بِجَبّار
ریشه کلمه
قاموس قرآن
اصلاح شىء به نوعى از قهر. بستن ضد شكستن. راغب گويد: «اَصْلُ الْجَبْرِ اِصْلاحُ الشَّىءِ بضْرىِ مِنَ الْقَهْرِ» در صحاح هست: «الجبر: اَنْ تغنى الرجل او تصلح عظمه من كسر» غنى كردن شخص، اصلاح حال اوست در قاموس آمده: «الجبر خلاف الكسر» در مفردات گفته: جبر گاهى فقط در اصلاح به كار مىرود مثل قول على رضى اللّه عنه: يا جابِرُ كُلِّ كِسيرٍ وَ يا مُسَهّرلَ مُسَهِّلَ كُلِّ عَسيرٍ (اى اصلاح گر هر شكسته و اى آسان كننده هر كار دشوار)... و گاهى فقط در قهر استعمال مىشود نحو «لا جَبْرَ وَ لا تَفْويضز» (اعمال بشر نه قهر مطلق است و نه واگذارى مطلق)... اجبار در اصل، آن است كه كسى را بر اجبار كسى مجبور كنند ولى در عرف به اجبار مجرد گفته مىشود گويند: فلانى را بر فلان كار اجبار كردم. جبّار در انسان به كسى گويند كه نقص خود را با ادعاء برترى و دروغين اصلاح و جبران مىكند و اين در انسان فقط به طور ذمّ گفته مىشود... و به كسيكه بر ديگرى قهر مىكند جبّار گويند مثل [ق:45] و روى تصوّر قهر يا بلندى بر اقران، گفتهاند: نخلة جبّاره و ناقة جبّارة و اينكه درباره خداوند مىگوئيم: «جَبّارٌ مُتَكَبِّرٌ» گفتهاند از جبرت الفقير است زيرا خدا به واسطه نعمتها حال مردم را اصلاح مىكند و گفتهاند از اجبار است زيرا خدا مردم را بر آنچه كه اراده كرده مقهور مىكند. (مفردات باخنصار). ناگفنه نماند معنى جامع جبر، همان اصلاح توأم به نوعى از قهر است و آن، چنانكه صحاح و اقرب الموارد تصريح مىكند متعدى و لازم هر دو آمده است (اصلاح كردن و اصلاح شدن) و در شعر عجّاج كه گويد: «قَدْ جَبَرَ الدّينَ الْاِلهُ فَجَبَر وَ عَوَّرَ الرَّحْمنُ مَنْ وَلىُّ الْعِوَرْ» گفتهاند «جبر» در اول متعدى و بعد لازم آمده است و نيز ناگفته نماند: همه متفق القولاند در اينكه جبّار در انسان صفت ذمّ و در خدا صفت مدح و از سماء حسنى است . على هذا كلمه جبّار اگر در انسان به كار رود معنايش ظالم و تحميل كننده اراده خود بر ديگرى بنا حق: مىباشد ولى جبّار در خدا به معنى مصلح است، مصلحى كه بر تواناست و يا به معنى مقتدرى است كه مشيّت او در عالم جاريست و در او ظلم نيست و يا به معنى بسيار ترميم و جبران كننده است . 1- [هود:59] پيامبران خدا را نافرمانى كردند و از دستور هر ستمگر لجوج پيروى نمودند. [غافر:35]. طبرسى فرموده ابو عمر و ابن ذكوان وقتى به «قلب» را با تنوين خواندهاند و ديگران به كسر و اضافه به «متكبّر». بايد دانست در صورت اوّل معنى آيه مىشود خدا بر هر قلبى كه خود پسند و ستمگر است مهر مىزند. اگر گوئيم قلب متكبّر و جبّار است علتش آنست كه تكبّر و ظلم از آن سرچشمه مىگيرد. در صورت دوم بايد گفت: خدا بر تمام قلبيكه متكبّر و جبّار است مهر بر تمام قلب احاطه مىكند هلى هذا عموم قلوب از فحواى آيه به دست مىآيد و گرنه «كلّ» راجع به تمام و همه قلب است نه همه قلوب. بعضىها به معنى آيه چندان توجّه نكردهاند و بعضىها گفتهاند در آيه هستى و تقدير آن چنين است «يَطْبَعُ اللّهُ على كُلِّ قَلْبِ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ...» ولى در تفسير جلالين مثل نگارنده گفته است. و اين آيه مثل آيه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ» «وَلكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ...» است پيداست كه قساوت و عمى احاطه بر تمام قلب دارد (واللّه العالم). 2- [حشر:23] در اين آيه هشت تا از اسماء حسنى ذكر شده: پادشاه (مدبّر و مدير) پاك، سلام، ايمنى دهنده، امين (يارقيب) ،توانا، مصلح، بزرگ. چنانكه گفته شد جبّار به معنى مصلح و ترميم كننده و يا به معنى مقتدر است . 3- [شعراء:130] راجع به اين آيه به «بطش» رجوع شود. ناگفته نماند از آيات قرآن به دست مىآيد كه عمّاق والدين جبّار و ستمگر است نظير آيه [مريم:32]، [مریم:14] اين سوره است .