تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۸

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۱۷

مرگ شما قطعى است، پس خود را براى آخرت آماده سازيد

«كُلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْتِ ثمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ»:

اين آيه شريفه، امر سابق را كه مى فرمود: «فَإيَّاىَ فَاعبُدُون» تأكيد مى كند، و در عين حال، زمينه را براى آيه بعد كه مى فرمايد: «الَّذِينَ صَبَرُوا...»، آماده مى سازد.

و جملۀ «كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوت»، از باب استعاره به كنايه است. (گويا مرگ را تشبيه كرده به چيزى كه چشيدنى باشد، آنگاه حكم كرده به اين كه اين چشيدنى را همه خواهند چشيد و خلاصه مرگ عمومى است).

و مراد اين است كه: هر كس به زودى و به طور قطع خواهد مُرد. و اگر دنباله آن فرمود: «ثُمّ إلَينَا تُرجَعُون: سپس به سوى ما بر مى گرديد»، اين التفات از «متكلم وحده»، به «متكلم مع الغير»، به خاطر اين است كه عظمت رجوع به خدا را برساند.

و حاصل معناى آيه، اين مى شود كه: زندگى دنيا جز ايامى ناچيز نيست، و مرگ دنبال سر است، و دنبال آن رجوع به سوى ما براى حساب. پس زينت و جلوه زندگى دنيا، كه يك زينت فانى است، شما را از آمادگى براى لقاى خدا باز ندارد، و آن آمادگى، اين است كه به خدا ايمان بياوريد، و عمل صالح كنيد، كه سعادت ابدى دارد و محروميت از او، شقاوت و هلاكت دائمى دارد.

«وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الجَْنَّةِ غُرَفاً ...»:

اين آيه، اجر ايمان و عمل صالح را بيان مى كند. البته اجر بعد از مرگ و بازگشت به خدا، و با اين بيان، بندگان خدا و مؤمنان را به صبر در راه او، و توكل بر او تشویق مى كند.

و جملۀ «لَنُبَوِّئَنَّهُم» از مصدر «نبوئة» است، كه به معناى جاى دادن و منزل دادن كسى است براى هميشه. و كلمۀ «غُرَف»، جمع «غرفه» است، كه به معناى خانه بسيار زيبايى است كه در بلندى قرار داشته باشد.

خداى تعالى در اين آيه، نخست پاداش آن هايى را كه ايمان آورده و عمل صالح كرده اند، بيان مى كند، و سپس آنان را عامل مى خواند، و مى فرمايد: «وَ نِعمَ أجرُ العَامِلِين: چه خوب است پاداش عاملان». آنگاه همين عاملان را تفسير مى كند به «الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلَى رَبِّهِم يَتَوَكَّلُون: كسانى كه صبر مى كنند، و بر پروردگار خود توكل مى نمايند»، و با اين بيان، صبر و توكل را دو تا از خصايص مؤمنان دانسته، و با اين اشاره ها فهمانده است كه مؤمن وقتى كه در راه خدا صبر كند، و بر خدا توكل نمايد، از ايمان خود راضى مى شود.

پس بر هر مؤمن است كه تا آن جا كه راهى براى ديندارى خود مى يابد، ديندارى را از دست نداده، بر هر اذيت و جفايى صبر كند، و چون كارد به استخوانش رسيد، و ديگر نتوانست مراسم دينى خود را در وطن خود به پاى دارد، آن وقت بايد از وطن بيرون شده و به سرزمينى ديگر مهاجرت كند، و بر دشوارى و تعب و رنج غربت نيز، صبر كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۱۸

«الَّذِينَ صَبرُوا وَ عَلى رَبّهِمْ يَتَوَكلُونَ»:

اين جمله، بيانگر اوصاف عاملان است. نكته اى كه در اين جا تذكرش لازم است، اين است كه: هر چند صبر عمومى است و شامل صبر بر مصيبت، و صبر بر اطاعت خدا، و صبر بر ترك معصيت او مى شود، وليكن مورد آيه، صبر بر مصيبت است. چون مناسب با حال مؤمنانى كه در مكه در چنگ مشركان قرار گرفته بودند، و به حكم اين آيات مأمور به هجرت شده بودند، صبر بر مصيبت است.

«وَ كَأَيِّن مِّن دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»:

كلمۀ «كَأيِّن»، بسيارى هر چيزى را مى رساند، و به معناى «چه بسيار» است. و منظور از حمل رزق، ذخيره كردن آن است، همان طور كه انسان ها و بعضى از حيوانات مانند مورچه و موش و زنبور عسل، رزق خود را ذخيره مى كنند.

در اين آيه شريفه، مؤمنان را دلخوشى و دلگرمى مى دهد، تا اگر خواستند در راه خدا مهاجرت كنند، از جهت رزق نگرانى نداشته باشند، و بدانند هر جا باشند، خدا رزقشان را در آن جا مى دهد، و يقين داشته باشند كه از گرسنگى نخواهند مُرد، و بدانند كه رازقشان پروردگارشان است، نه آب و خاكشان، و به اين منظور مى فرمايد: چه بسيار از جنبدگان اند كه رزق خود را ذخيره نمى كنند، بلكه خدا روز به روز، رزقشان را مى رساند. شما انسان ها نيز، هر چند كه ذخيره مى كنيد، ولى بايد بدانيد كه روزى دهنده شما خدا است، و او شنوا و داناست.

در اين كه دو نام بزرگ از اسامى خدا در خاتمه آيه قرار گرفته، اشاره است به برهان بر مضمون آيه. چون مضمون آيه اين بود كه انسان و ساير حيوانات محتاج به رزق اند، و رزق خود را به زبان حاجت (نه زبان سر) از خدا مى خواهند، و خدا حاجتشان را برآورده مى سازد. براى اين كه او، هم داناى به حوائج خلق خويش است، و هم شنواى حاجت آنان است. پس به مقتضاى اين دو اسم، آنان را روزى مى دهد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۱۹

بحث روايتى: (روایاتی ذيل برخی از آيات سوره عنکبوت)

در تفسير قمى و در روايت ابى الجارود، از امام باقر «عليه السلام» آمده كه در ذيل آيه: «يَا عِبَادِىَ الَّذِينَ آمَنُوا إنَّ أرضِى وَاسِعَةٌ»، مى فرمود: هرگز ملوك ستمگر و فاسق را اطاعت مكنيد، و اگر ترسيديد كه شما را از دينداری تان جلوگيرى كنند، زمين من فراخ است، از سرزمينى كه زير سلطه آن فاسق است، بيرون شويد.

و در همين معنا است كه خداى تعالى مى فرمايد: «فِيمَ كُنتُم قَالُوا كُنَّا مُستُضعُفِينَ فِى الأرضِ: در چه حالى بوديد، گفتند در زمين زيردست ستمگران بوديم» مى فرمايد: «ألَم تَكُن أرضُ اللهِ وَاسِعَةٌ فَتُهَاجِرُوا فِيهَا: آيا زمين خدا فراخ نبود كه در آن مهاجرت كنيد، و نقل مكان دهيد».

و در مجمع البيان، از امام ابوعبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: معناى آيه اين است كه وقتى در زمين خدا عصيان مى شود، و تو در آن سرزمين زندگى مى كنى، از آن جا بيرون شو و به جاى ديگر نقل مكان كن.


و در عيون، به سند خود، از حضرت رضا «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: وقتى آيه: «إنَّك مَيّتٌ وَ إنَّهُم مَيِّتُون» نازل شد، من عرضه داشتم: پروردگارا! آيا همه خلايق تا آخرين نفر مى ميرند و انبياء باقى مى مانند؟ در جوابم اين آيه نازل شد: «كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوت».

مؤلف: اين روايت را، الدر المنثور هم از ابن مردويه، از على «عليه السلام» روايت كرده، ولى متن روايتش بى اشكال نيست. براى اين كه جملۀ «إنَّك مَيّتٌ وَ إنَّهُم مَيِّتُون» صريحا مى گويد: تو هم مى ميرى، انبياى گذشته را هم كه آن جناب مى دانست مُرده اند، ديگر جاى اين سؤال نيست كه بپرسد آيا همه مردم مى ميرند، و انبياء باقى مى مانند؟ تا در پاسخش آيه نازل شود، كه «كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوت: هر كسى چشنده مرگ خواهد بود».

و در مجمع البيان، از عطاء، از ابن عمر روايت كرده كه گفت: من با رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» به گردش رفتيم، تا به چارديوارى بعضى از انصار رسيديم.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۰

رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، خرماهاى ريخته را جمع مى كرد و مى خورد. پس به من فرمود: اى پسر عمر! چرا نمى خورى؟

عرضه داشتم: ميل ندارم. فرمود: ولى من ميل دارم، چون امروز صبح، چهارمين روزى بود كه غذا نخورده بودم، با اين كه اگر مى خواستم و دعا مى كردم كه خدا مانند ثروت كسرى و قيصر را به من بدهد، هر آينه مى داد، ولى نخواستم، و در مقابل من كسانى خواهند بود و تو آن ها را ديدار خواهى كرد كه روزى يك سال خود را زير سر مى گذارند، و ذخيره مى كنند. به خاطر اين كه نصيبشان كم است.

ابن عُمَر مى گويد: به خدا سوگند از آن جا برنخاستيم، تا اين كه آيه «وَ كَأيِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحمِلُ رِزقَهَا اللهُ يَرزُقُهَا وَ إيَّاكُم وَ هُوَ السَّمِيعُ العَلِيم» نازل شد.

در الدر المنثور هم اين روايت را نقل كرده، و سپس در سند آن ايراد گرفته، و علاوه بر ضعف سند، اصلا مضمونش با واقع شدن آيه در سياق آيات قبلش نمى سازد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۱

آيات ۶۱ - ۶۹ سوره عنكبوت

وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَاوَاتِ وَ الاَرْض وَ سخَّرَ الشمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنّى يُؤْفَكُونَ(۶۱)

اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكلِّ شئٍ عَلِيمٌ(۶۲)

وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الاَرْض مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ للَّهِ بَلْ أَكثرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ(۶۳)

وَ مَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إِلّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاَخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(۶۴)

فَإِذَا رَكبُوا فى الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نجَّاهُمْ إِلى الْبرِّ إِذَا هُمْ يُشرِكُونَ(۶۵)

لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسوْف يَعْلَمُونَ(۶۶)

أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطف النَّاس مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ(۶۷)

وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً أَوْ كَذَّب بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَ لَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكافِرِينَ(۶۸)

وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ(۶۹)

«ترجمه آيات»

و اگر از ايشان بپرسى چه كسى آسمان ها و زمين را آفريد و چه كسى آفتاب و ماه را به فرمان خود در آورده، قطعا مى گويند الله، با اين حال از خداپرستى يك جا برگردانده مى شوند. (۶۱)

اين خدا است كه روزى را براى هر يك از بندگانش كه بخواهد، فراخ و براى هر كس كه بخواهد، تنگ مى كند، كه خدا به هر چيزى داناست. (۶۲)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۲

و اگر از ايشان بپرسى چه كسى از آسمان آبى چنان مى فرستد و زمين را بعد از مُردنش زنده مى كند، حتما خواهند گفت الله، تو بگو الحمد لله، اما بيشترشان تعقل نمى كنند. (۶۳)

و اين زندگى دنيا، چيزى جز لهو و بازى نيست و به درستى كه زندگى حقيقى، آخرت است، اگر بناى فهميدن داشته باشند. (۶۴)

پس چون به كشتى سوار شوند، خدا را همى خوانند و دين را خالص براى او دانند، اما همين كه ايشان را نجات داده و به خشكى مى رساند، باز هم شرك مى ورزند. (۶۵)

تا نعمت هاى ما را كه به ايشان داده ايم، كفران كنند، باشد و هرچه مى خواهند بهره گيرى بكنند، كه به زودى مى دانند كه چه كردند. (۶۶)

آيا نديدند كه ما حرمى ايمن قرار داديم كه همواره در آن جا از نعمت امنيت برخوردار بودند، با اين كه اقوام ديگر كه پيرامون ايشانند، همه روزه مورد دستبرد دشمن اند؟ آيا به باطل مى گروند و به نعمت خدا كفران مى ورزند؟ (۶۷)

كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا به دروغ افتراء بندد و يا حق را بعد از آمدنش تكذيب كند، آيا در جهنم جايى براى كفار نيست؟ (۶۸)

و كسانى كه در اقامه دين ما مجاهده مى كنند، ما به سوى راه هاى خود هدايتشان مى كنيم و خدا همواره با نيكوكاران است. (۶۹)

«بیان آيات»

در اين آيات، خطاب از مؤمنان به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» برگشته، ولى در معنا، خطابى است عام، كه همه انسان ها را شامل مى شود، هر چند از نظر لفظ، مخصوص به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است. براى اين كه حجت هايى كه در آن ذكر شده، شامل همه انسان ها است.

