المجموع است، نه شاقّ بر تك تك عموم مسلمانان. و چون چنين است، تكليف را طورى تخفيف داد كه هم اصل تكليف براى افرادى كه قادر بر اندازه گيرى هستند بماند، و هم آسانتر آن براى همه ميسور شود، و فرمود: «فَاقرَؤُا مَا تَيَسّر مِنَ القُرآن»، و حكم شب زنده دارى، چه حدّ اكثرش، يعنى ثلث و دو ثلث و نصف، و چه حدّ اقلش، يعنى خواندن مقدار ميسور از قرآن براى عموم مؤمنين مستحب است.
مفسران در اين كه منظور از «قيام ليل» چيست، اختلاف كرده اند، آيا قرائت قرآن در خارج نماز است و يا خود نماز خواندن در شب است؟ و بنابر اين كه منظور نماز باشد، اختلاف كرده اند در اين كه آيا اين نماز بر پيامبر «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و همه مؤمنين واجب است، و يا براى همه مستحب است، و يا بر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» واجب و بر سايرين مستحب است؟ و نيز اختلاف كرده اند در اين كه: آيا آيه مربوط به قيام ليل به وسيله آيه مورد بحث نسخ شده؟ و آيا حكم نماز شب مبدّل به قرائت قرآن، به قدر ميسور شده؟ و اين اقوال كثير چيزى نيست كه تعرض به آن ها فايده داشته باشد.
«عَلِمَ أن سَيَكُون مِنكُم مَرضى وَ آخَرُونَ يَضرِبُونَ فِى الأرضِ يَبتَغُونَ مِن فَضلِ اللّه وَ آخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيل اللّه» - اين قسمت از آيه، به مصلحت ديگرى كه باعث تخفيف در امر به قيام در ثلث و نصف و كمتر از دو ثلث شد، اشاره مى كند، مى فرمايد:
علاوه بر اين كه حكم ياد شده بر عامه مكلفين دشوار است، اين دشوارى در باره بيماران و مسافران و بيشتر رزمندگان است. و مراد از ضَرب فِى الأرض، مسافرت، و مراد از «ابتغَاء مِن فَضلِ الله»، طلب روزى از راه مسافرت به نواحى زمين براى تجارت است.
«فَاقرَؤُا مَا تَيَسّر مِنهُ وَ أقِيمُوا الصلوة وَ آتُوا الزّكوة وَ أقرِضُوا اللّه قَرضاً حَسَناً» - در اين قسمت از آيه حكم تخفيف را تكرار مى كند تا مطلب تأكيد شود، و ضمير «مِنهُ» به قرآن بر مى گردد. و مراد از خواندن از قرآن به مقدارى كه ميسور باشد، نماز خواندن به مقدارى است مناسب، با وسعت زمانى كه شب زنده دارى كرده اند.
و مراد از «نمازى كه مأمور شده اند، به جاى آورند»، نمازهاى واجب است. بنابراين، اگر آيه را مدنى بدانيم، منظور همين نمازهاى واجب پنجگانه خواهد بود. و اگر مكّى باشد، بايد بگوييم منظور نمازهايى است كه قبل از هجرت واجب بوده. و مراد از «زكات»، زكات واجب است، و منظور از «قرض دادن آن به خداى تعالى»، انفاق هاى غير زكات و صدقات مالى است كه در راه خدا داده مى شود. و عطف امر به اقامه نماز و دادن زكات و قرض دادن به خدا به مسأله تخفيف، براى اشاره به اين معنا بوده كه تكاليف دينى، همچنان به وجوب و اهميت خود باقى است، و خداى تعالى، همچنان به امر آن اعتنا دارد.
پس كسى خيال نكند كه تخفيف از شب زنده دارى به ساير وظائف سرايت كرده. در حقيقت آيه مورد بحث از اين نظر شبيه به آيه نجوى است، كه وقتى (به منظور تخفيف) حكم صدقه دادن قبل از نجواى با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را بر مى دارد، بلافاصله مسأله وجوب نماز و زكات و اطاعت خدا و رسولش را خاطرنشان مى سازد و مى فرمايد: «فَإذ لَم تَفعَلُوا وَ تَابَ اللّهُ عَلَيكُم فَأقِيمُوا الصّلوة وَ آتُوا الزّكوة وَ أطِيعُوا اللّه وَ رَسُولَهُ».
«وَ مَا تُقَدّمُوا لِأنفُسِكُم مِن خَيرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّه هُوَ خَيراً وَ أعظَمُ أجراً» - كلمه «مِن خَيرٍ» بيان «ما» است، و مراد از «خير مطلق»، اطاعت است. چه واجب و چه مستحب. و كلمه «هُوَ»، يا ضمير فصل است، و يا تأكيد ضمير در «تَجِدُوهُ» است.
و معناى آيه اين است كه: هر اطاعتى كه به نفع خود از پيش بفرستيد - يعنى براى اين كه با آن زندگى آخرتى خود را تأمين كنيد - نزد خدا آن را خواهيد ديد. يعنى در روز «لقاء اللّه»، آن را بهتر از همه كارهاى نيك كه مى كرديد، و يا بهتر از هر چيزى كه در دنيا باقى مى گذاريد، و پر اجرتر از آن، خواهيد يافت.
«وَ استَغفِرُوا اللّهَ إنّ اللّه غَفُورٌ رَحِيم» - سوره مورد بحث را با امر به استغفار ختم نمود، و در اين كه فرمود: «به درستى خدا غفور و رحيم است»، اشعارى به وعده مغفرت و رحمت هم دارد، و بعيد نيست مراد از «استغفار» انجام مطلق طاعات باشد. چون طاعات وسائلى هستند كه با آن، مغفرت خدا شامل حال آدمى مى شود. پس مى توان گفت: هر طاعتى استغفار است.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |