تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۸

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



مؤمنان، در کارهای خود، با همدیگر مشورت می کنند

«وَ أمرُهُم شُورَى بَينَهُم » - راغب مى گويد: كلمه «تَشَاوُر» و «مُشَاورت» و «مشورت»، به معناى استخراج رأى صحيح است، به اين كه آدمى در مواقعى كه خودش در باره كارى رأى صحيح ندارد، به ديگرى مراجعه كند و از او، رأى صحيح بخواهد. و اين كلمه از مادۀ «شور» گرفته شده. عرب مى گويد: «شرتُ العَسَل». يعنى: من عسل را از كندويش استخراج كردم. و در قرآن كريم نيز، از «مشاوره» سخن رفته، فرموده: «وَ شَاوِرهُم فِى الأمرِ».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۹۳

و كلمه «شُورَى»، به معناى آن پيشنهاد و امرى است كه در باره اش مشاوره شود. اين كلمه نيز در قرآن آمده، فرموده: «وَ أمرُهُم شُورَى بَينَهُم». و بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: مؤمنان آن هايند كه هر كارى مى خواهند بكنند، در بينشان شورایى مى شود كه پيرامونش مشورت مى كنند. و از گفتار بعضى از ايشان بر مى آيد كه كلمۀ «شُورَى» مصدر است، و بنا به گفته آنان، معنا چنين مى شود: كار مؤمنان مشاورت در بين خويش است.

و به هرحال، چه به آن معنا باشد و چه به اين معنا، در اين جمله اشاره اى است به اين كه مؤمنان اهل رشدند، و كارى مى كنند كه در واقع هم بايد بكنند، و در به دست آوردن و استخراج رأى صحيح، دقت به عمل مى آورند و به اين منظور، به صاحبان عقل مراجعه مى كنند. در نتيجه، آيه شريفه قريب المعنى با آيه شريفه «الّذِينَ يَستَمِعُونَ القَولَ فَيَتّبِعُونَ أحسَنَهُ» خواهد بود.

«وَ مِمّا رَزَقنَاهُم يُنفِقُون» - اين جمله اشاره است به اين كه مؤمنان، مال خود را در راه رضاى خدا انفاق مى كنند.

«وَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابهُمُ الْبَغْىُ هُمْ يَنتَصِرُونَ»:

راغب مى گويد: كلمه «إنتصار» و كلمه «استنصار»، هر دو به معناى طلب يارى است. و بنا به گفته وى، معناى آيه چنين مى شود: مؤمنان، كسانى اند كه چون ببينند به يكى از مؤمنان ظلم شده، از ديگران طلب نصرت مى كنند، و چون همگى بر سرِ حق متفق و چون يك تن واحدند، قهرا اگر به يكى از ايشان ظلم شود، مثل اين است كه به همه ايشان ظلم شده، يكدل و يك جهت در مقابل آن ظلم مقاومت نموده، نيروى خود را در يارى او، به كار مى بندند.

و از بعضى از اهل لغت نقل شده كه گفته اند: كلمه «إنتصار»، به معناى «تناصر» (يارى طرفينى) است، نظير «إختصام»، كه به معناى تخاصم (دشمنى طرفينى) است. و «استباق» و «تسابق»، كه به معناى مسابقه طرفينى است. و معناى آيه، بنابراين قول روشن است. و به هرحال، چه به آن معنا باشد و چه به اين معنا، مراد از آيه شريفه اين است كه: براى رفع ظلم مقاومت مى كنند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۹۴

پس اين آيه با جمله قبلى كه مى فرمود: «و چون خشم مى گيرند، عفو مى كنند» منافات ندارد. براى اين كه مقاومت در برابر ظلم و جلوگيرى از اين كه در اجتماع رخنه يابد، بر هر كسى كه قدرت بر آن داشته باشد، به حكم فطرت، واجب است. همچنان كه فرموده: «وَ إن استَنصَرُوكُم فِى الدّينِ فَعَلَيكُمُ النّصرُ». و نيز فرموده: «فَقَاتِلُوا الّتِى تَبغِى حَتّى تَفِئَ إلى أمرِ اللّه».

«وَ جَزَاءُ سیّئةٍ سَیّئَةٌ مِثلُهَا...»:

اين آيه، حكم مظلوم را كه طلب يارى مى كند، بيان مى نمايد كه: چنين كسى در انتصار خود مى تواند در مقابل ستمگر، رفتارى چون رفتار او داشته باشد، كه چنين تلافى و انتقامى، ظلم و بغى نيست.

چرا در آیه شریفه، عمل متقابل مظلوم در برابر ظالم را «سيّئه» ناميده؟

در اين جا، اين سؤال پيش مى آيد كه: اگر تلافى مظلوم، ظلم و بغى نيست، چرا آيه مورد بحث، آن را هم «سيّئه» خوانده؟

بعضى در پاسخ از آن گفته اند: چون در مقابلِ سيّئه ستمگر قرار گرفته، همچنان كه قرآن كريم، در جاى ديگر فرموده: «فَمَنِ اعتَدَى عَلَيكُم فَاعتَدُوا عَلَيهِ بِمِثلِ مَا اعتَدَى عَلَيكُم».

زمخشرى در پاسخ گفته: از اينرو، هر دو عمل را «سيّئه» و بد خوانده، كه با هر كس چنان رفتار شود، ناراحتش مى كند. ظالم با ظلم خود، مظلوم را ناراحت مى كند و مظلوم هم با انتقام خود، ظالم را.

پس در آيه شريفه، حقيقت معناى كلمه رعايت شده. البته اين نكته را هم گنجانده كه: مجازات ظلم ظالم بايد مثل آن باشد، نه بيشتر، كه در اين صورت عملى است پسنديده و گرنه عمل زشتى خواهد بود.

«فَمَن عَفَا وَ أصلَحَ فَأجرُهُ عَلَى اللّه » - وعده جميلى است به كسانى كه به جاى انتقام، عفو و اصلاح مى كنند. و ظاهرا مراد از «اصلاح» اين باشد كه مظلوم بين خود و پروردگارش را اصلاح كند. بعضى هم گفته اند: مراد از اصلاح، اصلاح بين خود و ظالم بر خويش است، به اين كه عفو و اغماض كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۹۵

«إنّهُ لَا يُحِبُّ الظّالِمِين» - بعضى از مفسران در بيان اين جمله گفته اند: اين جمله مى خواهد بفهماند خداى تعالى، به خاطر علاقه و محبت به ظالم، مظلوم را به عفو تشويق نكرده، بلكه خواسته است مظلوم به ثواب جزيلى برسد، چون به او محبت دارد.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از اين جمله، تفهيم اين معنا است كه خدا به هرحال ظالم را دوست نمى دارد. چه اين كه قصاص از او گرفته باشند، و چه نگرفته باشند. به خاطر اين كه او به حقوق ديگران تجاوز كرده است.

اين دو وجه، هرچند در جاى خود حرف درستى است، ليكن سياق آيه و مخصوصا با حائل شدن جمله «فَمَن عَفَا وَ أصلَحَ فَأجرُهُ عَلَى اللّه» در بين تعليل «إنّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمِين» و مطلب تعليل شده. يعنى «وَ جَزَاءُ سَيّئَةٍ سَيّئَةٌ مِثلُهَا» با آن نمى سازد.

و نيز ممكن است جمله «إنّهُ لَا يُحِبُّ الظّالِمِينَ»، تعليلى باشد براى اين اصل كه جزاى بدى، بدى است؛ بدون در نظر گرفتن همانندى و مساوات.

«وَ لَمَنِ انتَصرَ بَعْدَ ظلْمِهِ فَأُولَئك مَا عَلَيهِم مِّن سَبِيلٍ ...لَمِنْ عَزْمِ الاُمُورِ»:

ضمير در كلمه «ظُلمِهِ»، به مظلوم بر مى گردد، و اضافۀ «ظلم» به اين ضمير، از باب اضافه مصدر به مفعول خودش است.

مظلوم، حقّ مقابله به مثل دارد، هرچند صبر و گذشت، فضيلتى برتر است

اين سه آيه توضيح و پيشگيرى از شبهه اى است كه ممكن است از آيه قبلى كه فرمود: «فَمَن عَفَا وَ أصلَحَ فَأجرُهُ عَلَى اللّه» به ذهن آيد. چون ممكن بود كسى كه بر او ظلم شده، توهم كند: اين دستور، حقّ انتصار او را ضايع كرده، و خلاصه اجازه داده همه مظلومان از حقّ خود صرف نظر كنند. لذا براى دفع اين شبهه فرمود: «كسانى كه بعد از ستم ديدن در مقام گرفتن حق خود برآيند، هيچ مانعى جلوگيرشان نيست»، و در شرع الهى، هيچ مجوزّى نيست كه حق آنان را باطل كند.

نكته اى كه در اين جا لازم است يادآورى شود، اين است كه: اگر در اول آيه، ضمير مفرد «ظُلمِهِ» را به موصول «مَن» برگردانده، و در آخر ضمير جمع «عَلَيهِم» به همان موصول برگردانده، عيبى ندارد. چون ضمير مفرد به اعتبار لفظ «مَن» مى باشد، و ضمير جمع به اعتبار معناى آن.

نكته ديگر، اين كه فرمود: تنها محكوميت از آن كسانى است كه به مردم ظلم مى كنند، و مى خواهند بدون حق در زمين طغيان كنند. آرى، ستمكاران محكوم اند به اين كه از ايشان انتقام گرفته شود. و اين معنا را در ذيل كلام تأكيد نموده و فرموده: «أُولئِكَ لَهُم عَذَابٌ ألِيمٌ».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۹۶

سوم اين كه فرمود: «وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ إنّ ذَلِكَ لَمِن عَزمِ الأمور» و بيان كرد كه دعوت به صبر و عفو، به اين معنا نيست كه حق انتصار و دفع ظلم از خود باطل شود، بلكه ارشاد به فضيلتى است كه از تمامى فضائل مهمتر است. چون در مغفرت و عفو، صبرى است كه از مصاديق عزم الامور است. و آنگاه كلام را هم با لام قسم تأكيد كرد، و هم با لام تأكيد، كه بر سرِ خبر «إنّ» آورده، چون به مضمون اين كلام عنايت داشته.

وصف حال غير مؤمنان، در روبرو شدن با عذاب الهى

«وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلىٍّ مِّن بَعْدِهِ ...»:

بعد از آن كه مؤمنان را با اوصافشان ذكر كرد كه نزد خدا رزقى ذخيره شده دارند، رزقى كه سعادت آخرتشان را تأمين مى كند، رزقى كه خدا ايشان را به آن رهنمون شده، اينك در اين جمله، به وضع غير مؤمنان، يعنى ستمكاران مأيوس از چنين هدايتى و محروم از چنان رزق كريمى پرداخته، می فرماید:

خداى سبحان ايشان را به خاطر كفر و تكذيبشان گمراه كرده، در نتيجه به آن رزقى كه نزد پروردگار است، دست نمى يابند و به آن سعادتمند نمى گردند، و جز او وليىّ ندارند تا متولىّ امرشان باشد، و رزقى را كه از آن محروم شده اند، به ايشان بدهد. در نتيجه دست خالى خواهند بود، و وقتى عذاب را مشاهده مى كنند، آرزو مى كنند: اى كاش به دنيا برگردند تا عمل صالح كنند، و مانند مؤمنان سعادتمند گردند.

«وَ مَن يُضلِلِ اللّه ...» - اين جمله از قبيل به كار بردن سبب (اضلال خدا، و نداشتن وليىّ غير از خدا، و محروميت از هدايت و رزق كريم) در جاى مسبّب (هدايت و رزق كريم) است.

«وَ تَرَى الظّالِمِينَ لَمّا رَأوُ العَذَابَ يَقُولُونَ هَل إلى مَرَدٍّ مِن سَبِيلٍ» - اين جمله، اشاره است به آرزوى ظالمان براى برگشتن به دنيا، بعد از آن كه از سعادت نوميد شدند و عذاب را مشاهده كردند.

كلمه «تَرَى»، گو اين كه خطاب به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است، اما نه از آن جهت كه رسول اوست، بلكه از اين جهت كه مى تواند ببيند. پس در حقيقت، خطاب به عموم است. و معنايش اين است: تو مى بينى و همه بينندگان مى بينند. و اشاره است به اين كه آن ها وقتى اين آرزو را مى كنند كه عذاب را مشاهده مى نمايند. و كلمه «مَرَدَّ»، به معناى «رَدَّ» است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۹۷

«وَ تَرَاهُمْ يُعْرَضونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظرُونَ مِن طرْفٍ خَفِىٍّ»:

ضمير در «عَلَيهَا» به «نار» بر مى گردد. گو اين كه قبلا نام آن برده نشده بود، ولى مقام بر آن دلالت داشت. و كلمه «طَرفٍ خَفّىّ»، به معناى نگاه ضعيف است، و اگر نگاهى ضعيف به آتش دوزخ و مكاره هول انگيز قيامت مى كنند، براى اين است كه نه مى توانند آن را ناديده گرفته و خود را به غفلت بزنند، و نه برايشان امكان دارد كه درست و حسابى به آن نگاه كنند و چشم را از آن پُر سازند. در مَثَل، همانند كسى هستند كه قاتلش با شمشير بالاى سرش ايستاده، چنين كسى نگاهى ضعيف به شمشير او مى كند. بقيه الفاظ آيه روشن است.

زیانکاران قیامت، چه کسانی هستند؟

«وَ قَالَ الّذِينَ آمَنُوا إنّ الخَاسِرِينَ الّذِينَ خَسِرُوا أنفُسَهُم وَ أهلِيهِم يَومَ القِيَامَة » - يعنى خاسرانى كه تمامى خسران ها و حقيقت آن در ايشان جمع است، كسانى هستند كه در قيامت، نفس خود و اهل خود را خاسر كردند. يعنى خود را از نجات محروم نموده و از اهل خود نيز، بهره مند نمى شوند.

بعضى از مفسران گفته اند: منظور از اهل خاسران، همسران حورى و خدمتگزاران بهشتى است، كه اگر ايمان آورده بودند، از آن ها بهره مند مى شدند.

و اين حرف بدى نيست، براى اين كه از آيات وراثت بهشت بر مى آيد كه هر انسانى از بهشت و نعمت هاى آن، سهمى دارد. كفار، سهم خود را در دنيا از دست داده اند، در نتيجه مى توان گفت معناى خسران خود و اهل خود، اين است كه: خود را دوزخى نموده، و از حوريان و خدمتگزاران بهشتى، خود را محروم ساخته اند.

اين سخن را در آيه شريفه به مؤمنان نسبت داده، و مؤمنان در قيامت اين سخن را مى گويند، هرچند در آيه شريفه، از آن با فعل ماضى تعبير كرده، وليكن اين تعبير براى افادۀ حتمى بودن قيامت است. پس اين كه بعضى پنداشته اند كه اين سخنى است كه مؤمنان در دنيا مى گويند، پندار صحيحى نيست. براى اين كه در مثل مقامى كه آيات مورد بحث در آن است، معنا ندارد خداى تعالى، آن را به مؤمنان موجود در دنيا نسبت دهد.

نكته ديگر اين كه: گويندگان اين سخن در قيامت، همه مؤمنان - حتى افراد ضعيف الايمان نيستند، بلكه مؤمنانى هستند كه ايمان كامل دارند. همان هايى كه در قيامت اجازه دارند سخن بگويند، و هرچه هم مى گويند، حق محض است. مانند اصحاب اعراف و شهداء، يعنى گواهان اعمال، كه قرآن در باره شان فرموده: «يَومَ يَأتِ لَا تَكَلّمَ نَفسٌ إلّا بِإذنِهِ». و نيز فرموده: «لَا يَتَكَلَّمُونَ إلّا مَن أذِنَ لَهُ الرّحمَانُ وَ قَالَ صَوَاباً».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۹۸

پس نبايد اعتنا كرد به گفته آن كس كه گفته: اين كلام كه خدا به مؤمنان نسبت داده، دلالت مى كند بر شدت خوشحالى مؤمنان از نجات از خسران، و از كرامتى كه خدا در آن روز، به ايشان روزى مى كند. چون اگر كلام، كلام همه مؤمنان باشد، بايد همه مردم كه در عرصه محشر جمع اند و قدرت سخن گفتن دارند، آن را بگويند، همان طور كه كلمۀ «تَرَى»، خطاب به همه كسانى است كه قدرت ديدن دارند.

«ألا إنّ الظّالِمِينَ فِى عَذَابٍ مُقِيم» - اين جمله عذاب را بر اهلش ‍ مسجّل مى كند، و مى فرمايد: ستمكاران عذابى دائم و غير منقطع دارند. بعضى جائز دانسته اند كه تتمه كلام مؤمنان باشد.

«وَ مَا كانَ لهَُم مِّنْ أَوْلِيَاءَ يَنصرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ ...»:

اين تعبير، يعنى تعبير «مَا كَانَ لَهُم»، براى اين بوده كه بفهماند ادعايى كه در دنيا مى كردند كه ما اوليايى داريم، دعوى باطلى بود. پس آوردن كلمه «كَانَ» به اين منظور بوده و گرنه مى فرمود: «مَا لَهُم مِن وَلِىّ»، همچنان كه در آيه ۳۱ فرمود: «وَ مَا لَكُم مِن دُونِ اللّه مِن وَلِىّ».

«وَ مَن يُضلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِيلٍ» - اين جمله صلاحيت آن را دارد كه تعليل صدر آيه، و هم به منزلۀ نتيجه اى براى تمامى مطالب قبل باشد. مطالبى كه در باره عقاب ستمكاران بيان كرد. و هم نوعى انعطاف به مسأله تشريع شريعت به وسيلۀ وحى باشد كه در اوائل سوره بيان مى داشت. چون در آن جا، همۀ گفتگو در باره شريعت بود كه راه به سوى سعادت است، و در اين جمله مى فرمايد: كسانى كه خدا گمراهشان كرده، راهى ندارند.

پس اين جمله، كنايه است از اين كه هيچ راهى به سوى سعادت نيست، مگر راهى كه خدا آن را براى بندگانش و از راه وحى و رسالت تشريع كرده. پس كسى كه خدا به جرم كفرش و تكذيبش گمراه ساخته، او ديگر هيچ راهى ندارد كه با آن، به سوى سعادت عقبى و نجات از عذاب و هلاكت، هدايت شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۹۹

«استَجِيبُوا لِرَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُم مِّن مَّلْجَإٍ يَوْمَئذٍ وَ مَا لَكُم مِّن نَّكيرٍ»:

اين آيه شريفه، مردم را دعوت مى كند به اين كه فرمايشات خدا و انذار او از روز قيامت، در آيات قبل را بپذيرند. اين، آن چيزى است كه از سياق استفاده مى شود. و اين كه بعضى گفته اند: مراد از كلمۀ «يوم»، روز مرگ است، صحيح نيست.

و كلمۀ «لا» در جملۀ «لَا مَرَدّ لَهُ مِنَ اللّه»، لاى نفى جنس است، و كلمۀ «مَرَدّ»، اسم لا، و كلمۀ «لَهُ»، خبر آن است، و جملۀ «مِنَ اللّه»، حال از كلمه «مَرَدّ» است. و معنايش اين است:

بپذيريد دعوت پروردگارتان را قبل از فرارسيدن روزى كه از طرف خدا، ردّى و برگشتى برايش نيست. يعنى: آمدن آن روز قضاى حتمى است كه خدا به هيچ وجهى آن را بر نمى گرداند. پس در حقيقت؛ اين تعبير به منزلۀ تعبير «لا رَيبَ فِيه» است، كه در قرآن كريم، روز قيامت، مكرر به آن وصف شده.

مفسران براى اين جمله، يعنى جملۀ «يَومٌ لَا مَرَدّ لَهُ مِنَ اللّه»، وجوهى ديگر و اعراب هايى ديگر ذكر كرده اند، كه در نقل آن هيچ فايده اى نيست.

«مَا لَكُم مِن مَلجَأٍ يَومَئذٍ وَ مَا لَكُم مِن نَكِيرٍ» - كلمه «مَلجَأ»، مانند «مَلاذ»، به معناى پناهگاهى است كه بدان پناه مى برند. و كلمه «نَكِير» - به طورى كه گفته اند - مصدر و به معناى «انكار» است. و معناى جمله اين است كه: شما در آن روز، از ناحيه خدا پناهگاهى نداريد، و نمى توانيد آنچه از شما سر زده، انكار كنيد. چون حقايق از هر جهت ظاهر و هويدا مى گردد.

«فَإِنْ أَعْرَضوا فَمَا أَرْسلْنَاك عَلَيهِمْ حَفِيظاً إِنْ عَلَيْك إِلّا الْبَلَاغُ»:

در اين آيه شريفه، از خطاب به كفار عدول كرده و خطاب را متوجه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نمود، تا به آن جناب اعلام فرمايد: مأموريتى كه به دوش وى نهاده، تنها تبليغ رسالت است، نه بيشتر از آن. او را فرستاده تا دين خدا را به مردم ابلاغ كند، نه اين كه نگهبان مردم و مسؤول ايمان و اطاعت آنان باشد، تا خود را موظف بداند ايشان را از اعراض باز بدارد، و در اين راه، خود را به تعب اندازد تا شايد مردم به وى روى آورند.

«وَ إِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الإنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بهَا وَ إِن تُصِبهُمْ سيِّئَةُ بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الإنسَانَ كَفُورٌ»:

«فرح به رحمت»، كنايه است از اشتغال به نعمت و فراموش كردن منعم. و مراد از «سيّئه»، مصيبتى است كه انسان را بدحال سازد. و جملۀ «فَإنّ الإنسَانَ كَفُورٌ»، از باب وضع ظاهر در محلّ ضمير است. چون جا داشت بفرمايد: «فَإنّهُ كَفُورٌ»؛ زيرا قبلا نام انسان در كلام آمده بود، و اگر دوباره كلمه «انسان» را تكرار كرد، براى اين است كه مذمت و ملامت انسان را مسجّل كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۰

توبيخ انسان متنعم سرگرم به دنيا

و در آيه شريفه، اشاره اى هم به اين معنا به چشم مى خورد كه اعراض آنان و توبيخ خدا از ايشان، به عنوان انسان سرگرم به دنيا است. چون طبع چنين انسانى، غفلت از خدا است. هرچه هم نعمت را به يادش آورند، خوشحالى از نعمت نمى گذارد به ياد خدا بيفتد، و هرچه هم عذاب و مصيبتى كه ثمره كارهاى سابق اوست، به يادش آورند، باز طبع كفران گرش نمى گذارد به ياد پروردگارش بيفتد. پس چنين كسى همواره در غفلت از ياد پروردگار خويش است. چه در ناز و نعمت باشد، و چه در عذاب. پس ديگر بعيد است دعوت او مؤثر افتد و موعظت به او سود بخشد.