تناقض های اعتقادات مشركان درباره خالق و مدبّر عالََم

در اين آيات، ضد و نقيض گويى هاى مشركان را كه در عقايد دارند، و در فصل سابق صحيح آن عقايد به مؤمنان عرضه شد، و به آن ايمان آورده اند، ذكر مى كند. و آن تناقضات اين است كه:

مشركان اعتراف دارند كه آفريدگار آسمان ها و زمين و مدبر آفتاب و ماه - كه مدار ارزاق بر وجود آن دو است - خداى سبحان است. و نيز اعتراف دارند كه تنها كسى كه آب را از آسمان مى فرستد، و زمين را بعد از مُردنش، دوباره زنده مى كند، خداى عزوجل است، و در عين حال غير خدا را مى پرستند، و از آن ها رزق مى خواهند.

و با اين كه وقتى سوار كشتى مى شوند، خدا را مى خوانند، و خدا را مى پرستند، ولى همين كه از خطر دريا نجاتشان داد، دوباره پرستش غير خدا را از سر مى گيرند. و با اين كه شهر مكه، حرم امنى است كه خدا در اختيارشان گذاشته، و اين نعمت بزرگ را به ايشان ارزانى داشته، در همين شهر به باطل ايمان مى آورند، و حق را انكار، و نعمت خدا را كفران مى كنند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۳

اين نكته را هم بگوييم كه آخرين آيه سوره، يعنى آيه: «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنَا»، مناسب با همان آيات اول سوره است، كه مى فرمود: «ألم * أحَسِبَ النَّاسُ أن يُترَكُوا أن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُم لَا يُفتَنُون»، تا آن جا كه مى فرمود: «وَ مَن جَاهَدَ فَإنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفسِهِ...».

«وَ لَئِن سَئَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ وَ سَخَّرَ الشَّمسَ وَ القَمَر لَيَقُولُنَّ اللهُ فَأنّى يُؤفَكُونَ»:

در اين آيه، به دو مسأله «خلقت» و «تدبير» پرداخته، و هر دو را به خدا نسبت داده است. خلقت آسمان ها و زمين راجع به ايجاد است، و تسخير آفتاب و ماه كه به خاطر ما حالات گوناگون به خود مى گيرند، طلوع و غروب كرده، و دور و نزديك مى شوند، مربوط است به «تدبير» او.

چون پيدايش ارزاق انسان ها و ساير حيوانات، همه ناشى از تدبير آفتاب و ماه است، و اين خلقت و تدبير، از يكديگر جدا شدنى و قابل انفكاك نيستند. پس كسى كه اعتراف دارد كه «خلقت» آسمان ها و زمين مستند به خدا است، ناگزير بايد اعتراف كند كه «تدبير» نيز، از اوست.

و وقتى خداى تعالى به تنهايى خالق باشد، و تدبير آسمان ها و به دنبال آن تدبير زمين، و به دنبال آن پديد آوردن ارزاق، تنها به دست او باشد، لازم است او تنها كسى باشد كه به منظور رساندن رزق، و ساير تدابيرش پرستش شود، و اين حوائج را تنها از او بخواهند.

پس اين عجب است كه انسان هايى، خدا را كنار گذاشته و از غير خدا رزق بخواهند. از كسى و چيزى كه مالك هيچ چيز نيست. جملۀ «فَأنّى يُصرَفُون»، اشاره به همين تعجب است. يعنى وقتى خلقت و تدبير آفتاب و ماه، مستند به خدا است، پس چگونه اين مشركان در دعاى خود، متوجه غير خدا مى شوند، و بت ها را مى پرستند؟

تنگی و وسعت روزى، به دست خداست و بس!

«اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شئِ عَلِيمٌ»:

در اين آيه، به آنچه در آيه قبلى اشاره كرده بود، تصريح مى كند. و كلمۀ «يَقدِرُ» از ماده «قَدر»است، كه به معناى تنگ گرفتن، در مقابل «بَسط»، كه به معناى گشايش دادن است. و در آيه مورد بحث، منظور معناى اين كلمه نيست، بلكه منظور لازمۀ معنا است، يعنى توسعه.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۴

و اگر در جملۀ «إنَّ اللهَ بِكُلِّ شَئٍ عَلِيم»، با اين كه مى توانست ضمير بياورد و بفرمايد: «إنَّهُ بِكُلِّ شَئٍ عَلِيم» ضمير نياورد و اسم «الله» را آورد، براى اين است كه بر علت حكم دلالت كند و چنين معنا دهد كه او بر همه چيز داناست. براى اين كه «الله» است.

و معناى آيه، اين است كه: خداوند رزق را بر هر كس بخواهد، توسعه مى دهد و بر هر كس بخواهد، تنگ مى گيرد و نمى خواهد مگر بر طبق مصلحت. براى اين كه او به هر چيزى داناست، چون «الله» است كه جامع تمامى صفات كمال است.

«وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الاَرْض ‍مِن بَعْدِ مَوْتِهَا ...لا يَعْقِلُونَ»:

مراد از احياى زمين بعد از مُردن آن، روياندن گياهان در بهار، بعد از مُردن آن ها در زمستان است.

«قُلِ الحَمدُ لله» - يعنى خدا را در برابر اين كه حجت را بر دشمنان تمام كرد، و مجبورشان كرد كه اعتراف كنند به اين كه مدبر امور خلقت نيز خداست، حمد بگو. چون با اين تماميت حجت، ديگر چاره اى ندارند جز اين كه تنها خدا را بپرستند، و بت ها و ارباب آن ها را رها كنند.

«بَل أكثَرُهُم لَا يَعقِلُونَ» - يعنى بيشترشان در آيات خدا تدبر نمى كنند، و عقل خود را قاضى و حاكم نمى كنند، تا خدا را بشناسند، و حق را از باطل تميز دهند. پس معناى جملۀ «لَا يَعقِلُون»، اين شد كه آن طور كه سزاوار است، تعقل نمى كنند.

حقیقت زندگى دنيا و زندگى آخرت

«وَ مَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إِلّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»:

كلمۀ «لهو»، به معناى هر چيز و هر كار بيهوده اى است كه انسان را از كار مهم و مفيدش باز بدارد، و به خود مشغول سازد. بنابراين يكى از مصاديق لهو، زندگى مادى دنياست. براى اين كه آدمى را با زرق و برق خود و آرايش فانى و فريبنده خود از زندگى باقى و دائمى باز مى دارد، و به خود مشغول و سرگرم مى كند.

و كلمۀ «لَعب»، به معناى كار و يا كارهاى منظمى است با نظم خيالى و براى غرض خيالى، مثل بازی هاى بچه ها. زندگى دنيا، همان طور كه به اعتبارى لهو است، همين طور لعب نيز هست. براى اين كه فانى و زودگذر است، همچنان كه بازی ها اين طورند. عده اى بچه با حرص و شور و هيجان عجيبى، يك بازى را شروع مى كنند، و خيلى زود از آن سير شده و از هم جدا مى شوند.

و نيز همان طور كه بچه ها، بر سرِ بازى داد و فرياد راه مى اندازند، و پنجه بر روى هم مى كشند، با اين كه آنچه بر سرِ آن نزاع مى كنند، جز وهم و خيال چيزى نيست، مردم نيز بر سرِ امور دنيوى، با يكديگر مى جنگند، با اين كه آنچه اين ستمگران بر سر آن تكالب مى كنند، از قبيل اموال، همسران، فرزندان، مناصب، مقام ها، رياست ها، مولويت ها، خدمتگذاران، ياران و امثال آن، چيزى جز اوهام نيستند، و در حقيقت سرابى هستند كه از دور آب به نظر مى رسد، و انسان منافع مذكور را مالك نمى شود، مگر در ظرف وهم و خيال.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۵

به خلاف زندگى آخرت، كه انسان در آن عالَم، با كمالات واقعى كه خود از راه ايمان و عمل صالح كسب كرده، زندگى مى كند، و مهمى است كه اشتغال به آن، آدمى را از منافعى باز نمى دارد. چون غير از آن كمالات واقعى، واقعيت ديگرى نيست و جدّى است، كه لعب و لهو و تأثيم در آن راه ندارد.

بقايى است كه فنايى با آن نيست. لذتى است كه با الم آميخته نيست. سعادتى است كه شقاوتى در پى ندارد. پس آخرت، حياتى است واقعى، و به حقيقت معناى كلمه. و اين است معناى اين كه خداى تعالى مى فرمايد: «وَ مَا هَذِهِ الحَيَوةُ الدُّنيَا إلّا لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ إنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِىَ الحَيَوانُ».

در اين آيه شريفه، به طورى كه ملاحظه مى فرماييد، زندگى دنيا را منحصر در «لهو» و «لعب» كرده، و با كلمۀ «هَذِهِ: اين زندگى دنيا»، آن را تحقير نمود، و زندگى آخرت را منحصر در «حيوان»، يعنى زندگى واقعى كرده، و اين انحصار را با ادوات تأكيدى چون حرف «إنَّ» و حرف «لام» و ضمير فصل «هى»، و آوردن مطلب را با جمله اسميه، تأكيد نموده است.

«لوَ كاَنوُا يَعلَمُونَ» - يعنى اگر مردمى دانا بودند، مى دانستند كه مطلب از همين قرار است كه ما گفتيم.

حكايت تناقض ديگری از تناقض هاى مشركان

«فَإِذَا رَكبُوا فى الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نجَّاهُمْ إِلى الْبرِّ إِذَا هُمْ يُشرِكُونَ»:

فاى تفريعى كه در اول آيه آمده، مطلب مذكور آيه را نتيجه مطلبى كرده كه از آيات سابق استفاده مى شود. چون از آيات سابق بر مى آيد كه مشركان در شرك خود به خدا دروغ بسته اند، و بيشترشان تعقل نمى كنند، در اين آيه مى فرمايد:

حال كه اينان به خدا دروغ مى بندند، و از عبادت خدا، به عبادت غير خدا مى گرايند، و بيشترشان تعقل نمى كنند، و در اعتراف به خالقيت خدا، و انكار ربوبيت او، مرتكب تناقض مى شوند، پس در نتيجه وقتى سوار كشتى مى شوند، چنين و چنان مى كنند.

كلمۀ «رُكُوب» به معناى نشستن بر بالاى چيزى است كه حركت داشته باشد. و اين كلمه، خود به خود، متعدى مى شود، و احتياج به هيچ يك از حروف تعديه ندارد. مثلا مى گوييم:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۶

«فُلَانٌ رَكِبَ الفَرَسَ: فلانى سوار اسب است». و اگر در آيه مورد بحث، با حرف «فى» متعدى شده، بدان جهت است كه سوار كشتى شدن، نوعى استقرار گرفتن يا منزل كردن را متضمن است. و معناى آيه اين است كه:

چون با استقرار در كشتى سوار بر آن مى شوند، (و يا چون در كشتى مستقر مى شوند، در حالى كه سوار بر آنند)، خداى را به خلوص مى خوانند، و معناى بقيه آيه روشن است. مى خواهد يك تناقض ديگر از تناقض هاى مشركان را حكايت كند كه در يك حال، خدا را به خلوص مى خوانند، و چون بر آنان منت مى نهد و نجاتشان مى بخشد، كفران نعمت مى كنند.

«لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْف يَعْلَمُونَ»:

«لام» در كلمه «لِيَكفُرُوا» و همچنين در كلمۀ «لِيَتَمَتَّعُوا»، لام امر است، و معلوم است كه وقتى بزرگى زيردست خود را به چيزى امر مى كند كه دوست ندارد، مى خواهد او را تهديد كند. مثل اين كه خود شما به فرمانبرتان بگوييد: «هرچه مى خواهى بكن». و نيز مانند اين تهديد خداى تعالى كه فرموده: «إعمَلُوا مَا شِئتُم إنَّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ».