«لِّلَّهِ مُلْك السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشاءُ ... عَلِيمٌ قَدِيرٌ»:

اين آيه و آيه بعدش، متصل به آيه قبل اند. چون در آيه قبل مى فرمود: «خداوند، وقتى رحمت خود را به مردم مى چشاند، چنين و چنان مى كنند، و چون مصيبتى به آنان مى رسد، چنين و چنان مى كنند». و در اين دو آيه مى فرمايد: «مُلك آسمان ها و زمين، از آنِ خداى سبحان است. آنچه مى خواهد، خلق مى كند».

پس كسى كه رحمت او را مى چشد، نبايد خوشحالى كند، و سرگرم آن رحمت شده، صاحبِ رحمت را فراموش نمايد. و نيز، كسى كه مصيبتى به او مى رسد، نبايد نعمت هاى او را كفران كند، و به چون و چرا بپردازد. چون خلقت و امر به دست خداست. كسى كه مشمول رحمت او قرار گرفته، بايد در هر آنى به ياد او افتد، و شكرش را به جاى آورد، و كسى كه مشمول مصيبتى قرار گرفته، بايد باز هم به سوى او برگردد.

ليكن عيبى كه در اين توجيه هست، اين است كه اين توجيه وقتى درست است، كه در آيه قبلى، هم رحمت را به خدا نسبت داده باشد، و هم مصيبت را. ولى اين طور نكرده، بلكه «مصيبت» و «سيّئه» را به خود مردم نسبت داده، و آن را اثر كارهاى زشتشان دانسته. پس نمى شود در اين آيه، هر دو قسم و هر دو حال را به مشيت خدا نسبت داده، ايشان را دعوت كند به اين كه در هر حال تسليم خدا شوند.

به هر حال، جملۀ «لله مُلكُ السّماوات وَ الأرض يَخلُقُ مَا يَشَاءُ»، مُلك و سلطنت بر سراسر جهان را منحصر در خداى تعالى نموده و خلقت را منوط و مستند به مشيّت او مى كند، بدون اين كه در اين بين، چيزى باشد كه مشيّت را بر او واجب كند، و يا مضطرش كند بر خلقت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۱

«يَهَبُ لِمَن يَشَاءُ إنَاثاً وَ يَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُور» - كلمۀ «إناث»، جمع كلمه «أنثى: ماده» است، و كلمه «ذُكُور» و همچنين «ذُكران»، جمع كلمه «ذكر: نر» هستند، و ظاهر مقابله بين ذكور و اناث، اين است كه: مراد اين باشد كه به هر كس بخواهد، تنها اناث مى دهد، و به هر كس بخواهد، فقط ذكور مى دهد، و به همين جهت جمله «لِمَن يَشَاءُ» را تكرار كرده.

بعضى در اين كه چرا در آيه شريفه، كلمه «إناث» را بدون الف و لام، و كلمه «ذُكُور» را با الف و لام آورده، گفته اند: براى اين كه «ذكور»، مطلوب مردم و معهود در اذهان آن هاست، مخصوصا عرب، كه تنها فرزند ذكور را، فرزند مى دانستند.

«أو يُزَوّجُهُم ذُكرَاناً وَ إنَاثاً» - يعنى: و يا آن كه بين آن فرزندان جمع مى كند، در حالى كه هم پسران باشند و هم دختران. و بنابراين، كلمۀ «تزويج»، در اين جا، به معناى جمع كردن است.

«وَ يَجعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيماً» - يعنى: و هر كس را بخواهد، عقيم و نازا مى كند. يعنى از او فرزند نشود، و از همسرش نيز فرزندى نيايد. و چون اين معنا خود قسمتى جداگانه بود، لذا مانند دو قسم قبلى، آن را هم مقيّد به مشيّت فرمود. و اما آن قسم كه جمع بين «ذُكران» و «إناث» بود، چون در حقيقت جمع بين دو قسم اول و دوم بود، ديگر مقيد به مشيتش نفرمود.

«إنّهُ عَلِيمٌ قَدِير» - اين جمله، تعليل مطلب قبل است، و به آيه چنين معنا مى دهد: چون خدا «دانا» است، آنچه زياد مى كند، به خاطر جهل نيست، و چون «قادر» است، آنچه كم مى كند، نيز به خاطر عجز نيست.

بحث روایتی

در الدر المنثور است كه حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - و بيهقى، از على «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: آيه «وَ لَو بَسَطَ اللّهُ الرّزقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوا فِى الأرض»، در باره اصحاب صُفُه نازل شده، كه همواره مى گفتند: اى كاش ما هم مى داشتيم.

مؤلف: بنابراين روايت، بايد آيه شريفه در مدينه نازل شده باشد، وليكن روايت به تطبيق شبيه تر است، تا به شأن نزول.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۲

و در تفسير قمى، در ذيل آيه «وَ لَو بَسَطَ اللّهُ الرّزقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوا فِى الأرض»، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:

اگر خدا رزق را بسط مى داد، مردم طغيان مى كردند، وليكن مردم را محتاج يكديگر كرد، تا يكى كارفرماى ديگرى باشد. چون اگر همه را ثروتمند مى كرد، بغى و ستم مى كردند، «وَلَكِن يُنَزّلُ بِقَدرٍ مَا يَشَاءُ»، وليكن هرچه بخواهد نازل كند، به اندازه نازل مى كند. آن مقدارى كه مى داند صلاح به حال ايشان و به دين و دنياى ايشان است. «إنّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ». چون او از حال بندگان خود، با خبر و بصير است.

و در مجمع البيان است كه اَنَس، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، از جبرئيل، از خداى تعالى نقل كرده كه فرمود: بعضى از بندگان من، جز مريض بودن صلاحشان نيست و اگر سالم بشوند، فاسد مى گردند. و بعضى از بندگان من، جز سلامتى آن ها را صالح نمى كند. اگر آن ها را مريض كنم، فاسد مى شوند. و بعضى از بندگان من، جز توانگرى و بى نيازى اصلاحشان نمى كند، و اگر من آن ها را فقير كنم، فاسد مى شوند.

بعضى ديگر از بندگانم هستند كه جز فقر و تهيدستى اصلاحشان نمى كند. اگر من آن ها را توانگر كنم، فاسد مى شوند. آرى، من امر بندگانم را تدبير مى كنم، چون به وضع دل هاى آنان آشنايم.

و در تفسير قمى است كه پدرم، از ابن ابى عمير، از منصور بن يونس، از ابى حمزه، از اصبغ بن نباته، از اميرالمؤمنين «عليه السلام» برايم حديث كرد كه گفت از آن جناب شنيدم كه مى فرمود: من برايتان حديثى مى گويم كه بر هر مسلمانى سزاوار است آن را حفظ كند. آنگاه رو كرد به ما و فرمود: خداى تعالى هيچ بندۀ مؤمنى را در اين دنيا عقاب نمى كند، مگر آن كه از عقوبتش در آخرت مى گذرد. چون خداى تعالى، حكيم تر و جوادتر و بزرگوارتر از آن است كه در قيامت، عقوبت دنيايى كسى را از سر بگيرد.

آنگاه فرمود: گاه مى شود كه خداى عزّوجلّ، مؤمن را به بلايى در بدنش و يا مالش و يا فرزندانش و يا خانواده اش مبتلا مى كند. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم وَ يَعفُوا عَن كَثِير»، و سپس با دستش سه بار خاك پاشيد. اين عمل در عرب كنايه است از كثرت.

و در كافى، به سند خود، از هشام بن سالم، از امام صادق «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: هيچ رگى از بدن نمى جهد، و هيچ نكبتى نمى رسد، و هيچ سر درد و بيمارى ديگرى عارض كسى نمى شود، مگر به خاطر گناهى است كه كرده و اين، همان كلام خداى عزّوجلّ است كه در كتاب خود مى فرمايد: «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم وَ يَعفُوا عَن كَثِير». راوى مى گويد: سپس امام فرمود: يعنى آنچه از عقوبتش كه صرف نظر مى كند، بيشتر از آن گناهانى است كه عقوبتش را به گنهكار مى چشاند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۳

مؤلف: اين معنا به طريقى ديگر، از مسمع، از آن جناب «عليه السلام» روايت شده، و نظير آن در الدرّ المنثور، از حسن، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نقل شده، و عبارت آن چنين است:

وقتى آيه «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم» نازل شد، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: به آن خدايى كه جانم به دست اوست، هيچ خراشى از چوبى بر بدن شما نمى افتد، و هيچ رگى از جاى خود نمى جنبد و هيچ ضربتى از سنگ وارد نمى شود، و هيچ پايى نمى لغزد، مگر به خاطر گناهى از گناهان. و آنچه از گناهان كه خدا عفو مى كند، بيشتر است.

و نيز در كافى، به سند خود، از على بن رئاب روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، معناى كلام خداى عزّوجلّ را پرسيدم كه مى فرمايد: «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم» و عرضه داشتم: آيا آن همه مصائب كه به على بن ابى طالب و اهل بيتش «عليهم السلام»، بعد از رحلت آن جناب متوجه شد، به خاطر گناهانى بوده كه مرتكب شدند، با اين كه آن حضرات، اهل بيت طهارت و عصمت بودند؟

امام در پاسخ فرمود: رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، در هر شبانه روز، صد مرتبه استغفار مى كرد، و اين طلب مغفرتش به خاطر گناه نبود، بلكه اين طلب مغفرت به منظور اجر بود، و همچنين، خداى تعالى، اولياى خود را گرفتار مصائب مى كند، تا اجرشان دهد.

و در مجمع البيان، از على «عليه السلام» روايت شده كه از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نقل كرده كه فرمود: بهترين آيه كتاب خدا، اين آيه است. يا على! هيچ خدشه و خراشى از چوبى بر بدن وارد نمى آيد و هيچ ضربه اى به پا وارد نمى شود، مگر به خاطر گناه، و آنچه خدا در دنيا مى بخشد، ديگر در آخرت عقاب نمى كند. چون خدا بزرگتر از آن است كه به بخشيده خود برگردد، و آنچه را هم كه در دنيا عقوبتش را مى فرستد، ديگر در آخرت عقوبت نمى كند. چون خدا عادل تر از آن است كه بنده اش را به خاطر يك گناه، دو بار عقوبت كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۴

بيان سه اشكال در رابطه با آیه: «مَا أصَابَكُم مِن مُصِیبَة»

مؤلف : اين روايت را، الدر المنثور هم، از عده اى از صاحبان كتب حديث، از على «عليه السلام»، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت كرده، و از فحواى آن استفاده مى شود كه: آيه شريفه «وَ مَا أصَابَكُم»، خاصّ به مؤمنان است، و خطاب در آن نيز به ايشان است، و مفادش اين است كه خدا، گناهان همه ايشان را مى آمرزد، و ديگر در برزخ و قيامت، عذاب نمى بينند.

چون آيه شريفه، گناهان را منحصر در دو قسم مى كند: يكى آن هايى كه با رساندن مصيبت مؤاخذه مى شوند. و يكى هم، آن هايى كه بخشوده مى شوند. و روايت هم مفادش اين است كه بعد از مؤاخذه با مصائب، ديگر مؤاخذه اى نيست، و بعد از عفو هم، ديگر مؤاخذه اى نخواهد بود. به همين جهت، مسأله از چند جهت، مورد اشكال قرار مى گيرد:

اول از اين جهت كه: ما در سابق گفتيم، از سياق آيه بر مى آيد كه به عموميتش، مؤمن و كافر را شامل مى شود.

دوم از جهت اين كه: معارض با روايات بسيار زيادى است كه شايد به حد تواتر معنوى برسد. رواياتى كه مى گويند: بعضى از مؤمنان، در قبر و يا در آخرت، عذاب مى بينند.

سوم از جهت اين كه: اين روايت با ظاهر آياتى كه دلالت دارد بر اين كه موطن و محل جزاى اعمال، آخرت است، مخالفت دارد. مانند آيه: «وَ لَو يُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِظُلمِهِم مَا تَرَكَ عَلَيهَا مِن دَابّةٍ وَلَكِن يُؤخّرُهُم إلى أجَلٍ مُسَمّى فَإذَا جَاءَ أجَلُهُم لَا يَستَأخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَستَقدِمُون». چون ظاهر اين آيه، اين است كه خداى تعالى، جزاى اعمال را در دنيا نمى دهد، و گرنه هيچ جنبده اى روى زمين نمى ماند، بلكه آن را تأخير مى اندازد تا مدتى معين. همين كه آن مدت فرا رسيد، ديگر حتى يك ساعت هم، جلو و عقبش نمى اندازد.

و همچنين آيات ديگرى كه دلالت دارد بر اين كه: هر معصيت و مظلمه اى بازخواست مى شود، و روز بازخواست از آن، بعد از مرگ و در قيامت است، مگر آن كه صاحبش در دنيا توبه كرده باشد، و يا با عمل نيكى، آن را از بين برده باشد، و يا در قيامت، شفاعتى مشمول حالش گردد، و امثال اين ها.

علاوه بر اين كه آيه مورد بحث، يعنى آيه «وَ مَا أصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَت أيدِيكُم وَ يَعفُوا عَن كَثِير» - همان طور كه قبلا هم گفتيم - نه دلالت دارد بر اين كه مصيبت هاى وارده جزاى اعمال است، و نه بر اين كه عفو از بسيارى از گناهانريال ابطال جزا در آن هاست، بلكه تنها دلالت دارد بر اين كه مصائب، آثار دنيوى گناهان است كه در بعضى گناهان در دنيا بروز مى كند، و در بعضى گناهان بروز نمى كند، و خدا از بروزش جلوگيرى مى نمايد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۰۵

پس به خاطر اين اشكال ها، بايد روايت را اگر قابل حمل باشد، حمل كرد به اين كه مى خواهد در مردم ايجاد حُسن ظنّ به خداى تعالى كند.

و در مجمع البيان، در ذيل جملۀ «وَ أمرُهُم شُورَى بَينَهُم» مى گويد: روايت شده كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: هيچ مردى با كسى مشورت نمى كند، مگر آن كه به سوى رشد هدايت مى شود.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←