بعضى از مفسران احتمال داده اند كه: «لام مذكور، لام غايت باشد، و معناى آيه، اين است كه:

مشركان اين كارها را مى كنند كه كفران نعمت كرده باشند. كفران آن نعمت هايى كه ما به ايشان داديم. و نيز اين كارها را مى كنند تا به خيال خود لذت برده باشند»، ولى وجه اول با ذيل آيه كه مى فرمايد: «فَسَوفَ يَعلَمُونَ: به زودى خواهند دانست» بهتر مى سازد.

و مؤيد آن، اين آيه است كه در سوره «روم»، آيه ۳۴ مى فرمايد: «لِيَكفُرُوا بِمَا آتَينَاهُم فَتَمَتَّعُوا فَسَوفَ تَعلَمُونَ: كفر بورزند به آن نعمت ها كه به ايشان داديم، آرى خوش بگذرانيد، كه به زودى خواهيد فهميد». و به همين جهت بعضى از قاريان «لام» در كلمۀ «وَلِيَتَمَتَّعُوا» را با سكون خوانده اند. چون غير از لام امر، هيچ لام ديگرى به سكون خوانده نمى شود.

مكّه مكرّمه، حرم امن الهى است

«أوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطف النَّاس مِنْ حَوْلِهِمْ»:

منظور از «حرم أمن» مكه و پيرامون آن است، كه خداى تعالى، آن را به دعاى ابراهيم «عليه السلام» مأمن خلق قرار داد. كلمۀ «تَخَطُّف»، مانند كلمۀ «خطف» به معناى قاپيدن چيزى به سرعت، و دزديدن آن است. چون آن روز عرب كارش غارت يكديگر بود، و از چپاول گرى امرار معاش مى كرد، و همواره اين قبيله به آن قبيله حمله مى كرد، و مى كشت و اسير مى گرفت، وليكن با همه اين احوال، شهر مكه را محترم مى شمرد، و به ساكنان اين شهر كارى نداشت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۷

و معناى آيه، اين است كه: آيا نمى نگرند كه ما حرم امنى درست كرديم، كه ساكنان آن در معرض قتل و اسارت قرار نمى گيرند، و اموالشان غارت نمى شود، با اين كه بيرون اين شهر مردم مشغول غارت و چپاول يكديگرند؟

«أفَبِالبَاطِلِ يُؤمِنُونَ وَ بِنِعمَةِ الله يَكفُرُون» - اين جمله، توبيخ ديگرى است به مشركان مكه، كه نعمت بزرگ امنيت مكه را با كفران مقابله مى كنند، و در عوض، به صنم ها - كه جز اسم خدا چيز ديگرى ندارند - ايمان مى آورند. خلاصه حقايق را زير پا نهاده و به موهومات ايمان مى آورند.

«وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً أَوْ كَذَّب بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَلَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكافِرِينَ»:

اين آيه، مشركان را به آتش دوزخ تهديد مى كند، و آنان را به ارتكاب شديدترين ظلم، و بزرگترين ستم معرفى مى كند، و آن عبارت است از دو چيز:

اول اين است كه: به خدا افتراء بسته اند. چون خدايانى دروغى را شريك او معرفى نموده اند.

و دوم اين كه: بعد از آمدن حق، آن را تكذيب كردند و اين دو صفت، هر دو در مشركان وجود داشت. چون هم بت مى پرستيدند، و هم رسالت پيامبر و قرآن كريم را تكذيب كردند، با اين كه قرآن براى آنان آمده بود. پس به اين دو جهت كافر بودند، و جاى كافران و محل اقامتشان در آخرت، جهنم است.

«وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»:

كلمۀ «جَاهَدُوا»، از ماده «جهد» است، و «جهد»، به معناى وسع و طاقت است. و «مجاهده»، به معناى به كار بردن آخرين حدّ وسع و قدرت در دفع دشمن است. و جهاد بر سه قسم است: جهاد با دشمن ظاهرى، و جهاد با شيطان، و جهاد نفس. راغب اين طور گفته.

و معناى «جَاهَدُوا فِينَا»، اين است كه جهادشان همواره در راه ما است، و اين تعبير، كنايه از اين است كه: جهادشان در امورى است كه متعلق به خداى تعالى است. چه جهاد در راه عقيده باشد، و چه در راه عمل، و چون جهادشان در راه خدا است، هيچ عاملى ايشان را از ايمان به خدا و اطاعت اوامر و نواحى او باز نمى دارد.

«لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنَا» - در اين جا خداى تعالى، براى خود سبيل هايى نشان مى دهد، و راه ها هر چه باشد، بالاخره به درگاه او منتهى مى شود. براى اين كه «راه» را براى اين راه مى گويند كه به سوى صاحب راه منتهى مى شود، و آن صاحب راه، منظور اصلى از راه است.

(مثلا وقتى مى گويند: «اين راه سعادت است»، معنايش اين است كه: اين راه به سوى سعادت منتهى مى شود).

پس راه هاى خدا عبارت است از: طريقه هايى كه آدمى را به او نزديك و به سوى او هدايت مى كند. و وقتى خود جهاد در راه خدا هدايت باشد، قهرا هدايت به سوى سُبُل، هدايت روى هدايت خواهد بود، و آن وقت، آيه شريفه با آيه: «وَ الَّذِينَ اهتَدَوا زَادَهُم هُدىً» منطبق مى شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۸

از آنچه گذشت، روشن گرديد كه ديگر هيچ احتياج به تقدير گرفتن «شأن» نيست، كه بگوييم كلمۀ «فِينَا»، «فِى شَأنِنَا» بوده، و كلمۀ «شأن» حذف شده.

«وَ إنَّ اللهَ لَمَعَ المُحسِنِين» - بعضى گفته اند: «معناى معيت»، و به عبارتى ديگر «بودن خدا با محسنين»، اين است كه: خدا يارى شان كند. و اين كه مسأله جهاد، كه محتاج به نصرت است، جلوتر آمده، خود قرينه است بر اين كه كلمۀ «مَعَ» به همين معناى نصرتى است كه ما گفتيم»، و اين وجه، وجه بدى نيست.

از اين بهتر، نظريه آن مفسر ديگر است كه: كلمۀ «مَعَ» را به معيت رحمت و عنايت تفسير كرده. چون شامل نصرت و يارى او و ساير اقسام عنايات خداى سبحان با بندگان محسن او خواهد بود. چون او كمال عنايت را به ايشان دارد، و رحمتش شامل حال ايشان است، و اين معيت، أخص از معيت وجودى است كه در جملۀ «وَ هُوَ مَعَكُم أينَ مَا كُنتُم» آمده.

براى اين كه خدا از نظر وجود با تمامى موجودات و انسان ها هست. چه نيكان و چه بدان، ولى با «محسنين» بودنش، معيت مخصوصى است كه گفتيم بنابر تفسير اول، «معيّت نصرت و معونت»، و بنابر تفسير دوم، «معيت رحمت و عنايت» است.

در سابق هم گفتيم كه اين آيه، كه سوره با آن ختم مى شود، به آيات اول سوره انعطاف دارد، و همان حقيقت را تكرار مى كند.

بحث روايتى: «چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته»

در الدر المنثور است كه ابن ابى الدنيا، و بيهقى، در شعب الايمان، از ابى جعفر روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: تعجب، تمام تعجب، از كسى است كه «خانه حيات» را تصديق دارد، ولى همه سعى و كوشش او، براى «خانۀ غرور» است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۲۹

و در همان كتاب است كه: جويبر، از ضحاك، از ابن عباس روايت كرد كه گفت:

مشركان به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» گفتند: تنها مانع ما از اين كه به دين تو در آييم، اين است كه مى ترسيم مردم ما را بربايند. چون ما جمعيت كمى هستيم، و جمعيت اعراب از ما بيشتر است. وقتى بشنوند كه ما به دين تو درآمده ايم، ما را نابود مى كنند. چون ما براى آنان، لقمه اى بيش نيستيم.

خداى تعالى، در پاسخ اين بهانه، اين آيه را نازل كرد: «أوَ لَم يَرَوا أنَّا جَعَلنَا حَرَماً آمِناً...».

و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنَا وَ أنَّ اللهَ لَمَعَ المُحسِنِين» گفته: در روايت ابى الجارود، از ابى جعفر «عليه السلام» آمده كه فرمود: اين آيه، درباره آل محمّد «صلى الله عليه و آله و سلم» و شيعيان ايشان است.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←